محمد بن عبداللّه بن عبدالمطلّب(صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) در هفدهم ربيع سال عام الفيل پا به عرصه وجود گذاشت در حالى كه پدر را قبل از ولادت از دست داده بود.
اين حادثه، بزرگترين حادثه تاريخ بشرى بحساب مىآيد، دليل آن حوادثى است كه بدنبال حادثه ولادت آن حضرت اتفاق افتاد.
با ولادت آن بزرگمرد عالم هستى، تمام بتهاى عالم سرنگون شده، و طاق كسرى به لرزه افتاده و چهارده كنگره آن ريزش نمود، درياچه ساوه كه سالها مورد پرستش قرار مىگرفت به زمين فرو رفته و خشكيد، ووادى «سماوه» كه سالها حالت خشك سالى داشت آب در آن جارى گشت، و آتشكده فارس كه هزار سال خاموش نشده بود در آن شب به خاموشى گراييد، و تخت تمامى پادشاهان سرنگون گشته و شاهان خود لال گشتند، و دانش كاهنان زائل شده و سحر ساحران بر بادرفته، و از همه مهمتر نورى از سمت حجاز به شرق و غرب عالم تابيد(و به رمز فراگيرى دين آن حضرت) تمام عالم را روشن نمود.(1)
اين همه نشان از عظمت شخصيتى دارد كه در چنين روزى به دنيا آمده است، لذا جا دارد جامعه اسلامى بيش از پيش با شخصيّت او آشنا شده و خصلتهاى او را الگو و سرمشق قرار دهند، آنچه پيش رو داريد نگاهى است به شخصيّت والاى نبوى در كلام بلند علوى در نهج البلاغه.
ضرورت شناخت آن حضرت
هر جامعه نياز به الگو دارد كه شناخت آن ضرورى و لازم است، قرآن كريم برترين الگوى جامعه اسلامى را پيامبر اكرم(صلى اللّه عليه و آله و سلّم) مىداند آنجا كه مىفرمايد: «ولكم فى رسول اللّه اسوةٌ حسنةٌ...(2)؛مسلماً براى شما در زندگى رسولخدا سرمشق نيكويى بود، براى آنها كه اميد به رحمت خدا و روز رستاخيز دارند و خدا را بسيار ياد مىكنند.»
لذا لازم است در هر زمان با توجّه به نيازهاى ضرورى جامعه، ابعاد شخصيتى ختمى مرتبت مورد بررسى قرار گيرد و به جامعه عرضه شود، و على (عليه السلام) نيز بر اين امر تأكيد دارد آنجا كه مىفرمايد: «وَ لَقَد كانَ فى رَسُولِ اللّهِ (صلى اللّه عليه و آله و سلم) كافٍ لَكَ فى الاُسوَةِ، وَ دَليلٌ لَكَ عَلى ذَمِّ الدُّنيا و عَيبها وَ كَثرَةِ مَخازيها وَ مَساويها اِذ قُبِضَت عَنه اَطرافُها وَ وُطِئَت لِغَيرِهِ اَكنافُها وَ فطِمَ عَن رَضاعِها...»(3) براى تو كافى است كه راه و رسم زندگى پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم) را اطاعت نمايى، تا رهنماى خوبى براى تو در شناخت بدىها و عيبهاى دنيا و رسوايىها و زشتىهاى آن باشد، چه اينكه دنيا از هر سو بر پيامبر(صلى اللّه عليه و آله و سلّم) باز داشته و براى غير او گسترانده شد، از پستان دنيا شير نخورد، و از زيورهاى آن فاصله گرفت. در ادامه همين خطبه درباره اسوه بودن آن حضرت و لزوم اقتدا به او مىفرمايد: «فَتأسَّ بِنَبِيّك الاَطيبِ الاَطهر(صلى اللّه عليه و آله و سلّم) فَاِنّ فِيه اُسوَةٌ لِمَن تَأسّى وَ عَزاءً لِمَن تَعَزّى وَ اَحَبُّ العِبادِ اِلَى اللّه اَلمتأسّى بِنَبِيّه وَ المَقتَصّ لِاَثرِه(4)؛ پس به پيامبر پاكيزه و پاكت اقتدا كن، كه در (راه و رسم) او الگويى است براى الگو طلبان و مايه فخر و بزرگى است براى كسى كه خواهان بزرگوارى باشد، محبوبترين بنده نزد خدا كسى است كه از پيامبرش پيروى كند و گام بر جايگاه قدم او نهد و راز الگو بودن حضرت نيز اصالت و جامعيّت اوصاف آن حضرت است، در اينباره اميرمؤمنان (عليه السلام) مىفرمايد: «...تا اينكه كرامت اعزام نبوّت از طرف خداى سبحان به حضرت محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم) رسيد، نهاد اصلى وجود او را از بهترين معادن استخراج كرد، نهال وجود او را در اصيلترين و عزيزترين سرزمينها (و خانوادهها) كاشت و آبيارى نمود. او را از همان درختى كه ديگر پيامبران و منتخبان خود را از آن آفريد بوجود آورد... در حرم امن الهى روييد، و در آغوش خانواده كريمى بزرگ شد، شاخههاى بلند آن سر به آسمان كشيده كه دست كسى به ميوه آن نمىرسيد.پس پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم) پيشواى پرهيزكاران و وسيله بينايى هدايت خواهان است چراغى با نور درخشان و ستارهاى فروزان، و شعلهاى با برقهاى خيره كننده و تابان است، راه و رسم او با اعتدال و روش زندگى او صحيح و پايدار، و سخنانش روشنگر حق و باطل و حكم او عادلانه است...»(5) و فرمود: «هر كس از آن (پيامبر) پيشى گيرد از دين خارج شده و آن كس كه از آن عقب ماند هلاك گردد و هركس همراهش باشد رستگار شود.»(6)
شناخت آن حضرت و الگوپذيرى از روش و زندگى او نه تنها آثار گرانبهاى دنيوى و آخرتى دارد، بلكه پاداش بىكران الهى را نيز در پى دارد، چنانكه امير سخن (عليه السلام) مىفرمايد: «فَاِنَّه مَن ماتَ مِنكُم عَلى فِراشِهِ وَ هُو عَلى مَعرِفةِ حَقّ رَبِّهِ و حَقِ رَسولِهِ وَ اَهلِ بَيته ماتَ شَهيداً وَ وَقَعَ اَجرُهُ عَلَى اللّه وَ استَوجَبَ ثَوابَ مانَوى مِن صالِح عَمَلِهِ...؛(7) پس براستى كسى كه در بستر خويش با شناخت خدا و پيامبر(صلى اللّه عليه و آله و سلّم) و اهل بيت آن حضرت بميرد، شهيد از دنيا رفته و پاداش او بر خداست و ثواب اعمال نيكويى را كه قصد انجامش را داشته خواهد برد.»
با توجّه به ضرورت شناخت اوصاف آن حضرت و الگوپذيرى از آن، به گوشههايى از اوصاف و ويژگيهاى آن حضرت از ديدگاه نهجالبلاغه اشاره مىشود.
1-
زهد و پارسائى حضرت
:
«زهد» و «رغبت» (اگر بدون متعلق ذكر شوند) نقطه مقابل يكديگرند، زهد يعنى اعراض و بىميلى، در مقابل رغبت كه عبارت است از كشش و ميل.
بىميلى دوگونه است: طبيعى و روحى: بى ميلى طبيعى آن است كه طبع انسان نسبت به چيزى تمايلى نداشته باشد. همچون طبع بيمار كه ميلى به غذا و.. ندارد. بديهى است كه اينگونه بىميلى و اعراض ربطى به زهد اصطلاحى ندارد.
بىميلى روحى يا عقلى يا قلبى آن است كه اشيائى كه مورد تمايل و رغبت طبع است از نظر انديشه و آرزوى انسان كه در جستجوى سعادت و كمال مطلوب است هدف و مقصود نباشد، هدف و مقصود و نهايت آرزو و كمال مطلوب امورى باشد برتر از مشتهيات نفسانى و دنيوى، خواه آن امور از مشتهيات نفسانى اخروى باشد و يا اساساً از نوع تمايلات نفسانى نباشد بلكه از نوع فضائل اخلاقى باشد از قبيل عزت، شرافت، كرامت، آزادى و يا از نوع معارف معنوى و الهى باشد، مانند ياد خداوند، محبت خداوند، تقرب به پيشگاه ذات اقدس الهى.
پس زاهد واقعى كسى است كه توجّهش از ماديّات دنيا به عنوان كمال مطلوب و برترين خواسته عبور كرده متوجّه مشتهيات اخروى و يا فضائل اخلاقى و معارف معنوى شده است.(8)
زهد و پارسائى پيامبر اكرم از چنين زهدى بوده است، چنانكه على (عليه السلام) مىفرمايد: «اَلنَبىُّ قَد حَقَّرَ الدُنيا وَ صَغَّرَها و اَهوَن بِها وَ هَوَّنَها وَ عَلِمَ اَنَّ اللّهَ زَواها عَنه اِختياراً وَ بَسطَها لِغَيره احتِقاراً، فَاَعرَضَ عَنِ الدُّنيا بِقَلبِهِ، وَ اَماتَ ذِكرَها عَن نَفسِهِ وَ اَحَبَّ اَن تَغيبَ زينَتُها عَن عَينِهِ لِكيلا يَتَّخِذَ مِنها رياشاً او يَرجوا فيها مَقاماً...؛ نبى اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم) دنيا را كوچك و در چشم ديگران آن را ناچيز جلوه داد.(تا مردم بدنبال زهد واقعى باشند و لذا) آن را خوار مىشمرد و در نزد ديگران (نيز) خوار و بى مقدار معرّفى فرمود.(و مىدانست كه خداوند براى احترام به ارزش آن حضرت دنيا را از او دور ساخت) و آن را براى ناچيز بودنش به ديگران بخشيد. پس (پيامبر اكرم زهد انتخابى داشت و) از دل و جان به دنيا پشت كرد، و ياد آن را در دلش ميراند.
(زهد او اين گونه بود كه) دوست مىداشت زينتهاى دنيا از چشم او دور نگهداشته شود، تا از آن لباس فاخرى تهيّه نسازد، يا اقامت و ماندن در دنيا را آرزو نكند، و براى تبليغ احكامى كه قطع كننده عذرهاست تلاش كرد و امّت اسلامى را با هشدارهاى لازم نصيحت كرد، و با بشارتها مردم رابه سوى بهشت فرا خواند.»(9) خوب است امّت اسلامى مخصوصاً مسئولان و هدايتگران جامعه به زهد و پارسائى حضرت توجّه كنند و گوشههايى از آن را در زندگى خويش نيز بوجود آورند.
در بخش ديگر اميرمؤمنان درباره زهد آن حضرت چنين مىگويد: «پيامبر(صلى اللّه عليه و آله و سلّم) از دنيا چندان نخورد كه دهان را پر كند، و به دنيا با گوشه چشم نگريست. دو پهلويش از تمام مردم فرو رفتهتر، و شكمش از همه خالىتر بود، دنيا را به او نشان دادند ولى او نپذيرفت، و چون دانست خدا چيزى را دشمن مىدارد، آن را دشمن داشت، و چيزى را كه خدا خوار شمرده، آن را خوار انگاشت، و چيزى را كه خدا كوچك شمرده كوچك و ناچيز مىدانست (اين يعنى بى ميلى به دنيا بخاطر قرب الهى و محبّت به او).
و همانا پيامبر (كه درود خدا بر او باد) بر روى زمين مىنشست و غذا مىخورد، و چون بردگان ساده مىنشست و با دست خود كفش خود را وصله مىزد و جامه خود را با دست خود مىدوخت... پردهاى بر در خانه او آويخته بود كه نقش و تصويرها در آن بود، به يكى از همسرانش فرمود، اين پرده را از برابر چشمان من دور كن كه هرگاه نگاهم به آن مىافتد به ياد دنيا و زينتهاى آن مىافتم. پيامبر(زهد واقعى و انتخابى داشت لذا) با دل و جان از دنيا روى گرداند، و يادش را از جان خويش ريشه كن نمود. و همواره دوست داشت تا جاذبههاى دنيا از ديدگانش پنهان ماند، و از آن لباس زيبايى تهيّه نكند و آن را قرارگاه دائمى خود نداند، و اميد ماندن در دنيا نداشته باشد، پس(او حقيقتاً) ياد دنيا را از جان خويش بيرون كرده و دل از دنيا بركند و چشم از دنيا پوشاند.»(10)
هر كس مىخواهد زاهد واقعى باشد و پيرو حقيقى آن حضرت، در زندگى و رفتار او بايد دقت كند و آن را الگو و سرمشق قرار دهد چنان كه زاهدترين شاگرد مكتب او امير بيان فرمود: «و لَقَد كانَ فى رَسُولِ اللّه(صلى اللّه عليه و آله و سلّم) ما يَدُلُّكَ عَلى مَساوِىِ الدُنيا وَ عُيُوبِها اِذ جاعَ فيها مَعَ خاصَّتهِ، وَ زُوِيَت عَنهُ زَخارِفها مَعَ عَظيِم زُلفَتِهِ فَليَنظُر ناظِرٌ بِعَقلِهِ: اَكرَمَ اللّهُ مُحَمَّداً بذلك ام اَهانُهُ فاِن قالَ اَهانَهُ فَقَد كَذَبَ وَ اللّهِ العَظيم بالافك العَظيم وَ اِن قالَ اكرَمَه فَليَعلَم اَنّ اللّه قَد اَهانَ غَيرَهُ...؛براستى در زندگانى رسول خدا(صلى اللّه عليه و آله و سلّم) براى تو نشانههايى است كه تو را به زشتىها و عيبهاى دنيا راهنمايى كند، زيرا پيامبر(صلى اللّه عليه و آله و سلّم) با نزديكان خود گرسنه به سر مىبرد(نه چون نزديكان برخى افراد كه از سيرى زياد نمىدانند چه كار كنند) و با آن كه مقام و منزلت بزرگى داشت زينتهاى دنيا از ديده او دور ماند. پس تفكر كنندهاى بايد با عقل خويش به درستى انديشه كند كه: آيا خدا محمّد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم) را به داشتن اين صفتها اكرام نمود يا خوارش كرد؟ اگر بگويد: خوار كرد، دروغ گفته (بخداى بزرگ قسم) و بهتانى بزرگ زده است، و اگر بگويد: او را اكرام كرده، پس بداند، خدا خوار شمرد كسى را كه دنيا را براى او گستراند چرا كه از نزديكترين مردم به خودش (يعنى محمد(صلى اللّه عليه و آله و سلّم) ) دور نگهداشت.
پس پيروى كننده بايد از پيامبر(صلى اللّه عليه و آله و سلّم) پيروى كند، و به دنبال او راه رود، و قدم برجاى او گذارد، وگرنه از هلاكت ايمن نباشد. سپس براستى خداوند محمد(صلى اللّه عليه و آله و سلّم) را نشانه قيامت، و مژده دهنده بهشت و ترساننده از كيفر جهنم قرار داد، او با شكمى گرسنه از دنيا رفت و با سلامت جسم و جان وارد آخرت شد و سنگى بر سنگى نگذاشت (و كاخ و خانههاى مجلّل نساخت) تا آنروز كه جهان را ترك گفت و دعوت پروردگارش را اجابت نمود»(11) راستى فرسنگها بين ما و پيشوا و الگوى ما فاصله است، ما كجا و رفتار پيامبر كجا؟ تنها پيرو راستين او اميرمؤمنان بود كه اولاً به داشتن چنين رهبرى، افتخار مىكند آنجا كه مىگويد: «وه! چه بزرگ است منتى كه خدا با بعثت پيامبر بر ما نهاده، و چنين نعمت بزرگى را به ما عطا فرمود، رهبر پيشتازى كه بايد او را پيروى كنيم و پيشوايى كه بايد راه او را تداوم بخشيم.»(12) و ثانياً در عمل مانند پيامبر زاهد بود چنانكه خود مىفرمايد: «به خدا سوگند آنقدر اين پيراهن پشمين را وصله زدم كه از پينه كننده آن شرمسارم. يكى گفت: آيا آن را دور نمىافكنى؟، گفتم: از نزد من دور شو، صبحگاهان رهروان ستايش مىشوند (يعنى آينده از آن استقامت كنندگان و زاهدان روز و شب زنده داران است)(13).»
2-
ويژگيهاى اخلاقى آن حضرت
قرآن كريم از ميان تمام اوصاف آن حضرت، وى را به اخلاق نيكويش تحسين مىكند آنجا كه مىفرمايد: «وَ اِنّكَ لَعَلى خَلقٍ عَظيم(14)؛و يقيناً تو داراى اخلاق عظيم و برجستهاى هستى» و اساساً خود آن حضرت بر اين باور بود كه فلسفه بعثت براى تكميل مكارم اخلاق بود و لذا مىفرمود: «اِنَّما بعثتُ لاتَمِّمَ مَكارِم الاَخلاق(15)؛همانا من براى به سامان رساندن فضائل اخلاقى مبعوث شدهام.»
اينها نشان از عظمت و ارزش اخلاق، و همين طور والائى و برترى آن حضرت دارد به نمونههايى از اخلاقيات آن حضرت اشاره مىشود:
الف: نرم خويى و مهربانى: از ديدگاه قرآن شاخصترين ويژگى اخلاقى آن حضرت اخلاق زيبا و برخورد شفقتآميز آن حضرت با ديگران بود. آن پيامبر رحمة للعالمين با داشتن اين خصلت ستودنى دلهاى بسيارى را به خود شيفته ساخته و به راه راست هدايت نمود در حالى كه هيچ قدرتى توان انجام چنين كار شگرفى را نداشت، خداوند متعال در اين زمينه مىفرمايد: «فَبِما رَحمَةٍ مِن اللّهِ لِنتَ لَهُم وَلَو كُنتَ فظّاً غَليظَ القَلبِ لانفضّوا مِن حَولِك(16)؛ پس به بركت رحمت الهى (در برخورد) با مردم نرم و مهربان شدى و اگر خشن و سنگدل بودى، از اطراف تو پراكنده مىشدند.»
و على (عليه السلام) درباره اخلاق آن حضرت و نرمخويى و مهربانى او چنين مىگويد: «كانَ اَجوَد النّاسِ كَفّاً وَ اَجرَأُ النّاسِ صَدراً، وَ اَصدقُ النّاس لَهجَةً، وَ اَوفاهم ذِمّةً وَ الَينهُم عَريكَةً وَ اكرَمَهُم عِشرَةً و مَن رآهُ بَديهَةً هابَهُ وَ مَن خالَطَهُ فَعَرَفَهُ اَحَبّهُ، لَم اَرَقَبلَهُ وَ لا بَعدُه مِثلَه(17)؛ (پيامبر اكرم) سخاوتمندترين مردم، و شجاعترين آنها، و راستگوترين آنها، و وفادارترين انسان نسبت به وعده، و نرمترين (انسان) از نظر خوى و كريمترين مردم در برخورد و معاشرت بود، و هركس در ابتدا او را مىديد از او دورى مىكرد (ولى) هركس با او همراه مىشد و او را مىشناخت(به او علاقمند مىشد) و سخت به او محبّت مىورزيد، بگونهاى كه مثل او قبل از آن و بعد از آن نديده بود.»
و از عائشه نقل شده است كه درباره اخلاق آن حضرت گفت: «كانَ اَحسَنُ النّاسِ خُلقاً؛ بهترين مردم بود در خلق و خوى.»(18) و على (عليه السلام) در نهج البلاغه فرمود: «وَ اَطهَر المُتَطَهِّرينَ شيمَةً وَ اَجوَدُ المُستَمطِرينَ ديمَةً(19)؛اخلاقش از همه پاكان پاكتر و باران كرمش از هر چيزى بادوامتر بود.»
ب: دلسوزى و خيرخواهى: از ديگر خصوصيات آن حضرت دلسوزى و خيرخواهى و علاقه به انجام وظيفه بود، اين ويژگى در رهبران الهى و پيشوايان جامعه از اهمّيت ويژهاى برخوردار است، قرآن مجيد پيامبر گرامى اسلام را با اين خصلت پسنديده معرّفى مىكند آنجا كه مىفرمايد: «لَقَد جاءَكم رَسولٌ مِن اَنفسكم عَزيزٌ عَلَيه ما عَنتّم حَريصٌ عَليكُم بِالمُؤمِنين رَئُوفٌ رَحيمٌ(20)؛ همانا فرستادهاى از خود شما به سويتان آمد كه رنجهاى شما بر او سخت است و اصرار بر هدايت و راهنمايى شما دارد و نسبت به مؤمنان دلسوز و مهربان است دلسوزى حضرت ختمى مرتبت به حدّى بود كه گاهى از شدّت غصّه و ناراحتى در آستانه هلاكت قرار مىگرفت، قرآن در اين رابطه مىفرمايد: «فلَعلّك باخِغٌ نَفسَك عَلى آثارِهم اِن لَم يُؤمِنوا بهذا الحديث اَسَفاً؛ گويى مىخواهى به خاطر اعمال (نامناسب) آنان، اگر به اين گفتار ايمان نياورند، خود را هلاك كنى.»
امّا على (عليه السلام) در نهجالبلاغه جملات زيبايى درباره دلسوزى و خيرخواهى آن حضرت دارد كه به نمونههايى اشاره مىشود:
1- نهايت تلاش و خيرخواهى: «خدا پيامبر اسلام را به هنگامى مبعوث فرمود كه مردم در حيرت و سرگردانى بودند، در فتنهها به سر مىبردند، هوى و هوس بر آنها چيره شده، و خود بزرگ بينى و تكبّر به لغزشهاى فراوانشان كشانده بود، و نادانيهاى جاهليّت پست و خوارشان كرد و در امور زندگى حيران و سرگردان بودند، و بلاى جهل و نادانى دامنگيرشان بود. «فبالَغ (صلى اللّه عليه و آله و سلّم) فى النّصيِحة وَ مَضى عَلى الطَّريقَةِ وَ دَعا اِلَى الحِكمَةِ وَ المَوعِظَة الحَسَنَة(21)؛ پس پيامبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم) در نصيحت و خيرخواهى نهايت تلاش را كرد، و آنان را به راه راست راهنمايى، و از راه حكمت و موعظه نيكو، مردم را به خدا دعوت فرمود.»
در جاى ديگر فرمود: «محمد(صلى اللّه عليه و آله و سلّم) بار سنگين رسالت را بر دوش كشيد، و به فرمانت قيام كرد، و به سرعت در راه خشنودى تو گام برداشت، حتى يك قدم بر عقب برنگشت و اراده او سست نشد، و در پذيرش و گرفتن وحى نيرومند بود، حافظ و نگهبان عهد و پيمان تو بود و در اجراى فرمانت تلاش كرد تا آنجا كه نور حق را آشكار و راه را براى جاهلان روشن ساخت، و دلهايى كه در فتنه و گناه فرو رفته بودند هدايت شدند پرچمهاى حق را بر افراشت و احكام نورانى را بر پا كرد.»(22)
2- طبيب دوّار: طبيب دلسوز آن است كه سراغ بيماران مىرود، پيامبر رحمت چنين بود، براى طبابت روحى افراد خود به سراغ آنها مىرفت. على(عليه السلام) در اينباره مىفرمايد: «طَبيبٌ دَوّارٌ بِطِبّهِ قَد اَحكَمَ مَراهِمَهُ وَ اَحمى (اَمضى) مَواسِمَهُ يَضَعُ ذلِكَ حَيث الحاجَة اِلَيه، مِن قُلُوبٍ عُمى، وَ آذانٍ صُمٍّ وَ السَنَةٍ بكُم مُتَتَبِّعٍ بِداوئه مَواضِعَ الغفلة و مَواطِنَ الحَيرَة(23)؛ پيامبر طبيبى است كه براى درمان بيماران سيّار است (و خود نزد بيماران مىرود)، مرهمهاى شفابخش او آماده و ابزار داغ كردن زخم ها را گداخته براى شفاى قلبهاى كور و گوشهاى ناشنوا و زبانهاى لال آماده ، و با داروى خود در پىيافتن بيماران فراموش و سرگردان است.»(24)
اين همان طبيب سيّار است كه به دنبال بيمار دلان مكّه مىرفت و برخى از آنها آن حضرت را سنگباران مىنمودند، و گاه حضرت مجبور مىشد كه مكّه را ترك نموده به كوهها پناه برد، خديجه كبرى و اميرمؤمنان بدنبال آن حضرت وقتى او را مىيافتند، زخمهاى پاى او را (كه بر اثر سنگهاى بيماران غافل و ناآگاه زخمى شده بود) پانسمان مىكردند، امّا در همان حال آن دل رئوف و مهربان مىگفت: «اللهُم اِغفِر قَومى فَاِنَّهُم لا يَعلَمُون(25)؛ خدايا قوم مرا (هدايت كن و آنها را) ببخش چرا كه آنها ناآگاهند.(26)
ج - صبر و بردبارى حضرت: مطالعه تاريخ انبياء بخوبى نشان مىدهد كه آنان در راه انجام رسالت خويش با سخترين رنجها روبرو بودهاند، و در اين ميان حضرت ختمى مرتبت بيش از ساير انبياء در معرض بلاها و آزمايشات قرار گرفت، چنان كه خود فرمود: «ما أوذِىَ اَحَدٌ مثلُ ما اوذيت فى اللّه (27)؛ هيچ كسى (و پيامبرى) همانند من در راه خدا آزار و اذيت نديد.» لذا صبر او نيز از همه بيشتر بود اسماعيل بن عياش مىگويد: «كانَ رَسُولُ اللّه(صلى اللّه عليه و آله و سلّم) اَصبَرُ عَلى اَوزار النّاس(28)؛ رسول خدا بردبارترين انسان بر وزر و وبال مردم بود.»
د: شجاعت: بسيارى از رهبران بودهاند كه در صحنههاى جنگ حضور عملى و فيزيكى نداشتهاند و هميشه با فرمان و دستور جنگها را اداره كردهاند، و امّا پيامبر اكرم(صلى اللّه عليه و آله و سلّم) اينگونه نبود، بلكه در تمام صحنهها در خط مقدّم جبهه حضور فعّال داشت و شجاعت واقعى خويش را به نمايش مىگذاشت و به ديگران روحيه مىداد، على(عليه السلام) در اين زمينه مىفرمايد: «كُنّا اِذا احمَرّ البأسُ وَلَقِىَ القومُ اَلقومَ اِتَّقينا بِرَسُول اللّه فَما يَكُونُ اَحَدٌ اَقرَبُ اِلى العَدُوِّ مِنه(29)؛ هميشه اينگونه بود وقتى (كه تنور جنگ داغ مىشد) و سختى شدّت مىگرفت، و دو گروه (مسلمان و كافر) مقابل هم قرار مىگرفتند( ما به حضرت پناه مىبرديم) و او را سپر بلاى خويش قرار مىداديم(چرا كه) از او نزديكتر به دشمن كسى نبود (و او در خط مقدم قرار داشت).
3- موفقيّتهاى پيامبر اكرم(صلى اللّه عليه و آله و سلّم) : گذرى كوتاه به تاريخ پيامبران الهى نشان مىدهد، كه پيامبر خاتم موفّقترين آنها در انجام رسالت الهى و هدايت انسانها بوده است او در مدّت كمتر از 23 سال عرب جاهلى را متحوّل ساخت و به اوج و قلّه سعادت رساند و اختلافها را به وحدت تبديل نمود و مىرفت كه مكتبش جهانى شود.
الف: عزّت جهانى يافتن مسلمانان: امير مؤمنان در اين زمينه مىفرمايد: «مردم! از سر نعمت بعثت پيامبر و لطف خداوند بزرگ به مقامى رسيدهايد كه حتّى كنيزان شما را گرامى مىدارند و به همسايگان شما محبّت مىكنند، كسانى براى شما احترام قائلند كه شما از آنها برترى نداشته و بر آنها حقّى نداريد، كسانى از شما مىترسند كه نه ترس از حكومت شما دارند و نه شما بر آنها حكومتى داريد.(30)»
ب: اختلافها تبديل به وحدت، و كينهها تبديل به الفت گشت: در بخشى از خطبه 96 چنين فرمود: «قرارگاه پيامبر بهترين قرارگاه و محل پرورش و خاندان او شريفترين پايگاه است. در معدن بزرگوارى و گاهواره سلامت رشد كرد «قَد صَرِفت نَحوَهُ اَفئِدَةُ الاَبرار وَ ثُنِيَت اِلَيه اَزِمّةُ الاَبصارِ دَفَنَ اللّهُ بِهِ الضّغائِنَ وَ اَطفَأَ بِهِ التَّوائِر اَلَّف بِه اِخواناً وَ فَرَّقَ بِهِ اَقراناً اَعِزَّ بِهِ الذَّلَّةَ وَ اَذَلَّ بِهِ العِزَّةَ كَلامهُ بَيانٌ وَ صَمتُه لِسانٌ؛ دلهاى نيكوكاران شيفته او گشته، توجّه ديدهها به سوى اوست. خدا به بركت وجود او كينهها را دفن كرد و آتش دشمنى را خاموش كرد. با (وجود مبارك) او ميان دلها الفت و مهربانى ايجاد كرد و نزديكانى را از هم دور ساخت، انسانهاى خوار و ذليل و محروم در پرتو (ايمان به) او عزّت يافتند، و عزيزانى خودسر(بر اثر كفر او) ذليل شدند، گفتار او روشنگر واقعيّتها و سكوت او زبانى گويا بود.(31)»
در خطبه 231 فرمود: «پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم) آنچه را كه به او ابلاغ شد آشكار كرد و پيامهاى پروردگارش را رساند. او شكافهاى اجتماعى را به وحدت اصلاح، و فاصلهها را به هم پيوند داد و پس از آن كه آتش دشمنىها و كينههاى بر افروخته در دلها راه يافته بود، ميان خويشاوندان يگانگى برقرار كرد.(32)»
ج: فراوانى نعمتها، و ايجاد شادابىها و نشاطها:
«حال به نعمتهاى بزرگ الهى كه به هنگام بعثت پيامبر اسلام(صلى اللّه عليه و آله و سلّم) بر آنان فرو ريخت بنگر كه چگونه اطاعت آنان را با دين خود پيوند داد. و با دعوتش آنها را به وحدت رساند! چگونه نعمتهاى الهى بالهاى كرامت خود را بر آنان گستراند و به چويبارهاى آسايش و رفاه برايشان روان ساخت! و تمام بركات آيين آنها را در برگرفت.
در ميان نعمتها غرق گشتند، و در خرّمى زندگانى، شادمان شدند امور اجتماعى آنان در سايه قدرت حكومت اسلام استوار شد، و در پرتو عزّتى پايدار آرام گرفتند، و به حكومتى پايدار رسيدند، آنگاه آنان حاكم و زمامدار جهان شدند و سلاطين روى زمين گرديدند و فرمانرواى كسانى شدند كه در گذشته حاكم بودند، و قوانين الهى را بر كسانى اجرا مىكردند كه مجريان احكام بودند. و در گذشته كسى قدرت درهم شكستن نيروى آنان را نداشت و هيچ كس خيال مبارزه با آنان را در سر نمىپروراند.(33)»
د: نمونههايى از تربيت يافتگان مكتب او: از بزرگترين موفقيّت يك رهبر آن است كه بتواند براى تحوّل در اجتماع در گام اوّل افراد سالم و ساخته شده تربيت كند و به اصطلاح امروز كادرسازى درستى داشته باشد. پيامبر اكرم(صلى اللّه عليه و آله و سلّم) در دوران سيزده سال در مكّه و ده در سال مدينه افراد بسيارى را تربيت نمود از جمله تربيت شدگان اميرمؤمنان على (عليه السلام) است، در اين باره خود او مىگويد: «پيامبر مرا در اتاق خويش مىنشاند، در حالى كه كودك بودم مرا در آغوش خود مىگرفت، و در بستر مخصوص خود مىخوابانيد... و بوى پاكيزه خود را به من مىبوياند و گاه غذا را لقمه لقمه در دهانم مىگذاشت... و من همواره با پيامبر بودم چونان فرزند كه همواره با مادر است پيامبر(صلى اللّه عليه و آله و سلّم) هر روز نشانه تازهاى از اخلاق نيكو را برايم آشكار مىفرمود، و به من فرمان مىداد كه به او اقتدا نمايم.(34)»
درباره اصحاب پيامبر اكرم(صلى اللّه عليه و آله و سلّم) فرمود: «لَقَد رَأَيتُ اَصحابَ مُحَمَّد(صلى اللّه عليه و آله و سلّم) .... وَ قَد باتُوا سُجّداً وَ قِياماً يُراوِحُونَ بَين جِباهِهِم وَ خُدُودِ هم وَ يَقفُون عَلَى مِثلِ الجَمرِ مِن ذِكرِ مَعادِهِم كَاَنَّ بَين اَعيُنهم ركب المعزى مِن طُول سُجُودِهم اِذا ذَكِرَ اللّهُ هَمَلَت اَعيُنُهم حَتى تَبُلَّ جُيُوبُهم...؛ براستى من اصحاب پيامبر را امّا هيچكدام از شما(خطاب به اصحاب خود) را همانند آنان نمىنگرم... شب را تا صبح در حال سجده و قيام به عبادت سپرى مىكردند، و پيشانى و گونههاى صورت را در پيشگاه خدا بر خاك مىساييدند، با ياد معاد چنان ناآرام بودند گويا بر روى آتش ايستادهاند، بر پيشانى آنها از سجدههاى طولانى پينه بسته بود (همچون پينههاى زانوى شتر) اگر نام خدا برده مىشد چنان مىگريستند كه گريبان آنانتر مىشد. و چون درخت در روز تندباد مىلرزيدند، از كيفرى كه از آن بيم داشتند يا براى پاداشى كه به آن اميدوار بودند.(35)»
4- دعاى على(عليه السلام) در حق پيامبر: حسن ختام سخن را دعاهايى قرار مىدهيم كه على(عليه السلام) در حق پيامبر اكرم(صلى اللّه عليه و آله و سلّم) نموده است.
شايان توجّه است كه دعاى معصوم در حق معصوم از منزلت و ويژگيهايى برخوردار است كه درك آن نياز به دقت و ژرف انديشى دارد.
در خطبه هفتاد و دوّم مىخوانيم: «اَللّهُمَّ افسَح لَهُ مَفسحاً فى ظِلِّك وَ اَجزِهِ مُضاعَفات الخير مِن فَضلِك اَللّهُمَّ واَعلِ عَلى بناءِ البانِين بِناءَهُ وَ اكرِم لديكَ مَنزِلَتَهُ وَ اَتمم لَهُ نورَه...؛ پروردگارا! براى پيامبر(صلى اللّه عليه و آله و سلّم) در سايه لطف خود جاى با وسعتى بگشاى و از فضل و كرمت پاداش او را فراوان گردان خداوندا! كاخ آيين او را از هر بنايى برتر و مقام او را در پيشگاه خود گرامىتر، و نورش را كامل گردان و پاداش رسالت او را پذيرش گواهى و شفاعت و قبول گفتار او قرار ده، زيرا كه داراى منطق عادلانه و راه جدا كننده حق از باطل بود.
بار خدايا! بين ما و پيغمبرت در نعمتهاى جاويدان، و زندگى خوش، و آرزوهاى برآورده و خواستههاى به انجام رسيده، در كمال آرامش و در نهايت اطمينان (همراه با مواهب) و هداياى با ارزش جمع گردان(36)» در خطبه ديگر چنين در حق ختمى مرتبت دعا فرمود: «خداوندا! پيامبر(صلى اللّه عليه و آله و سلّم) امين و مورد اطمينان و گواه روز قيامت است، نعمتى است كه برانگيخته و رحمتى است كه به حق فرستادهاى.
خداوندا! بهره فراوانى از عدل خود به او اختصاص ده، و از احسان و كرم خود فراوان به او ببخش خدايا! بناى دين او را از آنچه ديگران برآوردهاند عالىتر قرار ده، او را بر سرخان كرمت گرامىتر دار، و بر شرافت مقام او در نزد خود بيفزا و وسيله تقرّب خويش را به او عنايت فرما، و بلندى مقام و فضيلت او را بىمانند گردان و ما را از ياران او محشور فرما چنانكه نه زيانكار باشيم و نه پشيمان، نه دور از حق باشيم و نه شكننده پيمان، نه گمراه باشيم و نه گمراه كننده بندگان، نه فريب هواى نفس خوريم و نه وسوسه شيطان.(37)»
پىنوشتها
:
1. ر.ك اعلام الهداية، المجمع العالمى لاهل البيت، چاپ اوّل، 1422 ه.ق ج 1، ص 25 - 27 و شيخ عباس قمى، منتهى الآمال، كتابفروشى علميه اسلاميه، ج 1، ص 11.
2. سوره احزاب، آيه 21.
3. نهج البلاغه، محمد دشتى، نشر پارسايان، خطبه 160، ص 298.
4. همان، ص 300.
5. همان، خطبه 94 ،ص 176، شماره 3.
6. همان، خطبه 100، ص 186.
7. همان، خطبه 190، ص 374 شماره 18.
8. ر.ك مرتضى مطهرى، سيرى در نهجالبلاغه، انتشارات صدرا، ص 210، 11، با تلخيص و تغيير.