نقش آهنگ در تلاوت قرآن نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

نقش آهنگ در تلاوت قرآن - نسخه متنی

محمدهادی معرفت

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

نقش آهنگ در تلاوت قرآن / آيه الله محمد
هادي معرفت

نقش آهنگ در
تلاوت قرآن / آيه الله محمد هادي
معرفت



علوم
قرآن





/span>



فـروزان ترين بعد اعجاز بيانى قرآن
، همسازى با نغمه اى دلنشين ، و آهنگهاى
وزين صوتى است ، آنـگـاه که با صدايى
گرم و زيبا، و آوايى نرم و فريبا، دمساز
گردد، آتشى بر خرمن دلها افکند که شعله
هاى تابناکش جهانيان را به سوز و گداز
گذارد.

در دسـتـور تـلاوت آمـده :
قـرآن را بـا آهـنـگـى حـزيـن و نغمه
دلنشين ، تلاوت کنيد بگرييد و بگريانيد
.

قرآن ، از همان روزهاى نخست . با
همين شيوه شيوا، سنگدلان عرب را شيفته
وشيداى خود نمود، و انديشه مقاومت و
ايستادگى را از آنان ربود.

اعـراب ،
شـگـفت زده ، در برابر قرآن ، زانوى
تسليم بر زمين زده و به عجز و ناتوانى
خود اعتراف ، و اعجاب و تحسين خود را در
مقابل قرآن صريحا ابراز داشتند.

اين
يک جاذبه و کشش روحانى بود، که اين مردم
سخت دل و مغرور را به نرمى وگرايش
واداشت .

گو اينکه برخى آن را شعر، و
پاره اى سحرش مى پنداشتند، ولى خود نيک
مى دانستند که قرآن نه شعر است و نه سحر،
گر چه همچون شعر نافذاست و همچون سحر،
افسونگر.

.. ان من البيان لسحرا... .

قرآن و سخنوران عصر پيامبر اصولا،
عبارت و جمله بنديهاى قرآن به گونه اى
تنظيم شده : روان ، يکنواخت ،هماهنگ و
همساز.

حروف و کلمات آن متناسب و هم
آوا، پيوسته به يکديگر پيوندخورده
اند.

بـا ايـنـکـه قرآن کلام منثور
است ، به کلام منظوم بيشتر شباهت دارد و
با آنکه خطاب و عتاب است ، به افسونگرى و
سحرانگيزى بيشتر مى ماند. بـديـن وصـف ،
سبک نوينى در لغت نامه عرب به ارمغان
آورد، و نظم و تاليف جديدى به جهانيان
ارائه نمود، اعراب و جهانيان را به حيرت
و شگفتى واداشت .

ولـيـد بـن مغيره -
يکى از سران با نفوذ عصر جاهليت - براى
اولين بار که تلاوت قرآن را شنيد، گفت :
آنچه که فرزند ابى کبشه مى سرايد، مايه
شگفت است ، به خداقسم ، نه شعر است و نه
سحر و نه هذيان گويى ، بدرستى که آن سخن
خداست . قـريـش را ايـن سخن ناخوش آمد،
وى را سرزنش کردند: چرا چنين گفتى و
مسلمانان را چيره تر ساختى .

به آنان
گفت : به خدا قسم . روز گذشته ، سخنى از
محمد(ص ) شنيدم ، که هرگز به سخن آدميان
نمى آمد، و پريان را چنين انديشه اى
نشايد... به خدا قسم ، شيرين ودلپذير
باشد، و رويه اى زيبا در بر دارد...
بدرستى که بر آن ثمربخش ، و ريشه آن
استوار. از همه برتر، و چيزى برآن چيره
نيايد... پـيش از موسم حج نزد وليد آمدند
تا چاره بيانديشند، چه کنند که عرب را
از گرد اوباز دارند.

به آنان گفت : در
باره سخن افسونگر او چه انديشيده ايد.

گـفتند: مى گوئيم جادوگر است .

گفت :
زمزمه هاى جادوگران را شنيده ام ،
هرگزشباهتى به آن نـدارد.

گـفـتـنـد:
مى گوئيم ديوانه است .

گفت : هرگز
آشفتگى ديوانگان راندارد.

گفتند: مى
گوييم شاعر است ، و اين شعر او است که
افسون مى کند.

گـفـت : وزنـهـاى شـعر
و رجز و انواع آن ، بر همه مشهود است ، که
سخن وى از همگى جدا است .

گفتند: مى
گوييم ساحر است ، و اين سحر او است که او
را چيره ساخته .

گفت : افسون ساحران را
ديده و شنيده ام ، هرگز تناسبى با آن سخن
والا و شيواندارد.

گفتند: پس چه
بگوييم .

گفت : هرچه بگوييد، باور
ناکردنى است و خود را رسواکرده ايد.

جز آنکه بـناچار ساحرش خوانيد، که به
سحرانگيزى کلامش بيشترمى ماند، زيرا که
ميان فرزندان و پدران تفرقه انداخته ، و
زنان را بر شوهران گستاخ ‌نموده ، و
افراد را از قبيله هايشان جدا ساخته .

از اين رو شايد بتوان او را به سحر و
افسونگرى نسبت داد .

و سـخـنـانى از
اين قبيل ، که جملگى حاکى از دلهره و
هراس اعراب بود، و خود را درمقابل قرآن
، پـاک بـاخـته بودند. و نيز کسانى
مانند: طفيل بن عمر - شاعرى برازنده و از
اشراف عرب بشمار مـى آمـد - و نـصـر بـن
حـارث - زعيمى نافذ الکلمه وسخنورى
توانا بود - و عتبه بن ربيعه - بزرگمردى
کهن و محترم در ميان اعراب -و غير هم ...
که نام آنان در تاريخ ثبت ، و ناتوانى
آنان در مقابله با قرآن ، براى همگان
مشهود و عيان بود ، سر عجز در مقابل قرآن
فرود آورده بودند... خداوند از زبان آنان
گويد: بل قالوا اضغاث احلام ، بل افتراه
، بل هو شاعر :گفتند: آشفتگى خوابهاى او
است ، يا بافته هاى مغزى او، يا شاعرى
چيره است . ثـم ادبـر واسـتکبر. فقال : ان
هوالا سحر يوثر : پشت کرد و رفت ، و
مغرورانه گفت : افسونى بيش نيست که از
ديگران فرا گرفته .

قرآن نيز در نکوهش
چنين سنجش بى خردانه گويد: افسحر هذا ام
انتم لاتبصرون . آيا اين سخن به افسون مى
ماند. يا آنکه بينش خود را فرو نهاده
ايد... و ما هو بقول شاعر، قليلا ما
تومنون: اين ، به سخن شاعران نمى ماند..
پذيرشتان اندک است . خـداونـدان سـخـن ،
و استادان بيان ، در آن روز، در باره
قرآن چنين داورى مى کردند، وآن را يک
پـديده نو، و والاتر از انديشه انسانها
مى دانستند، کشش آن آنان رامجذوب ، و از
درخشش آن ، پاک مـرعوب گشته بودند.

گاهى شعر و گاهى سحرش مى ناميدند،
ولى
مى دانستند: زيباتر از شعر و فريباتر از
سحر است ... چرا چنين مى گفتند. قرآن و
ادباى عصر حاضر ادبـاى عـصـر حـاضر، و
سخنوران دوره معاصر، نيز همگام با
گذشتگان ، هم آواز،همان سخنان را تکرار
مى کنند: والاتر از شعر است و شيواتر از
هر کلام ... بى نظير وبى مانند... همانا
کلام خدا است . در اين زمينه ، استاد
محمد عبداللّه (دراز) گويد: .. قـارى
قـرآن ، اگـر نيک تلاوت کند، آنگونه که
خواست قرآن است ، نه آنگونه که خواست
خود او اسـت ... هـرآيـنه مى يابى : آوايى
هماهنگ و نغمه فراگير، تمام وجودت را
فرا گرفته ، با آنکه قرآن شعر نيست ، ولى
در آن چيزى مى يابى که در شعرو نغمه هاى
ديگر هرگز يافت نمى شود... آرى ، از
نـغـمه قرآنى چنان سرخوش مى گردى که
هرگز در لذتهاى ديگر آنچنان خوشى
نخواهى ديد... اين حروف قرآنى است ، و
کلمات آسمانى است ، که با نظم و تاليف
خاص خود، و با فاصله هاى رديف قرار
گرفته ، اين چنين جمال و زيبايى آفريده
.

استاد محمود مصطفى گويد: از دوران
کـودکى ، بدون آنکه بدانم ، اين حقيقت
را يافته ام ، و آن حکايتى از موسيقى
درونى قرآن بـود، کـه از عـمـيق ترين
اسرار نهانى اين کتاب آسمانى بشمار مى
رود،دريافت و ساخت آن وجود دارد، نـه
شـعـر است و نه نثر است و نه سجع ، بلکه
خوديک ساختار نوين که با رديف قرار
گرفتن واژه هاى متناسب چنين آواى
موسيقايى رابوجود آورده است . بـسى فرق
است ميان موسيقى برونى که شاعران ، با
تصنع و تکلف آن رامى سازند، و بر قافيه
ها و نـظـمـهـاى از پـيش تعيين شده
استوار مى باشد... و موسيقى درونى قرآن ،
که از اسرار معمارى هـمـيـن ساختار است
و بس ، که با يک شطر ازکلام ، و کمتر از
يک بيت ، و بدون آنکه رعايت قافيه کـرده
بـاشـد، چـنـان آواى بـلـنـدى سـر مـى
دهـد کـه هـيـچ يک از ترکيب بندهاى ادبى
به او نمى رسد...

سيد قطب گويد: عـرب را
جنون عارض نگرديده بود، وقوف خود را بر
مزاياى شعر از دست نداده بودند، موقعى
که گفتند: اين پيوند کلام والا، شعر است
. ربوده بود، و چنين گفتاردلربايى ،
يافت آنان را دگرگون کرده بود،.. اينها
از ويژگيهاى شعر است که پايه هاى آن را
پى ريزى مى کند، آنگاه که قافيه و وزن
تفاعلن را ناديده بگيريم...

قـرآن ،
مـزايـاى نثر و شعر، هردو را داراست ...
قافيه و وزن تفاعلن را رها کرده ،
وآزادانه گوياى مـطـالـب خـويـش اسـت ،
و در عين حال از ويژگيهاى شعر
برخوردار،آواى موسيقايى درونى ، و
فـاصـلـه هـاى متناسب و نزديک به هم ،
آن را از وزنهاى تفاعلن و تفاعيل بى
نياز ساخته ، بافت و ساخت قافيه را بخود
گرفته ، همان نثر ونظم را بهم آميخته
است ...

استاد مصطفى صادق رافعى گويد:
موقعى که قرآن ، بر عرب قرائت گرديد،
يافتند: حروف هر کلمه ، و کلمات هر جمله
از آن ، داراى آواى بـلـندى است ، که به
جهت نظم و تاليف خاص خود، مانند آن است
که يک قطعه را تشکيل داده ، که قرائت آن
، نغمه مى آفريند.

(هرآنکس که پاره اى
از اسرار موسيقى و فلسفه آن را - امروزه -
بـدانـد، مـى دانـد همانندى براى قرآن
وجود ندارد، اين گونه ، و بطور طبيعى ،
تناسب حروف و کلمات و ترکيب بنديها را
رعايت کرده باشد، و کسى نيست که بتواند
خرده اى ، حتى در يک حرف ازحروف آن
بگيرد، و قرآن بدين گونه بر موسيقى
برترى دارد، با اين ويژگى شگفت انگيز،
در عين حـال مـوسـيـقـى نـيست ). عرب را
اين ويژگى از ديده پنهان نبود،و بخوبى
مى دانستند که تاب مقاومت آن را
ندارند...

شـعر از اين جهت شعر است که
بر شعور انسانها حکومت دارد، هيجانات
را برمى انگيزد، احساسات درونى هر آدمى
را، آن گونه که بخواهد تحريک مى کند.
آنگاه که با آهنگى دلنواز، و آوايى
شيرين سروده شود، افسون مى کند، غوغا بر
پامى نمايد. تاثيرى عميق دارد. ويـژگى
شعر - که آن را از ديگر سخن جدا ساخته -
نظم و تاليف آن است ، سبک وساختار
بنيادى آن ، آواى حروف آن ، آهنگ کلمات
آن ، هموارى جمله ها و ترکيب بندى آن .
زير و بم هر حرف ، نرمى و زبـرى هـر
لـفـظ، با رديف قرار گرفتن کلمات
متناسب ، هماهنگ شدن نغمه هاى متفاوت ،
که هـريـک ديگرى را طالب ، و هرقرينى ،
قرينى را خواستار... تمامى اينها بهم
پيوسته و تنگاتنگ ، بهم فشرده و درهم
آميخته ، يک واحد را تشکيل مى دهند. ايـن
اسـت که شعر روان ، جريان آبى را ماند،
که در بستر ملايم رود، مستانه مى لغزد
ودر نشيب و فـراز آن آرام آرام مـى
خـرامد. يا نسيم صبحگاهى را باشد، که
برگ درختان سربرافراشته ، و گونه گلهاى
شکوفا را نوازش مى دهد، خرمى و طراوت مى
بخشد. قرآن ، اين ويژگى ها را دارد، با
آنکه شعر نيست نظم دارد، ولى وزن ندارد،
فاصله دارد، ولى سجع ندارد. لذا نثرى
است
شعرگونه ، و کلامى است سجع مانند، که
اززيباييهاى هر دو برخوردار، و مزاياى
هريک را دارا مى باشد، و هرگونه تکلف
ودشوارى شعر و سجع را ندارد. اين سبک
(ساختار) جديدى است که قرآن ارائه داده ،
و در فرهنگ ادبى عرب ،تحولى غريب ايجاد
نموده ، کاملا بى سابقه است ، و آيندگان
را به عجز و تاب انداخته ، جاذبه دارد،
کشش دارد، افسون مى کند، به وجد مى
آورد، لذت بخش است ، آرامش مى دهد، با
فطرت دمساز، با طبيعت همساز، با وجدان
سر و کارداشته ، و با هستى سر و سرى دارد.
از شعر والاتر، از سحر نافذتر، تا اعماق
درون مى تازد، و تا آخرين نقطه وجود
رامسخر مى سازد. آرى ايـن تـاثـيـر عميق
و تسخير ضمير، در قيد و بند آواى خوش
قرآن مى باشد، که درنغمه هاى تلاوت آن
نهاده ، و در آهنگ قرائت تنظيم شده است .
... در حـديـث آمـده : اقـراوا الـقـرآن
بـالـحان العرب و اصواتها و اياکم و
لحون اهل الفسوق و اهل الکبائر : قرآن
را، با آهنگهاى عربى ، و با صوت عربى
تلاوت کنيد. فقط از آهنگهاى مبتذل و رذل
گونه بپرهيزيد.

جاذبيت قرآن در چيست .
عـامـل مـهـم جـذابيت قرآن ، در سبک ،
نظم ، و آهنگ آن است . اين سه عامل ،سنگ
بنيادين ساختار سحرانگيز قرآن را تشکيل
مى دهند، و اين سه عامل ، چنان بهم
آميخته و در هم ريخته اند، که نتوان نقش
هريک را - در جاذبيت قرآن - جدانشانه رفت
:

1- سـبـک بـمـعنى ريخته ، شکل گيرى
(هندسه ) سخن را عهده دار مى باشد، که
قرآن در اين زمينهه نوآورى کرده ، سبک
نوينى ارائه داده : از وزن شعر و نواى
سجع ،هردو بهره گرفته ، سبکى آفريده که
نه آن است و نه اين ، و از هردو بهتر است
ووالاتر.

2- نـظـم : پـيـوند سخن ،
همچون دانه هاى بهم پکيده ، واژه ها
رديف يکديگر، ومتناسب همديگر باشند، که
آواهاى حروف ، و زير و بم کلمات ، همراز
و
همسازبوده باشند. رعـايـت نظم در شعر -
که کلام منظوم است - کاملا طبيعى به نظر
مى رسد. ولى درنثر (سخن پـراکـنـده )
رعايت آن عجيب مى ماند، که قرآن با کمال
عنايت آن را دنبال کرده ، و در هر جمله و
تـرکـيبى از کلام خود، با نظم کلمات ، و
تاليف عبارات ، پيوندى استوار بوجود
آورده ، خوش تيپ و خوش اندام ، نرم و
روان و آرام ، فتبارک اللّه احسن
الخالقين .

3- آهنگ : آواى (موسيقى ) سخن
، که از دو عامل پيش (سبک و نظم )
بوجودآمده ، چنان ساختار و انـدامـى ، و
چـنـين پيوند استوارى ، اينگونه آهنگى
را خواستاراست . بويژه آنکه از حرف مد و
لـين در اين زمينه ، کمال استفاده را
نموده ، جوش و خروشى به آهنگ تلاوت
بخشيده ، و جد و شعفى در شنوندگان بوجود
مى آورد. ايـن ويژگى قرآن ، بايد در
تلاوت قاريان جلوه گر شود، و اعجاز
بيانى آن ، هرچه برازنده تر تجلى
نمايد.

از ايـن رو، ضـرورت دارد،
تلاوت کننده ، آهنگ تنظيمى قرآن را
بداند، و بر اسرار ورموز آن واقف باشد،
و کاملا آن را رعايت کند، تا نقش اعجاز
بيان را بخوبى و بادقت ايفا نمايد.
قـرآن بـيـانـى رسـا، سـبـکـى شـيوا،
آهنگى دلربا دارد، بايد اين ويژگى به
عرصه ظهوربرسد، و شنوندگان را - از هر
قبيل که باشند - تحت تاثير قرار داده ،
جان و هستى آنان را تسخير کرده ، در قبضه
تصرف خويش درآورد.

آنگاه است که ان من
البيان لسحرا آشکارا مشاهده مى گردد.
نغمه قرآن قـرآن را آهنگ و نغمه اى است
فرح بخش و روح افزا، که ديگر نغمه ها را
رسواساخته ، روان آدمى را آرامـش
بـخـشيده ، از آلايشها و پليديها
پاکيزه نموده ، درخشش داده ، و به سوى
فضاى لايتناهاى آسمان معنويت به پرواز
در مى آورد.

ايـن نغمه ، غذاى روح است
، که روان آدمى را نويد خوشبختى مى دهد،
سعادت ،طهارت ، قداست ، ارزانى مى
دارد.

... چـرا بـايـد ايـن نـغمه

جاودانى و اين موسيقى روحانى ، مستور
بماند و از دسترس دور باشد، نه هرگز،
بلکه ضرورى است که براى همه و هميشه
زنده و جاويد بماندو استوار جلوه نمايد.
در فرمان والاتبار پيغمبر بزرگوار(ص )
آمده است : لکل شى حليه القرآن الصوت
الحسن هرچه را زينتى است ، و زينت قرآن
آواى نيکوست . ان من اجمل الجمال الشعر
الحسن ، و نغمه الصوت الحسين : زيباترين
زيبايى ، موى نيکو، و نغمه هاى آواى
نيکو است . امـام مـحـمـد باقر(ع ) مى
فرمايد:

و رجع بالقرآن صوتک ، فان
اللّه يحب الصوت الحسن يرجع فيه ترجيعا
: در تلاوت قرآن ، ترجيع صوت بايد رعايت
گردد،زيرا خداوند صوت نيکو را دوست
دارد که در آن ترجيع بکار رود. از ايـن
رو در حـديـث آمـده اسـت : ليس منا من لم
يتغن بالقرآن از ما - زمره مسلمين - نيست
، آنکس که قرآن را با لحن موسيقى اش دوست
ندارد. تـغـنـوا بالقرآن ، فمن لم يتغن
بالقرآن فليس منا : آهنگ موسيقى قرآن را
رعايت کنيد،و هرکس رعايت نکرد، از ما
نيست .

قاريان مصرى ، پيش از آنکه در
دار القرآن پذيرفته شوند، بايد داراى
ليسانسيه دارالفنون باشند تـا بـا
فـنـون تـرانه ها، و انواع آهنگها آشنا
گرديده ، بتوانند قرآن را بازيباترين
نغمه ها و شيواترين آهنگ ، تلاوت کنند.

و کلام الهى را به احسن وجه به ترنم
در
آورند.

فـراگـيـرى فـنون موسيقى پيش
بازى است براى فراگيرى تلاوت رنگارنگ
قرآن . اکنون چرا ما دلباختگان کلام
الهى اين راه و روش قرآنى را فرو نهاده
ايم ، و قاريانى به جامعه تحويل مى دهيم
که قرآن را با آهنگهاى نارسا و نغمه هاى
ناموزون قرائت مى کنند و اين اعجاز
بيانى الهى را با شيوه هاى تقليدى و
ناپسند، عرضه مى دارند. موسيقى از
ديدگاه فقاهت اکـنـون بـبـيـنـيم : آيا
موسيقى ذاتا حرام است . تا براى تجويز آن
در موارد استثنايى (تلاوت قرآن ، حـدى ،
جشنهاى عروسى ...) به دنبال مجوز خاص بوده
باشيم يااساسا حرام نمى باشد، مگر آنکه
با عنوان لهو، باطل که از عوامل انحرافى
باشند، توام گردد.

نـظرى به دلائل
مساله مى افکنيم : در منابع مربوطه .
ابتدا به عنوان قول الزوربرخورد مى
کنيم ، که سه عنوان : لهو لغو باطل را به
دنبال مى کشد و اين سه ،بجاى تفسير
عنوان نخست مطرح شده اند.

عناوين
مطرح شده ، گوياى يک حقيقت مى باشند و آن
: پرداختن به امور بيهود،تهى ، بى مايه
که جز سرگرمى بى حاصل و باز دارنده از
مسائل جدى حيات ، چيزديگرى در بر نخواهد
داشت . ضمنا بـه کـرامـت و شرافت اصيل
انسانى ، لطمه واردمى کند، و مانع
پيشرفت به سوى سعادت جاودانى مى گردد.

اينک تفصيل اين اجمال : در پـاره اى
از
روايـات ، قـول الزور که در آيه شريفه ،
بعنوان يک امر لازم الاجتناب مطرح شده ،
به غنا - موسيقى تفسير شده زور در لغت ،
به معنى : انحراف از واقعيت ، و وارونه
جلوه دادن ، آمده .

در ايـن روايـات ،
آمـده اسـت : يـکى از مصاديق و موارد
انطباق ، قول الزور مجالس غنا و طرب
مـعـمـول در آن زمـان (دوران عـبـاسيان
) مى باشد، که بزرگترين عامل انحراف
کننده به شمار مى رود، و دولت مردان را
از کار سياست صحيح و اداره کشور باز مى
دارد. مـجالس غنا و طرب اين چنينى ،
معمولا از انواع فحشا و منکرات
برخوردار بوده ،نوازندگان زن و مـرد و
رامـشـگـران بى بند و بار، در آن شرکت
مى جسته ، دربار عباسيان را به يک فضاى
آکنده از گناه و آلوده به فساد در مى
آورند.

رجال دوره عباسى ، با اين شيوه
ننگين ، مسير اسلام و مسلمين را منحرف ،
و آن را به نابودى مطلق سوق مى دادند.
شکى نيست ، موسيقى اى که در اين گونه
مجالس نواخته مى شد داراى محتوايى
آموزنده يا دعوت بـه اخـلاق فـاضـله يا
بيان معارف عاليه اسلامى ... نبوده ، و
جزدعوت به فساد اخلاقى و انحرافات
جـنـسى چيز ديگرى در بر نداشته است . اين
چنين موسيقى ، قطعا محکوم به بطلان ، و
قول زور بشمار مى رود.

نتيجه اينکه :
موسيقى ، زير پوشش عامل انحرافى و فساد،
حرام و واجب الاجتناب است . در روايات
ديگر، عنوان لهو الحديث ، يا اللغو ، يا
الباطل مطرح گرديده ، که در آيات قرآنى
، بعنوان نکوهش از آنها ياد شده . در اين
روايات بيشتر به اين جهت توجه شده ، که
عناوين فوق ، قابل انطباق بر موسيقى
حرام است . البته هيچگونه تعبد و اعمال
نظر توقيفى (بيان اصطلاح خاص ) در کار
نيست ، بلکه فقط بيان صحت انطباق منظور
مى باشد. براى نمونه روايات زير را مى
آوريم :

1- قـال الصادق (ع ): الغنا مجلس
لا ينظر اللّه الى اهله . و هو مما قال
اللّه عز و جل :و من الناس من يشترى لهو
الحديث ليضل عن سبيل اللّه :

مـجـالسى که در آنها موسيقى نواخته
مى
شود، هرگز مورد لطف و عنايت الهى
قرارنمى گيرد و هـمـانـا مصداق آيه
شريفه است ، که مى فرمايد: پاره اى از
مردم گفتارهاى پوچ و گمراه کننده را
انتخاب مى کنند، تا موجب سرگرمى و عامل
انحراف بوجودبياورند. 2- روى الـصـدوق
بـاسناده عن محمد بن ابى عباد - و کان
مستهترا بالسماع و يشرب النبيذ، قال
سـالـت الـرضـا - عـليه السلام - عن
السماع . فقال : لاهل الحجاز (اوالعراق
)فيه راى ، و هو فى حيز الباطل واللهو،
اما سمعت اللّه عز و جل يقول : و اذا
مرواباللغو مروا کراما .

صـدوق از
مـحـمد بن ابى عباد - که مردى متجاهر به
فسق ، و شيفته آواى خوش بود و از شراب
روى گردان نبود - روايت کند که او گفت :
از امام رضا(ع ) راجع به استماع ملاهى ،
سئوال کردم . فـرمـود: مـردم حـجـاز -
يـا عراق - را در آن نظرى است . ولى هرچه
باشد پيرامون لهوباطل قرار گـرفـتـه .
آيـا نشنيده اى کلام خدا را - در وصف
مومنين - آنجا که فرموده :هرگاه بر
بيهوده اى گذر کننده با بزرگوارى از آن
گذشته ، درنگ را جايز نمى شمرند.

3-
يونس بن عبدالرحمان گويد: سـالـت
الـخـراسانى (يعنى الامام الرضا عليه
السلام ). عن الغنا و قلت : ان العباسى
ذکرعنک انک تـرخص فى الغنا. فقال : کذب
الزنديق ، ما هکذا قلت له . سالنى عن
الغنافقلت : ان رجلا اتى ابا جعفر
(الامام الباقر عليه السلام ) فساله عن
الغنا. فقال يا فلان ،اذا ميز اللّه بين
الحق و الباطل ، فاين يکون الغنا. قال مع
الباطل ، فقال : قدحکمت .

عباسى - يکى
از رجال بنى العباس ، به نام هشام بن
ابراهيم . از امام نقل کرده که موسيقى را
تجويز کرده اند. يونس که از بزرگان
صحابه
است ، اين مطلب را نزد امام بازگو مى
کند.
امام متغير گـشـته ، بعنوان زنديق از او
ياد مى کند، که در نقل خبرتحريف کرده و
مقصود خبيث خويش را خواسته اثبات کند.

آنـگاه حضرت توضيح مى دهند: که از من
پرسش نمود، به او گفتم : اين سئوال
راديگرى نزد امام محمد باقر(ع ) قبلا
عرضه کرده ، براى تفهيم وى از او
پرسيدند: اگرخداوند دو گروه حق و باطل
را از هم جدا سازد، غنا - موسيقى با کدام
گروه خواهد بود. آن شخص - طبق فطرت سليم
خود - گفت : با گروه باطل همسازاست . امام
فرمودند: تو خود داورى نمودى . آنـچـه از
مـجـمـوع اين روايات بدست مى آيد: حرمت
موسيقى (غنا) در صورتى است که با يکى از
عناوين فوق الذکر توام گردد. لـذا در
تـمـامـى پرسشها و جوابهايى که داده
شده ، اين نکته مورد توجه بوده و بعنوان
استدلال به آيـات قرآنى ، به علت حکم
اشاره شده ، و مساله انطباق عناوين
محرمه بر مجالس غناى متداول در آن دوره
تاکيد گرديده است .

و طـبـق قـاعـده
اصـولى تعليق حکم بر وصف مشعر به عليت
است # در هيچيک ازجوابها بطور مطلق ، حکم
به حرمت غنا نشده . جز آنکه با انطباق با
ديگر عناوين محرمه آن را حرام دانسته
اند. مـثـلا: اگـر بـه صراحت گفته مى شد:
آرى موسيقى حرام است ، حرمت ذاتى آن
مسلم بود. ولى بـطور ديگر فرموده اند. و
در جواب پرسش آيا غنا حرام است . گفته
اند:آيا نمى دانى که خداوند، لـهو را
بيهوده و باطل شمرده . لذا اينگونه جواب
، اشعاربه آن دارد، که فقط تحت اين
عنوان حرام خواهد بود لاغير.

و اين که
خواسته باشند اعمال تعبد کنند، و
بگويند: غنا با آنکه لهو يا لغو يا باطل
نيست ، ولى ما آن را باطل مى گيريم ،
کاملا خلاف ظاهر و بر خلاف قواعد اصول
وفن محاوره است . مـويـد ايـن مـطـلب ،
توضيحاتى است که در پاره اى از روايات
مجوزه آمده : که به دونمونه اشاره مى
شود:

1- على بن جعفر از برادر خود (موسى
بن جعفر عليه السلام ) مى پرسد: در باره
غنا- موسيقى در مـواقـع فـرح و اعـياد و
جشنهاى عروسى ، چه مى فرمائيد. ايشان
درجواب فرمودند: لا باس مالم يـعـص به :
اشکالى ندارد، مشروط بر آنکه با آن
معصيتى انجام نشود - يعنى : وسيله اشاعه
فحشا نگردد.

2- ابـو بـصـيـر از امـام
جعفر صادق - عليه السلام - روايت کرده که
فرمودند: اجرتى راکه يک زن نـوازنـده -
در عـروسـيـهـا - مـى گـيـرد، چنانچه
مردان در مجالس زنان حاضرنشوند، اشکالى
ندارد .

نـتـيـجه اينکه : موسيقى ، اگر
وسيله اى براى آموزش معارف عاليه و يا
آشنا کردن مردم به اخلاق اسـلامـى
باشد، نه لهو است و نه لغو و نه باطل .
لذا استعمال آهنگ درتلاوت قرآن مورد
استثنايى بشمار نمى رود بلکه اصاله
مشمول عنوان حرام نيست . و همچنين است
استعمال آهنگهاى زيبا و دلربا، در
اشعار عرفانى ، در بيان ارزشهاى والاى
انسانى ، که با اين شيوه شيوا بيشتر و
بهتر تاثيرپذير خواهد بود. در پـايـان
بايد گفت : مگرنه آن است که آواز زيبا و
آهنگ دلنواز، جزئى از مواهب طبيعت
(مواهب الهى ) بشمار مى رود، و از
زيباييهاى جهان هستى محسوب مى گردد، و
انسانها را پيوسته ، خوش و خـرم نـگاه
مى دارد، و به زندگى اميدوارمى سازد. گو
اينکه اگر با محتوايى بلند همساز گردد،
ارزشها و فضيلت ها را گسترش مى دهد. يک
چنين پديده اى با اين ارزش فطرى و عقلى ،
فطره و عقلا نمى تواندشرعا حرام باشد.
ما
حکم به العقل حکم به الشرع . ايـن يک
ارزش
است ، يک زيبايى طبيعت است ، يکى از
طيبات است ، که خداوندبراى انسان
ارزانى داشـته : قل من حرم زينه اللّه
التى اخرج لعباده والطيبات من الرزق .
قل : هى للذين آمنوا فى الحياه الدنيا.
خالصه يوم القيامه .

لـذا پـشـت
بـنـد آن آمـده : انـمـا حرم ربى
الفواحش ، ما ظهر منها و ما بطن ، والاثم
والبغى بغير الحق .

پـس آنـچه از
طيبات بشمار مى رود، بحکم عقل و شرع ،
حلال ، و آنچه فحشا و زشتى و ستم است ،
حرام . صدق اللّه العلى العظيم .



/ 1