سیمای منور رسول اکرم(ص) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

سیمای منور رسول اکرم(ص) - نسخه متنی

فرود شهبازی نژاد

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

سيماي منور رسول اكرم(ص)

فروغ وحدت- شماره 7، بهار1380

بررسي تاريخي و روايي شمايل پيامبر
اکرم(ص)

فرود شهبازي‌نژاد

لغت شمايل

لغت شمائل در كلام‌ الله مجيد دو بار آمده
است. يك‌بار در آيه هفدهم سوره هفتم (أعراف)
و بار ديگر در آيه چهل و هشتم سوره شانزدهم
(نحل) شمائل در آيه نخست اينچنين آمده است:
آنگاه بديشان از پيش روي و از پشت سر و از
سمت راست و چپشان درآييم. و ترجمه آيه دوم:
و آيا به آنچه خداي آفريده است ننگريستند
كه سايه‌هاي آن از راست و چپ، خداي را
سجده‌كنان بازگردد...

شمايل جمع كلمه شمال است كه به معني سمت چپ
و دست چپ و هم به معني خوي و سرشت پسنديده
مي‌باشد و به اشمل و شمل جمع بسته مي‌شود.

مرحوم دكتر محمد معين در فرهنگ فارسي براي
شمايل اين معاني را آورده است:

‹‹طبع‌ها،
خوي‌ها، صورت، چهره، تصوير، شكل،...››(1)

در
ادب فارسي چه در نثر و چه در نظم هر دو معني
بكار رفته است.

در موارد زير به معناي سرشت، نيكويي خلق و
پسنديدگي آمده است:




  • 1) توان شناخت به يک روز از شمائل مردم
    كه تا كجاش رسيده است پايگاه علوم



  • كه تا كجاش رسيده است پايگاه علوم
    كه تا كجاش رسيده است پايگاه علوم



(سعدي)

2) باري وزير از شمائل او در حضرت ملک
شمه‌اي گفت.

در مواردي ديگر بيشتر به معناي زيبايي
ظاهر، چهره، و اندام بكار رفته است:




  • 1) بگذار تا مقابل روي تو بگذريم
    دزديده درشمائل خوب تو بنگريم



  • دزديده درشمائل خوب تو بنگريم
    دزديده درشمائل خوب تو بنگريم



(سعدي)




  • 2) به هوش بودم از اول كه دل به كس نسپارم
    شمائل تو بديدم نه عقل ماند و نه هوشم



  • شمائل تو بديدم نه عقل ماند و نه هوشم
    شمائل تو بديدم نه عقل ماند و نه هوشم



(حافظ)

آنچه درباره ويژگيهاي بدني حضرت رسول
اكرم(ص) نقل شده است:

ابو رجاء قتيبة‌بن سعيد، از مالك‌بن
انس، از ربيعة ‌بن ابي عبدالرحمان، از
انس‌بن مالك، براي ما نقل كرد كه مي‌گفته
است: پيامبر(ص) نه كشيده قامت برون از
اندازه بود و نه كوتاه قد. رنگ چهره‌اش نه
سپيد و نه گندم‌گون سبزه‌روي. موهايش نه
مجعد و پيچيده و نه صاف بدون چين و شكن...(2)

حميدبن مسعرة بصري، از قول عبدالوهاب
ثقفي، از حُميد طويل از گفته انس‌به مالک
براي ما نقل كرد كه مي‌گفته است:

پيامبر(ص)
ميانه بالا بود، نه كوتاه و نه بلند و
خوش‌اندام و رنگ چهره‌اش گندم‌گون رخشان
بود. موهايش نه پيچيده و نه بدون چين و شكن
بود و چون راه مي‌رفت اندكي به جلو خم
مي‌شد.(3)

محمدبن بشار عبدي، از قول محمدبن
جعفر بصري، از قول شعبة از قول ابواسحاق،
براي ما نقل كرد كه مي‌گفته است، از
براءبن عازب شنيدم كه مي‌گفت:

پيامبر(ص)
داراي موهاي نسبتاً صاف بود كه‌اندكي چين
و شكن داشت. ميانه بالا و چهارشانه و ستبر
سينه بود. زلفهايش انبوه و پرپشت بود كه تا
لاله‌هاي گوشهايش مي‌رسيد. حله‌ايي سرخ
بر تن داشت و هر‌گز هيچ آفريده‌يي را
زيباتر از او نديدم.

عبدالله‌بن عبدالرحمان، از قول
ابراهيم‌بن منذر حزامي، از عبدالعزيربن
ثابت - زهري، از اسماعيل‌بن ابراهيم،
برادرزاده موسي‌بن عقبه، از موسي‌بن
عقبه، از كريب، از ابن عباس نقل مي‌كرد كه
مي‌گفته است:

ميان دندانهاي رسول خدا(ص)
اندک فاصله‌يي بود و چون سخن مي‌گفت چيزي
چون پرتو ميان دندانهاي پيشين آن حضرت
بيرون مي‌آمد و ديده مي‌شد.

بيان آنچه درباره موي رسول خدا(ص) آمده
است:

علي‌بن حجر، از اسماعيل‌بن ابراهيم، از
حُميد - يعني حُميد طويل - از انس‌بن مالك،
براي ما نقل كرد كه مي‌گفته است:

اندازه
موهاي رسول خدا(ص) تا نيمه گوشهايش بود.(4)

هناد بن سري، از عبدالرحمان‌بن ابي
الزناد، از هشام‌بن عروة، از پدرش عروة
‌بن زبير، براي ما نقل كرد كه عايشه
مي‌گفته است:
من و پيامبر(ص) معمولاً از يک

ظرف براي غسل خود استفاده مي‌كرديم. موهاي
رسول خدا(ص) فروتر از لاله‌هاي گوش و فراتر
از دوش ايشان بود.(5)

احمدبن منيع، از ابوقطن، از شعبة از
ابواسحاق، از براءبن عازب، براي ما نقل
كرد كه مي‌گفته است:

پيامبر(ص) ميانه بالا
و چهارشانه بود و موهاي آن حضرت به
لاله‌هاي گوشش پهلو مي‌زد.(6)

محمدبن بشار از وهب‌بن جريربن حازم، از
پدرش جرير ازقتاده، براي ما نقل كرد كه
مي‌گفته است:

از انس‌بن مالک پرسيدم موي
پيامبر(ص) چگونه بود؟

گفت: نه مجعد بود و نه
كاملاً صاف و اندازه موهايش به لاله‌هاي
گوشهايش مي‌رسيد. محمدبن يحيي‌بن ابي
عمر مكي، از سفيان‌بن عينيه از ابن ابي
نجيح، از مجاهد، از ام هاني دختر ابي طالب
براي ما نقل كرده كه مي‌گفته است:
پيامبر(ص) يكبار كه به مكه بود داراي چهار
طرّه بود.(7)

سويد‌بن نصر، از عبدالله‌بن مبارك، از
معمر، از ثابت بناني، از انس‌بن مالك،
براي ما نقل كرد كه مي‌گفته است:

موهاي
رسول خدا(ص) گاه تا نيمه گوشهاي آن حضرت
مي‌رسيد.(8)

سويدبن نصر، از عبدالله‌بن مبارك، از
يونس‌بن زيد، از ابن شهاب زهري، از
عبيدالله‌ بن عبدالله بن عتبه از ابن
عباس، براي ما نقل كرد كه مي‌گفته است:

پيامبر(ص) موهاي خود را آويخته بر جلو
پيشاني خود رها مي‌فرمود و حال آنكه
مشركان موهاي خود را به دو سو پخش
مي‌كردند و اهل كتاب آويخته رها
مي‌كردند. و تا هنگاميكه در آن مورد
فرماني براي پيامبر(ص) نرسيده بود، خوش
مي‌داشت كه موافق با اهل كتاب رفتار كند،
ولي پس از آن پيامبر(ص) براي موهاي خود فرق
باز كرد.(9)

محمدبن بشار، از عبدالرحمان‌بن مهدي، از
ابراهيم‌بن نافع مكي، از ابن ابي نجيح، از
مجاهد از ام هاني نقل مي‌كند كه مي‌گفته
است:

پيامبر(ص) را در حالي ديدم كه چهار
دسته موي بافته (طرّه) بر سر داشت.(10)

ذكر موي سر پيامبر در روايات و اقوال

روايات و اقوال مختلفي در مورد موي سر
پيامبر(ص) ذكر شده كه در زير چند مورد از
اين روايات را با ذكر راويان و منابع آن
مي‌آوريم:

اخبرنا وكيع بن الجراح عن سفيان عن ابي
اسحاق عن البراء قال:

كان لرسول ‌الله (ص)
شعر يضرب منكبيه:

پيامبر مويي داشت كه به
گردنش مي‌رسيد.(11)

قال اخبرنا يحيي‌بن عباد و هشام
ابوالوليد الطيالسي قالا:

أخبرنا شعبة عن
ابي اسحاق قال سمعت البراء يضو رسول الله
(ص) فقال:

كان شعره الي شحمة اذنيه:

موي سر
پيغمبر تا گوشش بود.(12)

اخبرنا عبدالله‌بن موسي قال:

أخبرنا
اسرائيل عن أبي اسحاق عن البراء قال سمعته
يقول:

ان جمته لتضرب قريبا من منكبيه:
همانا موي او تا به شانه‌هايش مي‌رسيد.(13)

اخبرنا يزيدبن هارون و سليمان‌بن حرب
قالا:

أخبرنا جريربن حازم اخبرنا قتادة
قال: قلت لأنس‌بن مالك: كيف كان شعر رسول
الله (ص) گفت:

مويش رَجِل بود يعني نه مجعّد
بود و نه مثل (افتاده) و يزيدبن هارون اضافه
مي‌كند كه موي پيامبر بين گوشها و گردن
بود.(14)

اخبرنا عارم‌بن الفضل اخبرنا حمادبن
سلمة اخبرنا ثابت عن انس‌بن مالک ان
رسول‌الله كان لايجاوز شعره اذنيه.(15)

موهايش صاف بود و معمولا موهايش را جمع
مي‌كرد و در غير اين صورت هر‌گز از لاله
گوشش فروتر نبود.(16)

مويي نه پيچيده و نه بسيار افتاده. اگر موي
سرش دو راه مي‌شد (خود به خود) وگرنه آن را
دو راه نمي‌كرد و مويش از نرمه گوش
نمي‌گذشت.(17) سر بزرگ و موي سرش تا نرمه گوش و
به روايتي تا روي شانه فرو ريخته بود.(18)

اخبرنا محمدبن مقاتل الخراساني قال:
اخبرنا عبدالله‌بن المبارک قال:

اخبرنا
معمر عن ثابت عن انس ان شعر النبي (ص) كان
الي انصاف اذنيه: موهايش به نيمه گوشهايش
مي‌رسيد.(19)

بيان رواياتي كه در مورد مهر (نشان) نبوت
آمده است.

قتبية ‌بن سعيد از قول حاتم‌بن اسماعيل
از جعدبن عبدالرحمان براي ما نقل مي‌كرد
كه مي‌گفته است، از سائب‌بن زيد شنيدم كه
مي‌گفت:

خاله‌ام مرا به حضور پيامبر(ص)
برد و عرضه داشت اي رسول خدا اين
خواهرزاده‌ام دردمند و بيمار است.
پيامبر(ص) بر سر من دست کشيد و براي برکت در
عمر من دعا کرد در آن حال پييامبر(ص) وضو
گرفت و من از آب وضوي آن حضرت نوشيدم.

سپس
پشت سرش ايستادم و به مهر نبوت كه ميان
دوشهاي ايشان بود نگريستم و آنرا ديدم كه
به‌اندازه تخم كبک بود.

سعيدبن يعقوب طالقاني از ايوب‌بن جابر از
سماك‌بن حرب از جابربن سمرة براي ما نقل
كرد كه مي‌گفته است:

مهر نبوت را ميان دو
شانه پيامبر(ص) ديدم كه غده‌اي سرخ فام و
به‌اندازه تخم كبوتر بود.

ابومصعب مديني از قول يوسف‌بن ماحبثون از
پدرش - يعني جد خود - از عاصم‌بن عمربن
قتاده از قول مادربزرگ خود رميئة براي ما
نقل كرد كه مي‌گفته است:

در حاليكه به
پيامبر چندان نزديک بودم كه اگر
مي‌خواستم مي‌توانستم مهر نبوت را كه
ميان شانه‌هايش بود، ببوسم به روز مرگ
سعدبن معاذ شنيدم كه مي‌فرمود:

عرش خداوند
رحمان براي سعدبن معاذ به جنبش آمد.

احمدبن عبده و علي‌بن حجر و كسان ديگري
براي ما نقل كردند كه عيسي‌بن يونس از
عمربن عبدالله وابسته غفرة نقل كردند كه
عيسي‌بن يونس از عمربن عبدالله كه
مي‌گفته است ابراهيم‌بن محمد از فرزند
زادگان علي(ع) براي او نقل كرده است كه علي
(ع) هرگاه پيامبر(ص) را وصف مي‌كرده است
مي‌گفته است:

ميان دو شانه آن حضرت مهر
نبوت وجود داشته و آن حضرت خاتم پيامبران
بود.

نشان (مهر) نبوت

آنچه در زير مي‌آيد عينا روايات و
احاديثي است كه در منابع آمده است:

شيخان دوگانه:

بخاري و مسلم در صحيح
دوگانه آورده‌اند جابربن سمره - رضي‌الله
عنه- گويد:

مهر نبوت را ميان دو شانه رسول (ص)
غده‌اي سرخ يافتم بر مثال خايه كبوتري.(20)

اخبرنا عبيدالله‌بن موسي العبسي و
الفضل‌بن دكين قالا:

اخبرنا اسرائيل عن
سماک انه سمع جابربن سمره وصف النبي (ص)،
فقال: ديدم مهرش در دو كتفش مثل تخم كبوتر
كه شبيه جسمش بود.(21)

اخبرنا سليمان ابو داود الطيالس قال:

اخبرنا شعبة عن سماك‌بن حرب سمع جابربن
سمرة يقول: نگاه كردم بر نشاني كه بر پشت
رسول‌الله مانند تخم مرغي بود.(22)

اخبرنا الضحاك‌بن مخلد اخبرنا عزرة ‌بن
ثابت اخبرنا علباء‌بن احمد عن ابي رمثه
قال: پيغمبر به من گفت:

يا أبارمثه اذن مني
امسح ظهري، اي ابارمثه به من نزديک شو و
پشتم را لمس كن. سپس نزديک شدم و پشتش را
لمس كردم سپس انگشتانم را بر روي نشان (مهر)
قرار دادم و آنرا لمس كردم به او گفتم: نشان
چه بود؟

گفت: موهايي بود كه در بين دو كتفش
جمع شده بود.(23)

اخبرنا الفضل‌بن دكين، اخبرنا زهير عن
عروة ‌بن عبدالله‌بن قشير حدثني معاوية
‌بن قرة عن ابيه قال:

نزد رسول الله (ص)
آمدم در حاليكه او در دره بود پس با او بيعت
كردم. پيراهنش رها بود (باز) سپس دستم را در
جيب پيراهنش داخل كردم و نشان (مهر) را مس
كردم.(24)

اخبرنا يعقوب‌بن اسحاق الخضرمي، حدثني
حمادبن سلمة عن عاصم عن ابي رمثه قال:

نزد
رسول الله آمدم در اين حال در كتف پيامبر
مثل تخم كبوتر بود پس به او گفتم:

آيا
مي‌خواهي آنرا مداوا كنم.

گفت: آنرا كسي
مداوا مي‌كند كه قرار داده است. (25)

رواياتي درباره شمايل و سيماي حضرت رسول
(ص)


كان احسن الناس و جها و أحسنهم خلقا ليس
بالطويل البائن و لا بالقصير.(26)

يعني از نظر صورت نيكوترين مردم بود و از
نظر اخلاق نيز نيكوترين آنها بود. نه بلند
بود و نه كوتاه. و آورده‌اند كه كان احسن
البشر قدماً، (27) نيكوترين مردم بود از نظر
راه رفتن.

ابن سعد در طبقات، سخنان انس‌بن مالک را
در اين‌باره (صورت و سيماي پيامبر) چنين
نقل كرده است:

نه سفيد سفيد و نه گندمگون
بود. (28) (و در روايت ديگر آمده است گندمگون
بود). سفيد بود. سفيد مايل بسرخ و چشماني
سياه و ابرواني كماني داشت.(29)

كان ابيض كانما صيغ من فضة رجل الشعر (عن
ابي هريرة).(30) سفيد بود مثل اينكه هيچ مشک و
عنبري خوشبوتر از بوي او نبوئيدم و بسيار
عرق مي‌كرد.(31)

در اخبار شمايل آمده است كه حضرت نبي
اكرم(ص) متوسط القامه و فراخ شانه بود.
رنگش سفيد متمايل بسرخي و بنا به بعضي
روايات گندم‌گون روشن، سر بزرگ و موي سرش
تا نرمه گوش و به روايتي تا روي شانه فرو
ريخته بود. شانه و بازوي پر موي با خطي از
مو تا ناف كشيده شده.

پيشاني بلند و دست و
پاي قوي و درشت. هنگام راه رفتن مثل آن بود
كه صخره كنده مي‌شود يا آبي كه از آن فرود
مي‌آيد. نگاهش بيشتر به زمين بود و سر را
كمتر بالا مي‌كرد. سخن كم مي‌گفت و چون
بطرفي رو مي‌كرد با تمام بدن برمي‌گشت. در
موقع اشارت با تمام دست اشاره مي‌كرد ...(32)

نه بلند قد و نه كوتاه قد. سرش بزرگ و مويش
پرپشت و سياه بود. پيشاني، گشاده و بالاي
ابروها به هم پيوسته بود. چشماني گشاده
داشت يعني اندازه و ظريف بود. گردني بلند و
قشنگ داشت. سينه عريض بود. رنگش مثل گل بود
و پاها و دستاني محكم داشت.(33)

آنچه درباره جامه رسول خدا(ص) آمده است.

محمدبن بشار از معاذبن هشام، از پدرش از
قتادة از انس‌بن مالک براي ما نقل كرد كه
مي‌گفته است:

خوش‌ترين جامه كه پيامبر
دوست مي‌داشت بپوشد حبرة - پارچه‌هاي راه
راه يمني - بود.

محمدبن غيلان از عبدالرزاق از سفيان از
عون‌بن ابي حجيفة از پدرش براي ما نقل كرد
كه مي‌گفته است:

پيامبر(ص) را ديدم در حالي
كه حله‌اي سرخ بر تن داشت و گويي هم‌اكنون
به درخشش دو ساق پاي آن حضرت مي‌نگرم.

سفيان مي‌گفته است:

عقيده من بر اين است كه
به جاي حله سرخ، حبرة - حله راه راه يمني -
بوده است.

علي‌بن خشرم، از عيسي‌بن يونس، از
اسرائيل، از ابواسحاق، از برادبن عازب
براي ما نقل كرد كه مي‌گفته است:

هيچكس از
مردم را در حله سرخ، زيباتر از رسول خدا(ص)
نديده‌ام و زلفهايش به نزديک دوش‌هايش
مي‌رسيد.

محمدبن بشار، از عبدالرحمان‌بن مهدي، از
عبيدالله‌بن اياد، از پدرش اياد، از
ابورمثه براي ما نقل كرد كه مي‌گفته است:

پيامبر(ص) را ديدم در حالي كه دو برد كه
داراي راههاي سبز بود بر تن داشت.

عبدبن حميد، از عفان‌‌بن مسلم، از
عبدالله بن حسان عنبري، از قول دو
مادربزرگ خود، دحييه و صفيه دختران عليبة
‌بن حرملة، از قول قيلة دختر مخرمة براي
ما نقل كرد كه مي‌گفته است:

بر تن پيامبر(ص)
جامه‌هاي مندرسي ديدم كه با زعفران رنگ
شده بود و از رنگ زعفران هم به سبب كهنه
بودن جامه‌ها، فقط نشاني باقيمانده بود.(34)

قتيبة ‌بن سعيد، از بشربن المفضل، از
عبدالله‌بن عثمان‌بن خثيم از سعيدبن
جبير، از ابن عباس براي ما نقل كرد كه
مي‌گفته است: پيامبر فرموده است:

بر شما
باد به پوشيدن جامه سپيد. بايد كه زندگان
شما آنرا بپوشند و مردگان خود را در پارچه
سپيد كفن كنيد كه جامه سپيد از برترين
لباسهاي شماست.

محمدبن بشار، از عبدالرحمان‌بن مهدي، از
سفيان، از حبيب‌بن ابي ثابت از ميمون بن
ابي شبيب، از سمرة بن جندب براي ما نقل كرد
كه پيامبر(ص) فرموده است:

جامه سپيد بپوشيد
كه آن پاكيزه‌تر و بهتر است و مردگان خود
را هم در پارچه سپيد كفن كنيد.

احمدبن منيع از يحيي‌بن زكرياي بن ابي
زائده، از پدرش زكرياء، از مصعب‌بن شيبة،
از صفيه دختر شيبة، از عائشه براي ما نقل
كرد كه مي‌گفته است:

پيامبر(ص) بامدادي از
خانه بيرون آمد، درحالي كه عباي مويين
سياه و فراخي بر تن داشت. يوسف بن عيسي، از
وكيع، از يونس‌بن ابي اسحاق، از پدرش ابو
اسحاق، از شعبي، از عروة بن مغيرة بن شعبة
از پدرش مغيره براي ما نقل كرد كه مي‌گفته
است: پيامبر(ص) جبّه‌اي رومي كه داراي
آستين‌هاي تنگ بود پوشيدند.(35)

شمايل نبي اكرم(ص) در تاريخ يعقوبي

پيامبر خدا در دلها و ديده‌ها با مهابت و
بزرگوار بود، خوشرو و گشاده‌رو و
خوش‌اندام بود. از چهار شانه بلندتر و از
بلندبالا كوتاهتر، نه عيب بزرگي شكم داشت
و نقص كوچكي سر، خوش سيما و زيبا بود،
هيچكس از مردم هر چند بلند قامت با وي راه
نمي‌رفت مگر آنكه از او بلندتر مي‌نمود.

سري بزرگ داشت و مويي نه بس پيچيده و نه
بسيار افتاده، اگر موي سرش دو راه مي‌شد
(خود به خود) وگرنه آن را دو راه نمي‌كرد.
مويش از نرمه گوشش نمي‌گذشت.

رنگي روشن و به سرخي آميخته داشت و چشماني
سياه گشاده با مژه‌هايي پرمو، در آوازش
گرفتگي بود. ريش انبوهي داشت و سفيدي مويش
از ريش در پيرامون چانه و از سرش در دو
بناگوش بود. گونه‌هايش همواره كم گوشت و
دهانش گشاده بود و گفتاري شيرين داشت.

از
سينه تا به ناف خط مويي بسيار باريک داشت.
اندامش متناسب و معتدل و سينه و شانه‌اش
پهن بود. دو سر شانه‌اش از هم فاصله داشت.
پشتي پهن داشت. جز ران و ساق كه زير مفصلها
است تني سفيد و پاكيزه و از بالاي سينه تا
بناف خطي از مو كشيده داشت و جز آن مويي
نداشت. دو ذراع و دو سر شانه‌اش و بالاي
سينه موي‌دار بود.(36)

استخوان‌هاي بند دستش كشيده و كفي گشاده
و بخشنده داشت، دو پنجه دست و پايش قوي و
درشت و انگشتها كشيده و بلند و دو كف پا از
زمين برآمده بود.

بسرعت راه مي‌رفت.(37)

روايت هند بن ابي هاله

ابن سعد در طبقات به سند خود از حسن‌بن
علي(ع) روايت كرده است كه آن حضرت از
دايي‌اشت هندبن ابي هاله تميمي كه مردي
وصف‌كننده بود درباره شكل و شمايل
پيغمبر(ص) سؤال كردند:

هندبن ابي هاله گفت:
پيامبر خدا(ص) صورتش چون ماه تمام
مي‌درخشيد، قامتش از حدمعمول كمي بلندتر
بود و از كساني كه بلند بالا هستند
كوتاه‌تر، سرش بزرگ و موهايش صاف بود،
معمولاً موهايش را جمع مي‌كرد. در غير آن
صورت هم هرگز از لاله گوش فروتر نبود. رنگ
چهره‌اش گلگون، پيشاني‌اش گشاده،
ابروانش پرپشت و كشيده بود بي‌آنكه بهم
پيوسته باشد. ميان ابروانش رگي بود كه در
حال خشم برجسته مي‌شد.

بيني او قلمي بود.
بطوري كه مي‌پنداشتي اصلاً برآمدگي
ندارد، ريشش انبوده و پرپشت بود و
گونه‌هايش ملايم و نرم، سيه چشم و بزرگ
دهان بود. دندانهايش بسيار زيبا و در يک
سطح قرار داشت. رشته باريكي از مو از بيخ
گلو تا زير ناف داشت و گردنش چنان سپيد بود
كه گويي نقره‌فام است، در عين حال كه
پيكرش ورزيده بود، سينه و شكمش در يک سطح
قرار داشت، سينه‌اش پهن و شانه‌اش فراخ و
مفاصل و استخوان‌بندي‌اش درشت بود.
قسمت‌هايي از بدنش كه از زيرلباس بيرون
بود مي‌درخشيد.(38)

به بازوها و شانه‌ها و
بالاي سينه‌اش كمي موي نرم رسته بود، شكم
او خالي از موي بود. دستهايش از آرنج تا مچ
نسبتاً كشيده و كف دستش وسيع و پشتش راست
بود. انگشتانش كشيده و ظريف مي‌نمود و كف
پايش كاملاً گود بود و پشت پاهايش به سمت
جلو شيب داشت بطوري كه آب از روي آن بسرعت
فرو مي‌ريخت، راه رفتن او در عين حاليكه
با تواضع بود تند انجام مي‌گرفت و در آن
حال بدنش بجلو خم مي‌شد گويي نشيب و فراز
حركت مي‌كند.(39)

چون روي مي‌نمود با تمام بدن رو مي‌كرد،
نگاهش غالباً به زمين بود و به زمين بيشتر
نگاه مي‌كرد تا به آسمان، بسيار شكوهمند
بود و نمي‌شد مستقيم در چشمش نگاه كرد. به
چهره‌اش كه مي‌نگريستي ماه را بخاطر
مي‌آوردي، همواره در سلام گفتن سبقت
مي‌جست و بر اصحابش در دست دادن پيشي
مي‌گرفت.

همواره‌انديشمند و ناراحت بنظر
مي‌رسيد. بجز در موارد حاجت سخن نمي‌گفت،
سكوتي عميق داشت. سخن را به بهترين شكل
آغاز و با فصاحت كامل به پايان مي‌رساند و
جملات او جامع همه معاني بود. نسبت به
هيچ‌كس جفا روا نمي‌داشت. نعمت را هرچه كم
بود، بزرگ مي‌شمرد.(40)

بخاطر خودش خشمگين نمي‌شد و براي خود از
كسي ياري نمي‌جست. چون مي‌خواست به چيزي
اشاره كند با پنجه‌اش اشاره مي‌كرد. به
هنگام تعجب و شگفتي پشت دستش را ظاهر
مي‌كرد و در آن حال انگشت شست دست چپ خود
را با دست راست مي‌گرفت.

اگر خشمگين مي‌شد
گذشت مي‌كرد. (در روايات ديگر آمده است
كه هنگام خشم رگي در پيشاني ايشان نمايان
مي‌شد.) در حالت خشنودي پلكهايش را فرو
مي‌بست و بيشترين حد خنده‌اش تبسم بود و
در اين حالت دندانهايش چون تگرگ، براق
مي‌نمود.(41)

روايت حضرت علي(ع) در توصيف شمايل حضرت
رسول اكرم(ص)

در بين روايات برخي تفاوت‌ها و اختلافات
در الفاظ بچشم مي‌خورد و چنين بنظر
مي‌رسد كه آن حضرت (اميرالمؤمنين) چند بار
شكل و شمايل پيامبر(ص) را بازگو كرده است.

در اين جا ما با جمع ميان روايات به توصيف
شكل و شمايل پيغمبر(ص) از زبان علي(ع)
مي‌پردازيم:

آن حضرت سپيد چهره بودند كه تا حدي بسرخي
مي‌زد. چشم‌هاي سياه داشت و موهايش
نسبتاً صاف بود. ريش‌هايش انبوه بود.
گونه‌هايي صاف داشت. داراي زلف بود و
موهاي سينه‌اش كم‌پشت و نرم بود گويا
گردن او چون كوزه‌اي سيمين بود.

از بيخ گلو
تا زير نافش يک رشته موي نرم به شكل ني
باريک رسته بود و شكمش موي ديگري نداشت و
دست و پايش بستر (مردانه) بود.(42)

چون راه مي‌رفت گويي در فراز و نشيب حركت
مي‌كند و پيكرش بجلو متمايل بود. چون رو
مي‌نمود با تمام بدن رو مي‌كرد. عرق بدنش
مثل مرواريد بود و از مشک تازه خوشبوتر.
وقتي با عده‌اي مي‌آمد از همه آنها
متمايزتر بود و نه كوتاه بود و نه بلند.(43)

و در روايت ديگر آمده است:

بلند نبود اما
كمي از ميانه بالاتر مي‌نمود و نيز در
روايتي ديگر آمده است كه قامتش بلندتر از
حد ميانه بود نه ناتوان بود و نه پست. نه
قبل از او و نه بعد، همچون او نديدم.(44)

بخشنده‌ترين و دريا دل‌ترين و پر
حوصله‌ترين و راستگوترين و
پيمان‌دارترين و نرم‌خوترين مردم بود.
هركه ناگهان ايشان را مي‌ديد مجذوب او
مي‌شد و هر كه با او مخالطت مي‌كرد
شيفته‌اش مي‌شد و هركه وصف مي‌كرد
مي‌گفت:

پيش از او و پس از او كسي را مانند
او نديدم.(45)

سيماي پيامبر(ص) در روايت مرد انصاري

در طبقات كبري چنين آمده است:

مردي انصاري
از حضرت علي(ع) درباره حضرت رسول اكرم(ص)
سؤال نمود و آن حضرت در پاسخ فرمودند:

رسول
خدا داراي سيماي سفيد و درخشان و چشماني
درشت و سياه و مويي نرم و صاف، محاسني
پرپشت و گونه‌اي صاف و گوشهايي متعادل
بود.

بيني او در نهايت زيبايي بود و موهاي
وي چون شمشيري تيز از سينه تا ناف روان بود
و در ناحيه سينه و شكم ايشان جز موهاي نرم و
باريک و همچو شمشير، چيز ديگر مشاهده
نمي‌شد و داراي دست و پاي زبر بود و هرگاه
راه مي‌رفت همانند كسي بود كه از صخره
كنده مي‌شود و توجه و نگاه او در مجلس به
همگان بود.

عرق وي همانند مرواريد برگونه وي نقش بسته
بود و عطر بدن مبارک آن حضرت از عطر مشک لذت
بخشتر بود. به لحاظ اندازه متعادل بود و
پيش از آن و پس از آن كسي به زيبايي او ديده
نشده است. مويي بر پشت، دست و پاي بزرگ
مابين كتفين عريض (چهارشانه) رنگش سفيد
مايل بسرخي و چشماني سياه داشت.(46)

نتيجه

در بين روايات برخي تفاوت‌ها و اختلافات
در الفاظ در بيان سيماي آن حضرت وجود دارد
كه در ذيل ما با جمع ميان روايات، به توصيف
شكل و شمايل آن حضرت مي‌پردازيم:

آن حضرت سپيد چهره بودند كه تا حدي بسرخي
مي‌زد. چشماني سياه داشت. موهايش نسبتاً
صاف بود (نه مجعد و نه كاملاً صاف) اندازه
موهايش به نيمه گوشش مي‌رسيد. ريش‌هايش
انبوه بود، گونه‌هايي صاف داشت و داراي
زلف بود. موهاي سينه‌اش كم پشت بود.

از بيخ
گلو تا زير نافش يک رشته موي نرم به شكل ني
باريک رسته بود. دست و پايش ستبر و مردانه
بود. ميان دو شانه آن حضرت مهر نبوت وجود
داشته است كه‌اندازه آن بنابر يكي از
روايات به‌اندازه تخم كبوتر بوده است.
دندانهايش زيبا و سفيد كه ميان دندانهاي
جلو تا حدي فاصله بوده است.

چون راه مي‌رفت گويي در فراز و نشيب حركت
مي‌كند و پيكرش بجلو متمايل بود. با تمام
بدن رو مي‌كرد. عرق بدنش مثل مرواريد بود و
از مشک تازه خوشبوتر. وقتي با عده‌اي
مي‌آمد از همه آنها متمايزتر بود. پيامبر
اكرم ميانه بالا بود. نه كوتاه، و نه بلند و
خوش‌اندام بود.

دستهايش از آرنج تا مچ
نسبتاً كشيده و كف دستش وسيع و پشتش راست
بود. كف پايش كاملاً گود بود و پشت پاهايش
به سمت جلو شيب داشت بطوري كه آب از روي آن
بسرعت فرو مي‌ريخت. آنحضرت بيشتر از
لباسهاي سفيد و روشن استفاده مي‌نمودند و
ديگران را نيز به پوشيدن آن توصيه
فرموده‌اند و نيز ايشان از لباسهاي حبري
راه راه يمني استفاده مي‌نموده‌اند.
سيماي رسول الله از لحاظ فيزيكي در
عالي‌ترين نوع آن قرار داشت و نيز از لحاظ
نورانيت و جذابيت از موقعيت معنوي ممتازي
برخوردار بوده‌اند كه يقيناً در دعوت
جهانيان به اسلام بي‌تأثير نبوده است.


1. فرهنگ فارسي، محمد معين، ص2047، نشر
اميركبير،1357.

2. شمايل ترمذي، ابو عيسي محمدبن عيسي
ترمذي، ص23 .

3. دلائل نبوت، بيهقي، ترجمه دكتر محمود
مهدوي دامغاني، ج1، ص124.

4. شمايل ترمذي، ابوعيسي محمدبن عيسي
ترمذي، ص 36 و 37 و38.

5. همان.

6. همان.

7. طبقات كبري، ابن سعد، ج1، ص330، و شمايل
ترمذي، ص38.

8. شمايل ترمذي، ابوعيسي محمدبن عيسي
ترمذي، ص38.

9. همان.

10. طبقات كبري، ابن سعد، ج1، ص331.

11. همان، ص328.

12. همان، ص329.

13. همان.

14. همان.

15. مسند، الامام احمد بن حنبل، ج3 ، ص142.

16. البداية و انهاية، لامام الحافظ ابي
الغداء اسماعيل‌ بن كثير الدمشقي، ج6، ص35
و 36 و كنزالعمال، الهندي، ج7، ص163.

17. تاريخ يعقوبي، احمدبن ابي يعقوب، ص513 و514.

18. تاريخ اسلام، علي‌اكبر فياض، ص128.

19. طبقات كبري، ابن سعد، ج1، ص329.

20. نهاية المسؤول في رواية الرسول، سعيد بن
محمدبن مسعود كازروني، مترجم عبدالسلام
بن علي‌بن الحسين الابرقوهي تصحيح و
تعليق محمد جعفر ياحقي، ج1، ص336.

21. طبقات كبري، ابن سعد، ج1، ص327.

22. همان.

23. همان.

24. همان.

25. همان، ص328.

26. كنزالعمال، لعلامة علاء الدين علي
المتقي بن حسام الهندي، ج7، ص33.

27. همان.

28. طبقات كبري، ابن سعد، ج1، ص317 و
كنزالعمال، الهندي، ج7، ص170.

29. كنزالعمال، الهندي، ج7، ص33.

30. همان.

31. همان.

32. تاريخ اسلام، علي‌اكبر فياض، ص128.

33. تاريخ اسلام، حسن ابراهيم حسن، ج1، ص152 و
حيات محمد (ص)، محمدحسين هيكل، ص114.

34. شمايل ترمذي، ابوعيسي محمدبن عيسي
ترمذي، ص54 و55.

35. همان، ص56 و طبقات كبري، ابن سعد، ج1، ص347.

36. تاريخ يعقوبي،‌احمدبن ابي يعقوب، ص513 و
514.

37. همان.

38. البداية و النهاية، لامام الحافظ ابي
الغداء اسماعيل بن كثير الدمشقي، ج6، ص35 و36
و كنزالعمال، لعلامة علاءالدين علي المتقي
بن حسام الدين الهندي، ج7، ص163 (ح18535) و طبقات
كبري، ابن سعد، ج1، ص324.

39. همان.

40. طبقات كبري، ابن سعد، ج1، ص325.

41. كنزالعمال، علامة علاءالدين علي المتقي
بن حسام الدين الهندي، ج7، ص163 تا167 و طبقات
كبري، ابن سعد، ج1، ص324.

42. طبقات كبري، محمدبن سعد بن منيع الهاشمي
البصري معروف بابن سعد، ج1، ص315-316. البداية
و النهاية، لامام الحافظ ابي الغداء
اسماعيل بن كثير الدمشقي، ج6، ص27 و28.

43. همان.

44. طبقات كبري، محمدبن سعدبن منيع الهاشمي
معروف بابن سعد، ج1، ص316.

45. همان، ص315.

46. همان، ص314 و كنزالعمال، لعلامة
علاءالدين علي المتقي بن حسام الدين
الهندي، ج7، ص175، (ح18566) و البداية و
النهاية، لامام الحافظ ابي الغداء
اسماعيل بن كثير الدمشقي، ج6، ص21.


/ 1