دكتر علي رجبي وقتي براي انجام مصاحبه با فردي كه مسؤول گروه هنرهاي سنتي فرهنگستان هنر است مدت زماني را به انتظار نشسته بودم به ناگاه نگاهم به تابلويي از يك شهيد متوقف شد.تابلوي «معراج شهيد» برگرفته از تصوير ضجه و گريه مادري بر روي پيكر فرزند شهيدش. در اثناي مصاحبه دريافتم فرد مصاحبه شونده من خود يك هنرمند نقاش است از مضمون و محتواي تابلو پرسيدم با نگاهي عميق به تصوير اينگونه آغاز كرد:مادر شهيدي كشيدم با چادري كه روي آن آبي است كه نشان از رنگ ملكوت است و زير آن كه به درون وي مرتبط است به رنگ قرمز تصوير كردم كه مظهر شهيد پروري است. مقنعهاي سفيد و بلند، تمثيل از عبوديت مادر شهيد با ذكر از الله و لباس سياه كه عذاي دائمي براي از دست دادن عزيزاني همچون شهدا است و شهيد را بر روي زانوي او قرار دادم در حالتي كه دست رضايت بر روي سينه گذاشته، مثل انساني كه به خواب رفته و اثري از مرگ در او نيست و به نظر ميرسد در حال بوييدن و بيدار شدن است، كه اين حالت از حضور فرشتگان در او ايجاد شده است. دوروبر مادر و شهيد، فرشتگاني هستند كه هر كدام يكي از جلوههاي نعمات حق را به مادر شهيد نشان ميدادند، يكي خلعت اسماء آورده، يكي ميوههاي بهشتي، يكي هم دو گل لاله و يكي براي مادر و يكي براي فرزند و يكي ديگر هم با مادر همدردي ميكند و پرندههاي بهشتي هم كه دوروبر ميچرخند، گلهايي به نوكشان گرفتند كه نشان از وعده حق است...دكتر محمدعلي رجبي، مسؤول گروه هنرهاي سنتي فرهنگستان هنر و عضو هيأت علمي فرهنگستان دانش آموخته هنرستان و دانشكده هنر دانشگاه تهران است. وي در مورد خود ميگويد: نقاشي غربي را در دانشكده هنر دانشگاه تهران تحصيل كردم، ولي با اعتقاد به هنر اسلامي، نگارگري را نزد استادان اين رشته آموزش ديدم و ضمن اينكه، آثاري به شيوه نگارگري كار كردم، سعي كردم كه در شيوههاي غربي نيز تأثيراتي از هنر نگارگري بجا بگذارم و ببينم تا چه اندازه آنها ميتوانند به يكديگر نزديك شوند.با دكتر رجبي پيرامون تعريف و جايگاه هنرهاي قرآني از صدر اسلام تاكنون و دورههاي شكوفايي و ركود آن به گفتوگو پرداختيم.وي بر اين باور است كه قرآن خود يك هنر است، اما هنري الهي نه انساني و هنرمند واقعي رندي است كه با توسل به پيشوايان دينيمان چون؛ پيامبر اكرم(ص) و علي(ع)، مكنوفات قلبي خود را در قالبهاي چون شعر، موسيقي، نقاشي، معماري و خوشنويسي به تصوير ميكشد.نظرات وي را در زمينه هنرهاي قرآني ميخوانيد.براي شروع بحث از تعريف هنرهاي قرآني براي ما بگوئيد، آيا اساساً چيزي به نام هنرهاي قرآني داريم؟ و به عبارتي هنر در قرآن صحيح است يا قرآن در هنر؟«هنرهاي قرآني» ميتوانيم بگوييم، ولي قرآن هم مسلماً يكي از بارزترين جلوههاي هنري است. اما هنر به معنايي كه بشر از آن سخن ميگويد، قرآن به آن معنا و از آن جنس نيست. كمااينكه در زمان پيامبر(ص)، وقتي آيات قرآن نازل شد و ايشان آن را خواندند و معلقاتسبعه، از روي ديوارهاي كعبه برداشته شد كه اشعار بسيار زيباي عرب جاهلي بود. گفتند كه محمد(ص) هم شاعر است و بسيار توانا. خواستند مسأله را از قداست آن بيندازند و كلام خدا را درحد كلام انسان پايين بياورند، ولي خوب به آن ارج زياد بدهند. مايل بودند به كلام خدا ارج زياد بدهند و اوج هنر بدانند، اما در مرحله هنر باقي بگذارند، كه خداوند هم فرمود كه ما شعر نياموختيم و پيامبر(ص) هم كسي نيست كه از روي هواي و نفسش صحبت كند. بالاخره شعر و نظم آن چيزي است كه انسان از روي دلش بخواهد آن را بگويد، نه آن چيزي كه از ديگري عين به عين نقل ميكند و خداوند هم گفت، پيامبر(ص) هرآنچه كه گفت مال خودش نبود، هرچه بود آن چيزي است كه ما گفتيم. پس اگر ما براي قرآن ارزش هنري در عاليترين سطح قائل هستيم، هنر به معناي مصطلحي كه ما از آن صحبت ميكنيم، از آن جنس نيست، اما معلم و سرمشق مناسبي براي هنر ديني است. كمااينكه، همه علماي اسلامي ظاهر و باطن خودشان را از كلام و حقيقت قرآن آراسته ميكنند. پس با اين حساب، بهتر است بگوييم كه هنر قرآن در چيست كه آن يك بحث است كه عدهاي از محققان در اين زمينه كار كردند. اما بحث ديگري كه به ما مربوط ميشود، اين است كه هنر قرآني چيست؟ يعني اينكه قرآن چگونه توانسته بر هنر بشر تأثير بگذارد. تا حالي كه كلام بشر را از جنس قرآن بكند، گرچه خواستههايي است كه دل هنرمند ميگويد، اما آنچنان هنرمند را با ظاهر و باطن قرآن تطبيق داده و قرآن توانمند بوده كه قلب هنرمند را آنچنان به دست بياورد. لذا هرچه گفته، از قرآن است. حال اگر عاليترين و بزرگترين هنرمند قرآن را حافظ بدانيم، او خودش ميگويد: هرچه كردم از دولت قرآن بود. اينكه: قلبم را به دست خداوند سپردم و قلبم چيزي نميگويد، مگر آن چيزي كه او ميخواهد. يكي شد ديگر دو تا نيست. من به خاطر خدا شعر ميگويم. اگر غير اين باشد، ديگر شعر نميشود. هنر نميتواند قيد بپذيرد. يك عده گفتند هنر ديني، هنر خلقي، هنري براي دين، هنر متعهد. اين اسمهايي است كه ما ميگذاريم. ولي خود هنرمند اگر قرار باشد و هم نسبت به تعهد و دين و خُلق بُعد داشته باشد و بعد سفارشي كار كند و دلش چيزي ديگر را بخواهد و براي خلق كاري را انجام دهد، اين هنر، هنر نيست. هنر آنجايي است كه هنرمند از قلب خودش بگويد و به هيچ چيز كار نداشته باشد. اگر قلبش قرآني است، از قرآن ميگويد. اگر قلبش بهطرف مردم است، مسلماً از مردم سخن ميگويد. ديگر سفارشي در كار نيست. كار ديگري نيست، همان حرف دلش است كه ميزند. در چنين مكاني ما ميبينيم كه قرآن براي هنرمندان نيز تعيين نميكند. اينكه هنرتان چگونه باشد. هيچجاي قرآن براي هنرمندان خط و خطوط تعيين نكرده است. اما براي انسان خط تعيين كرده است. روش اينكه انسان به انسانيتش برسد را مشخص كرده است. حال اگر كسي اهل هنر باشد و منطق با قرآن باشد آنجا كه ميخواهد زبان باز كند، از قرآن سخن ميگويد. چرا؟ چون قرآن فقط با دل سروكار دارد. ميدانيد كه آيات بسيار داريم كه خداوند حكمت را كه همان باطن قرآن است، به دل انسان ميگذارد نه به عقل. چون عقل در آن حدي نيست كه بتواند حكمت را بپذيرد. جايگاه حكمت، دل انسان است. اگر دل تسخير شد، عقل هم تاحدي به همان سو خواهد رفت. معرفت تابع دل است. وقتي دل به دست آمد هر تكنيك و هر علمي كه فرد پيدا ميكند، جهت تجربهاش ميافتد، در جهتي كه آنچه را ميخواهد بگويد، آنطوري كه بهتر باشد. حديثي داريم از پيامبر اكرم(ص) كه قلب مؤمن بين دو انگشت خداست و خداوند هرگونه كه بخواهد آن را ميچرخاند يك وقت مؤمن خشم ميگيرد، خداوند به گونهاي چرخانده كه خشم بگيرد. اگر خوشحال است خدا جوري چرخاندش كه خوشحال باشد. و چه مقام بالايي است كه دل انسان بازيچه محبوبي مثل حق باشد. يعني از غم سخن بگويد خدا خواسته، و اگر از شادي سخن بگويد خدا خواسته، هيچچيز به خودش نيست و دلش به دست خداست. وقتي دلي دست حق بود دو فايده دارد: اول اينكه امنيت دارد. چه جايي امنتر از حق است؟ دوم، جهت حيات پيدا ميكند. دل زباني براي خودش دارد. زبانش آن خانهاي ميشود كه در آن آرميده است. دل انسان خانه وجود انسان است. دلي كه در دست حق است، جز حق چيزي نميشناسد. علي(ع) جلوه و پيام مستقيم حق است. تا جائيكه اسم علي(ع) اولين بار بر حضرت علي گذاشته شد و تا پيش از آن كسي اجازه نداشت نام علي(ع) را كه از اسماء حق است، بهكار ببرد. علي(ع) خود اشاره و جلوه حق است. حال هنر ديني و هنر قرآني، هنري است كه قرآن معلم ظاهر و باطنش باشد. وقتي به آن هنر نگاه ميكنيم، بلافاصله ياد قرآن بيفتيم، نه قرآني كه دست ما است و ميخواهيم، بخوانيم. يعني آنچه كه قرآن ميخواهد به ما بدهد. قرآن به ما ميخواهد محبت بدهد، ميخواهد به ما اشراءالاكفار، بدهد. اين هنري است كه براي همه جلوه است.مثل اشعار مولانا، مثل اشعار حافظ و اشعار حكماي بزرگ گذشتة ما حتي اگر در اين اشعار، اشاراتي شده باشد و كلماتي به كار بردند كه ظاهراً خلاف اخلاق است خود قرآن ميفرمايد، ما ابا نداريم از اينكه به پشهاي مثال بزنيم، ميخواهد بگويد كه در مثل مناقشه نيست. در كلام قرآني يك ويژگي وجود دارد، چون عالم قرآن،عالم قدسي است شما ميدانيد كه هرچه در قرآن است از بد و خوبش مقدس است. مثل كلمه «شيطان» كه اگر خواستيد بر روي آن دست بگذاريد، بايد وضو داشته باشيد. ولي در بيرون قرآن لعنتش ميكنيد. چون قرآن عالم قدس است. همين كار در ميان حكماي اسلامي شده است. حال متأسفانه عدهاي در مملكت ما ميگويند بايد مولانا را سانسور كرد، چراكه خلاف اخلاق است. اينها حكيم اسلامي هستند، ميدانستند چه ميگويند. ما اجازه نداريم آنها را سانسور كنيم. ملاك شناسايي ما آنها هستند، نه اينكه ما ملاك شناسايي براي آنها بگذاريم. بنابراين، وقتي هنرمندي از قرآن الهام گرفت، كلامش قدسي است و از هر دري سخن ميگويد يكي از جلوههاي قرآن را روشن ميكند. اما، ممكن است اين سؤال پيش آيد كه چگونه اين كار ميشود؟ چگونه ميشود در قرآن رسوخ كرد؟ آيا هركسي با خواندن قرآن ميتواند حافظ يا مولانا يا كمالالدين بهزاد (در نقاشي) شود؟ اينها رندي ميخواهد، نظير حافظ و رند كسي است كه طريق را فهميده و راه نفوذ را تشخيص داده و از راه درست وارد شده است. رند در كلام حافظ بسيار واژه محترمي است. رند كسي است كه راه و چاه طريقت را شناخته و از راههايي ميرود كه ديگران نميتوانند از آن استفاده كنند. هنرمند مسلمان كسي است كه رند است و توانسته از آن راه استفاده كند. حال راه كدام است. اهل تسنن معتقدند و در حكمت و عرفان گفتهاند كه ما در ظاهر خلفايي داريم كه همان خلفاي سهگانهاند. ولي براي باطن و رسوخ در قرآن، عليابن ابيطالب(ع) و فرزندان او را داريم. شيعه كه ظاهر و باطنشان آن بزرگواران است. اينها چه كساني هستند، اينها عالمان به غيبند. كساني هستند كه از غيب خبر دارند. غيب آن چيزي است كه وجود دارد، ولي از چشم ما پنهان است. غيبت پشت ظاهر است. كساني كه عالم به غيب هستند، ميتوانند راهنمايي كنند به غيب و حقيقت. در قرآن چندين بار ذكر شده است «وما عنده علمالكتاب»، كسي كه علم كتاب يا راز كتاب در اوست. در تفاسير بسيار به عليبن ابيطالب(ع) اشاره شده است كه ايشان بودند كه ميدانستند منظور از ظاهر و باطن قرآن چيست. از اين بابت آنهايي كه رند بودند، اين راه را پيدا كردند. حال، تاريخ هنر را نگاه كنيد. اولين جلوه تمدني اسلام كه ظاهر نشد، شعر بود. عدهاي ميگويند معماري بود؛ با مسجد قبا يا مسجدالنبي. اما شعرهاي حماسي كه پيامبر اكرم(ص)، از آن حمايت ميكردند، اولين جلوه تمدني ما بود. و خود پيامبر(ص) به شدت از اين اشعار دفاع ميكرد و عليابن ابيطالب(ع) هم، شعر ميگفتند. اولين محفل هنري نيز در زمان علي(ع) بهوجود آمد. اولين پايههاي حكمت هنر از جلسات علي(ع) ريخته شد و به دنبال آن شاعران زبردست و قوي پيدا شدند كه در ميدانهاي جنگ، اشعار حماسي ميگفتند. بسيار طول كشيد تا خوشنويسي و معماري بهوجود آمد.پس اولين هنري كه در زمان صدر اسلام بهوجود آمد، شعر بود؟بله شعر بود. مسجد ساخته شد، به سنت پيامبر(ص) ساخته شد. ولي بعد از شعر بهوجود آمد.آيا ساخت آن مسجد خود هنر نبود؟چرا هنر بود و بنياد هنرها مساجد اسلامي تا مساجد چهار ايواني كه اوج هنري مساجد ما است، مبناي معماري اسلامي است، همه چيز در پايه و منطق معماري همان مسجدالنبي است. مرحوم پيرنيا در اين زمينه مقالات مفصلي نوشتهاند. آنهايي كه رند بودند، هنر را از پيامبر(ص) و طريق علي(ع) بهدست آوردند. قرآن بيانگر حقيقت است و هنر هم در جستجوي حقيقت است. هنر چيزي نيست جز بيان حقيقت. حقيقت چيست آن چيزي است كه دل هنرمند آن را كشف ميكند، دل هنرمند نيز آن چيزي را كشف ميكند كه به آن تعلق دارد، تعلق به قرآن داشته باشد، پس از قرآن كشف ميكند. دلش هر طرفي باشد، بيانگر آن است. شرط دستيابي به حقيقت كه اساس هنر است، دل سپردن و دلدادگي به جايي است كه آنجا ما را زودتر به حق مطلب نزديكتر ميكند و رند مسلمان كسي است كه فهميد آنچه را ميخواهد در قرآن است. و حالا ما چرا نميتوانيم خيلي از مسائل را درك كنيم، براي اينكه ما عالم غيب نيستيم و رابطهمان را نيز با عالم غيب از دست دادهايم. اما رند سابق اين كار را نكرد.او آن تمدن عظيم دوران خودش را پيدا كرد. در هر دورهاي بهترين شرايط آن دوره را داشت چه چيزي كم داشت، معماري داشت كه در آن بقايايش در يزد است در اوج گرماي 50 درجه، احتياج به هيچ دستگاه خنككنندهاي ندارد؛ در زمستان گرم است و در تابستان خنك. آن موسيقيشان كه دستكاري شدهاش براي ما به جا مانده، اين هم لطف دارد. همه چيز آنها در اوج زيبايي و لطف و صفا بوده است. ما هستيم كه امروزه چيزي نداريم و جا مانديم. هم از اين طرف مانديم و هم از آن طرف. نه غربي هستيم نه مسلمان. معلوم نيست كجايي هستيم. ما نيازمنديم قرآن را به عنوان عامل اصلي براي كشف حقيقت دريابيم تا بتوانيم همزبان هنري را از طريق قرآن پيدا كنيم و هم هنر را بيابيم. اما هركس به ميزان استعداد خودش اين را درك ميكند. بين نظامي، مولانا و فردوسي هيچ فرقي نيست. همه آنها حكماي مسلمانند. همه از قرآن بهرهگرفتند، ولي ببينيد كه چقدر متنوع و زيبا و با بيانهاي لطيف سخن گفتهاند. شخصيت خودشان را دارند، ولي از يك چيز سخن ميگويند و آن «قرآن» است. آنها ملهم از قرآن هستند و متأسفانه اين روزها، اين بحث مطرح است كه اگر ما به طرف هنر سنتي و ديني برويم، آن اصل كاراكتر ما از بين ميرود. آن چيزي كه غربي روي آن تاكيد ميكند، كه حتي اگر امضا نكنيد، از روي اثر هنريتان بفهمند كه اين كار شما است. اينقدر شما بايد در آن اثر مطرح باشيد كه از روي هنرتان شما را بشناسند. در صورتيكه در هنر ديني ميگويند هرچه ميتواني آن را مطرح كن، خودت محور شو. قرآن هنرمندان ما را به طرف توحيد برد. ضمن اينكه وجود خودشان را هم حفظ كرد.اين نقش عمده قرآن در شكلگيري هنر قرآني است و هنرهاي قرآني هم ويژگيشان در همان بيان توحيدشان است كه گرچه متكثر و به الطاف مختلف هستند، ولي مرجعشان يكي است.پس از شعر چه هنري از سوي قرآن و در صدر اسلام درخشيد؟معماري، دومين هنري است كه ميتوانيم بگوييم براي نماز، شكل گرفت. و آن معماري مسجد بود كه بهدست خود پيامبر(ص) ساخته شد. و مدل براي آينده شد. هنر بعدي بدون چون و چرا خوشنويسي است، كه از كتابت قرآن آغاز شد و همه هم نوشتند كه دستور خوشنويسي را حضرت علي(ع) دادند. با حركت خوشنويسي و سير تحول آن. اين همه مظاهر خوشنويسي پديد آمد كه همه تابع يك حقيقت است. هنر بعدي كه شكل گرفت و از درون قرآن درآمد هنر موسيقي است كه متأسفانه امروزه به خاطر جلوههاي ناجوري كه در موسيقي ما وارد شد، براي آنكه آن را از بين ببرند، كل موسيقي را نفي كردند. اتفاقاً، موسيقي از درون قرآن و براي قرآن شكل گرفت. موسيقي يكي از هنرهايي است كه اسير قرآن است. همه نوشتند و روايات زيادي داريم كسي كه: «قرآن را زيبا نخواند از ما نيست». و نوشتند ائمه به قدري زيبا قرآن را ميخواندند كه كساني كه رد ميشدند از شنيدن صوت زيباي قرآن، هدايت ميشدند. يا نغمه داودي را شنيديم كه حصرت داود، وقتي آواز ميخواند، مرغان هوا به ترقص درمي آمدند. دوازده مقام قرآن همان، دوازده مقام موسيقي صدر جهان اسلام است كه موسيقي رديف ما، كه همان موسيقي دستگاهي ميگويند، از درون موسيقي رديف و موسيقي رديف از درون موسيقي مقامي درآمد. موسيقي مقامي همان موسيقي است كه براي هر نوع آوازي، از جمله قرآن ميخوانند، كه از ابتدا براي قرآن خوانده شد. و به همين ترتيب هنرهاي ديگر شكل گرفت، حتي هنر نقاشي كنار قرآن و از تزئين خود قرآن درآمد. ميخواستند آياتي كه تمام ميشد، يك علامتي بگذارند، كه اينجا آيه تمام شد. اوايل يك دايره ميگذاشتند با رنگي خاص.اين شكل مقدمهاي شد كه سر سورهها را جدا كنند. آرام، آرام. جدولكشي شد و هنر قرآني از اينجا به بيرون كشيده شد و خيلي طول كشيد تا از قرآن بر روي ديوارها آمد و نقش كاشي و نقش گچبري شد. اما هنوز همان هنرهاي تذهيب قرآني است كه از قرآن بيرون آمد، براي قرآن مسلماً هيچ نقشي را هم بيحساب نميزدند و اجازه هم نداشتند. از درون قرآن، نقاشي هم شكل گرفت و اصول خودش را پيدا كرد. حتي هنرهايي مثل لباس، ابزار جنگي، در قرآن كريم است كه ما اولين بار اينها را به بشر آموختيم و در كتب علوم ديني داريم كه مبدأ همه هنرها، خود خداوند بوده است و آنها را انبياء نشان انسان داده است.بنابراين ميتوان گفت تمام هنرهايي كه داريم از قرآن نشأت گرفته است.شايد قبلاً بسياري از هنرها را داشتيم و وقتي قرآن آمده به آن شكل قرآنياش را داد، نه اينكه بگوييم اينها نبودند و وقتي قرآن آمد اين هنرها هم بهوجود آمدند. اول بايد گفت كه قرآن چيست؟ قرآن يك عهد ديرينه است. عهدي است كه از روز ازل تا روز الست، تمام چيزها در آن جاي ميگيرد.معماري ايراني يكي از بهترين جلوههاي معماري ديني بوده است. چراكه آن وقت زرتشت و دين توحيدي حاكم بوده است. شكل آتشكدهها را به عنوان يك اصل نگاه داشتند و اطرافش را گسترش دادند. در ايران كه مسلمانان آمدند، آتشكدهها را تخريب نميكردند، بلكه تبديل به مسجد كردند. چون كه ميگفتند در اينجا ذكر خدا و حق گفته ميشده است. حال نوع ذكر عوض شده است. حال به جاي نار، نور را ميگذاريم. آيه نور را دور محرابها نوشتند و نار سابق كه روشني بوده، به نور تبديل شده است. در واقع نور، همان حقيقت نار است. نكته در اين است كه قرآن دستورالعمل براي هنر صادر نكرد، روشي براي دلدادگي درست كرد انسان دلداده را درست كرد. اينكه انسان دلش را به جايي امن بسپرد. آن جاي امنش را هم در ظاهر مشخص كرد، باطنش هم خود قرآن است. اگر ميخواهيد به قرآن برسيد و از آن علم و معرفت بيابيد و بشنويد جابربن حيان و خوارزمي، كه همه اينها حكماي دين بودند، بايد از قرآن مدد بگيريد. حتي مرحوم دكتر حسابي، تأكيد داشتند كه هرچه كردم همه از دولت قرآن كردم.تئوريهايم را از دولت قرآن بهدست آوردم. در هنر نقاشي نيز يك استاد بزرگوار توانست رأي عاليترين داوران جهان را جذب كند؛ آقاي فرشچيان كه ميگويد: «هرچه كردم از دولت قرآن بود» حال كه اينگونه است، هيچ راهي نداريم كه راه را پيدا كنيم و از پيش هم چيزي نگوييم و براي اينكه زمينه را آماده كنيم بايد پايههاي هنرمان را برپايه هنر قديم بگذاريم. قديم كه ميگويم، يعني عصر اسلامي نه قبل از آن. پس ما بايد حتماً گذشته را مبنا قراردهيم نه اينكه در دانشگاههاي ما كه پايه و مايه هنر، هنر غرب است و بعد ميگويند حالا از تمدن اسلامي هم چيزهايي پيدا كنيد.اوج شكوفايي هنرهاي قرآن در چه دورههاي بوده است؟قرن ششم را داريم كه اوج شكوفايي هنرهاي قرآن است. شاعران و معماراني ظهور ميكنند. بعضي از هنرها زودتر ظهور كردند.مثل معماري مسجد فهرج، كه پنجاه سال قبل از مسجدالنبي ساخته شد و لي به لحاظ هنري خيلي ساده است، يا مسجد تاريكخانه دامغان. اما هنرهايي مثل شعر دير ظاهر شد. چون زبان فارسي آن قابليت را پيدا نكرده بود كه بتواند حقايق قرآني را بيان كند.يعني ما ميتوانيم بهترين دوره اوج هنر شعر را دوره حافظ بدانيم؟بين قرآن ششم تا نهم، ما اوج شكوفايي داريم و اينها مرتب تجربههايشان را به هم منتقل ميكردند و به اعتقاد من بايد حافظ را اوج كمال دانست. همه مصنفات را پشتسر دارد، چون غزلسرايي آخرين حد در هنر شعر است. وقتي شعر شكل خودش را پيدا كرد، يكدفعه هنرهاي ديگر با سرعت شكل گرفت. موسيقي يكي از اين هنرها بود، چون به كلام بسته است. بعد نقاشي را داريم.موقعي كه شعر عرفاني ما آخرين كارش را با جامي انجام ميدهد، در آن دوره همان زمان با جامي، كمالالدين بهزاد ظاهر ميشود كه نتيجه تمام كارهاي نقاشي را در طول دوران جمع ميكند و صورت كلاسيك و مدرن هنر نگارگري اسلامي را به ما ميدهد. بنابراين، برخي از هنرها وابسته هستند و دير نيز ظاهر ميشوند. ولي اين بدين معنا نيست كه كدام بالاتر است، كدام پايينتر. اصلاً بحث اين حرفها نيست. بحث اين است كه اينها مراتب دارد. اينكه چيزي ظاهر ميشود و زمينه را براي چيز ديگري فراهم ميكند. و نقاشي شايد جزء آخرين هنرهايي است كه شكل مدرن خودش را پيدا ميكند كه همان عصر تيموري و يا عصر جامي است.خوشنويسي از چه زماني ظاهر شد؟خوشنويسي زودتر و با كتابت قرآن آغاز شد. امام علي(ع) در طول 25 سالي كه خانهنشين بودند، قرآن كتابت ميكردند و سريع به اطراف و اكناف ميفرستادند. براي اينكه مبادا قرآن را تغيير دهند. همين سبب شد كه قرآنها را با قرآن عليبن ابيطالب(ع) محك ميزدند. و اين سبب رشته خوشنويسي هم شد. يكي از كارهاي مهم ائمه همين استنساخ قرآن است اما نستعليق به عنوان آخرين صورت خوشنويسي ايراني است كه با آن ميشود، فارسي نوشت و در اين اواخر شكسته نستعليق كه باز هم از همان تعليق سابق و قبل از نستعليق بود مايههايش را در تعليق داشت و براي تحرير سريع آن را ساختند، همه از جلوههاي زيبايي است كه اگر سلسله شريفه تاريخ اين هنرهاي شريف را جمع كنيد، از قرآن سردر ميآورد. باز هم تاكيد ميكنم كه اين تصور بهوجود نيايد كه هيچ چيز در دنيا نبوده و همه از قرآن بيرون آمده است. خير همه اينها بودند. آنچه كه سنتهاي شريف و خوبي بود. قرآن را ترويج ميكرد و بعد چيزهاي ديگري را كنار آنها ميگذاشت با شرحي كه ائمه ميدادند كامل ميشد.دوره ركود هنرهاي قرآني را چه زماني ميبينيد. از جاييكه امت اسلام پشت به قرآن كرد و اين دورهاي بود كه حكومتهاي اسلامي بسيار فاسد شده بودند. مثل حكومت عثماني ديگر قرآن ملاك نبود. از اسلام جز يكسري آداب و رسوم چيزي باقي نمانده بود. نمادهاي كمتوجهي به قرآن ظلمي بود كه به اسلام ميكردند. اين بود كه مصر جدا شد، ايران جدا شد و يكييكي كشورهاي مسلمان از امپراطوري بزرگ اسلامي جدا شدند. وقتي جدا شدند و چون خودشان هم ضعيف بودند، ابتدا به طرف اسلام رويكردي نشان ميدادند. همچنان كه در اوايل صفويه اتفاق افتاد. ولي به سرعت ضعف آنها را گرفت و به همان خطايي كه متأسفانه امروز هم دارد تكرار ميشود، روي آوردند؛ به طرف كفر يا غرب رفتند و از آنها كمك خواستند. من ايران و مصر را مثال ميزنم كه دو قطب بزرگ هنر اسلامي هستند. آن طرف هم اندلس بود كه بسيار عالي داشت در مقابل مسيحيت شكوفا ميشد. اما فساد آنچنان آنها را دربر گرفت كه سرانجام حكومت دست مسيحيان افتاد اين طرف از درون منحل شد. دعوت از غربي كردند و غربي هم تمدنش را قالب كرد. كمكم چون ديگر قرآن در بين نبود، اصرار ميكردند كه هنرهاي قرآني را نگه داريد. تكرار قديميها را شروع كردند اما كاري كه به تكرار بيفتد از بين خواهد رفت. نميدانستند چه دارند ميكنند. ديگر پويايي نبود. مكتب اصفهان غير از طراحيهاي رضاعباسي هيچ چيز ديگر از قديم ندارد، اين بود كه آسيبپذير شد. هنرهايي كه وابستگي كمتري به حكومت داشتند، سالمتر باقي ماندند. نقاشي، درباري نميشود. شعر درباري نميشود. اگر شعري هم براي سلطاني گفته ميشود، نميشود گفت كه ديگر شعر درباري شد، اما اين هنرهايي كه به هر حال وابسته هستند، مثل نقاشي رنگهاي نقاشي به قدري سخت بهدست ميآيد و همين الان اگر كارخانهها رنگ توليد نكنند، من به عنوان نقاش نميتوانم رنگ را خودم بسازم. همين الان اين مشكل وجود دارد تا چه برسد به آن موقع كه حتماً كارگاههاي سلطنتي را طلب ميكرد. كسي هم توان ورق و كاغذ را نداشت. لذا، مجبور بودند وابسته بشوند. اين بود كه وقتي اين حكومتها ضايع ميشدند، هنرها نيز سريع رو به اضمحلال ميگذاشتند. موسيقي كه با يك ساز ساده در ميان مردم بود و پدر به پسر ياد ميداد، ماند و هنوز كه هنوزه ميبينيد كه موسيقي مقامي مانده است. چون يك ساز بود و چيزي ديگر احتياج نداشت معماري هم چون مردم ميخواستند، باقي بود، ولي چون وضع اقتصادي مردم خراب بود، فقط به يك چهار ديواري قناعت ميكردند. بناهاي مجلل، متعلق به حكومت و سران بود. خوشنويسي يك قلم بود و يك دوات. به همين خاطر هنوز هم مانده، چون ادواتش ساده بود و به راحتي بهدست ميآمد. پس علل اصلي ركود همه اينها، پشت كردن به قرآن بود. هيچ راهي جز ورود مجدد به قرآن آن هم از طريقي كه اوليا ما ميگويند نداريم.در حال حاضر و در دورهاي كه بهسر ميبريم وضعيت هنرهاي قرآني چطور ارزيابي ميشود؟من تصور ميكنم اين رويكرد بسيار عظيمي كه ما به هنرهاي قديم داشتيم خودش يك طليعه مباركي است هزاران دختر و پسر دارند تذهيب كار ميكنند، خط مينويسند، دهها هزار نفر بر سر كلاسهاي خوشنويسي هستند، اما راه آينده اين نيست كه ما براي هميشه تكرار گذشته كنيم. براي پيدا كردن راه جديد، چارهاي جز اشاعه هنرهاي سنتي، آنچنان كه در گذشته بوده و هماكنون نيز در اختيار استادان اين رشتههاست وجود ندارد. من طليعه پيدايش هنر جديد قرآني رابه خوبي ميبينم و گرچه از بابتي مايه تأسف است كه بگويم اين طليعه از دانشگاههاي جمهوري اسلامي آغاز نشده و ارتباطي به آن ندارد، اما از بابت ديگر مايه خوشوقتي است كه همچون تاريخ پرافتخار هنرهاي قرآني و ديني بهوسيله هنرمندان مردمي و هنرجوياني كه بيرون از مرزهاي دانشگاهها به تعليم و تعلم مشغولند، در حال شكلگيري است و اگر حرفي براي آينده هنر و تمدن بشري دانسته باشيم جز اين طريق نخواهد بود.آيا فكر ميكنيد كه امروزه مفهوم نوآوري در هنرهاي قرآني، تجلي خارجي دارد؟هنوز نه. براي اينكه پيدايش هنر مسبوق به سوابقي است. ما اين انقطاع تاريخي نسبت به ظاهر و باطن هنر قرآن خودمان را داشتيم و هماكنون ارتباط با ميراثهاي هنر قرآني آغاز شده و نوآوري مطرح جديد در اين هنرها در آينده خواهد بود.به عنوان آخرين پرسش، شاخصه اصلي براي تمييز هنرهاي قرآن از ديگر هنرها چيست؟ظاهر و باطن قرآن ما را به توحيد هدايت ميكند. هنرهاي قرآني عليرغم ظاهر متكثر و زيبايشان، بايد از يك حقيقت در ظاهر و باطن حكايت كند. به عنوان مثال عالمان به موسيقي در تطبيق هنرهاي اسلامي گفتهاند. موسيقي اسلامي جلوهاي از معماري اسلامي و يا هنرهاي ديگر است. آنها را با همديگر تطبيق دادند و اين مسأله را به اثبات رساندند يا اينكه نسبتها در موسيقي و نقاشي و معماري بر يك قاعده استوار است و در خوشنويسي هم همينطور.حكماي گذشته ما هم اين اصل را قبول داشتند و معتقد بودند كه حق كه باطن قرآن است، به صورت خورشيدي است كه ميتابد و نور سفيد و واحدي را از خود ساطع ميكند و در برخورد با شيشههاي رنگي يك پنجره نورهاي رنگي گوناگوني را بهوجود ميآورد. شيشههاي رنگي را به مثابه حقيقت هنرها، رنگهاي متنوع را كه حاصل برخورد نور به شيشههاي رنگي است به عنوان آثار هنري دانستند و نور سفيد كه منشأ همه اين پيدايشها بوده است به عنوان منشا هنر اسلامي ياد كردند.اعيان همه شيشههاي رنگين بود كافتاد بهر آن پرتو خورشيد وجودهر شيشه كه بود زرد يا سرخ و كبود خورشيد در آن هم به همان رنگ نمودژور مارسه محقق فرانسوي همين معنا را بهصورت يك آزمايش ساده به خوانندگان كتابش توصيه ميكند و ميگويد: اگر يك كتاب تاريخ هنر را كه مجموعهاي از آثار مختلف تمدنهاي بشري را در خود جمع دارد ورق بزنيم با مشاهده يك سيني قلمزده اصفهان يا سفالي از نيشابور، كتيبهاي از مسجدي در اندلس و يا هريك از جلوههاي هنرهاي اسلامي متوجه ميشويم مجموعه اين هنرها از ساير آثار تمدنهاي ديگر متفاوت است و داراي يك روح و بيان مشترك است او ميگويد من به اين امر ناپيدا «روح هنر اسلامي» ميگويم.حجت الاسلام فومني:آموزش قرآن نيازمند تحول زيربنايي استحجت الاسلام فومني رييس مؤسسه مهد قرآن به مناسبت نهمين سالگرد گشايش اين مؤسسه قرآني، كه براي بازديد از مهد قرآن آذربايجان شرقي به تبريز سفر كرده بود طي گفتوگويي نقطه نظرهاي خود را پيرامون وضعيت فعلي آموزش قرآن در كشور، اهداف و برنامههاي آينده مؤسسه مهد قرآن بيان كرد. رييس مؤسسه مهد قرآن پيرامون ارزيابي خود از وضعيت كنوني فعاليتهاي قرآني در كشور گفت: سيستم آموزش قرآن در كشور به دو شكل اجراء ميشود. شكل اول توسط آموزش و پرورش از طريق كتب درسي و شكل دوم كه خصوصاً پس از پيروزي انقلاب شكوهمند اسلامي در جامعه شروع شد. توسط مجموعههاي فرهنگي است كه متوليان آن مساجد، نهادهاي انقلابي و مؤسسات خصوصي هستند.وي افزود: نتايج علمي و تجربي نشان داده بخش آموزش دولتي كمتر موفق بوده است زيرا زمان آموزشهاي كوتاه مدت بوده و بيشتر مخاطبان براي كسب نمره قبولي جهت ارتقاء سال تحصيلي خود قرآن را فرا ميگيرند. كه به علت عدم استمرار قرائت، آموختهها به مرور فراموش ميشود. لذا ميتوان گفت آنچه تدريس ميشود پاسخگوي نيازهاي واقعي جوانان امروز نيست. به همين جهت بايد در بخش نظام آموزشي كشور (آموزش و پرورش) در راستاي تعليم و تزكيه، زمينه آموزش قرآن با ايجاد ميل و رغبت جهت خيل عظيم نسل جديد و تشنه امروز، تحولي زيربنايي به وجود آورد.حجت الاسلام فومني گفت: مجموعههاي خود جوش آموزش قرآن توانستهاند با تلفيق علم و تجربه عملكرد نسبتاً قابل قبولي در 22 سال بعد از انقلاب ارائه كنند. براساس آمار سال 79، تعداد 20 ميليون دانشآموز در سراسر كشور وجود دارد و مجموعههاي قرآني غيردولتي توانسته فقط 15% از اين قشر عظيم را جذب برنامههاي قرآني كند. بنابراين، با عزم ملي و بسيج امكانات آموزشي و انساني بايد زمينههاي جذب مخاطبان جوان را فراهم ساخت تا بتوان سرمايههاي ملي و آيندهسازان كشور به مدارج عاليه شناخت قرآني از تلاوت تا فهم، رهنمون شوند.حجت الاسلام فومني در رابطه با تعدد مجموعههاي آموزش قرآن و اهداف و ضرورت تأسيس مهد قرآن در كشور گفت: عليرغم تعدد مجموعههاي آموزش قرآني، هنوز هموطناني وجود داشته و دارند كه عليرغم تحصيلات عاليه نميتوانند يك صفحه از قرآن را به راحتي تلاوت كنند و اين امر براي مردم يك كشور اسلامي موجب سرشكستگي است. علاوه بر اين موارد و ساير دغدغههاي موجود، از قبيل هجمه فرهنگي، خلا مراكز آموزش قرآني مستقل و فارغ از جناح بنديهاي سياسي و اطمينان از هوش سرشار جوانان ايراني كه پس از پيروزي انقلاب اسلامي استعداد و نبوغ خود را در عرصههاي مختلف المپيادهاي علمي، فرهنگي، مسابقات ورزشي و قرآني به منصه ظهور رسانده بودند. باعث شد با همفكري تني چند از فرهيختگان و دلسوزان انقلاب، پس از بحث و كارشناسي شروع فعاليت مهدقرآن به صورت رايگان و غير سياسي در سال 1371 با طرح آموزش مقدماتي آغاز شود تا علاقهمندان با آموزش مستمر بتوانند به روان خواني استانداردي از قرآن برسند و با وجود موفقيتآميز بودن طرح به اين نتيجه رسيديم كه همه مسائل تلاوت نيست، بلكه مقدمهاي براي فهم و عمل صالح است به عبارتي ديگر، چون تلاوت، فهم و عمل حلقههاي به هم پيوسته يك زنجير است، از سال 72 مبناي متون آموزشي مهد قرآن با عنوان آموزش جامع قرآن كريم از تلاوت تا فهم مطرح شد كه در طول مدت فعاليت مهد قرآن (71 تا 80) زمينههاي بسيار خوبي براي شكوفا ساختن استعدادهاي فعالان در تمامي رشتههاي قرآني (تلاوت، ترتيل، روخواني، تلاوت ترتيل حفظ، كلاسهاي تربيت قاري و مفاهيم و تفاسير قرآن) فراهم شود. و امروز (خرداد سال 80) بيش از 70 هزار قرآنآموز حافظ يك جزء تا كل قرآن در سراسر كشور تحت پوشش مؤسسه مهد قرآن هستند.نمونه حضور فراگير و كارآمد مؤسسه مهد قرآن در كشور، مهد قرآن استان آذربايجان شرقي است كه با دارابودن اساتيد مجرب و ارزشمند و مديري پرتوان، توانسته مخاطبان قرآني فراواني را جذب كند .رييس مؤسسه مهدقرآن درباره برنامههاي آينده مهدقرآن در زمينه تعميم و گسترش فرهنگ قرآني در جامعه گفت: در سال رفتار علوي، و پيروي عملي از قرآن ناطق امام علي (ع)، مؤسسه مهدقرآن آزمونهاي سراسري حفظ و مفاهيم قرآن كريم را برگزار ميكند.به گفته حجت الاسلام فومني، آزمونهاي حفظ، در پنج دوره، از حفظ جزء اول تا حفظ كل قرآن كريم از تيرماه تا شهريور ماه سال جاري در دفاتر و كانونهاي مستقل مهد قرآن در سراسر كشور برگزار ميشود و در نيمه دوم سالجاري، مسابقه حفظ و مفاهيم قرآن به طور سراسري برگزار خواهد شد.قرآنآموزان مهد قرآن با داشتن كارت و گواهينامه دورههاي مربوط، ميتوانند در اين مسابقه شركت و از جوايز نفيس آن بهرهمند شوند.