رحمت الهی در میان بلاها و دشمنی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

رحمت الهی در میان بلاها و دشمنی - نسخه متنی

محسن قرائتی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

بلاها هم تويش رحمت است، خدا ارحم الراحمين است، در بلاهايش هم رحمت است. من نمي دانم اين را گفته ام، تو تلويزيون بوده يا در سخنراني هاي راديو و تلويزيون. مثنوي ظاهراً اين را شعر آورده. يک مردي زير يک درخت خوابيده بود، دهانش هم باز بود و خرو پف مي کرد، يک مارمولک کوچکي رفت توي حلقش. مردي که آمد برود آن صحنه را ديد با عصا زد او از خواب بيدار شد، بلند شد گفت چرا مي زني؟ گفت حرف نزن، يکي ديگر هم زد. بعد دو سه تا از اين زردآلوهاي ترشيده بش داد گفت بخور، دو تا سه تا ديگه زد، دوباره دو سه تا زردآلو ترشيده داد گ فت بايد بدوي، اين را با عصا هي دواندش، بالاخره حالش به هم خورد، از خواب بيدار شده زردآلوي ترشيده خورده دويده، حالش به هم خورد، غذا را برگرداند، بعد مارمولک توي غذا برگردانده شده بود، گفت ببين بخاطر اين. من اگر مي گفتم مارمولک است شايد مي ترسيدي، گاهي وقت ها دو تا سه تا چوب مي زنند يعني زير پايمان را داغ مي کنند که برويم. اگر يکجور باشد زندگي... قديم جاده ها صاف بود حالا مي گويند جاده ها بايد کج باشد در جاده صاف آدم خوابش مي گيرد. زندگي مرفه خواب آور است. خيلي آدمها که خيلي گردن کلفتي مي کنند وقتي مريض مي شوند خيلي راحت مي‌گويند چي مي گويي حق باشماست. ... جفنگ مي گفت، به ابرها سنگ مي زد، ولي الان يک خورده تنظيم باد شده. حديث داريم سه چيز را فرستاديم براي اينکه شما را تنظيم باد کنيم: مرض، مرگ، فقر. اينها هم نعمت خداست. يک کسي که خدا دوستش دارد. يکي از خطب اي ايران، سخنراني‌هاي مهمي داشت، مي‌گفت يک مرتبه حمد يادم رفت، «مالک يوم الدين» مثلاً يادم رفت. آقاي ديگر از رؤساي مهم دانشگاه است، همه ايران مي‌شناسندش. مي‌گفت من رفتم نماز بخوانم اساتيد دانشگاه هم همه پشت سرم نماز خواندند. ما يک غروري گرفتيم که عجب محب وبيتي داريم که همه اساتيد پشت سر ما اقتدا کردند. مي گفت رکعت سوم اصلاً يادم رفت چي بگم. مي‌گفت اصلاً حالم گرفته شد. اينها خيلي است، شيرين است، فقر شيرين است، خدا به پيغمبر مي گويد اگر مزه‌اش را نمي‌چشيدي اصلاً... «الم يجدک يتيماً...» يتيمي را بهت چشاندم تا بفهمي يتيمي يعني چه. «فاما اليتيم فلا تقهر» من مزه فقر را به تو چشاندم، «فوجدک عائلا ...» عائلاً يعني فقير «فاغني» تو عائل بودي، يعني فقير بودي، من تو را غني کردم. پس مزه فقر را بهت چشاندم، پس حالا که چشيدي «فاما السائل فلا تنهر» يک فقيري که مي‌آيد رد ش نکن، «و اما السائل فلا تنهر» يتيم را نشکن. يتيم‌ها هم ناراحت نباشند.

/ 1