الف لام ميم آن كتاب شكى در آن نيست كه هدايت است براى پرهيزكاران ،كسانى كه به ناديده مى گروند و نماز بپا مى دارند و از آنچه روزيشان كرديم انفاق مى كنند، و كسانى كه به آنچه به سوى تو فروفرستاديم ايمان مى آورند و به آخرت ايشان يقين دارند آنان بر هدايتى از پروردگار خويشند و آنان هستند كه رستگارند8
در خانه ابوايوب
در خانه ابوايوب مى ماند تا مسجد وخانه هاى وى را مى سازند آنوقت از خانه ابوايوب به خانه هاى خويش رخت مى كشد ابوايوب مى گويد وقتى رسول خدا ص به خانه من آمد در طبقه پايين اقامت گزيد ومن ومادر ايوب در طبقه بالا بوديم به او گفتم اى پيامبر خدا، پدر ومادرم فدايت ، من خوش نمى دارم و گناه مى شمارم كه من برفراز باشم وتو در طبقه زيرين باشيم فرمود اى ابوايوب ، براى من و براى كسانى كه به ديدنم مى آيند راحت تر اين است كه در طبقه پايين خانه باشيم پيامبرخدا ص در طبقه پايين ماند و ما بر فرازوى مسكن داشتيم روزى خمره آب مابشكست ، من ومادرايوب برخاستيم و با ملافه اى كه داشتيم و تنها رو انداز ما بود بنا كرديم به خشك كردن آب از بيم اين كه قطره اى از آن بر پيامبرخدا ص بچكد و باعث ناراحتى او شود
برايش شام تهيه مى كرديم و به خدمتش مى فرستاديم ، و چون باقيمانده را باز مى گرداند من ومادر ايوب از جاى انگشتان وى شروع به خوردن مى كرديم وبدينكار بركت مى جستيم شبى شام او را به خدمتش فرستاديم ، شامى بود كه در آن پياز يا سير بكار برده بوديم رسول خدا ص آن را باز گردانيد و در آن اثرى از انگشتانش نبود سراسيمه به خدمتش شتافتم و گفتم اى رسول خدا، پدرو مادرم فدايت ، ظرف شامت را باز گرداندى بدون اين كه اثرى از دستت بر آن باشد حال آنكه من ومادرايوب چون ظرف شام را بر مى گردانى از جاى دست تو شروع به خوردن مى كنيم و بدين كار تبرك مى جوييم فرمود من در آن بوى اين گياه را يافتم ، و من مردى هستم كه با من راز وحى گفته مى شود، اما شما ميتوانيد از آن بخوريد آن شام را خورديم ، و ديگر براى وى از آن گياه نپختيم
هجرت پيوسته
مهاجران دسته دسته به رسول خدا مى پيوندند تا در مكه هيچ مسلمانى باقى نمى ماند مگر تحت شكنجه يا محبوسى خانواده هايى كه با همه اعضاءوتمامى دارايى هاى خويش از مكه سوى خداى تبارك وتعالى و سوى پيامبر خدا هجرت مى كنند چند خانواده بش نيستند كه نامشان در تاريخ ثبت است خانواده بنى مظعون از قبيله بنى جمح ، خانواده بنى جحش بن رئاب از همپيمانان بنى اميه ، خانواده بكير از قبيله بنى سعدبن ليث كه همپيمان بنى عدى بن كعب هستند اينها خانوادهايى هستند كه درهاى خانه هايشان بعلت مهاجرت به مدينه بسته مى شود و هيچكس در آنها نيست وقتى همه افراد خانواده بنى جحش بن رئاب از خانه هايشان كوچ مى كنند ابوسفيان بن حرب خانه هاى آنان را به عمرو بن علقمه - از قبيله بنى عامر بن لوى - مى فروشد چون خبردار مى شوند كه ابوسفيان با خانه هايشان چه كرده است عبدالله بن جحش با رسول خدا در ميان مى گذارد حضرتش به وى مى گويد آيا خشنود نيستى كه خدا در ازاى آن ، خانه اى بهتر در بهشت به تو دهد؟ مى گويد آرى خشنودم مى فرمايد آن ، تراست وى در شعرى به ابوسفيان چنين مى گويد
ابلغ اباسفيان عن امر عواقبه ندامه
دارابن عمك بعتها تقضى بها عنك الغرامه
وحليفكم بالله رب الناس مجتهد القسامه
اذهب بها، اذهب بها طوقتها طوق الحمامه 9
پايان بيم دهى به مشركان مكه
سيزده سال تبليغ و ارشاد براى اين كه هر گمراه مشركى به توحيد و فضيلت بگرود كافى است از كسانى كه سالها تبليغ و دعوت و هدايت فايده اى به آنان نبخشيده است تا همچنان بر كافرى اصرار ورزيده و پاى فشرده اند بايد نوميد شد براى آنها اخطار و تذكار دوران دادرسى و كيفر آخرت سودى نمى دهد آنها را چه بيم دهى وچه بيم ندهى فرقى نمى كند آيات ششم و هفتم سوره مباركه بقره