مثل های زیبای قرآن (21) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مثل های زیبای قرآن (21) - نسخه متنی

جعفر سبحانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید





مَثَل‏هاي زيباي قرآن

مَثَل شانزدهم

دانشمند بد فرجام

تنها «بلعم باعورا» نبود كه بر اثر هواپرستي بدفرجام شد، بلكه همه كساني كه با داشتن دانش و حكمت، و برخورداري از الطاف الهي، به دنبال ماديات و هواپرستي بروند، طعمه شيطان مي‏شوند و فرجامشان تلخ و تاريك خواهد بود. از اين‏رو در داوري در مورد اشخاص، بايد كارنامه تمام عمر آنها را در نظر گرفت.

هماهنگي گفتار و رفتار

درست است هر كس كه دانشي را بياموزد، او را دانشمند مي‏نامند، ولي از نظر امام صادق عليه‏السلام دانشمند كسي است كه رفتارش، گفتار او را تصديق كند، در غير اين صورت يك چنين دانش، وبال هر گردن است چنانكه مي‏فرمايد:

«العالِمُ مَنْ صَدِّق فِعلُهُ قَوْلَه وَ مَنْ لَمْ يُصَدِّقْ فُعْلُه قَوْلَه فليسَ بِعالِمٍ».

«دانشمند كسي است كه رفتار او گفتارش را تأييد كند، آن كس كردارش، گفتار او را تأييد نكند، او عالم نيست».

قرآن مجيد با شديدترين لحن، چنين گروه را توبيخ مي‏كند و مي‏فرمايد:

«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ».

«اي افراد با ايمان چرا چيزي را كه انجام نمي‏دهيد، به مردم مي‏گوييد».

«كَبُرَ مَقْتا عِنْدَ اللّهِ أَنْ تَقُولُوا ما لا تَفْعَلُونَ».

«در نزد خدا مبغوض و گناه بزرگ است كه كاري را كه خود انجام نمي‏دهيد، به ديگران بگوييد».

ترسيمي گويا از گفتار بي‏كردار

مَثَل معروفي است كه با گفتن حلوا، حلوا، دهن شيرين نمي‏شود، همچنانكه پهنه تار يك شب با نام چراغ روشن نمي‏شود، و با گفتن گل، گلستان پديد نمي‏آيد و به قول گوينده:




  • شب نگردد روشن از اسم چراغ
    ماه در بالاست ني در آب جوي
    يار «گاف» و «لام» گل چيده‏اي
    تا ننوشد باده مستي كي كند
    تا قيامت عارف ار مِيْ‏مِيْ كند



  • نام فروردين نيارد گل به باغ
    اسم گفتي رو مسمّي را بجوي
    هيچ اسم بي مسمّي ديده‏اي
    تا قيامت عارف ار مِيْ‏مِيْ كند
    تا قيامت عارف ار مِيْ‏مِيْ كند



«وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأ الَّذي آتَيْناهُ آياتنا فانْسَلَخَ مِنْها فَاَتْبَعَهُ الشَّيطانُ فَكانَ مِنَ‏الغاوين».

«براي آنان سرگذشت كسي را بخوان كه آيات خود [و معارف و دانشهاي الهي] را به او داديم ولي سرانجام او از آنها برهنه گشت و شيطان او را پيرو خود ساخت و از گمراهان گشت».

«وَ لَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها وِ لكِنَّهُ أَخْلَدَ اِلي الأرْضِ واتَّبَع هَواهُ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الكَلْبِ اِنْ تَحْملْ عَلَيْهِ يَلْهَثَ أَو تَتْرُكُهُ يَلْهَثْ ذلِكَ مَثَلُ القَومِ الذّينَ كَذَّبوا بِآياتِنا فَاقْصُصِ القَصَصَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ».

«اگر مي‏خواستيم مقام او را با اين آيات بالا مي‏برديم، اما او به پستي گراييد و از هواي نفس پيروي كرد، مَثَل او همچون سگي است كه اگر به او حمله كني زبانش را بيرون مي‏آورد و اگر او را رها كني باز هم اين كار را انجام مي‏دهد. اين، مثل گروهي است كه آيات ما را تكذيب كردند. [اي پيامبر[ اين داستانها را براي آنان بازگو كن شايد بينديشند».

«ساءَ مَثلاً القَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبوُا بِآياتِنا وَ أَنْفُسَهُمْ كانُوا يَظْلِموُنَ».

«چه بد مَثَلي دارند گروهي كه آيات ما را تكذيب كردند ولي آنها به خود ستم مي‏كنند».

نكات آيات

1. سَلَخَ در لغت عرب به معني كنارنهادن پوشش است. از اين جهت پوست كندن گوسفند را سلخ مي‏گويند، چنان كه به كنار نهادن چادر يا لباس زن را سلخ مي‏نامند.

قرآن در مورد اين شخص واژه «انسلخ» به كار برده، تا برساند كه آيات و معارف، بسان لباسي است كه سراپاي او را پوشانيده بود، ولي متأسفانه پيروي از شيطان سبب شد كه از پوشش بيرون آيد، و از شيطان پيروي كند.

2. «أَخْلَدَ اِلي الأرْض»، واژه أخلد به معناي ميل و گرايش است و گرايش به زمين به معناي آن است كه شخص يادشده، به مادّيات چسبيد و از معنويات كه جنبه آسماني دارند، باز ماند.

3. «يَلْهَث»: لَهَثَ در لغت عرب به معني بيرون آوردن زبان سگ است.

تا اينجا با لغات آيات آشنا شديم، اكنون بايد ديد اين فردي كه آيات الهي به او داده شده بود، خدا او را چگونه معرفي مي‏كند؟ قرآن درباره او، اين جمله‏ها را به كار برده است:

1. سرگذشت او يك سرگذشت بزرگ و عظيم بوده است به گونه‏اي كه درباره او كلمه «نبأ» را به كار برده و مي‏گويد: «وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِي آتَيْناهُ آياتنا»، و نبأ به خبر بزرگ و بااهميّت گفته مي‏شود، نه هر خبر، حتي در آيه مباركه «اِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبإٍ»، مقصود از «نبأ»، خبر عظيم و بااهميّت است، نه هر خبر؛ هر چند جزئي و پيش‏پا افتاده باشد.

2. اين فرد، از نظر علم و دانش به پايه‏اي رسيده بود كه بر حجج و بيّنات الهي احاطه داشت، تو گويي آيات الهي بسان لباسي بود كه بر اندام او پوشانيده شده و سراپاي بدن او را فراگرفته بود.

3. «فَانْسَلَخَ مِنْها»، اين آيات كه بسان جلد يا پوشاك بر بدن او بود كه بر اثر پيروي از شيطان، از اين كمالات برهنه گشت، تو گويي علم و دانش و تقوا لباسي است بر اندام انسان، و لذا قرآن درباره تقوا مي‏گويد: «...وَ لِباسُ التَّقوي ذلِكَ خَير». «اما لباس پرهيزگاري بهتر است!».

4. «فَأَتْبَعَهُ الشَّيطانُ»: اين جمله حاكي از آن است كه شيطان از گمراه‏كردن او به حدّ يأس و نوميدي رسيده بود. ولي آنگاه كه از هوا و هوس پيروي كرد، شيطان به او رسيد و او را پيرو خود ساخت.

تا اينجا از تفسير آيه نخست فارغ شديم. اين آيه مي‏رساند كه اين فرد مقام بزرگي از علم و دانش در امتهاي پيشين را دارا بوده است. مفسّران مي‏گويند: مقصود، بلعم‏بن‏باعورا است كه از علماي بني‏اسرائيل به شمار مي‏رفت. برخي مي‏گويند: او يكي از علماي كنعاني است كه به او علم كتاب داده شده بود. برخي مي‏گويند: مقصود اميّة بن أبي الصلت ثقفي است كه كتاب‏هاي پيشينيان را خوانده بود و مي‏دانست كه خدا پيامبري را مي‏فرستد و اميد آن داشت كه او همان رسول نويد داده شده باشد. آنگاه كه پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله به امر الهي برانگيخته شد، او به رسالت پيامبر كفر ورزيد.

در هر حال، آيات قرآني با مرور زمان كهنه و فرسوده نمي‏شود و در هر زمان مصداقي دارد، و اگر شأن نزول خاصي داشته باشد، هرگز مقيد به آن فرد نيست.

امام باقر عليه‏السلام بسيار سخن نيكويي در اين مورد دارد، و مي‏فرمايد: «الأصل في ذلك بلعم، ثمّ ضَربه اللّه مثلاً لكلِّ مُؤثّر هواه عَلي هُدَي اللّهِ من أهل القبلة».

«اصل اين آيه درباره بلعم است سپس خدا آن را به عنوان يك مَثَل درباره همه كساني كه هواپرستي را بر سر دارد، بر خداپرستي و هدايت الهي در اين امت، مقدم بشمارد، بيان كرده است».

تفسير آيه دوم

در حالي كه آيه نخست از سقوط و تنزّل اين دانشمند گواهي مي‏دهد، آيه ديگر يادآور مي‏شود كه خدا مي‏توانست به نيروي جبر او را از سقوط و لغزش باز دارد، ولي چنين هدايت جبري بي‏ارزش است. هدايت در صورتي ارزشمند است كه از روي اختيار بوده، و انسان با كمال آزادي پوياي راه حقّ باشد، چنانكه مي‏فرمايد: «وَ لَؤْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها». «اگر ما مي‏خواستيم با همان آيات او را از انحطاط نجات داده و بالا مي‏برديم اما نكرديم، زيرا شرط هدايت اين است كه فرد، آماده آن باشد، ولي هرگاه، انسان فاقد چنين آمادگي شد، هدايت الهي نصيب او نمي شود».

و اين حقيقت از دو جمله يادشده در زير استفاده مي‏شود:

«وَ لَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها...».

«اگر مي‏خواستيم او را با آن آيات بالا مي‏برديم».

چرا نكرديم؟ زيرا؛

«وَ لكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَي الأَرْض».

«او فاقد چنين شايستگي بود، و گرايش به ماديات را، بر امور معنوي مقدم داشت».

تبيين مَثَل

كرارا يادآور شده‏ايم كه در مثل مشبّهي لازم است و مشبّه‏به و وجه‏شبهي.

مشبّه در اين آيه بلعم بن باعورا است كه از دانش خود در راه سعادت بهره نگرفت. مشبّه‏به، سگ است كه پيوسته دهان باز كرده و زبان بيرون مي‏آورد.

وجه شبه اين است: همان طوري كه آن كار سگ، نتيجه خلقت و فطرت اوست، و بالذات اين كار را انجام مي‏دهد، خواه تشنه باشد و خواه سيراب، همچنين است افرادي كه با بودن چراغهاي هدايت، راه ظلماني را پيش مي‏گيرند، به نوعي به خواسته دروني خود عمل مي‏كنند. مسلما اين فطرت فطرت ثانوي است كه در طول سالها، از طريق كارهاي زشت به دست آورده، و الاّ فطرت نخستين انسان، فطرت پاك و پاكيزه است. پيامبر گرامي صلي‏الله‏عليه‏و‏آله فرمود: «كلّ مولود يولد علي الفطرة، ثمّ إنّ أبواه يهوّدانه و ينصّرانه و يمجّسانه».

سرانجام از اين آيه، استفاده مي‏شود كه هر نوع قضاوت درباره فرد بايد به‏طور موقّت باشد و قضاوت قطعي در گرو اين است كه انسان، زندگي را به پايان برساند، و درحالي‏كه در صراط مستقيم بوده، جان به جان آفرين بسپارد، چه‏بسا كساني در آغاز زندگي و يا نيمه‏هاي آن، لباس تقوا بر تن كرده و در صراط مستقيم قرار داشته‏اند، ولي در پايان زندگي از صراط مستقيم لغزيده و پيرو كژراهه شده‏اند.

از اين بيان مي‏توان درباره ياران پيامبر چنين گفت: در اين كه آنها، نور هدايت را ديده، و شرفياب محضر رسول خدا شده‏اند، شك و ترديدي نيست، ولي قضاوت قطعي درباره هر يك بستگي به پاي‏بندي آنها به اصول شريعت تا پايان عمر دارد.

برخي از آيات كه از رضايت خدا نسبت به برخي از صحابه خبر مي‏دهد رضايت خود را مقطعي اعلام مي‏كند نه پيوسته. و مي‏گويد به هنگام بيعت با پيامبر، خدا از آنان راضي شد نه تا آخرين لحظه زندگي چنانكه مي‏فرمايد:

«لَقَد رَضِيَ اللّهُ عَنِ المُؤْمِنينَ إِذْ يُبايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ ما فِي قُلُوبِهِمْ فَأَنْزَلَ السَّكِينَةَ عَلَيْهِمْ وَ أَثابَهُمْ فَتحا قَريبا».

«خداوند از مؤمنان راضي و خشنود شد خدا آنچه را در درون دلهايشان نهفته بود دانست، از اين رو آرامش را بر دلهايشان نازل كرد و پيروزي نزديكي به عنوان پاداش نصيب آنها فرمود».

درست است در برخي از آيات خدا از سه گروه اظهار رضايت نموده:

الف:پيشگامان از مهاجران.

ب:پيشگامان از انصار.

ج:كساني كه از آنها پيروي كردند.

«وَ السّابِقوُنَ الأوَّلونَ مِنَ المُهاجِرينَ و الأَنْصار وَ الَّذينَ اتّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ رَضِيَ اللّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَنّاتٍ تَجْري تَحْتِهَا الأَنْهارُ خالِدينَ فِيها أَبَدا ذلِكَ الفَوزُ العَظيم».

«پيشگامان نخستين از مهاجرين و انصار و كساني كه به نيكي از آنها پيروي كردند، خداوند از آنها خشنود گشت و آنها از او خشنود شدند و باغهايي از بهشت براي آنان فراهم ساخته كه نهرها از زير درختانش جاري است، جاودانه در آن خواهند بود و اين است پيروزي بزرگ».

ولي اظهار رضايت خدا از اين گروه‏ها نمي‏تواند دليل بر عصمت يا عدالت آنان تا روز بازپسين زندگي آنان باشد، بلكه چه بسا ممكن است بسان بلعم باعورا بعدها بلغزند.

گواه بر اين كه هدايت مقطعي دليل بر هدايت مطلق نيست اين است كه قرآن پس از ستودن ياران پيامبر تنها به برخي از آنان وعده مغفرت و پاداش مي‏دهد نه به همگي؛ چنانكه مي‏فرمايد:

«مُحَمّدٌ رَسُولُ اللّه وَ الَّذِينَ مَعَهُ أَشِدّاءُ عَليَ الكُفّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُمْ تَراهُمْ رُكّعا سُجّدا يَبْتَغُونَ فَضلاً مِنَ اللّهِ وَ رِضْوانا سِيماهُمْ في وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُود ذلكَ مَثَلُهُمْ فِي التَّوراةِ وَ مَثَلُهُمْ فِي الإنْجيل كَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظْ فَاسْتوي عَلي سُوقِهِ يُعجِبُ الزُّرّاعَ لِيَغِيظَ بِهِمُ الكُفّارَ وَعَدَ اللّهُ الّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرةً وَ أَجرا عَظيما».

«محمد فرستاده خداست و كساني كه با او هستند در برابر كفار سرسخت و شديد و در ميان خود مهربانند، پيوسته آنها را در حال ركوع و سجود مي‏بيني درحالي كه همواره فضل خدا و رضاي او را مي‏طلبند. نشانه آنها در صورتشان از اثر سجده نمايان است، اين، توصيف آنان در تورات و توصيف آنان در انجيل است همانند زراعتي كه جوانه‏هاي خود را خارج ساخته و به تقويت آن پرداخته تا محكم شده و بر پاي خود ايستاده است و زارعان را به شگفتي وا مي‏دارد اين براي آن است كه كافران را به خشم آورد، كساني از آنها را كه ايمان آورده و كارهاي شايسته انجام داده‏اند، خداوند وعده آمرزش و اجر عظيمي داده است».

/ 1