حوزة معنايي «صراط مستقيم» در بيان قرآن كريم
چكيده: صراط مستقيم يكي از مهمترين واژگان كانوني در قرآن مجيد است. اين واژه، نقش برجستهاي را در نظام اخلاقي قرآن ايفا ميكند. در اين نوشتار، كلمات كليدي واژة صراط مستقيمدر بيان قرآن كريم مشخص و طبقه بندي ميشود؛ نوع ارتباط آنها در شبكههاي معنايي بررسي و تحليل ميشود تا نهايتاً حوزة معنايي صراط مستقيم و مفاهيم پيراموني آن باز شناخته شود. شاكله و ساختار اين تحقيق برمبناي روش و ايدة پروفسور توشيهيكو ايزوتسو ـ اسلام شناس، زبان شناس و معني شناس ژاپني - سامان يافته است. حوزههاي معنايي صراط مستقيم فرايندهاي تعالي و ترقي
اهتداء:
اهتداء در لغت به معناي هدايت شدن به راه راست يا رشد پذيرفتن است.1 در قرآن مجيد، همواره در تقابل و تضاد با واژه كانوني ضلال به معناي بيراهه رفتن به كار ميرود.2 اين دو واژه متضاد را تقريباً در همه جاي قرآن ميتوان يافت؛ و يكي از رايجترين و فراوانترين مفاهيم بكار گرفته شده در قرآن است. مثالهاي زير، مدعاي ما را به خوبي روشن ميسازد: مَنِ اهتَدي فَإنَّما يَهتَدي لِنَفسِه وَ مَن ضَلَّ فَإنَّما يَضِلُّ عَلَيْها3 هر كس به راه آمده تنها به سود خود به راه آمده، و هر كس بيراهه رفته تنها به زيان خود بيراهه رفته است أولئك الذين اشتروا الضلالة بالهدي و العذاب بالمغفرة4 اينان همان كساني هستند كه گمراهي را به [بهاي] هدايت، و عذاب را به [ازاي] آمرزش خريدند إن ربك هو أعلم من يضل عن سبيله و هو أعلم بالمهتدين.5 به درستي كه، پروردگار تو به [حال] كسي كه از راه او منحرف ميشود داناتر است، و او به [حال] راه يافتگان [نيز] داناتر است. در جهان بيني قرآني، دو واژة كليدي و بسيار مهم ايمان و كفر درست نقطه مقابل هم، و در تقابل و تضاد شديد با يكديگر قرار گرفتهاند؛ و در قرآن مجيد همه جا اين تقابل و تضاد اساسي مشهود است.6 واژة اهتداء از جمله عناصر بنياديني است كه در حوزه معنايي ايمان قرار ميگيرد؛ و در برخي آيات قرآن، واژة ايمان با همه مشخصات و ويژگيهاي مميزة آن به لحاظ معنايي با حالت آن كساني كه مهتدي و راه يافتهاند برابر و معادل است:7 ما كان للمشركين أن يعمروا مساجد الله شهدين علي أنفسهم بالكفر أولئك حبطت أعملهم و في النار هم خالدون. إنما يعمر مساجد الله من ءامن بالله و اليوم الاخر و أقام الصلوه و ءاتي الزكوه و لم يخش الا الله فعسي أولئك أن يكونوا من المهتدين.8 مشركان را نرسد كه مساجد خدا را آباد كنند، در حالي كه [عملاً] بر كفر خود گواه هستند. آنانند كه اعمالشان تباه گرديده، و در آتش [دوزخ] جاودانه خواهند بود. مساجد خدا را تنها كساني آباد ميكنند كه به خدا و روز بازپسين ايمان آورده و نماز بر پا داشته و زكات داده و جز از خدا نترسيدهاند، پس اميد است كه اينان از راه يافتگان باشند. بدين ترتيب، ملاحظه ميگردد؛ إهتداء از نظر بافت معنايي با ايمان يكي گرديده است. يكي از ويژگيهاي كتب آسماني، آن است كه دين را هدايت الهي ـ إهتداء ـ ميداند و يا در چارچوب مفهوم هدايت الهي تصور ميكند. اين امر نتيجة روشن اين حقيقت بنيادين است كه وحي در قرآن، اساساً هدايتي دانسته شده است ناشي از رحمت الهي براي كساني كه گرايش به ايمان آوردن دارند. در آية زير كتاب آسماني به طور كلي ماية هدايت دانسته شده است: و لقد جئنهم بكتب فصلنه علي علم هدي و رحمه لقوم يومنون.9 و در حقيقت، ما براي آنان كتابي آورديم كه آن را از روي دانش روشن و شيوايش ساختهايم؛ (كتابي) كه ماية هدايت و رحمت براي جمعيتي است كه ايمان ميآورند. بنابراين از نقطه نظر جهان بيني قرآني، ايمان چيزي جز پذيرفتن هدايت و انتخاب صراط مستقيم نيست، و حال آنكه كفر، عبارت است از روي گرداندن از هدايت و بنابراين گمراه شدن از صراط مستقيم. در اينجا مثالي ذكر ميكنيم كه در آن، عملِ ايمان آوردنِ انسان، با انديشة هدايت الهي در ارتباط است: إنهم فتيه ءامنوا بربهم و زد نهم هدي.10 بدرستي كه آنان جواناني بودند كه به پروردگارشان ايمان آوردند، و ما بر هدايتشان افزوديم. كاملاً روشن است كه در اينجا ميتوان ارتباط ايمان و هدايت را به لحاظ معنايي دريافت؛ با اين توضيح كه، از ايمان به پروردگار، در پايان آيه ياد شده، به هدايت تعبير شده است. در ابتداي آيه ميگويد، اصحاب كهف جواناني بودند كه به پروردگارشان ايمان آوردند و در انتهاي آيه در پاسخ به اين عمل عنوان ميدارد كه ما هم بر هدايت ايشان افزوديم. لذا نزديكترين معنايي كه به ذهن متبادر ميشود، هم معنايي هدايت و ايمان در اين آيه است. اصولاً به نظر ميرسد، قرآن از ايمان به پروردگار و ايمان عاري از ظلم و انحراف به عنوان هدايت و اهتداء نام ميبرد و آن را مصداق كامل ايمان ميداند. به عنوان مثال، آية زير، شاهد بر مدعاي ما است: الذين آمنوا و لم يلبسوا إيمانهم بظلم أولئك لهم الأمن و هم مهتدون.11 كساني كه ايمان آورده و ايمان خود را به شرك نيالودند، ايمني تنها از آن آنهاست؛ و آنها راه يافتگانند. راغب اصفهاني، وجوه چهارگانة هدايت خداوند نسبت به انسان را چنين تبيين ميكند: وجه اول: هدايت تكويني
هدايتي كه بر هر مكلّفي و بر هر موجودي، عموميت دارد: قال ربنا الذي أعطي كل شيء خلقه ثم هدي.12 گفت: پروردگار ما كسي است كه هر چيزي را خلقتي كه در خور او است داده، سپس آن را هدايت فرموده است.وجه دوم: هدايت تشريعي
كه به مقتضاي نياز فردي و اجتماعي انسانها بر زبان پيامبران و با رساندن پيام خداوند به مردم رسيده است: و جعلنهم أئمه يهدون بأمرنا13 و آنان را پيشواياني قرار داديم كه به فرمان ما هدايت ميكردندوجه سوم: هدايت توفيقي
هدايتي است كه زمينهاش از خود انسان آغاز ميشود و خاصّ راه يافتگان است: و الذين اهتدوا زادهم هدي 14 راه يافتگان را هدايت افزود. و من يؤمن بالله يهد قلبه 15 و هر كس به خدا بگرود، دلش را به راه آورد. [هدايت كند] و الذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا16 و كساني كه در راه ما كوشيدهاند، به يقين راههاي خود را برآنان مينماييم و يزيد الله الذين اهتدوا هدي17 و خداوند كساني را كه راه يافتهاند بر هدايتشان ميافزايد فهدي الله الذين ءامنوا و الله يهدي من يشاء إلي صراط مستقيم.18 خداوند اهل ايمان را هدايت كرد و خداوند هر كسي را كه بخواهد به راه راست هدايت ميكند.وجه چهارم: هدايت در آخرت
هدايت در آخرت به سوي بهشت و وصول به مطلوب: سيهديهم و يصلح بالهم.19 به زودي آنان را راه مينمايد و حالشان را نيكو ميگرداند. و نزعنا ما في صدورهم من غلّ الحمدلله الذي هدنا لهذا20 و هر گونه كينهاي را از سينههايشان ميزداييم ستايش خدايي را كه ما را بدين [راه] هدايت نمود. راغب اصفهاني پس از ذكر اين وجوهِ چهارگانه، با مهارت و دقت ميكوشد به تحليل آياتي كه پيرامون هر وجهند بپردازد و معاني خاص آنها را بيان كند.21 سيد ابوالقاسم خوئي(ره) در كتاب البيان في تفسير القرآن در تفسير آية اهدنا الصراط المستقيم به تقسيمي از هدايت ميپردازند كه با سخن راغب اصفهاني هماهنگ و تنها از نظر سبك و روش، اندكي متفاوت است. او ميگويد: هدايت از طرف خداوند بر دو گونه است: 1- هدايت عام2- هدايت خاص هدايت عام، گاهي تكويني است و گاهي تشريعي. هدايت عامِ تكويني همان است كه خداوند در طبيعت و در نهاد همه موجودات به وديعت نهاده است؛ اما هدايت تشريعي، هدايتي است كه خداوند به واسطة آن، همه انسانها را با فرستادن پيامبران و ارسال كتب آسماني هدايت نموده است. نوع دوم، يعني هدايت خاص، كه همان هدايت و عنايت رباني است؛ خداوند به برخي از بندگانش طبق مقتضاي حكمتش عطا كرده است.22
هُدي
واژة كانوني هُدي از نظر لغوي تفاوتي با واژة إهتداء ندارد، راغب اصفهاني در تفاوت بين هُدي و إهتداء ميگويد: هُدي، لفظي است ويژة إعطاء و بخششِ خداوند به كسانيكه قابليت آنرا دارند. مانند: هدي للمتقين.23 ماية هدايت تقواپيشگان است. أولئك علي هدي من ربهم24 اينان از جانب پروردگارشان از هدايتي برخوردارند قل إن هدي الله هو الهدي25 بگو، در حقيقت، تنها هدايت خداست كه هدايت [واقعي] است هدي للناس26 [كتابي] كه مردم را راهنماست. هدي و موعظه للمتقين.27 راهنما و پندآموز پرهيزگاران است. اما، إهتداء مخصوص آن است كه انسان ـ چه در امور دنيوي و چه در امور اخروي ـ از سر اختيار آن را اكتساب كند. مانند: من اهتدي فإنما يهتدي لنفسه، و من ضل فإنما يضل عليها28 هر كس به راه آمده، تنها به سود خود به راه آمده، و هر كس بيراهه رفته، تنها به زيان خود بيراهه رفته است و هو الذي جعل لكم النجوم لتهتدوا بها في ظلمت البر و البحر29 و هموست كه ستارگان را براي شما آفريد تا به وسيلة آنها در تاريكيهاي خشكي و دريا راه يابيد فإن ءامنوا بمثل مآ ءامنتم به، فقد اهتدوا30 پس اگر به آنچه شما ايمان آوردهايد، آنان نيز ايمان بياورند قطعاً هدايت يافتهاند. و إني لغفار لمن تاب و ءامن و عمل صالحاً ثم اهتدي.31و به يقين، من آمرزندة كسي هستم كه توبه كند و ايمان بياورد و كار شايسته نمايد و به راه راست رهسپار شود.32 براي تبعيت از عنصر هدايت آثار اثباتي و سلبي فراواني است كه در موارد متعدد قرآن مجيد بدان اشارت يافته است. آنچه صريحاً در آيه 123 طه مورد عنايت قرار گرفته، نفي هر گونه ضلالت و تيره بختي است. آية ياد شده چنين است: فإنما يأتينكم مني هدي فمن اتبع هداي فلا يضل و لايشقي.33 پس اگر براي شما از جانب من رهنمودي رسد، هر كس از هدايتم متابعت كند نه گمراه ميشود و نه تيره بخت. در حقيقت، خوانندة آيات وحي ملاحظه ميكند كه در سراسر قرآن، اين تفكر اساسي جريان دارد كه خداوند هر كه را بخواهد هدايت ميكند يا اين انديشه كه خداوند در نهايتِ لطف و احسان و از راهِ رحمت همة انسانها را هدايت ميكند؛ اما برخي ازانسانها به اختيارخويش به هدايت الهي گردن مينهند و بعضي از آنها اعراض ميكنند در هر دو حال آيات الهي و وحي دلالت بر هدايت الهي ميكنند.34 اكنون مثالي ديگر ذكر ميكنيم كه تبعيت از عنصر هدايت به نفي هر گونه خوف و حزن ميانجامد: فإنما يأتينكم مني هدي فمن تبع هداي فلا خوف عليهم و لاهم يحزنون.35 پس اگر از جانب من شما را رهنمودي رسد آنان كه هدايتم را متابعت كنند بيمي بر ايشان نيست و اندوهگين نگردند. آنچه به وضوح در آية فوق مورد توجه قرار گرفته، نفي خوف و حزن است؛ يعني لازمة تبعيت از هدايتِ الهي نفي هر گونه هراس در معاد و سلب هر گونهاندوه در روز جزا است. در متن هدايت الهي چنين آمده است كه خداوند به تابعان راستين خود، وعدة زوال خوف و حزن را داده است كه در روز جزا به چنين وعدهاي عمل ميكند و در آن روز به عنوان وفاي به عهد و انجاز وعده به تابعان واقعي دين ميفرمايد: ياعباد لاخوف عليكم اليوم و لا أنتم تحزنون.36 اي بندگان من امروز نه بيمي بر شماست و نه اندوهگين شويد. قرينة تقابل دلالت دارد كه متمرد از هدايت الهي مبتلا به خوف و حزن است و منشأ خوف و حزن در روز حساب همان دوزخ است كه اصحاب جهنم به آن گرفتار هستند. پس هيچ گونه ترس و اندوهي از ناحيه ابتلاي به دوزخ، گريبانگير پيروان هدايت الهي نخواهد شد.37 نمايش نموداري واژگان كليدي إهتداء و هدي بدين شرح است: نمودار (1) تقابل و تضاد دو واژة كانوني إهتداء و ضَلال را نمايش ميدهد. و دو مفهوم كليدي تصديق و تكذيب در بافت معنايي واژگان إهتداء و ضلال قرار ميگيرند. در نمودار (2) خدا، آيه را فرو ميفرستد؛ واكنش انسان چنان است كه يا آن آيه را ميپذيرد و حق ميشمارد (تصديق)، يا به عنوان اينكه باطل است منكر آن ميشود (تكذيب)؛ اولي طبيعتاً به ايمان ميانجامد و دومي به كفر. در نمودار (3) انسان در برابر هدايت خداوند، به يكي از دو صورت ممكن، واكنش نشان ميدهد: يعني يا راه اِهتداء را ميپذيرد و يا راه ضلال را انتخاب ميكند. كساني كه راه اول را بر ميگزينند در طريق جنت (بهشت) گام بر ميدارند و كساني كه راه دوم را انتخاب ميكنند در طريق جهنم (دوزخ). إهتداء و ضَلال هر دو بسته به مشيّت الهي است. در نمودار (4) تقابلي اساسي ميان هَدي - راهنمايي - و ضَلال - گمراهي - مشاهده ميكنيم بدين معنا كه آدمي مختار نيست در مقابل ارشاد خدا يكي از دو راه اِهتداء يا ضلال را انتخاب كند. چنان وانمود ميشود كه همه چيز از پيش، معين و مسجّل است. ضَلال چيزي جز نتيجة مستقيم و ضروري اضلال خدا، نيست و در مقابل اضلال خدا هيچ كس را ياراي مقاومت نيست.38
رُشْد - رَشَد
ْ اين واژه در قرآن كريم به صورتهاي مختلف فعلي و اسمي ظاهر ميشود، مانند: رَشَدَ، رَشَدْ، رُشْدْ، رَشاد و رشيْد. واژه پژوهان، اين واژه را در تقابل با واژة غيّ به معناي گمراهي و ضلالت بكار بردهاند. در لسان العرب، رُشد به معناي نقيض الغيّ، و در مُجْمَلُ اللّغة و مفردات الفاظ القرآن، به معناي خلافُ الغيّ بكار رفته است.39 حسن مصطفوي، نيز اين واژه را به معني إهتداء به خير و صلاح دانسته، ميگويد: هدايت ضد ضلالت است؛ همانطوري كه رشد متضاد غيّ است.40 بنابراين رُشد به معناي هدايت و راه صحيح در تضاد با واژة غيّ به معناي گمراهي و ضلالت روش گرديد. بين مفهوم هدايت و مفهوم رُشد ارتباط معنايي نزديك، وجود دارد. إنا سمعنا قرءاناً عجباً. يهدي إلي الرّشدِ.41 ما قرآني شگفت شنيديم [كه] به راه راست هدايت ميكند. بيضاوي، عبارت يهدي إلي الرُّشد را اينگونه تفسير و تعبير ميكند: يهدي إلي الحق و الصواب.42 روشن است كه بين مفهوم هدايت با مفهوم حق و صواب ارتباط تنگاتنگي است. در دو نمونة زير، رُشد از نظر بافتار معنايي، به ترتيب با ايمان و اسلام يكي گرديده است: لا اكراه في الدين قد تبين الرُّشد من الغي فمن يكفر بالطاغوت و يومن بالله فقد استمسك بالعروه الوثقي لا انفصام لها والله سميع عليم.43 در دين هيچ اجباري نيست. و راه از بيراهه به روشني آشكار شده است. پس هر كس به طاغوت كفر ورزد، و به خدا ايمان آورد، به يقين، به دستاويزي استوار، كه گُسستي ندارد، چنگ زده است. و خداوند شنواي داناست. در اين آيه، رُشد با ايمان همزاد و هم معنا گرديده است. چنانكه زمخشري نيز در تفسير عبارت قد تبين الرُّشد من الغيّ گفته است: قد تميز الايمان من الكفر ايمان از كفر با دلائل روشن، جدا گرديده است.44 و انا منا المسلمون و منا القاسطون فمن أسلم فأولئك تحروا رَشَداً.45 و از ميان ما برخي فرمانبردار و برخي از ما منحرفند: پس كساني كه به فرمانند آنانند كه هدايت جستهاند. در آية فوق نيز رُشد با اسلام هم معنا شده است در اين دريافت، رُشد به معناي اسلام چيزي جز إهتداء و طلب هدايت به حق نيست. شيخ طوسي، عبارت تحروا رَشَداً را چنين تعبير ميكند: آنان كه طالب هدايت به سوي حق هستند.46 سبيل الرُّشد (الرّشاد) سبيل رشاد، عبارت است از سبيلي كه سلوكِ در آن آدمي را به حق ميرساند.47 فخر رازي عبارت سبيل الرشد را چنين تفسير كرده است: عبارت است از سبيل هدايت، و دين حق و صواب در علم و عمل.48 نيز در تفسير قمي آمده است: سبيل رشد؛ راه ايمان و صدق و وفا و عمل صالح است.49 بنابراين، پديدارهاي ايمان و عمل صالح، فرايندهائي هستند، از آن جهت كه روندگان خود را به عزت و به لقاء رحمت پروردگار نائل ميآورند سبيل رشد و سبيل الرشاد خوانده ميشوند. در نقطة مقابل سبيل رشد، سبيل غي و سبيلهاي غيّ قرار دارند كه همگي در صراط جحيم واقعند.50 هر يك از اعمال صالح، يك سبيل رشد را تشكيل ميدهد. انابه و بازگشت به سوي خدا، يك سبيل رشد است: و اتبع سبيل من اناب إلي 51 راه كسي را پيروي كن كه توبه كنان به سوي من باز ميگردد كاري كه پيامبر و تابعانش به عنوان داعيان مردم به سوي خدا، از روي بصيرت انجام ميدهند، يك سبيل رشد است: قل هذه، سبيلي أدعوا إلي الله علي بصيره أنا و من اتبعني 52 بگو: اين است راه من، كه من و هر كس پيروي ام كرد با بينايي به سوي خدا دعوت ميكنيم بديهي است، مقام پيامبر اكرم (ص) در كار دعوت از روي بصيرت با مقام پيروانش در اين كار بسيار فرق دارد؛ ولي چون او و تابعانش همگي يك كار صالح را انجام ميدهند آن كار كه يك سبيل رشد باشد وجه مشترك آنان گشته است.53 جهاد في سبيل الله، يكي ديگر از سُبل رشد است. حج و نماز و زكات و ايتاء ذي القربي و ساير اعمال صالح، سبيلهاي ديگر رشدند. همة اين سبيلها به مثابة جادههاي فرعي هستند كه به شاهراه صراط مستقيم متصل شدهاند. قرآن، كتابي است حاوي درسهايي كه انسان متقي را به سبيلهاي رشد و رشاد، هدايت ميكند راههايي كه بر پاية حكمت و سداد استوارند و اقوم هستند: إن هذا القرآن يهدي للتي هي أقوم54 بي گمان اين قرآن به آييني كه استوارتر است راه مينمايد در تفسير عبارت يهدي للتي هي أقوم شيخ طوسي ميفرمايد: يهدي لجميع سبل الدين التي هي توحيد الله وعدله و صدق انبيائه، و العمل بشريعته و فعل طاعاته و تجنب معاصيه.55 هدايت ميكند به همه سبيلهاي دين (رشاد) كه عبارت است از: يگانگي خدا و عدلش و تصديق پيامبرانش و عمل به شريعت او و انجام عبادات و اوامرش و دوري از معاصي او. با عنايت به تفسير فوق از آية ياد شده، به وضوح ارتباط معنايي نزديك ميان هدايت و مفهوم سبيل الرشاد را نشان ميدهد. مثالي ذكر ميكنيم كه ارتباط بين دو واژه هدايت و سبيل الرشاد به خوبي نشان داده شده است: و قال الذي ءامن ياقوم اتبعون أهدكم سبيل الرشاد.56 و كسي كه ايمان آورده بود، گفت: اي قوم من، مرا پيروي كنيد تا شما را به راه رُشد و راستي هدايت كنم. در اين آيه، مومن آل فرعون، مردم را به پيروي از رهنمودهاي خويش فرا ميخواند و تبعيت از خود را، موجب دستيابي به راه صواب و رشاد ميداند. عبارت أهدكم سبيل الرشاد، طعن و تعريض بر فرعون است كه طريقة خود را، رَشاد ميخواند، و ميگفت: و ما أهديكم إلا سبيل الرَشاد...57 ... و شما را جز به راه رُشد و راستي هدايت نميكنم. در واقع فرعون از راه تزوير، مدعي هدايت مردم به راه رشاد بود. از اين كه فرعون و مومن آل فرعون، هر دو مدّعي نشان دادن راه صواب و رشاد به مردم شدند، ميتوان اين حقيقت را بدست آورد كه اصل نيازمندي انسانها به راه رشاد و به مقتدايي كه خود، طي طريق كرده و راهبر ديگران باشد جاي شبههاي نيست. منتهي با عنايت به تأمل در آيات ياد شده، ميتوان اين نكته را دريافت كه؛ شعار فرعون به نشان دادن راه رشاد و راه درست زندگي ـ در تقابل با شعار مومن آل فرعون ـ جز فريبكاري و شيطنت نبود.سبيل الله
سبيل، راهي را گويند كه هموار، نرم و سهل گذر باشد و جمع آن، سُبُل است.58 كلمة تركيبي سبيل الله در صدها آيه از آيات قرآن كريم و تقريباً در بيشتر سورههاي قرآن آمده است. تركيبهاي متنوع اين واژه در قرآن مجيد عبارتند از: سُبُل، سبلاً سبلنا، سبيل، سبيلاً، السبيلاً، سبيلك، سبيلنا، سبيله، سبيلهم و سبيلي.59 در بيشتر آيات قرآن، اين اصطلاح به معناي راه مستقيم است: و من يتبدل الكفر بالايمان فقد ضل سواء السبيل.60 و هر كس كفر را جانشين ايمان سازد، مسلماً از راه مستقيم گمراه شده است. و علي الله قصد السبيل و منها جائر ولو شاء لهدئكم أجمعين.61 و نمودن راه مستقيم بر عهدة خداست، و برخي از آن [راهها] اكثر است، و اگر [خدا] ميخواست مسلماً همه شما را هدايت ميكرد. و قالوا ربنا إنا أطعنا سادتنا و كبرآءنا فأضلونا السبيلا.62 و ميگويند: پروردگارا، ما رؤسا و بزرگتران خويش را اطاعت كرديم و ما را از راه [مستقيم] به در كردند. معاني ديگر واژة سبيل - كه در قرآن كريم آمده است - به اين شرح است: مطلق راه، طريق و مسير؛ راه سفر؛ راه چاره و راه نجات؛ راه گناه و عقوبت؛ راه عيبجوئي؛ راه (طريقه) آميزش؛ راه طاغوت؛ راه مجرمين؛ راه و روش زندگي؛ راه زاد و توشه و63 حقيقت سبيل الله عبارت از مسيري حقيقي است براي بندهاي كه او را به لقاء الله منتهي ميكند؛ و آن كمال عبد و مرتبة بسيار عالي از انسانيت است و به اين حقايق در برخي آيات قرآن اشاره شده است:64 و لا تقولوا لمن يقتل في سبيل الله أموات بل أحياء ولكن لا تشعرون.65 و كساني را كه در راه خدا كشته ميشوند، مرده نخوانيد، بلكه زندهاند؛ ولي شما نميدانيد. ولا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله أمواتا بل أحياء عند ربهم يرزقون.66 و كساني را كه در راه خدا كشته شدهاند، مرده مپندار، بلكه اينان زندهاند و نزد پروردگارشان روزي داده ميشوند. صراط و سبيل گر چه از جهت معنا به هم نزديك است، اما در قرآن كريم واژه صراط همه جا به صورت مفرد بكار رفته است، بر خلاف سبيل كه هم به صورت مفرد و هم به صورت جمع ـ سُبُل ـ آمده است: و أن هذا صراطي مستقيماً فاتبعوه ولا تتبعوا السبل فتفرق بكم عن سبيله67 و اين است راه مستقيم من، پس، از آن پيروي كنيد و از راهها[ي ديگر] كه شما را از راه وي پراكنده ميسازد پيروي مكنيد. مقصود از سُبل در اين آيه، راههاي إعوجاجي و انحرافي است يعني راههايي كه در تقابل با صراط مستقيم باشند. گفته شد واژة صراط در همة آيات قرآني به صورت مفرد آمده و تثنيه و جمع ندارد كه اين خود قرينهاي بر يگانگي و وحدت صراط مستقيم است. و سرّ تعدد ناپذيري صراط آن است كه به خدا استناد دارد و راه مستقيم الهي يكي بيش نيست و هر چه بر خلاف آن باشد، سبيل الغيّ است.68 رابطة سُبل با صراط به دو گونه قابل تصور است: الف) اينكه سُبل، راههايي فرعي هستند كه به صراط ميپيوندند و صراط مستقيم به مثابة خورشيد است و سُبل الهي همانند نورهايي كه از جهات و زواياي گوناگون به صراط مستقيم متصلند. ب) اينكه صراط مستقيم با وحدت انبساطي و گستردهاي كه دارد راههاي فرعي (سبل الهي) را نيز زير پوشش خود داشته باشد. بر اين اساس راههاي فرعي نيز در حقيقت متن صراط است و از مراحل اصلي آن محسوب ميشود.69 قرآن كريم در برابر راههاي انحرافي كه از پيروي آنها نهي شده است: ولا تتبعوا السبل، از سبل الله نيز ياد ميكند و وعدة هدايت اهل مجاهدت به سبل مزبور را ميدهد: والذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا و إن الله لمع المحسنين.70 و كساني كه در راه ما كوشيدهاند، به يقين راههاي خود را بر آنان مينماييم و بيگمان خداوند با نيكوكاران است. اين كه از نيكوكاران ياد ميفرمايد به جهت اين است كه سبلنا راههايي هستند كه نيكوكاران و عاملان اعمال صالح به سوي خدا اختيار ميكنند. آية 16 سوره مائده تفسير همين آيه است: يهدي به الله من اتبع رضوانه سبل السلم و يخرجهم من الظلمت إلي النور بإذنه و يهديهم إلي صراط مستقيم.71 خدا هر كه را از خشنودي او پيروي كند، به وسيلة آن [كتاب] به راههاي سلامت رهنمون ميشود، و به توفيق خويش، آنان را از تاريكيها به سوي روشنايي بيرون ميبرد و به راه مستقيم هدايتشان ميكند. پس و الذين جاهدوا فينا همان من اتبع رضوانه هستند كه خداوند به سبل خويش كه همان سبل السلم باشد هدايت ميفرمايد.72 نكته قابل توجه اينكه؛ خداوند جملة يهدي به الله را به من اتبع رضوانه مقيد ساخته و رسانده است كه تحقق هدايت الهي منوط به تبعيت از رضا و رضوان الهي است بنابراين كلمة هدايت در اينجا به معناي إيصال الي المطلوب است نه ارائه الطريق و راه نشان دادن و چون سلام در اين آيه بطور مطلق ذكر شده است، معلوم ميشود، مقصود سلامتي و ايمني از هر گونه بدبختي و شقاوتي است كه سعادت حيات دنيا و آخرت را مختل ميسازد.73 در تفسير سبل السلام شيخ طوسي ميفرمايد: سبل السلام، همان شريعت اسلام است كه خدا بر بندگانش تشريع كرده است.74 در تفسير جامع البيان نيز آمده است: سبل السلام همان طرق السلام است و آن عبارتست از: راهي كه خدا براي بندگانش تشريع كرده، و بندگان را به سوي آن فراخوانده، و انبياء و رسولانش را بدان جهت برانگيخته است. و آن همان دين اسلام است نه دين يهودي، نه دين مسيحي و نه دين مجوس.75 خاتمه و نتيجهگيري:
1- حوزة معنايي صراط مستقيم در قرآن مجيد عبارتند از: اهتداء، هدي، رُشد، رَشَد، سبيل الرشاد، سبل السلام و سبيل الله. 2- در اين نوشتار، كوشش بر اين بود كه حوزة معنايي مفهوم صراط مستقيم تحليل شود لذا واژههاي كليد و مهمي را كه پيرامون اين مفهوم عمده و اصلي قرار گرفتهاند مورد مداقه قرار گرفته شد. شبكه مفاهيمي كه اين واژههاي كاملاً وابسته به يكديگر، تشكيل ميدهند چيزي است كه ما حوزة معنايي صراط مستقيم ناميديم. 3- در حقيقت حوزة معنايي صراط مستقيم، از جمله فراگيرترين اصطلاحات براي تمامي ارزشهاي اخلاقي ـ ديني است كه در قرآن شناخته شده است. بلكه مركز تمام سيستم و نظام صفات و سجاياي مثبت است، معناي اين سخن آن است كه ما وقتي به ساختمان معنايي واژگان كانوني يك زبان صراط مستقيم دست مييابيم كه از ماهيت عناصري كه سيستم و نظام كلي را شكل ميدهند آگاه باشيم و آنها را بشناسيم. كتابنامه:
1- ابن فارس، احمد، معجم مقاييس اللغه، تحقيق: عبدالسلام محمد هارون، المجلد السادس، بيروت: مكتب الاعلام الاسلامي، 1404 هـ.ق. 2- همو، مجمل اللغه، دراسه و تحقيق: زهير عبدالمحسن سلطان، جزء اول، بيروت: موسسه الرساله، چاپ دوم، 1406 هـ.ق. 3- ابن منظور، لسان العرب، اعداد و تصنيف: يوسف خياط و نديم مرعشلي، مجلد اول، بيروت: دارلسان العرب، بيتا. 4- ايزوتسو، توشيهيكو، خدا و انسان در قرآن، ترجمه: احمد آرام، تهران: شركت سهامي انتشار، چاپ پنجم، 1381 هـ.ش. 5- همو، مفاهيم اخلاقي ـ ديني در قرآن مجيد، ترجمه: فريدون بدرهاي، تهران: نشر و پژوهش فرزان روز، چاپ اول، 1378 هـ.ش. 6- بيضاوي، عبدالله بن عمر، تفسير البيضاوري، مجلد رابع، بيروت: موسسه الاعلمي للمطبوعات، چاپ اول، 1410 هـ.ق. 7- جوادي آملي، عبدالله، تسنيم، ج 3، قم: مركز نشر اسراء، چاپ اول، 1380 هـ.ش. 8- خوئي، سيد ابوالقاسم، البيان في تفسير القرآن، قم: مطبعه العلميه، چاپ سوم، 1394 هـ.ق. 9- رازي، فخر الدين، التفسير الكبير، جزء خامس عشر، بيجا، چاپ سوم، بيتا. 10 ـ راغب اصفهاني، حسين بن محمد، مفردات الفاظ القرآن في غريب القرآن، تهران: المكتبه المرتضويه، چاپ دوم، 1362 هـ.ش. 11 ـ روحاني، محمود، المعجم الاحصائي لالفاظ القرآن الكريم، مجلد ثاني، مشهد: موسسه آستان قدس رضوي، چاپ اول، 1407 هـ.ق. 12 ـ زمخشري، محمود بن عمر، الكشاف، جز، اول (ج1)، بيروت: دارالكتاب العربي، 1947م. 13 ـ طباطبايي، سيد محمد حسين، الميزان في تفسير القرآن، ج 17، تهران: دارالكتب الاسلاميه، چاپ چهارم، 1362 هـ. ش. 14 ـ طبري، محمد بن جرير، جامع البيان عن تأويل آيه القرآن (المعروف تفسير الطبري)، تصحيح: علي عاشور، جزء سادس. بيروت: داراحياء التراث العربي، چاپ اول، 1421 هـ.ق. 15 ـ طوسي، محمد بن حسن. التبيان في تفسير القرآن، تحقيق و تصحيح : احمدحبيب قصير العاملي. ج10، بيروت: مكتب الاعلام الاسلامي، چاپ اول، 1409 هـ.ق. 16 ـ فارسي، جلال الدين، تعالي شناسي، ج 3، تهران: پژوهشگاه فرهنگ و هنر اسلامي چاپ اول، 1378 هـ.ش. 17 ـ فيروزآبادي، محمد بن يعقوب، القاموس المحيط، جزء رابع: بيروت:دارالجيل، بيتا. 18 ـ قمي، علي بن ابراهيم، تفسير القمي، ج 1، قم: موسسه دارالكتاب، چاپ سوم، 1404 هـ.ق. 19 ـ مصطفوي. حسن، التحقيق في كلمات القرآن الكريم، مجلد رابع، تهران: بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1360 هـ.ش. * ـ دانشآموختة رشته الهيات، معارف اسلامي و ارشاد دانشگاه امام صادق عليه السلام - ورودي 73 * محمد بن يعقوب فيروز آبادي، القاموس المحيط، الجزء الرابع، ص 405. 1. احمد بن فارس، معجم مقاييس اللّغه، المجلد السادس، ص 42. 2. سوره اسراء (17) آيه 15. 3. سوره بقره (2) آيه 175. 4. سوره انعام (6) آيه 117. 5. براي نمونه بنگريد به: سوره محمد (ص) (47) آيه 12؛ سوره روم (30) آيات 15و16؛ سورة نساء (4) آيه 76. 6. توشيهيكو ايزوتسو، مفاهيم اخلاقي ـ ديني در قرآن مجيد، ص 392. 7. سوره توبه (9) آيات 17و18. 8. سورة اعراف (7) آيه 52. 9. سورة كهف (18) آيه 13. 10. سوره انعام (6) آيه 82. 11. سوره طه (20) آيه 50. 12. سوره انبياء (21) آيه 73. 13. سوره محمد (ص) (47) آيه 17. 14. سوره تغابن (64) آيه 11. 15. سوره عنكبوت (29) آيه 69. 16. سوره مريم (19) آيه 76. 17. سوره بقره (2) آيه 213. 18. سوره محمد (ص) (47) آيه 5. 19. سوره اعراف (7) آيه 43. 20. راغب اصفهاني، مفردات الفاظ القرآن في غريب القرآن، صص 540-538. 21. سيد أبوالقاسم خوئي، البيان في تفسير القرآن، صص 529-527. 22. سورة بقره (2) آيه 2. 23. همان، آيه 5. 24. همان، آيه 120. 25. همان، آيه 185. 26. سوره آل عمران (3) آيه 138. 27. سوره اسراء (17) آيه 15. 28. سورة انعام (6) آيه 97. 29. سوره بقره (2) آيه 137. 30. سورة طه (20) آيه 82. 31. راغب اصفهاني، پيشين، ص 541. 32. سوره طه (20) آيه 123. 33. ايزوتسو، پيشين، ص 393. 34. سوره بقره (2) آيه 38. 35. سوره زخرف (43) آيه 68. 36. عبدلله جوادي آملي، تسنيم:، ج3، صص 482-479. 37. نمودار نمايشي و توضيحات آن، اقتباس از: توشيهيكو ايزوتسو، خدا و انسان در قرآن، صص 182-177. ذكر اين نكته لازم به نظر ميرسد كه ايزوتسو در تشريح نمودار (4) - نمودار (3) در كتاب خدا و انسان در قرآن - دچار اشكال و سوء تفاهم شده است. ايشان اضلال الهي را در برخي موارد مسجّل و از پيش تعيين شده، تعريف كرده است؛ حال آنكه با تأمّل در آيات وحي، چنين به نظر ميآيد كه اضلال الهي نه به صورت ابتدائي كه به جهت رفتار و عملكرد سوء انسان صورت ميپذيرد. 38. ابن منظور، لسان العرب، المجلد الأول، ص 1169. و نيز:، احمد بن فارس، مُجْمَلُ اللّغه، جزء الأول، ص 379. و نيز: راغب اصفهاني، پيشين، ص 196. 39. حسن مصطفوي، التحقيق في كلمات القرآن الكريم، المجلد الرابع، ص 140. 40. سوره جن (72) آيه 1و2. 41. ناصر الدين بيضاوي، تفسير البيضاوي، المجلد الرابع، ص 331. 42. سوره بقره (2) آيه 256. 43. محمود بن عمر زمخشري، الكشاف، الجزء الاول (ج1)، ص 203. 44. سوره جن (72) آيه 14. 45. محمد بن حسن طوسي، التبيان في تفسير القرآن، ج 10، ص 152. 46. سيد محمد حسين طباطبائي، الميزان في تفسير القرآن، ج 17، ص 351. 47. فخر الدين رازي، التفسير الكبير، الجزء الخامس عشر، ص 4. 48. علي بن ابراهيم قمي، تفسير القمي، ج 1، ص 240. 49. جلال الدين فارسي، تعالي شناسي، ج 3، ص 645. 50. سوره لقمان (31) آيه 15. 51. سوره يوسف (12) آيه 108. 52. جلال الدين فارسي، پيشين، ص 646. 53. سوره اسراء (17) آيه 9. 54. محمد بن حسن طوسي، پيشين، ج 6، ص 453. 55. سوره مومن (40) آيه 38. 56. سيد محمد حسين طباطبائي، پيشين، ص 351. 57. سوره غافر (40) آيه 29. 58. راغب اصفهاني، پيشين، ص 223. 59. محمود روحاني، المعجم الإحصائي لألفاظ القرآن الكريم، المجلد الثاني، صص 845-842. 60. سوره بقره (2) آيه 108. 61. سوره نحل (16) آيه 9. 62. سوره احزاب (33) آيه 67. براي نمونههاي ديگر بنگريد به: سوره نساء (4) آيات 44،137،143؛ سوره مائده (5) آيات 12،60،77؛ سوره اعراف (7) آيه 148؛ سوره رعد (13) آيه 33؛ سوره حج (22) آيه 9؛ سوره فرقان (25) آيات 9،17،27،57؛ سوره نمل (27) آيه 24؛ سوره عنكبوت (29) آيه 38؛ سوره غافر (40) آيه 37؛ سوره شوري (42) آيه 46؛ سوره زخرف (43) آيه 37؛ سوره نجم (53) آيه 30؛ سوره ممتحنه (60) آيه 1؛ سوره قلم (68) آيه 7؛ سوره مزّمّل (73) آيه 19؛ سوره انسان (76) آيات 3و29. 63. براي تفصيل بيشتر نك: دانشنامه قرآن و قرآن پژوهي، به كوشش: بهاء الدين خرمشاهي، ج 2، (تهران: انتشارات دوستان - ناهيد، چاپ اول 1377)، ص 1188. 64. حسن مصطفوي، پيشين، ج 5، ص 47. 65. سوره بقره (2) آيه 154. 66. سوره آل عمران (3) آيه 169. براي نمونههاي ديگر بنگريد به: سوره مائده (5) آيه 35؛ سوره صف (61) آيه 11. 67. سوره انعام (6) آيه 153. 68. عبدالله جوادي آملي، پيشين، ص 467. 69. همان، ص 468. 70. سوره عنكبوت (29) آيه 69. 71. سوره مائده (5) آيه 16. 72. جلال الدين فارسي، پيشين، ص 647. 73. سيد محمد حسين طباطبائي، پيشين، ج 5، ص 263. 74. فضل بن حسن طبرسي، پيشين، ج 2 (جزء السادس) ص 57. 75. محمد بن جرير طبرسي، جامع البيان عن تأويل آيه القرآن، ص 195.