بر بال اشتياق دعا در قرآن
سيد مهدي موسوي كاشمري در نوشتار پيش به مفهوم دعا و گستره آن پرداختيم و اكنون به بررسي «اركان دعا» در قرآن مينشينيم.مقصود از «اركان دعا» همان عناصري است كه حقيقت دعا به آن استوار است و بي آن، اساسا دعا تحقّق نمييابد، كه اوّلين و مهمترين ركن آن، پس از ايمان به اصل وجود خداوند، اعتقاد به ربوبيّت اوست كه در اين مقاله بدان ميپردازيم.1 ـ اعتقاد به ربوبيّت خدا
ريشه ربوبيّت «ربّ» است و راغب اصفهاني آن را اين چنين معنا كرده است: «الرّبّ في الاصل: التربية، و هو انشاء الشّئ حالا فحالاً إلي حدّ الّتمام» يعني: «ربّ» در اصل به معناي تربيت است و آن ايجاد و مراقبت لحظه به لحظه از چيزي تا سرحدّ كمال است.1و بر اساس تصريح فيروزآبادي و نيز راغب اصفهاني2 و ديگران از اهل لغت كلمه «ربّ» اگر به چيزي اضافه نشود جز به خداوند اطلاق نميشود. و در صورت اضافه مانند: ربّ الدار، ربّ الابل و مانند آن به معناي مالك و صاحب آن چيز خواهد بود و به غير خدا نيز گفته ميشود، گر چه اطلاق آن در باره او نيز صحيح است. و آن گونه كه از آموزشهاي قرآني به دست ميآيد از اركان اصلي و بنيادين دعا، اعتقاد و باور قلبي به ربوبيّت حقّ است. و خاستگاه واقعي دعا قلبي است كه ايمان به ربوبيّت او در آن راسخ و متجلّي باشد.«ربوبيّت» وجهه پروردگاري مبدء هستي در كنار آفريدگاري اوست «تربيت» نيز از همين ريشه است و تنها مربّي جهان و مربّي حقيقي و واقعي انسان نيز هموست. و به دنبال اين باور است كه انسان در حال رشد و بالندگي و محتاج دستگيري با احساس بيچارگي و پريشانحالي فقط رو به سوي او ميآورد و تنها از او كمك ميخواهد.شخصي كه به ربوبيّت حقّ اذعان واقعي ندارد و اداره عالم را به طور كلّي و يا جزيي به غير او نسبت ميدهد هيچگاه دست نياز به سوي او دراز نخواهد كرد و اگر دعايي از او سر زند مصدري جز زبان نخواهد داشت.و ما به خاطر اهميّت و تأثير قطعي اين اعتقاد در تحقّق دعا، در ادامه مقاله به تفصيل اين موضوع را پي ميگيريم.يهوديان و ربوبيّت حق
بنا بر مفاد برخي روايات، قوم يهود معتقد بودند كه خداوند از كار عالم فارغ شده و مانند ساعتي كه پس از كوك كردن آن، به طور خودكار عمل ميكند، آن چه در جهان پيش ميآيد از دست خدا خارج است و او پس از آفرينش هستي هيچ نقشي در تغيير و تبديل و تقديم و تأخير حوادث ندارد و دست او از اين جهت بسته است.3 و بر طبق اين روايات، قرآن كريم نيز حكايت اين رأي آنان را كرده است. آنجا كه ميفرمايد: وَ قالَت اليَهُودُ يَدُاللهَ مَغْلُولَةٌ» قوم يهود گفتند دست خدا بسته است».4بر مبناي اين نظر، اساسا در جهان مديريّتي وجود ندارد و ربوبيّتي در كار نيست و آن چه هست تنها بر طبق جبر حاصل ميگردد.مشركان جاهلي و ربوبيّتمشابه اين عقيده، گرايش مردم جاهلي و بتپرستان عصر نزول قرآن است آنها مطابق آيات قرآني، منشأ هستي و اصل وجود را خداي بزرگ ميدانستند ولي اداره عالم و پروردگاري آن را به بتان نسبت ميدادند.قرآن كريم در برخي آيات ميفرمايد: اگر از آنها بپرسي آسمان و زمين را چه كسي آفريده است؟ در جواب ميگويند: خدا آن را به وجود آورده است.5 در حالي كه مفاد برخي ديگر از آيات اين است كه آنان غير خدا را «ربّ» خود ميدانستند.6 شايد منشأ اصلي اين اشتباه بزرگ در عرصه گرايشهاي اعتقادي بشري اين باشد كه صاحبان اين انديشه غلط به درستي به نحوه آفرينش موجودات پي نبرده بودند و اين انحراف ناشي از خطايي بزرگتر است. و آن قياس پيدايش جهان هستي با چگونگي برخي آثار پديد آمده از انسان است.آنها با مشاهده اين كه وقتي از تركيب برخي موادّ، به وسيله انسان دستگاهي و اثري بوجود ميآيد ديگران كه سازنده آن نيستند نيز، ميتوانند آن را اداره كنند و ممكن است ارتباط آن را با سازنده آن قطع كرد، كار خدا رابر همين امر قياس كردند و آن را موضوعي ممكن دانسته و معتقد شدند، خداوند ربوبيّت جهان را پس از ايجاد آن به وسائط داده و آنها مدير و مدبّراند.در صورتي كه اگر آنان ساحت فكر خود را از اين اعتقاد ناصواب پاك ميكردند، هيچگاه در اين مهلكه عظيم و اين پرتگاه هولناك گرفتار نميآمدند.بنا بر تعاليم ديني و براهين عقلي و عرفاني، صدور موجودات از مبدء هستي مانند صدور نور خورشيد از آن است. يعني همان گونه كه شعاع خورشيد بستگي تمام به اشراق آن دارد و اگر لحظهاي تابش آن قطع شود، سراسر منظومه شمسي به ظلمتكدهاي تبديل خواهد گشت. اساس عالم نيز به گونهاي است كه فرضا چنانچه كمتر از آني عنايت حق و اراده و وجهه او از جهان گسسته شود نشاني از هيچ موجودي نخواهي يافت و اين عين ربوبيّت است.بنابر اين محال است چنين صدوري همراه با پروردگاري حق بر هستي نباشد و لذا در يكي از آيات قرآني كه در اين زمينه آمده و قبلاً اشاره شد، پس از آن كه ميفرمايد: مشركان خلقت آسمان و زمين را از خدا ميدانند. ميفرمايد: «فَأنّي يُؤْفَكونَ» اينان با اعراض از طريق حقّ، به كجا روي آوردهاند؟7راغب اصفهاني «افك» را اين چنين معنا ميكند: «ألإفك كلّ مصروف عن وجهه الّذي يحقّ أن يكون عليه». يعني «إفك» به هر چيزي گويند كه وجهه اصلي خود را از دست داده باشد و از طريق شايسته خود منحرف شده باشد.بنا بر اين مقصود از آيه كريمه اين است كه نتيجه قهري پذيرش خلقت آسمان و زمين به دست خداوند تسليم و باور به ربوبيّت او و سپس پرستش و اطاعت اوست. و اينان كه در برابر غير آفريدگار جهان كرنش ميكنند و جز او را ميپرستند، به بيراهه ميروند و از التزام به لازمه قهري عقيده خود دور افتادهاند.و در آيهاي ديگر، پس از ذكر اين اقرار ميفرمايد: «اَلحَمْدُللهِ بَلْ اَكْثَرُهُمْ لا يَعْلَمُونَ» يعني: سپاس خدا را كه به چنين امري اقرار ميكنند، ولي چرا انديشهاي متناقض آن دارند؟ و به ربوبيّت غير خدا معتقدند؟ علّت آن است كه آنان از درك اين خطاي آشكار در صحنه اعتقادات خود ناتوانند.8و نيز ميفرمايد: «يَسْئَلُهُ مَنْ في السَّمواتِ وَ الاَرْضِ كُلُّ يَوْمٍ هُوَ في شَأْنٍ؛ يعني همه آسمانيان و زمينيان از او ميطلبند و او هر روز در شأني از تدبير عالم است.9و دور نيست كه مقصود از اين طلب، همان نياز و فقر ذاتي و احتياج طبيعي باشد كه تمامي موجودات را فرا گرفته و براي آنان لحظهاي انقطاع از مبدء، متصوّر نيست.البته بر اساس آياتي از قرآن مجيد، مشركان مكّه نه تنها اصل آفرينش را از آن خداوند ميدانستند بلكه حوادثي از قبيل باد و باران و روزي و حتّي تدبير مجموعه نظام هستي را به او مستند ميكردند.10و لذا ممكن است گفته شود: بتپرستان جاهلي گر چه اصل آفرينش را در كلّ آن و نيز در حوادث جزئي به خداي بزرگ منتسب ميكردند و همچنين تدبير نظام كلّي هستي و ربوبيّت و تدبير معبودها را در دست او ميدانستند ولي بر اين باور بودند كه خداي متعال، ربوبيّت نسبت به حوادث جزئي را به شركاء واگذار كرده و آنهايند كه به تدبير امور مشغولاند.قريب به همين مطلب را، علامه طباطبايي در تفسير «الميزان» بيان فرموده است.ايشان ميفرمايد: «به اعتقاد مشركان جاهلي ارباب و خدايان آنها موجودات ممكن و مخلوق خداي متعال بودند كه تدبير امور، بر اساس منزلت هر كدام بدو تفويض گرديده و كار خداوند را تنها در آفرينش و ايجاد منحصر ميدانستند گذشته از اين كه او را ربّ ارباب و مدبّر امر خدايان ميشمردند.»11بنابر اين فرق بين عقيده يهود و مشركان جاهلي در اين بود كه آنان اساسا براي جهان مديريّتي قايل نبودند و اينان گرچه اصل آن را پذيرفته بودند ولي آنان را به غير خدا نسبت ميدادند.تأثير اين اعتقاد بر دعا
نتيجه قهري اين طرز فكر آن است كه صاحبان آن يا اصولاً براي دعا نقشي قايل نباشند زيرا بر مبناي اعتقاد يهود، همه چيز از ازل تعيين گرديده و دست خدا از هر تصرّفي در جهان هستي كوتاه است، و يا خواستههاي خود را از غير خدا بخواهند و همه تلاش خود را در طريق جلب رضايت واسطهها صرف كنند و هر آنچه لازمه كسب خوشنودي است از عبادت، كرنش و تعظيم، پيشكش و هديه حتي قرباني فرزند و غير آن، در برابر آنان انجام دهند تا با جلب رضايت آنها دعايشان مقبول افتد و ارواح واسطه به شفاعت و واسطهگري برخيزند و حاجت اين بيچارگان را از خدا بگيرند.قرآن و ربوبيّت حقّ
برعكس اين دو ديدگاه، در نظرگاه قرآني و توحيدي، خداوند همچنان كه خالق است مربّي نيز هست، هم آفريدگار است و هم پروردگار. دست او بسته نيست، «بَلْ يَداهُ مَبْسُوطَتانِ» هر دو دست او باز است.12 بسطي بينهايت و بيمرز، با وصف اطلاق كه هيچ قيدي برايش متصوّر نيست. نه تنها از كار جهان فارغ نشده است بل: «كُلُّ يَوْمٍ هُوَ في شَأْنِ» يعني هر روز او در شأني از تدبير امور عالم است.13قرآن كريم در جهت مبارزه با آن فكر انحرافي و باطل و تثبيت ربوبيّت مطلق حق در جاي جاي آيات نوراني خود خداي را بدين وصف توصيف كرده و با اين عنوان ياد كرده است و در آن نزديك به هزار بار واژه «ربّ» در صورتهاي مختلف بر ذات باري اطلاق گرديده است.14در ديدگاه قرآن كريم نه تنها تدبير مجموعه نظام هستي در دست اوست، بلكه ربوبيّت و اداره نظامات جزئي نيز مخصوص خداوند است.از انسيان15 گرفته تا جنّيان16 و ملائك17، از زمين18 تا آسمان19، از سرزمين حاصلخيز20 تا شكافتن ظلمت شب در سپيدهدم21، و در نهايت همه جهانيان22 و عوالم، تحت ربوبيّت و پروردگاري آن ذات مقدّس است.رابطه دعا و اعتقاد به ربوبيّت حقّ
وقتي در باور شخصي، ربوبيّت حق جاي گرفت و با عمق جان خود تنها او را همه كاره يافت و چشم اميد از غير او بست، بناچار حوائج خود را نيز فقط از او ميطلبد و در مقام توسّل به وسائط طبيعي نيز، به آنان به چشم استقلال نمينگرد و اگر دارويي براي رفع مريضي خود بخورد، شفاي درد را از خدا ميخواهد و تأثير را به او مستند ميكند. و تا شخص دعاكننده، حقيقتا اين گونه نباشد و در حال دعا، چشمداشت به تأثير استقلالي وسائط داشته باشد، دعايش واقعي نيست و لذا به اجابت نيز دور است. بسياري در وقت طلب از خداوند، انقطاع كامل بر ايشان دست نميدهد، و اين بدان خاطر است كه بدرستي دل از وسائط طبيعي نبريدهاند و هنوز منتظراند تا شايد از ناحيه آنها فرج و گشايشي برايشان حاصل شود.البته اشتباه نشود ما نفي وسائط نميكنيم و آن را به طور مطلق مردود نميشماريم بلكه سخن در اين است كه نگرش به وسائل مختلف است. برخي بدان با ديد استقلال مينگرند و براي آنها، هم عرض خواست و اراده الهي، تأثير قائلاند. در صورتي كه در اعتقاد دستهاي ديگر، وسيلهها در طول اراده خداوند واقعاند.در نظر اين دسته، عملي شدن هر كاري به دست اوست و وسائط تنها آلت و وسيله انجام عملاند، كسي كه مانند گروه اول فكر ميكند منطقش اين است كه اگر فلاني مثلاً نبود من بيچاره ميشدم و چنانچه فلان دارو را نميخوردم يا آن پزشك خاص نبود من هلاك ميشدم، ولي بر اساس منطق گروه دوم قضيّه اين گونه نيست. داراي چنين انديشهاي چون تنها خدا را همه چيز و همه كاره ميداند و تأثير وسائل را نيز بدو منتسب ميكند، هيچگاه نجات خود را در وسيلهاي خاصّ منحصر نميكند و از خدا ميخواهد تا خود متكفّل امر او شود و اگر وسيلهاي رنگ باخت و از كار افتاد. از راه ديگري او را به مقصود رساند.و لذا قرآن مجيد وقتي دستور به دعا ميدهد اين گونه ميفرمايد: «وَ قالَ رَبُّكُمْ اُدْعُوني أَسْتَجِبْ لَكُمْ» پروردگار شما گفت: مرا بخوانيد تا اجابت كنم شما را.23اين آيه كريمه به ما ياد ميدهد كه ابتدا بايد خدا را به ربوبيّت شناخت و بدان باور قلبي يافت، و آن گاه دعا كرد. كه اگر چنين شد جواب قطعي الهي را نيز به دنبال خود خواهد داشت.اعتقاد به ربوبيّت حقّ و فلسفه دعا
از همين جا ميتوان به يكي از فلسفههاي اساسي دعا اشاره كرد و در پرتو آن به پرسشي كه از ديرباز در اين زمينه مطرح بوده است پاسخ داد و آن اين است كه با توجه به اين كه خداي متعال از تمامي نيازهاي بندگان خويش آگاه است و نسبت به همه حالات و خواستههاي آنان مطلع است، چه نيازي به ابراز اين خواسته و دعا، از سوي بندگان است؟ و در حقيقت سؤال يا به خاطر تحريك عواطف شخص مسؤول و يا براي اطلاع يافتن او از حال سائل است در حالي كه ساحت ذات باري تعالي از اوّلي منّزه و دوّمي هم بدون آن حاصل است. پاسخ اين است كه بر اساس آن چه گفتيم كه اصولاً دعا از اعتقاد به ربوبيّت حقّ ناشي ميشود و بين اين دو رابطه مستقيم است ميتوان گفت كه همچنان كه اصل اعتقاد به ربوبيّت حق در دعا مؤثّر است، عرض حاجت به حضرت حق نيز در تحكيم و افزايش اين باور تأثير اساسي دارد. و در حقيقت، دعا نوعي تلقين و تمرين عملي براي استحكام اين عقيده در قلب و تعميق تدريجي آن در زواياي روح و جان آدمي به شمار ميرود. اين درست است كه خداي متعال به همه نيازمنديها و احتياجهاي بندگان خود بخوبي واقف است و بر همين اصل تا آن جا كه ضرورت برپايي نظام احسن خلقت اقتضاء ميكند، مواهب خود را به سوي بندگان خويش، چه از او بخواهند و چه نخواهند بر مؤمن و كافر، سرازير ميكند و در دعائي هم كه از امام صادق(ع) در اعمال ماه رجب رسيده است ميخوانيم: «يا من يعطي من سأله، يا من يعطي من لم يسأله و من لم يعرفه تحنّنا منه و رحمة...».يعني: اي كسي كه از روي رحمت و شفقت، به بندگان خود چه آنان كه از تو بخواهند و چه آن بندهاي كه از تو نخواهد و تو را نشناسد نعمتهاي خود را بيدريغ عطا ميكني...»24ولي در عين حال، عطاياي مخصوص و مواهب ويژه خداوندي از آن كساني است كه از او طلب كنند و دست نياز به درگاه با عظمت او دراز كنند و بدينوسيله، ربوبيت و پروردگاري او را در باور خود بگنجاند و هر روز و شب رفته رفته اين عقيده ناب و سازنده را در قلب خود راسخ و راسختر كنند.و لذا برخي مفسّران، مطابق برخي روايات، در فرق بين «رحمان» و «رحيم» گفتهاند: «رحمن» جنبه رحمت عام حضرت حقّ نسبت به بندگان از مؤمن و كافر در دنياست و مقصود از «رحيم» وجهه لطف و رأفت خاصّ ربوبيّ، نسبت به مؤمنان در دنيا و آخرت است».25البته اين يك فرق ذاتي است و اضافه بر آن ـ بر اساس آنچه گفتيم ـ بين اين دو، تفاوت ديگري نيز هست، و آن اين است كه رحمت عامّ خداوندي بدون سؤال و خود به خود به سوي جايگاههايش سرازير ميشود و قابليّتهاي طبيعي براي جذب آن كافي است ولي براي رحمت خاصّ او لياقتها و زمينههاي كسبي لازم است تا افزون بر عطاياي عام، آن مواهب ويژه، نيز به سوي بنده گسيل گردد.براي مثال ميتوان از صاحب قدرتي نام برد كه براي پذيرش مردم، هم بار عامّ دارد، كه در آن همگان را از هر طبقه و صنفي كه باشند و از دوست و دشمن، به صورت عموم به حضور ميپذيرد. و در كنار آن پذيرش خصوصي نيز دارد كه اين نوع ملاقات، تنها براي كساني است كه از خواصّ او به شمار ميآيند و از ديگران واقفتر و داناتر به مقام و منزلت اويند و ترتيب و آداب لازم براي حضور را به درستي دانسته و بدان ملتزمند. لذا قرآن مجيد در زمينه اهميّت و نقش دعا در حيات مادّي معنوي مؤمنان ميفرمايد: «قُلْ ما يَعْبَأُبِكُمْ رَبّي لَوْلا دُعائَكُمْ». يعني: بگو اگر دعاي شما نباشد پروردگار من توجّه و عنايتي به شما نخواهد داشت.26نكته قابل توجه اين است كه در اين آيه كريمه و نيز آيهاي كه سابقا ذكر آن رفت و در آن دستور دعا داده شده است، خداي متعال با عنوان «ربّ» ياد شده است كه نشاندهنده ارتباط تنگاتنگ عنصر دعا با موضوع ربوبيّت است. و بيانگر اين نكته مهم است كه با وجود اعتقاد به ربوبيّت اوست كه ميتوان رو به سوي او آورد و از او رفع نيازهاي مادي و معنوي را خواست.گذشته از اين كه با دستور به دعا، به مؤمنان ياد ميدهد كه نعمتهاي مخصوص الهي، بدون تقاضا از او جلب نميگردد، و بي آن غير از محروميت نتيجهاي عايد بنده نخواهد شد.و اين رابطه مستقيم و تأثير گذاري متقابل به گونهاي است كه بدون اعتقاد به پروردگاري حق، دعا محقّق نميگردد، و از آن طرف دعا نيز خود عامل بسيار مهم و مؤثّر در تقويت و استحكام اين عقيده در جان مؤمن است.و روي همين اساس، در آغاز اكثريت قريب به اتفاق دعاهاي قرآني، خداي بزرگ با عنوان «ربّنا» و مانند آن، مخاطب قرار گرفته و محل سؤال و طلب واقع شده است. در اينجا به مواردي از آن باب نمونه اشاره ميكنيم.1 ـ «وَ مِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فِي الآخِرَةِ حَسَنَة ًوَ قِنا عَذابَ النّارِ». و از مردمان كساني هستند كه دعايشان اين است: پروردگارا به ما از نعمتهاي دنيا و آخرت عطا كن و از عذاب دوزخت نگاه دار!».272 ـ «... رَبَّنا أَفْرِغْ عَلَيْنا صَبْرا وَ ثَبِّتْ اَقْدامَنا وَ انْصُرْنا عَلَي القَومِ الكافِرينَ؛ پروردگارا! بر ما صبر و تحمل فرو ريز و گامهايمان استوار كن و ما را بر جناح كفر پيروز فرما!».283 ـ «رَبَّنا لا تُزِعْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنا وَهَبْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً اِنَّكَ اَنْتَ الْوَهّابُ؛ پروردگارا! قلبهاي ما را پس از آن كه هدايت كردهاي از حقّ منحرف مكن و از رحمت خود بر ما ببخش و بدرستي كه تو بخشندهاي».294 ـ «... رَبَّنا اغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ إِسْرافَنا في أَمْرِنا وَ ثَبِّتْ أَقْدامَنا وَ انْصَرْنا عَلَي الْقَومِ الكافِرينَ؛ بار پروردگارا! گناهانمان را بر ما ببخش و قلم عفو بر تجاوزكاريهايمان بكش و ما را در پيمودن راهت ثابت قدم بدار و بر كافران پيروزمان كن.»305 ـ «رَبَّنا آمَنّا بِما أَنْزَلْتَ وَ اتَّبَعْنَا الرَسُولَ فَاكْتُبْنا مَعَ الشّاهِدينَ؛ پروردگارا! ما بدانچه فرو فرستادي ايمان آورديم و فرستادهات را پيروي كرديم. و ما را از شاهدان بر تبليغ رسالت قرار ده».316 ـ «... رَبَّنا إِنَّنا آمَّنا فَاغْفِرْلَنا ذُنُوبَنا وَ قِنا عَذابَ النّارِ؛ پروردگارا! ما ـ بدانچه نازل كردهاي ـ ايمان آوردهايم. پس گناهانمان را بر ما ببخش و از عذاب آتش قهرت محافظت فرما!32إنّك قريب مجيب.1 ـ مفردات راغب، ص 184.
2 ـ قاموس المحيط، ص 72؛ مفردات راغب، همان صفحه.
3 ـ تفسير الميزان، ج 6، ص 39، 40، چاپ ايران.
4 ـ مائده / 64.
5 ـ زخرف / 9؛ لقمان / 25 و غير آن.
6 ـ آل عمران / 64؛ يوسف / 39؛ توبه / 8 و 31.
7 ـ عنكبوت / 61.
8 ـ لقمان / 25.
9 ـ رحمن / 55.
10 ـ يونس / 32؛ لقمان / 25؛ عنكبوت / 62.
11 ـ تفسير الميزان، ج 17، ص 234، چاپ بيروت.
12 ـ مائده / 64.
13 ـ رحمن / 55.
14 ـ مراجعه به «معجم المفهرس لالفاظ القران الكريم» محمد فؤاد عبدالباقي، واژه «ربّ».
15 ـ ناس / 1.
16 ـ رحمن / 32.
17 ـ شورا / 5.
18 ـ زمر / 69.
19 ـ انشقاق / 12.
20 ـ اعراف / 57.
21 ـ فلق / 1.
22 ـ حمد / 1.
23 ـ غافر / 60.
24 ـ مفاتيح الجنان، اعمال ماه رجب، ص 137.
25 ـ مجمع البيان، ج 1، ص 21.
26 ـ فرقان / 77.
27 ـ بقره / 201.
28 ـ بقره / 250.
29 ـ آل عمران / 25.
30 ـ آل عمران / 147.
31 ـ آل عمران / 53.
32 ـ آل عمران / 16.