روایات پیامبر(ص) در لزوم تشیع نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

روایات پیامبر(ص) در لزوم تشیع - نسخه متنی

سید محمدحسین حسینی تهرانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ابن‌ أثير روايت‌ مي‌كند كه‌: و در حديث‌ علي‌ عليه‌السّلام آمده‌ است‌ كه‌ رسول‌ خدا صلي‌الله‌عليه‌وآله‌وسلّم به‌ او فرمود: سَتَقْدَمُ عَلَي‌ اللهِ أنْتَ وَ شِيعَتُكَ رَاضِينَ مَرْضِيِّينَ، وَ يَقْدَمُ عَلَيْهِ عَدُوُّكَ غِضَاباً مُقْمَحِينَ! ثُمَّ جَمَعَ يَدَهُ إلَي‌ عُنُقِهِ يُرِيهِمْ كَيْفَ الاءقْمَاحُ؟!

«اي‌ علي‌! تو و شيعيانت‌ وارد بر خدا خواهيد شد، در حالي‌ كه‌ هم‌ خودتان‌ خشنود و راضي‌ مي‌باشيد، و هم‌ خدا و مَلا أعلي‌ از شما خشنود و راضي‌ مي‌باشند. و دشمن‌ تو وارد مي‌شود بر خدا در حالي‌ كه‌ خشم‌ آلود، چشم‌ فرو هشته‌، و سر به‌ بالا كشيده‌ مي‌باشند. سپس‌ رسول‌خدا دست‌ خود را به‌ گردنش‌ جمع‌ كرد تا به‌ ايشان‌ كيفيّت‌ إقْمَاح‌ را نشان‌ دهد.»

سپس‌ مي‌گويد: أقْمَحَهُ الْغُلُّ: إذَا تَرَكَ رَأسَهُ مَرْفُوعاً مِنْ ضِيقِهِ. وَ مِنْهُ قَوْلُهُ تَعَالَي‌: إنَّا جَعَلْنَا فِي‌ أعْنَاقِهِمْ أغْلاَلاً فَهِيَ إلَي‌ الاْذْقَانِ فَهُمْ مُقْمَحُونَ. [81]،[82]«معني‌ اينكه‌ مي‌گوئيم‌: غُلّ او را إقْماح‌ كرد، آن‌ است‌ كه‌ طوري‌ غُلّ بر او زده‌ شده‌ است‌ كه‌ از تنگي‌ آن‌ سر او را به‌ بالا كشيده‌ است‌. و از همين‌ قبيل‌ است‌ گفتار خداوند تعالي‌: حَقّاً ما بر گردنهايشان‌ غُلّهائي‌ قرار مي‌دهيم‌ تا آن‌ غُلّها به‌ چانه‌هايشان‌ برسد، و بنابراين‌ ايشان‌ چشم‌ فروهشتگان‌ و سر به‌ بالا كشيدگان‌ مي‌باشند.»

و در «غاية‌ المرام‌» از ابن‌مَغازلي‌ با سند خود از أنس‌ بن‌ مالك‌ روايت‌ مي‌كند كه‌ گفت‌: رسول‌ خدا صلي‌الله‌عليه‌وآله‌وسلّم فرمود: يَدْخُلُ مِنْ اُمَّتِي‌ الْجَنَّةَ سَبْعُونَ ألْفاً[83]لاَ حِسَابَ عَلَيْهِمْ. ثُمَّ الْتَفَتَ إلَي‌ عَلِيٍّ عليه‌السّلام فَقَالَ: هُمْ شِيعَتُكَ وَ أنْتَ إمَامُهُمْ[84].

«از امَّت‌ من‌ هفتاد هزار نفر بدون‌ حساب‌ داخل‌ بهشت‌ مي‌گردند. پس‌ از آن‌ پيامبر رو به‌ علي‌ عليه‌السّلام نموده‌ و گفت‌: ايشان‌ شيعيان‌ تو هستند، و تو امامشان‌ مي‌باشي‌!»

و أيضاً در «غاية‌المرام‌» با سند خود از كثير بن‌ زيد روايت‌ مي‌كند كه‌ گفت‌: أعْمَش‌ داخل‌ بر منصور دوانيقي‌ شد، و او در جاي‌ خود براي‌ أداء مظالم‌ مردم‌ نشسته‌ بود. چون‌ نگاه‌ منصور به‌ او افتاد، گفت‌: اي‌ سليمان‌! بالا بنشين‌! أعْمَش‌ گفت‌: من‌ بالا هستم‌ هر كجا بنشينم‌! تا آنكه‌ در ضمن‌ گفتارش‌ گفت‌:

حديث‌ كرد براي‌ من‌ رسول‌ اكرم‌ صلي‌الله‌عليه‌وآله‌وسلّم: قَالَ: أتَانِي‌ جَبْرَئيلُ عليه‌السّلام آنِفاً، فَقَالَ: تَخْتَمُّوا بِالْعَقِيقِ فَإنَّهُ أوَّلُ حَجَرٍ شَهِدَ لِلّهِ بِالْوَحْدَانِيَّةِ، وَ لِي‌ بِالنُّبُوَّةِ، و لِعَلِيٍّ بِالْوَصِيَّةِ، و لِوُلْدِهِ بِالاءمَامَةِ، وَ لِشِيعَتِهِ بِالْجَنَّةِ.[85]«فرمود: در همين‌ زمان‌ قريب‌، جبرائيل‌ عليه‌السّلام نزد من‌ آمد و گفت‌: شما نگين‌ انگشتري‌ خود را عقيق‌ كنيد! زيرا آن‌ اوَّلين‌ سنگي‌ است‌ كه‌ براي‌ خدا به‌ وحدانيّت‌، و براي‌ من‌ به‌ نبوّت‌، و براي‌ علي‌ به‌ وصيّت‌، و براي‌ أولادش‌ به‌ امامت‌، و براي‌ شيعيانش‌ به‌ بهشت‌ گواهي‌ داده‌ است‌!»

و از اين‌ احاديث‌ و مشابه‌ آن‌ كه‌ بسيار است‌ استفاده‌ مي‌شود كه‌: خود صاحب‌ شريعت‌ كلمة‌ شيعه‌ را دربارة‌ مواليان‌ و پيروان‌ عترت‌ او و آل‌ او استعمال‌ كرده‌ است‌. از آن‌ روز چون‌ اين‌ لفظ‌ را به‌ كار مي‌بردند معني‌ مُواليان‌ اميرالمومنين‌ و فرزندانش‌: به‌ ذهن‌ مي‌آمده‌ است‌.

دعوت‌ به‌ تشيّع‌ حضرت‌ ابوالحسن‌ عليه‌السّلام دوش‌ به‌ دوش‌ با دعوت‌ به‌ رسالت‌ پيغمبر، و مقرون‌ با شهادتين‌ بوده‌ است‌. و از همين‌ جاست‌ كه‌ أبوذرِّ غِفاري‌ كه‌ چهارمين‌ و يا ششمين‌[86]مسلمان‌ مي‌باشد، شيعة‌ علي‌ به‌ حساب‌ مي‌آيد.

گفتار محمد كرد علي‌ در وجود شيعه‌ در زمان‌ پيامبر صلي‌الله‌عليه‌وآله‌وسلّم

محمد كُرْدْعلي‌ در كتاب‌ خود (خِطَطُ الشَّام‌ ج‌ 5، ص‌ 251 تا ص‌ 256) ما را از رنج‌ و تعب‌ استدلال‌ بر اين‌ مهم‌ و مقصود، كفايت‌ نموده‌ است‌.

او مي‌گويد: در عصر رسول‌ خدا 6 جماعتي‌ از صحابه‌ به‌ موالات‌ علي‌ شناخته‌ شده‌ بودند، مانند سلمان‌ فارسي‌ گويندة‌ اين‌ سخن‌: بَايَعْنَا رَسُولَ اللهِ عَلَي‌ النُّصْحِ لِلْمُسْلِمِينَ وَ الاِئْتِمَامِ بِعَلِيِّ بْنِ أبِيطَالِبٍ وَ الْمُوَالاَةِ لَهُ.

«ما با رسول‌ خدا صلي‌الله‌عليه‌وآله‌وسلّم بيعت‌ كرديم‌ به‌ شرط‌ آنكه‌ نصيحت‌ و خيرخواهي‌ در امر مسلمين‌، و اقتدا به‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌، و موالات‌ وي‌ را مراعات‌ نمائيم‌!»

و مثل‌ أبوسعيد خُدري‌ گويندة‌ اين‌ سخن‌: اُمِرَالنَّاسُ بِخَمْسٍ، فَعَمِلُوا بِأرْبَعٍ وَ تَرَكُوا وَاحِدَةً. وَ لَمَّا سُئِلَ عَنِ الاْرْبَعِ قَالَ: الصَّلَوةُ وَ الزَّكَوةُ وَ صَوْمُ شَهْرِ رَمَضَانَ وَ الْحَجُّ.

قِيلَ: فَمَا الْوَاحِدَةُ الَّتِي‌ تَرَكُوهَا؟! قَالَ: وِلاَيَةُ عَلِيِّ بْنِ أبِيطَالِبٍ!

قِيلَ لَهُ: وَ إنَّهَا لَمَفْرُوضَةٌ مَعَهُنَّ؟! قَالَ: نَعَمْ! هِيَ مَفْرُوضَةٌ مَعَهُنَّ.

«مردم‌ را به‌ پنج‌ چيز امر كرده‌اند تا بجا بياورند. آنان‌ چهارتاي‌ از آن‌ را بجاي‌ آوردند و يكي‌ را ترك‌ نمودند. و چون‌ از وي‌ پرسيده‌ شد كه‌: آن‌ چهار كدام‌ است‌؟! گفت‌: نماز و زكوة‌ و روزة‌ ماه‌ رمضان‌ و حج‌! گفته‌ شد: آن‌ يك‌ امر كه‌ آن‌ را ترك‌ نموده‌اند كدام‌ است‌؟! گفت‌: ولايت‌ علي‌ بن‌ أبيطالب‌. به‌ او گفته‌ شد: آيا اين‌ هم‌ با آنها واجب‌ است‌؟! گفت‌: آري‌! اين‌ هم‌ با آنها واجب‌ مي‌باشد!»

و مثل‌ أبوذرّ غفاري‌، و عمّار بن‌ ياسر، و حُذَيفة‌ بن‌ اليَمَان‌، و ذِي‌الشَّهادتين‌: خُزَيْمة‌ بن‌ ثابِت‌، و أبو أيُّوب‌ انصاري‌، و خالد بن‌ سعيد بن‌ العاص‌، و قَيْس‌ بن‌ سعدبن‌ عُبَاده‌.

و اما آنچه‌ را كه‌ بعضي‌ از نويسندگان‌ قائل‌ شده‌اند كه‌: مذهب‌ تشيّع‌ از بدعتهاي‌ عبدالله‌ بن‌ سبا معروف‌ به‌ ابن‌ سَوْدَاء مي‌باشد اين‌ سخني‌ است‌ غلط‌، و ناشي‌ از قلّت‌ معرفت‌ به‌ حقيقت‌ مذهبشان‌.

كسي‌ كه‌ بر موقعيّت‌ اين‌ مرد نزد شيعه‌ آگاه‌ باشد، و برائتشان‌ را از او، و از أقوال‌ او و اعمال‌ او بداند، و بر طَعن‌ و دقِّ علمائشان‌ بدون‌ هيچ‌ خلافي‌ بر او مطّلع‌ گردد، مقدار درستي‌ و نادرستي‌ اين‌ سخن‌ را درمي‌يابد.

بدون‌ هيچ‌ شكّ و ترديد، اوَّلين‌ ظهور شيعه‌ در حجاز: بلد تشيّع‌ بوده‌ است‌ و در دمشق‌ هم‌ عهد تشيّع‌ به‌ قرن‌ اوّل‌ از هجرت‌ بازگشت‌ مي‌كند.

محمد كردعلي‌ نه‌ شيعه‌ است‌، و نه‌ از ياران‌ و أنصار شيعه‌، جز آنكه‌ ديده‌ است‌: از امانت‌ مي‌باشد كه‌ اين‌ حقيقت‌ را روشن‌ و بدون‌ شوب‌ آن‌ به‌ غرض‌ و بدون‌ آنكه‌ به‌ گرايشهاي‌ مذهبي‌ كه‌ حقًّا حق‌ را ضايع‌ و چهرة‌ حقيقت‌ را مُشَوَّه‌ مي‌دارد، اتّكاء و اعتماد كند بيان‌ كند و اظهار نمايد.

بنابراين‌ كردعلي‌ با اين‌ سخن‌ مختصر و استدلالش‌ بر نبوغ‌ تشيّع‌ در عص صاحب‌ شريعت‌، ما را بي‌نياز مي‌كند تا براي‌ اين‌ امر دليلي‌ را اقامه‌ بنمائيم‌![87]

سير علوم‌ و تاريخ‌ شيعه‌ در عصر رسول‌ خدا صلي‌الله‌عليه‌وآله‌وسلّم

از جميع‌ مطالب‌ گذشته‌ از آيات‌ قرآنيّه‌، و حديث‌ غدير، و حديث‌ ثَقَلَيْن‌، و حديث‌ عَشيره‌، و حديث‌ طَيْر مَشْوي‌، و قبول‌ اسلام‌ به‌ شرط‌ قبول‌ ولايت‌ و امثالها مُبَيَّن‌ گرديد كه‌: در زمان‌ رسول‌ الله‌ خود آنحضرت‌ امَّت‌ را به‌ پيروي‌ و تبعيّت‌ اميرالمومنين‌ عليه‌السّلام فرا مي‌خوانده‌ است‌، و تشيّع‌ نسبت‌ به‌ او در همان‌ عصر بوده‌ است‌. و در آن‌ عصر هم‌ مرداني‌ از صحابة‌ عليم‌ و فهيم‌ و حكيم‌ از او تبعيّت‌ نموده‌، و او را به‌ ولايت‌ قبول‌ كرده‌، و از آن‌ روز به‌ شيعيان‌ وي‌ معروف‌ بوده‌اند. كتابت‌ و تدوين‌ و تصنيف‌ در عصر رسول‌ اكرم‌ توسّط‌ وجود اقدس‌ مولي‌ الموالي‌ و اين‌ طبقه‌ بخصوص‌ از شيعه‌ بوده‌ است‌.

پس‌ از ارتحال‌ رسول‌ خدا، و وقوع‌ حوادث‌ ناگوار، و از ميان‌ برداشتن‌ و كنار زدن‌ مولي‌ الموالي‌، و اغتصاب‌ صريح‌ مقام‌ امامت‌، و خلافت‌، و امارت‌ امَّت‌، و منع‌ تدوين‌ و تصنيف‌ و بيان‌ اخبار و احاديث‌ و سنَّت‌ نبويّه‌ و تفسير و معني‌ آيات‌ مباركات‌ قرآنيّه‌ با شدّتي‌ هر چه‌ تمامتر و تحكّمي‌ هر چه‌ بيشتر، شيعه‌ و مولايشان‌ در انعزال‌ افتادند، و آنان‌ با گرمي‌ بازار و كرّ و فرّ جنگها و غارتها و كشور گشائيها و جلب‌ قلوب‌ عامّة‌ مردم‌ به‌ زخارف‌ و أمْتِعة‌ دنيويّه‌، و دادن‌ پستها و مقامات‌، حتّي‌ حاضر نمي‌شدند اميرالمومنين‌ عليه‌السّلام را به‌ عنوان‌ يك‌ عالم‌ أعلم‌ امّت‌ به‌ خود راه‌ دهند، و با وجودي‌ كه‌ خود بر أريكة‌ قدرت‌ سوار شده‌اند، تحت‌ نفوذ آراء و افكار و انديشه‌ها و رهبريهاي‌ او باشند.

/ 4