اصول و روشهاي تبليغي در قرآن
عنايت اللّه شريفي 3. اصل حكمت قرآن مجيد از روشهاي متعدد و مؤثّر تبليغي همچون: استدلال عقلي و منطقي، مجادله نيكو، مناظره، بحث آزاد و... استفاده كرده است.به كارگيري «حكمت» در امر هدايت و تبليغ يكي از اصول ارزشمندي است كه قرآن كريم در كنار «موعظه» و «مجادله» مورد توجه قرار داده است:«أُدْعُ إلي سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِي هِي أَحْسَنُ» «با حكمت و پند نيكو مردم را به سوي پروردگارت بخوان و با آنان به روشي كه نيكوتر است، استدلال كن».«حكمت» در لغت به معناي «منع» است و از آنجا كه علم، دانش، منطق و استدلال، مانع از فساد و انحراف است، به آن حكمت گفته ميشود.در ميان مفسران درباره حقيقت حكمت، دو ديدگاه وجود دارد:1 ـ مشهور مفسران حكمت را به معناي حجت، معرفت، كلام صواب و سخن استوار گرفتهاند. و بر اين باورند كه حكمت ناظر به محتواست يعني سخني است كه بر اساس دليل، برهان و مباني منطقي و معقول باشد ؛ چنانكه «زمخشري» در تفسير «كشّاف» ميگويد:«الحكمة: المقالةُ المُحكمةُ الصّحيحةُ و هي الدّليلُ المُوضِح لِلحقِّ و المُزِيلُ لِلشُّبْهَة». «حكمت، سخن استوار و درست است و آن عبارت است از دليل روشنگر حق و برطرف كننده شبهه».2 ـ برخي ديگر از مفسران از جمله سيد قطب در تفسير «في ظلال القرآن» حكمت را ناظر به محتوا ندانستهاند، بلكه ناظر به شيوه تبليغ ميدانند بدين معني كه در راه دعوت و تبليغ بايد راه حكمت را پيمود و هر چيزي را سر جاي خود نهاده و مقتضيات را منظور داشت و مطابق با مقتضاي حال عمل كرد.به نظر ميرسد، بين دو ديدگاه منافاتي وجود ندارد و شامل حكمت در محتوا و نيز برهان و حكمت در شيوه تبليغ و حكمت در رعايت حال مخاطبين و مقتضاي حال است زيرا آيات فراواني «حكمت و حكيم» را از اوصاف قرآن بيان نمودهاند:«يس وَ القُرْآنِ الحَكِيمِ» «يس، سوگند به قرآن حكيم».«تِلْكَ آياتُ الكِتابِ الحَكِيمِ» «اين آيات كتاب استوار و حكمتآميز است».چنين استفاده ميشود كه حكمت قرآن منحصر به براهين منطقي و فلسفي نيست، بلكه عموميت دارد و شامل هر دو قسم از حكمت ـ حكمت به معناي برهان و استدلال و حكمت در رعايت حال مخاطبين و مقتضاي حال ـ ميباشد. بر اين اساس، روشهاي «برهان و استدلال» و «رعايت مقتضاي حال» براي اصل حكمت پيشنهاد ميگردد:1 ـ روش «برهان و استدلال»:
اين روش از روشهايي است كه قرآن كريم در شيوه تبليغي خود به كار برده و براهين منطقي علمي در سطوح مختلف براي مسائل گوناگوني آورده است و در موارد فراواني مخالفان را دعوت به اقامه برهان واستدلال نموده است:«قُلْ هاتُوا بُرْهانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ» «اي پيامبر! بگو اگر راست ميگوييد، برهانتان را بياوريد».در مواردي هم به شبهات كفّار، منافقين و اهل كتاب پرداخته و با براهين فلسفي به آنها پاسخ داده است؛ چنانكه درباره وجود خداوند ميفرمايد:«أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَيْرِ شَيءٍ أَمْ هُمُ الخالِقُونَ» «آيا آنها بي سبب آفريده شدهاند يا خود خالق خود هستند».اين عبارت كوتاه در حقيقت اشاره به برهان معروف عليّت است كه در فلسفه و كلام براي اثبات وجود خداوند آمده است. و گاهي نيز با بيان فلسفه و چراييِ احكام، انسانها را براي عمل به احكام آماده ميسازد چنانكه نماز را ياد خدا، موجب دوري از منكرات و انحرافات اخلاقي و اجتماعي بيان ميكند:«...أَقِمِ الصَّلوةَ إِنَّ الصَّلوةَ تَنْهي عَنِ الفَحْشاءِ وَ المُنْكَرِ وَ لَذِكْرُ اللّهِ أَكْبَرُ...» «نماز را بپادار كه نماز انسان را از زشتيها و گناه باز ميدارد و ياد خدا بزرگتر است».و حكمت روزه را فلاح و رستگاري از زندان طبيعت و ماديت و غرائز حيواني ميشمرد:«...كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيامُ كَما كُتِبَ عَليَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ» «روزه بر شما نوشته شده، همانگونه كه به كساني كه قبل از شما بودند، نوشته شده شايد پرهيزگار شويد».و فلسفه زكات و صدقات را طهارت مال، طهارت جسم و روح و تزكيه نفس در سايه بذل، ايثار و ... ميداند:«خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَكِّيْهِمْ ...» «از اموال آنها صدقهاي (زكاتي) بگير (تا به وسيله آن) آنها را پاكسازي و پرورش دهي» 2. روش رعايت مقتضاي حال:
از آنجا كه ميزان عقل و ايمان انسانها تفاوت دارد، مبلّغ بايد با هر انساني به اندازه عقل و ايمان او سخن بگويد و چيزي را از او بخواهد كه توان انجام آن را داشته باشد چنانكه رسول خدا صلياللهعليهوآله فرمودند:«إنّا مَعاشِرَ الأنبياء اُمِرْنا اَنْ نُكَلِّمَ النّاسَ علي قَدْرِ عُقُولِهم» «ما گروه پيامبران مأموريم كه با انسان به اندازه عقلشان سخن بگوئيم».با دقت در شيوه تبليغي قرآن نمونههاي زيادي را ميبينيم كه رعايت مقتضاي حال نموده است و با مردم به اندازه عقل و فهمشان سخن گفته است كه نمونه هائي از آن را در روش مخاطبشناسي بيان نموديم .3 ـ اصل مجادله به احسن
مجادله در لغت به معناي پيچاندن طناب است و سپس به پيچاندن طرف مقابل و گفتگو براي غلبه بر او بهكار رفته است. به عبارت ديگر، سخن گفتن از طريق نزاع و غلبهجوئي را مجادله گويند.از موارد استعمال لفظ جدال در قرآن كريم به خوبي استفاده ميشود كه داراي مفهوم وسيعي است كه هر نوع بحث و گفتگوي طرفين را شامل ميشود خواه به حق باشد و يا به باطل.مجادله بر سه قسم است:1 ـ مجادله احسن2 ـ مجادله حسن
3 - مجادله غير حسن(بد).از آنجا كه اساس شيوه تبليغي قرآن «بلاغ مبين»، واقعنگري و حقيقتنگري است، مجادله به غير حسن را تجويز ننموده و شيوه مجادله أحسن و مجادله حسن را به كار برده است.قرآن كريم با روشهاي ذيل اصل مجادله به احسن را در شيوه تبليغي خود به كار برده است: