عصمت نبى مکرم اسلام - عصمت نبی مکرم اسلام(ص) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

عصمت نبی مکرم اسلام(ص) - نسخه متنی

حمید کریمی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

عصمت نبى مکرم اسلام

حميد کريمي

چكيده

يكى از اركان عقيده به اسلام، مساله عصمت انبيا (ع) است. اين بحث، همواره در طول تاريخ محل بحث و گفت و گو بوده است; قله‏هاى رفيع انسانيت و اسوه‏هاى بشريت، هميشه مورد عيب‏جويى واقع شده‏اند; كسانى كه توان صعود به اين قله بلند را ندارند، سعى در به زير كشيدن كواكب نورانى آسمان خلقت داشته‏اند. در اهميت اين بحث، همين كافى است كه بدانيم بدون اثبات عصمت انبيا (ع) ، در سلسله عقايد دينى گسستى پيدا مى‏شود كه قابل پيوند نيست.

اگر پيامبران را دست‏خوش لغزش، خطا و عصيان بدانيم، ديگر نه به كتب آسمانى اعتمادى هست و نه به رشته اتصال بين خالق و مخلوق، و نه گفتار و كردار آنان مى‏تواند مايه هدايت‏شود. احتمال خطا و گناه - هر چند ضعيف باشد - ويرانگر است، چه رسد به تحقق آن و علم بدان. در چنين صورتى هدف آفرينش متحقق نخواهد شد و بشريت ره به جايى نخواهد برد و ظلمت جهل و گناه و فساد عالم را فرا خواهد گرفت. بنابراين، ما براى اثبات حقانيت اديان توحيدى و تعاليم پيامبران و كتب آسمانى، نياز به واسطه‏هايى مطمئن داريم كه در معرض عصيان و خطا نباشند تا به اين وسيله، رشته اتصال بين معبود و عابد محقق شود و از اين‏جاست كه ضرورت و اهميت‏بحث عصمت در ميان عقايد دينى رخ مى‏نمايد.

اين نوشته نگاهى كوتاه به مساله مهم «عصمت نبى‏» است.

اشاره‏اى به تاريخچه بحث

«عهد قديم‏» در كتاب مقدس، پر از سخنان ناروايى است كه به پيامبران الهى‏عليهم السلام نسبت داده‏اند. به همين دليل، در آيين يهود، عصمت پيامبران‏عليهم السلام مطرح نبوده است.

علماى مسيحيت، هر چند مسيح‏عليه السلام را از هر گناه و خطايى پيراسته مى‏شمارند، ولى اين اعتقادشان بدان دليل است كه او را خدا و يا يكى از خدايان سه‏گانه مى‏دانند. بنابراين، نظر مسيحيان نمى‏تواند مبدا بحث درباره پيامبران باشد.

برخى تحليلگران شرق‏شناس مانند دونالدسن مسيحى و يا گلدزيهر يهودى مى‏گويند: مساله عصمت‏براى نخستين بار به وسيله متكلمان شيعه مطرح شده است; زيرا آنان براى برتر نشان دادن پيشوايان خود، مساله عصمت پيامبران را در اثبات عصمت امامان خود مطرح كرده‏اند تا از اين طريق بتوانند پيشوايان خود را معصوم معرفى كنند. (1)

در اين باره، بايد گفت: اولا، در قرآن، به حقيقت عصمت اشاره شده و اين صفت، هم در مورد ملائكه الهى (2) و هم در مورد خود قرآن آمده است. (3) علاوه بر اين‏ها، آياتى از قرآن، دلالت‏بر عصمت انبياعليهم السلام در ابعاد گوناگون دارد كه به برخى از آن‏ها در ادامه اشاره خواهد شد.

از سوى ديگر، برخى از نويسندگان مصرى مانند احمد امين مى‏خواهند اثبات كنند كه شيعه بسيارى از عقايد خود را در مسائل مربوط به عدل الهى و عصمت پيامبران‏عليهم السلام از گروه معتزله گرفته است، در حالى كه ريشه بسيارى از عقايد مشترك ميان اين دو گروه را سخنان على‏عليه السلام تشكيل مى‏دهد، بلكه ساير گروه‏ها و اشاعره نيز هر كدام به نوعى پايه‏هاى فكرى خود را از امام اول شيعيان گرفته‏اند. (4)

معناى «عصمت‏»

لفظ «عصمت‏» با مشتقاتش سيزده بار در قرآن وارد شده و اين لفظ از نظر ريشه لغوى، بيش از يك معنا ندارد و آن «تمسك و نگاه‏دارى‏» يا «منع و بازدارى‏» است. (5) اين لغت در آيه 102 سوره آل عمران چنين آمده است:

«اعتصموا بحبل الله جميعا و لا تفرقوا»;

به ريسمان الهى چنگ بزنيد و آن را نگاه داريد و متفرق نشويد.

گاهى «عصمت‏» به چيزى كه جنبه محافظ دارد و انسان را از حوادث بد باز مى‏دارد، اطلاق مى‏شود و از اين نظر، بلندى‏هاى كوه را «عصمت‏» مى‏نامند و از اين‏رو، در لغت عرب، به ريسمانى كه بار به وسيله آن بسته مى‏شود «عصام‏» مى‏گويند; زيرا بار به وسيله آن از افتادن و پراكندگى بازداشته مى‏شود.

در هر صورت، مقصود از اين لفظ در بحث عقايد، مصونيت گروهى از بندگان صالح خدا از گناه و اشتباه است. متكلم معروف شيعه، فاضل مقداد رحمه الله مى‏گويد: «عصمت لطفى است الهى نسبت‏به‏مكلف، به‏گونه‏اى‏كه‏باوجودآن، انگيزه‏اى‏براى ترك طاعت و انجام معصيت وجود ندارد، البته همراه با قدرت و اختيار نسبت‏به آن‏ها. » (6) سايرانديشمندان‏عدليه نيز عقيده‏اى نزديك به اين دارند.

اما اشاعره عصمت را به قدرت بر طاعت و عدم قدرت بر معصيت تعريف كرده‏اند يا اين‏كه گفته‏اند: عصمت آن است كه خداوند در محل آن‏ها گناهى خلق نكند. (7) اين‏گونه تعريف‏ها، با توجه به مبانى مخصوص ايشان است.

بعضى از دانشمندان «عصمت‏» - در اصطلاح علم عقايد - را اين‏گونه بيان كرده‏اند: «عصمت ملكه‏اى نفسانى است كه فرد را از گناه و خطا منع مى‏كند. » اما اين‏كه بازدارنده او خدا باشد يا ملكه نفسانى خودش، تفاوتى ندارد; چرا كه اگر بازدارنده را هم ملكه نفسانى بدانيم، باز خداوند است كه به شخص، توفيق داده تا اين ملكه را كسب كند يا اين‏كه خود خداوند به معصوم، اين ملكه را بخشيده تا او را از ارتكاب گناه و يا حتى اشتباه حفظ نمايد; يعنى حافظ حقيقى خداست، ولى وسيله‏اى براى حفظ قرار داده كه آن، «ملكه‏عصمت‏» است. پس‏درعين‏اين‏كه‏تمام‏كارهامستندبه‏خداست، معصوم به اختيار خودش ترك گناه مى‏كند و مجبور بر آن نيست.

براى وضوح تعريف، بايد به چند مطلب توجه كرد:

يكم. منظور از معصوم بودن پيامبران يا امامان عليهم السلام تنها انجام ندادن گناه نيست; زيرا ممكن است‏يك فرد عادى نيز به دليل وجود بعضى شرايط، مرتكب گناهى نشود، اما داراى ملكه خويشتن‏دارى هم نباشد; مثلا، شخصى كه پيش از بلوغ و تكليف از دنيا مى‏رود و خطايى از او سرنزده و يا شخصى كه در نقطه دورافتاده‏اى واقع شده و يا در حبس قرار دارد و شرايط دست‏رسى به گناه ندارد، ممكن است مرتكب گناه نشوند و يا دست كم، نسبت‏به بعضى گناهان پاك باشند، اما چنين افرادى را داراى ملكه عصمت نمى‏گويند. كسى كه در تمام عمر هرگز شراب نديده و نخورده، داراى ملكه پرهيز از شراب نيست، اما اگر ديد و امكان دست‏رسى داشت و يا نديد اما به حالتى بود كه نفس او نسبت‏به آشاميدن شراب بيمه بود، داراى ملكه عصمت است. همين سخن در مورد ملكه عدالت، شجاعت و سخاوت نيز صادق است. پس مقصود اين است كه شخصى، داراى ملكه نفسانى نيرومندى باشد كه در سخت‏ترين شرايط نيز او را از ارتكاب گناه بازدارد; ملكه‏اى كه از آگاهى كامل و پايدار به زشتى گناه و اراده قوى بر مهار تمايلات نفسانى حاصل مى‏گردد و چون چنين ملكه‏اى با عنايت‏خاص الهى تحقق مى‏يابد، فاعليت آن به خداى‏متعال نسبت‏داده‏مى‏شود، وگرنه چنان‏نيست‏كه‏خداى‏متعال، انسان معصوم را به اجبار از گناه بازدارد و اختيار را از او سلب كند كه دراين‏صورت، اشكال‏تنافى بين عصمت و اختيار پيش مى‏آيد.

دوم. لازمه عصمت هر كس، ترك اعمالى است كه بر او حرام مى‏باشد; مانند ترك گناهانى كه در همه شريعت‏ها حرام بوده و نيز كارهايى كه در شريعت متبوع او در زمان ارتكاب، حرام است. بنابراين، عصمت‏يك پيامبر با انجام عملى كه در شريعت‏هاى قبل يا بعد از وى حرام بوده و در شريعت‏خود او حلال است، خدشه‏دار نمى‏گردد.

سوم. منظور از «گناه‏» در تعريف «عصمت‏» ، كارى است كه در كتب فقهى «حرام‏» ناميده مى‏شود، همچنين ترك عملى كه در فقه، «واجب‏» شمرده‏مى‏شود. اماواژه «گناه‏» و معادل‏هاى‏آن مانند «ذنب‏» و «عصيان‏» كاربرد وسيع‏ترى دارد كه شامل «ترك‏اولى‏» و «مكروه‏» نيز مى‏شود و انجام دادن چنين‏اعمالى‏منافاتى با عصمت ندارد. (8)

چهارم. عصمت از ديدگاه ما شيعيان، امرى است واقع شده. بنابراين، نوبت‏به بحث از امكان و عدم امكان وقوع آن نمى‏رسد; چرا كه بهترين دليل بر امكان چيزى، وقوع آن است. اما از نظر عقلى، مى‏توان گفت: در تك تك اعمال انسان، اين امكان وجود دارد كه دقت‏به كار برد و به خطا نرود; همان‏گونه كه بسيارى از اعمال ما چنين مى‏باشد. همچنين ممكن است‏با توجه به مفاسد و عواقب گناهان، از آن‏ها دورى كنيم; همان‏گونه كه در بسيارى از اوقات، مرتكب برخى از كارهاى حرام نمى‏شويم. پس وقتى امكان عصمت در كارى وجود داشت، در ديگر اعمال نيز وجود خواهد داشت و مى‏تواند همه اعمال شخص را در برگيرد. پس «عصمت‏» امرى است ممكن و محالى را نيز در پى ندارد.

عصمت علمى و عملى

عصمت هم در بعد علمى مطرح مى‏شود و هم در بعد عملى. در عموم انسان‏ها، عصمت علمى از عصمت عملى جداست; يعنى شخص، ممكن است گاهى‏درست تشخيص دهد و بداند، اما عمل نكند; همان‏گونه كه ممكن‏است‏شخصى‏خطاكند و درست نفهمد، اما در عمل، سالم و مصمم و با مت‏باشد. اما انبياعليهم السلام هم درست مى‏فهميدند و هم به عمل خود درست عمل مى‏كردند. (9)

عصمت نسبى و مطلق

عصمت ممكن است در همه موارد و زمان‏ها باشد - چنان كه در مورد انبياعليهم السلام مطرح است - و ممكن است در بعضى زمان‏ها و نسبت‏به بعضى گناهان باشد. مى‏توان گفت: مراتبى از عصمت را هر انسانى داراست. هر شخصى به هر حال، بعضى اعمال را انجام نمى‏دهد و يا فكر انجام آن را هم نمى‏كند. بدين‏سان، ممكن ست‏شخصى در اثر قوت علم و عمل، به جايى برسد كه به طور مطلق، معصوم شود. پس در جواب اين سؤال كه آيا عصمت مانند نبوت و امامت است كه نتوان با رياضت‏به آن ست‏يافت، بايد گفت: خير، عصمت امرى است قابل اكتساب و اختيارى و به همين دليل، كمال اختيارى است و قابل پاداش. گناه كردن براى معصوم محال ذاتى و ممتنع نيست، ولى به دليل قوت علم و تقواى او، عملا واقع نمى‏شود. در حقيقت، اگر عصمت‏براى انبيا و ائمه اطهارعليهم السلام ارزش و نشانه عظمت نبود، الگو بودن و راهنما بودن آن‏ها براى ما معنايى نداشت.

پس مى‏توان گفت: هر امام و پيامبرى معصوم است، اما هر معصومى لازم نيست امام و پيامبر باشد; همچنان كه ما شيعيان عصمت را در بالاترين درجه، براى حضرت فاطمه‏عليها السلام معتقديم و شايد افرادى مثل حضرت زينب و حضرت عباس‏عليه السلام نيز معصوم باشند و دليلى بر انحصار عصمت در پيامبران و ائمه اطهارعليهم السلام وجود ندارد.

نكته‏اى كه ذكر آن در اين‏جا لازم مى‏نمايد اين‏كه سخن گذشته با مطالبى كه در كتاب‏هاى كلامى آمده و بعضى عصمت را موهبتى الهى دانسته‏اند نه يك امر اكتسابى، (10) منافات ندارد; زيرا آنچه بخشش الهى است عصمت كامل و منزه بودن از گناه و خطا در سراسر عمر است از ابتداى طفوليت تا اواخر پيرى، اما آنچه قابل كسب است اين‏كه انسان پس از رسيدن به علم زياد و تقواى قوى، بتواند احتمال ارتكاب گناه و خطا را از بين برد.

/ 5