مَثَلهاي زيباي قرآن
آيةاللّه جعفر سبحاني دستاويز مسيحيان براي الوهيت حضرت عيسي عليهالسلام اين بوده (و هست) كه او بدون پدر به دنيا آمده است. قرآن مجيد در اين مَثَل، پندار آنان را بدين بيان رد ميكند كه اگر نداشتن پدر، دليل الوهيت كسي باشد، آدم به الوهيت اولويت دارد، زيرا او نه پدر داشت و نه مادر!؟ (بلكه آفرينش او ابتدائي و از خاك بوده است).مَثَل دوازدهم عيسي عليهالسلام نيز همچون آدم، پدر نداشت «إِنَّ مَثَلَ عِيسي عِنْدَ اللّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ كُنْ فَيَكُون»1.«مَثَل عيسي در نزد خدا همچون آدم است كه او را از خاك آفريد، و سپس به او فرمود: موجود باش، او هم(طبق مشيّت خدا) تحقّق پذيرفت».جهان آفرينش جهان اسباب و مسبّبات است، مشيّت الهي بر اين تعلق گرفته كه هر پديدهاي از سبب ويژهاي پديد آيد، و در عينحال همه اسباب و مسبّبات، قائم به خدا بوده و تأثيرگذاري اسباب، و تأثيرپذيري مسبّبات يكي از مظاهر اراده او است.جهان امكاني درحالي كه از يك رشته اسباب و مسبّبات تشكيل يافته و روابط پيچيدهاي ميان آنها حاكم است، ولي همگان يك كاسه، قائم به وجود الهي بوده و همه از او نيرو ميگيرند.اين مكتب همان مكتب «بينالأمرين» است كه عقل و نقل بر صحت آن متفقند. در مقابل اين مكتب، دو نظريه ديگر هست كه آنها را بايد به افراط و يا تفريط توصيف كرد:1. نظريه اشاعره در تأثيرگذاري پديدهها
يكي از اين دو، نظريه «اشاعره» است كه هر نوع رابطه طبيعي و يا عِلّي و معلولي در ميان پديدهها را نپذيرفته و در عالَم هستي به يك علت بيش معتقد نيست و آن خداست. از نظر آنان خدا مستقيما اثرگذار در صفحه هستي است حتي اگر مثلاً انسان دچار بيماري مالاريا ميشود سبب بلاواسطه آن، خداست.مسلما اين نظريه برخلاف نظريه قرآن است زيرا قرآن به تأثيرهاي تبعي اشياء در يكديگر تصريح ميكند و ما، در بحثهاي عقايدي خود در اين باره به صورت گسترده سخن گفتهايم2. اكنون تنها به نقل يك آيه بسنده ميكنيم. قرآن مجيد ميفرمايد:«الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الأَرْضَ فِراشا وَ السَّماءَ بِناءً وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَراتِ رِزْقا لَكُمْ فَلا تَجْْعَلُوا لِلّهِ أَنْدادا وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ»3.«آن كس كه زمين را بستر شما و آسمان را همچون سقفي بالاي سر شما قرار داد و از آسمان آبي فرو فرستاد، و به وسيله آن، ميوهها را پرورش داد تا روزي شما باشد، بنابراين براي خدا همتاياني قرار ندهيد درحالي كه ميدانيد».اين آيه مباركه به روشني ميگويد: آب در پرورش گياهان مؤثّر است با اين صراحت چگونه ميتوان روابط علّي و معلولي ميان پديدههاي طبيعي را انكار كرد؟ توحيد در خالقيت و ربوبيت اين نيست كه روابط عِلّي و معلولي ميان اشياء را انكار كنيم و در نتيجه به جنگ علم و دانش برويم، بلكه معني آن اين است كه تمام تأثيرها و تأّثرهاي مادي و طبيعي طبق مشيّت الهي صورت گرفته و همگي در پرتو وجود و اراده او صورت ميگيرند.2. نظريّه معتزله در تأثيرگذاري پديدهها
در مقابل اين نظريه، نظريه اعتزال است، اين مكتب براي حفظ اصل عدل الهي، عمل انسان را مربوط به انسان ميداند و هرنوع ارتباط آن را با خدا انكار ميكند، سخن آنان هرچند درباره افعال انسان است، ولي در ميان فواعل طبيعي، انسان خصوصيت ندارد، اگر فعل انسان را بريده از خدا بدانيم، بايد تمام پديدههاي جهان را مربوط به علل طبيعي آنها بينگاريم، و ارتباط آنها را با خدا قطع كنيم و اين همان ثنويت و نوعي شرك خفي است.در برابر اين دو مكتب افراطي و تفريطي، مكتب واقعگرا همان مكتب «بينالأمرين» است كه در عين اعتقاد به روابط طبيعي، همه را قائم به خدا دانسته و بريده از آن نميداند.از آنجا كه بحث در اين موضوع دامنه گستردهاي دارد، در همينجا دامن سخن را كوتاه ميكنيم و يادآور ميشويم كه اين اصل يعني تأثير علل طبيعي، گاهي به خاطر يك رشته مصالح ناديده گرفته ميشود و پديده بدون طي كردن علل طبيعي پديد ميآيد و اين در شرايطي است كه پيامبري، دست به اعجاز بزند و يا انسان والامقامي صاحبكرامت گردد.در اعجاز پيامبران، پديده طبيعي بدون طي كردن علل مادي به وجود ميآيد و اين حقيقت در تمام معجزهها به چشم ميخورد، مانند عصاي موسي عليهالسلام كه در يك لحظه تبديل به اژدها ميگردد، بيماريهاي صعبالعلاج كه با كشيدن دست، بهبود پيدا ميكند، و همچنين.البته اعجاز، به معني پديده بدون علت نيست، بلكه پديدهاي بدون علت طبيعي عادي و رايج است.مثلاً مشيّت الهي بر اين تعلق گرفته كه حضرت مسيح عليهالسلام به عنوان آيه و معجزه گام به پهنه هستي نهد و وجود او خود نشانه ارتباط او با عالَم بالا باشد، چنان كه ميفرمايد:«...وَ لِنَجْعَلَهُ آيَةً لِلنّاسِ وَ رَحْمَةً مِنّا وَ كانَ أَمْرا مَقْضِيّا»4.«و تا او را براي مردم نشانه قرار دهيم و رحمت باشد از سوي ما و اين امري است پايان يافته».علت آيت بودن حضرت مسيح عليهالسلام همان تولد غير طبيعي اوست، تولدي كه حتي مادر او نيز در امكان آن ترديد ميكرد آنگاه كه جبرئيل به او از تولد چنين فرزندي گزارش داد و او در پاسخ جبرئيل چنين گفت:«قالَتْ أَنِّي يَكُونُ لِي غُلامٌ وَ لَمْ يَمْسَسْنِي بَشَرٌ وَ لَمْ أَكُ بَغِيّا»5.«چگونه ممكن است فرزندي براي من باشد، درحالي كه تاكنون انساني با من تماس نداشته و زن آلوده هم نبودم».«قالَ كَذلِكِ قالَ رَبُّكِ هُوَ عَلَيَّ هَيِّنٌ...»6.«پروردگارت فرمود: مطلب همين است اين كار براي من آسان است».و در آيه ديگر ميفرمايد:«وَ جَعَلْناَ ابْنَ مَرْيَمَ وَ اُمَّهُ آيَةً وَ آوَيْناهُما إِلي رَبْوَةٍ ذاتِ قَرارٍ وَ مَعِينٍ»7.«ما فرزند مريم و مادر او را آيت و نشانه قرار داديم و آنها را در سرزمين مرتفعي كه داراي امنيت و آبي جاري بود، داديم».در آيه ديگر، قرآن؛ وضع حضرت مريم را از دوران آبستني تا دوران زايمان و مقداري پس از آن شرح ميدهد كه چگونه عيسي عليهالسلام بدون تماس حضرت مريم با كسي، از مادر متولد شد؟ در پايان چنين ميگويد:«ذلِكَ عِيسيَ بْنُ مَرْيَمَ قَوْلَ الحَقِّ الَّذِي فِيهِ يَمْتَرُونَ»8.«اين است سرگذشت عيسي پسر مريم گفتار حق كه در آن ترديد ميكنند».شاعر معروف منوچهري ميگويد:
اين يكي گويا چرا شد، نارسيده چون مسيح
و آن دگر بيشوي چون مريم چرا برداشت بار
و آن دگر بيشوي چون مريم چرا برداشت بار
و آن دگر بيشوي چون مريم چرا برداشت بار
كه گويا بيشتر مردم سرزمين «نجران» بودند، كيفيت تولد مسيح را، نشانه فرزند بودن او ميگرفتند.كيش مسيحيت، خدا را مركب از سه اصل يا سه اقنوم ميداند، آن سه اصل عبارتند از: «خداي پدر؛ و خداي پسر؛ و خداي روحالقدس: يعني درحالي كه مسيح را جزئي از الوهيت ميداند، با اين وصف فرزند خدا نيز ميپندارد و اين خود نوعي تناقض است، زيرا عيسي عليهالسلام از يك طرف تشكيل دهنده الوهيت و خدايي است، و از طرف ديگر فرزند او است.دستاويز آنان بر اين كه فرزند خداست، يك مطلب بيش نيست و آن اين كه وي بدون اين كه كسي با مادر او تماس بگيرد، متولد شده است.
منطق قرآن در ردّ اين انديشه
قرآن مجيد در آيه 59 سوره آل عمران در ردّ اين انديشه از طريق تمثيل وارد ميشود، يك مسأله عقلاني را در قالب حس ميريزد تا از انسانهاي حقجو از محسوس، به معقول پي ببرند. و آن آفرينش آدم است، آدم به اعتقاد همه شرايع، آفرينش ابتدايي داشته است يعني از پدر و مادري آفريده نشده است، هرگاه نداشتن پدر نشانه فرزند بودن خدا باشد، حضرت آدم اولي به اين مقام است، زيرا او بدون داشتن پدر و مادر گام به صفحه هستي نهاد.در اين تمثيل يك مشبّه هست و يك مشبّهبه.مشبّه: تولد مسيح از مادر بدون پدر.مشبّه به: آفرينش آدم است بدون پدر و مادر.هرگاه دومي را امر ممكن و آيت الهي ميدانيد، آفرينش مسيح را نيز از همين راه تفسير كنيد، چنانكه ميفرمايد:«إِنَّ مَثَلَ عِيسي عِنْدَ اللّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ»9.«مَثَل عيسي در نزد خدا همچون آدم است كه او را از خاك آفريد سپس به او فرمود موجود باشد او هم (طبق مشيّت خدا) تحقق پذيرفت».بنابراين ولادت مسيح بدون پدر، دليل بر فرزند بودن او نيست.نكته ادبي
قرآن مجيد در پارهاي از موارد، از آن جمله؛ آيه مورد بحث، جمله «كُنْ فَيكُونُ» را بكار برده است مانند: «...وَ إِذا قَضي أَمْرا فَإِنَّما يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ»10.«...و هنگامي كه فرمانِ وجودِ چيزي را صادر كند، تنها ميگويد: «موحود باش!» و آن، فورا موجود ميشود».و در آيه مورد بحث «خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ»11.اكنون سؤال ميشود كه چرا در جمله جزائيه صيغه مضارع مانند «فيكون» بكار رفته است، بلكه لازم بود فعل ماضي مانند «فكان» بكار رود، زيرا مشيت الهي، مشيت نافذه است و تعلق آن بر تحقّق چيزي ملازم با وجود آني او است و نيازي به مرور زمان كه جمله «فيكون» از آن حاكي است، ندارد.پاسخ:
تعلق اراده خدا بر شيء بر دو نوع است: گاهي اراده او بر وجود فوري شيء تعلّق ميگيرد، در اين صورت مسلما بدون درنگ تحقّق ميپذيرد چنانكه در مسأله تبديل عصاي موسي عليهالسلام به اژدها از اين قرار است آنجا كه ميفرمايد:«فَأَلْقي عَصاهُ فَإِذا هِيَ ثُعْبانٌ مُبِينٌ* وَ نَزَعَ يَدَهُ فَإِذا هِيَ بَيْضاءُ لِلنّاظِرِينَ»12.«موسي عصاي خود را افكند ناگهان اژدهاي آشكاري شد و دست خود را از گريبان بيرون آورد براي بينندگان درخشان بود».در اين موارد به گواهي كلمه «فَإذا» كه معني ناگهاني دارد، مشيت خدا بر وجود آني و دفعي شيء تعلق گرفته بود، و طبق مشيت تحقق يافت.ولي گاهي مشيت خدا بر وجود تدريجي شيء تعلق ميگيرد، مثلاً مشيت او بر آفرينش آدم به صورت تدريجي با عبور از مراحل ثلاثه تعلّق گرفته بود، در اين صورت تحقق او به نحو تدريجي خواهد بود، اين مراحل عبارتند از:مرحله نخست: خاك متحوّل.مرحله دوم: مرحله تصوير.مرحله سوم: مرحله دميدن روح.و هر يك از اين مراحل براي خود درجاتي دارد، مثلاً خلقت آدم در همان مرحله نخست مراتب متعددي را طي كرد يعني خاك، گِل، گِل چسبنده، گِل تيرهرنگ، چكيده گِل، گِل خشكيده به نام سفال.از اين بيان روشن ميشود كه در آفرينش آدم و يا حضرت مسيح بايد از كلمه «فيكون» بهره گرفت نه «فكان» و در دو آيه يادشده كه يكي درباره حضرت آدم و ديگري درباره حضرت مسيح وارد شده، كلمه «فيكون» رمز تدريجي بودن خلقت اين شخصيت والا است.سرانجام مسيح مانند آغاز حيات او با اعجاز توأم گرديد، او از ديدگان دشمنان كه مقدمات كشتن او را فراهم ميآوردند، پنهان گرديد، و به گفته قرآن مجيد «بل رَفَعهُ اللّهُ» به سوي جهان بالا برده شده.
تن رها كن تا چو عيسي بر فلك گردي سوار
ورنه عيسي مينشايد شد، ز يك خر داشتن
ورنه عيسي مينشايد شد، ز يك خر داشتن
ورنه عيسي مينشايد شد، ز يك خر داشتن
1. آل عمران، 59.2. منشور جاويد، ج2 ص 250 - 251.3. بقره: 22.4. مريم: 21.5. مريم: 20.6. مريم21.7. مؤمنون: 50.8. مريم: 34.9. آل عمران: 59.10. بقره: 117.11. آل عمران: 59.12. اعراف: 107 - 108.