بَسْمِ اللَّه الرَحمنِ الرِحيم
موضوع زنان پيامبر و جايگاه آنها در صدر اسلام همواره مورد توجه تاريخ نويسان اهل سنت و شيعه بوده است.البته در اين خصوص فرضيه هايى مطرح است كه اغلب در ذهن نقش مى بندند. اينكه علت تعدد زوجات پيامبر چه بوده است و هر يك از زنان پيامبر در صدر اسلام دورانى كه سراسر جنگ و فتوحات و مبارزه بوده چه نقشى و موقعيتى داشتند. آيا همه زنان پيامبر توانستند مصداق واقعى يك زن مسلمان آنگونه كه اسلام و قرآن از آن سخن رانده، بشمار آيند.در اين مقاله برآنيم تا با عنايت به منابع و مآخذ تاريخى جايگاه سياسى و اجتماعى زنان پيامبر را معرفى كنيم و با اشاره به جريانات تاريخى دوره اسلام ميزان حضور هر يك را در چنين صحنه اى تبيين كنيم اميد است كه اين پژوهش مختصر بيانگر صفحه اى از تاريخ درخشان زندگانى حضرت رسول(ص)، باشدوالسلام على من اتبع الهدىشهربانو كوثر
نگاهى گذرا به جايگاه زنان قبل از ظهور اسلام
تاريخ حكايت از ديدگاههاى مختلف اقوام و ملل نسبت به زن دارد. بعضى او را از افراد بشريت و انسانيت بشمار نمى آورند و فقط زن را مظهر خدمت به مردان و برآوردن نيازهاى او مى دانستند.زنان آن روزگار چون ديگر دورانهاى ننگين تاريخ بشر در محروميتى عجيب بسر بردند و با آنان چون متاعى ناچيز رفتار مى شد.اخلاق و ارزشهاى انسانى و معنويت در آن دوران رخت بر بسته بود و به جايش هوا و غروز و شهوت نشسته و ثروتمندان و بزرگان زيردستان را به استخدام مى گرفتند و زنها را مقهور خود مى ساختند و آنها را در حرمسرا به خدمت مى گرفتند و زنان از نظر اجتماعى در بدترين موقعيت قرار داشتند.اعراب جاهليت هيچ حق و حقوقى براى زن نبودند بطورى كه وقتى همسرش از دنيا مى رفت وراث مالك او مى شدند. و او را به ارث مى بردند و به ازدواج خود در مى آوردند و گاهى او را به ديگرى تزويج مى كردند و مهرش را براى خود مى گرفتند و زن بى اختيار و بى ارث بود در جاهليت دختران از پدران خود ارث نمى بردند و غالباً دختران شيرخوار را در هنگام شيرخوارگى زنده به گور مى كردند در آن روزگار زائيدن دختر مصيبتى بود و پدر ننگ داشت خود را پدر دخترى بداند. قبل از ظهور اسلام قواعد ازدواج بقدرى سست و بى پايه بود كه به زحمت ايجاد حقوقى براى زن مى كرد تمتع مشروط و يا موقت رواج داشت(1) دختران و زنان در نزد پدران و شوهران فرقى با مواشى و دواب نداشتند و با آنان مثل ديگر اشياء ما يملك خود معامله مى كردند.خاطر نشان مى سازد كه زنان دوره جاهليت با توجه به موقعيت خانوادگى جايگه متفاوتى داشتند. يعنى زنان اشراف و بززگان داراى حرمتى خاص بودند ولى زنان طبقه پائين به كار و اشتغال مى پرداختند البته نبايد نقش زنان در ميادين جنگ و نزاع بين قبايل و غيره را ناديده گرفت. آنان عاملى براى تشويق مردان و جنگ و دفاع از حريم قوم و قبيله بودند و اين قضيه در اشعار عرب آن دوره كاملا مشهود است.نگاهى گذرا به وضعيت زنان بعد از ظهور اسلام
وضعيت زنان با ظهور اسلام دگرگون شد بطورى يكى از برنامه اساسى اش را براى مبناى باز ستاندن حقوق از دست رفته زنان قرار داد.اسلام با قرار دادن حدود و مقررات جلوى آن آزادى مطلق و آن بى بند و بارى را گرفت. آمد آنان را كه بى حد و اندازه همسر مى گرفتند و بدون قيد و شرط بى آنكه احساس وظيفه و مسئوليتى بكنند اسب شهوت را به تاز در مى آوردند، را محدود كند و آنها را موظف نمود؛ در صورتى حق دارند كه از قانون تعدد زوجات و چند همسرى استفاده كنند كه داراى صفت عدالت باشند و بين آنها از پير و جوان و زشت و زيبا از هر جهت عدالت را رعايت كنند.(2) اسلام نه تنها طغيان نفس اماره و هيجانات و تمايلات شهوانى را با احكام قرآن تعديل كرد بلكه در شؤن اجتماعى حتى در نگاه كردن مرد و زن و زن به مرد محدوديت قرار داد و فرمود: اى پيامبر به مردان بگو از غير زن خود چشم پوشى كنند و زنان بگو چشم چرانى نكنند و خود را از نامحرم حفظ كنند كه براى حفظ حيثيت و شئون اجتماعى و عفت عمومى بهتر است:(قل للمومنين يفضوا من ابصارهم و يحفظوا فروجهم، ذلك اذكر لهم و قل للمومنات يفضضن من ابصارهن و يحفظن فروجهن...)(3)اسلام و مقام پايه زن را تا آنجا بالا برد كه رسما اعلان مى كند زن متاع و كالا نيست كه چون دوران پيشين به ارث برده شود و صداقش را سرپرست يا خويشانش براى خود بگيرند و خود را صاحب اختيار و همه كاره او بدانند. آرى اسلام اين گونه ازدواج ها را كه نمونه بى شخصيتى و توهين به مقام زن بود، تحريم كرد و ازدواج آنها را در صورتى شرعا مجاز دانست كه قبلا صيغه نكاح بين آن دو جارى شده باشد و تنها پيوندى را مقدس و محترم شمرد كه با رضايت و رغبت طرفين انجام پذيرد و مرد حتى بدون كلمه قبول صريخ نمى تواند زنى را به عقد خود درآورد و صداق و مهريه را نيز حق مسلم زن قرار داد.(4)فانكحوهون باذن اهلهن و آتوهن اجورهن بالمعروف(5)آرى در چنان محيطى و در چنان اوضاعى رقت انگيز كه حتى زائيدن دختر مصيبت بزرگى براى پدرش محسوب مى شد اصطلاحاتى كه محمد(ص) شارع اسلام به عمل آورد مقام حقوقى زن را بسيار استوار كرد و براى فرزندان اناث مانند ذكور سهمى از ارث والدين مقرر دانست. يوصيكم اللّه فى اولادكمن للذكر مثل حط الانثيين(6) و سهم زن را در ارث نصف سهم مرد قرار داد چرا كه زنان برخلاف مردان مسئوليت اقتصادى و نگاهداشتن خانواده و تامين معاش خانواده را ندارند و اين با عدالت تناسب دارد.اسلام آنها را از زنده به گور كردن دختران برحذر داشت. و اذا بشر احدهم بالانثى ظل وجهه مسودا و هو كظيم يتوارمن القوم من سوى ما بشريه ايمسكه على هويدسه فى التراب ألاساع ما يحكمون(7)پيامبر به ياران خود پيوسته در مورد زنان سفارش مى كردند زنان را امانت خدا مى خواند و مى فرمود زنان در دست شما امانت خدايند آنها را احترام بگذايد(8)و با آنها خوش رفتار كنيد و عاشروهن بالمعروف «نساء 19».و خود نيز به زنان و دختران احترام مى گذاشت و چنانچه شيعه و سنى نقل كرده اند مكرر دست دخترش فاطمه را مى بوسيد و مى فرمود: فاطمة بضعةمن آذاها فقد آذانى و من آذانى فقد آذاللَّه(9)شايد غرض اصلى پيامبر(ص) نشان دادن مقام فضيلت فاطمه(ع) بوده، لكن در ضمن با اين عمل مقام زنها را به مردان مى نماياند كه از دختران انكار نكنند و آنها را عار ندانند و شايد خداوند ذريه پيامبر را از نسل فاطمه زهرا(س) قرار داد كه ارزش و مقام زن را بر همگان عيان كند.اسلام تا آنجا مقام زن را بالا برده كه حتى به مردان سفارش كرده است كه زمانى كه زنان براى شما اولاد مى آورند و شير مى دهند شيربهاى آنها را بدهيد و آنها را بى اجر نگذاريد. فان ارضغن اولادكم فاتوهن اجورهن(10)آرى زنان در پناه اسلام اين چنين بال و پر گشوده و آن هم به روزگارى كه مى دانيم كه تا چه اندازه زن در جزيرة العرب خوار و بى مقدار انگاشته مى شد.زن در قرآن
براى پى بردن به جايگاه زنان در قرآن بايد به ديدگاه قرآن به انسان نگريست. با بيان اين مطلب كه قرآن هرگز براى هدايت مرد نيامده است بلكه براى هدايت انسان آمده است شهر رمضان الذى انزل فيه القرآن هدى للناس(11)قرآن در بسيارى از سوره ها در مورد زن بحث مى كند و حتى نام يك سوره (مريم) را به نام او نامگذارى كرده است و صريحا بيان مى كند كه زن نيز مانند مرد انسان است و هيچكس بر ديگرى برترى ندارد جز به تقوا و پاكدامنى. يا ايها الناس انا خلقناكم من ذكر و انثى و جعلناكم شعوبا و قبائل لتعارفوا ان اكرمكم عند اللَّه اتقاكم(12)نظريات(13) زيادى در مورد بى ارزش بودن وجود دارد از جمله اينكه زن عنصرى است خطرناك كه از وجودش شر و بدى و فساد بر مى خيزد. در پس هر فتنه و شرى زنى پنهان است و مرد بذاته مبرا از اشتباه است و اين زن است كه او را به اشتباه و خطا مى كشاند و شيطان مستقيماً نمى تواند به وجود مرد راه يابد، بلكه از طريق زن خطا و زمينه اشتباه مرد را فراهم مى آورد و در اين امر با اشاره به داستان آدم(ع) حوا را عامل اخراج آدم از بهشت معرفى مى كند در حاليكه قرآن از اين مسئله سخنى به ميان نياورده است بلكه شيطان را عامل اخراج هر دو مى داند فوسوس لهما الشيطان(14) فازلهما الشيطان عنها(15)از ديگر نظريات تحقيرآميز اين است كه زن وارد بهشت نمى شود در حاليكه قرآن اين موضوع را صراحتاً رد كرده است و وارد بهشت را براى هر دو جنس مذكر و مونث در سايه ايمان و عمل صالح مى داند. و من عمل حالحاً من ذكر و انثى و هو مومن فاولئك يدخلون الجنة يرزقون فيها بغير حساب(16)يكى ديگر از نظريات اين است كه زن از ديدگاه مرد شر است كه گريزى از او نيست. در حاليكه قرآن اين نظر را رد كرده و وجود زن را سبب خير و پايه و اساس آرامش جسمى و روحى و رحمت و مودت براى مرد مى داند و من آياته خلق لكم من انفسكم ازواجا لتسكنوا اليها و جعل بينكم مودة و رحمة(17)از ديگر نظريات تحقير آميز اين است كه زن مقدمه وجود مرد است و براى مرد آفريده شده است در حاليكه قرآن مى فرمايد: زن و مرد هر دو براى يكديگر خلق شده اند. هن لباس لكم و انتم لباس لهن(18)قران زن و مرد را از يك سرشت و خلقت مى داند و تصريح كرده كه سرشت زن هرگز از مرد فروتر نيست. و اللَّه جعل لهم من انفسكم ازواجا(19)قرآن به ما مى آموزد كه اگر گوهر سرشت انسان سفته شود خواه زن باشد خواه مرد به درجه اى از كمال ميرسد كه لايق تقرب الهى ميشود. همان گونه كه مريم بنت عمران و آسيه همسر فرعون و مادر موسى(ع) به آن درجه رسيدند و فضل و رحمت الهى شامل حال آنان شد.اگر انسانى وارسته شد الگوى ديگر انسانها است اگر مرد است، الگوى مردم است نه مران. اگر زن است باز الگوى مردم است نه زنان(20) و ما اين مطلب را در قرآن مى بينيم آرى قرآن در آيات مختلف ايمان و خدا پرستى زنانى چون آسيه و مريم و مادر موسى(ع) را مثال مى زند.آسيه در زبان قرآن به عنوان الگوى كامل ايمان معرفى شده است. قسمتى از آيات اين كتاب به وصف اين بانوى نامى اختصاص يافته است و از رهگذر بيان شرح حال وى اين نتيجه حاصل مى شود كه زن براستى داراى نيروى شگرف و انديشه ژرف است كه اگر به عظمت و عمق و اهميت آن پى ببرد در آسمان معرفت و كمال پرواز مى گيرد و همچون آسيه به مقامى مى رسد كه قسمتى از كلام آسمانى قرآن به وى مخصوص مى شود
طيران مرغ ديدى تو از پاى بند شهوت
بدر آى تا ببينى طيران آدميت
بدر آى تا ببينى طيران آدميت
بدر آى تا ببينى طيران آدميت
اعددت شعبا طيب الاعراق
الام استاد الاساتدة الاولى
بلغت مآثرهم مدى الآفاق
معرفى اجمالى زنان پيامبر اسلام(ص)
1) خديجه بنت خويلد
او از اشراف قريش و زنى متمكن و تجارت پيشه بود و غافله هايى براى تجارت به شهرهاى مختلف مى فرستاد. محمد(ص) در يكى از سفرهاى بازرگانى همراه قافله او بود پس از بازگشت از سفر ميسره غلام خديجه كه در طول سفر همراه رسول خدا بود براى خديجه از فضايل و مكارم محمد(ص) بسيار سخن گفت و اين موضوع مقدمات ازدواج خديجه و محمد را فراهم آورد و بعد از مدت كمى با هم ازدواج كردند. در آن زمان محمد(ص) بيست و پنج سال و خديجه چهل سال داشت و پيش از رسول خدا دو شوهر كرده بود و از آنها فرزندانى نيز داشت پيامبر با خديجه مدت 25 سال را در كمال آرامش و آسايش زندگى كرد و ثمره اين ازدواج دو پسر به نامهاى قاسم و عبداللَّه و چهار دختر به نامهاى زينب، رقيه، ام كلثوم و فاطمه بود.(30)او نخستين بانويى است كه به همسرى رسول خدا در آمد و تا زمانى كه خديجه زنده بود پيامبر با زن ديگرى ازدواج نكرد و نيز نخستين بانويى است كه به رسالت پيامبر(ص) ايمان آورد و با جان و مال خود در راه پيشرفت اسلام تلاش كرد. در اخبار بسيار است كه پيغمبر فرمود: «خديجه يكى از چهار زن بزرگ جهان است.» او در سن 65 سالگى در سال دهم بعثت از دنيا رفت ولى ياد حسادت زنان ديگر پيامبر شد، كه در مباحث بعدى خواهد آند. او در مدت زندگى خود چون يار و ياورى باوفا در سختيها و مشكلات با پيامبر بود و خداوند بر او منت نهاد كه در نسل زهرا(س) ذريه پيامبر(ص) را حفظ كرد.2- سوده
پيامبر بعد از خديجه با سوده بنت زمعه ازدواج كرد او همسر پسر عمويش سكران بن عمرو بود. او از جمله مسلمانانى بود كه به خاطر آزارش به حبشه مهاجرت كرد. سكران پس از بازگشت از حبشه در مكه درگذشت و چون سوده زنى بى پناه و سالخورده بود پيامبر با او ازدواج كرد سوده در زمان خلافت عمر و به قولى در زمان خلافت معاويه در سال 54 وفات يافت(31)3- عايشه بنت ابى بكر
پيامبر او را در مكه قبل از ازدواج با سوده خواستگارى كرد و بعد از 3 سال در مدينه با او ازدواج كرد و در آن زمان پيامبر 53 ساله و عايشه 10 ساله بود.4- حفصة بنت عمربن خطاب
حفصه دختر عمر خليفه دوم كه در ابتدا همسر خنيس بن حذاقه السهمى صحابى بود او شوهرش از جمله مهاجرين به حبشه بودند كه بعد از هجرت رسول خدا(ص) به مدينه آمدند و خنيس در جنگ احد زخمى برداشت و در اثر آن درگذشت و پيامبر حفصه را در سال سوم هجرى به عقد خود درآورد حفصه در سال 41 يا 45 و به قولى 53 درگذشت و در بقيع به خاك سپرده است(32)5) زينب بنت خزيمه
در سال سوم پيامبر چند ماه پس از ازدواج با حفصه با زينب بنت خزيمه ازدواج كرد زينب بخاطر مهربانى و شفقت نسبت به فقراء و بيچارگان و بيماران به ام المساكين شهرت داشت.(33) او پيش از ازدواج با پيامبر دو شوهر كرده بود و شوهر دوم او در جنگ احد به شهادت رسيد بنا به روايتى او مدت 2 ماه در خانه پيامبر زيست و به قولى مدت 8 ماه در خانه پيامبر زندگى كرد.(34) او اولين زن پيامبر بود كه در بقيع به خاك سپرده شد.6) ام سلمه:
پيامبر در سال چهارم با ام سلمه دختر ابى اميه ازدواج كرد، او نخست همسر ابوسلمه بن عبدالاسد مخزومى، پسر عمه رسول خدا(ص) بود كه همراه شوهر خود به حبشه مهاجرت كرد، و بعد از بازگشت از حبشه به مدينه مهاجرت كردند. شوهرش در يكى از سريه ها به شهادت رسيد و پيامبر او را در سال 4 هجرى تزويج كرد.(35) او از زنان عاقله پرهيزگار، امين و مؤمن به خدا و رسول خدا و امامان بود. پس از خديجه كبرى(س) افضل زنان رسول خدا بود. او حافظ حقوق اهل بيت عترت و مدافع آنها بود. و آيه تطهير در خانه او بر اصحاب كساء نازل شد.او در زمان خلافت يزيدبن معاويه بعد از شهادت امام حسين(ع) و بعد از همه همسران رسول خدا (ص) وفات يافت.7) زينب جحش:
زينب بنت جحش دختر عمه رسول خدا همسر زيد بن حارثه پسر خوانده پيامبر(ص) بود. او از اين ازدواج راضى نبود. زيرا خود را از خانواده بزرگان قريش (عبدالمطلب) و زيد را برده اى بيش نميدانست و به خاطر از او جدا شد. پيامبر در سال چهارم با نزول آيه (فلما قضى زيد منها و طرا زوجناكها لكى لايكون على المومنين حرج فى أزواج أدعيائهم اذا قضوا منهن وطرا)(36) با او ازدواج كرد تا شرافت زينب محفوظ بماند و در ضمن آن عادت زشت قديم كه فرزند خوانده شخص را چون فرزند او مى دانستند را بردارد. او نخستين زن از زنان پيامبر است كه او ملحق شد و در بقيع مدفون گشت.8- جويريه بنت الحارث جوريريه دختر حارث بن ضرار خزاعى از بزرگان بنى مصطلق بود كه پدرش به جنگ مسلمانان برخاست و در اين جنگ مغلوب شد. افراد زيادى از جنگجويان و تعدادى از زنان قوم به اسارت مسلمانان درآمدند و در بين اين اسيران دختر حارث، جويريه بود كه همسرش در جنگ كشته شده بود. زمانى كه اسيران را قسمت كردند جويريه سهم يكى از انصار به نام ثابت بن قيس افتاد و با او قرار گذاشت كه مبلغى را بدهد و آزاد شود به منظور تقاضاى كمك نزد رسول خدا(ص) آمد و رسول مبلغ را پرداخت كرد و به پيشنهاد جويريها او را به عقد خود در آورد و به بركت اين ازدواج پدر و افراد قومش به دين اسلام گرويدند و تمامى اسيران آزاد شدند.(37) عايشه مى گويد نديدم هيچ زنى بقدر جويريه شخصيت پيدا كرده باشد و به حال قبيله خود مفيد باشد.(38) جويريه در سال 50 يا 56 هجرى از دنيا رفت.9- صفيه بنت حيى
صفيه از قوم بنى نضير بود. در جنگ خيبر به اسارت مسلمانان درآمد و نسبتش به هارون برادر موسى(ع) مى رسد.(39) از قبل از ازدواج با پيامبر دو شوهر كرده بود و شوهرش دومش در جنگ بدر عليه مسلمانان شركت كرده و كشته شد. پيامبر او را آزاد كرد و به عقد خود درآورد. به بركت اين ازدواج اسيران اين قوم را آزاد و بسيارى از قوم بنى نضير به اسلام گرويدند. صفيه سال 46 يا 50 هجرت درگذشت و در بقيع مدفون شد.10- ام حبيبه
او رمله دختر ابوسفيان دشمن درجه يك اسلام و پيامبر بود رمله با شوهر خود عبداللّه بن حجش پسر عمه پيامبر با اسلام گرويد و از ظلم قريش به حبشه مهاجرت كردند و در آنجا عبداللَّه دين نصرانى برگشت سپس از دنيا رفت. ام حبيبه توسط نجاشى پادشاه حبشه در آنجا به عقد رسول خدا درآمد و آنگاه به مدينه فرستاده شد.(40) ازدواج او با پيامبر چند روز بعد از ازدواج پيامبر با صفيه بود. ام حبيبه بنت ابى سفيان از زنان مومنه و علاقه مند به پيامبر اسلام بود و در اخبار آمده است كه او با كفار قريش درباره طهارت اسلام و نجاست كفار و تقوا و ايمان احتجاتى داشته است و حتى به پدرش اجازه نشستن بر مسند پيامبر به دليل كافر بودن او نداده است،(41) او در سال 44 وفات يافت و در بقيع مدفون گشت.11- ماريه قبطيه:
ماريه از پدرى قبطى و مادرى مسيحى رومى بود. زمانى كه پيامبر فرستاده خود را به روم نزد مقوقس فرستاد و او را به دين اسلام دعوت كرد مقوقس نامه پيامبر را احترام كرد ولى از تمسك قبطيان به دينشان عذر خواست و مقدارى طلا و نقره و دو كنيز به نامهاى ماريه و شيرين براى پيامبر هديه داد(42) پيامبر با ماريه ازدواج كرد و شيرين را به حسان بن ثابت بخشيد. يك سال بعد ماريه باردار شد و فرزند او ابراهيم در سال 8 هجرى متولد شد. ولى ابراهيم در 18 ماهگى وفات يافت. و در روز وفات ابراهيم خورشيد گرفت مردم علت آن را مرگ ابراهيم دانستند و پيامبر فرمود: خورشيد براى مرگ يا حيات كسى نمى گيرد.(43) ماريه در سال 16 هجرى درگذشت در بقيع مدفون گشت.12- ميمونه بنت حارث حلاليه
او در سال 7 هجرى به ازدواج پيامبر در آمد، او قبل از پيامبر دو شوهر كرده بود و به دين اسلام گرودى. نام اصلى او بره بود كه به ميمونه تبديل يافت. در كتب درايت و رايت نوشته اند كه ميمونه در عدالت و وثاقت و موثق و معتبره بود و پس از ام سلمه پرهيزگارترين زنان رسول خدا بود(44) او از خاندان روحانى نصارى بود و خاندان او از مشاهير عرب بودند و ازدواجش با پيامبر موجب شد كه خالدبن وليد فاتح روم به اسلام بگرويد و بر اثر اين ازدواج قبيله او از چنگال گرسنگى و ترس و بيم نجات يافتند و به اسلام گرويدند(45) او آخرين بانوى است كه پيامبر تزويج نموده است. و در سال 51 درگذشت.راز تعدد همسران رسول خدا(ص)
يكى از مسائلى كه مغرضان و منتقدان به ساحت مقدس رسول اكرم(ص) خرده مى گيرند مسئله تعدد زوجات است آنان ازدواج پيامبر را براى تامين غرايز جنسى و ارضاء تمايلات شهوانى مى دانند.مسلم است اين افسانه ها نزد ما كه معتقد به عصمت انبياء هستيم بسيار نادرست است ولى براى كسانيكه با مادر اين عقيده همراه نيستند لازم است حقيقت مطلب روشن شود.ازدواجهاى رسول خدا براى تامين غرايز جنسى و ارضاء تمايلات شهوانى نبوده است. زيرا اگر چنين بود آن حضرت در سن 25 سالگى كه دوران شور و هيجان جوانان است و افكار آنان را چيزى جز همسرى جوان مشغول نمى سازد با خديجه بانوى 40 ساله كه نشاط و جوانى را در خانه دو شوهر سابقش از دست داده بود ازدواج نمى كرد.محمد(ص) 26 سال با خديجه در كمال صفا و صميميت زندگى نمود و با اينكه دوشيزگان و زنان زيباى عرب به همسرى آن حضرت مباهات مى كردند ولى با تمام اينها حضرتش حتى يكبار هم با دوشيزگان و زن ديگرى ازدواج نكرد. بى شك اگر پيامبر اسلام مرد هوسرانى بود نمى توانست در اين مدت طولانى از همسرى زنان جوان خوددارى كند.پيامبر از سن 50 سالگى به بعد با زنان متعدد ازدواج كرد در صورتى كه در اين سن مرد شهوتى ندارد پس بايد علت اختيار قبول زنان پس از خديجه را معلول منطق وحى مى دانست زيرا او پس از رسالت از خود هيچ كارى انجام نمى داد «ما ينطق عن الهوى ان هوالا وحى يوحى »(46)اگر كسى از اين منتقدان بپرسد چه شد كه رسول خدا در ابتداى جوانى و نشاطش با بيوه اى سالخورده بسر مى برد ولى در 10 سال آخر زندگى خود كه پيرى و حفظ تعادل سياسى داخلى و خارجى اسلام مجال به او نمى دااد به ازدواجهاى متعدد اقدام نمود، چه جواب خواهند داد آيا نگهدارى زنان يتيم درا و درمانده خود رياضتى بزرگ نبوددر حقيقت نظام رايج آن روزگار اين بود كه در جامعه اى كه پسر در آن زينت و افتخار زندگى بود و هر مردى به داشتن پسران بيشتر افتخار مى كرد و وظيفه زن چيزى جز بدنيا آوردن فرزند نبود. طبيعى است در چنين محيطى تعدد زوجات مسئله اى عادى باشد آيا ممكن است مردى كه توجه زياد به شهوت دارد، در چنان كشورى به تعدد زوجات عمل عادى شمرده مى شود براى مدت 25 سال با يك زن زندگى كنداصولا مى توان گفت كه ازدواجهاى پيامبر اسلام به چند منظور بوده است:1- بخاطر محافظت يتيمان و درماندگان و نگهدارى آبروى كسانيكه قبلا در وسعت و عزت زندگى مى كردند. ولى با از دست دادن سرپرست خود آبرو و ايمانشان در خطر بود. زيرا قبيله آنان آنها را به سوى خود مى بردند و به كفر و ارتدادشان مجبور مى كردند مانند سوده وام سلمه و زينب دختر خزيمه كه شوهران خود را از دست دادند و به فقر دچار شدند.2- بخاطر وضع قانون و كوبيدن سنتهاى غلط جاهليت: مانند ازدواج زينب دختر جحش دختر عمه رسول خدا با زيد بن حارثه پسر خوانده آن حضرت به دستور پيامبر صورت گرفت خود نمونه اى از الغاء امتيازات غلط طبقاتى در اسلام است زيرا زينب يكى از نوادگان عبدالمطلب بزرگ قريش و زيد از نظر خانوداگى برده بود كه به وسيله رسول خدا آزاد گرديد زينب به زيد تكبر و بزرگى ميفروخت و بدين جهت از او طلاق گرفت. و پس از آن پيامبر بفرمان خدا او را به عقد خود در آورد تا رسمى كه ميان مردم جاهليت بدون دليل و مصلحت رواج داشت از بين ببرد.3- بخاطر آزادى اسيران و بردگان مانند جويريه: بعد از ازدواج جويريه با پيامبر مسلمانان وقتى ديدند كه اسيران از منسوبين شدند. بسيارى از آنها را آزداد ساختند و به بركت اين ازدواج بسيارى از بنى مصطلق مسلمان شدند.4- به خاطر پيوند با قبايل بزرگ عرب و جلوگيرى از كارشكنى هاى آنان و حفظ سياست داخلى، پيامبر اسلام با عايشه، حفصه، ام حبيبه، صفيه، ميمونه، ازدواج كرد.ام حبيبه دختر ابوسفيان همان كسى است كه خاندان او با دودمان رسالت دشمنى آشتى ناپذير داشتند و او شوهرش را در حبشه از دست داد و بى سرپرست و محروم شد كه پيامبر براى جلب بنى اميه و همچنين سرپرستى با او ازدواج كرد.صفيه دختر حيى رئيس قبيله بنى نضير بود كه ازدواج پيامبر با او طرح خويشاوندى با يكى از بزرگترين قبايل بنى اسرائيل بود.ميمونه 51 سال داشت از قبيله بنى مخزوم بود سن ميمونه و چند زن ديگر پيامبر در موقع ازدواج پير شده بودند، خود بزرگترين دليل است كه ازدواجهاى رسول خدا روى مصالح و اهداف مقدسى بوده و هرگز تهمت هوسرانى و غيره بر پيامبر نمى چشبيد.5- زياد شدن قاميل و اقوام و خويشاوند زنان براى نشر اسلام 6- نقل احكام شرعيه زنان كه مردان از آن اطلاع ندارند و پيامبر بوسيله زنان احكام شرعى را به زنان جهان رسانيد.(47)7- در اين نوع زناشويى هاى پيامبر هدف او در پيوند با قبال سركش عرب آشكار است. حكمت اين كار نيز با در نظر گرفتن اينكه هيچ يك از ازدواجهاى پيامبر با قبايل انصار خوئد نبوده، بيش از پيش آشكار مى گردد. چه زنان بيوه انصار در حالى كه در خانه و كاشانه اقوام فاميلى خود بودند هيچ نيازى به سرپرستى يا مساعدت در امر معيشت نداشتند ولى زنان مهاجر به اين سرپرستى و مساعدت پيامبر نياز داشتند.سطور زندگانى زناشويى پيامبر نشان مى دهد كه دوران ازدواج لذت بخش او همان 25 سال بود كه با خديجه گذرانيد بقيه صرفا براى تشييد مبانى توحيد و تحكيم اساس اسلام و نشر احكام شريعت بوده است و خود پيامبر بارها در طول زندگى با همسرانش از خديجه سخن مى گفت عايشه مى گويد: ما غرت على امراة للنبى ما غرت على خديجة هلحكت قبل ان يتزوجنى، ما رايتها ولكن كان النبى يكثر ذكرها و ربما ذبح الشاة ثم يقطعها اعضاء ثم يبعثها فى حدائق خديجة فربما قلت كانه لم يكن فى الدنيا امراة الاخديجة، فيقول انما كانت و كانت و كان لى منها ولد(48)بهترين دليلى كه اشاره مى كند كه اين ازدواجها به امر خدا بوده است، قرآن كريم است و آيه 50 سوره احزاب مويد اين امر است. يا ايها النبى انا احللنا لك ازواجك الاتى آتيت اجورهن و ما ملكت يمينك مما افا اللَّه عليك و بنات عمك و بنات عماتك و بنات خالك و بنات خالاتك اللاتى هاجرون معك و امراة مومنة ان وهبت نفسها لنبى... لكيلا يكون عليك حرج و كان اللَّه غفورا رحيما.و دليل ديگر اين عقدها و نكاح ها به امر حق بوده، اين است كه قرآن آن وقتى كه دين به كمال رسيد به او دستور داد ديگر زن نگيرد. «و لا يحل لك النسامن بعد و لا ان تبدل بهن من ازواج»(49)ديگر بر تو جايز نيست زنى بر زنان خود بيفزايى.پيامبر اكرم در حديثى مى فرمايد هيچ زنى را تزويج نكردم و هيچ يك از دخترانم را به ازدواج كسى در نيارودم مگر به امر حق و دستور وحى آسمانى كه جبرئيل از جانب امر جليل فرمان مى آورد و اطاعت مى شد.زنان پيامبر در قرآن كريم
قرآن به كلام وحى و آئينه نماى زندگى پيامبر، آياتى نيز پيرامون برخورد زنان پيامبر دارد.در سوره احزاب آياتى چند خطاب به زنان پيامبر نازل شده است از جمله آيه 28 سوره مى فرمايد: «اى پيامبر به زنانت بگو اگر زينت و زندگى دنيوى را مى خواهيد ما آن را به شما مى دهيم و اگر خدا و رسولش و زندگى آخرت را مى خواهيد خداوند به شما اجر بزرگى مى دهد در صورتى كه عمل صالح انجام دهيد».در مورد شأن نزول اين آيه آورده اند كه همسران رسول خدا از كمى نفقه و سختى زندگى در خانه پيامبر به او شكايت كردند و از او خواستند كه از غنايم جنگى سهم بيشترى به آنان ببخشند.علامه طباطبائى در تفسير الميزان آورده است زمانى كه رسول خدا از غزوه خيبر بازگشت همسرانش از او خواستند كه رسول (ص) از غنايم جنگ براى آنان نيز سهمى در نظر بگيرد. به آنان گفت: آنها را بين مسلمانان تقسيم كرده و آنان خشمگين شدند و گفتند شايد فكر مى كنى اگر ما را طلاق دهى كسى از قوم ما پيدا نمى شود تا با ما ازدواج كند، خداوند به پيامبر فرمود كه آنان را ترك كند و بعد از چند روز اين آيه كه به نام آيه تخيير است نازل شد.«يا ايها النبى قل لازواجك ان كنتن تردن الحيوة الدنيا و زينتها فتعالين امتعكن و اسرحكن سراحا جميلا»خداوند به پيامبر امر كرد كه با آنان بگويد اگر زندگى دنيا را مى خواهيد و جدايى از پيامبر را مى طلبيد شما را طلاق مى دهد و به شما مال دنيا مى بخشد و اگر آخرت و بودن با پيامبر را به زندگى دنيا و زينتهاى آن بر مى گزينيد برايتان اجرى بزرگ است بشرط اينكه احسان و عمل صالح انجام دهيد.با اين آيه درمى يابيم كه بودن با پيامبر به عنوان همسران او براى آنان نفعى ندارد مگر با ايمان و عمل صالح و تقوى.در آيه بعد مى فرمايد «اگر كسى از شما معصيتى را دچار شود عذاب او دو چندان خواهد شمد و هر كس از شما اطاعت خدا و رسولش را بكند و عمل صالح انجام دهد. دو برابر پاداش به او مى دهيم» «يا نساالنبى من يأت منكن بفاحشة مبينة يضاعف لها العذاب ضعفين و كان ذلك(50) على اللَّه يسيرا و من نقنت منكن للّه و رسوله و تعمل حالحا نوتها اجرها مرتين...»از آنجاييكه آنان همسران پيامبر بودند اگر معصيتى را دچار مى شدند ديد مردم نسبت به آنها تغيير مى كرد زيرا خداوند مردم را به اندازه منزلت ايشان مورد حساب قرار مى دهد. همچنانكه به قدر عقلشان آنان را محاسبه مى كند.در آيه بعد خداوند آنان را از نرم صحبت كردن با مردان و خارج شدن از منزل بدون حجاب با زينت و آرايش منع كرده، زيرا اين عمل باعث مى شود كه آنها مورد طمع افراد فاسق واقع شوند. همچنين امر فرمود نماز را بپا داريد و زكات بپردازيد و اطاعت خدا و رسولش كنيد و آياتى در خانه شما تلاوت مى شود را حفظ كنيد. زيرا حفظ آيات باعث مى شد كهن غافل نشوند و از راه راست به خطا نروند.شايد خداوند خواسته است به آنان بگويد كه در آينده به اذيت و آزار پيامبر مى پردازندو همچنان كه تاريخ بيان مى كند خانه خود را ترك كرده و از امر الهى سرپيچى مى كنند.حال بايد پرسيد كه چگونه عايشه اين آيه را فراموش مى كرد، آيه اى كه براى زنان پيامبر نازل شد و اگر هر آيه اى را فراموش مى كرد نمى توانست اين آيه را كه او و ديگر زنان را مورد خطاب قرار داده بود فراموش كند. آيا اين جز عصيان امر الهى چيز ديگرى مى تواند باشداز ديگر سوره هايى كه در مورد زنان پيامبر نازل شده سوره تحريم است كه دو تن از زنان پيامبر را مورد خطاب قرار مى دهد. و در شان نزول آن سوره آمده است. كه پيامبر رازى را براى يكى از همسرانش بازگو كرد و به او گفت كه آن را براى ديگران فاش نكند ولى او به امر رسول(ص) توجيهى نكرد و آن را براى ديگرى فاش كرد در نتيجه خداوند؛ پيامبر را از آن باخبر كرد.در اخبار بسيارى آمده است كه اين سوره در مورد عايشه و حفصه نازل شده است.(51) حفصه راز پيامبر را براى عايشه فاش كرد و بدين خاطر مورد تهديد الهى قرار گرفتند.خداوند در آيه بعد به آنها دستور داد كه توبه كنند. ان تتوبا الى اللّه قد صعت قلوبكما و ان تظاهرا عليه فان اللّه هو مولاه و جبرييل و صالح المومنين و الملائكة بعد ذلك ظهيردر صحيح مسلم باب (ايلاو اعتزال النساء) گفت: حفصه و عايشه و از معنى اين آيه بر مى آيد كه حفصه و عايشه با همدستى هم، راز نبى اكرم(ص) را فاش كردند، على رغم اينكه به كتمان آن دستور داده بود و موجب آزار و اذيت رسول اكرم شدند و خداوند آنان را به توبه از اين كار خطا امر مى كند و مى فرمايد: «اگر توبه نكنند و بر همدستى بر ضد پيامبر اصرار داشته باشند خداوند ولى و ناصر پيامبر و همچنين جبرئيل و همه ملائكه و افراد صالح يار و ياور او هستند».آيا آنان براستى آيه 57 سوره احزاب را ياد نداشتند كه مى فرمايد:«ان الذين يوذون اللّه و رسوله لعنهم اللّه فى الدنيا و الآخرة و اعدلهم عذابا مهيبا»آيا اذيت و آزار رسول خدا(ص) معصيت به حساب نمى آيد كه موجب شود عذاب انسان دو برابر شوددر ادامه اين سوره مى فرمايد: «اگر پيامبر شما را طلاق دهد زنانى بهتر از شما و مومن تر و زيباتر از شما نصيب او مى كنيم» و از اين آيه در مى يابيم كه اگر چه آنان به شرف همسرى پيامبر نازل شدند ولى كرامت و بزرگى نزد خدا به تقوى نيست.سپس در آيه 10 سوره تحريم داستان همسران لوط و نوح(ع) را مثال مى زند كه به آنها خيانت كردند و وعده آتش جهنم به آن دو زن داده شد.خداوند اسم آن دو زن را آورده تا به زنان پيامبر كه به او جسارت كردند گوشزد كند كه نزديكى آنان به دو پيامبر باعث نجات آنها از آتش نشد و همچنين نزديكى قرب شما به پيامبر(ص) موجب رهايى تان از عذاب الهى نخواهد شد.(52)شيخ طبرسى آورده است(53) كه روايت شده كه ام سلمه به پيامبر گفت: چرا مردان در مهاجرت (جهاد) ذكر مى شوند و زنان ذكر نمى شوند پس خداوند آيه 193 سوره آل عمران را نازل كرد كه ما عمل هيچ كسى را ضايع نمى كنيم چه زن باشد چه مرد.«فاستجاب لهم ربهم انى لااضيع عمل منكم من ذكر أو انثى»و اين سخن خداوند«يا ايها الذين آمنوا لايسخر قوم عسى ان يكونوا خيرا منهم و لانساء من نساء عسى ان يكن خيرا منهن»خداوند در آيه اى ديگر عايشه و حفصه را مورد خطاب قرار مى دهد و آنان را از مسخره كردن ديگران باز مى دارد چرا كه آنان ام سلمه را به خاطر كوتاهى قد به مسخره گرفته بودند «اى كسانى كه ايمان آورده اند نبايد قومى ديگر را استهزا كند شايد آنان بهتر از ايشان باشند و نبايد زنانى زنان ديگر را مورد استهزا قرار دهند شايد آنان بهتر از ايشان باشند»(54)
برخورد زنان پيامبر(ص) با يكديگر
با عنايت به وضعيت جامعه دوران صدر اسلام و تشكيلات خانوادگى و تعدد همسران و اختلاف قبايل در آداب و رسوم و سطح فرهنگ و شيوه هاى معاشرتى، برخوردهايى در بين همسران رسول خدا بوجود مى آمد كه حاكى از نوع فرهنگ و تفاوت سنى و روحيات شخصى آنان بوده است.زمانى كه به شرف ازدواج پيامبر نائل مى آمدند و برخود مى باليدند و وقتى كه به خانه پيامبر وارد مى شدند و زنان ديگرى را مى ديدند غضب و رقابت و غيرت آنان به جوش مى آمد و گاهى از حد تجاوز مى كرد. از جمله كسانى كه بر قلب پيامبر رشك مى برد عايشه بود او نه تنها بر كسانى كه بعد از او به خانه پيامبر آمدند رشك مى برد بلكه بر خديجه نيز حسد مى ورزيد چرا كه پيامبر از او زياد سخن به ميان مى آورد. عايشه مى گويد: ما غرت على امراه للنبى ما غرت على خديجة هلكت قبل ان يتزوجنى لما كنت اسمعه يذكرها و امره اللّه ان يبشرها ببيت من قصب(55) بر هيچ زنى از زنان پيامبر به اندازه خديجه حسد نورزيدم قبل از اينكه پيامبر با من ازدواج كند از دنيا رفته بود ولى مى ديدم هميشه از او سخن مى گفت و خداوند بشارت خانه اى از نى را در بهشت به او داد.همچنين مى گويد: روزى هاله خواهر خديجه به خانه ما آمد و پيامبر زمانى كه صدايش را شنيد احساس كرد كه صداى خديجه است عايشه به او گفت: هنوز از آن پير زن سرخ موى صحبت مى كنى كه سالها پيش از دنيا رفت و خداوند بهتر از او را نصيب تو كرده است(56) پيغمبر فرمود، به خدا قسم از او بهتر نصيب من نكرده است زمانى به من ايمان آورد كه مردم كافر بودند و مرا تصديق كرد زمانى كه مردم مرا تكذيب مى كردند و مالش را به من بخشيد زمانى كه مردم از آن محروم ساختند و خداوند از طرف او به من فرزندانى بخشيد كه از طرف ديگر همسران نبخشيده است(57)چيزى كه ذهن عايشه را مشغول مى داشت جوان مى شد اين بود كه خديجه در عواطف و احساسات شوهرش هنوز شريك عايشه بود در حاليكه فرسنگها دورتر از او زير خاك آرميده بود.خديجه تنها كسى نبود كه ذهن عايشه را مشغول مى كرد با آمدن همسرى جديد در خانه پيامبر نيز غيرت و غضب عايشه به جوش مى آمد و تلاش مى كرد كه زنان ديگر را از چشم پيامبر آمده بود در حالى كه بقيه همسران هر كدام يك يا دو شوهر ديده بودند و عمر خود را در خاه همسران خود گذرانيده بودند.نمونه غيرت و حسادت شديد او وقتى آشكار مى شد كه رسول خدا زنى تازه اختيار مى كرد.با آمدن حفصه به خانه پيامبر عايشه سعى كرد كه به او نزديك شود و در مقابل ديگر همسران پيامبر همدست شوند و حفضه نيز با عايشه همدست شد و با آمدن ام سلمه كه از زيبايى و جمال خاصى برخوردار بود رشك و حسد عايشه و حفضه تحريك شد(58) زمانى كه زينب بنت جحش به جرگه زنان پيغمبر پيوست بخاطر مسئله خويشاوندى با پيامبر و اينكه ازدواج او به امر خدا با پيامبر صورت گرفته بود موجبات نارضايتى و حسادت ديگر زنان را فراهم آورد و وقتى كه صفيه به خانه پيامبر آمد با مشكل شگفتى مواجه شد. عايشه و حفصه و سوده با هم بودند و زنان ديگر پيامبر(ص) در صف مقابل آنان قرار داشتند و آنچه باعث حزن و اندوه صفيه مى شد، اين بود كه حفصه و عايشه و ديگر زنان كه با آنان بودند برخورد مى باليدند كه عرب و از قوم قريش هستند و او را اجنبى و بيگانه اى بيش نمى دانستند.روزى صفيه نزد پيامبر شكايت كرد و پيامبر فرمود: آيا به آنها نگفتى كه چگونه از من بهتريد در حاليكه همسرم محمد(ص) و پدرم هارون(ع) و عمويم موسى(ع) است(59)آيا اين سخن پيامبر با ماريه قبطيه ازدواج كرد عايشه و ديگران همسران خدا سعى كردند كه خود را قانع كنند كه اين عروس جوان، قبطى بيش نيست ولى زمانى كه متوجه شدند ماريه منتظر مادر شدن است و غيرت و حسد آنان افزوده شد زيرا هيچكدام فرزندى نداشتند. از اين رو زمانى كه از تولد ابراهيم آگاهى يافتند آتش رشك و حسد آنان بر ماريه تندتر گرديد و زبان اعتراض و شكايتشان گشوده تر گشت اما هيچك در اين مورد به پاى ام المؤمنين عايشه نمى رسيدند.آنان با ماريه آنقدر بد رفتارى كردند كه سرانجام پيامبر ماريه را به مكانى ديگر انتقال داد. و بر اثر همين حركات و رشك ها و حسادتهاى ام المومنين عايشه و حفصه نسبت به ماريه بود كه سوره تحريم نازل گشت.(60)از ديگر نمونه برخورد تند آنان مى توان به شكستن ظرف غذاى ديگر همسران پيامبر توسط عايشه اشاره كرد و آن اينكه زمانى كه پيامبر در خانه عايشه بود يكى از همسرانش براى او غذايى مى فرستاد عايشه با عكس العمل هاى شديد خشم خود را در برابر آنان نشان مى داد و غذاى آنان را مى ريخت و يا اينكه ظرف آنان را مى شكست.(61)نقش اجتماعى و علمى زنان پيامبر
زنان پيامبر به خاطر قرابت با او در نزد مردم از موقعيت خاصى برخوردار بودند و مردم با ديده احترام به آنان مى نگريستند.در زمينه حضور اجتماعى - علمى زنان پيامبر در زمان حيات ايشان سخن به ميان نيامده است شايد دليل اصلى اين بادش كه تاريخ به ثبت وقايع و جنگها و سريه ها و مسائل داخلى و خارجى كه پيامبر(ص) و دولت اسلامى با آن مواجه بود پرداخته است.طبعا هر كدام از زنان پيامبر كه از قبايل مختلف بوده اند. بعد از ازدواج با ايشان به تبليغ دين در بين اقوام خود پرداخته اند. نمونه بارز اين احتجاجات ام حبيبه همسر پيامبر(ص) در مورد طهارت اسلام و نجاست كفار و تقوا و ايمان با كفار قريش است از طرفى مى دانيم كه يكى از نقشهاى زنان پيامبر اين بود كه مسائل مخصوص زنان را برايشان توضيح مى دادند. همچنين بسيارى از آنان در جنگها و سرمايه ها همراه پيامبر بوده اند مانند ام سلمه كه در غزوه خيبر و فتح مكه و شكستن حصار طائف و جنگ هوازن شركت داشته و در آخرين حج پيامبر(ص) با او بوده است.(62)پذيرفتن اين مساله كه زنان پيامبر تنها به امور منزل مى پرداختند قدرى مشكل مى نمايد زيرا اسلام دينى است كه به حضور فعال زن در جامعه، در سايه ايمان و تقوا معتقد است و پيامبر اسلام كه مبلغ دين و آورنده آن است چگونه مى تواند از حضور زنان خود در جامعه آنروز جلوگيرى كرده باشد.از ديگر جلوه هاى فعاليت اجتماعى زنان پيامبر، مشاركت آنان در امور عمومى مانند انفاق و كمك به بيچارگان و مستمندان است كه زينب دختر حجش از دسترنج خود در راه خدا انفاق مى كرد و نيز ام سلمه بود كه هيچ فقيرى را از در خانه نمى راند و آنان را با دست پر ولو با يك عدد خرما بر مى گرداند.(63)بعد از وفات رسول خدا زنان او از موقعيت اجتماعى بالاترى برخوردار شدند مردم احترام زيادى به عنوان ام المومنين براى آنان قائل بودند.ولى عايشه در بين آنها از موقعيت اجتماعى خاص خود بهره برادارى كرد. به عنوان همسر پيامبر و ام المومنين براى كسب قدرت اجتماعى به تحريك احساسات مردم و به مخالفت با عثمان پرداخت و بعد از آن على (ع) را به قتل عثمان محكوم كرد كه نتايج آن جنگ شوم جمل بود.در زمينه موقعيت علمى زنان پيامبر اسلام ،ام سلمه در ميان ايشان بروز بيشترى داشته است و در مسائل مختلف به او رجوع مى شد.اگر چه از زنان او روايت و احاديث نقل شده ولى در اين زمينه بين ام سلمه داراى منزلتى والا در علم و روايت حديث است زيرا او پس از خديجه فاضلترين و پرهيزگارترين زنان پيامبر و داناترين آنها به كتاب و سنت است تا جايى كه عايشه به او گفته است و نخستين بانوى مهاجر مى باشى و جبرئيل بيشتر در منزل تو مى بود.(64)شمس الدين محمد بن احمد بن عثمان در مرآه الجناگفته است: كه او فقهاى زنان صحابه بشمار مى رفت.او زنى عالم بود و جابربن عبدالله انصارى، صحابى بزرگوار،، به همه شكوهى كه ميان صحابه داشته است به او مراجعه مى كند و به فتواى او عمل مى نمايد.(65)زنان پيامبر (ص)در عرصه سياست
در ميان حيات پيامبر(ص) خود او قطب سياسى جهان بود و تمام محورها حول او مى چرخيد و نيازى به نقش آفرينى زنان نبود ولى بعد از وفات پيامبر(ص) نقش زنان او در سياست چشمگير است و هر يك سهم خاصى داشتند و در بين آنان حضور عايشه در سياست بيشتر جلوه مى كند. چرا كه بعد از روى كار آمدن ابوبكر و عمر، عايشه مورد توجه دو خليفه قرار گرفت و نقش خاصى در تصميم گيريهاى آنان داشت بطوريكه در زمان عمر خانه عايشه را مجلس شورا قرار مى دادند تا در آنجا سرنوشت خلافت و حكومت تعيين شود.(66) و حتى سهم او را از بيت المال بيشتر از ديگران مى پرداختند. و او به عنوان ام المومنين از طرفداران حكومت آنان بشمار مى رفت.بعد از روى كار آمدن عثمان و به دنبال اختلافى كه بين عايشه و عثمان پديد آمد،(67) ام المومنين در صحنه سياسى حضور فعالترى پيدا كرد و به مخالفت با عثمان پرداخت و سهل انگارى عثمن در امور كشرو و سپردن مناصب حكومتى به افراد فاسق بر تشنج اوضاع افزود و عايشه آن را دستاويزى عليه حكومت قرار داد، و از طرف ديگر عايشه با جوابگويى هاى تند عثمان مواجه شد و اينها همه مقدمه اى گشت تا عايشه عليه عثمان بشورد و فتواى خود را داير بر مرگ عثمان و كفر او را به عنوان فرد يهودى بداند اقتلو نعثلاً فقد كفر(68)به دستور عايشه عثمان توسط طلحه بقتل رسيد و عليرغم ميل عايشه مردم با على(ع) بيعت كردند زيرا او مى خواست خلافت در خانواده خود يعنى بنى تميم باشد. زمانى كه عايشه بيعت با على را شنيد به خونخواهى از عثمان برخاست و تغيير سياست داد و على(ع) را محكوم به قتل عثمان كرد. و از نتايج آن لشگر كشى عايشه در برابر حضرت على و وقوع جنگ خونين جمل است كه تدبير و فرماندهى لشكر مخالفين على(ع) به عهده عايشه بود.اين در حالى است كه قبل از جنگ ام سلمه و ديگران(69) هشدارهاى لازم را به او داده بودند و او را از عواقب نافرجام چنين مداخلاتى به عنوان حرم پيغمبر(ص) بازداشتند.روايت شده كه ام سلمه به او گفت: توبه منزله مسندى ميان رسول خدا(ص) و امت او و پرده اى مى باشى كه بر حرم آن حضرت زده شده است و قرآن از تو دامن برچيده است و تو را در خانه خويش ساكن گردانيده است پس آن را از روى تكبر به روى زمين فرو هشته مكن و همچنين رسول خدا ترا در سير در شهرها و سرزمينها منع كرده است.(70) ولى عايشه نصيحت ام سلمه را نپذيرفت و در پاسخ او گفت: من گر چه هميشه موعظه و نصيحت تو را مى پذيرفتم ولى در اين و به يارى و اتفاق آنان فعاليتهاى خود را بر ضد على دوباره آغاز كرد و مقدسات قيام ديگرى را فراهم ساخت و در نتيجه جنگ ديگرى را عليه على بوجود آورد كه از جنگ جمل شديدتر و آثار و عواقب آن خطرناكتر بود.آرى عايشه از مخالفت با على(ع) دست بردار نبود و پس از پايان جنگ از راه جنگ سرد و حربه زبان قيام خود را عليه على آغاز كرد و با شهادت على(ع) اين جنگ تمام نشد بلكه اين مخالفتها و مبارزات با فرزندان على(ع) نيز ادامه يافت كه ريشه اصلى آن به قيام عايشه عليه على(ع) برمى گردد.از ديگر مصاديق حضور زنان پيامبر در عرصه سياست مى توان به حضور حفصه اشاره كرد كه او به دليل ارتباط با عايشه و همداستانى با او در خانه پيامبر ناخواسته وارد معركه سياسى در مورد عثمان شد و ولى به پشتيبانى از عثمان در مقابل عايشه پرداخت. و در اين زمينه از هيچ تلاشى فروگذار نكرد.(71)حفصه نيز از ديگر زنانى بود كه در مسئله جنگ جمل در جبهه مخالف على قرار گرفت و با تحريك عايشه از شكست على(ع) در مراحل اوليه اين جنگ با گردآورى زنان در خانه اظهار شادى و سرور كرد.(72)ام سلمه نيز در بسيارى از جريانات سياسى دخالت كرده و نظر ميداده است مثلا در موقعيكه زمامداران جعل حديث كرده و با قانون ساختى (نحن معاشر الانبياء لانورث)مورد، زيرا چه نيكو سفرى است مى خواهم در ميان دو گروه مسلمانان كه عداوت و دشمنى بر آنان حكمفرما است مسالمت به وجود آورده و به اختلافات آنان خاتمه دهم.(73)اكنون جاى اين سئوال است كه ام المومنين عايشه كه آتش جنگ را برافروخت و رهبرى آن را به عهده گرفت چطور از خانه اش بيرون مى آيد آنهم براى چنين فتنه اى، در حاليكه خداوند به او دستور ماندن در خانه را مى دهد (و قرن فى بيوتكن). و اين كه به چه حقى عليه على بن ابى طالب(ع) پسر عم و وصى پيامبر(ص) انقلاب مى كند. آيا او سخن پيامبر را به ياد ندارد كه فرمود: دوستى على ايمان و دشمنيش نفاق است.(74)آيا براستى سخن پيامبر را فراموش كرده بود كه فرمود اى زنان من، از خدا بترسيد و احدى نبايد چهره شما را بى حجاب ببينيد(75) در حايكه خانه را محل مشورت حكومت وقت قرار داده بود. او چگونه عليه على(ع) به جنگ برخاست در حاليكه پيامبر فرموده بود (هر كه من مولاى او هستم على مولاى اوست) و آيا با اين كار با فرمان خدا مخالفت نكرد (و ما آتاكم الرسول فخذوه و مانها عنه فانتهوا).(76)با تامل در موارد فوق چنين بر مى آمد كه تدبير و سياست عايشه نه تنها به نفع اسلام و در جهت گسترش آن نبود بلكه سياستى منفى بود كه سرآغاز فتنه اى در تاريخ اسلام از جمله دو نبرد صفين و نهراوان شد، او با همدست شدن با بنى اميه و رئيسشان معاويه پيمان هماهنگى بوجود آوردمى خواستند حق فاطمه(ع) را بخورند با همت مردانه بميدان آمد در مسجد سخنرانى پرداخت و فرياد زد. اف بر شما آيا بفاطمه اين سخنان را مى گوئيد مى خواهيد فاطمه را از حقش منع كنيد او حوراء بين جن و انس است. شما گمان مى كنيد پيغمبر ميراث خود را بر او حرام كرده و به او نگفته است و حال آنكه به او فرموده است: و انذر عشيرتك الاقربين پيغمبر در منظر و مرآى شماست و شما به پيشگاه عدالت خدا خواهيد رفت و اى بر شما بزودى خواهيد دانست.او با اين كار خود خواست تا زنان با ايمان و مسلمان بدانند كه در برابر دفاع از حق بايد شجاعانه ايستاد و دست ستمكار را از جامعه كوتاه كرد.همچنين دز زمان خلافت عثمان به اعتراض با او مى پرداخت و با كلمات باوقار و حساب شده و هدفدار با خليفه صحبت مى كند و مى خواهد او را به راه راست سوق دهد مى گويد: فرزندم چرا مى بينم كه رعيت از كنار تو مى گريزند و از جناح تو انتقاد مى كنند از راهى كه رسول خدا(ص) آن را دوست مى داشت خسته و ملول مشو و آتشى را كه حضرت(ص) خاموش ساخته بود ميفروز و او را از استفاده از بيت المال مسلمين و همنشينى با فاسقان برحذر مى دارد. و تاريخ گوياى آن نيست كه ام سلمه در برخورد با عثمان موضع گيرى آشوب و فتنه انگيزى عليه او داشته باشد(77)در زمانى كه عايشه عليه على(ع) آتش جنگ را برافروخت و ام سلمه نتوانست با نصيحت، ام المومنين را از آن كار برحذر دارد و به دفاع و جانبدارى از حضرت على(ع) و همشرش حضرت فاطمه زهرا(س) پرداخت و دوست مى داشت كه از خانه بيرون آمده و او را يارى دهد ولى نمى خواست از دستور الهى و فرمان پيامبر سرپيچى كند بدين خاطر پسرش عمرو را به حضور على(ع) برد و گفت اى اميرمومنان اگر سرپيچى از فرمان پيامبر نبود در معيت تو خارج مى شدم و اين پسرم است كه به خدا قسم كه او را بيشتر از جانم دوست دارم او با تو به جنگ مى آيد.(78)با روى كار آمدن معاويه و كتمان كردن فضايل على(ع) و جعل احاديث براى خاندان بنى اميه جو ترس و وحشتى تمام مدينه را فرا گرفت در چنين جوى اين ام سلمه بود كه در فضايل على(ع) حديث مى گفت بويژه احاديثى را بر مى گزيد كه حاكمان را بيشتر به خشم مى آورد و از آن جمله احاديث:ام سلمه گفته است از رسول خدا در حالى كه دست على(ع) را گرفته بود شنيدم كه مى گفت حق پس از من با على است، دور مى زند هر جا كه على دور مى زند.الحق بعدى مع على يدور معه حيث دار(79)و در جايى ديگر مى گويد: از رسول خدا شنيدم كه مى گفت: «على بن ابى طالب و ائمه از فرزندان او پس از من سروران اهل زمين و رهبر مومنان درخشنده پيشانى در روز قيامتند»(80)و باز از رسول خدا روايت مى كند كه مى گفت: هر كه من مولاى او باشم على مولاى اوست پرودگارا دوست بدار كسى را كه او را دوست دارد و دشمن بدار كسى را كه او را دشمن مى دارد و يارى خود را بردار از هر كسى كه او را يارى نمى كند.(81)با نگاهى به زندگى ام سلمه در مى يابيم كه او براى اميرالمومنين على(ع) و جلوگيرى از تفرقه مسلمانان از هيچ تلاشى فروگذار نكرد. و در صحنه سياسى و دفاع از ولايت اهل بيت شجاعت و بى باكى از خود نشان داد.ملخض البحث بالعربية
لما كانت المراة فى الجاهلية تعيش عيشد ذل، ليس لها حق الطلاق و حق الارث و الناس يتشاعمون بالنجابها البنت فظهر الاسلام و تغلب على كل هذه العادات. ظهر الاسلام ليخرج المرأة من تلك البيئة و ينجوها و وضع لها الحقوق الفردية و الاجتماعية و منع الاسرة من و أدا البنات و وضع الكثير من الاسس و المبادى العامة وعناية كبيرة بالاسرة و بين احول الزواج و فرض نفقة الزوجة على زوجها و جعل عقد الزواج ميثاقا غليظا كما عبرعنه بالمودة و الرحمة و جعل للمراة على زوجها المهر و النفقة.واكد القرآن ان الذكر و الانثى خلقا من شي ء واحد و لايوجد فوق بينهما الابالعمل الصالح و التقوى واكد ان المراة لايختلف عن الرجل من ناحية الايمان بل اثنى ايمان مريم(ع) بنت عمران و آسية زوجة فرعون و ام موسى(ع)نحن نشاهد فى قصة مريم و آسية قربهما المعنوية الى اللَّه و كذلك مساواة الرجل و المراة فى درك المقامات المعنوية حيث مريم(ع) الى درجة من الايمان و القرب الى اللَّه حتى انزل مائدة لها من السماء و راودتها الملائكة و نزلت عليها كذلك تحدث عن ايمان ام موسى(ع) التى كانت خاضعة لاوامره و توكلت عليه و ارسلت ابنها الى اليم باطمئنان كامل.نعم تستطيع المراة ان تصل الى هذه الدرجة، لكن المراة التى تعرف ربها و تحكى دقات قلبها عن ذكر اللَّه.فى الحقيقه جاء القرآن بهذه التمثيلات ليرد وجهه نظر اولئك الذين ينظرون الى المراة بعين الاحنقار و الازدراء. كما و ان القرآن مثل النساء غير الصالحات منهن، زوجة نوح و لوط عليها السلام اشاد مقام المراة و الام و خصص بعض الايات بها دون الاب فى حين نرى فى آيات اخرى يدعو الى برالوالدين.اما بالنسبه لزواج الرسول(ص) و انه تزوج تسع نساء اولاهن خديجة بنت خويلد التى كانت فى سن الاربعين و عمر الرسول(ص) خمس و عشرين.هذه المراة الصالحة هى اول من آمن بالرسول(ص) و حاول فى رقى الاسلام بمالها و روحها و انجبت للرسول(ص) ابنين اثنين و اربع بنات منهن فاطمة الزهرا(س).فى زمن حياة خديجة لم يتزوج الرسول باخدى من البنات و النساء و لكن بعد وفاتها تزويج بثمانى نساء، منهن: عايشة بنت ابى بكر و سودة بنت زمعة و ام سلمه و زينب بنت حجش و زينب بنت خزيمة و حفصة بنت عمر و ام حبيبة بنت ابى سفيان و جويرية و صفية بنت حيي و مارية القطيبه.و مما يوخذ عليه المغرصون انه تزوج بالنساء الكثيرات لسبب الشهوة و ارضاءها، لكن نرى صار النبى معنى اجتماعي و سياسي و تشريعي، هو الذي تزوج بخديجة مع انه كان في اوائل العمر و ان كان رجلا شهوانيا ليتزوج بالنساء الاخريات. مع اننا نعلم ان في مشاكل الاقتصادية و الداخلية و الخارجية و سادالفقر في المجتمع الاسلامي، و استشهد كثير من الصحاب و الرجل في الغزوات و الحروب، فمن الطبيعي لكن لاتقعن في الفساد و الفقر و نرى لزواجه دلائل كثيرة منها:1- اغاثة الفقراء المساكين 2- ابادة القوانين و السنن الجاهلية كتزويجه بزينب بنت حجش زوجة زيد بن حارثه 3- اطاق سراح الاسراء و العبيد4- اتصال بقبائل العرب الكبرى و الحيولة دون هجماتهم و صيانة النظام الداخلي اننا نعلم انه يتمثل اوامر ربه و لايقوم دون رضاه و جاء معظم زواجه تلبيه لامر اللَّه (كزواجه بامراة زيد) و خير دليل على ذلك عدم تزويجه بعد اكمال الدين (لايحل لك النساء من بعد)كما قلنا ان الرسول(ص) تزوج بالنساء الكثيرات و الذى نطمئن اليه هو ان الزوجة منهن تاتى بيت الرسول معتزة بشرف الزواج من النبى المصطفى، ثم ماتكاد تدخل هذا البيت و تلقي فيه من زوجات يشار كنها في رجلها و هنا كانت المغاضبة و المنافسة و الغيرة التى تحتدم حتى تجاوز الحد. من بين هولاء النساء كانت عايشة بنت ابى بكر اكثر هن غيره و حسدا على الاخريات، لانها اول من خوطب من قبل الرسول(ص) بعد وفاة خديجة(س)عندما تدخل زوجة في بيت الرسول تبدا بالاذى اليهن و تساهم في هذه القضيهو أوجدت المشاكل و كانتا تباهيان على النساء اللاتي لسن عربيات مثل حفضة، مارية و جويرية.لم يقتصر غضب عايشة على هولاء النساء اللاتي أتين بعدها، بل شما خديجة اول زوج الرسول اليتي، توفيت قبل تزويج الرسول بعائشة.كما ان للنبي مكانة اجتماعية خاصة الناس، كانت تتمتع زوجاته منزلة خاصة عندهم و لكن لم يسجل التاريخ كثيرا من مكانتهم الاجتماعية في زمن الرسول، لعل السبب يرجع الي انه القطب الوحيد في الدولة الاسلامية، و بدا التاريخ يسجل غزواته و حروبه و المسائل الداخلية و الخارجية التي يواجهها و هذا لاينافي تواجد هن في المجتمع، لان الاسلام دين يدعو مشاركة المرأة الرجل. و نعلم انهن من القبائل المختلفة و حدثت بين قبائل بعضهن الحروب مع الرسول و لم تكن هذه القبائل مسلمة فمن الطبيعي ان تحاول هذه الزوجة في تبليغ دين الاسلام بعد زواجها بالرسول و كذلك لهن دروهام في تبيين المسائل الخاصة بالنساء و ارشادهن بأمر النبي.هذا و اثبت التاريخ خروج بعض نسائه في الحروب و الغزوات مع النبي و لكن نرى بعد وفاته(ص) قد برزدورهن اكثر و بما انهن نساء النبي و امهات المومنين يحترهن الناس كثيرا. و من بينهنعايشه من هذا الدور اكثر من النساء الاخريات و دخلت في مسائل شتى، كما صدرت قتل عثمان و اتهمت عليا(ع) بقتله و شنت حروبا ضد امام علي(ع)، منها حرب الجمل التي صارت مقدمة للحروب الاخرى كصفين و نهروان.في مجال النشاط العلمي ظهرت ام سلمه زوجة الرسول في صدر الاسلام، لانها كانت افضلهن و اتقاهن بعد خديجة(س) و كانت إمراة فاضلة يقصدها الرجال بعد وفاة النبي(ص) لتبين لهم مسائل مختلفة.لم يقتصر دور نساء النبى علي الصعيد الاجتماعي، بل تحدى الى نشاط اكثر في السياسة، حيث شاركت عائشة في كثير من المسائل الساسية بعد وفاة الرسول(ص) و لعل السبب يرجع الى أنها بنت الخليفة الاول و هى شابة بالنسبة لسائر الزوجات، في حين الشتغلت معظم نساء النبي بالمسائل الفردية و العبادية دون السياسية.لعبت عائشة دور افاعلا في قضية الخلافة من بعد الرسول(ص) و لعل هذه القرابة بينها و بين الخليفة سبب عن مشاركتها في تيسير الامور، كما هى مصدر للتشاور و التدبير بحيث تبدل بيتها في زمن عمر الى دار الشورى للبحث عن مسائل الحكومة. و كان اكثر دروها تائيد الخلافة بما تصدر من فتاوى و بما آنهاكانت تخالف عثمان و حكومته استقلت فساد الامور في عهده و قامت بازالة حكومته.وصلت هذه المخالفة الى حد أمرت بقتل عثمان و جمع الناس من حولها و لما رأت مبايعة الناس لعلي(ع) غيرت سياستها و قامت بثار عثمان و اتهمت عليا بقتله و جمعت جيشا كبيرا للحرب مع علي(ع) و لم تعتني بتحذير الصحابة و ام سلمة و شاركت في الحرب و اشتعلت نار حرب الجمل التي اسفرت عن قتل آلاف من الناس و هى التي تقود حبيش المخالفين.من نساء النبي الاخريات اللاتي شاركن في السياسة، هي صفيفة و حفصة و منهن ام سلمة التي ابلت بلاء حسنا في السياسة و قامت بتائيد علي(ع) تحدثت كثيرا عن فضائله و ما له من الحق في الخلافة. و شرحت احاديث النبي(ص) حول علي(ع) و خلافتة و بها أدت الى غضب معاوية و مخالفي علي(ع).و بما انها لاتريد ان تعصي امراللَّه و رسوله بقى في البيت و ارسل ابنه عمر لمناصرة علي(ع).و اثبت التاريج كثيرا من دفاع ام سلمة عن حق اهل البيت(ع) للخلافة و حبها اليهم.فهرست منابع و مآخذ
قرآن كريم
1- استيعاب، ابوعمر يوسف بن عبداللَّه عبدالبر، تحقيق محمد البجاوى، دار الجميل بيروت، ط 1، 1992 م 2- انساب الاشراف، محمد بن يحيى البلاذرى، دارالمعارف 3- تاريخ اسلام، حسن ابراهيم حسن، داراحياء التراث العربى، ط 7-19644- تاريخ پيامبر اسلام(ص)، دكتر محمد ابراهيم آيتى، انتشارات اساطير، چاپ اول، 13685- تاريخ تحليلى اسلام، محمود طباطبايى اردكانى، انتشارات اساطير، چاپ اول، 13686- تاريخ طبرى، ابوجعفر محمد بن جرير الطبرى، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، ط 2، دراالمعارف 7- التفسير الكاشف، محمد جواد مغنيه، دار العلم للملايين ط 4-19908- تفسير الميزان، علامه محمد حسين طباطبائى، موسسه الاعلمى، للمطبوعات، بيروت، ط 2-19739- چهره زن در آئينه اسلام و قرآن، مرتضى فهيم كرمانى، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، چاپ ششم، 137410- زنان پيامبر اسلام، عماد الدين حسين اصفهانى، نشر محمد، چاپ ششم 136811- زن در آئينه جلال و جمال، آيت اللَّه جوادى آملى، مركز نشر فرهنگى رجاء، چاپ چهارم 137412- سيماى زنان در قرآن و زنان بزرگ در صدر اسلام، سيد خليل خليليان، شركت سهامى انتشار، چاپ نهم، 135913- شرح نهج البلاغة، ابن ابى الحديد، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، داراحياء التراث العربى، ط 2، 196514- صحيح بخارى، ابو عبداللَّه محمد بن اسماعيل النجارى، شرح مصطفى ديب البغا،* درا ابن كثير، ط 4،1990 م 15- صحيح مسلم، شرح الندوى، موسسه التاريخ العربى، دار احياء التراث العربى 16- العقد الفريد، احمد بن محمد بن عبدربه، دار احيا التراث العربى - بيروت ط 1، 198917- مجموعه زنان بزرگ اسلام، ام سلمه، على محمد على ذخيل، ترجمعه دكتر فيروز حريرچى، انتشارات امير كبير، چاپ دوم، 136218- مروج الذهب و معادن الجوهر، ابوالحسن على بن حسينى مسعودى، ترجمه ابوالقاسم پاينده، ط 253619- نساء النبى، عايشه عبدالرحمن، بنت الشاطى، دار الكتاب العربى، بيروت، 1985 م 20- نظام حقوق زن در اسلام، مرتضى مطهرى، چاپ نهم، 135921- نقش عايشه در تاريخ اسلام، علامه سيد مرتضى عسگرى مجتمع علمى اسلامى، چاپ هفتم 13731) زنان پيامبر اسلام(ص)، عماد الدين حسين اصفهانى - صفحه 1552) چهره زن در آئينه اسلام و قرآن، مرتضى فهيم كرمانى، صفحه 143) سور نور، آيه 31 و 304) چهره زن در آئينه اسلام و قرآن، صفحه 105) سوره نساء آيه 246) سوره نساء، آيه 117) سوره نحل، آيه 58 و 598) سيماى زنان در قرآن و زنان بزرگ در صدر اسلام، سيد خليل خليليان، صفحه 479) صحيح بخارى، ابوعبداللَّه محمد بن اسماعيل البخارى، ج 3 ص 137410) سوره طلاق آيه 611) سوره بقره آيه 18512) سوره حجرات آيه 1313) نظام حقوق در اسلام، مرتضى مهطرى ص 116 به بعد14) نظام حقوق زن در اسلام، مرتضى مهطرى ص 116 به بعد15) سوره بقره آيه 3616) سوره مومنون آيه 4017) سوره روم آيه 2118) سوره بقره آيه 18719) سوره نحل آيه 17320) زن در آئينه جلال و جمال، آيت اللَّه جوادى آملى - ص 13221) سوره قصص آيه 722) سيماى زنان در قرآن و زنان بزرگ در صدر اسلام، ص 3223) سوره نساء آيه 12424) سوره آل عمران آيه 3725) سوره آل عمران آيه 4226) سوره مريم آيه 1727) سوره تحريم آيه 1028) احقاف، 1529) احقاف 1530) تاريخ طبرى ابوجعفر محمدبن جرير الطربى، ج 3 ص 16031) نقش عايشه در تاريخ اسلام، علامه سيد مرتضى عسگرى، ج 1 ص 5532) تاريخ پيامبر اسلام محمد(ص) دكتر ابراهيم آيتى، ص 6733) نساء النبى(ص) عايشه الرحمن بنت الشاطى، ص 13234) مزوج الذهب و معادن الجواهر؛ ابوالحسن على بن حسين مسعودى، ج 1 ص 64335) ن.م.ن.ص 36) سوره احزاب آيه 3737) تاريخ پيامبر اسلام ص 41238) زنان پيامبر اسلام ص 15539) تاريخ طبرى ج 2 ص 16540) زنان پيامبر(ص) اسلام ص 33641) انساب الاشراف محمد بن يحيى البلاذرى، ج 1 ص 43842) انساب الاشراف ص 44843) ن.م. ص 45244) زنان پيامبر اسلام ص 36045) تاريخ تحليلى اسلام، دكتر طباطبائى اردكانى، ص 34246) زنان پيامبر اسلام ص 15447) زنان پيامبر اسلام ص 37248) صحيح بخارى، ج 3 باب تزويج النبى خديجه ص 138949) سوره احزاب آيه 5250) زنان پيامبر اسلام(ص) ص 30251) تفسير الميزان، ج التاسع عشر ص 33152) تفسير كاشف، محمد جواد مغنيه ج 7 ص 36853) مجموع زنان بزرگ اسلام، ام سلمه، ص 2354) مجموعه زنان بزرگ اسلام، ام سلمه، ص 2455) صحيح بخارى ج 3 ص 138856) صحيح مسلم بشرح النورى، موسسه التاريخ العربى دار احياء الترات العربى، ج 1557) الاستيعات فى معرفه الاصحاب الابى عمر يوسف بن عبداللَّه عبدالبر، تحقيق محمد البحاوى دار الجميل بيروت - ج 4 ط 1-1992 ص 182458) انساب الاشراف ص 43159) استيعاب ج 4 ص 187260) نقش عايشه در اسلام ج، ص 87 و 8861) ر.ك. نقش عايشه در اسلام ج 1 ص 78 و 7962) نساء النبى، ص 14963) استيعاب ج 2 ص 78064) مجموعه زنان بزرگ اسلام، ام سلمه، على محمد على دخيل ص 3465) شرح نهج البلاغه ج 2 ص 1066) عقديد - ج 4/277 تا 27767) عثمان سهم او را از بيت المال به اندازه ديگران داد68) نقش عايشه در اسلام ج 1 ص 25769) عمار - ابوالاسوددولى و...70) تاريخ اسلام، حسن ج 1 ص 36471) نساء النبى ص 19372) نقش عايشه در تاريخ اسلام ج 2 ص 28673) العقد الفريد، ج 4 ص 29674) صحيح مسلم ج 2 ص 6375) زنان بزرگ اسلام، ام سلمه، ص 4176) سوره حشر آيه 777) شرح نهج البلاغه ج 20 ص 2278) نساء النبى ص 15079) زنان بزرگ اسلام، ام سلمه ص 5380) ن.م، ص 5181) ن.م. ص 52