بر بال اشتياق دعا در قرآن - دعا در قرآن (2) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

دعا در قرآن (2) - نسخه متنی

سید مهدی موسوی کاشمری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

بر بال اشتياق دعا در قرآن

سيد مهدي موسوي كاشمري

در نوشتار پيش به مفهوم دعا و گستره آن پرداختيم و اكنون به بررسي «اركان دعا» در قرآن مي‏نشينيم.

مقصود از «اركان دعا» همان عناصري است كه حقيقت دعا به آن استوار است و بي آن، اساسا دعا تحقّق نمي‏يابد، كه اوّلين و مهمترين ركن آن، پس از ايمان به اصل وجود خداوند،

اعتقاد به ربوبيّت اوست كه در اين مقاله بدان مي‏پردازيم.

1 ـ اعتقاد به ربوبيّت خدا

ريشه ربوبيّت «ربّ» است و راغب اصفهاني آن را اين چنين معنا كرده است: «الرّبّ في الاصل: التربية، و هو انشاء الشّئ حالا فحالاً إلي حدّ الّتمام» يعني: «ربّ» در اصل به معناي تربيت است و آن ايجاد و مراقبت لحظه به لحظه از چيزي تا سرحدّ كمال است.1

و بر اساس تصريح فيروزآبادي و نيز راغب اصفهاني2 و ديگران از اهل لغت كلمه «ربّ» اگر به چيزي اضافه نشود جز به خداوند اطلاق نمي‏شود. و در صورت اضافه مانند: ربّ الدار، ربّ الابل و مانند آن به معناي مالك و صاحب آن چيز خواهد بود و به غير خدا نيز گفته مي‏شود، گر چه اطلاق آن در باره او نيز صحيح است. و آن گونه كه از آموزشهاي قرآني به دست مي‏آيد از اركان اصلي و بنيادين دعا، اعتقاد و باور قلبي به ربوبيّت حقّ است. و خاستگاه واقعي دعا قلبي است كه ايمان به ربوبيّت او در آن راسخ و متجلّي باشد.

«ربوبيّت» وجهه پروردگاري مبدء هستي در كنار آفريدگاري اوست «تربيت» نيز از همين ريشه است و تنها مربّي جهان و مربّي حقيقي و واقعي انسان نيز هموست. و به دنبال اين باور است كه انسان در حال رشد و بالندگي و محتاج دست‏گيري با احساس بيچارگي و پريشان‏حالي فقط رو به سوي او مي‏آورد و تنها از او كمك مي‏خواهد.

شخصي كه به ربوبيّت حقّ اذعان واقعي ندارد و اداره عالم را به طور كلّي و يا جزيي به غير او نسبت مي‏دهد هيچگاه دست نياز به سوي او دراز نخواهد كرد و اگر دعايي از او سر زند مصدري جز زبان نخواهد داشت.

و ما به خاطر اهميّت و تأثير قطعي اين اعتقاد در تحقّق دعا، در ادامه مقاله به تفصيل اين موضوع را پي مي‏گيريم.

يهوديان و ربوبيّت حق

بنا بر مفاد برخي روايات، قوم يهود معتقد بودند كه خداوند از كار عالم فارغ شده و مانند ساعتي كه پس از كوك كردن آن، به طور خودكار عمل مي‏كند، آن چه در جهان پيش مي‏آيد از دست خدا خارج است و او پس از آفرينش هستي هيچ نقشي در تغيير و تبديل و تقديم و تأخير حوادث ندارد و دست او از اين جهت بسته است.3 و بر طبق اين روايات، قرآن كريم نيز حكايت اين رأي آنان را كرده است. آنجا كه مي‏فرمايد: وَ قالَت اليَهُودُ يَدُاللهَ مَغْلُولَةٌ» قوم يهود گفتند دست خدا بسته است».4

بر مبناي اين نظر، اساسا در جهان مديريّتي وجود ندارد و ربوبيّتي در كار نيست و آن چه هست تنها بر طبق جبر حاصل مي‏گردد.

مشركان جاهلي و ربوبيّت

مشابه اين عقيده، گرايش مردم جاهلي و بت‏پرستان عصر نزول قرآن است آنها مطابق آيات قرآني، منشأ هستي و اصل وجود را خداي بزرگ مي‏دانستند ولي اداره عالم و پروردگاري آن را به بتان نسبت مي‏دادند.

قرآن كريم در برخي آيات مي‏فرمايد: اگر از آنها بپرسي آسمان و زمين را چه كسي آفريده است؟ در جواب مي‏گويند: خدا آن را به وجود آورده است.5 در حالي كه مفاد برخي ديگر از آيات اين است كه آنان غير خدا را «ربّ» خود مي‏دانستند.6 شايد منشأ اصلي اين اشتباه بزرگ در عرصه گرايشهاي اعتقادي بشري اين باشد كه صاحبان اين انديشه غلط به درستي به نحوه آفرينش موجودات پي نبرده بودند و اين انحراف ناشي از خطايي بزرگتر است. و آن قياس پيدايش جهان هستي با چگونگي برخي آثار پديد آمده از انسان است.

آنها با مشاهده اين كه وقتي از تركيب برخي موادّ، به وسيله انسان دستگاهي و اثري بوجود مي‏آيد ديگران كه سازنده آن نيستند نيز، مي‏توانند آن را اداره كنند و ممكن است ارتباط آن را با سازنده آن قطع كرد، كار خدا رابر همين امر قياس كردند و آن را موضوعي ممكن دانسته و معتقد شدند، خداوند ربوبيّت جهان را پس از ايجاد آن به وسائط داده و آنها مدير و مدبّراند.

در صورتي كه اگر آنان ساحت فكر خود را از اين اعتقاد ناصواب پاك مي‏كردند، هيچگاه در اين مهلكه عظيم و اين پرتگاه هولناك گرفتار نمي‏آمدند.

بنا بر تعاليم ديني و براهين عقلي و عرفاني، صدور موجودات از مبدء هستي مانند صدور نور خورشيد از آن است. يعني همان گونه كه شعاع خورشيد بستگي تمام به اشراق آن دارد و اگر لحظه‏اي تابش آن قطع شود، سراسر منظومه شمسي به ظلمتكده‏اي تبديل خواهد گشت. اساس عالم نيز به گونه‏اي است كه فرضا چنانچه كمتر از آني عنايت حق و اراده و وجهه او از جهان گسسته شود نشاني از هيچ موجودي نخواهي يافت و اين عين ربوبيّت است.

بنابر اين محال است چنين صدوري همراه با پروردگاري حق بر هستي نباشد و لذا در يكي از آيات قرآني كه در اين زمينه آمده و قبلاً اشاره شد، پس از آن كه مي‏فرمايد: مشركان خلقت آسمان و زمين را از خدا مي‏دانند. مي‏فرمايد: «فَأنّي يُؤْفَكونَ» اينان با اعراض از طريق حقّ، به كجا روي آورده‏اند؟7

راغب اصفهاني «افك» را اين چنين معنا مي‏كند: «ألإفك كلّ مصروف عن وجهه الّذي يحقّ أن يكون عليه». يعني «إفك» به هر چيزي گويند كه وجهه اصلي خود را از دست داده باشد و از طريق شايسته خود منحرف شده باشد.

بنا بر اين مقصود از آيه كريمه اين است كه نتيجه قهري پذيرش خلقت آسمان و زمين به دست خداوند تسليم و باور به ربوبيّت او و سپس پرستش و اطاعت اوست. و اينان كه در برابر غير آفريدگار جهان كرنش مي‏كنند و جز او را مي‏پرستند، به بيراهه مي‏روند و از التزام به لازمه قهري عقيده خود دور افتاده‏اند.

و در آيه‏اي ديگر، پس از ذكر اين اقرار مي‏فرمايد: «اَلحَمْدُللهِ بَلْ اَكْثَرُهُمْ لا يَعْلَمُونَ» يعني: سپاس خدا را كه به چنين امري اقرار مي‏كنند، ولي چرا انديشه‏اي متناقض آن دارند؟ و به ربوبيّت غير خدا معتقدند؟ علّت آن است كه آنان از درك اين خطاي آشكار در صحنه اعتقادات خود ناتوانند.8

و نيز مي‏فرمايد: «يَسْئَلُهُ مَنْ في السَّمواتِ وَ الاَرْضِ كُلُّ يَوْمٍ هُوَ في شَأْنٍ؛ يعني همه آسمانيان و زمينيان از او مي‏طلبند و او هر روز در شأني از تدبير عالم است.9

و دور نيست كه مقصود از اين طلب، همان نياز و فقر ذاتي و احتياج طبيعي باشد كه تمامي موجودات را فرا گرفته و براي آنان لحظه‏اي انقطاع از مبدء، متصوّر نيست.

البته بر اساس آياتي از قرآن مجيد، مشركان مكّه نه تنها اصل آفرينش را از آن خداوند مي‏دانستند بلكه حوادثي از قبيل باد و باران و روزي و حتّي تدبير مجموعه نظام هستي را به او مستند مي‏كردند.10

و لذا ممكن است گفته شود: بت‏پرستان جاهلي گر چه اصل آفرينش را در كلّ آن و نيز در حوادث جزئي به خداي بزرگ منتسب مي‏كردند و همچنين تدبير نظام كلّي هستي و ربوبيّت و تدبير معبودها را در دست او مي‏دانستند ولي بر اين باور بودند كه خداي متعال، ربوبيّت نسبت به حوادث جزئي را به شركاء واگذار كرده و آنهايند كه به تدبير امور مشغول‏اند.

قريب به همين مطلب را، علامه طباطبايي در تفسير «الميزان» بيان فرموده است.

ايشان مي‏فرمايد: «به اعتقاد مشركان جاهلي ارباب و خدايان آنها موجودات ممكن و مخلوق خداي متعال بودند كه تدبير امور، بر اساس منزلت هر كدام بدو تفويض گرديده و كار خداوند را تنها در آفرينش و ايجاد منحصر مي‏دانستند گذشته از اين كه او را ربّ ارباب و مدبّر امر خدايان مي‏شمردند.»11

بنابر اين فرق بين عقيده يهود و مشركان جاهلي در اين بود كه آنان اساسا براي جهان مديريّتي قايل نبودند و اينان گرچه اصل آن را پذيرفته بودند ولي آنان را به غير خدا نسبت مي‏دادند.

تأثير اين اعتقاد بر دعا

نتيجه قهري اين طرز فكر آن است كه صاحبان آن يا اصولاً براي دعا نقشي قايل نباشند زيرا بر مبناي اعتقاد يهود، همه چيز از ازل تعيين گرديده و دست خدا از هر تصرّفي در جهان هستي كوتاه است، و يا خواسته‏هاي خود را از غير خدا بخواهند و همه تلاش خود را در طريق جلب رضايت واسطه‏ها صرف كنند و هر آنچه لازمه كسب خوشنودي است از عبادت، كرنش و تعظيم، پيشكش و هديه حتي قرباني فرزند و غير آن، در برابر آنان انجام دهند تا با جلب رضايت آنها دعايشان مقبول افتد و ارواح واسطه به شفاعت و واسطه‏گري برخيزند و حاجت اين بيچارگان را از خدا بگيرند.

قرآن و ربوبيّت حقّ

برعكس اين دو ديدگاه، در نظرگاه قرآني و توحيدي، خداوند همچنان كه خالق است مربّي نيز هست، هم آفريدگار است و هم پروردگار. دست او بسته نيست، «بَلْ يَداهُ مَبْسُوطَتانِ» هر دو دست او باز است.12 بسطي بي‏نهايت و بي‏مرز، با وصف اطلاق كه هيچ قيدي برايش متصوّر نيست. نه تنها از كار جهان فارغ نشده است بل: «كُلُّ يَوْمٍ هُوَ في شَأْنِ» يعني هر روز او در شأني از تدبير امور عالم است.13

قرآن كريم در جهت مبارزه با آن فكر انحرافي و باطل و تثبيت ربوبيّت مطلق حق در جاي جاي آيات نوراني خود خداي را بدين وصف توصيف كرده و با اين عنوان ياد كرده است و در آن نزديك به هزار بار واژه «ربّ» در صورتهاي مختلف بر ذات باري اطلاق گرديده است.14

در ديدگاه قرآن كريم نه تنها تدبير مجموعه نظام هستي در دست اوست، بلكه ربوبيّت و اداره نظامات جزئي نيز مخصوص خداوند است.

از انسيان15 گرفته تا جنّيان16 و ملائك17، از زمين18 تا آسمان19، از سرزمين حاصلخيز20 تا شكافتن ظلمت شب در سپيده‏دم21، و در نهايت همه جهانيان22 و عوالم، تحت ربوبيّت و پروردگاري آن ذات مقدّس است.

رابطه دعا و اعتقاد به ربوبيّت حقّ

وقتي در باور شخصي، ربوبيّت حق جاي گرفت و با عمق جان خود تنها او را همه كاره يافت و چشم اميد از غير او بست، بناچار حوائج خود را نيز فقط از او مي‏طلبد و در مقام توسّل به وسائط طبيعي نيز، به آنان به چشم استقلال نمي‏نگرد و اگر دارويي براي رفع مريضي خود بخورد، شفاي درد را از خدا مي‏خواهد و تأثير را به او مستند مي‏كند. و تا شخص دعاكننده، حقيقتا اين گونه نباشد و در حال دعا، چشمداشت به تأثير استقلالي وسائط داشته باشد، دعايش واقعي نيست و لذا به اجابت نيز دور است. بسياري در وقت طلب از خداوند، انقطاع كامل بر ايشان دست نمي‏دهد، و اين بدان خاطر است كه بدرستي دل از وسائط طبيعي نبريده‏اند و هنوز منتظراند تا شايد از ناحيه آنها فرج و گشايشي برايشان حاصل شود.

البته اشتباه نشود ما نفي وسائط نمي‏كنيم و آن را به طور مطلق مردود نمي‏شماريم بلكه سخن در اين است كه نگرش به وسائل مختلف است. برخي بدان با ديد استقلال مي‏نگرند و براي آنها، هم عرض خواست و اراده الهي، تأثير قائل‏اند. در صورتي كه در اعتقاد دسته‏اي ديگر، وسيله‏ها در طول اراده خداوند واقع‏اند.

در نظر اين دسته، عملي شدن هر كاري به دست اوست و وسائط تنها آلت و وسيله انجام عمل‏اند، كسي كه مانند گروه اول فكر مي‏كند منطقش اين است كه اگر فلاني مثلاً نبود من بيچاره مي‏شدم و چنانچه فلان دارو را نمي‏خوردم يا آن پزشك خاص نبود من هلاك مي‏شدم، ولي بر اساس منطق گروه دوم قضيّه اين گونه نيست. داراي چنين انديشه‏اي چون تنها خدا را همه چيز و همه كاره مي‏داند و تأثير وسائل را نيز بدو منتسب مي‏كند، هيچگاه نجات خود را در وسيله‏اي خاصّ منحصر نمي‏كند و از خدا مي‏خواهد تا خود متكفّل امر او شود و اگر وسيله‏اي رنگ باخت و از كار افتاد. از راه ديگري او را به مقصود رساند.

و لذا قرآن مجيد وقتي دستور به دعا مي‏دهد اين گونه مي‏فرمايد: «وَ قالَ رَبُّكُمْ اُدْعُوني أَسْتَجِبْ لَكُمْ» پروردگار شما گفت: مرا بخوانيد تا اجابت كنم شما را.23

اين آيه كريمه به ما ياد مي‏دهد كه ابتدا بايد خدا را به ربوبيّت شناخت و بدان باور قلبي يافت، و آن گاه دعا كرد. كه اگر چنين شد جواب قطعي الهي را نيز به دنبال خود خواهد داشت.

اعتقاد به ربوبيّت حقّ و فلسفه دعا

از همين جا مي‏توان به يكي از فلسفه‏هاي اساسي دعا اشاره كرد و در پرتو آن به پرسشي كه از ديرباز در اين زمينه مطرح بوده است پاسخ داد و آن اين است كه با توجه به اين كه خداي متعال از تمامي نيازهاي بندگان خويش آگاه است و نسبت به همه حالات و خواسته‏هاي آنان مطلع است، چه نيازي به ابراز اين خواسته و دعا، از سوي بندگان است؟ و در حقيقت سؤال يا به خاطر تحريك عواطف شخص مسؤول و يا براي اطلاع يافتن او از حال سائل است در حالي كه ساحت ذات باري تعالي از اوّلي منّزه و دوّمي هم بدون آن حاصل است. پاسخ اين است كه بر اساس آن چه گفتيم كه اصولاً دعا از اعتقاد به ربوبيّت حقّ ناشي مي‏شود و بين اين دو رابطه مستقيم است مي‏توان گفت كه همچنان كه اصل اعتقاد به ربوبيّت حق در دعا مؤثّر است، عرض حاجت به حضرت حق نيز در تحكيم و افزايش اين باور تأثير اساسي دارد. و در حقيقت، دعا نوعي تلقين و تمرين عملي براي استحكام اين عقيده در قلب و تعميق تدريجي آن در زواياي روح و جان آدمي به شمار مي‏رود. اين درست است كه خداي متعال به همه نيازمنديها و احتياجهاي بندگان خود بخوبي واقف است و بر همين اصل تا آن جا كه ضرورت برپايي نظام احسن خلقت

اقتضاء مي‏كند، مواهب خود را به سوي بندگان خويش، چه از او بخواهند و چه نخواهند بر مؤمن و كافر، سرازير مي‏كند و در دعائي هم كه از امام صادق(ع) در اعمال ماه رجب رسيده است مي‏خوانيم: «يا من يعطي من سأله، يا من يعطي من لم يسأله و من لم يعرفه تحنّنا منه و رحمة...».

يعني: اي كسي كه از روي رحمت و شفقت، به بندگان خود چه آنان كه از تو بخواهند و چه آن بنده‏اي كه از تو نخواهد و تو را نشناسد نعمتهاي خود را بي‏دريغ عطا مي‏كني...»24

ولي در عين حال، عطاياي مخصوص و مواهب ويژه خداوندي از آن كساني است كه از او طلب كنند و دست نياز به درگاه با عظمت او دراز كنند و بدينوسيله، ربوبيت و پروردگاري او را در باور خود بگنجاند و هر روز و شب رفته رفته اين عقيده ناب و سازنده را در قلب خود راسخ و راسختر كنند.

و لذا برخي مفسّران، مطابق برخي روايات، در فرق بين «رحمان» و «رحيم» گفته‏اند: «رحمن» جنبه رحمت عام حضرت حقّ نسبت به بندگان از مؤمن و كافر در دنياست و مقصود از «رحيم» وجهه لطف و رأفت خاصّ ربوبيّ، نسبت به مؤمنان در دنيا و آخرت است».25

البته اين يك فرق ذاتي است و اضافه بر آن ـ بر اساس آنچه گفتيم ـ بين اين دو، تفاوت ديگري نيز هست، و آن اين است كه رحمت عامّ خداوندي بدون سؤال و خود به خود به سوي جايگاههايش سرازير مي‏شود و قابليّتهاي طبيعي براي جذب آن كافي است ولي براي رحمت خاصّ او لياقتها و زمينه‏هاي كسبي لازم است تا افزون بر عطاياي عام، آن مواهب ويژه، نيز به سوي بنده گسيل گردد.

براي مثال مي‏توان از صاحب قدرتي نام برد كه براي پذيرش مردم، هم بار عامّ دارد، كه در آن همگان را از هر طبقه و صنفي كه باشند و از دوست و دشمن، به صورت عموم به حضور مي‏پذيرد. و در كنار آن پذيرش خصوصي نيز دارد كه اين نوع ملاقات، تنها براي كساني است كه از خواصّ او به شمار مي‏آيند و از ديگران واقف‏تر و داناتر به مقام و منزلت اويند و ترتيب و آداب لازم براي حضور را به درستي دانسته و بدان ملتزمند. لذا قرآن مجيد در زمينه اهميّت و نقش دعا در حيات مادّي معنوي مؤمنان مي‏فرمايد: «قُلْ ما يَعْبَأُبِكُمْ رَبّي لَوْلا دُعائَكُمْ». يعني: بگو اگر دعاي شما نباشد پروردگار من توجّه و عنايتي به شما نخواهد داشت.26

نكته قابل توجه اين است كه در اين آيه كريمه و نيز آيه‏اي كه سابقا ذكر آن رفت و در آن دستور دعا داده شده است، خداي متعال با عنوان «ربّ» ياد شده است كه نشان‏دهنده ارتباط تنگاتنگ عنصر دعا با موضوع ربوبيّت است. و بيانگر اين نكته مهم است كه با وجود اعتقاد به ربوبيّت اوست كه مي‏توان رو به سوي او آورد و از او رفع نيازهاي مادي و معنوي را خواست.

گذشته از اين كه با دستور به دعا، به مؤمنان ياد مي‏دهد كه نعمت‏هاي مخصوص الهي، بدون تقاضا از او جلب نمي‏گردد، و بي آن غير از محروميت نتيجه‏اي عايد بنده نخواهد شد.

و اين رابطه مستقيم و تأثير گذاري متقابل به گونه‏اي است كه بدون اعتقاد به پروردگاري حق، دعا محقّق نمي‏گردد، و از آن طرف دعا نيز خود عامل بسيار مهم و مؤثّر در تقويت و استحكام اين عقيده در جان مؤمن است.

و روي همين اساس، در آغاز اكثريت قريب به اتفاق دعاهاي قرآني، خداي بزرگ با عنوان «ربّنا» و مانند آن، مخاطب قرار گرفته و محل سؤال و طلب واقع شده است. در اينجا به مواردي از آن باب نمونه اشاره مي‏كنيم.

1 ـ «وَ مِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فِي الآخِرَةِ حَسَنَة ًوَ قِنا عَذابَ النّارِ». و از مردمان كساني هستند كه دعايشان اين است: پروردگارا به ما از نعمتهاي دنيا و آخرت عطا كن و از عذاب دوزخت نگاه دار!».27

2 ـ «... رَبَّنا أَفْرِغْ عَلَيْنا صَبْرا وَ ثَبِّتْ اَقْدامَنا وَ انْصُرْنا عَلَي القَومِ الكافِرينَ؛ پروردگارا! بر ما صبر و تحمل فرو ريز و گامهايمان استوار كن و ما را بر جناح كفر پيروز فرما!».28

3 ـ «رَبَّنا لا تُزِعْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنا وَهَبْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً اِنَّكَ اَنْتَ الْوَهّابُ؛ پروردگارا! قلبهاي ما را پس از آن كه هدايت كرده‏اي از حقّ منحرف مكن و از رحمت خود بر ما ببخش و بدرستي كه تو بخشنده‏اي».29

4 ـ «... رَبَّنا اغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ إِسْرافَنا في أَمْرِنا وَ ثَبِّتْ أَقْدامَنا وَ انْصَرْنا عَلَي الْقَومِ الكافِرينَ؛ بار پروردگارا! گناهانمان را بر ما ببخش و قلم عفو بر تجاوزكاريهايمان بكش و ما را در پيمودن راهت ثابت قدم بدار و بر كافران پيروزمان كن.»30

5 ـ «رَبَّنا آمَنّا بِما أَنْزَلْتَ وَ اتَّبَعْنَا الرَسُولَ فَاكْتُبْنا مَعَ الشّاهِدينَ؛ پروردگارا! ما بدانچه فرو فرستادي ايمان آورديم و فرستاده‏ات را پيروي كرديم. و ما را از شاهدان بر تبليغ رسالت قرار ده».31

6 ـ «... رَبَّنا إِنَّنا آمَّنا فَاغْفِرْلَنا ذُنُوبَنا وَ قِنا عَذابَ النّارِ؛ پروردگارا! ما ـ بدانچه نازل كرده‏اي ـ ايمان آورده‏ايم. پس گناهانمان را بر ما ببخش و از عذاب آتش قهرت محافظت فرما!32

إنّك قريب مجيب.


1 ـ مفردات راغب، ص 184.

2 ـ قاموس المحيط، ص 72؛ مفردات راغب، همان صفحه.

3 ـ تفسير الميزان، ج 6، ص 39، 40، چاپ ايران.

4 ـ مائده / 64.

5 ـ زخرف / 9؛ لقمان / 25 و غير آن.

6 ـ آل عمران / 64؛ يوسف / 39؛ توبه / 8 و 31.

7 ـ عنكبوت / 61.

8 ـ لقمان / 25.

9 ـ رحمن / 55.

10 ـ يونس / 32؛ لقمان / 25؛ عنكبوت / 62.

11 ـ تفسير الميزان، ج 17، ص 234، چاپ بيروت.

12 ـ مائده / 64.

13 ـ رحمن / 55.

14 ـ مراجعه به «معجم المفهرس لالفاظ القران الكريم» محمد فؤاد عبدالباقي، واژه «ربّ».

15 ـ ناس / 1.

16 ـ رحمن / 32.

17 ـ شورا / 5.

18 ـ زمر / 69.

19 ـ انشقاق / 12.

20 ـ اعراف / 57.

21 ـ فلق / 1.

22 ـ حمد / 1.

23 ـ غافر / 60.

24 ـ مفاتيح الجنان، اعمال ماه رجب، ص 137.

25 ـ مجمع البيان، ج 1، ص 21.

26 ـ فرقان / 77.

27 ـ بقره / 201.

28 ـ بقره / 250.

29 ـ آل عمران / 25.

30 ـ آل عمران / 147.

31 ـ آل عمران / 53.

32 ـ آل عمران / 16.

/ 1