محبت اهل بیت رسول (ص) و شاعران پارسی گوی کرد عراق نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

محبت اهل بیت رسول (ص) و شاعران پارسی گوی کرد عراق - نسخه متنی

سید اسعد شیخ احمدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

محبت اهل بيت رسول صلى الله عليه وآله و شاعران پارسى گوى كرد عراق

سيد اسعد شيخ احمدى

مختصرى از محبت خاندان رسول صلى الله عليه وآله را از نظر اهل سنت بيان مى دارم.

سخن راست آن است كه بزرگان اهل سنت هرگز منكر فضايل حضرت اميرعليه السلام و [فرزندان وى] نبوده و نيستند. (1)

در ميان فرق اهل سنت آنان كه بر مذهب شافعى مى روند به اهل بيت عليهم السلام ارادتى ويژه دارند و شايد اين ارادت و محبت صدق آميز ناشى از مهر شديد امام شافعى به آل پيامبرعليهم السلام بوده باشد، چه، شافعى را در محبت اهل بيت، اشعارى است نغز و زيبا كه پاكى نيت و مهر فراوان وى را به آل پيامبرعليهم السلام مى نمايد:

«ان كان رفضا حب آل محمد فليشهد الثقلان اني رافضي (2)

اگر مهر آل محمدعليهم السلام رفض باشد; پس جن و انس گواهى دهد بر رافضى بودن من » و همو - رحمه الله - گويد:

«يا آل بيت رسول الله حبكم فرض من الله فى القرآن انزله يكفيكم من عظيم الفخر انكم من لم يصل عليكم لاصلاة له (3)

اى خاندان رسول خداى، الله مهر و دوستدارى شما را، در قرآنى كه فرود آورده، واجب گردانيده است; همين فخر بزرگ شما را كافى است كه هر كس در نماز، شما را سلام نگويد، نمازش درست نيست.»

كردان عراق هم بر مذهب شافعى اند و مهر خاندان رسول در نهاد ايشان ريشه گسترانده است.

محبت اهل بيت، در نزد كردان با محبت كه ديگر پيروان امام شافعى به اهل بيت، برابر نيست; بلكه بيشتر و شديدتر است.

اين فرزندان خاك پاك ايران كه سرنوشت آنها را به سرزمين عراق نشانده و در دست تازيان گرفتارشان كرده است; پيوسته خاطرشان با ايران بوده و هست. آداب اجتماعى ايشان همانند مردم ايران است، سخن گفتن ايشان نزديك با زبان فارسى، و شايد بهتر آن است كه بگويم همانند زبان مردم پارسى نژاد است. چهره و اندام اين مردمان به ايرانيان ماننده تر است تا به مردم تازى كشورشان; نامهاى قهرمانان ايرانى بر فرزندان خود مى نهند و به سخن ديگر، ايرانى فكر مى كنند و ايرانى مى زيند.

از هنگامى كه دولت عراق پديد آمده، و اين مردم تابع آن كشور شده اند، باز تعلق خاطر خويش از ايران نبريده اند و بدون ترس خود را فرزندان خاك ايران مى نامند; از اين روى انديشه ايرانى، در مذهب هم، بر عقيده اين مردم تاثير نهاده است. مهر ايشان به اهل بيت رسول، همان مهر مردمان ايران به آن خاندان بزرگ عليهم السلام است.

اين مردمان، همانند مردم ايران ماه محرم به سوك مى نشينند و برپا كردن مجالس جشن و عروسى را در اين ماه جايز نمى دانند; خاندان سادات در ميان ايشان ارج و كرامت ويژه اى دارند چه، سادات از دوره بزرگمرد تاريخ انسانى و شهيد راه عدالت خواهى حسين بن على رضوان الله عليهما هستند. من هر چه از مهر اين مردم به آل رسول الله بگويم، كم گفته ام.

آن هنگام كه، اشعار شاعران كرد عراق را مطالعه و بررسى مى كردم، از ميان آنها، اشعارى زيبا و صدق آميز را كه در وصف خاندان رسول و ائمه اطهارعليهم السلام، سروده شده بود از نظر گذرانيدم. برخى از اين اشعار در نام و نسب و مرتبه علمى اين امامان بزرگوار بود و برخى ديگر در مدح يا تجليل از مقام بلند و علو مرتبه ايشان.

از سويى، در اين عصرى كه ما زندگى مى كنيم، وحدت ميان مسلمانان از هر چيز ضرورتر مى نمايد و ذكر مشتركات فرق مسلمين و تقويت آنها، سدى بزرگ در برابر هجوم استعمار پديد مى آورد. از سوى ديگر، اين بنده، ننوشتن اين آثار زيبا و مذهبى را حيفى بزرگ بر اين شاعران محب اهل بيت دانستم. باشد كه با نگاشتن اين آثار، محبت اين شاعران بر خاطر خوانندگان پارسى زبان نشيند و آنان هم با اين شاعران صادق گفتارى كه نام آنها در ادب ما خالى است، آشنا شوند; و بر سر اينها گوشه اى از اشعار پارسى اين مردمان ايران دوست - كه به كشورى ديگر ساكنند - نموده آيد.

ميمنت را، اول دفتر، از مناجاتى سخن مى رانيم كه بر دست سيد احمد برزنجى سروده آمده است. وى از عالمان و دانايان نامور كرد است كه به سال 1280 ه . ق در شهر سليمانيه در خانواده اى سيد و روحانى به جهان آمده است و در سال 1328 كه آهنگ حج كرده در سرزمين حجاز از جهان رفته است و در گورستان بقيعش به خاك سپرده اند و نقل كرده اند كه هنگام كندن گورش قطعه سنگى بزرگ را در زير خاك پيدا كرده اند كه بر آن نوشته بود: هذا قبر المغفور المبرور السيد احمد البرزنجي. (4) وى به سه زبان پارسى و كردى و عربى شعر سروده است.

در اين اشعار وى، توسل به امامان بزرگوار، نمايان و پيدا است:

يا غافر الذنوب والخطية يا كاشف الكروب والرزية بحق خير العالمين احمدا محمد الفاتح ابواب الهدى قني من الاعداء والاسواء واحفظني يا رب من الادواء بحيدر على ن الكرار احمني يا رب من الاشرار و بشهيد كربلا حسين يدفع عني الله كل شين بجاه زين العابدين ارتجي من ربنا غفران كل حرج و بمحمد الامام الباقر ارجو صفاء باطني و ظاهري بجعفر الصادق ارجو ذالمنن عصمة نفسي واخى من الفتن بسيدى الامام موسى الكاظم يحفظني الاله كل ظالم ارجو باسماعيل الامام حفظني من الآلام والاسقام (5)

از ديگر محبان اهل بيت حاج شيخ على افندى طالبانى است. وى به سال 1248 ه . ق در كردستان عراق به جهان آمد; پدرش شيخ عبدالرحمن خالص از بزرگترين عالمان خاندان شيوخ طالبانى كردستان عراق بوده است.

شيخ على در عرفان و شرع و حكمت و اصول و حديث سرآمد بوده و قرآن هم از بر داشته است. هنگامى كه شيخ سعيد - از مشايخ كردستان عراق - در موصل بر دست دشمنانش كشته آمد وى در مرثيه آن كشته شعرى سرود كه هوادارى شديد از اهل بيت و دشمنايگى بال ظظ دشمنان اهل بيت در اين شعر بخوبى نمايان است: (هر چند اين اشعار در مرثيه شيخ سعيد سروده شده است اشارتى هم دارد به مظلوميت اهل بيت).

نه در خورشيد تاب مهر و نه در مه ضيا باشد نه در روى فلك شرم و نه در دوران حيا باشد گهى با «ابن ملجم » «شير يزدان » را زند ناوك گهى با «شمر» آن، در قتل شاه كربلا باشد سرى كز عرش برتر، بسترش آغوش پيغمبر به خاك انداخته، پيشش برند، آن كى روا باشد گذشتيم ارچه شايان گذشتن نيست كردارش پس از آن ماجرا آخر چرا اين ماجرا باشد حفيد حضرت كاك احمد آن شيخ سعيد آثار ز تابوتش برون كرده، بريده سر، چرا باشد چرا آتش زدى اى بى مروت در دل زهرا ترا انديشه اى از برق تيغ مرتضى باشد بريزان از دو ديده اشك حسرت خالصا هر دم كه آل فخر عالم، بسته دام بلا باشد به خون ديده جوهردار كردم حرف تاريخش پدر در كربلا و خود شهيد نينوا باشد (6)

ماده تاريخ آن 1326 ه . ق است و شعر در بحر هزج مثمن سالم سروده شده است.

از ديگر شاعران محب اهل بيت شيخ معروف نودهى برزنجى است. عالم ربانى شيخ معروف بن شيخ مصطفى بن سيد احمدبن سيد محمد مشهور به «كبريت احمر» از سادات برزنجه، به سال 1166 ه . ق در آبادى نودى NOde از ناحيه شاباژير كردستان عراق (چهار فرسخى شهر سليمانيه) به جهان آمده و به سال 1254 ه . ق در شهر سليمانيه از جهان رفته است. او نزديك به پنجاه كتاب و رساله در علوم مختلف به عربى و پارسى نوشته است. (7)

وى در ابتداى منظومه اى كه در علم تجويد به زبان فارسى فراهم كرده، گويد:

بعد حمد خالق و نعت رسول بشنو اين نكته تو بر سمع قبول در كلام خويش حق درى بسفت رتل القرآن ترتيلا بگفت نقل از عثمان روايت از نبى پند داده هر ذكى را و غبى نيز نقل است از على مرتضى - از مدينه علم آن باب رضا - (8)

در اين چند بيت مثنوى كه در بحر رمل مسدس و بر همان وزن مثنوى معنوى جلال الدين بلخى سروده آمده است; شيخ معروف هر چند سنى است اما هنگام نام بردن از على و عثمان، هر دو را يكسان نام نبرده است، از نام عثمان بى تمجيدى گذشته و على را نيك بستوده است. و حشو مليح و جالبى هم آورده: - از مدينه علم آن باب رضا - .

از ديگر مخلصان خاندان عصمت و طهارت از شيخ رضا طالبانى كركوكى مى توان نام برد وى از نامورترين شاعران پارسى گوى كرد عراق است كه به سال 1253 ه . ق در روستاى «قرح » در استان كركوك كردستان عراق به جهان آمده است و در سال 1327 ه . ق در شهر بغداد از جهان رفته است.

از اشعار اوست:

لافت از عشق حسين است و سرت بر گردن است؟ عشق بازى سر به ميدان وفا افكندن است گر هواخواه حسينى ترك سر كن چون حسين شرط اين ميدان به خون خويش بازى كردن است از حريم كعبه كمتر نيست دشت كربلا صد شرف دارد بر آن وادى كه گويند ايمن است اى من و ايمن فداى خاك پاكى كاندرو نور چشم مصطفى و مرتضى را مسكن است زهره زهرا نگين و خاتم خير الورى زور و زهر مرتضى و حيدر خيبر كن است سنيم سنى و ليكن حب آل مصطفى دين و آيين من و آباء و اجداد من است شيعه و سنى ندانم، دوستم با هر كه او دوست باشد، دشمنم آن را كه با او دشمن است (9)

شيخ رضا در منقبت و مرثيت آل على اشعارى دارد كه در ذيل مى آيد. در اين اشعار تاثير شبيه خوانى هاى ايرانيان و مراسم عزادارى، در انديشه كردان عراق، مشهود و مسلم است و اين شعر نزديكى فكرى اين دو قوم را كه از يك دوره اند مى نمايد، هر چند كردان بر مذهب سنت مى روند و فارسيان بر مذهب شيعه اند; بجز كردان، ديگر ملتهاى مسلمان كه بر مذهب سنت اند، مراسم محرم را ندارند و در روزهاى تاسوعا و عاشورا به سوك آن شهيدان بزرگ رضى الله عنهم اجمعين ، نمى نشينند. حتى جلال الدين بلخى (مولوى) كه ادب ايران آن همه به او افتخار مى كند، و خود او پارسى زبان بوده است بر عزاداران حسينى خرده گرفته است. (10)

در ماتم آل على، خون همچو دريا مى رود تيغ است و بر سر مى زند دست است و بالا مى رود از عشق آل بوالحسن اين تيغ زن وان سينه زن داد و فغان مرد و زن، تا عرش اعلى مى رود پيراهن شمع خدا، يعنى حسين مجتبا جانها همى گردد فدا، سرها به يغما مى رود كوتاه كن انكار را بدعت مگو اين كار را اين سوگ آل حيدر است اين خون نه بيجا مى رود روى زمين پر همهمه در دست جانبازان قمه خون از برو دوش همه، از فرق تا پا مى رود من چون ننالم اين زمان، مرد و ضعيف و ناتوان كين برق آه عاشقان، از سنگ خارا مى رود از ابن سعد بيوفا، شامى و شمر پر جفا بر آل و بيت مصطفا، چندين تعدا مى رود بغداد گردد لاله گون، در روز عاشورا به خون و از كاظمين آن سيل خون تا طاق كسرى مى رود و از طاق كسرى سرنگون ريزد به پاى بيستون و از بيستون آيد برون، سوى بخارا مى رود خون سياوش شد هبا در ماتم آل عبا تا دامن روز جزا تا جيب عقبا مى رود من سنى ام نامم رضا، كلب امام مرتضى درويش عبدالقادرم راهم به مولا مى رود ()11

همو در قصيده اى در حق يكى از بزرگان اين دعا را آورده است:

يا رب بحق آل عبايش نگاه دار كين «پنج تن » شفاعتشان از خدا بس است (12)

آل عبا: عبارت از حضرت پيغمبر و فاطمه و على و حسن و حسين رضوان الله عليهم، چه عبا به معنى گليم و چادر باشد. منقول است كه روزى آن حضرت صلى الله عليه وآله هر چهار تن مذكور را طلبيده، عبايى كه مخطط بود بر خود و بر ايشان كشيده، آيه تطهير را خواندند و اضافت آل به سوى عبا، نظر به استعمال عرب خيلى ندرت دارد... (13)

آيه تطهير، آيه 33 از سوره احزاب است. خدا مى فرمايد:

انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت ويطهركم تطهيرا.

محمدبن جرير طبرى در تفسير و معنى اهل بيت گويد: يعنى عزوجل، بيت محمد - و روي عن رسول الله (صلى الله عليه وآله) انه قال: نزلت هذه الآية فى خمسة، في و في على و حسن و حسين و فاطمة. (14)

و همو در دشمنايگى با قاتلان حضرت حسين و مرثيت ايشان گويد:

چو ياد آورى از وقعه امام حسين چگونه شمر لعينش بريد سر ز قفا كنى به حال جوانان اهل بيت نظر لسهم حاسدهم كيف اصبحوا هدفا

(معنى): چگونه آماج تير حاسدان و دشمنانشان گشتند.

به شعر ديگر در ستايش يكى از سادات آن منطقه گويد:

بس است قدر و شرف اين قدر كه جد شماست شفيع روز قيامت محمد عربى نيا محمد و مادر بتول و حيدر باب زهى سلاله طاهر فديتكم بابي به هر كجا كه نسبنامه شما خوانند كرا رسد كه كند ادعاى ذو نسبى

در ادامه گويد:

محب آل رسول از گناه كى ترسد (15) فقل لمذنبه ذنبه على رقبي

شيخ رضا از محبان و مخلصان بزرگ اهل بيت بوده است و در ترجيع بند مشهورش اين گونه از حضرت رسول التماس مى كند:

قسمت مى دهم بجان حسن به سر مرتضى بخون حسين روز وا امتى كه پيشروى به اميد شفاعت ثقلين كن در آن روز يا رسول الله صلى الله عليه وآله نظرى سوى من به گوشه عين (16) از ديگر محبان اهل بيت عليهم السلام ملا محمود مفتى - متخلص به بيخود - است كه در سال 1296 ه . ق در سليمانيه عراق به جهان آمده و در سال 1376 ه . ق از جهان رفته است. او در شعرى گفته است:

عم زاده تو ساقى كوثر كه حيدر است در دست او است عروه وثقاى كائنات درگاه علم و فاتح خيبر، هژبر دين گردن زن يهود و نصاراى كائنات يا رب بحق احمد مختار و آل او يا رب به امهات و به آباى كائنات يا رب بحق ذلت سبطين مصطفى يا رب بخون ديده زهراى كائنات «بيخود» ز كيد اهرمن و غول آرزو گم كرده ره به دشت تمناى كائنات (17)

در باور به قيام حضرت مهدى عليه السلام گويد:

شور ظهور مهدى است يا شورش قيامت غوغاى نفخ صور است يا داهى زمان شد (18)

همو در منقبت اهل بيت گويد:

افسرآراى خلافت آن كه تخم مهر او كاشت دهقان ازل در سينه بيداى من شير يزدان، فاتح خيبر، هژبر صف شكن يكه تاز عرصه دين عترت طاهاى من ذوالفقار شير او نازم كه در روز وغى مى نگردد سير از خون خوردن اعداى من مى نخواهم خورد بالله نشكنم هرگز خمار تا به جنت ساقى كوثر كند اسقاى من نام سبطين شهيدانت چو آرم بر زبان مى چكد خون خموشى از لب گوياى من شكر لله صيقل حب مسرت بخش آل پاك كرد از گرد عجز آيينه احشاى من (19)

مولانا، خالد نقشبندى از ديگر محبان اهل بيت مى باشد. نامش ضياءالدين، خالدبن احمد حسينى سليمانيه اى شهر زورى است در سال 1193 ه . ق در نزديك شهر سليمانيه به جهان آمده و در سال 1242 ه . ق در دمشق از جهان رفته است. وى از دانشمندان و عارفان بى نظير كرد است، بلندى مقامش را همين بس كه بگويم، علامه محمود شكرى آلوسى مفتى و مفسر بزرگ عرب از مريدان وى بوده است. از اشعار آن بزرگ است در برشمردن نام امامان عليهم السلام.

امامانى كز ايشان زيب دين است به ترتيب اسمشان، مى دان، چنين است «على » «سبطين » و «جعفر» با «محمد» دو، موسى، باز «زين العابدين » است پس از «باقر» «على » و «عسكرى » دان «محمد مهديم » زان پس يقين است (20)

مولانا خالد، قطعه اى را هنگام ترك مشهد مقدس به عنوان وداع با حضرت رضاعليه السلام سروده است كه مطلع آن را ذكر مى كنيم:

خالد بيا و عزم سفر زين مقام كن بر روضه رضا به دل و جان سلام كن (21)

همو، در قصيده اى، در مدح حضرت رضاعليه السلام و واقعه كربلا و تمجيد امامان گويد:

اين بارگاه كيست كه از عرش برتر است وز نور گنبدش همه عالم منور است وز شرم شمسهاى زرش كعبتين شمس در تخته نرد چرخ چهارم به ششدر است وز انعكاس صورت گل آتشين او بر سنگ جاى لغزش پاى سمندر است نعمان خجل ز طرح اساس خورنق است كسرى شكسته دل پى طاق مكسر است بهر نگاهبانى كفش مسافران بر درگهش هزار، چو خاقان و قيصر است اين بارگاه قافله سالار اولياست اين خوابگاه نور دو چشم پيمبر است اين جاى حضرتى است كه از شرق تا به غرب از قاف تا به قاف جهان سايه گستر است اين روضه «رضا»ست كه فرزند «كاظم » است سيراب نوگلى ز گلستان «جعفر» است سرو سهى ز گلشن سلطان انبياست نوباوه حديقه «زهرا» و «حيدر» است

آنگاه وى در ادامه اين قصيده زبان به مدح پيامبرصلى الله عليه وآله و ائمه اطهار مى گشايد و گويد:

جانا به شاه مسند لولاك كز شرف بر تارك شهان اولوالعزم افسر است آن گه به حق آن كه بر اوراق روزگار بابى ز دفتر هنرش باب خيبر است ديگر به نور عصمت آن كس كه نام او قفل زبان و حيرت مرد هنرور است آن گه به سوز سينه آن زهر خورده اى كز ماتمش هنوز دو چشم جهان تر است ديگر به خون ناحق سلطان كربلا كز وى كنار چرخ به خونابه احمر است وان گه به حق آن كه ز بحر مناقبش انشاى «بوفراس » ز يك قطره كمتر است ديگر به روح اقدس باقر كه سر مخزن جواهر اسرار را در است وان گه به نور باطن جعفر كه سينه اش بحر لبالب از در عرفان داور است ديگر به حق موسى كاظم كه بعد از او بر زمره اعاظم اشراف سرور است وان گه به قرص طلعت تو كز اشعه اش شرمنده ماه چارده و شمس خاور است ديگر به نيكى «تقى » و پاكى «نقى » وانگه به «عسكرى » كه همه جسم جوهر است (23)

1- ر.ك: مقدمه كتاب تذكرة الاولياى عطار نيشابورى، به كوشش دكتر محمداستعلامى، ص 35.

2- محمدبن ادريس الشافعى: ديوان، بيروت، دارالفكر، 1988، ص 78.

3- همان، ص 101.

4- سيد احمد نقيب البرزنجى: ديوان، بغداد، چاپخانه ارشاد، مقدمه ديوان، ص 16-11.

5- همان، ص 150-149.

6- ملا عبدالكريم مدرس: بنه ماله مى ز ايناران (خاندان دانايان)، بغداد، چاپخانه شفيق، 1984، ص 591.

7- براى آگاهى بيشتر، ر.ك: تاريخ مشاهير كرد، 1/349-347.

8- شيخ معروف نودهى: منظومه تجويد، سنندج، چاپخانه بهرامى، 1330، ص 1.

9- شيخ رضا طالبانى: ديوان، بغداد، معارف،1946، ص 112.

10- ر.ك: مثنوى معنوى، نيكلسون،3/318-317. و در اينجا است كه اخلاص مردم كرد نسبت به امامان بزرگوار نمايان مى گردد.

11- همان، ص 124.

12- همان، ص 116.

13- فرهنگ غياث اللغات، ص 12.

14- ابويحيى محمدبن صمادح النجيبى: مختصر من تفسير الامام الطبرى، دمشق، 1991، ص 422.

15- شيخ رضا طالبانى، پيشين، ص 166.

16- همان، ص 181-180.

17- ملا محمود مفتى: ديوان، محمد عبدالكريم، تبريز، نيك نام، بى تا، ص 171.

18- همان، ص 178.

19- همان، ص 217.

20- مهيندخت معتمدى: نقشى از مولانا خالد نقشبندى،ص 300 و299.

21- همان، ص 316.

22- بوفراس: ابوالفراس حمدانى ولادت 932 وفات 968 ميلادى، در شهر موصل به دنيا آمد. وى شاعر و سردار سيف الدوله حمدانى و پسر عم او بود. چهار سال در اسارت روميان به سر برد. پس از مرگ سيف الدوله حمص را تسخير كرد و سرانجام در جنگى كشته شد. اشعار وى بيشتر حماسى و در فخر به خاندان بنى حمدان است.

(ر.ك: اعلام المنجد و دائرة المعارف القرن العشرين، ج 5، ذيل واژه سيف).

23- نقشى از مولانا خالد نقشبندى، ص 281.


/ 1