مَثَل‏هاي زيباي قرآن - مثل های زیبای قرآن (18) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مثل های زیبای قرآن (18) - نسخه متنی

جعفر سبحانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید









مَثَل‏هاي زيباي قرآن

آية‏اللّه جعفر سبحاني

دستاويز مسيحيان براي الوهيت حضرت عيسي عليه‏السلام اين بوده (و هست) كه او بدون پدر به دنيا آمده است. قرآن مجيد در اين مَثَل، پندار آنان را بدين بيان رد مي‏كند كه اگر نداشتن پدر، دليل الوهيت كسي باشد، آدم به الوهيت اولويت دارد، زيرا او نه پدر داشت و نه مادر!؟ (بلكه آفرينش او ابتدائي و از خاك بوده است).

مَثَل دوازدهم عيسي عليه‏السلام نيز همچون آدم، پدر نداشت

«إِنَّ مَثَلَ عِيسي عِنْدَ اللّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ كُنْ فَيَكُون»1.

«مَثَل عيسي در نزد خدا همچون آدم است كه او را از خاك آفريد، و سپس به او فرمود: موجود باش، او هم(طبق مشيّت خدا) تحقّق پذيرفت».

جهان آفرينش جهان اسباب و مسبّبات است، مشيّت الهي بر اين تعلق گرفته كه هر پديده‏اي از سبب ويژه‏اي پديد آيد، و در عين‏حال همه اسباب و مسبّبات، قائم به خدا بوده و تأثيرگذاري اسباب، و تأثيرپذيري مسبّبات يكي از مظاهر اراده او است.

جهان امكاني درحالي كه از يك رشته اسباب و مسبّبات تشكيل يافته و روابط پيچيده‏اي ميان آنها حاكم است، ولي همگان يك كاسه، قائم به وجود الهي بوده و همه از او نيرو مي‏گيرند.

اين مكتب همان مكتب «بين‏الأمرين» است كه عقل و نقل بر صحت آن متفقند.

در مقابل اين مكتب، دو نظريه ديگر هست كه آنها را بايد به افراط و يا تفريط توصيف كرد:

1. نظريه اشاعره در تأثيرگذاري پديده‏ها

يكي از اين دو، نظريه «اشاعره» است كه هر نوع رابطه طبيعي و يا عِلّي و معلولي در ميان پديده‏ها را نپذيرفته و در عالَم هستي به يك علت بيش معتقد نيست و آن خداست. از نظر آنان خدا مستقيما اثرگذار در صفحه هستي است حتي اگر مثلاً انسان دچار بيماري مالاريا مي‏شود سبب بلاواسطه آن، خداست.

مسلما اين نظريه برخلاف نظريه قرآن است زيرا قرآن به تأثيرهاي تبعي اشياء در يكديگر تصريح مي‏كند و ما، در بحث‏هاي عقايدي خود در اين باره به صورت گسترده سخن گفته‏ايم2. اكنون تنها به نقل يك آيه بسنده مي‏كنيم. قرآن مجيد مي‏فرمايد:

«الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الأَرْضَ فِراشا وَ السَّماءَ بِناءً وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَراتِ رِزْقا لَكُمْ فَلا تَجْْعَلُوا لِلّهِ أَنْدادا وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ»3.

«آن كس كه زمين را بستر شما و آسمان را همچون سقفي بالاي سر شما قرار داد و از آسمان آبي فرو فرستاد، و به وسيله آن، ميوه‏ها را پرورش داد تا روزي شما باشد، بنابراين براي خدا همتاياني قرار ندهيد درحالي كه مي‏دانيد».

اين آيه مباركه به روشني مي‏گويد: آب در پرورش گياهان مؤثّر است با اين صراحت چگونه مي‏توان روابط علّي و معلولي ميان پديده‏هاي طبيعي را انكار كرد؟

توحيد در خالقيت و ربوبيت اين نيست كه روابط عِلّي و معلولي ميان اشياء را انكار كنيم و در نتيجه به جنگ علم و دانش برويم، بلكه معني آن اين است كه تمام تأثيرها و تأّثرهاي مادي و طبيعي طبق مشيّت الهي صورت گرفته و همگي در پرتو وجود و اراده او صورت مي‏گيرند.

2. نظريّه معتزله در تأثيرگذاري پديده‏ها

در مقابل اين نظريه، نظريه اعتزال است، اين مكتب براي حفظ اصل عدل الهي، عمل انسان را مربوط به انسان مي‏داند و هرنوع ارتباط آن را با خدا انكار مي‏كند، سخن آنان هرچند درباره افعال انسان است، ولي در ميان فواعل طبيعي، انسان خصوصيت ندارد، اگر فعل انسان را بريده از خدا بدانيم، بايد تمام پديده‏هاي جهان را مربوط به علل طبيعي آنها بينگاريم، و ارتباط آنها را با خدا قطع كنيم و اين همان ثنويت و نوعي شرك خفي است.

در برابر اين دو مكتب افراطي و تفريطي، مكتب واقع‏گرا همان مكتب «بين‏الأمرين» است كه در عين اعتقاد به روابط طبيعي، همه را قائم به خدا دانسته و بريده از آن نمي‏داند.

از آنجا كه بحث در اين موضوع دامنه گسترده‏اي دارد، در همين‏جا دامن سخن را كوتاه مي‏كنيم و يادآور مي‏شويم كه اين اصل يعني تأثير علل طبيعي، گاهي به خاطر يك رشته مصالح ناديده گرفته مي‏شود و پديده بدون طي كردن علل طبيعي پديد مي‏آيد و اين در شرايطي است كه پيامبري، دست به اعجاز بزند و يا انسان والامقامي صاحب‏كرامت گردد.

در اعجاز پيامبران، پديده طبيعي بدون طي كردن علل مادي به وجود مي‏آيد و اين حقيقت در تمام معجزه‏ها به چشم مي‏خورد، مانند عصاي موسي عليه‏السلام كه در يك لحظه تبديل به اژدها مي‏گردد، بيماري‏هاي صعب‏العلاج كه با كشيدن دست، بهبود پيدا مي‏كند، و همچنين.

البته اعجاز، به معني پديده بدون علت نيست، بلكه پديده‏اي بدون علت طبيعي عادي و رايج است.

مثلاً مشيّت الهي بر اين تعلق گرفته كه حضرت مسيح عليه‏السلام به عنوان آيه و معجزه گام به پهنه هستي نهد و وجود او خود نشانه ارتباط او با عالَم بالا باشد، چنان كه مي‏فرمايد:

«...وَ لِنَجْعَلَهُ آيَةً لِلنّاسِ وَ رَحْمَةً مِنّا وَ كانَ أَمْرا مَقْضِيّا»4.

«و تا او را براي مردم نشانه قرار دهيم و رحمت باشد از سوي ما و اين امري است پايان يافته».

علت آيت بودن حضرت مسيح عليه‏السلام همان تولد غير طبيعي اوست، تولدي كه حتي مادر او نيز در امكان آن ترديد مي‏كرد آنگاه كه جبرئيل به او از تولد چنين فرزندي گزارش داد و او در پاسخ جبرئيل چنين گفت:

«قالَتْ أَنِّي يَكُونُ لِي غُلامٌ وَ لَمْ يَمْسَسْنِي بَشَرٌ وَ لَمْ أَكُ بَغِيّا»5.

«چگونه ممكن است فرزندي براي من باشد، درحالي كه تاكنون انساني با من تماس نداشته و زن آلوده هم نبودم».

«قالَ كَذلِكِ قالَ رَبُّكِ هُوَ عَلَيَّ هَيِّنٌ...»6.

«پروردگارت فرمود: مطلب همين است اين كار براي من آسان است».

و در آيه ديگر مي‏فرمايد:

«وَ جَعَلْناَ ابْنَ مَرْيَمَ وَ اُمَّهُ آيَةً وَ آوَيْناهُما إِلي رَبْوَةٍ ذاتِ قَرارٍ وَ مَعِينٍ»7.

«ما فرزند مريم و مادر او را آيت و نشانه قرار داديم و آنها را در سرزمين مرتفعي كه داراي امنيت و آبي جاري بود، داديم».

در آيه ديگر، قرآن؛ وضع حضرت مريم را از دوران آبستني تا دوران زايمان و مقداري پس از آن شرح مي‏دهد كه چگونه عيسي عليه‏السلام بدون تماس حضرت مريم با كسي، از مادر متولد شد؟ در پايان چنين مي‏گويد:

«ذلِكَ عِيسيَ بْنُ مَرْيَمَ قَوْلَ الحَقِّ الَّذِي فِيهِ يَمْتَرُونَ»8.

«اين است سرگذشت عيسي پسر مريم گفتار حق كه در آن ترديد مي‏كنند».

شاعر معروف منوچهري مي‏گويد:




  • اين يكي گويا چرا شد، نارسيده چون مسيح
    و آن دگر بي‏شوي چون مريم چرا برداشت بار



  • و آن دگر بي‏شوي چون مريم چرا برداشت بار
    و آن دگر بي‏شوي چون مريم چرا برداشت بار



حضرت محمد صلي‏الله‏عليه‏و‏آله آن پيامبر درس نخوانده و مكتب نرفته ولي آموزش ديده مكتب وحي، كيفيت تولد او را به بهترين تقرير از وحي الهي گرفته و بازگو نموده است ولي متأسفانه مسيحيان عصر رسالت
كه گويا بيشتر مردم سرزمين «نجران» بودند، كيفيت تولد مسيح را، نشانه فرزند بودن او مي‏گرفتند.

كيش مسيحيت، خدا را مركب از سه اصل يا سه اقنوم مي‏داند، آن سه اصل عبارتند از: «خداي پدر؛ و خداي پسر؛ و خداي روح‏القدس: يعني درحالي كه مسيح را جزئي از الوهيت مي‏داند، با اين وصف فرزند خدا نيز مي‏پندارد و اين خود نوعي تناقض است، زيرا عيسي عليه‏السلام از يك طرف تشكيل دهنده الوهيت و خدايي است، و از طرف ديگر فرزند او است.

دستاويز آنان بر اين كه فرزند خداست، يك مطلب بيش نيست و آن اين كه وي بدون اين كه كسي با مادر او تماس بگيرد، متولد شده است.

منطق قرآن در ردّ اين انديشه

قرآن مجيد در آيه 59 سوره آل عمران در ردّ اين انديشه از طريق تمثيل وارد مي‏شود، يك مسأله عقلاني را در قالب حس مي‏ريزد تا از انسان‏هاي حق‏جو از محسوس، به معقول پي ببرند. و آن آفرينش آدم است، آدم به اعتقاد همه شرايع، آفرينش ابتدايي داشته است يعني از پدر و مادري آفريده نشده است، هرگاه نداشتن پدر نشانه فرزند بودن خدا باشد، حضرت آدم اولي به اين مقام است، زيرا او بدون داشتن پدر و مادر گام به صفحه هستي نهاد.

در اين تمثيل يك مشبّه هست و يك مشبّه‏به.

مشبّه: تولد مسيح از مادر بدون پدر.

مشبّه به: آفرينش آدم است بدون پدر و مادر.

هرگاه دومي را امر ممكن و آيت الهي مي‏دانيد، آفرينش مسيح را نيز از همين راه تفسير كنيد، چنان‏كه مي‏فرمايد:

«إِنَّ مَثَلَ عِيسي عِنْدَ اللّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ»9.

«مَثَل عيسي در نزد خدا همچون آدم است كه او را از خاك آفريد سپس به او فرمود موجود باشد او هم (طبق مشيّت خدا) تحقق پذيرفت».

بنابراين ولادت مسيح بدون پدر، دليل بر فرزند بودن او نيست.

نكته ادبي

قرآن مجيد در پاره‏اي از موارد، از آن جمله؛ آيه مورد بحث، جمله «كُنْ فَيكُونُ» را بكار برده است مانند: «...وَ إِذا قَضي أَمْرا فَإِنَّما يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ»10.«...و هنگامي كه فرمانِ وجودِ چيزي را صادر كند، تنها مي‏گويد: «موحود باش!» و آن، فورا موجود مي‏شود».

و در آيه مورد بحث «خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ»11.

اكنون سؤال مي‏شود كه چرا در جمله جزائيه صيغه مضارع مانند «فيكون» بكار رفته است، بلكه لازم بود فعل ماضي مانند «فكان» بكار رود، زيرا مشيت الهي، مشيت نافذه است و تعلق آن بر تحقّق چيزي ملازم با وجود آني او است و نيازي به مرور زمان كه جمله «فيكون» از آن حاكي است، ندارد.

پاسخ:

تعلق اراده خدا بر شي‏ء بر دو نوع است: گاهي اراده او بر وجود فوري شي‏ء تعلّق مي‏گيرد، در اين صورت مسلما بدون درنگ تحقّق مي‏پذيرد چنانكه در مسأله تبديل عصاي موسي عليه‏السلام به اژدها از اين قرار است آنجا كه مي‏فرمايد:

«فَأَلْقي عَصاهُ فَإِذا هِيَ ثُعْبانٌ مُبِينٌ* وَ نَزَعَ يَدَهُ فَإِذا هِيَ بَيْضاءُ لِلنّاظِرِينَ»12.

«موسي عصاي خود را افكند ناگهان اژدهاي آشكاري شد و دست خود را از گريبان بيرون آورد براي بينندگان درخشان بود».

در اين موارد به گواهي كلمه «فَإذا» كه معني ناگهاني دارد، مشيت خدا بر وجود آني و دفعي شي‏ء تعلق گرفته بود، و طبق مشيت تحقق يافت.

ولي گاهي مشيت خدا بر وجود تدريجي شي‏ء تعلق مي‏گيرد، مثلاً مشيت او بر آفرينش آدم به صورت تدريجي با عبور از مراحل ثلاثه تعلّق گرفته بود، در اين صورت تحقق او به نحو تدريجي خواهد بود، اين مراحل عبارتند از:

مرحله نخست: خاك متحوّل.

مرحله دوم: مرحله تصوير.

مرحله سوم: مرحله دميدن روح.

و هر يك از اين مراحل براي خود درجاتي دارد، مثلاً خلقت آدم در همان مرحله نخست مراتب متعددي را طي كرد يعني خاك، گِل، گِل چسبنده، گِل تيره‏رنگ، چكيده گِل، گِل خشكيده به نام سفال.

از اين بيان روشن مي‏شود كه در آفرينش آدم و يا حضرت مسيح بايد از كلمه «فيكون» بهره گرفت نه «فكان» و در دو آيه يادشده كه يكي درباره حضرت آدم و ديگري درباره حضرت مسيح وارد شده، كلمه «فيكون» رمز تدريجي بودن خلقت اين شخصيت والا است.

سرانجام مسيح مانند آغاز حيات او با اعجاز توأم گرديد، او از ديدگان دشمنان كه مقدمات كشتن او را فراهم مي‏آوردند، پنهان گرديد، و به گفته قرآن مجيد «بل رَفَعهُ اللّهُ» به سوي جهان بالا برده شده.




  • تن رها كن تا چو عيسي بر فلك گردي سوار
    ورنه عيسي مي‏نشايد شد، ز يك خر داشتن



  • ورنه عيسي مي‏نشايد شد، ز يك خر داشتن
    ورنه عيسي مي‏نشايد شد، ز يك خر داشتن




1. آل عمران، 59.

2. منشور جاويد، ج2 ص 250 - 251.

3. بقره: 22.

4. مريم: 21.

5. مريم: 20.

6. مريم21.

7. مؤمنون: 50.

8. مريم: 34.

9. آل عمران: 59.

10. بقره: 117.

11. آل عمران: 59.

12. اعراف: 107 - 108.

/ 1