حضرت امير عليه السلام از زبان پيامبر صلى الله عليه و آله <p/> - حضرت امیر (ع) از زبان پیامبر (صلی الله علیه و آله) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

حضرت امیر (ع) از زبان پیامبر (صلی الله علیه و آله) - نسخه متنی

احمد محیطی اردکانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

حضرت امير عليه السلام از زبان پيامبر صلى الله عليه و آله

احمد محيطى اردكانى

سخن گفتن درباره على بن ابى‏طالب عليه السلام كه در تمام فضيلت‏ها و مقام‏ها، جز نبوت همتاى پيامبر خاتم صلى الله عليه و آله مى‏باشد، كار آسانى نيست.

على عليه السلام مى‏گويد:

«وقتى كه وحى بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل مى‏شد، صداى ناله شيطان را مى‏شنيدم. از رسول خدا صلى الله عليه و آله پرسيدم: اين چه صدايى است؟ فرمود: اين شيطان است كه از پرستش نمودنش نا اميدگرديده است. تو مى‏شنوى آنچه را من مى‏شنوم و مى‏بينى آنچه را من مى‏بينم، جز آن كه تو پيغمبر نيستى، ولى تو وزير وكمك كار من هستى...» (1)

پيامبر صلى الله عليه و آله درباره حضرت على عليه السلام فرمود:

«اگر درختان، قلم و درياها، مركب و جنيان، حسابگر و انسان‏ها، نويسنده شوند، نمى‏توانند فضائل او را بشمارند.» (2)

نويسنده سنى «ينابيع المودة‏» - كه از فرقه حنفى هاست. - درباره حضرت على عليه السلام مى‏نويسد: «من درباره مردى كه اهل ذمه (يهود و نصارى) - در عين اين كه پيغمبرى حضرت محمد صلى الله عليه و آله را قبول ندارند، على عليه السلام را احترام مى‏كنند! - چه بگويم؟ درباره شخصى كه پادشاهان فرنگ و روم صورتش را در عبادتگاه خود نقاشى كردند و او را طورى مجسم كردند كه آماده جنگ است، و پادشاهان ترك و ديلم عكس آن حضرت را روى شمشيرهاى خودشان نقاشى كردند! چه بگويم؟» (3)

كسى مى‏تواند در معرفى اميرالمؤمنين عليه السلام سخن بگويد كه همتاى وى يا برتر از او باشد. چون كه معرف بايد اجلى از معرف باشد.

بدين جهت‏برآن شديم كه سخنانى هرچند كوتاه از زبان برترين مخلوق عالم، پيامبر خاتم صلى الله عليه و آله‏در معرفى اميرمؤمنان، على‏بن ابى‏طالب عليه السلام يادآور شويم.

تبارى پاك

ابوطالب، پدر بزرگوار اميرالمؤمنين عليه السلام و عموى رسول خدا صلى الله عليه و آله در زمان خود بزرگ خاندان بنى هاشم بود و افتخار كفالت و سرپرستى رسول خدا صلى الله عليه و آله نصيب وى گرديد. (4)

دلائل و شواهد زيادى وجود دارد كه او به رسالت پيامبر خاتم صلى الله عليه و آله و دين او ايمان داشت. اما بنابر مصالحى ايمان خود را مخفى نگهداشت.

رسول خدا صلى الله عليه و آله بالاى جنازه او فرمود: «اى عمو! مرا در يتيمى كفالت كردى، در كودكى پرورش دادى و در بزرگى يارى نمودى! خداوند متعال از جانب من به تو جزاى خير عطا كند!»

سپس به على عليه السلام فرمود: «او را غسل بده.» (5)

پيامبراسلام صلى الله عليه و آله با اين بيان، وى را در تمام مراحل زندگى ياور خود معرفى نمود. و از خداوند متعال براى وى طلب خير نمود. اين سخن پيامبر صلى الله عليه و آله يكى از بهترين شواهد ايمان ابوطالب مى‏باشد.

فاطمه بنت اسد

فاطمه، مادر گرامى اميرالمؤمنين عليه السلام يازدهمين نفرى است كه مسلمان شد. او نخستين زنى است كه با رسول خدا صلى الله عليه و آله بيعت كرد. پيامبراكرم صلى الله عليه و آله او را بسيار احترام مى‏نمود و او را بزرگ مى‏شمرد و او را «مادر» خود مى‏خواند.

فاطمه بنت اسد هنگام مرگ وصيت‏هاى خود را با پيامبر صلى الله عليه و آله در ميان گذاشت و آن حضرت وصيت‏هاى او را پذيرفت.

پيامبر در قبر او خوابيد و با پيراهن خود او را كفن كرد و بر او نماز خواند. از پيامبر صلى الله عليه و آله پرسيدند: شما درباره هيچ كس اين گونه رفتار نكرديد كه با فاطمه رفتار نموديد؟ ! پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:

«انه لم يكن بعد ابى‏طالب ابر بى منها...;

همانا هيچ كس بعد از ابوطالب، مانند فاطمه به من نيكى نكرد.» (6)

ابن عباس مى‏گويد: «يك روز على بن ابى‏طالب عليه السلام در حالى كه اشك مى‏ريخت، به محضر رسول خدا صلى الله عليه و آله آمد و گفت: يا رسول الله! «انا لله و انا اليه راجعون‏» . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: ياعلى! چه شده است؟ !

حضرت على عليه السلام گفت: اى رسول خدا! مادرم، فاطمه از دنيا رفت. پيامبر گريان شد و فرمود: اى على! خدا رحمت كند مادرت را! او نه تنها مادر تو، كه مادر من نيز بود.... عمامه و پيراهن من را بگير و او را در آن‏ها كفن نما، به زن‏ها بگو كه او را نيكو غسل دهند، او را بيرون نياورند تا من بيايم، و كارهاى او را به من واگذار.

بعد از ساعتى، پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و فاطمه را بيرون آوردند، و آن حضرت براو به گونه‏اى نماز خواند كه مثل آن براى كسى نماز نخوانده بود.... پيامبر صلى الله عليه و آله داخل قبر شد و مدت طولانى در قبر خوابيد.... (سپس فاطمه بنت اسد را در قبر نهاد.) پيامبر صلى الله عليه و آله بالاى سر آن بانوى گرامى فرمود: اى فاطمه! من محمد، سرور فرزندان آدم هستم و اين افتخارى نيست، اگر نكير و منكر (دو فرشته‏اى كه در قبر از هر ميتى سؤال مى‏كنند.) از تو سؤال كردند و گفتند: پروردگار تو كيست؟ بگو: الله، پروردگار من است. محمد پيامبر من، اسلام دين من، قرآن كتاب من و فرزندم، امام و ولى من است. سپس فرمود:

«اللهم ثبت فاطمة بالقول الثابت‏»

خدايا! فاطمه را با اعتقاد صحيح ثابت قدم بدار. پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله از قبر بيرون آمد و با دست مبارك خاك روى قبر فاطمه ريخت...» (7)

تولد نور

رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله فرمود:

«خداوند متعال من و على عليه السلام را از نور واحد آفريد.» (8)

احمد ابن حنبل در كتاب مسند خودش از زاذان چنين نقل كرده است: سلمان فارسى گفت: از حبيب خودم، رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيدم كه فرمود: «من و على عليه السلام نورى بوديم در محضر خداوند كه چهارده هزار سال قبل از خلقت‏حضرت آدم آفريده شديم. چون خداوند آدم را آفريد، آن نور را دو قسمت كرد; يك قسمت آن من و قسمت ديگر آن على عليه السلام گرديد.» (9)

جابرابن عبدالله همين روايت را نقل نمود و اضافه نمود كه پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «خداوند اين نور را دو قسمت كرد; قسمتى را در صلب عبدالله و قسمتى را در صلب ابوطالب قرار داد. از صلب عبدالله، من به دنيا آمدم و پيامبر شدم، و از صلب ابوطالب، على عليه السلام متولد گرديد و وصى و جانشين من گرديد.» (10)

نيز جابرابن عبدالله انصارى مى‏گويد: از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيدم كه به على بن ابى طالب عليه السلام فرمود: «آيا تو را خوشنود و شادمان نكنم؟ آيا عطايت نكنم؟ آيا مژده‏ات ندهم؟»

حضرت على عليه السلام عرض كرد: «چرا اى رسول خدا! مژده بده!» پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «همانا من و تو از يك طينت آفريده شديم. پس مقدارى از آن طينت زياد آمد. خداى متعال شيعيان ما را از آن آفريد. چون روز رستاخيز شود، انسان‏ها را به نام مادرشان بخوانند. جز شيعيان ما كه آن‏ها را به نام پدرانشان بخوانند و اين به خاطر حلال زادگى و پاكيزگى زاد و بوم آن‏ها است.» (11)

صفات ويژه

اميرالمؤمنين عليه السلام داراى صفات ويژه‏اى است كه هيچ يك از پيشينيان و آيندگان آن را نداشتند و نخواهند داشت. پيامبر صلى الله عليه و آله هشت ويژگى براى آن حضرت ذكر نموده است. قيس بن ابى‏هارون مى‏گويد: نزد ابوسعيد خدرى رفتم و به او گفتم: آيا در جنگ بدر بودى؟ گفت: آرى. سپس گفت: از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيدم: در يكى از روزها كه فاطمه عليها السلام گريان به نزد آن حضرت آمد، گفت: اى رسول خدا! زنان قريش درباره تهيدستى على عليه السلام مرا سرزنش مى‏كنند!

پيغمبر صلى الله عليه و آله به فاطمه عليها السلام فرمود: «اى فاطمه! از اين كه تو را به همسرى كسى در آوردم كه اسلامش پيش‏تر از ديگران و دانشش بيش‏تر از همگان است، خشنود نيستى؟ به راستى خداى تعالى به اهل زمين توجهى فرمود و از ميان آن‏ها، پدرت را برگزيد و او را پيغمبر نمود. دوباره به آن‏ها توجهى فرمود و از ميان آن‏ها، شوهرت را برگزيد و او را وصى قرار داد. خداى تعالى به من وحى فرمود كه تو را به نكاح و همسرى او در آورم. اى فاطمه! آيا نمى‏دانى كه به خاطر ارجمند داشتن تو بود كه خدا تو را به ازدواج بزرگ‏ترين بردباران، دانشمندترين مردان و كسى كه پيش از ديگران اسلام اختيار نمود، در آورد؟»

فاطمه عليها السلام از اين سخنان خندان و شكفته شد. پس رسول خدا صلى الله عليه و آله به او فرمود: اى فاطمه! به راستى براى على عليه السلام هشت فضيلت است كه به هيچ يك از پيشينيان و آيندگان مانند آن‏ها داده نشده است:

1- او برادر من در دنيا و آخرت است.

2- تو كه سرور زنان بهشت هستى، همسر او مى باشى.

3- دو نتيجه و زاده رحمت (يعنى حسن و حسين) كه فرزندزادگان منند، فرزندان او مى‏باشند.

4- برادرش (جعفربن‏ابى‏طالب) كسى است كه با دو بال در بهشت، با فرشتگان به هركجا بخواهد، پرواز مى‏كند.

5- علم و دانش اولين و آخرين نزداوست.

6- او نخستين كسى است كه به من ايمان آورد.

7- او آخرين كسى است كه (هنگام مرگ) مرا ديدار مى‏كند.

8- او وصى من، وارث همه اوصياء است.

محبوب‏ترين خلق نزد خدا

در بيش از 30 حديث از اهل سنت و 8 حديث از محدثان شيعه جريانى نقل شده كه خلاصه آن چنين است: «انس بن مالك، خدمتكار رسول خدا صلى الله عليه و آله مى‏گويد: روزى مرغ بريانى به عنوان هديه نزد پيغمبر صلى الله عليه و آله آوردند. آن حضرت دست‏به سوى آسمان بلند كرد و عرض كرد:

«خدايا! محبوب‏ترين آفريدگانت در نزد خودت را برسان، تا با من از اين مرغ بريان شده تناول كند.»

در اين هنگام اميرالمؤمنين على بن ابى‏طالب عليه السلام نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و از آن مرغ بريان تناول نمود.»

شيخ مفيدقدس سره مى‏فرمايد: اگر در برترى اميرالمؤمنين عليه السلام جز همين حديث كه مشهور و زبانزد همگان است، حديث ديگرى نبود، براى ما كافى بود; زيرا از اين حديث روشن مى‏شود كه على عليه السلام از محبوب‏ترين آفريدگان نزد خداوند، و بزرگ‏ترين آنان از نظر پاداش مى‏باشد. مقام قرب او به خدا از ديگران بيش‏تر و اعمالش براى خدا از همگان برتر است. (12)

جابربن عبدالله انصارى از رسول خدا صلى الله عليه و آله درباره اميرالمؤمنين عليه السلام سؤال نمود: پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله فرمود:

«او بهترين انسان است و كسى جز كافر در اين مورد شك و شبهه نمى‏كند.» (13)

حضرت على عليه السلام فرمود: نكته‏اى مى‏گويم كه تاكنون باكسى نگفته‏ام. روزى از رسول خدا صلى الله عليه و آله تقاضا كردم براى من از خداوند طلب مغفرت نمايد. حضرت رسول پذيرفت و برخاست و نماز خواند و دست‏به دعا برداشت. من گوش دادم و شنيدم كه گفت:

«خدايا! به حق و مقامى كه على نزد تو دارد، او را مورد مغفرت قرار بده!»

گفتم: «اى رسول خدا! اين چگونه دعايى است؟»

فرمود: «آيا كسى گرامى‏تر از تو در نزد خدا هست كه او را واسطه و شفيع قرار دهم؟ !» (14)

محبوب‏ترين خلق نزدپيامبر خدا صلى الله عليه و آله

حضرت محمد صلى الله عليه و آله، على عليه السلام را از كودكى بسيار دوست مى‏داشت. همواره او را هنگام خواب و بيدارى مراقبت و نوازش مى‏كرد. گاهى او را در آغوش مى‏گرفت، گاهى بر دوشش مى‏نهاد، با انواع هديه‏ها او را خوشنود مى‏نمود و مى‏فرمود:

«اين كودك، برادر و برگزيده و ياور و وصى من است.»

همسر پيامبر صلى الله عليه و آله، حضرت خديجه عليها السلام چون ديد حضرت محمد صلى الله عليه و آله به على، عليه السلام بسيار علاقمند است، او نيز به على عليه السلام محبت مى‏كرد. او را پاكيزه مى‏نمود، لباسش را عوض مى‏كرد، پيراهن آراسته و زيبا برتن او مى‏پوشانيد... .

كار محبت پيامبر صلى الله عليه و آله و خديجه عليها السلام نسبت‏به على عليه السلام، به جايى رسيد كه مردم با اشاره به على عليه السلام مى‏گفتند:

«هذا اخو محمد و احب الخلق اليه و قرة عين خديجة‏»

اين، برادر محمد صلى الله عليه و آله و محبوب‏ترين انسان‏ها نزد محمد صلى الله عليه و آله و نور چشم خديجه عليها السلام است. (15)

اميرالمؤمنين عليه السلام مى‏گويد: شنيدم كه از رسول خدا صلى الله عليه و آله سؤال شد: خداوند متعال در شب معراج با چه زبانى با تو سخن گفت؟

حضرت فرمود: به زبان على عليه السلام. خداوند به من الهام فرمود كه بگويم: اى پروردگار من! آيا تو با من سخن مى‏گويى يا على؟

خداى متعال فرمود: اى احمد! من مثل اشياى ديگر نيستم و با مردم قياس نمى‏شوم... تو را از نور خودم آفردم و على را از نور تو خلق نمودم و در باطن قلبت نگاه كردم، پس در قلبت محبوب‏تر از على‏بن‏ابى‏طالب نيافتم. پس به زبان على با تو سخن گفتم تا قلب تو مطمئن گردد. (16)

على عليه السلام جان رسول خدا صلى الله عليه و آله

خداوند متعال در آيه مباهله حكم فرمود كه على عليه السلام جان پيغمبر صلى الله عليه و آله است. از اين حكم روشن مى‏شود كه على عليه السلام به آخرين درجه فضيلت رسيده و در كمال و مقام عصمت‏با پيغمبر مساوى و همدوش است. (17)

هيئت نمايندگى مسيحيان نجران (18) وارد مدينه شدند و با پيامبراكرم صلى الله عليه و آله درباره مسائل اعتقادى، به ويژه حضرت عيسى بن مريم عليه السلام بحث نمودند. آن‏ها بعد از شنيدن دلائل محكم و استوار پيامبر صلى الله عليه و آله، اظهار داشتند: گفت و گوهاى شما ما را قانع نمى‏كند. پيك وحى آيه مباهله را نازل كرده و پيامبر صلى الله عليه و آله را مامور ساخت تا با كسانى كه با او به مجادله بر مى‏خيزند و زير بار حق نمى‏روند، به مباهله بپردازد.

«فمن حاجك من بعد ما جائك من العلم فقل تعالوا ندع ابنائنا و ابنائكم و نسائنا و نسائكم و انفسنا و انفسكم ثم نبتهل فنجعل لعنت الله على الكاذبين‏» (19)

هرگاه بعد از علم و دانشى كه (درباره مسيح) به تورسيده است، (باز) كسانى با تو به محاجه و ستيز برخيزند، به آن‏ها بگو:

«بياييد ما فرزندان خود را دعوت كنيم، شما هم فرزندان خود را; ما زنان خويش را دعوت نماييم، شما هم زنان خود را; ما از نفوس خود دعوت كنيم، شما هم از نفوس خود; آنگاه مباهله كنيم; و لعنت‏خدا را بر دروغگويان قرار دهيم.»

طرفين براى مباهله آماده شدند و قرار شد كه فردا در نقطه‏اى معلوم براى مباهله حاضر شوند. پيامبر صلى الله عليه و آله فاصله منزل را تا جايى كه قرار بود مراسم مباهله را انجام دهند، با وضع خاصى پيمود. او در حالى كه حضرت حسين عليه السلام را در آغوش و دست‏حضرت حسن عليه السلام را در دست داشت و فاطمه عليها السلام به دبنال آن حضرت و على‏بن ابى‏طالب عليه السلام پشت‏سر وى حركت مى‏كردند، به ميدان مباهله گام نهاد. (20)

اسقف نجران وقتى قيافه‏هاى نورانى پيامبر و چهارتن از همراهان وى را ديد، گفت: «من چهره‏هايى را مى‏بينم كه هرگاه دست‏به دعا بلند كنند و از درگاه خداوند بخواهند كه بزرگ‏ترين كوه‏ها را از جاى بكند، فورا كنده مى‏شود. بنابراين هرگز صحيح نيست ما با اين‏ها مباهله كنيم...» و با پرداخت جزيه (ماليات ساليانه) با پيامبر صلى الله عليه و آله مصالحه نمودند. (21)

بنا بر روايات متعددى، مصداق «ابنائنا» حسن وحسين عليهما السلام و «نسائنا» فاطمه عليها السلام و «انفسنا» اميرالمؤمنين على عليه السلام مى‏باشد. (22)

پيامبر خاتم صلى الله عليه و آله در روز مباهله جز اين چهار نفر، كسى را به همراه خود نياورد.

در بعضى روايات آمده است: «رسول خدا صلى الله عليه و آله وقتى براى مباهله از خانه خارج شد، عباى مشكى بر دوش داشت. پس حسن و حسين عليهما السلام آمدند و زير عبا قرار گرفتند. سپس فاطمه و على عليهما السلام آمدند. پيامبر صلى الله عليه و آله اين آيه را تلاوت مى‏نمود:

«انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل‏البيت و يطهركم تطهيرا» (23)

خداوند اراده فرمود تا پليدى و گناه را از شما، اهل‏بيت دور كند و كاملا شما را پاك سازد. (24)

/ 1