هر چه كردم همه از دولت قرآن كردم
آرش شفاعيمنبع
روزنامه جام جم 9/11/84 حافظ همانقدر كه شاعر نامدار و شهيري است ، اسرارآميز و رمزآلود هم هست درطول قرنها ، بسياري محققان و پژوهندگان در پي چرايي راز ناموري او وقبول افتادنش در خاطر عام و خاص نوشته و خوانده و گفته اند اما همچنان رگه هاي نفيس اسرار شعر حافظ در دل ديوانش بكر و دست نيافتني مي درخشد . شايد شاعري به اندازه او شناخته و در پشت مهمي از مجهولات تاريخي نباشد اتفاقا يكي از دلايل رمز آلودگي شعر حافظ نيز همين است . ائ همچنان كه در شعرش دست از ابهام ها و ايهام هاي رندانه وگاه لجوجانه برنمي دارد هرگز دم به تله تاريخ نداده و با لو ندادن حضور خود به عنوان يك انسان حقيقي به شخصيتي سرشار از ابهام و شگفتي تبديل شده است . اما اين همه راز حافظ شدن نيست اتفاقا اين ابهام در حيات شخصي او كار را برايش مشكل تر مي كرد . اگر او شاعر خوبي نبود چون در اينجا ديگر با متن صرف روبه روهستيم و از آنجاكه مولف هيچ مداخله مستقيم يا غير مستقيم در خوانش ما ندارد ، تكليف او در مراوده و گفتگوي دايم ميان مخاطب و متن روشن مس شود و اتفاقا شعر حافظ شعري است كه هميشه چند گام جلوتر از تاريخ قدم زده است . درنگاهي كلي شعر حافظ شعر ظرافت هاست استادان هنرهاي دستي را ديده ايد كه با چه ظرافتي و چه هنرمندي شگفتي از تكه سنگي يا پاره فلزي گلي و مرغي و بوستاني بيرون مي كشند ؟ قلم زدن استادان قلمزدن را ديده ايد ظريف خرده خرده و با بي نهايت صبوري و عشق شعر حافظ هم همين است و سواسي شگفت آور و سليقه اي هميشه درست در گزيدن تك تك كلمات چينش آنان كنار يكديگر و دميدن روحي از رندي شاعرانگي و ظنز در آنها . شايد اگر دست تاريخ ذره اي سليقه داشت و تنها يكي از دست نوشته هاي يكي از غزلهاي حافظ به دستمان مي رسيد مي ديديم كه او در واژه گزيني به چه وسواس تب آلودي دچار مي شده تاسرانجام به آن واژه اي كه بايد مي رسيده است مثلا زماني كه مي سروده :از راه نطر مرغ دلم گشت هواگير اي ديده نگه كن كه به دام در افتاد اي ديده نگه كن كه به دام در افتاد اي ديده نگه كن كه به دام در افتاد
راه دل عشاق زد آن چشم خماري پيداست از اين شيوه كه مست است شرابت پيداست از اين شيوه كه مست است شرابت پيداست از اين شيوه كه مست است شرابت
هر ناله و فرياد كه كردم نشنيدي پيداست نگارا كه بلند است جنابت پيداست نگارا كه بلند است جنابت پيداست نگارا كه بلند است جنابت
به تنگ چشمي آن ترك لشكري نازم كه حمله بر من درويش يك قبا آورد كه حمله بر من درويش يك قبا آورد كه حمله بر من درويش يك قبا آورد
پيراهني كه آيد از او بوي يوسفم ترسم برادران غيورش قبا كنند ترسم برادران غيورش قبا كنند ترسم برادران غيورش قبا كنند