پیامبری و جهاد نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

پیامبری و جهاد - نسخه متنی

جلال الدین فارسی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

است راهش را بازمى كنند تا روانه مى شود
چون به محله بنى مالك بن نجار مى رسد بر
نقطه اى كه بعدها درب مسجد مى شود زانو مى
زند و آنروز يك ميدان خرما خشك كنى است مال
دو پسرك يتيم از بنى نجار كه تحت سرپرستى
معاذبن عفراءقرار دارند و نامشان سهل
وسهيل پسران عمرو است ماده شتر زانو مى
زند رسول خدا كه بر آن نشسته است فرود نمى
آيد شتر بر
مى خيزد و مسافت كوتاهى مى رود در حاليكه
رسول خدا عنان آن را رها كرده هيچ نمى كشد
سپس نگاهى به پشت سرش افكنده آنگاه باز مى
گردد به همان جا كه نخست زانوزده بود و
دوباره زانو مى زند، سپس جا خوش مى كند و
سينه و زير گلو بر خاك مى نهد در اين هنگام
پيامبر خدا فرود مى آيد ابوايوب - خالد بن
زيد- خورجين وى را بر گرفته به خانه مى برد
پيامبر ميهمان او مى شود پيامبر مى پرسد
كه اين ميدان خرما خشك كنى از كيست ؟ معاذ
بن عفراءمى گويد آن اى رسول خدا از سهل
وسهيل فرزندان عمرو است ، دو يتيمى كه تحت
سرپرستى من هستند ودرازاى آن زمين چيزى به
آنان مى دهم تا خشنود شوند، اين زمين را
مسجد قرار ده

بناى مسجد

پيامبر خدا دستور مى دهد تا در آن زمين
مسجدى ساخته شود خود ميهمان ابو ايوب مى
ماند تا مسجد و خانه هاى خويش را مى سازد
شخصادر بناى مسجد شركت مى كند تا مسلمانان
را به كار كردن در آن تشويق كند

مهاجران وانصار به كار مى پردازند و يكسره
كار مى كنند يكى از مسلمانان چنين مى سرايد

اگر بنشينم در حاليكه پيامبر كار مى كند
سرزدن آن از ما كارى بس ‍ گمراهانه باشد

ومسلمانان اين سرود را خواندن مى گيرند

لاعيش الاعيش الاخره اللهم ارحم الانصار
و المهاجره

زندگانيى جز زندگانى آخرت نباشد خدايا،
بر انصار و مهاجران ببخشاى

رسول خدا وزن سخنان آنان را بر هم مى زند و
مى گويد

لاعيش الاعيش الاخره ، اللهم ارحم
المهاجرين و الانصار زندگانيى جز زندگانى
آخرت نباشد، خدايا بر مهاجرين وانصار
ببخشاى بر دوش عمار ياسر خشت بيش از حد مى
نهند كه به حضور پيامبر مى آيد كه اى
پيامبر خدا، مرا كشتند بر من آن قدر خشت مى
نهند كه خود بر دوش ‍ نمى كشند رسول خدا با
دست خويش بر گيسوان مجعد عمار ياسر مى كشد
و مى گويد دريغا بر پسر سميه ! اينها
نيستند كه تو را مى كشند، در واقع تو را
دارودسته تجاوز كاران مسلح داخلى مى
كشند4

على ابن ابى طالب اين سرود را مى خواند

كسى كه مسجدبنا مى كند و نشسته و برخاسته
سر گرم كار در آن است باكسى كه تن از گرد و
غبار به يكسو مى كشد برابر نيست

عمار ياسر اين سرود را از وى فرا گرفته
بناى خواندن را مى گذارد چون بسيار مى
خواند عثمان بن عفان گمان مى برد كه وى
كنايه به او مى زند به وى مى گويدپسر سميه
! از صبح مى شنوم كه چه مى خوانى بخدا
سوگند خواهى ديد كه اين چوبدستى را با بينى
ات آشنا خواهم كرد پيامير خدا به خشم مى
آيد، و مى گويداز جان عمار چه مى خواهند!
او آنان را به بهشت مى خواند و آنان وى را
به دوزخ مى خوانند عمار پوست ميان دوديده
و بينى من است 5

هجرت خانواده پيامبر

رسول خدا از خانه ابوايوب انصارى به زيد
بن حارثه وابو رافع دو شتر وپانصد درهم پول
مى دهد و آنان را به مكه مى فرستد تا دختران
پيامبر- فاطمه وام كلثوم - را با سوده دختر
زمعه همسر پيامبر به مدينه آوردند رقيه
ديگر دختر پيامبر پيش از اين با شوهرخود
عثمان هجرت كرده است زينب دختر بزرگ
پيامبر را شوهرش ابو العاص كه هنوز كافر
است نزد خويش نگاه مى دارد زيد بن حارثه
همسر خويش - ام ايمن - و پسر خود- اسامه - را
نيز به مدينه مى آورد و آنان را در خانه
حارثه بن نعمان جاى مى دهد طلحه نيز با
همين عده به مدينه مى آيد6

نخستين آيات مدنى

در همين ايام ،مطلع سوره مباركه بقره فرود

/ 412