شناخت تحلیلی قرآن نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

شناخت تحلیلی قرآن - نسخه متنی

مرتضی مطهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

شناخت تحليلى قرآن

شهيد مرتضى مطهرى

در اين بخش مى خواهيم به بررسى محتويات قرآن بپردازيم . البته اگر بنا باشد متعرض تك تك موضوعات قرآن بشويم , مثنوى هفتاد من كاغذ خواهد شد . اينست كه ابتدا كليات را طرح مى كنيم و بعد به ذكر برخى از جزئيات مى پردازيم .

قرآن درباره بسيارى از مطالب بحث كرده و در اين ميان روى بعضى از مطالب زياد تكيه كرده است و روى بعضى ديگر كمتر . از جمله مسائلى كه در قرآن مورد بحث قرار گرفته خداى جهان و جهان است . بايد ببينيم قرآن خدا را چگونه مى شناسد . آيا اين شناسائى فيلسوفانه است يا عارفانه ؟ آيا به سبك ساير كتابهاى مذهبى نظير تورات و انجيل است يا آنكه شكل مكاتب هندى را دارد ؟ و يا اساسا از يك شكل و شيوه مستقل در شناسائى خدا برخوردار است .

يكى ديگر از مسائل مطرح شده در قرآن , مسئله جهان است . بايد بررسى كنيم كه ديد قرآن درباره جهان چگونه است ؟ آيا خلقت و جهان را عبث و بازيچه مى داند يا آن را بر حق مى داند ؟ آيا جريان عالم را بر اساس يك سلسله سنن و نواميس مى داند يا آن را بى قاعده و گزاف مى شمارد آن طور كه گويى هيچ چيز شرط هيچ چيز نيست .

از جمله مسائل كلى مطرح شده در قرآن مسئله انسان است . بايد نظر قرآن را در مورد انسان تحليل كرد . آيا قرآن درباره انسان با خوش بينى سخن مى گويد يا ديد منفى و بدبينانه اى نسبت به او دارد ؟ آيا انسان را حقير مى شمارد يا براى او كرامت و عزت قائل است ؟

مسئله ديگر مسئله جامعه انسانى است . آيا قرآن براى جامعه انسانى شخصيت و اصالت قائل است يا آنكه صرفا فرد را اصيل بحساب مىآورد ؟ آيا جامعه از ديد قرآن حيات و موت و ترقى و انحطاط دارد يا آنكه همه اين صفات تنها درباره افراد صادق است ؟ در همين زمينه مسئله تاريخ مطرح مى شود و اينكه نظر قرآن درباره تاريخ چيست ؟ نيروهاى محرك تاريخ از نظر قرآن كدامند و تأثير فرد در تاريخ تا چه اندازه است ؟

مسائل بسيار زياد ديگرى در قرآن مطرح است كه در اينجا فهرست وار به چند تاى آن اشاره مى كنيم . از جمله اين مسائل نظر قرآن درباره خودش است . و بعد مسئله پيغمبر در قرآن و اينكه قرآن پيامبر را چگونه معرفى مى كند يا او چگونه سخن مى گويد و . . . مسئله ديگر تعريف مؤمن در قرآن و صفات مؤمنين است و . . . قس عليهذا . هر كدام از اين بحثهاى كلى البته شعبه ها و شاخه هايى دارند به عنوان مثال وقتى درباره انسان بحث مى كنيم طبعا در خصوص اخلاق نيز بايد سخن بگوييم و يا وقتى از جامعه صحبت مى كنيم ناگزير بايد از روابط افراد و مسئله امر بمعروف و نهى از منكر , مسئله طبقات اجتماعى و . . . سخن بميان بياوريم .

قرآن خود را چگونه معرفى مى كند

در تحليل محتواى قرآن بهتر است كار را از اينجا شروع كنيم كه ببينيم قرآن خودش درباره خودش چه نظرى دارد و خود را چگونه معرفى مى كند ؟ اولين نكته اى كه قرآن درباره خود مى گويد اينست كه اين كلمات و عبارات , سخن خداست . قرآن تصريح مى كند كه پيامبر انشاء كننده قرآن نيست بلكه آنچه توسط روح القدس يا جبرئيل باذن خدا بر او القاء شده است , بيان مى كند .

توضيح ديگرى كه قرآن درباره خود مى دهد , معرفى رسالتش است كه عبارت از هدايت ابناء بشر و راهنمايى آنها براى خروج از تاريكى ها بسوى نور است.

كتاب انزلناه عليك لتخرج الناس من الظلمات الى النور & . . . ( 1

( سوره ابراهيم آيه 1 )

بدون شك يكى از مصاديق اين ظلمات , جهالتها و نادانيهاست و قرآن بشر را از اين ظلمات به روشنائى علم مى برد . اما اگر ظلمتها تنها در نادانيها خلاصه مى شد , فلاسفه هم مى توانستند اين مهم را بانجام برسانند , لكن ظلمتهاى ديگر وجود دارد بمراتب خطرناكتر از ظلمت نادانى كه مبارزه با آن از عهده علم خارج است . از جمله اين ظلمتها منفعت پرستى و خودخواهى و هوى پرستى و . . . است كه ظلمتهايى فردى و اخلاقى بحساب مىآيد و نيز ظلمتهاى اجتماعى نظير ستم و تبعيض و . . . در عربى واژه ظلم كه معادل فارسى آن همان ستم است , از ماده ظلمت اخذ شده كه نشان دهنده نوعى تاريكى اجتماعى و معنوى است . مبارزه با اين ظلمتها بر عهده قرآن و ساير كتابهاى آسمانى است . قرآن خطاب به موسى بن عمران مى گويد :

. . . ان اخرج قومك من الظلمات الى النور & ( 1 )

( سوره ابراهيم آيه 5 )

اين تاريكى , همان تاريكى ستم فرعون و فرعونيان است و نور , نور آزادى و عدالت .

نكته اى كه اهل تفسير به آن توجه كرده اند اينست كه قرآن همواره ظلمات را جمع مىآورد و همراه با[ ( الف]( و[ ( لام]( كه افاده استغراق مى كند و شامل همه تاريكيها مى شود حال آنكه نور را مفرد ذكر مى كند و معناى آن اينست كه راه راست يكى بيشتر نيست حال آنكه مسير انحراف و گمراهى . متعدد است ( 2 ) .

به اين ترتيب قرآن هدف خود را مشخص مى كند : پاره كردن زنجيرهاى جهل و گمراهى و ستم و تباهى اخلاقى و اجتماعى و در يك كلمه نابود كردن ظلمتها و هدايت بسمت عدالت و خير و روشنائى و نور .

آشنايى با زبان قرآن

مسئله ديگر , مسئله آشنائى با زبان قرآن و تلاوت آن است . گروهى مى پندارند منظور از تلاوت قرآن , تنها خواندن قرآن بقصد ثواب بردن است بدون آنكه چيزى از معانى آن درك گردد . اينها دائما قرآن را دوره مى كنند اما اگر يكبار از ايشان سؤال شود كه آيا

معنى آنچه را مى خوانيد مى دانيد , از پاسخ گويى عاجز مى مانند . خواندن قرآن از اين جهت كه مقدمه ايست براى درك معانى قرآن , لازم و خوبست و نه صرفا بقصد كسب ثواب .

درك معانى قرآن نيز ويژگيهايى دارد كه بايد به آن توجه داشت در يادگيرى بسيارى از كتابها , آنچه كه براى خواننده حاصل مى شود يك سلسله انديشه هاى تازه است كه قبلا در ذهن او وجود نداشت . در اينجا تنها عقل و قوه تفكر خواننده است كه به فعاليت مشغول مى شود . در مورد قرآن بدون شك بايد آن را بقصد آموختن و تعليم يافتن مورد مطالعه قرار داد . قرآن خود در اين زمينه تصريح مى كند :

كتاب انزلناه اليك مبارك ليدبروا آياته و ليتذكر اولوا الالباب

( 1 )( سوره ص آيه 29 )

يك وظيفه قرآن ياد دادن و تعليم كردن است . در اين جهت مخاطب قرآن عقل انسان خواهد بود و قرآن با زبان منطق و استدلال با او سخن مى گويد .

اما بجز اين زبان , قرآن زبان ديگرى نيز دارد كه مخاطب آن عقل نيست بلكه دل است و اين زبان دوم , احساس نام دارد . آنكه مى خواهد با قرآن آشنا گردد و بدان انس بگيرد مى بايد با اين دو زبان هر دو آشنايى داشته باشد و هر دو را در كنار هم مورد استفاده قرار دهد . تفكيك اين دو از هم مايه بروز خطا و اشتباه و سبب خسران و زيان خواهد بود .

آنچه را كه ما دل مى ناميم عبارتست از احساسى بسيار عظيم و عميق كه در درون انسان وجود دارد كه گاهى اسم آن را احساس هستى مى گذارند يعنى احساسى از ارتباط انسان با هستى مطلق . كسى كه زبان دل را بداند و با آن انسان را مخاطب قرار دهد , او را از اعماق هستى و كنه وجودش بحركت درمىآورد آن وقت ديگر تنها فكر و مغز انسان تحت تأثير نيست بلكه سراسر وجودش تحت تأثير قرار مى گيرد .

بعنوان نمونه اى از زبان احساس شايد بتوان موسيقى را مثال آورد . انواع مختلف موسيقى ها در يك جهت اشتراك دارند و آن سر و كار داشتن با احساسات آدمى است . موسيقى روح انسان را به هيجان مىآورد و او را در دنياى خاصى از احساس فرو مى برد . البته نوع هيجانات و احساسات ايجاد شده بسته به نوع موسيقى تفاوت مى كند . ممكن است يك نوع موسيقى با حس دلاورى و سلحشورى سر و كار داشته باشد و با همين زبان با انسان گفتگو كند . ديده ايد در ميدانهاى جنگ مارش و سرود نظامى مى نوازند و گاهى تأثير اين سرودها و آهنگها آنقدر قوى است كه سربازى را كه از ترس دشمن از سنگر بيرون نمىآيد وادار مى كند عليرغم حملات خصم , بى باكانه به پيش رود و با او به نبرد برخيزد . نوع ديگرى از موسيقى ممكن است با حس شهوت رانى سر و كار داشته باشد و انسان را به سستى و خود را رها نمودن و تسليم پليديها شدن دعوت نمايد . ديده شده كه تأثير موسيقى در اين جهت بسيار زياد است و شايد هيچ چيز ديگرى نمى تواند تا اين اندازه در از بين بردن ديوارهاى عفت و اخلاق مؤثر واقع شود . در مورد ساير غرايز و احساسات نيز آنگاه كه با زبان اين احساسات سخن گفته مى شود , حالا چه بوسيله موسيقى و چه به هر وسيله ديگر , مى توان آنها را تحت كنترل و نظارت در آورد .

يكى از متعاليترين غرايز و احساسات هر انسان , حس مذهبى و فطرت خداجويى اوست . و سر و كار قرآن با اين حس شريف و برتر است ( 1 ) .

قرآن خود توصيه مى كند كه او را با آهنگ لطيف و زيبا بخوانند . با همين نواى آسمانى است كه قرآن با فطرت الهى انسان سخن مى گويد و آنرا تسخير مى كند ( 1 ) قرآن در توصيف خود , براى خود دو زبان قائل مى شود . گاهى خود را كتاب تفكر و منطق و استدلال معرفى مى كند و گاهى كتاب احساس و عشق . و بعبارت

اما همام با اين جواب راضى نمى شود و توضيح بيشترى مى خواهد , از نحوه زيستن و طرز عبادت و گذران روزها و شبها و نحوه معاشرتهايشان و . . . سؤال مى كند . آنگاه حضرت على ( ع ) به توصيف صفات مؤمن مى پردازند و حدود 130 خط از خطوط چهره متقين را ترسيم مى كنند و از جمله مى فرمايند :

لولا الاجال التى كتب الله لهم لم تستقر ارواحهم فى ابدانهم طرفة عين .

اگر اجل الهى نبود براى يك چشم برهم زدن روح اينان در بدنشان قرار نمى گرفت . اين همان حالتى است كه اينشتين به آن اشاره مى كند و مى گويد انسان مذهبى وجود خود را يك نوع زندان محصور مى پندارد چنانكه مى خواهد از قفس تن پرواز كند و تمام هستى را يكباره بعنوان يك واحد دريابد . در كلمات حضرت امير ( ع ) اين حقيقت پررنگتر و شديدتر و جامعتر بيان شده است , از ديد حضرت , مؤمن , گوئى تمام هستى را در بدن مادى خود جمع كرده و از همين روست كه ناگهان قالب را رها مى كند و روحش را آزاد مى سازد . در داستان همام اين نكته را هم نوشته اند ك ه وقتى سخن حضرت به پايان رسيد , فريادى از همام برآمد و قالب تهى كرد .

در زمينه حس معنوى انسانها , اقبال نيز سخن جالبى دارد , او مى گويد : در اين گفته هيچ سر و معمايى وجود ندارد كه نيايش بعنوان وسيله اشراقى نفسانى , عملى حياتى و متعارفى است كه بوسيله آن جزيره كوچك شخصيت ما وضع خود را در كل بزرگترى از حيات اكتشافات مى كند . جمله اى نيز در همين زمينه از ويليام جيمز وجود دارد : انگيزش نيايش نتيجه ضرورى اين امر است كه در عين حال كه درونى ترين قسمت از خودهاى اختيارى و عملى هر كس , خودى از نوع اجتماعى است با وجود اين مصائب كامل خويش را تنها در جهان انديشه مى تواند پيدا كند . اغلب مردم , خواه بصورت پيوسته و خواه تصادفى در دل خود به آن رجوع مى كنند .

حقيرترين فرد بر روى زمين با اين توجه عالى , خود را واقعى و باارزش احساس مى كند . احتمال دارد كه مردمان از لحاظ درجه تأثيرپذيرى با يكديگر اختلاف داشته باشند , براى بعضى از مردم بيش از بعضى ديگر اين توجه , اساسى ترين قسمت خود آگاهى را تشكيل مى دهد . آنانكه بيشتر چنين هستند محتملا دينى ترين مردمانند . ولى من اطمينان دارم كه حتى آن كسانى كه مى گويند به كلى فاقد آنند خود را فريب مى دهند و حقيقتا تا حدى دين دارند. ديگر قرآن تنها غذاى عقل و انديشه نيست غذاى روح هم هست .

قرآن بر موسيقى خاص خودش تأكيد زيادى دارد . موسيقى اى كه اثرش از هر موسيقى ديگر در برانگيختن احساسات عميق و متعالى انسان بيشتر است . قرآن خود به مؤمنين دستور مى دهد تا مقدارى از شب را به تلاوت قرآن مشغول باشند و در نمازهاى خود در همان حالى كه به خدا متوجه اند , قرآن بخوانند . در خطاب به پيامبر مى گويد :

& يا ايها المزمل قم الليل الا قليلا نصفه او & . . .

( سوره مزمل آيه 21 )

شبها را بپا خيز براى عبادت و اندكى را به خواب . بپا خيز و به راز و نياز با خداى خويش بپرداز . و در حالى كه به عبادت ايستاده اى قرآن را ترتيل كن . ترتيل يعنى قرائت قرآن نه آنقدر تند كه كلمات مفهوم نشوند و نه آنقدر جدا از هم كه رابطه ها از بين برود . مى گويد قرآن را با تأنى و در حالى كه به محتواى آيات توجه دارى بخوان . و باز در آيات بعدى همان سوره مى گويد آنگاه كه براى كارهاى روزانه نظير تجارت و جهاد در راه خدا بخواب بيشترى احتياج داريد , در هر حال خلوت عبادت را فراموش نكنيد .

در ميان مسلمانان يگانه چيزى كه مايه نشاط و كسب قدرت روحى و پيدا كردن خلوص و صفاى باطن بوده , همان موسيقى قرآن بود . نداى آسمانى قرآن در اندك مدتى از مردم وحشى شبه جزيره عربستان , مؤمنانى ثابت قدم بوجود آورد كه توانستند با بزرگترين قدرتهاى زمانه درافتند و آنها را از پا درآورند . مسلمانان قرآن را نه فقط بعنوان يك كتاب درس و تعليم كه همچون يك غذاى روح و مايه كسب نيرو و ازدياد ايمان مى نگريستند . شبها با خلوص قرآن مى خواندند ( 1 ) و با خداى خود راز و نياز مى كردند و روزها چون شير غران به دشمن حمله مى بردند . قرآن خود چنين انتظارى از ايمان آوردگان داشت . در آيه اى خطاب به پيامبر مى فرمايد :

& و لا تطع الكافرين و جاهدهم به جهادا كبيرا & ( 1 )

به حرف كفار گوش نده و تسليم پيشنهادهايشان مشو . در مقابلشان بايست و با سلاح قرآن به جهاد با آنها برخيز و مطمئن باش كه فاتح خواهى بود . داستان زندگى پيامبر , خود بيانگر درستى اين قول است . او تنها و بى هيچ پشتيبان در حالى كه تنها قرآن را در دست دارد قيام مى كند اما همين قرآن براى او همه چيز مى شود . برايش سرباز تهيه مى كند , سلاح فراهم مىآورد , نيرو تدارك مى بيند و بالاخره دشمن را در برابرش خاشع و خاضع مى گرداند . افراد دشمن را به سوى او مى كشاند و آنها را به تسليم در برابر رسول خدا وادار مى سازد و به اين ترتيب وعده راستين الهى را تحقق مى بخشد ( 2 ) .

وقتى قرآن زبان خود را زبان دل مى نامد , منظورش آن دلى است كه مى خواهد با آيات خود آن را صيقل بدهد و تصفيه كند و به هيجان بياورد . اين زبان غير از زبان موسيقى است كه احيانا احساسات شهوانى انسان را تغذيه مى كند و نيز غير از زبان مارشهاى نظامى و سرودهاى رزمى است كه در ارتشها مى نوازند و حس سلحشورى را تقويت مى كنند . اين همان زبانيست كه از اعراب بدوى مجاهدينى مى سازد كه در حقشان گفته اند : حملوا بصائرهم على اسيافهم آنانكه شناختهايشان را , بينايى هايشان را , افكار روشن خودشان و دريافتهاى الهى و معنويشان را بر شمشيرهايشان گذاشته بودند و شمشيرهايشان را در راه اين ايده ها و افكار بكار مى انداختند . براى آنان مسائل فردى و منافع شخصى در كار نبود . با آنكه معصوم نبودند و خطا نيز از ايشان سرمى زد , اما مصداق بارز , | قائم الليل و صائم النهار | بحساب مىآمدند . در همه لحظات با عمق هستى در ارتباط بودند , شبهايشان به عبادت مى گذشت و روزهايشان به جهاد ( 1 )

قرآن بر روى اين خاصيت خودش كه كتاب دل و روح است , كتابى است كه جانها را به هيجان مىآورد و اشكها را جارى مى سازد و دلها را مى لرزاند , خيلى تأكيد دارد و آن را حتى براى اهل كتاب نيز صادق مى داند :

& الذين اتيناهم الكتاب من قبله هم به يؤمنون و اذا يتلى عليهم قالوا آمنا به انه الحق من ربنا & . . . ( سوره قصص آيه 53 )

گروهى را توصيف مى كند كه چون قرآن بر ايشان مى خوانند به حالت خضوع و خشوع در مىآيند و مى گويند ايمان آورديم به آنچه در اين كتاب است كه همه آن حق است , اين را مى گويند و دائم بر خضوعشان افزوده مى شود .

در آيه ديگرى تاكيد مى كند كه از اهل كتاب , مسيحيان و نصارا به مسلمانان نزديكترند تا يهود و مشركين ( 1 ) و بعد گروهى از نصارا را كه با شنيدن قرآن ايمان مىآورند اين طور توصيف مى كند :

& و اذا سمعوا ما انزل الى الرسول ترى اعينهم تفيض من الدمع مما عرفوا من الحق يقولون ربنا آمنا فاكتبنا مع الشاهدين &

( سوره مائده آيه 83 )

و چون آياتى را كه به رسول فرستاده شده بشنوند اشك از ديده هاى آنها جارى مى شود , مى گويند پروردگارا ايمان آورديم , ما را از جمله گواهان صادق پيامبرت در نظر گير .

و در جاى ديگر كه اساسا از مؤمنين سخن مى گويد , آنها را چنين معرفى مى كند :

& الله نزل احسن الحديث كتابا متشابها مثانى تقشعر منه جلود الذين يخشون ربهم ثم تلين جلودهم و قلوبهم الى ذكر الله &

( سوره زمر آيه 23 )

خدا بهترين سخنها را فرود آورده . سخنى كه سراسرش يكدست و مشابه است . در عين حال تنها بشارت نيست , اندرز هم هست . مردمان خداپرست خدا ترس وقتى كلمات خدا را مى شنوند بدنشان به لرزه در مىآيد و خوف بر آنها عارض مى شود . آنگاه حالتشان مبدل به حالت تذكر و محبت و آرامش مى شود .

در اين آيات و در بسيارى آيات ديگر ( 1 ) قرآن نشان مى دهد كه صرفا كتابى علمى و تحليلى نيست بلكه در همان زمان كه از استدلال منطقى استفاده مى كند , با احساس و ذوق و لطايف روح بشر نيز سخن مى گويد و جان او را تحت تأثير قرار مى دهد .

مخاطبهاى قرآن

يكى ديگر از نكاتى كه در شناخت تحليلى مى بايد از قرآن استنباط كرد , تعيين و تشخيص مخاطبان قرآن است . در قرآن تعبيراتى نظير & هدى للمتقين ( 2 ) 0 هدى و بشرى للمؤمنين ( 3 ) 0 و لينذر من حى & ( 4 ) زياد آمده است . اينجا مى توان سؤال كرد كه هدايت براى پرهيزكاران لزومى ندارد زيرا آنها خود پرهيزكارند . از سوى ديگر در قرآن مى بينيم كه خود را چنين معرفى مى كند .

& ان هو الا ذكر للعالمين و لتعلمن نبأه بعد حين & ( سوره ص آيه 87 )

اين قرآن نيست مگر مايه بيدارى همه جهانيان و خبرش را بعد خواهيد شنيد ( 5 )

پس آيا اين كتاب براى همه جهانيان است يا صرفا براى مؤمنين ؟ باز در آيه ديگر پروردگار سبحان خطاب به پيامبر مى گويد :

و ما ارسلناك الا رحمة للعالمين

( سوره انبياء آيه 107 )

ما تو را نفرستاديم مگر آنكه رحمتى هستى براى همه عالميان . توضيح مفصل اين مطلب آنجا كه مبحث تاريخ در قرآن طرح بشود , ارائه خواهد شد . اما در اينجا با جمال بايد گفت در آياتى كه خطاب قرآن به همه مردم عالم است , در واقع مى خواهد بگويد قرآن اختصاص به قوم و دسته خاصى ندارد .

هر كس به سمت قرآن بيايد نجات پيدا مى كند , و اما در آياتى كه از كتاب هدايت بودن براى مؤمنين و متقين نام مى برد , مى خواهد اين نكته را روشن كند كه در نهايت چه كسانى رو به سوى قرآن خواهند آورد و چه گروههايى از آن دورى خواهند گزيد . قرآن از قوم خاص و قبيله معينى به عنوان علاقمندان و ارادتمندان خود ياد نمى كند . نمى گويد قرآن در تيول اين يا آن قوم قرار دارد . قرآن برخلاف ساير مكاتب انگشت روى منافع يك طبقه خاص نمى گذارد . نمى گويد مثلا صرفا براى تأمين منافع فلان طبقه آمده است . مثلا نمى گويد تنها و تنها هدفش حمايت از طبقه كارگران است يا پشتيبانى از طبقه كشاورزان . قرآن در مورد خودش تأكيد مى كند كه كتابى است براى برقرارى عدالت . درباره پيامبران مى گويد :

و انزلنا معهم الكتاب و الميزان ليقوم الناس بالقسط .

( سوره حديد آيه 25 )

قرآن قسط و عدالت را براى كل جامعه انسانى مى خواهد نه فقط براى اين طبقه يا آن قوم و قبيله . قرآن براى جلب انسانها به سمت خود , برخلاف بعضى مكتبها مثل نازيسم , بر روى تعصبات آنها انگشت نمى گذارد . همچنين برخلاف برخى ديگر از مكتبها مثل ماركسيسم , بر روى منفعت طلبى و نفع پرستى انسانها تكيه نمى - كند و آنها را از راه منافعشان به حركت در نمىآورد ( 1 ) قرآن همانطور كه براى وجدان عقلى انسان اصالت قائل است , براى او يك اصالت وجدانى و فطرى نيز قائل است و بر اساس همان فطرت حق جويى و عدالت طلبى است كه انسانها را به سير و حركت وامى دارد . و از اينرو پيامش منحصر به طبقه كارگر يا كشاورز يا محروم و مستضعف نمى شود . قرآن به ظالم و مظلوم , هر دو خطاب مى كند كه به راه حق بيايند . موسى , هم به بنى اسرائيل و هم به فرعون پيام خدا را ابلاغ مى كند و از آنها مى خواهد كه به پروردگار ايمان بياورند و در راه او حركت كنند , حضرت محمد رسالت و دعوت خود را هم به سران قريش و هم به ابوذر و عمار عرضه مى كند . قرآن نمونه هاى متعددى از برانگيختن فرد عليه خودش و بازگشت از مسير گمراهى و تباهى ( توبه ) ذكر مى كند . البته قرآن خود به اين نكته توجه دارد كه بازگشت آنها كه در رفاه و تنعم بسر مى برند به مراتب دشوارتر از بازگشت محرومان و ستمديدگان است .

گروه دوم باقتضاى طبع در راه عدالت حركت مى كنند , اما گروه اول بايد از منافع شخصى و گروهى خود صرفنظر كنند و پا روى اميال و خواستهاى خود بگذارند .

قرآن مى گويد گروندگان به او آنها هستند كه روحشان پاك و تصفيه شده است . و اين گروندگان صرفا بر اساس حقيقت جويى و عدالت طلبى كه فطرى هر انسانى است , به قرآن گرايش پيدا كرده اند نه به اقتضاى منافع و تمايلات مادى و جاذبه هاى دنيوى .

1 - امام زين العابدين ( ع ) در دعايى كه براى ختم قرآن تعليم داده اند اين نكته را متذكر شده اند : . . . | و اجعل القرآن لنا فى ظلم الليالى مونسا |

خدايا قرآن را در تاريكيهاى شب مونس ما قرار بده . بما آن فهم و عشق را عطا كن تا با اين كتاب در دل شب انس و الفت داشته باشيم .

1 - سوره فرقان آيه 52 .

2 - در زمان ما نيز يكبار ديگر اين وعده راستين خدا متحقق شد و مردى از تبار پيامبر در حالى كه همچون جد گراميش تنها به قرآن و ايمان متكى بود , مهلكترين شكستها را بر سپاهيان كفر و لشكريان باطل وارد آورد .

1 - اميرالمؤمنين ( ع ) در نهج البلاغه در خطبه اى كه بنام متقين معروفست ( خطبه 193 ) صفات متقين را برمى شمرد و بعد از آنكه توضيح مى دهد كه در رفتار چنين اند و در گفتار چنان و . . . از جمله حالات آنها را در شب شرح مى دهد و به قول سعدى شب مردان خدا را توصيف مى كند و مى فرمايد :

| اما الليل فصافون اقدامهم |

هنگام شب پاهايشان براى عبادت جفت مى شود .

| تالين لاجزاء القرآن |

آنگاه قسمتهاى مختلف قرآن را تلاوت مى كنند .

| يرتلونها ترتيلا |

قرآن خواندنى از سر تأمل و انديشه نه مانند قرآن خواندنهاى بعضى از ما , تند و بدون فهم معانى .

| يحزنون به انفسهم |

كلمات و آيات را با آهنگ و حزن مخصوص معنوى كه از قلبشان پيدا مى شود مى خوانند . پس هر گاه به آيه اى برسند كه رحمت الهى از آن فهميده مى شود , با شوق به آن نظر مى كنند و وقتى به آيات بيانگر خشم الهى مى رسند , غرق دنياى انديشه مى شوند , گويى كه صداى دوزخيان را مى شنوند .

1 - & لتجدن اشد الناس عداوة للذين آمنوا اليهود و الذين اشركوا و لتجدن اقربهم مودة للذين آمنوا , الذين قالوا انا نصارى & . . . ( سوره مائده آيه 82 )

هر آينه دشمن ترين مردم را نسبت به مسلمانان , يهود و مشركان خواهى يافت و با محبت ترين مردم نسبت به مسلمانان آنان هستند كه گويند ما نصرانى هستيم .

1 - اين قرآن كتابى است كه ما به تو فرستاديم تا مردم را بامر خدا از تاريكى بسوى نور بيرون برى .

1 - قومت را از اين فضاى تاريكى بيرون بكش و بعالم نور برسان . ..

2 - مثلا در آية الكرسى مى خوانيم :

الله ولى الذين آمنوا يخرجهم من الظلمات الى النور و الذين كفروا اولياءهم الطاغوت يخرجونهم من النور الى الظلمات .

1 - كتابى مبارك و عظيم الشأن بر تو نازل كرديم تا مردم در آياتش تفكر كنند و خردمندان تنبه حاصل كنند .

1 - درباره اين حس دينى , در شرق و غرب عالم بسيار سخنها گفته شده است در اينجا باختصار اقوال يكى دو تن از اين انديشمندان جهانى را نقل ميكنم . اولين اين سخنان متعلق به انيشتين است . او در يكى از مقالاتش راجع به مذهب اظهار نظر ميكند و در همانجا متذكر مى شود كه باعتقاد او بطور كلى سه نوع مذهب در جهان وجود داشته است .

1 - مذهب ترس , يعنى مذهب گروهى كه عامل و انگيزاننده شان بسوى مذهب يك سلسله ترسها از طبيعت و محيط بوده است .

2 - مذهب اخلاق , و مقصودش مذهبى است كه بر مبناى مصالح اخلاقى استوار است .

آنگاه از مذهب ديگرى ياد مى كند كه نامش را مذهب هستى مى گذارد و اين تعبير او همان تعبيرى است كه ما از آن به دل ياد كرديم . به اعتقاد اينشتين , اين مذهب در واقع ميخواهد بگويد زمانى براى انسان حالتى معنوى و روحى حاصل مى شود كه در آن حالت از اين خود محدود كه بواسطه آمالها و آرزوهاى حقير و خرد احاطه شده و از ديگران جدا گرديده و همچنين از عالم هستى طبيعى كه براى او حصارى شده است , به ناگاه بيرون مىآيد و از اين زندان رها مى شود و در آن هنگام است كه به نظاره كل هستى مى نشيند و وجود را همچون حقيقتى واحد درمى يابد و عظمتها و شكوه ها و جلالهاى ماوراى پديده ها را به عيان مى بيند و حقارت و ناچيزى خود را متذكر مى گردد و آنگاه است كه مى خواهد با كل هستى متصل گردد .

اين تعبير اينشتين , داستان همام را به ياد مىآورد كه از امير المؤمنين ( ع ) صفات مؤمن را باز مى پرسد . حضرت در جواب او به پاسخى كوتاه اما جامع قناعت مى كنند و مى فرمايند :

يا همام اتق الله و احسن ان الله مع الذين اتقوا و الذين هم محسنون .

( نهج البلاغه خطبه 183 ) .

اى همام تو خود از خدا بترس و نيكوكار باش كه خدا با پرهيزكاران و نيكوكاران است . ( 1 ) ائمه ( ع ) قرآن را با چنان شورى مى خواندند كه رهگذرانى كه صداى آنها را مى شنيدند بى اختيار مى ايستادند و منقلب مى شدند و مى گريستند .

1 - مثل آيه 58 از سوره مريم و آيات اول سوره صف و . . .

2 - هدايت است براى پرهيزكاران .

3 - هدايت و بشارت است براى مؤمنين .

4 - آمده است تا زنده ها را انذار كند .

5 - اين آيه از آيات عجيب قرآن است . در هنگام نزول آيه پيامبر در مكه بود و در واقع با اهل يك دهكده گفتگو مى كرد . براى مردم مضحك بود كه فردى تنها با اين اطمينان بگويد كه خبر اين آيه را بعد خواهيد شنيد . به زودى خواهيد شنيد كه اين كتاب در اندك مدت با جهانيان چه خواهد كرد.

1 - زيرا در اينصورت ديگر عدالت و حق براى گروندگان هدف نخواهد بود , بلكه رسيدن به منافع و ارضاى خواسته ها , هدف قرار مى گيرد .

آشنايى با قرآن ج1-2ص31

/ 1