زبان آگاهى پيامبر(ص) و امامان(ع) ـ 3
نويسنده: حسن عرفان* در نوبت اوّل اين گفتار(علوم حديث 5) از زبان آگاهى معصومان(ع) و گفتگوى آنها به زبانهاى فارسى و چينى، سخن به ميان آمد و در نوبت دوم (علوم حديث 6) به آگاهى ايشان به زبانهاى نبطى، سريانى، هندى، سندى، نوبى، زطّى، يونانى، عبرانى، رومى، حبشى، تركى و صقلبى اشاره شد. اينك ادامه بحث:به زبان خزرى
علىّ بن أبى حمزة قال: كان يتقدّم الرشيد إلى خدمه، إذا خرج موسى بن جعفر(ع) من عنده أن يقتلوه، فكانوا يهمّون به فيتداخلهم من الهيبة والزّمع، فلمّا طال ذلك، أمر بتمثال من خشب وجعل له وجها مثل وجه موسى بن جعفر(ع) وكانوا اذا سكروا، أمرهم أن يذبحوها بالسكاكين وكانوا يفعلون ذلك أبدا، فلمّا كان فى بعض الأيّام جمعهم فى الموضع و هم سكارى و أخرج سيّدى إليهم، فلمّا بصروا به، همّوا به على رسم الصورة.فلمّا علم منهم ما يريدون كلّمهم بالخزريّة والتركية، فرموا من أيديهم السكاكين و وثبوا الى قدميه فقبّلوهما وتضرّعوا اليه و تبعوه الى أن شيّعوه الى المنزل الّذى كان ينزل فيه.1علىّ بن ابى حمزه گفت: هارون الرّشيد، به خدمتگزارانش پيشنهاد مى كرد هنگامى كه حضرت موسى بن جعفر(ع) از پيش او بيرون مى رود، ايشان را بكشند. آنان هم تصميم مى گرفتند؛ ولى هيبت و دهشت در جانشان نفوذ مى كرد [وخوددارى مى كردند]. چون اين كار به درازا كشيد، هارون فرمان داد كه تنديسى از چوب ساختند و بر آن، چهره اى چونان چهره موسى بن جعفر(ع) نهادند. هرگاه خدمتگزاران مست مى شدند، هارون به آنها فرمان مى داد تا آن تنديس را با كارد، ذبح كنند. آنها نيز پيوسته اين كار را مى كردند.يك روز كه همه مست بودند، هارون آنها را در جايى گرد آورد و حضرت كاظم(ع) را به سوى آنان فرستاد. همين كه نگاهشان به حضرت افتاد، تصميم گرفتند. همان گونه كه به تنديس حمله مى كردند، به آن حضرت نيز حمله كنند. حضرت، وقتى از تصميم آنان آگاه شد، به زبان خزرى و تركى با آنها سخن گفت. آنان بلافاصله كاردها را افكندند و خود را بر پاهاى آن حضرت انداختند. آنها حضرت را مى بوسيدند و گريه و زارى مى كردند و به دنبال آن حضرت راه افتادند و حضرت را تا منزلى كه در آن اقامت داشت، بدرقه كردند.توضيح: زبان خزرى در اينجا، ممكن است يكى از زبانهاى رايج در كرانه هاى درياى خزر، قفقاز يا آسياى ميانه باشد. در «قاموس الأعلام» تركى آمده است:خزر، يكى از اقوام ترك است. اين قوم در شمال غربى درياى خزر، يعنى در دو طرف رود ولگا و در مرز آسيا و اروپا سكونت داشتند.2به زبان فرنگى
رأيت فى بعض مؤلفات أصحابنا: روي أنّ الرّشيد ـ لعنه اللّه ـ لمّا أراد أن يقتل الامام موسى بن جعفر(ع)، عرض قتله على سائر جنده و فرسانه، فلم يقبله أحد منهم، فأرسل الى عمّاله فى بلاد الإفرنج، يقول لهم: التمسوا لى قوما لا يعرفون اللّه و رسوله، فإنّى اريد أن أ ستعين بهم على أ مر.فأرسلوا إليه قوما لا يعرفون من الاسلام ولا من لغة العرب شيئا، وكانوا خمسين رجلا، فلمّا دخلوا اليه، أكرمهم و سأ لهم: «من ربّكم ومن نبيّكم؟»، فقالوا: «لا نعرف لنا ربّا ولا نبيّا أ بدا»، فأدخلهم البيت الذى فيه الإمام(ع) ليقتلوه، والرّشيد ينظر اليهم من روزنة البيت، فلمّا رأوه، رموا أسلحتهم و ارتعدت فرائضهم و خرّوا سجّدا يبكون رحمة له، فجعل الإمام يمّر يده على رؤوسهم و يخاطبهم و هم يبكون.فلمّا رأى الرّشيد خشى الفتنة وصاح بوزيره: «أ خرجهم!»، فخرجوا وهم يمشون القهقرى إجلالا له و ركبوا خيولهم ومضوا نحو بلادهم من غير استيذان.3در برخى از كتابهاى شيعى ديدم كه: هارون الرشيد ـ لعنت خدا بر او باد ـ هنگامى كه تصميم گرفت امام موسى بن جعفر(ع) را بكشد، كشتن ايشان را به سپاهيان و سواركارانش پيشنهاد كرد؛ ولى هيچ كس نپذيرفت. به كارگزارانش در سرزمين فرنگ پيام داد: براى من گروهى را بيابيد كه به خدا و پيامبرش باور نداشته باشند. مى خواهم از آنها براى كارى كمك بگيرم.آنان، يك گروه پنجاه نفرى كه از اسلام و زبان عربى، هيچ نمى دانستند، فرستادند. همين كه پيش هارون رسيدند، آنان را گرامى داشت و پرسيد: «خدا و پيامبر شما كيست؟». پاسخ دادند: «ما خدا و پيامبرى براى خويش نمى شناسيم». هارون آنان را به درون خانه اى برد كه امام هفتم(ع) در آن زندگى مى كرد و از آنان خواست تا ايشان را بكشند.هارون الرّشيد از دريچه اى به آنان مى نگريست. آنان، همين كه امام(ع) را ديدند، سلاحهايشان را فرو افكندند و اندامشان به لرزه افتاد و سر بر خاك نهادند و از روى عطوفت، براى آن حضرت گريستند. سپس حضرت، دست به سرهايشان مى كشيد و با آنان سخن مى گفت. آنها نيز مى گريستند.هارون الرشيد، چون اين رويداد را تماشا كرد، از ترس آنكه مبادا فتنه اى پديد آيد، بر سر وزيرش فرياد كشيد: «اينها را بيرون بران». آنان، براى گرامى داشتن آن حضرت، پشت به در و رو به حضرت، گام برداشتند و بيرون رفتند؛ بر اسبهاى خويش سوار شدند و بدون اجازه گرفتن [از هارون] به سوى ديار خويش رهسپار شدند.توضيح: واژه «افرنج»، معادل واژه افرنگ و فرنگ در فارسى است. در «قاموس الأعلام» تركى آمده كه اعراب، اين كلمه را به طور كلّى بر اروپاييان اطلاق مى كنند. آنگاه مى افزايد:كلمات فرانسه و فرانسيز نيز به همين مناسبت لغوى به وجود آمد و اسپانيولى ها و انگليسها هم مشمول اين اطلاق بودند؛ ولى روميان و اهالى شبه جزيره بالكان و روسها، مشمول اين اطلاق نبودند.4لويس معلوف در معناى «افرنج» گفته است كه آنان، ساكنان اروپا و غير روميان و تركها هستند و افزوده است:فرنجه يا افرنج، قبيله ژرمن است كه در قرن پنجم ميلادى در فرانسه وطن گزيد و در شرق به طور اجمال، به ملل اروپايى اطلاق مى شود.5مكاتبات
از سندهاى مكتوب براى زبان آگاهى امامان(ع)، نگارش نامه به زبانهاى غير عربى است. براى مثال، امام هادى(ع) براى بانو نرگس(س) نامه اى به زبان و خط رومى نگاشت:فكتب كتابا لطيفا بخطّ روميّ ولغة روميّة وطبع عليه خاتمه.6نامه لطيفى به خط و زبان رومى نگاشت و بر آن، مهر نهاد.گزارش واقعه را بشر بن سليمان كه از دودمان ابوايّوب انصارى و از شيعيان خاصّ امام دهم و امام يازدهم(ع) بود و در خانه اى كنار خانه آنان مى زيست، چنين حكايت مى كند:روزى غلام امام هادى(ع) مرا به پيش آن حضرت فراخواند. به محضر آن حضرت شتافتم. فرمود: «تو از تبار ابوايّوب انصارى هستى و دودمان تو از زمان رسول خدا(ص) تاكنون، پيوسته مورد اعتماد ما بوده است. اكنون مى خواهم تو را از رازى آگاه سازم و براى خريدن كنيزى بگمارم». آنگاه نامه لطيفى به خطّ و زبان فرنگى نگاشت و بر آن مهر نهاد و دويست و بيست اشرفى به من داد و فرمود: اين نامه را بگير و به بغداد برو. در صبح فلان روز، هنگامى كه كشتيهاى اسيران به ساحل مى رسد، در جمع اسيران، برده فروشى به نام عمرو بن يزيد هست. او كنيزى با چنين ويژگى هايى ارائه مى كند. آن كنيز در تمام روز، هيچ خريدارى را نمى پذيرد و از نگاه خريداران روى بر مى تابد تا اينكه يكى از مشتريان، شيفته عفّت او مى گردد و مى خواهد او را به بهاى سيصد اشرفى بخرد. آن كنيز به او مى گويد: «اگر در شكوه سليمان بن داوود(ع) درآيى، دل به تو نخواهم بست. پولت را تباه نكن». در اين هنگام، تو پيش كنيز برو و نامه خويش را به او نشان بده.من فرمان آن حضرت را به جاى آوردم .چون كنيز به نامه نگريست، سخت گريست و به عمرو بن يزيد گفت: «مرا به صاحب اين نامه بفروش» و با سوگندهايى بسيار، بر اين سخن تأكيد كرد. من نيز بهاى او را پرداختم و به استراحتگاهى در بغداد آوردم.او پيوسته نامه امام هادى(ع) را مى بوسيد و برديده مى نهاد. گفتم: «چگونه نامه اى را كه نگارندهه آن را نمى شناسى مى بوسى؟». گفت: «تو به بزرگى فرزندان و اوصياى پيامبران، آگاه نيستى». آنگاه گفت: من مليكه دختر يشوعا، فرزند پادشاه رومم و مادرم از دودمان شمعون بن حمون بن الصفا، وصىّ حضرت عيسى(ع) است و حكايت شگفتى را نقل كرد…قرائت كتب دينى پيشين
براساس روايات و واقعيّت هاى تاريخى، امامان(ع)، كتابهاى آسمانى پيشين را با همان زبانى كه خداوند متعال فرو فرستاده بود، مى خواندند و براى اهل كتاب (يعنى پيروان اديان آسمانى) از همان كتابها دليل مى آوردند.عن هشام بن الحكم فى حديث بريه، أنّه لمّا جآء معه إلى أبى عبداللّه(ع)، فلقي أ بالحسن موسى بن جعفر(ع) فحكى له هشام الحكاية، فلمّا فرغ قال أبوالحسن(ع) لبريه: «يا بريه! كيف علمك بكتابك؟»، قال: «أنا به عالم»، ثمّ قال: «كيف ثقتك بتأويله؟»، قال: «ما أوثقني بعلمي فيه»، قال: فابتدأ أبوالحسن(ع) يقرء الانجيل، فقال بريه: إيّاك كنت أطلب منذ خمسين سنة أو مثلك. قال: فآمن بريه وحسن إيمانه وآمنت المرأة الّتى كانت معه؛ فدخل هشام و بريه والمرأة على أبى عبداللّه(ع). فحكى له هشام الكلام الذّي جرى بين أبي الحسن موسى(ع) و بين بريه، فقال أبوعبداللّه(ع): «ذرّيّة بعضها من بعض واللّه سميع عليم»7 فقال بريه: «أنّى لكم التّوراة والإنجيل وكتب الأنبياء؟» قال: «هي عندنا وراثة من عندهم نقرؤها كما قرؤوها و نقولها كما قالوا؛ إنّ اللّه لا يجعل حجّة في أرضه يسأ ل عن شي فيقول: لاأدري.8هنگامى كه هشام بن حكم با بريه9 خدمت امام صادق(ع) آمدند، به حضرت موسى بن جعفر(ع) برخورد كردند. هشام، داستان بريه را براى آن حضرت، حكايت كرد. چون قصّه تمام شد، حضرت موسى بن جعفر(ع) به بريه فرمود: «اى بريه! تا چه اندازه به كتاب دينى ات آگاهى؟». گفت:« آن را مى دانم». فرمود: «تا چه حد اطمينان دارى كه معنى اش را مى دانى؟». گفت: آن را خوب مى دانم و بسيار مطمئنم». سپس امام(ع) خواندن انجيل را آغاز كردند. بريه گفت: پنجاه سال است كه من، تو يا مانند تو را مى طلبم.آنگاه، بريه ايمان آورد، ايمانى نيكو؛ و زنى نيز كه با او بود، به اسلام گرويد. سپس هشام و بريه و آن زن، خدمت امام صادق(ع) آمدند. هشام، گفتگوى ميان حضرت موسى بن جعفر(ع) و بريه را نقل كرد. امام صادق(ع) اين آيه را قرائت فرمود: «دودمانى كه برخى از آنان از برخى ديگرند و خداوند، شنوا و داناست». بريه پرسيد: «تورات و انجيل و كتابهاى پيامبران، از كجا به شما رسيده است؟». امام(ع) فرمود: اينها از خودشان به ما ارث رسيده است و همان گونه كه آنها مى خواندند، ما هم مى خوانيم و همان سان كه آنها بيان مى كردند، ما نيز بيان مى كنيم. بى ترديد، خداوند حجّتى در زمين قرار نمى دهد كه چون از او درباره چيزى بپرسند، بگويد: نمى دانم.و در مناظره امام رضا(ع) با رأس الجالوت، چنين مى خوانيم:فقال رأس الجالوت: «و ما هذا الدّليل على الامام؟»، قال: «أن يكون عالما بالتوراة و الانجيل و الزّبور و القرآن الحكيم، فيحاجّ أهل التوراة بتوراتهم و أهل الانجيل بانجيلهم و أهل القرآن بقرآنهم.10رأس الجالوت پرسيد:« دليل بر [امامت] امام چيست؟». امام رضا(ع) فرمودند: اينكه عالم به تورات، انجيل، زبور و قرآن، حكيم باشد و با گروندگان به تورات از تورات و با ايمان آورندگان انجيل از انجيل و با مؤمنان به قرآن از قرآن، دليل بياورد.در سخنان حضرت اميرالمؤمنين(ع) آمده است:أما و اللّه لو ثنيت لي الوسادة فجلست عليها، لأفيتت أهل التوراة بتوراتهم و أهل الانجيل بانجيلهم و أهل الزبور بزبورهم و اهل القرآن بقرآنهم.11هان! به خدا سوگند، اگر براى من بالشى قرار دهند تا بر آن تكيه زنم، براى گروندگان به تورات بر اساس تورات و براى باورمندان به انجيل بر پايه انجيل و براى مؤمنان به زبور از روى زبور فتوا مى دادم.و در سخنى از امام رضا(ع) خطاب به نوفلى، درباره مناظره با عالمان اديان آمده:فقال لى: يا نوفلىّ! أتحبّ أن تعلم متى يندم المأمون؟»، قلت:«نعم»، قال: إذا سمع احتجاجى على أهل التوراة بتوراتهم و على أهل الانجيل بانجيلهم و على أهل الزبور بزبورهم و على الصابئين بعبرانيتهم و على اهل الهرابذة بفارسيتهم و على اهل الروم بروميتهم و على أصحاب المقالات بلغاتهم.12امام رضا(ع) به من فرمود:« اى نوفلى! آيا دوست دارى بدانى مأمون، كى پشيمان مى شود؟». گفتم:« آرى». فرمود: «هنگامى كه دليل آوردن مرا براى باورمندان به تورات بر اساس تورات، براى گروندگان به انجيل بر اساس انجيل، براى عقيده مندان به زبور بر پايه زبور، براى صابئين به زبان عبرانى، براى مؤبدان و آتشبانان به زبان فارسى، با روميان به زبان رومى و با سخنوران [گوناگون] به زبانهايشان بشنود.حضرت بقيّة اللّه الاعظم(ع) نيز در كودكى، به خواهش پدر گرامى خويش، بخشى از كتب آسمانى پيشين را قرائت كردند:ثمّ قال له: «اقرأ يا بنيّ ممّا أنزل اللّه على أنبيائه و رسله»، فابتدأبصحف آدم، فقرأها بالسّريانية و كتاب إدريس و كتاب هود و كتاب صالح و صحف إبراهيم و توراة موسى و زبور داوود و انجيل عيسى.13سپس [ امام حسن عسكرى (ع)] فرمود: «پسرم! از آنچه خداوند متعال بر پيامبرانش فرو فرستاده است، بخوان». آنگاه از صحف آدم آغاز كرد و آن را به زبان سريانى خواند و بعد به قرائت كتاب ادريس، نوح، هود، صالح، صحف ابراهيم و تورات موسى و زبور داوود و انجيل عيسى پرداخت.نيايش امامان(ع) با زبانهاى غير عربى
در برخى از روايات آمده است كه امامان(ع) گاهى به زبانهاى غير عربى نيايش مى كرده اند:عن مفضّل بن عمر قال: آتينا باب أبى عبد اللّه(ع) ونحن نريد الإذن عليه، فسمعناه يتكلّم بكلام ليس بالعربيّة، فتوهّمنا أنّه بالسّريانيّة، ثمّ بكى فبكينا لبكائه، ثمّ خرج الينا الغلام، فأذن لنا، فدخلنا عليه، فقلت: «أصلحك اللّه! أتيناك، نريد الإذن عليك فسمعناك تتكلّم بكلام ليس بالعربيّة، فتوهّمنا أنّه بالسريانيّة ثمّ بكيت فبكينا لبكائك»، فقال: «نعم، ذكرت إلياس النبىّ و كان من عبّاد أنبياء بنى إسرائيل فقلت كما كان يقول فى سجوده»، ثمّ اندفع فيه بالسّريانية، فلا و اللّه ما رأينا قسّا و لا جاثليقا أفصح لهجة منه به، ثمّ فسّره لنا بالعربيّة، فقال: «كان يقول فى سجوده: أتراك معذّبى و قد أظمأت لك هواجري؟ أتراك معذّبى و قد غفرت لك فى التراب وجهى؟ أتراك معذّبى و قد اجتنبت لك المعاصى؟ أتراك معذّبي و قد أسهرت لك ليلي؟».قال: «فأوحى اللّه اليه أن ارفع رأسك، فإنّى غير معذّبك»، قال: «فقال: إن قلت لا أ عذّبك، ثمّ عذّبتني ماذا؟ ألست عبدك و أنت ربّى؟[قال:] فأوحى اللّه إليه أن: ارفع رأسك، فانّي غير معذّبك، إنّى إذا وعدت وعدا وفيت به.14مفضّل بن عمر گفت: ما به در خانه امام صادق(ع) رسيديم و مى خواستيم كه اجازه تشرّف به محضرش را دريافت كنيم؛ شنيديم كه آن حضرت، به زبانى سخن مى گويد كه عربى نيست؛ پنداشتيم كه به زبان سريانى است. سپس آن حضرت گريست و ما هم از گريه او به گريه افتاديم. آنگاه غلامش بيرون آمد و به ما اجازه داد تا به خدمتش رسيديم. من گفتم: خداوند، سلامتت بدارد! ما آمديم تا از شما اجازهه ورود بگيريم، شنيديم به زبانى كه عربى نبود و به پندار ما سريانى بود، سخن مى گفتى. سپس شما گريه كردى و ما هم از گريه شما گريستيم.فرمود: «آرى، به ياد الياس پيغمبر(ع) افتادم كه از پيامبران بسيار عبادت پيشه بنى اسرائيل بود. من دعايى را كه او در سجده مى خواند، مى خواندم». سپس آن دعا را به زبان سريانى پشت سر هم خواند. به خدا سوگند، من هيچ كشيش و جاثليقى را شيوا لهجه تر از او نديده بودم. سپس آن را براى ما به زبان عربى ترجمه كرد و فرمود كه [ادريس(ع)] در سجودش مى گفت: آيا تو را بنگرم كه مرا عذاب مى كنى، با آنكه روزهاى آتشبار، براى تو تشنگى كشيدم؟ آيا تو را بنگرم كه مرا عذاب مى كنى، با اينكه براى تو چهره بر خاك ساييدم؟ آيا تو را بنگرم كه مرا عذاب مى كنى، با اين كه براى تو از گناهان، دورى گزيدم؟ آيا تو را بنگرم كه مرا عذاب مى كنى، با اينكه شبهايم را براى تو به بيدارى سپرى كردم؟خداوند به او وحى فرستاد: «سر بردار، بى ترديد، من تو را عذاب نمى كنم». الياس گفت: «آيا من بندهه تو نيستم و تو خداى من نيستى؟ اگر گفتى كه عذابت نمى كنم، سپس در عذابم انداختى، چه مى شود؟». خداوند متعال به او وحى فرمود: حتما تو را عذاب نخواهم كرد. من وقتى وعده دادم، به آن وفا مى كنم.دربارهه امام باقر(ع) نيز نقل شده است:حدّثنا موسى بن عمر عن الميثمى، عن سماعة عن شيخ من اصحابنا، عن أبى جعفر(ع) قال: جئنا نريد الدخول عليه، فلمّا صرنا بالدهليز، سمعنا قرائة بالسّريانية بصوت حسن، يقرأ و يبكى حتّى أبكى بعضنا.15موسى بن عمر از ميثمى از شيخى از بزرگان شيعه نقل كرده است كه مى خواستيم به محضر امام باقر(ع) برسيم. وقتى در راهرو خانه بوديم، شنيديم كه آن حضرت به زبان سريانى مى خواند و ميگريد، به گونه اى كه برخى از ما را به گريه انداخت.و درباره نيايش غير عربى امام رضا(ع) آمده است:حدّثنا احمد بن محمّد عن الحسن بن علىّ الوشّا، قال: رأيت أبا الحسن الرضا(ع) و هو ينظر الى السّماء و يتكلّم بكلام كانّه كلام الخطاطيف، ما فهمت منه شيئا ساعة بعد ساعة ثمّ سكت.16حسن بن على وشّا گفت: امام رضا(ع) را ديدم كه به آسمان نگاه مى كرد و به زبانى سخن مى گفت كه شبيه آواى پرستوها بود. من از آن چيزى نفهميدم. ساعتها چنين كرد. سپس لب فرو بست.در مورد نيايش غير عربى حضرت امير المؤمنين(ع) آمده:ثمّ استقبل القبلة، فتكلّم بثلاث كلمات ما هنّ بالعربيّة و لا بالفارسية .17سپس رو به قبله كرد و با سه واژه اى كه عربى و فارسى نبود، سخن گفت.نيز آمده است:«فتوضأ، ثمّ قام فنطق بكلام لا احسبه الاّ بالعبرانية، ثمّ نادى بالصلاة.18وضو ساخت؛ سپس ايستاد و به زبانى كه پنداشتم زبان عبرى بود، آواى نماز سر داد.و باز نقل شده است:حتّى انتهى الى الفرات و هو يزخر بأمواجه، فوقف و الناس ينظرون، فتكلّم بالعبرانية كلاما، فنقص الفرات.19وقتى به فرات رسيد، موجهاى سرشار فرات مى خروشيد. حضرت ايستاد. مردم مى نگريستند. آنگاه به زبان عبرانى سخنى گفت. آب فرات، كاسته شد. از مسائل شگفتى زا و درس آموز، حرز نوشته هايى است كه از ائمه(ع) رسيده و مسلّما به زبان عربى نيست. به اين حرز منقول از اميرالمؤمنين(ع) بنگريد:بسم اللّه الرّحمن الرّحيم.أى كنوش أى كنوش ارشش عطنيطنيطح يا ميططرون فريا لسنون ما وما ساماسو يا طيطشالوش خيطوش مشفقيش مشاصعوش او طيعينوش ليطفيتكش.20سخن گفتن امام زمان(ع) به زبانهاى مختلف در تشرّفها
يكى از واقعيّت هاى تاريخى، اين است كه در طول بيش از هزار سال دوران غيبت كبراى حضرت امام زمان(ع)، افراد زيادى از ملّتها و نژادهاى مختلف و با زبانهاى گوناگون، با آن حضرت ملاقات كرده اند و آن حضرت، به زبان خودشان با آنها سخن گفته است. براى آگاهى بيشتر از اين واقعيّّت ها و رخدادهاى جالب، مى توان به كتابهايى كه در اين زمينه نگاشته شده، مراجعه كرد.در كتاب «جنّة المأوى»، نوشته ميرزا حسين نورى، برخى از نمونه هاى به فارسى سخن گفتن امام زمان(ع)، ضبط شده است:فاذا به(ع) واقفا على رأسى، فالتفت اليه(ع) فقال: «چه مى كنى؟» أو «چه مى خوانى؟».21ناگهان ديدم كه حضرت، بالاى سر من ايستاده است. من به آن حضرت، توجّه پيدا كردم. فرمود: «چه مى كنى؟» يا «چه مى خوانى؟».علاّمه مجلسى، سخن گفتن آن حضرت را به زبان هندى در ضمن داستان تشرّف يك هندى زبان به محضر آن حضرت، نقل كرده22 و در وصف آن حضرت آورده است:والمكلّم بالعبراني والمترجم باليونانى والمناجي بالسّريانى.23و آنكه به زبان عبرانى سخن مى گويد و كلام را به يونانى باز مى گرداند و با زبان سريانى، نيايش مى كند.و در آخر بايد گفت بر اساس باور به زبان آگاهى امامان(ع) است كه زائران ملل مختلف (با زبانهاى گوناگون) هنگام زيارت مراقد شريف آنان مى گويند:أشهد أنّك تسمع الكلام وتردّ الجواب.گواهى مى دهم كه سخن را مى شنوى و پاسخ مى گويى.1. بحارالأنوار، ج48، ص140.
2. ترجمه الفهرست ابن نديم، ص33.
3. بحارالأنوار، ج48، ص249.
4. لغت نامه دهخدا (به نقل از قاموس الأعلام تركى).
5. المنجد.
6.بحارالأنوار، ج51، ص6.
7. اصول كافى، ج1، ص329 ـ 330؛ بصائر الدرجات، ص360؛ بحارالأنوار، ج26، ص180.
8. سوره آل عمران، آيه34.
9. بريه، مصغّر «ابراهيم» است و در برخى از نسخه هاى اين روايت،« بريهة» نقل شده است. وى از دانشمندان كهنسال مسيحى بوده است.
10. بحارالأنوار، ج49، ص80.
11. احتجاج، طبرسى، ج1، ص384 و از مناظره امام رضا(ع) نقل شده است: فاقبل الرضا(ع) يتلوا التوراة و رأس الجالوت يتعجب
12. بحارالأنوار، ج49، ص175 و ج10، ص301.
13. بحارالأنوار، ج51، ص27، روايت37.
14. اصول كافى، ج1، ص131و 330 ؛ بحارالأنوار، ج13، ص392 و 401.
15. بصائر الدّرجات، ص360. براى آن حضرت، مناجات به زبان عبرانى نيز نقل شده است. (ر.ك:بحارالأنوار، ج13، ص400 و ج26، ص180 ـ 181 و ج46، ص254 و 294.
16. همان، ص531؛ بحارالأنوار، ج49، ص88.
17. بحارالأنوار، ج80، ص323 و ج41، ص184.
18. همان، ج33، ص439 و ج41، ص179.
19. همان، ج41، ص237.
20. همان، ج91، ص193.
21. همان، ج53، ص264.
22. همان، ج52، ص29.
23. همان، ج91، ص28.