هر موجودي در عالم طبيعت، باطن خويش را برحسب استعدادي که دارد ظاهر مي سازد، يک بوته گل که در باغچهاي کاشته مي شود و در شرايط آماده و مساعد، آنچه در توان دارد به ظهور مي رساند و با گلهاي زيبا و قشنگ و معطر خود فضا را دلنشين و معطّر مي کند.جسم انسان نيز چنانچه در شرايط آماده قرار گيرد به نهايتِ رشد خود ميرسد و در حد امکان، جواني و شادابي خويش را ظاهر ميسازد.بنابر اين در طبيعت، هر موجودي (در صورتي که مانعي بر سر راه تکامل آن وجود نداشته باشد)آنچه را که در درون نهفته دارد به منصّه ظهور مي رساند. امّا در عالم مجرّدات چون مانعي وجود ندارد و امکان استعدادي نيست، وجود هر موجودي مساوي با تماميّت ظهور و شهود آن موجود ميباشد. در واقع، جهان (مادي و مجرّد) محلّ ظهور و نمايش موجودات است.مطلب ديگر اينکه موجودي که در مرتبه عالي وجودي قرار دارد اگر به مرتبه پايينتر تنزّل کند، به مقتضاي مرتبه نازل، از شهود و ظهور او کاسته مي شود و نميتواند نمود واقعي خويش را که در مرتبه عالي داشته در مرتبه نازل داشته باشد. بر اين اساس ظهور موجود مجرّد در مرتبه طبيعت و ماده، بستگي به ظرفيت جهان ماده دارد همچنين انديشهاي که در سطح عالي عقلي ميباشد اگر بخواهد در سطح انديشه سطحي يک کودک تنزل کند، بايد جلوه اي در حد انديشه اين کودک داشته باشد.اينک با توجه به مطالب فوق، روشن ميگردد که وجود عالي نبي گرامي اسلام(صلي الله عليه و آله) در عالم مجردات که عاليترين مرتبه تجرّد است(اَقْربُ الْخلقِ اِالَي اللهِ) مَجْلايه تام خداوند متعال ميباشد و لذا ظهور واقعي خويش را دارد و تنزل او به عالم ماده، موجب گرديده که ظهور او در حدّ و ظرفيت عالم مادّه باشد. شرايط مساعدي که بر جسم و جان آن حضرت حاکم بود، سبب شکوفايي استعدادهاي جسماني و انساني او شد؛ به طوري که نقل شده است داراي اندامي متناسب و هماهنگ و قيافهاي بسيار زيبا بود ولي آيا جهان مادّه استحقاق آن را داشت که او زيبايي حقيقي خود را که در جهانِ ملکوت از آن برخوردار است ظاهر نمايد؟ هرگز! مقتضي و زمينهاي براي ظهور زيباييهاي او در اين عالم وجود ندارد. و آيا انسانها تحمل ظهور او را در عاليترين مقامش(که اسم اعظم و اسماء حسناي خداوند متعال باشد) داشتند و دارند؟ هرگز! عقل مردم که در مرتبه عالي هم باشد تاب تحمل عقل کامل او را که در مراتب عالي است هرگز ندارد. زيرا که:...فَاَعْطَي اللهُ مُحمَداً تِسْعَةً وَتِسْعِيْنَ جزْءاً ثُمً قَسَمَ بَيْنَ العِبهادِ جُزْءاً وهاحٍداً .خداوند نود و نه جزء (از عقل) را به رسول خدا اعطاء کرد و يک جزء باقيمانده را بين بندگانش تقسيم نمود.طبيعت گنجايش وجود او را ندارد. ظهور او در طبيعت به مقدار ظرفيت عالم مادي است؛ نه در حدّ مرتبه وجودي خويش. چون اجتماع انسانها توان آن را نداشت که مجلاي تمام نماي او باشد، لذا نورافشاني او به قدر عقول انسانها بود. چنانچه امام صادق(عليه السلام) فرمودند:مها كَلَّمَ رَسُولُ اللهِ (صَليَ اللهُ عَلَيْهِ وَ آلهِ) الْعبادَ بِكُنْهِ عَقْلِهِ قَطُّ.رسول خدا(ص) هرگز با کنه و تمام عقلش با بندگان(خدا) سخن نگفت.اين بود که تجلي نبي گرامي(صلي الله عليه و آله) در رفتار و گفتار و تقريرش به اندازه تحمل مردم بوده است؛ اگر چه بسياري بودند که تحمل همان اندازه از رفتار انساني او را هم نداشتند. اينک به برخي از رفتارهاي اجتماعي و فرد ي او اشاره مي کنيم.امام حسين(عليهالسلام) از پدرشان اميرالمؤنين(عليه السلام) راجع به اخلاق اجتماعي و فردي رسول گرامي سؤال ميکنند، علي(عليهالسلام) ميفرمايند:فاِذاه آوى اِلهى منزِلِهِ جَرَّأَ دُخُولَهُ ثَلاثَةَ اَجْزاءٍ جُزْءاً لِلهِ وَ جُزْءـً لِأَهْلِهِ وَ جُزْءاً لِنَفْسِهِ ثُمَّ جَزَّءَ جُزْءَهُ بيْنَهُ وَبَيْنَ النّهاسِ فَيَرُدُّ ذهلِكَ بِالْخاصًّةِ عَلَى العهامَّةِ وَلا يَدَّخِرُ عَنْهُمْ مِنْهُ شَيْئاً....وقتي که (پيامبر) به منزل وارد ميشدند وقتشان را سه قسمت ميکردند يک قسمت براي (عبادت و ستايش) خداي متعال و قسمتي براي گفتگو و نشستن با خانواده و يک قسمت را هم براي خودش قرار ميداد. سپس وقت مخصوص خود را دو قسمت کرده بود قسمتي را براي خود و قسمت ديگر آن را براي مردم اختصاص داده بودند و آن قسمتي را هم که مخصوص مردم قرار داده بود در درجه اول براي خواصّ اصحاب و سپس براي عموم مردم صرف ميکردند. و ذرهاي از امکانات خود را از آنان دريغ نمينمود( بلکه آنچه امکان داشت در حقشان انجام ميداد).و آنگاه که سؤال از سيره و روش آن حضرت در جمع اصحاب و همنشينانش ميشود، ميفرمايد:كهانَ (صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) دائِمَ الْبِشْرِ، سَهْلَ الخُلْقِ، لَيَّنَ الجانِب، لَيْسَ بِفَظٍ وَ لا غَليِظِ وَلا صَخّابٍ وَ لا فَحَاش وَ لا عَيّابٍ وَ لا مَدّاحٍ، يَتَغهافَلُ عَمّا لا يَشْتَهِى، فَلا يُؤْيَسُ مِنْهُ وَلا يُخَيَّبُ فيهِ مُؤَمَّليهِ، قَدْ تَرَكَ نَفْسَهُ مِنْ ثَلاثٍ: اَلمِراءِ وَالاِكْثارِ وَ ما لا يَعْنيهِ وَ تَرَكَ النّاسَ مِنْ ثَلاثٍ: كانَ لا يَذُمٌّ اَحَداُ وَ لا يُعَيِّرُهُ وَ لا يَطْلُبُ عَثَراتِهِ وَ لا عَوْرَتَهُ وَلا يَتَكَلَّمُ اِلاّ فيْما رَجاثَوابَهُ... وَ لا يَقْبَلُ الثَّناءَ اِلاّ مِنْ مُكافِىءٍ وَ لا يَقْطَعُ عَلى اَحَدٍ كَلامَهُ حَتّى يَجُوزَ فَيَقْطَعُهُ بِنَهْىٍ اَوْقيامٍ. قالَ فَسَأَلْتُهُ عَنْ سُكُوتِ رَسُولِ اللهِ(صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ آله) قال(عَلَيْهِ السَّلامُ) : كانَ سُكُوتُهُ (ص) عَلهى اَرْبَعٍ: عَلَى الحِلْمِ وَ الْحَذَرِ وَ التَّقْديْرِ وَ التَفكُّرِ فَاَمَّا التَّقْديرُ فَفى تَسْوِيَةِ النَّظَرِ وَ الاِسْتِماعِ بَيْنَ النّاسِ وَامّا تَفَكرُّهُ فَفِيْما يَبْقىه اَوْ يَقْنهى وَجُمِعَ لَهُ الْحِلْمُ فِى الصَّبْرِ فَكانَ لا يُغْضِبُهُ شَى وَ لا يَسْتَفِزُّهُ وَجُمِعَ لَهُ الْحَذَرُ فى اَرْبَعٍ: اَخْذُهُ بِالْحَسَنِ لِيُقْتَدىه بِهِ وَتَرْكُهُ الْقَبِيْحَ لِيُنْتَهىه عَنْهُ وَاجْتِهادُهُ الرَّأْىَ فِى صَلاحِ اُمَّتِهِ وَ القِيامُ فيْما جَمَعَ لَهُمْ خَيْرَ الدُنيا وَ الآخِرَةِ.پيامبر(ص) همواره خوشرو، سهل گير و نرمخو بود. خشونت و تندخوئي نداشت پرخاشجو و دشنامگو نبود. عيبجويي نمينمود و از کسي مدّاحي نميکرد، از آنچه نميپسنديد تغافل ميکرد و در عين حال کسي را مأيوس نميساخت و ديگران را که بدان مايل بودند نا اميد نکرده و از خود نميراند. خود را از سه چيز محفوظ ميداشت: جدال و پرگوئي و کارهاي بيهوده، و درباره مردم سه چيز را هميشه ترک مينمود: بدگوئي و سرزنش و تجسّس از لغزشها و کارهاي خصوصي و پنهاني آنها و جز درباره آنچه اميد ثواب داشت حرف نميزد.... هرگز اجازه نميداد کسي او را بسيار ستايش کند، کلام هيچ کس را قطع نميکرد، مگر در جايي که از حد تجاوز ميکرد. در اين صورت يا او را از ادامه کلام بازميداشت و يا برميخاست و ميرفت.حضرت امام حسين(عليه السلام) ميفرمايد: از (چگونگي) سکوت رسول خدا(ص) پرسيدم، فرمود: هنگام سکوت يکي از چهار حالت را داشت: حلم، حذر، تقدير، تفکّر.امّا تقدير و اندازه نگهداريش در اين بود که توجه و نگاههايش به همه افراد مجلس و مستمعين يکسان بود. و تفکّر او درباره جهان فاني و عالم باقي بود، و حلم و صبر در او جمع شده بود به نحوي که نه چيزي او را خشمگين ميساخت و نه چيزي او را مضطرب و تحريک مينمود. و پرهيز از چهار چيز در او جمع شده بود. اقدام و دنبال کردن کارهاي نيک تا اين که ديگران به او تأسي کنند و ترک زشتيها تا ديگران نيز آنها را ترک نمايند و کوشش و تلاش و تدبير در آنچه به صلاح امت بود و اقدام بر آنچه که خير دنيا و آخرت ايشان را فراهم ميآورد.