تجدید بنای کعبه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تجدید بنای کعبه - نسخه متنی

سید هاشم رسولی محلاتی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

تجديد بناى كعبه

درسهايى از تاريخ تحليلى اسلام جلد 2 صفحه 83

رسولى محلاتى

بنابر نقل مشهور سى و پنج‏سال از عمر شريف رسول خداگذشته بود كه در اثر سيل و يا آتش‏سوزى كه موجب ويرانى‏خانه كعبه شد داستان تجديد بناى كعبه در مكه معظمه پيش آمد،ورسول خدا نيز در آن شركت جسته و در هنگامى كه مى‏رفت تاميان طوائف مختلف قريش در مورد نصب حجر الاسود آتش‏اختلاف شعله‏ور شده و دست‏به كشتار يكديگر بزنند خداى‏تعالى بوسيله آنبزرگوار جلوى اين اختلاف و خونريزى را گرفت،بشرحى كه ذيلا خواهيد خواند.

و البته در مقابل اين قول مشهور در پاره‏اى از روايات عمرآنحضرت را در آن موقع بيست و چهار سال و قبل از ازدواج باخديجه (1) و در برخى كمتر از آن ذكر كرده،و به اين تعبير ذكركرده‏اند«...لما بلغ رسول الله(ص)الحلم...» (2) كه از اين تعبير استفاده مى‏شود كه داستان مربوط به پانزده سالگى عمر رسول‏خدا بوده است.

طبق روايات مشهور و بلكه بگفته مرحوم علامه طباطبائى‏روايات متواتر و مقطوع:نخستين كسى كه بناى كعبه بدست اوانجام شد ابراهيم خليل عليه السلام بود (3) ،اگر چه در برخى ازروايات،بناى اوليه آنرا به آدم ابو البشر عليه السلام نسبت داده‏اندو در برخى نيز آنرا به شيث نسبت داده‏اند ولى خلاف مشهوراست پس از آن همچنان بر پا بود تا اينكه قومى از قبيله جرهم‏آنرا تجديد بنا كردند و چون دوباره رو بويرانى نهاد عمالقه آنراتجديد بنا كرده و بالاخره قصى بن كلاب جد اعلاى رسول خدا(ص)آنرا خراب كرده و بصورت اساسى و محكم آنرا تجديد بناكرد،و چنانچه برخى نوشته‏اند سقف آنرا نيز با چوبهائى از تنه‏درخت‏خرما و الوارهاى محكم ديگر پوشاند.

جانب ديگرى از ناحيه كعبه نيز خانه‏اى براى كارهاى خودو مركزى براى مشورت و تصميم‏گيرى در كارهاى‏مهم بنا كرد كه به‏«دار الندوه‏»-خانه شورى-معروف شد.

ولى بر طبق نقل ابن هشام در سيره و روايت ابن اسحاق تازمانى كه قريش در زمان رسول خدا بفكر تجديد بناى آن افتادندخانه كعبه سقف نداشت،و ارتفاع آن نيز چيزى بيش از قامت‏يك انسان بود،و عبارت سيره اينگونه است:

«فلما بلغ رسول الله(ص)خمسا و ثلاثين سنه اجتمعت قريش‏لبنيان الكعبه،و كانوا يهمون بذلك ليسقفوها و يهابون هدمها،وانما كانت رضما فوق القامه فارادوا رفعها و تسقيفها...» (4) بناى مزبور هم چنان تا زمان رسول خدا(ص)بر پا بود، وچنانچه گفته شد در سال سى و پنجم عمر آن بزرگوار بود كه‏داستان تجديد بناى كعبه پيش آمد.

و علت اينكار را نيز مختلف نقل كرده‏اند و مشهور آن است‏كه بدنبال بارانى سيل آسا و حركت‏سيلى بنيان كن از كوههاى‏مكه و ويرانى قسمتى از خانه‏هاى مكه سيل مزبور بدرون خانه‏كعبه نفوذ كرد و موجب ويرانى قسمت‏هائى از آن گرديد،و پس‏از فروكش كردن سيل قريش بفكر تجديد بناى آن افتاده و اقدام‏به اينكار كردند.

و در پاره‏اى از تواريخ آمده كه سبب اينكار آن شد كه زنى‏در كنار خانه كعبه بمنظور بخور دادن آن،آتشى روشن كرد كه‏جرقه‏اى از آن آتش به جامه كعبه افتاد و آتش گرفت و در نتيجه‏مقدارى از ديوار آن نيز سوخت و قريش در صدد تجديد آن برآمد... (5) و برخى از تحليل گران احتمال داده‏اند كه اين روايت‏ساخته بنى اميه است و انگيزه جعل نيز،موجه جلوه دادن وكاستن عظمت آن جنايت هولناكى است كه بدستور يزيد بن‏معاويه در منجنيق بستن خانه كعبه و سوزاندن آن در جنگ باعبد الله بن زبير اتفاق افتاد،و بدنبال آن يزيد از اين جهان رخت‏بربست و مدتها آثار اين ويرانى و سوختگى در خانه كعبه بود،وعبد الله بن زبير براى تحريك مردم عليه بنى اميه آنرا بهمان حال‏گذارده بود،تا وقتى كه در صدد تجديد بناى آن برآمد و آنراخراب كرده و از نو ساخت،و تصرفاتى نيز در آن كرد بشرحى كه درذيل خواهد آمد.

و بهر صورت اصل داستان بگونه‏اى كه ما در شرح زندگانى‏رسول خدا(ص)نوشته‏ايم اينگونه بود:

از اتفاقاتى كه در اين دوره از زندگى رسولخداصلى الله عليه و اله يعنى پس از ازدواج با خديجه تا بعثت‏پيش آمد داستان تجديد بناى كعبه و حكميت رسولخداصلى الله عليه و آله است كه مورخين با اختلاف اندكى آنرانقل كرده‏اند،و اجمال داستان اين بود كه پس از آنكه سى و پنج‏سال از عمر شريف رسولخداصلى الله عليه و آله گذشته بود-يعنى ده سال پس از ازدواج باخديجه-سيلى بنيان كن از كوههاى مكه سرازير شد ووارد مسجد گرديد و قسمتى از ديوار كعبه را شكافت وويران كرد،و-چنانچه ابن اسحاق گفته است-كعبه تا آن روزسقف نداشت و ديوارهاى اطراف آن نيز كوتاه بود و ارتفاع‏آن كمى بيشتر از قامت‏يك انسان بود و همين موضوع‏سبب شد تا در آن روزگار سرقتى در خانه كعبه واقع شود،و اموال و جواهرات كعبه را كه در چاهى درون كعبه بودبدزدند،و با اينكه پس از چندى سارق را پيدا كردند واموال را از او گرفتند و دستش را بجرم دزدى بريدند،اماهمين سرقت،قريش را بفكر انداخت تا سقفى براى خانه‏كعبه بزنند،ولى اين تصميم به بعد موكول شد.

ويرانى قسمتى از خانه كعبه سبب شد تا قريش به‏مرمت آن اقدام كنند و ضمنا بفكر قبلى خود نيز جامه عمل‏بپوشانند و براى انجام اين منظور ناچار بودند ديوارهاى‏اطراف را خراب كنند و از نو تجديد بنا كنند.

مشكلى كه سر راهشان بود يكى نبودن چوب وتخته‏اى كه بتوانند با آن سقفى بر روى خانه كعبه بزنند،وديگر وحشت از اينكه اگر بخواهند ديوارها را خراب كنندمورد غضب خداى تعالى قرار گيرند و اتفاقى بيفتد كه‏نتوانند اينكار را بپايان برسانند.

مشكل اول با يك اتفاق غير منتظره كه پيش‏بينى نكرده‏بودند حل شد و چوب و تخته آن تهيه گرديد،و آن اتفاق‏اين بود كه يكى از كشتيهاى تجار رومى كه از مصرميآمد در نزديكى جده بواسطه طوفان دريا-و يا در اثرتصادف با يكى از سنگهاى كف دريا-شكست و صاحب‏كشتى-كه بگفته برخى نامش‏«ياقوم‏»بود-از مرمت واصلاح كشتى مايوس شد و از بردن آن صرفنظر كرد،قريش نيز كه از ماجرا خبردار شدند بنزد او رفته و تخته‏هاى‏آنرا براى سقف كعبه خريدارى كردند و بشهر مكه آوردند.

در شهر مكه نيز نجارى قبطى بود كه او نيز مقدارى ازمصالح كار را آماده كرد و بدين ترتيب مشكل كار از ين‏جهت‏برطرف گرديد.

و مشكل دوم وحشتى بود كه آنها از اقدام به خرابى وويرانى،و زدن كلنگ بديوار خانه و تجديد بناى آن‏داشتند،و مى‏ترسيدند مورد خشم خداى كعبه قرار گيرند وبه بلائى آسمانى يا زمينى دچار شوند و بهمين جهت‏مقدمات كار كه فراهم شد و چهار سمت‏خانه را براى‏خرابى و تجديد بنا ميان خود قسمت كردند،جرئت اقدام‏بخرابى نداشتند تا اينكه وليد بن مغيرة بخود جرئت داد وكلنگ را دست گرفته و پيش رفت و گفت:خدايا توميدانى كه ما از دين تو خارج نشده و منظورى جز انجام‏كار خير نداريم،اين سخن را گفت و كلنگ خود را فرود آورد و قسمتى از ديوار را خراب كرد.

مردم ديگر كه تماشا ميكردند و جرات جلو رفتن‏نداشتند با هم گفتند:ما امشب را هم صبر مى‏كنيم اگربلائى براى وليد نازل نشد،معلوم ميشود كه خداوند بكار ماراضى است و اگر ديديم وليد به بلائى گرفتار شد دست‏بخانه نخواهيم زد و آن قسمتى را هم كه وليد خراب كرده‏تعمير مى‏كنيم.

فردا كه ديدند وليد صحيح و سالم از خانه بيرون آمد ودنباله كار گذشته خود را گرفت ديگران نيز پيش رفته‏روى تقسيم بندى كه كرده بودند (6) اقدام بخرابى ديوارهاى‏كعبه نمودند.

قريش ديوارهاى اطراف كعبه را تا اساس خانه كه‏بدست‏حضرت ابراهيم عليه السلام پايه‏گذارى شده بودكندند،در آنجا بسنگ سبز رنگى برخوردند كه همچون‏استخوانهاى مهره كمر درهم فرو رفته و محكم شده بود وچون خواستند آنجا را بكنند لرزه‏اى شهر مكه را گرفت كه ناچار شدند از كندن آن قسمت صرفنظر كنند و همان‏سنگ را پايه قرار داده و شروع به تجديد بنا كردند.

و در پاره‏اى از تواريخ است كه رسولخدا صلى الله عليه‏و آله نيز در اين عمليات بدانها كمك ميكرد تا وقتى كه‏ديوارهاى اطراف كعبه بوسيله سنگهاى كبودى كه ازكوههاى مجاور ميآوردند بمقدار قامت‏يك انسان رسيد وخواستند حجر الاسود را بجاى اوليه خود نصب كنند دراينجا بود كه ميان سران قبائل اختلاف پديد آمد و هرقبيله‏اى ميخواستند افتخار نصب آن سنگ مقدس نصيب‏آنان گردد.

دسته‏بندى قبائل شروع شد و هر تيره از تيره‏هاى‏قريش جداگانه مسلح شده و مهياى جنگ گرديد..،فرزندان عبد الدار طشتى را از خون پر كرده و دستهاى خودرا در آن فرو بردند و با يكديگر هم پيمان شده گفتند:تاجان در بدن داريم نخواهيم گذارد غير از ما،كس ديگرى‏اين سنگ را بجاى خود نصب كند،بنى عدى هم با ايشان‏هم پيمان شدند،و همين اختلاف سبب شد كه كارساختن خانه تعطيل شود.

سه چهار روز بهمين منوال گذشت و بزرگان وسالخوردگان قريش در صدد چاره جوئى برآمده دنبال راه‏حلى مى‏گشتند تا موضوع را خردمندانه حل كنند كه كاربجنگ و زد و خورد منجر نشود.

روز چهارم يا پنجم بود كه پس از شور و گفتگو همگى‏پذيرفتند كه هر چه ابو امية بن مغيرة كه سالمندترين افرادقريش بود راى دهد بدان عمل كنند و او نيز راى داد:

نخستين كسى كه از در مسجد-كه بطرف صفا بازميشد-(و برخى هم گفته‏اند مقصود باب بنى شيبة بوده)

وارد شد در اين كار حكميت كند و هر چه او گفت‏همگى بپذيرند.

قريش اين راى را پذيرفتند و چشمها به درب مسجددوخته شد.

ناگاه محمد صلى الله عليه و آله را ديدند كه از در مسجدوارد شد،همگى فرياد زدند:اين امين است كه ميآيد،اين محمد است!و ما همگى بحكم او راضى هستيم،وچون حضرت نزديك آمد و جريان را به او گفتند فرمود:

پارچه‏اى بياوريد،پارچه را آوردند و رسولخداصلى الله عليه و آله آن پارچه را پهن كرد و حجر الاسود راميان پارچه گذارد آنگاه فرمود:هر يك از شما گوشه آنرابگيريد و بلند كنيد،رؤساى قبائل پيش آمدند و هر كدام‏گوشه پارچه را گرفتند-و بدين ترتيب همگى در بلندكردن آن سنگ شركت جستند-و چون سنگ را محاذى‏جايگاه اصلى آن آوردند خود آنحضرت پيش رفته وحجر الاسود را از ميان پارچه برداشت و در جايگاه آن‏گذارد،سپس ديوار كعبه را تا هيجده ذراع بالا بردند. و بدين ترتيب كار ساختمان كعبه بپايان رسيد و نزاعى‏كه ممكن بود به زد و خورد و كشت و كشتار وعداوت‏هاى عميق قبيله‏اى منجر شود با تدبير آنحضرت‏مرتفع گرديد.

1-و 2-سيره نبويه ابن كثير ج 1 ص 270-274.

3-الميزان ج 3 ص 394.

4-سيره ابن هشام ج 1 ص 192.

5-سيره نبويه ابن كثير ج 1 ص 274.

6-محمد بن اسحاق گفته:قريش براى ساختمان كعبه نزد خود اينگونه تقسيم‏بندى‏كردند:قسمتى كه در كعبه در آن بود سهم بنى عبد مناف و بنى زهره گرديد و ما بين‏ركن اسود و ركن يمانى سهم بنى مخزوم و قبائل هم پيمان ايشان.و قسمت پشت‏خانه كعبه در سهم بنى جمح و بنى سهم قرار گرفت.

و ساختن قسمت‏حجر اسماعيل،و حطيم را بنى الدار و بنى اسد بن عبد العزى وبنى عدى بن كعب بعهده گرفتند.


/ 1