تحريف سيره و سنّت پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم توسط معاويه - تحریف سیره و سنت پیامبر (ص) توسط معاویه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تحریف سیره و سنت پیامبر (ص) توسط معاویه - نسخه متنی

محمد جواد مروجی طبسی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

تحريف سيره و سنّت پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم توسط معاويه

محمد جواد مروجي طبسي

از ميان دشمنان اسلام تنها طايفه‏اى كه لحظه‏اى دست از عداوت و دشمنى با پيامبر و مسلمانان برنداشت، طايفه بنى اميه بود. سركرده اين طايفه ابوسفيان بود؛ او كسى بود كه تا پيش از فتح مكه، يكى از دشمنان سرسخت اسلام و مسلمانان به حساب مى‏آمد. او كسى بود كه جنگ بدر، احد و احزاب را به قصد نابودى اسلام راه‏اندازى كرد و تا فتح مكه لحظه‏اى عقب ننشست و فرزندش معاويه ـ كه در فساد، طغيان و بى‏دينى، كمتر از پدر خود نبود ـ از همان اول بناى مخالفت با پيامبر و اهل بيت او را گذاشت. پس از شهادت اميرمؤمنان عليه‏السلام بدترين فشارها را عليه شيعيان و پيروان آن حضرت روا داشت.

و مى‏توان گفت كسى كه بيش‏ترين لطمه را به پيكره اسلام و مسلمانان وارد كرد، معاويه بود؛ چرا كه او طى پنجاه سالى كه برمسلمانان مسلّط شده بود، نه تنها بسيارى از حُرمت‏ها را شكست بلكه در تحريف سيره و سنت پيامبراكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم تلاش زيادى كرد.

اميرمؤمنان كه بهتر از هركس ديگرى سابقه ديرينه اين طايفه و على‏الخصوص معاويه را مى‏دانست، طى‏نامه‏اى به مردم عراق به اين مسئله اشاره كرده و چنين خاطر نشان مى‏سازد:

«بدانيد كه شما مردم عراق با كسانى رو به رو شده‏ايد كه طُلَقاء (آزاد شدگان) و فرزندان طلقاء هستند، و با گروهى مى‏جنگيد كه به زور و به اكراه اسلام آورده‏اند. آنان از دشمنان خدا و سنت پيامبر و قرآن مجيد و پيروان احزاب و بدعت‏ها مى‏باشند.»1

و در خطبه ديگرى به هنگام تشويق ياران خود به هنگام رفتن به جنگ عليه معاويه فرمود:

«پيش به سوى دشمنان خدا و سنت و قرآن مجيد؛ به سوى باقى ماندگان احزاب و قاتلان مهاجران و انصار.»2

روش‏هاى معاويه در تحريف سيره نبوى

برخوردهاى زشت و زننده معاوية بن ابى‏سفيان با راويان حديث نبوى، نشان دهنده عمق كينه توزى و حقد و حسد او نسبت به پيامبر و يارانش مى‏باشد.

او گاهى با شنيدن حديثى از پيامبر، با نشان دادن حركات زشتى از خود، راوى و روايت را به باد مسخره و استهزاء مى‏گرفت كه نمونه‏هاى زير بهترين گواه ما است:

تمسخر سعد

علاّمه امينى از طبرى از ابن أبى‏نجيح نقل كرده: وقتى كه معاويه جهت اداى مراسم حج به مكه آمده بود، پس از طواف به سوى دارالندوه رفت در حالى كه سعد بن ابى‏وقاص او را همراهى مى‏كرد.

معاويه او را بر تخت در كنار خود نشانيده و شروع به دشنام دادن به على عليه‏السلام كرد. سعد گفت: مرا در كنار خود نشانيده و على عليه‏السلام را دشنام مى‏دهى؟! به خدا سوگند اگر يكى از صفات على عليه‏السلام در من بود، برايم بهتر بود از آنچه كه آفتاب بر آن بتابد...3

علاّمه امينى در ادامه اين ماجرا، از ابن عايشه و ديگران نقل كرده: وقتى سعد چنين گفت، بلافاصله از جاى خود برخاسته تا برود، معاويه بادى از خود خارج كرده و گفت: بنشين تا جواب خود را دريافت كنى، تاكنون در نزد من اين گونه پست و فرومايه جلوه نكرده بودى. اگر چنين است كه تو مى‏گويى، پس چرا با او بيعت نكردى در حالى كه اگر من چنين چيزى از پيامبر شنيده بودم تا زنده بودم خدمتگزارش مى‏بودم...4

تمسخر ابوقتاده

و آن روزى كه معاويه وارد مدينه شد، ابوقتاده با او رو به رو گشت. معاويه گفت: اى ابوقتاده! به جز شما گروه انصار، همه مردم با من ديدار كردند. چه چيز مانع شد كه به ديدنم نياييد؟ ابوقتاده گفت: چهارپايانمان همراه ما نبود. معاويه گفت: پس شتران شما چه شدند؟ ابوقتاده گفت: آن‏ها را در آن روزى كه در پى تو و پدرت در جنگ بدر بوديم، پى كرديم. سپس گفت: پيامبر به ما فرمود كه ما پس از او سختى‏ها و مشكلاتى خواهيم ديد. معاويه گفت: در اين صورت به شما چه دستورى داده است؟

ابوقتاده گفت: ما را به صبر و شكيبايى دستور داده است.

معاويه گفت: پس صبر كنيد تا وى را ملاقات كنيد.5

اهانت و اخراج

روزى ابوبكره در مجلس معاويه حاضر شد. معاويه گفت: اى ابابكره! براى ما حديث بگو. أبوبكره گفت: از رسول خدا شنيدم كه مى‏فرمود: سى سال، خلافت است و سپس، پادشاهى خواهد شد. عبدالرحمن بن ابى‏بكره گويد: من نيز در آن موقع همراه پدرم بودم، پس معاويه با شنيدن اين حديث، دستور داد تا با پس گردنى ما را از آن جا بيرون كردند.6

تهديد ناقلان حديث

از جمله كارهايى كه معاويه در رابطه با منع و جلوگيرى از احاديث رسول اللّه انجام داد، اين بود كه برخى از ياران رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم را در صورت نقل روايت، به كشتن تهديد كرده بود.

نصربن مزاحم مى‏نويسد: معاويه كسى را به سراغ عبداللّه بن عمر فرستاده، به او گفت: اگر بشنوم كه حديثى را نقل كرده باشى، گردن تو را خواهم زد.7

برخورد با سيره و سنّت پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم

حقد و كينه ديرينه معاويه او را وامى‏داشت كه به سخنان درربار پيامبر نيز نگاه ديگرى كند، بدين جهت از همان اول بنا را بر اين گذاشت كه سخنان و سنت پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم را جعل و تحريف و تغيير و همچنين با تجاهل و تغافل و انكار بلكه اظهار رأى در برابر سنت پيامبر و ده‏ها برنامه ديگر براى محو سنت، و تلاش مستمر و پى‏گير براى از بين بردن سيره و سنت پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم داشته باشد، به عنوان نمونه:

توبيخ راويان و به فراموشى سپردن روايات

معاويه از كسانى بود كه بر خلاف سنت رسول اللّه صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم ، بازار رباخوارى را در شام رواج داده بود و اگر فردى در اين باره سخن مى‏گفت، در برابرش سخت موضع مى‏گرفت. و در برخى موارد از راوى مى‏خواست تا از ذكر حديث نبوى خوددارى كند.

آورده‏اند كه: عبادة بن الصامت در شام ديد كه كه شاميان در داد و ستد خود ظرف نقره‏اى را با دو برابر با ظرف نقره‏اى ديگر مى‏فروشند. به نزد آن ها رفته، اظهار داشت: اى مردم! هركه مرا مى‏شناسد كه مى‏شناسد و هركه مرا نمى‏شناسد، من عبادة بن الصامت هستم؛ بدانيد كه در شب پنج شنبه در آخرين ماه رمضان از پيامبر شنيدم كه مى‏فرمود:

«طلا بايد با طلا به وزن يكديگر بدون هيچ زيادى داد و ستد شود، پس هرچه زياد باشد ربا مى‏باشد...»

مردم پس از شنيدن اين حديث از اطراف او پراكنده شده و رفتند. به معاويه خبر دادند كه عباده چنين گفته است. معاويه پى او فرستاده و گفت: اگر تو پيامبر را همراهى و مصاحبت كردى، ما نيز از صحابه و ياران او بوديم و نيز از او شنيديم.

عباده گفت: من او را ديدم و همراهش بودم و از او شنيدم. معاويه گفت: اين چه حديثى بود كه از او نقل كردى؟! عباده همان حديث را كه از پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم در باره ربا شنيده بود، نقل كرد. معاويه گفت: از اين حديث چشم پوشى كن و ديگر جايى آن را نقل ننما. عباده گفت: آرى من اين حديث را نقل مى‏كنم گرچه بر خلاف ميل معاويه باشد.8

. اظهار رأى در برابر سنت پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم

وقاحت و بى‏شرمى معاويه به حدّى بود كه اگر به چيزى كه بر خلاف سنت رسول اللّه بود و او عمل مى‏كرد، نه تنها به هيچ وجه حاضر نبود از كار خلافش دست بردارد بلكه با اظهار رأى خود در برابر سنت رسول اللّه صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم مى‏گفت: به نظرم اين كار اشكالى ندارد.

نسائى در سنن خود از قتيبه از مالك از زيد بن أسلم از عطاء بن يسار نقل مى‏كند كه معاويه ظرفى از طلا يا دينارى را به بيشتر از وزن خود فروخت، ابودرداء گفت: از پيامبرخدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم شنيدم كه از همانند چنين چيزى نهى مى‏كرد مگر به مثل خود (بدون هيچ كم و زيادى.)9

روشن نيست كه نسائى فقط به همين قسمت اكتفا كرده يا بعدها بخشى از اين گفت و گو از كتابش حذف گرديده است. زيرا علامه امينى از مالك و از نسائى همين مطلب را نقل كرده با اضافه مطلبى كه در نسخه خطىّ سنن نسائى موجود نمى‏باشد.

وى آورده است كه وقتى ابودرداء اين حديث را از پيامبر نقل كرد، معاويه گفت: به نظر من اين معامله اشكالى ندارد. ابودرداء گفت: چه كسى سخن من را درباره معاويه مى‏پذيرد؟ (عجيب اين است) كه من از رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم به او خبر مى‏دهم و او از رأى و نظر خود برايم مى‏گويد! سپس اظهار داشت: هرگز در سرزمينى كه تو در آن حكمرانى، زندگى نمى‏كنم...10

. تحريف مقصود پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم

بسيارى از ياران پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم از لبان مباركش در باره عمار بن ياسر(ره) شنيده بودند كه مى‏فرمود: «أما انك ستقتلك الفئة الباغية»

در جنگ صفين كه عمار به دست معاويه و هوادارانش به شهادت رسيد، برخى از پيروان معاويه از جمله عمروبن عاص، وحشت زده به نزد معاويه رفته، معاويه پرسيد: براى چه آمدى؟ عمرو خبر شهادت عمار را به او داد. معاويه گفت: حال چه شده؟ عمرو گفت: از پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم شنيدم كه مى‏فرمود: «تقتله الفئة‏الباغية»

معاويه گفت: آيا ما او را كشتيم؟! بلكه اين على و يارانش بودند كه او را كشتند. زيرا، عمار را به اين‏جا آورده و در برابر نيزه‏ها و شمشيرهايمان قرارش دادند.11

عجيب اين است كه اين مكّار و حيله‏گر در چند نوبت از شكست حتمى در جنگ، نجات يافت از جمله وقت شهادت عمار بن ياسر بود كه مى‏رفت برخى از دوستان و همفكران و همرزمان خود را از دست بدهد كه با تحريف فرمايش رسول اللّه صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم همفكران خود را فريب داد.

شبلنجى در نورالابصار اضافه مى‏كند: وقتى كه اين سخن به گوش على عليه‏السلام رسيد، فرمود: اگر من قاتل عمار باشم با اين بيان، پس بايد پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم حمزه را كشته باشد هنگامى كه او را به سوى كفّار فرستاده و در اين راه كشته شد.12

آية‏اللّه فيروزآبادى قدس‏سره پس از نقل اين جريان، اظهار مى‏دارد: اگر چنين باشد كه على عليه‏السلام قاتل عمّار باشد چون او را به جنگ با معاويه فرستاده است؛ پس بايد خداوند عده‏اى از پيامبران را كشته باشد چرا كه آن‏ها را براى ارشاد و هدايت كفار به سوى آنان فرستاده و در اين راه كشته شدند.13

صرف بيت المال براى تطميع

از جمله خيانت‏هاى معاويه نسبت به سيره و سنت پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم اين بود كه اموال زيادى را از بيت المال برداشته و در جيب افرادى منحرف و كينه توز سرازير مى‏كرد تا با شأن نزول آيات كه از زبان پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم شنيده شده، بازى كرده و آن‏ها را تغيير دهند.

محدث قمى از ابوجعفر اسكافى نقل مى‏كند كه روايت شده: معاويه صدهزار درهم به سمرة‏بن جندب داد تا از پيامبر روايت كند كه آيه «و من الناس من يعجبك قوله»در شأن على عليه‏السلام نازل شده و آيه «و من الناس من يشرى نفسه ابتغاء مرضاة اللّه»در شأن ابن ملجم ـ لعنة اللّه عليه ـ نازل شده است. پس او حاضر نشد كه چنين روايتى را به دروغ از زبان رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم نقل كند. معاويه براى اين كه او را به چنين كارى حاضر كند، مبلغ را افزوده و دويست هزار درهم به او پيشنهاد كرد. اما بازهم قبول نكرد. معاويه مبلغ سيصدهزار درهم را پيشنهاد كرد. اما بازهم نپذيرفت تا اين كه به مبلغ چهارصد هزار درهم راضى شد و دست به چنين جنايتى زد.14

انكار سنّت پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم

هرچيزى را كه معاويه نمى‏پسنديد و يا برخلاف ايده‏اش بود، بى‏درنگ آن را رد مى‏كرد، و اگر آن چيز از پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم رسيده و يا سنت و روش او هم بود، فوراً انكار مى‏كرد كه چنين چيزى از پيامبر نرسيده است.

در گفت و گويى كه ميان عبادة بن الصامت و معاويه در باره فروش طلا به طلا و گندم به گندم و جو به جو... آمده است، وى با نقل حديثى از پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم اين خريد و فروش را مگر به مساوى نهى كرد. معاويه در مقام انكار اين حديث به خشم آمده، اظهار داشت: چرا برخى از مردان، احاديثى را از پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم نقل مى‏كنند در حالى كه ما نيز از صحابه پيامبر بوديم ولى آن‏ها را از او نشنيده‏ايم؟! عباده كه اين سخن را از معاويه شنيد، از جاى برخاسته بارديگر حديث را نقل كرد و گفت: ما آنچه را كه از پيامبر شنيده‏ايم، نقل خواهيم كرد گرچه برخلاف ميل و رغبت معاويه باشد.15

ميراندن سنت و احياى بدعت

معاوية بن ابى‏سفيان در ميراندن سنت‏هاى نبوى و احياى بدعت‏ها، اهتمام فراوانى داشت كه تاريخ بخشى از آن‏ها را به ثبت رسانده است.

علامه امينى در كتاب الغدير بر 27 مورد از آن‏ها اشاره كرده است؛ از جمله:

. معاويه اوّلين كسى بود كه فساد و فحشا را در بين مسلمانان رواج داد.

. اوّلين كسى بود كه ربا را حلال كرد و خورد.

. اوّلين كسى بود كه نماز را در سفر تمام خواند.

. اوّلين كسى بود كه بدعت اذان را در نماز عيدين (فطر و قربان) پايه گذارى كرد.

. اوّلين كسى بود كه جمع بين دو خواهر را جايز شمرد.

. اوّلين كسى بود كه سنت پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم را در ديات، تغيير داد و آنچه كه از سنت نبود، اضافه كرد.

. اوّلين كسى بود كه تكبير گفتن را قبل و پس از ركوع، ترك كرد.

. اوّلين كسى بود كه در نماز عيد خطبه را بر نماز مقدم داشت.

. اوّلين كسى بود كه حكم فرزندان نامشروع را نقض كرد.

. اوّلين كسى بود كه انگشتر را در دست چپ كرد.

. اوّلين كسى بود كه سبّ و دشنام به على عليه‏السلام را آغاز كرد و آن را به عنوان سنت برقرار كرد.

. اوّلين كسى بود كه بيت المال را صرف تحريف كتاب خدا كرد.

. اوّلين كسى بود كه شرط بيعت كردن با او را سبّ على بن ابى‏طالب عليه‏السلام قرار داد.

. اوّلين كسى بود كه سرمقدس صحابى پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم عمروبن حمق را نزد او بردند.

. اوّلين كسى بود كه ياران عادل رسول اللّه صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم را به قتل رسانيد.

. اوّلين كسى بود كه زنان پيروان اهل بيت پيامبر را به قتل رسانيد.

. اوّلين كسى بود كه خلافت اسلامى را به پادشاهى تبديل كرد.

. اوّلين كسى بود كه لباس ابريشم به تن كرد و در ظرف طلا و نقره آب نوشيد.

. اوّلين كسى بود كه آواز و غناى حرام شنيد و اموال را بر آن صرف كرد.

. اوّلين كسى بود كه بر شهر پيامبر حمله ور شد و مردم آن ديار را ترساند.16


1. شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج 2، ص 32.

2. صفين، ص 105.

3. الغدير، ج 1، ص 257.

4. همان، ص 258.

5. تاريخ الخلفاء، ص 134.

6. الغدير، ج 10، ص 283.

7. وقعة صفين، ص 220.

8. الغدير، ج 1، ص 185 و اسدالغابه، ج 3، ص 107.

9. سنن نسائى، ج 7، ص 279.

10. الغدير، ج 10، ص 184.

11. سبعة من السلف، ص 284.

12. نورالابصار، ص 89.

13. سبعة من السلف، ص 289.

14. سفينة‏البحار، ج 1، ص 654.

15. سنن نسائى، ج 7، ص 275.

16. الغدير، ج 11، ص 72.

ماهنامه كوثر شماره 50


/ 3