سیمای پیامبر اکرم(ص) در آینه نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

سیمای پیامبر اکرم(ص) در آینه نهج البلاغه - نسخه متنی

سید جواد حسینی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

سيماى پيامبر اكرم(ص) در آيينه
نهج‏البلاغه






سيماى
پيامبر




اكرم(ص) در آيينه
نهج‏البلاغه






سيد جواد
حسينى











شرف و
جلال پيمبران بُوَد از جلال محمدى‏

سبب وجود جهانيان همه از كمال
محمدى‏


نرسد خرد بكمال او، نه بشر بكنه جلال
او

شعف و صفاى بهشتيان همه از جلال
محمدى‏

بلغ العلى بكماله كشف الدجى
بجماله‏

حسنت جميع خصاله صلّوا
عليه و آله‏



محمد بن عبداللّه بن
عبدالمطلّب(صلّى اللّه عليه و آله و
سلّم) در هفدهم ربيع سال عام الفيل پا به
عرصه وجود گذاشت در حالى كه پدر را قبل
از ولادت از دست داده بود.

اين
حادثه، بزرگترين حادثه تاريخ بشرى
بحساب مى‏آيد، دليل آن حوادثى است كه
بدنبال حادثه ولادت آن حضرت اتفاق
افتاد.





با ولادت آن بزرگمرد
عالم هستى، تمام بت‏هاى عالم سرنگون
شده، و طاق كسرى به لرزه افتاده و
چهارده كنگره آن ريزش نمود، درياچه
ساوه كه سالها مورد پرستش قرار مى‏گرفت
به زمين فرو رفته و خشكيد، ووادى
«سماوه» كه سالها حالت خشك سالى داشت آب
در آن جارى گشت، و آتشكده فارس كه هزار
سال خاموش نشده بود در آن شب به خاموشى
گراييد، و تخت تمامى پادشاهان سرنگون
گشته و شاهان خود لال گشتند، و دانش
كاهنان زائل شده و سحر ساحران بر
بادرفته، و از همه مهمتر نورى از سمت
حجاز به شرق و غرب عالم تابيد(و به رمز
فراگيرى دين آن حضرت) تمام عالم را روشن
نمود.(1)





اين همه نشان از عظمت
شخصيتى دارد كه در چنين روزى به دنيا
آمده است، لذا جا دارد جامعه اسلامى بيش
از پيش با شخصيّت او آشنا شده و
خصلت‏هاى او را الگو و سرمشق قرار
دهند، آنچه پيش رو داريد نگاهى است به
شخصيّت والاى نبوى در كلام بلند علوى در
نهج البلاغه.




ضرورت شناخت آن
حضرت‏





هر جامعه نياز به
الگو دارد كه شناخت آن ضرورى و لازم
است، قرآن كريم برترين الگوى جامعه
اسلامى را پيامبر اكرم(صلى اللّه عليه و
آله و سلّم) مى‏داند آنجا كه
مى‏فرمايد:
«ولكم فى رسول اللّه اسوةٌ
حسنةٌ...(2)؛مسلماً براى شما در زندگى
رسول‏خدا سرمشق نيكويى بود، براى آنها
كه اميد به رحمت خدا و روز رستاخيز
دارند و خدا را بسيار ياد مى‏كنند.»





لذا لازم است در هر زمان با
توجّه به نيازهاى ضرورى جامعه، ابعاد
شخصيتى ختمى مرتبت مورد بررسى قرار
گيرد و به جامعه عرضه شود، و على (عليه
السلام) نيز بر اين امر تأكيد دارد آنجا
كه مى‏فرمايد: «وَ لَقَد كانَ فى
رَسُولِ اللّهِ (صلى اللّه عليه و آله و
سلم) كافٍ لَكَ فى الاُسوَةِ، وَ دَليلٌ
لَكَ عَلى ذَمِّ الدُّنيا و عَيبها وَ
كَثرَةِ مَخازيها وَ مَساويها اِذ
قُبِضَت عَنه اَطرافُها وَ وُطِئَت
لِغَيرِهِ اَكنافُها وَ فطِمَ عَن
رَضاعِها...»(3) براى تو كافى است كه راه و
رسم زندگى پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه
و آله و سلّم) را اطاعت نمايى، تا رهنماى
خوبى براى تو در شناخت بدى‏ها و
عيب‏هاى دنيا و رسوايى‏ها و زشتى‏هاى
آن باشد، چه اينكه دنيا از هر سو بر
پيامبر(صلى اللّه عليه و آله و سلّم) باز
داشته و براى غير او گسترانده شد، از
پستان دنيا شير نخورد، و از زيورهاى آن
فاصله گرفت. در ادامه همين خطبه درباره
اسوه بودن آن حضرت و لزوم اقتدا به او
مى‏فرمايد: «فَتأسَّ بِنَبِيّك
الاَطيبِ الاَطهر(صلى اللّه عليه و آله
و سلّم) فَاِنّ فِيه اُسوَةٌ لِمَن
تَأسّى وَ عَزاءً لِمَن تَعَزّى وَ
اَحَبُّ العِبادِ اِلَى اللّه
اَلمتأسّى بِنَبِيّه وَ المَقتَصّ
لِاَثرِه(4)؛ پس به پيامبر پاكيزه و پاكت
اقتدا كن، كه در (راه و رسم) او الگويى
است براى الگو طلبان و مايه فخر و بزرگى
است براى كسى كه خواهان بزرگوارى باشد،
محبوب‏ترين بنده نزد خدا كسى است كه از
پيامبرش پيروى كند و گام بر جايگاه قدم
او نهد و راز الگو بودن حضرت نيز اصالت و
جامعيّت اوصاف آن حضرت است، در
اين‏باره اميرمؤمنان (عليه السلام)
مى‏فرمايد: «...تا اينكه كرامت اعزام
نبوّت از طرف خداى سبحان به حضرت محمد
(صلى اللّه عليه و آله و سلّم) رسيد،
نهاد اصلى وجود او را از بهترين معادن
استخراج كرد، نهال وجود او را در
اصيل‏ترين و عزيزترين سرزمين‏ها (و
خانواده‏ها) كاشت و آبيارى نمود. او را
از همان درختى كه ديگر پيامبران و
منتخبان خود را از آن آفريد بوجود
آورد... در حرم امن الهى روييد، و در آغوش
خانواده كريمى بزرگ شد، شاخه‏هاى بلند
آن سر به آسمان كشيده كه دست كسى به ميوه
آن نمى‏رسيد.پس پيامبر (صلى اللّه عليه
و آله و سلّم) پيشواى پرهيزكاران و
وسيله بينايى هدايت خواهان است چراغى
با نور درخشان و ستاره‏اى فروزان، و
شعله‏اى با برق‏هاى خيره كننده و
تابان است، راه و رسم او با اعتدال و روش
زندگى او صحيح و پايدار، و سخنانش
روشنگر حق و باطل و حكم او عادلانه
است...»(5) و فرمود: «هر كس از آن (پيامبر)
پيشى گيرد از دين خارج شده و آن كس كه از
آن عقب ماند هلاك گردد و هركس همراهش
باشد رستگار شود.»(6)





شناخت آن
حضرت و الگوپذيرى از روش و زندگى او نه
تنها آثار گرانبهاى دنيوى و آخرتى
دارد، بلكه پاداش بى‏كران الهى را نيز
در پى دارد، چنانكه امير سخن (عليه
السلام) مى‏فرمايد: «فَاِنَّه مَن ماتَ
مِنكُم عَلى فِراشِهِ وَ هُو عَلى
مَعرِفةِ حَقّ رَبِّهِ و حَقِ رَسولِهِ
وَ اَهلِ بَيته ماتَ شَهيداً وَ وَقَعَ
اَجرُهُ عَلَى اللّه وَ استَوجَبَ
ثَوابَ مانَوى مِن صالِح عَمَلِهِ...؛(7)
پس براستى كسى كه در بستر خويش با شناخت
خدا و پيامبر(صلى اللّه عليه و آله و
سلّم) و اهل بيت آن حضرت بميرد، شهيد از
دنيا رفته و پاداش او بر خداست و ثواب
اعمال نيكويى را كه قصد انجامش را داشته
خواهد برد.»

با توجّه به ضرورت شناخت
اوصاف آن حضرت و الگوپذيرى از آن، به
گوشه‏هايى از اوصاف و ويژگيهاى آن حضرت
از ديدگاه نهج‏البلاغه اشاره مى‏شود.





1-

زهد و پارسائى
حضرت


:


«زهد» و «رغبت» (اگر
بدون متعلق ذكر شوند) نقطه مقابل
يكديگرند، زهد يعنى اعراض و بى‏ميلى،
در مقابل رغبت كه عبارت است از كشش و
ميل.

بى‏ميلى دوگونه است: طبيعى و
روحى: بى ميلى طبيعى آن است كه طبع انسان
نسبت به چيزى تمايلى نداشته باشد. همچون
طبع بيمار كه ميلى به غذا و.. ندارد.
بديهى است كه اينگونه بى‏ميلى و اعراض
ربطى به زهد اصطلاحى ندارد.





بى‏ميلى روحى يا عقلى يا قلبى آن است
كه اشيائى كه مورد تمايل و رغبت طبع است
از نظر انديشه و آرزوى انسان كه در
جستجوى سعادت و كمال مطلوب است هدف و
مقصود نباشد، هدف و مقصود و نهايت آرزو
و كمال مطلوب امورى باشد برتر از
مشتهيات نفسانى و دنيوى، خواه آن امور
از مشتهيات نفسانى اخروى باشد و يا
اساساً از نوع تمايلات نفسانى نباشد
بلكه از نوع فضائل اخلاقى باشد از قبيل
عزت، شرافت، كرامت، آزادى و يا از نوع
معارف معنوى و الهى باشد، مانند ياد
خداوند، محبت خداوند، تقرب به پيشگاه
ذات اقدس الهى.





پس زاهد واقعى
كسى است كه توجّهش از ماديّات دنيا به
عنوان كمال مطلوب و برترين خواسته عبور
كرده متوجّه مشتهيات اخروى و يا فضائل
اخلاقى و معارف معنوى شده است.(8)

زهد
و پارسائى پيامبر اكرم از چنين زهدى
بوده است، چنانكه على (عليه السلام)
مى‏فرمايد: «اَلنَبىُّ قَد حَقَّرَ
الدُنيا وَ صَغَّرَها و اَهوَن بِها وَ
هَوَّنَها وَ عَلِمَ اَنَّ اللّهَ
زَواها عَنه اِختياراً وَ بَسطَها
لِغَيره احتِقاراً، فَاَعرَضَ عَنِ
الدُّنيا بِقَلبِهِ، وَ اَماتَ
ذِكرَها عَن نَفسِهِ وَ اَحَبَّ اَن
تَغيبَ زينَتُها عَن عَينِهِ لِكيلا
يَتَّخِذَ مِنها رياشاً او يَرجوا فيها
مَقاماً...؛ نبى اكرم (صلى اللّه عليه و
آله و سلّم) دنيا را كوچك و در چشم
ديگران آن را ناچيز جلوه داد.(تا مردم
بدنبال زهد واقعى باشند و لذا) آن را
خوار مى‏شمرد و در نزد ديگران (نيز)
خوار و بى مقدار معرّفى فرمود.(و
مى‏دانست كه خداوند براى احترام به
ارزش آن حضرت دنيا را از او دور ساخت) و
آن را براى ناچيز بودنش به ديگران
بخشيد. پس (پيامبر اكرم زهد انتخابى
داشت و) از دل و جان به دنيا پشت كرد، و
ياد آن را در دلش ميراند.

(زهد او اين
گونه بود كه) دوست مى‏داشت زينت‏هاى
دنيا از چشم او دور نگهداشته شود، تا از
آن لباس فاخرى تهيّه نسازد، يا اقامت و
ماندن در دنيا را آرزو نكند، و براى
تبليغ احكامى كه قطع كننده عذرهاست
تلاش كرد و امّت اسلامى را با هشدارهاى
لازم نصيحت كرد، و با بشارت‏ها مردم
رابه سوى بهشت فرا خواند.»(9) خوب است
امّت اسلامى مخصوصاً مسئولان و
هدايتگران جامعه به زهد و پارسائى حضرت
توجّه كنند و گوشه‏هايى از آن را در
زندگى خويش نيز بوجود آورند.

در بخش
ديگر اميرمؤمنان درباره زهد آن حضرت
چنين مى‏گويد: «پيامبر(صلى اللّه عليه
و آله و سلّم) از دنيا چندان نخورد كه
دهان را پر كند، و به دنيا با گوشه چشم
نگريست. دو پهلويش از تمام مردم فرو
رفته‏تر، و شكمش از همه خالى‏تر بود،
دنيا را به او نشان دادند ولى او
نپذيرفت، و چون دانست خدا چيزى را دشمن
مى‏دارد، آن را دشمن داشت، و چيزى را كه
خدا خوار شمرده، آن را خوار انگاشت، و
چيزى را كه خدا كوچك شمرده كوچك و ناچيز
مى‏دانست (اين يعنى بى ميلى به دنيا
بخاطر قرب الهى و محبّت به او).





و همانا پيامبر (كه درود خدا بر او
باد)
بر روى زمين مى‏نشست و غذا مى‏خورد، و
چون بردگان ساده مى‏نشست و با دست خود
كفش خود را وصله مى‏زد و جامه خود را با
دست خود مى‏دوخت... پرده‏اى بر در خانه
او آويخته بود كه نقش و تصويرها در آن
بود، به يكى از همسرانش فرمود، اين پرده
را از برابر چشمان من دور كن كه هرگاه
نگاهم به آن مى‏افتد به ياد دنيا و
زينت‏هاى آن مى‏افتم. پيامبر(زهد
واقعى و انتخابى داشت لذا) با دل و جان
از دنيا روى گرداند، و يادش را از جان
خويش ريشه كن نمود. و همواره دوست داشت
تا جاذبه‏هاى دنيا از ديدگانش پنهان
ماند، و از آن لباس زيبايى تهيّه نكند و
آن را قرارگاه دائمى خود نداند، و اميد
ماندن در دنيا نداشته باشد، پس(او
حقيقتاً) ياد دنيا را از جان خويش بيرون
كرده و دل از دنيا بركند و چشم از دنيا
پوشاند.»(10)

هر كس مى‏خواهد زاهد
واقعى باشد و پيرو حقيقى آن حضرت، در
زندگى و رفتار او بايد دقت كند و آن را
الگو و سرمشق قرار دهد چنان كه زاهدترين
شاگرد مكتب او امير بيان فرمود: «و
لَقَد
كانَ فى رَسُولِ اللّه(صلى اللّه عليه و
آله و سلّم) ما يَدُلُّكَ عَلى مَساوِىِ
الدُنيا وَ عُيُوبِها اِذ جاعَ فيها
مَعَ خاصَّتهِ، وَ زُوِيَت عَنهُ
زَخارِفها مَعَ عَظيِم زُلفَتِهِ
فَليَنظُر ناظِرٌ بِعَقلِهِ: اَكرَمَ
اللّهُ مُحَمَّداً بذلك ام اَهانُهُ
فاِن قالَ اَهانَهُ فَقَد كَذَبَ وَ
اللّهِ العَظيم بالافك العَظيم وَ اِن
قالَ اكرَمَه فَليَعلَم اَنّ اللّه قَد
اَهانَ غَيرَهُ...؛براستى در زندگانى
رسول خدا(صلى اللّه عليه و آله و سلّم)
براى تو نشانه‏هايى است كه تو را به
زشتى‏ها و عيب‏هاى دنيا راهنمايى كند،
زيرا پيامبر(صلى اللّه عليه و آله و
سلّم) با نزديكان خود گرسنه به سر
مى‏برد(نه چون نزديكان برخى افراد كه
از سيرى زياد نمى‏دانند چه كار كنند) و
با آن كه مقام و منزلت بزرگى داشت
زينتهاى دنيا از ديده او دور ماند. پس
تفكر كننده‏اى بايد با عقل خويش به
درستى انديشه كند كه: آيا خدا محمّد (صلى
اللّه عليه و آله و سلّم) را به داشتن
اين
صفتها اكرام نمود يا خوارش كرد؟ اگر
بگويد: خوار كرد، دروغ گفته (بخداى بزرگ
قسم) و بهتانى بزرگ زده است، و اگر
بگويد: او را اكرام كرده، پس بداند، خدا
خوار شمرد كسى را كه دنيا را براى او
گستراند چرا كه از نزديك‏ترين مردم به
خودش (يعنى محمد(صلى اللّه عليه و آله و
سلّم) ) دور نگهداشت.





پس پيروى
كننده بايد از پيامبر(صلى اللّه عليه و
آله و سلّم) پيروى كند، و به دنبال او
راه رود، و قدم برجاى او گذارد، وگرنه
از هلاكت ايمن نباشد. سپس براستى خداوند
محمد(صلى اللّه عليه و آله و سلّم) را
نشانه قيامت، و مژده دهنده بهشت و
ترساننده از كيفر جهنم قرار داد، او با
شكمى گرسنه از دنيا رفت و با سلامت جسم و
جان وارد آخرت شد و سنگى بر سنگى نگذاشت
(و كاخ و خانه‏هاى مجلّل نساخت) تا
آنروز كه جهان را ترك گفت و دعوت
پروردگارش را اجابت نمود»(11) راستى
فرسنگ‏ها بين ما و پيشوا و الگوى ما
فاصله است، ما كجا و رفتار پيامبر كجا؟
تنها پيرو راستين او اميرمؤمنان بود كه
اولاً به داشتن چنين رهبرى، افتخار
مى‏كند آنجا كه مى‏گويد: «وه! چه بزرگ
است منتى كه خدا با بعثت پيامبر بر ما
نهاده، و چنين نعمت بزرگى را به ما عطا
فرمود، رهبر پيشتازى كه بايد او را
پيروى كنيم و پيشوايى كه بايد راه او را
تداوم بخشيم.»(12) و ثانياً در عمل مانند
پيامبر زاهد بود چنانكه خود مى‏فرمايد:
«به خدا سوگند آنقدر اين پيراهن پشمين
را وصله زدم كه از پينه كننده آن
شرمسارم. يكى گفت: آيا آن را دور
نمى‏افكنى؟، گفتم: از نزد من دور شو،
صبحگاهان رهروان ستايش مى‏شوند (يعنى
آينده از آن استقامت كنندگان و زاهدان
روز و شب زنده داران است)(13).»




2-


ويژگيهاى اخلاقى آن حضرت‏




قرآن كريم از ميان تمام اوصاف آن
حضرت، وى را به اخلاق نيكويش تحسين
مى‏كند آنجا كه مى‏فرمايد: «وَ اِنّكَ
لَعَلى خَلقٍ عَظيم(14)؛و يقيناً تو
داراى اخلاق عظيم و برجسته‏اى هستى» و
اساساً خود آن حضرت بر اين باور بود كه
فلسفه بعثت براى تكميل مكارم اخلاق بود
و لذا مى‏فرمود: «اِنَّما بعثتُ
لاتَمِّمَ مَكارِم الاَخلاق(15)؛همانا
من براى به سامان رساندن فضائل اخلاقى
مبعوث شده‏ام.»





اين‏ها نشان
از عظمت و ارزش اخلاق، و همين طور
والائى و برترى آن حضرت دارد به
نمونه‏هايى از اخلاقيات آن حضرت اشاره
مى‏شود:





الف: نرم خويى و
مهربانى: از ديدگاه قرآن شاخص‏ترين
ويژگى اخلاقى آن حضرت اخلاق زيبا و
برخورد شفقت‏آميز آن حضرت با ديگران
بود. آن پيامبر رحمة للعالمين با داشتن
اين خصلت ستودنى دلهاى بسيارى را به خود
شيفته ساخته و به راه راست هدايت نمود
در
حالى كه هيچ قدرتى توان انجام چنين كار
شگرفى را نداشت، خداوند متعال در اين
زمينه مى‏فرمايد: «فَبِما رَحمَةٍ مِن
اللّهِ لِنتَ لَهُم وَلَو كُنتَ فظّاً
غَليظَ القَلبِ لانفضّوا مِن
حَولِك(16)؛ پس به بركت رحمت الهى (در
برخورد) با مردم نرم و مهربان شدى و اگر
خشن و سنگدل بودى، از اطراف تو پراكنده
مى‏شدند.»

و على (عليه السلام)
درباره اخلاق آن حضرت و نرمخويى و
مهربانى او چنين مى‏گويد: «كانَ اَجوَد
النّاسِ كَفّاً وَ اَجرَأُ النّاسِ
صَدراً، وَ اَصدقُ النّاس لَهجَةً، وَ
اَوفاهم ذِمّةً وَ الَينهُم عَريكَةً
وَ اكرَمَهُم عِشرَةً و مَن رآهُ
بَديهَةً هابَهُ وَ مَن خالَطَهُ
فَعَرَفَهُ اَحَبّهُ، لَم اَرَقَبلَهُ
وَ لا بَعدُه مِثلَه(17)؛ (پيامبر اكرم)
سخاوتمندترين مردم، و شجاعترين آنها، و
راستگوترين آنها، و وفادارترين انسان
نسبت به وعده، و نرمترين (انسان) از نظر
خوى و كريمترين مردم در برخورد و معاشرت
بود، و هركس در ابتدا او را مى‏ديد از
او
دورى مى‏كرد (ولى) هركس با او همراه
مى‏شد و او را مى‏شناخت(به او علاقمند
مى‏شد) و سخت به او محبّت مى‏ورزيد،
بگونه‏اى كه مثل او قبل از آن و بعد از
آن نديده بود.»

و از عائشه نقل شده
است كه درباره اخلاق آن حضرت گفت: «كانَ
اَحسَنُ النّاسِ خُلقاً؛ بهترين مردم
بود در خلق و خوى.»(18) و على (عليه السلام)
در نهج البلاغه فرمود: «وَ اَطهَر
المُتَطَهِّرينَ شيمَةً وَ اَجوَدُ
المُستَمطِرينَ ديمَةً(19)؛اخلاقش از
همه پاكان پاك‏تر و باران كرمش از هر
چيزى بادوامتر بود.»





ب: دلسوزى
و خيرخواهى: از ديگر خصوصيات آن حضرت
دلسوزى و خيرخواهى و علاقه به انجام
وظيفه بود، اين ويژگى در رهبران الهى و
پيشوايان جامعه از اهمّيت ويژه‏اى
برخوردار است، قرآن مجيد پيامبر گرامى
اسلام را با اين خصلت پسنديده معرّفى
مى‏كند آنجا كه مى‏فرمايد: «لَقَد
جاءَكم رَسولٌ مِن اَنفسكم عَزيزٌ
عَلَيه ما عَنتّم حَريصٌ عَليكُم
بِالمُؤمِنين رَئُوفٌ رَحيمٌ(20)؛ همانا
فرستاده‏اى از خود شما به سويتان آمد
كه
رنجهاى شما بر او سخت است و اصرار بر
هدايت و راهنمايى شما دارد و نسبت به
مؤمنان دلسوز و مهربان است دلسوزى حضرت
ختمى مرتبت به حدّى بود كه گاهى از شدّت
غصّه و ناراحتى در آستانه هلاكت قرار
مى‏گرفت، قرآن در اين رابطه
مى‏فرمايد: «فلَعلّك باخِغٌ نَفسَك
عَلى آثارِهم اِن لَم يُؤمِنوا بهذا
الحديث اَسَفاً؛ گويى مى‏خواهى به
خاطر اعمال (نامناسب) آنان، اگر به اين
گفتار ايمان نياورند، خود را هلاك كنى.»





امّا على (عليه السلام) در
نهج‏البلاغه جملات زيبايى درباره
دلسوزى و خيرخواهى آن حضرت دارد كه به
نمونه‏هايى اشاره مى‏شود:

1- نهايت
تلاش و خيرخواهى: «خدا پيامبر اسلام را
به هنگامى مبعوث فرمود كه مردم در حيرت
و سرگردانى بودند، در فتنه‏ها به سر
مى‏بردند، هوى‏ و هوس بر آنها چيره
شده، و خود بزرگ بينى و تكبّر به
لغزش‏هاى فراوانشان كشانده بود، و
نادانيهاى جاهليّت پست و خوارشان كرد و
در امور زندگى حيران و سرگردان بودند، و
بلاى جهل و نادانى دامنگيرشان بود.
«فبالَغ (صلى اللّه عليه و آله و سلّم)
فى النّصيِحة وَ مَضى عَلى الطَّريقَةِ
وَ دَعا اِلَى الحِكمَةِ وَ المَوعِظَة
الحَسَنَة(21)؛ پس پيامبر اكرم (صلى
اللّه عليه و آله و سلّم) در نصيحت و
خيرخواهى نهايت تلاش را كرد، و آنان را
به راه راست راهنمايى، و از راه حكمت و
موعظه نيكو، مردم را به خدا دعوت
فرمود.»

در جاى ديگر فرمود:
«محمد(صلى اللّه عليه و آله و سلّم) بار
سنگين رسالت را بر دوش كشيد، و به
فرمانت قيام كرد، و به سرعت در راه
خشنودى تو گام برداشت، حتى يك قدم بر
عقب برنگشت و اراده او سست نشد، و در
پذيرش و گرفتن وحى نيرومند بود، حافظ و
نگهبان عهد و پيمان تو بود و در اجراى
فرمانت تلاش كرد تا آنجا كه نور حق را
آشكار و راه را براى جاهلان روشن ساخت،
و دل‏هايى كه در فتنه و گناه فرو رفته
بودند هدايت شدند پرچم‏هاى حق را بر
افراشت و احكام نورانى را بر پا كرد.»(22)


2- طبيب دوّار: طبيب دلسوز آن است كه
سراغ بيماران مى‏رود، پيامبر رحمت
چنين بود، براى طبابت روحى افراد خود به
سراغ آنها مى‏رفت. على(عليه السلام) در
اين‏باره مى‏فرمايد: «طَبيبٌ دَوّارٌ
بِطِبّهِ قَد اَحكَمَ مَراهِمَهُ وَ
اَحمى (اَمضى) مَواسِمَهُ يَضَعُ ذلِكَ
حَيث الحاجَة اِلَيه، مِن قُلُوبٍ
عُمى، وَ آذانٍ صُمٍّ وَ السَنَةٍ بكُم
مُتَتَبِّعٍ بِداوئه مَواضِعَ الغفلة
و مَواطِنَ الحَيرَة(23)؛ پيامبر طبيبى
است كه براى درمان بيماران سيّار است (و
خود نزد بيماران مى‏رود)، مرهم‏هاى
شفابخش او آماده و ابزار داغ كردن زخم
ها را گداخته براى شفاى قلب‏هاى كور و
گوش‏هاى ناشنوا و زبان‏هاى لال آماده
، و با داروى خود در پى‏يافتن بيماران
فراموش و سرگردان است.»(24)





اين
همان طبيب سيّار است كه به دنبال بيمار
دلان مكّه مى‏رفت و برخى از آنها آن
حضرت را سنگباران مى‏نمودند، و گاه
حضرت مجبور مى‏شد كه مكّه را ترك نموده
به كوهها پناه برد، خديجه كبرى و
اميرمؤمنان بدنبال آن حضرت وقتى او را
مى‏يافتند، زخمهاى پاى او را (كه بر اثر
سنگهاى بيماران غافل و ناآگاه زخمى شده
بود) پانسمان مى‏كردند، امّا در همان
حال آن دل رئوف و مهربان مى‏گفت:
«اللهُم اِغفِر قَومى فَاِنَّهُم لا
يَعلَمُون(25)؛ خدايا قوم مرا (هدايت كن و
آنها را) ببخش چرا كه آنها ناآگاهند.(26)





ج - صبر و بردبارى حضرت: مطالعه
تاريخ انبياء بخوبى نشان مى‏دهد كه
آنان در راه انجام رسالت خويش با سخترين
رنجها روبرو بوده‏اند، و در اين ميان
حضرت ختمى مرتبت بيش از ساير انبياء در
معرض بلاها و آزمايشات قرار گرفت، چنان
كه خود فرمود: «ما أوذِىَ اَحَدٌ مثلُ
ما اوذيت فى اللّه (27)؛ هيچ كسى (و
پيامبرى) همانند من در راه خدا آزار و
اذيت نديد.» لذا صبر او نيز از همه بيشتر
بود اسماعيل بن عياش مى‏گويد: «كانَ
رَسُولُ اللّه(صلى اللّه عليه و آله و
سلّم) اَصبَرُ عَلى اَوزار النّاس(28)؛
رسول خدا بردبارترين انسان بر وزر و
وبال مردم بود.»





د: شجاعت:
بسيارى از رهبران بوده‏اند كه در
صحنه‏هاى جنگ حضور عملى و فيزيكى
نداشته‏اند و هميشه با فرمان و دستور
جنگ‏ها را اداره كرده‏اند، و امّا
پيامبر اكرم(صلى اللّه عليه و آله و
سلّم) اينگونه نبود، بلكه در تمام
صحنه‏ها در خط مقدّم جبهه حضور فعّال
داشت و شجاعت واقعى خويش را به نمايش
مى‏گذاشت و به ديگران روحيه مى‏داد،
على(عليه السلام) در اين زمينه
مى‏فرمايد: «كُنّا اِذا احمَرّ البأسُ
وَلَقِىَ القومُ اَلقومَ اِتَّقينا
بِرَسُول اللّه فَما يَكُونُ اَحَدٌ
اَقرَبُ اِلى العَدُوِّ مِنه(29)؛ هميشه
اين‏گونه بود وقتى (كه تنور جنگ داغ
مى‏شد) و سختى شدّت مى‏گرفت، و دو گروه
(مسلمان و كافر) مقابل هم قرار
مى‏گرفتند( ما به حضرت پناه مى‏برديم)
و او را سپر بلاى خويش قرار
مى‏داديم(چرا كه) از او نزديكتر به دشمن
كسى نبود (و او در خط مقدم قرار داشت).

3- موفقيّت‏هاى پيامبر اكرم(صلى
اللّه
عليه و آله و سلّم) : گذرى كوتاه به تاريخ
پيامبران الهى نشان مى‏دهد، كه پيامبر
خاتم موفّق‏ترين آنها در انجام رسالت
الهى و هدايت انسان‏ها بوده است او در
مدّت كمتر از 23 سال عرب جاهلى را متحوّل
ساخت و به اوج و قلّه سعادت رساند و
اختلاف‏ها را به وحدت تبديل نمود و
مى‏رفت كه مكتبش جهانى شود.





الف: عزّت جهانى يافتن مسلمانان:
امير
مؤمنان در اين زمينه مى‏فرمايد: «مردم!
از سر نعمت بعثت پيامبر و لطف خداوند
بزرگ به مقامى رسيده‏ايد كه حتّى
كنيزان شما را گرامى مى‏دارند و به
همسايگان شما محبّت مى‏كنند، كسانى
براى شما احترام قائلند كه شما از آنها
برترى نداشته و بر آنها حقّى نداريد،
كسانى از شما مى‏ترسند كه نه ترس از
حكومت شما دارند و نه شما بر آنها
حكومتى داريد.(30)»





ب:
اختلاف‏ها تبديل به وحدت، و كينه‏ها
تبديل به الفت گشت: در بخشى از خطبه 96
چنين فرمود: «قرارگاه پيامبر بهترين
قرارگاه و محل پرورش و خاندان او
شريف‏ترين پايگاه است. در معدن
بزرگوارى و گاهواره سلامت رشد كرد «قَد
صَرِفت نَحوَهُ اَفئِدَةُ الاَبرار وَ
ثُنِيَت اِلَيه اَزِمّةُ الاَبصارِ
دَفَنَ اللّهُ بِهِ الضّغائِنَ وَ
اَطفَأَ بِهِ التَّوائِر اَلَّف بِه
اِخواناً وَ فَرَّقَ بِهِ اَقراناً
اَعِزَّ بِهِ الذَّلَّةَ وَ اَذَلَّ
بِهِ العِزَّةَ كَلامهُ بَيانٌ وَ
صَمتُه لِسانٌ؛ دل‏هاى نيكوكاران
شيفته او گشته، توجّه ديده‏ها به سوى
اوست. خدا به بركت وجود او كينه‏ها را
دفن كرد و آتش دشمنى را خاموش كرد. با
(وجود مبارك) او ميان دلها الفت و
مهربانى ايجاد كرد و نزديكانى را از هم
دور ساخت، انسان‏هاى خوار و ذليل و
محروم در پرتو (ايمان به) او عزّت
يافتند، و عزيزانى خودسر(بر اثر كفر او)
ذليل شدند، گفتار او روشنگر
واقعيّت‏ها و سكوت او زبانى گويا
بود.(31)»





در خطبه 231 فرمود:
«پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و
سلّم) آنچه را كه به او ابلاغ شد آشكار
كرد و پيام‏هاى پروردگارش را رساند. او
شكاف‏هاى اجتماعى را به وحدت اصلاح، و
فاصله‏ها را به هم پيوند داد و پس از آن
كه آتش دشمنى‏ها و كينه‏هاى بر
افروخته در دل‏ها راه يافته بود، ميان
خويشاوندان يگانگى برقرار كرد.(32)»



ج: فراوانى نعمت‏ها، و ايجاد
شادابى‏ها و نشاطها:

«حال به
نعمت‏هاى بزرگ الهى كه به هنگام بعثت
پيامبر اسلام(صلى اللّه عليه و آله و
سلّم) بر آنان فرو ريخت بنگر كه چگونه
اطاعت آنان را با دين خود پيوند داد. و
با دعوتش آنها را به وحدت رساند! چگونه
نعمت‏هاى الهى بالهاى كرامت خود را بر
آنان گستراند و به چويبارهاى آسايش و
رفاه برايشان روان ساخت! و تمام بركات
آيين آنها را در برگرفت.

در ميان
نعمت‏ها غرق گشتند، و در خرّمى
زندگانى، شادمان شدند امور اجتماعى
آنان در سايه قدرت حكومت اسلام استوار
شد، و در پرتو عزّتى پايدار آرام
گرفتند، و به حكومتى پايدار رسيدند،
آنگاه آنان حاكم و زمامدار جهان شدند و
سلاطين روى زمين گرديدند و فرمانرواى
كسانى شدند كه در گذشته حاكم بودند، و
قوانين الهى را بر كسانى اجرا مى‏كردند
كه مجريان احكام بودند. و در گذشته كسى
قدرت درهم شكستن نيروى آنان را نداشت و
هيچ كس خيال مبارزه با آنان را در سر
نمى‏پروراند.(33)»





د:
نمونه‏هايى از تربيت يافتگان مكتب او:
از بزرگترين موفقيّت يك رهبر آن است كه
بتواند براى تحوّل در اجتماع در گام
اوّل افراد سالم و ساخته شده تربيت كند
و به اصطلاح امروز كادرسازى درستى
داشته باشد. پيامبر اكرم(صلى اللّه عليه
و آله و سلّم) در دوران سيزده سال در
مكّه
و ده در سال مدينه افراد بسيارى را
تربيت
نمود از جمله تربيت شدگان اميرمؤمنان
على (عليه السلام) است، در اين باره خود
او مى‏گويد: «پيامبر مرا در اتاق خويش
مى‏نشاند، در حالى كه كودك بودم مرا در
آغوش خود مى‏گرفت، و در بستر مخصوص خود
مى‏خوابانيد... و بوى پاكيزه خود را به
من مى‏بوياند و گاه غذا را لقمه لقمه در
دهانم مى‏گذاشت... و من همواره با
پيامبر
بودم چونان فرزند كه همواره با مادر است
پيامبر(صلى اللّه عليه و آله و سلّم) هر
روز نشانه تازه‏اى از اخلاق نيكو را
برايم آشكار مى‏فرمود، و به من فرمان
مى‏داد كه به او اقتدا نمايم.(34)»

درباره اصحاب پيامبر اكرم(صلى اللّه
عليه و آله و سلّم) فرمود: «لَقَد
رَأَيتُ اَصحابَ مُحَمَّد(صلى اللّه
عليه و آله و سلّم) .... وَ قَد باتُوا
سُجّداً وَ قِياماً يُراوِحُونَ بَين
جِباهِهِم وَ خُدُودِ هم وَ يَقفُون
عَلَى مِثلِ الجَمرِ مِن ذِكرِ
مَعادِهِم كَاَنَّ بَين اَعيُنهم ركب
المعزى مِن طُول سُجُودِهم اِذا ذَكِرَ
اللّهُ هَمَلَت اَعيُنُهم حَتى
تَبُلَّ
جُيُوبُهم...؛ براستى من اصحاب پيامبر
را
امّا هيچكدام از شما(خطاب به اصحاب خود)
را همانند آنان نمى‏نگرم... شب را تا صبح
در حال سجده و قيام به عبادت سپرى
مى‏كردند، و پيشانى و گونه‏هاى صورت
را در پيشگاه خدا بر خاك مى‏ساييدند،
با ياد معاد چنان ناآرام بودند گويا بر
روى آتش ايستاده‏اند، بر پيشانى آنها
از سجده‏هاى طولانى پينه بسته بود
(همچون پينه‏هاى زانوى شتر) اگر نام خدا
برده مى‏شد چنان مى‏گريستند كه گريبان
آنان‏تر مى‏شد. و چون درخت در روز
تندباد مى‏لرزيدند، از كيفرى كه از آن
بيم داشتند يا براى پاداشى كه به آن
اميدوار بودند.(35)»

4- دعاى على(عليه
السلام) در حق پيامبر: حسن ختام سخن را
دعاهايى قرار مى‏دهيم كه على(عليه
السلام) در حق پيامبر اكرم(صلى اللّه
عليه و آله و سلّم) نموده است.

شايان
توجّه است كه دعاى معصوم در حق معصوم از
منزلت و ويژگيهايى برخوردار است كه درك
آن نياز به دقت و ژرف انديشى دارد.






در خطبه هفتاد و دوّم مى‏خوانيم:
«اَللّهُمَّ افسَح لَهُ مَفسحاً فى
ظِلِّك وَ اَجزِهِ مُضاعَفات الخير مِن
فَضلِك اَللّهُمَّ واَعلِ عَلى بناءِ
البانِين بِناءَهُ وَ اكرِم لديكَ
مَنزِلَتَهُ وَ اَتمم لَهُ نورَه...؛
پروردگارا! براى پيامبر(صلى اللّه عليه
و آله و سلّم) در سايه لطف خود جاى با
وسعتى بگشاى و از فضل و كرمت پاداش او را
فراوان گردان خداوندا! كاخ آيين او را
از
هر بنايى برتر و مقام او را در پيشگاه
خود گرامى‏تر، و نورش را كامل گردان و
پاداش رسالت او را پذيرش گواهى و شفاعت
و قبول گفتار او قرار ده، زيرا كه داراى
منطق عادلانه و راه جدا كننده حق از
باطل بود.





بار خدايا! بين ما و
پيغمبرت در نعمت‏هاى جاويدان، و زندگى
خوش، و آرزوهاى برآورده و خواسته‏هاى
به انجام رسيده، در كمال آرامش و در
نهايت اطمينان (همراه با مواهب) و
هداياى با ارزش جمع گردان(36)» در خطبه
ديگر چنين در حق ختمى مرتبت دعا فرمود:
«خداوندا! پيامبر(صلى اللّه عليه و آله
و سلّم) امين و مورد اطمينان و گواه روز
قيامت است، نعمتى است كه برانگيخته و
رحمتى است كه به حق فرستاده‏اى.






خداوندا! بهره فراوانى از عدل خود به
او اختصاص ده، و از احسان و كرم خود
فراوان به او ببخش خدايا! بناى دين او را
از آنچه ديگران برآورده‏اند عالى‏تر
قرار ده، او را بر سرخان كرمت گرامى‏تر
دار، و بر شرافت مقام او در نزد خود
بيفزا و وسيله تقرّب خويش را به او
عنايت فرما، و بلندى مقام و فضيلت او را
بى‏مانند گردان و ما را از ياران او
محشور فرما چنانكه نه زيانكار باشيم و
نه پشيمان، نه دور از حق باشيم و نه
شكننده پيمان، نه گمراه باشيم و نه
گمراه كننده بندگان، نه فريب هواى نفس
خوريم و نه وسوسه شيطان.(37)»












پى‏نوشتها

:


1.
ر.ك اعلام الهداية، المجمع العالمى
لاهل البيت، چاپ اوّل، 1422 ه.ق ج 1، ص 25 - 27
و شيخ عباس قمى، منتهى الآمال،
كتابفروشى علميه اسلاميه، ج 1، ص 11.

2.
سوره احزاب، آيه 21.

3. نهج البلاغه،
محمد دشتى، نشر پارسايان، خطبه 160، ص 298.


4. همان، ص 300.

5. همان، خطبه 94 ،ص
176، شماره 3.

6. همان، خطبه 100، ص 186.

7. همان، خطبه 190، ص 374 شماره 18.

8. ر.ك
مرتضى مطهرى، سيرى در نهج‏البلاغه،
انتشارات صدرا، ص 210، 11، با تلخيص و
تغيير.

9. نهج البلاغه (همان)، خطبه
109، ص 208، شماره 35 - 37.

10. همان، خطبه
160، ص 300، شماره 24 - 31.

11. همان، خطبه
160، ص 302.

12. همان، شماره 35 - 36.

13.
همان، ص 302، شماره 37.

14. سوره قلم، آيه
4.

15. مكارم الاخلاق، ص 8، فتح البارى،
ج 6، ص 419.

16. سوره آل عمران، آيه 159.

17. مكارم الاخلاق، ج 1، ص 51، حديث 20.

18. الطبقات الكبرى، ج 1، ص 365.

19. نهج
البلاغه، خطبه 105، ص 192.

20. سوره توبه،
آيه 61.

21. سوره كهف، آيه 6.

22. نهج
البلاغه، خطبه 95 (همان)، ص 178.

23. نهج
البلاغه (همان)، خطبه 72، ص 120، شماره 4 - 5.


24. همان خطبه 108، ص 200.

25. منتخب
ميزان الحكمه، ص 499 و الترغيب و
الترهيب، ج 3، ص 419، حديث 21.

26.
كنزالعمال، حديث 5818 و كشف الغمّه، ج 2، ص
537.

27. الطبقات الكبرى، ج 1، ص 378.

28.
مكارم الاخلاق، ج 1، ص 53، حديث 26 و منتخب
ميزان الحكمه، ص 497.

29. نهج البلاغه ،
خطبه 106، ص 196 - 197، شماره 10.

30. همان،
خطبه 96، ص 178، شماره 2.

31. همان، خطبه
192، ص 396، شماره 98 - 102.

32. همان، خطبه
231، ص 468.

33. همان، خطبه 192، ص 398، ش 115 -
121.

34. همان، خطبه 97، ص 182.

35. همان،
خطبه 72، ص 122، شماره 7 - 9.

36. همان،
خطبه 106، ص 196، شماره 6 - 9.












منبع

:

ماهنامه
پاسدار اسلام ، شماره 269




از طر
يق




پايگاه امام على عليه
السلام





/ 1