علي (ع) و آيهي ولايت
حسين شريعتي مدير گروه معارف اسلامي دانشگاه آزاد اسلامي اروميه چكيده
در اين مقاله سعي شدهاستبا استناد به شواهدي از لغت و احاديث و آيات ثابتشود كه مفاد آيهي شريفهي «ولايت» در خصوص ولايت علي به معناي جانشيني او پس از پيامبر است و اين مفاد هيچ منافاتي با سياق آيه ندارد . كليد واژهها:
آيهي ولايت، علي عليه السلام، عموم لفظ و خصوص سبب، سياق .1 . مقدمه
اين مقاله در مقام پاسخ به سؤالاتي است كه در زمينهي آيهي ولايت مطرح است . برخي از مهمترين آنها به اين قرار است: چه دليلي وجود دارد بر اين كه «ولايت» در آيهي كريمه به معناي سرپرستي است؟ آيا سياق و صدر و ذيل آيه كه از محبت و دوستي سخن ميگويد با مفهوم سرپرستي كه از آيه مستفاد ميگردد، سازگار استيا نه؟ اگر مراد از آيهي شريفه حضرت امير عليه السلام است، پس چرا به صيغهي جمع آمدهاست؟ به فرض كه آيهي شريفه راجع به مورد خاص نازل شده باشد، ولي آيا مورد خاص ميتواند عموم آيه را تخصيص زده و آيه را از عموميتبياندازد؟ اينها شماري از سؤالاتي است كه دربارهي آيهي شريفه قابل طرح است و در اين مقاله پاسخ يافتهاست . آيهي مورد بحث اين گونه است: انما وليكم الله و رسوله و الذين آمنوا الذين يقيمون الصلوة و يؤتون الزكاة و هم راكعون (1) ; تنها سرپرستشما خدا و رسول خدا و آنهايي هستند كه ايمان آوردهاند; آنان كه نماز را بر پا داشته و در حالي كه ركوع ميكنند زكات ميهند . مفسرين ميگويند: حضرت علي بن ابي طالب عليه السلام در مسجد نماز ظهر ميخواند كه فقيري آمد و اظهار حاجت كرد . هيچ يك از حضار به او كمك نكرد . حضرت امير عليه السلام در حال ركوع، چون چيزي در دسترس نداشت، انگشتر خود را از انگشتخود در آورد و نزد فقير افكند و به او به اشاره گفت: بردار! فقير آن را برداشت و آنگاه آيه نازل شد . تمام مفسرين گفتهاند: تا آن روز احدي در حال ركوع صدقه نداده بود و علي عليه السلام اولين كسي بود كه چنين كرد . (2) البته بعد از آن، افراد بسياري در حال ركوع صدقه دادند و چه بسا از نظر كمي هم صدقهي آنها از انگشتر علي عليه السلام افزونتر بود; مع ذلك حتي يك حرف هم دربارهاشان نازل نشد . دربارهي آيهي شريفه نكاتي هست كه اينك به آنها پرداخته ميشود: 2 . مدارك نزول آيهي ولايت در شان علي
برخي از مهمترين آثاري كه در آن روايات مربوط به نزول آيهي ولايت در شان علي آمده، به شرح ذيل است: (3) الف - علامه اميني بعد از آن كه داستان را از تفسير ابواسحاق ثعلبي نقل ميكند، عدهي كثيري را از پيشوايان تفسير و حديث اهل سنت و جماعتياد ميكند كه شان نزول آيهي كريمه را آن چنان كه ذكر شد، در آثار خود نقل كردهاند، كه به عنوان نمونه در ذيل چند نفر از آنها را نام ميبريم: 1- طبري در تفسير خود، ج 6، ص 165، از طريق ابن عباس; 2- واحدي در اسباب النزول، ص 148، از دو طريق عبدالله بن سلام و ابنعباس; 3- رازي در تفسير خود، ج 3، ص 431، از همان دو طريق; 4- خازن در تفسير خود، ج 1، ص 496; 5- ابوالبركات در تفسير خود، ج 1، ص 496; 6- نيشابوري در تفسير خود، ج 3، ص 461; 7- ابن الصباغ مالكي، در الفصول المهمة، ص 123; 8- ابن طلحهي شافعي، در مطالب السؤل، ص 31; 9- سبط ابن الجوزي، در تذكرة، ص 9; 10- خوارزمي در مناقب، ص 178، از دو طريق; 11- صاحب فرائد، در باب 14، از طريق واحدي در باب 39، از طريق انس و در باب 40، از طريق ابن عباس و عمار; 12- صاحب مواقف، ج 3، ص 276; 13- محب الدين طبري در رياض، ج 2، ص 227، از عبدالله بن سلام; 14- ابن كثير شامي، در تفسير خود، ج 2، ص 71، از طريق اميرالمؤمنين عليه السلام . ب - مرحوم سيد عبدالحسين شرف الدين موسوي در المراجعات، اخبار صحيح وارده در اين زمينه را در حد تواتر دانسته و افزوده است: مفسرين اجماع كردهاند كه آيهي كريمه در حق علي عليه السلام نازل شده است و بعضي از اعلام اهل سنت چون قوشجي در مبحث امامتشرح تجريد و غير او اين اجماع را نقل كردهاند . (4) ج - بحراني در غاية المرام، 24 حديث از كتب عامه و 19 حديث از كتب خاصه نقل كردهاست كه آيهي كريمه در شان حضرت امير عليه السلام نازل گرديدهاست . (5) 3 . مفاد آيهي ولايت
اگر مختصر تامل و امعان نظري در آيهي كريمه شود، به آساني معلوم ميشود كه خداي متعال در اين آيه ميخواهد امام و جانشين پيغمبر را تعيين نمايد; لذا ميفرمايد: كسي كه سرپرستي تمام كارهاي شما به عهده او بوده و در اين زمينه از هر جهت اولويت دارد، تنها خدا و رسول خدا و علي بن ابي طالب عليه السلام است . ما از اين ولايت و سرپرستي در حق حضرت امير عليه السلام به «اولي بالتصرف بودن» تعبير ميكنيم; يعني كسي كه در شئون تشريعي و حتي شئون تكويني انسان حق دخالت دارد . ولايتخدا و رسول خدا منصوص آيهي كريمه است و ولايتحضرت امير عليه السلام از خصوصياتي كه در آيهي مذكور است، مستفاد ميشود; مانند: ايمان و اقامهي نماز و صدقه دادن در حال ركوع . اين خصوصيات تنها بر آن حضرت منطبق است . در آيهي شريفه از سه ولايت كه در طول هم قرار گرفته، سخن به ميان آمدهاست; به علاوه آنها با كلمه حصر بيان گرديده است; بنابراين غير از اين سه هيچ كس حق ادعاي آن را ندارد و چون ولايتخدا عموميت دارد، ولايت رسولش و نيز ولايت وصي رسولش هم بايد عامه باشد . 4 . معناي ولايت در آيهي شريفه
«ولي» كه بر وزن «فلس و ضرب و نصر» است، در لغتبه معناي نزديك بودن است، به نحوي كه ميان آن و چيزي كه به آن نزديك است، هيچ حائل و فاصله وجود نداشته باشد . اگر چيزي به چيز ديگر اين اندازه نزديك باشد، آن را «ولي» گويند . در هر دو چيزي كه به نحوي از انحا اين چنين به هم نزديك باشند، واژهي ولي و مشتقاتش به طور استعاره دربارهي آن استعمال ميگردد . وقتي دو چيز از نظر مكان يا محبت و دوستي يا اخلاق و اعتقاد، يا تسلط و مديريت و امثال ذلك به هم نزديك باشند، اطلاق واژهي ولي و تمام مشتقاتش بر آن صحيح است; مثلا: - دربارهي انساني كه پس از نزديك شدن به انسان ديگر از او دور شده باشد، گويند: «تباعد بعد ولي» ; يعني بعد از آن كه نزديك بود، دور گرديد . - انساني كه سرپرستي يتيمي يا صغيري را به عهده بگيرد، ولي او خوانده ميشود . - براي «معتق» به صيغهي فاعل و به «عتيق» بر وزن فعيل، ولي ميگويند . - به پسر عمو و كمك و حافظ نسب و دوست، ولي ميگويند . - به كسي كه ادارهي شهري را به عهده گرفته است، والي ميگويند . (6) چنان كه ملاحظه شد، در تمام اين موارد معناي اصل كه عبارت باشد از نزديك شدن يك چيز به چيز ديگر لحاظ شده است . مناسبترين و بلكه صحيحترين معنايي كه از كلمهي «ولي» در آيهي مورد بحث اراده شده، ولاي زعامت و سرپرستي است; يعني اوست كه حق دارد رهبري اجتماعي و سياسي مردم را به عهده گرفته، در تمام شئونات و مقدرات آنها دخالت نمايد . ارادهي معاني ديگر چون يار و ياور و دوست و امثال ذلك نهتنها مناسب نيست كه غير صحيح هم خواهد بود; چون وزان آيهي مورد بحث همان وزاني است كه در آيهي شريفهي «النبي اولي بالمؤمنين من انفسهم (7) » آمده است; زيرا: اولا آيهي كريمه با كلمهي حصر «انما» شروع شده و ولايت را به خدا و رسولخدا صلي الله عليه و آله و حضرت امير عليه السلام منحصر كردهاست . از اين حصر فهميده ميشود كه مراد از ولايت، نصرت يا محبتيا دوستي و امثال اينها نيست; زيرا ولايتبه اين معاني براي غير آن سه نيز صحيح است . ثانيا به شهادت مدارك و روايات معتبر، ائمهي اطهار عليهم السلام كه طبق حديث ثقلين عدل قرآن اند با اين آيه بر امامت و حقانيتخود استدلال كردهاند . اگر «ولي» در آيهي كريمه به معناي دوستيا ناصر باشد، استدلال آنها با آيهي ولايت درست نخواهد بود و اين بهترين گواه استبر اين كه مراد از «ولي» ، زعيم علي الاطلاق و اولي بالتصرف است . 5 . تناسب آيهي ولايتبا سياق
ممكن است، گفته شود، معناي ولايتبا سياق آيه سازگار نيست; زيرا صدر و ذيل آيهي مورد بحث دربارهي سرزنش دوستي با كفار است; پس علي القاعده بايد مراد از ولايت، در آيهي مورد بحث هم همان معنا باشد تا دوگانگي در مفاد لازم نيايد . جهتحل اين شبهه نخست مناسب به نظر ميرسد، آيات مربوط ذكر شود . آن آيات از اين قرار است: يا ايها الذين آمنوا لا تتخذوا اليهود و النصاري اولياء، بعضهم اولياء بعض و من يتولهم منكم فانه منهم ان الله لايهدي القوم الظالمين فتري الذين في قلوبهم مرض يسارعون فيهم، يقولون نخشي ان تصيبنا دائرة فعسي الله ان ياتي بالفتح او امر من عنده فيصبحوا علي ما اسروا في انفسهم نادمين و يقول الذين آمنوا اهؤلاء الذين اقسموا بالله جهد ايمانهم، انهم لمعكم، حبطت اعمالهم فاصبحوا خاسرين يا ايها الذين آمنوا من يرتد منكم عن دينه فسوف ياتي الله بقوم يحبهم و يحبونه، اذلة علي المؤمنين، اعزة علي الكافرين، يجاهدون في سبيل الله و لايخافون لومة لائم، ذلك فضل الله يؤتيه من يشاء و الله واسع عليم انما وليكم الله و رسوله و الذين آمنوا الذين يقيمون الصلوة و يؤتون الزكاة و هم راكعون و من يتول الله و رسوله و الذين آمنوا فان حزب الله هم الغالبون يا ايها الذين آمنوا لا تتخذوا الذين اتخذوا دينكم هزوا و لعبا من الذين اوتوا الكتاب من قبلكم و الكفار اولياء و اتقوا الله ان كنتم مؤمنين (8) اي مؤمنين يهود و نصاري را براي خودتان ولي قرار ندهيد . آنها بعضيشان اولياء بعضي ديگرند . هر كس از شما آنها را براي خود ولي قرار بدهد، از آنان است . خدا ستمگران را هدايت نميكند . ميبيني آنهايي را كه در دلهايشان بيماري است، در دوستي با آنان شتاب ميكنند . ميگويند: ميترسيم براي ما حادثهي ناگوار اتفاق بيافتد; ولي اميد اين كه خداي تعالي از جانب خود پيروزي يا چيز ديگري بياورد و در نتيجه از آنچه در دل پنهان كرده بودند، پشيمان شوند . ايمان آورندگان گويند: آيا اينها به خداي متعال سوگند محكم ميخوردند كه با شما هستند؟ اعمال اينها تباه شده، زيانكار گرديدند . اي ايمانآوردندگان هركس از شما از دين خود برگردد، بهزودي خدايتعالي گروهي را ميآورد كه آنان را دوست داشته و آنان نيز او را دوست دارند . اينان نسبتبه مؤمنان فروتن و نسبتبه كافران سرافرازند; در راه خداي تعالي جهاد كرده، به ملامت هيچ ملامتگري اهميت نميدهند . اين فضل خداست كه آن را به هركس بخواهد ميدهد، خداي تعالي گشايشگر داناست . تنها ولي شما خدا و رسولش و كسانياند كه ايمان آوردهاند; كساني كه نماز را بر پا داشته و در حالي كه در ركوع هستند، صدقه ميدهند و هركس خدا و رسول خدا و مؤمنين را ولي خود قرار دهد، پيروز است; زيرا كه حزب خدا پيروزمندند . اي ايمانآورندگان آنهايي را كه دين شما را مورد مسخره و بازي قرار دادهاند، ولي خودتان قرار ندهيد; چه آنها كه قبل از شما برايشان كتاب آمده و چه آنها كه كافرند، هيچكدام را اولياي خويش قرار ندهيد و از خدا بترسيد، اگر ايمان داريد . چنان كه ملاحظه ميشود، در اين آيات در چند جا از ولايتسخن به ميان آمده است . اشكال كننده با توجه به آنها چنين گفتهاست: در همه اينها قطعا مراد از ولايت، محبت و دوستي است; پس به قرينهي آنها در «انما و ليكم الله» هم بايد به معناي دوستي باشد; ولي اين استدلال از چند جهت مخدوش و باطل به نظر ميرسد: اولا از كجا معلوم كه ولايت در اين آيات به معناي دوستي است و به معناي سرپرستي نيست؟ ! چرا آيهي «انما و ليكم الله» را براي آن آيات قرينه نگيريم؟ ! در اين آيات شواهد چندي وجود دارد بر اين كه ولايت در آنها به معناي سرپرستي است كه اينك ذكر ميگردد: الف - خداي تعالي در آيهي 54 ميفرمايد: «من يرتد منكم عن دينه» ; يعني هركه آنها را بر خود ولي قرار دهد، از دين خود خارج شده و مرتد گرديده است . آيا صرف دوست داشتن كفار انسان را مرتد ميكند يا زعيم و سرپرست قرار دادن آنها چنين است؟ ب - شاهد ديگر اين كه در آيهي 56 يعني در آيه بعد از «انما وليكم الله» بار ديگر از ولايتخدا و رسول خدا و مؤمنين سخن گفته، ميفرمايد: هركه آنها را ولي قرار دهد، حزبشان، حزب خداست و حزب خدا هميشه پيروز است . تعبير «حزب الله» ولايت را در «انما وليكم الله» تفسير كرده، اشاره دارد بر اينكه مراد از آن زعامت و سرپرستي است; نه محبت و دوستي . اينها همگي شاهدند بر اين كه آن ولايتها به معناي سرپرستي است نه دوستي و محبت . لااقل احتمال دارد كه به معناي دوستي نباشد و احتمال، استدلال را باطل ميكند . ثانيا بر فرض قبول اين كه ولايت در آن آيات به معناي دوستي باشد، مع ذلك قراين مورد نظر اشكال كننده صلاحيت صارفيت ندارد; زيرا ائمهي معصومين عليهم السلام با آيهي «انما وليكم الله» بر اولي بالتصرف بودن استدلال كردهاند و استدلال آنان حجت است; از اين رو سياق نميتواند، در قبال همچو حجتي بايستد و بر فرض امكان تعارض، دليل بر سياق مقدم است; زيرا معلوم نيست كه اين آيات طبق ترتيب نزول مرتب شده باشد و نظاير آن در آيات قرآن فراوان است . براي مثال در آيهي تطهير با اين كه سياق دلالت دارد بر اين كه مراد از اهل بيت زنان پيامبر صلي الله عليه و آله است; ولي روايات معتبر مراد از آن را اهل كساء شمرده است . نتيجه اين كه مراد از ولايت در آيهي «انما وليكم الله» اولي بالتصرف بودن است و سياق با آن مخالف نيست و به فرض مخالفت تقدم از آن دليل و نص است . (9) 6 . عموميت آيه و خصوصيت مورد
يكي از سؤالاتي كه دربارهي اين آيه مطرح است، اين است كه اگر مراد از «الذين آمنوا الذين يقيمون الصلوة و يؤتون الزكاة و هم راكعون» يك نفر است، آوردن لفظ جمع و ارادهي يك نفر از آن چه فلسفهاي دارد؟ آيا حكم عام نيست و افراد ديگر را در بر نميگيرد؟ و اگر افراد ديگر را در بر نميگيرد، دليلش چيست؟ پاسخ اين است كه اين طور تعبير كردن نه تنها غير متعارف نيست; بلكه از محسنات بديع است و نظاير آن در قرآن فراوان است كه اينك نمونههايي از آن را ياد ميكنيم: الف . الذين قال لهم الناس، ان الناس قد جمعوا لكم فاخشوهم، فزاد هم ايمانا و قالوا حسبنا الله و نعم الوكيل (10) ياران پيامبر صلي الله عليه و آله كسانياند كه وقتي مردم به آنها ميگويند كه دشمنان بر ضد شما بسيجشدند، از آنها بترسيد، عوض اين كه بترسند ايمان و ارادهاشان قوي گشته، گفتند: خدا براي ما كافي بوده، حمايتكنندهاي نيكوست . آيهي شريفه به بعد از جنگ احد مربوط است; زماني كه رسول خدا صلي الله عليه و آله با 70 نفر از ياران خود مشركين را تعقيب ميكرد و ابوسفيان به مردي به نام «نعيم بن مسعود اشجعي» 10 شتر داد تا مسلمانان را ترسانيده و با شايعهپراكني روحيهيآنها را تضعيف نمايد . او هم در قبال 10 شتر اين كار را كرد; ولي ياران حضرت به ارعاب او وقعي ننهادند و در نتيجه آيه در شانشان نازل شده و به شجاعت و ايمانشان ارج نهاد . مراد از «الناس» نخستبه اجماع تمام مفسرين و محدثين «نعيم بن مسعود اشجعي» است; حال آن كه او يكنفر است . (11) ب - يا ايها الذين آمنوا اذكروا نعمة الله عليكم اذ هم قوم ان يبسطوا اليكم ايديهم فكف ايديهم عنكم و اتقوا الله و علي الله فليتوكل المؤمنون (12) اي كساني كه ايمان آوردهايد، نعمتخداي تعالي را يادآور شويد; آنگاه كه قومي خواستند به سوي شما دست تجاوز دراز كند و شما را از بين ببرد، خدا دست تعدي آنان را از شما كوتاه كرد . از خدا بترسيد و مؤمنان بايد فقط به او توكل كنند . طبق گفتهي ابنهشام و ديگران، قصه به «جنگ ذات الرقاع» مربوط است كه در آن مردي به نام غورث از بني محارب يا به نام «عمر بن جحاش» از قبيلهي بنيالنضير خواستبه پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله حمله كند و آن حضرت را به شهادت رساند; اما خداي تعالي او را از آن كار باز داشت و در خصوص آن آيهي مذكور نازل شد . بهطوري كه ملاحظه ميشود، حملهكننده يكنفر بودهاست; ولي بر او، قوم كه به معناي جماعتباشد، اطلاق گرديده است . (13) ج - فمن حاجك فيه من بعد ما جاءك من العلم فقل تعالوا ندع ابناءنا و ابناءكم و نساءنا و نساءكم و انفسنا و انفسكم ثم نبتهل فنجعل لعنة الله علي الكاذبين (14) لفظهاي «ابناء» و «نساء» و «انفس» با اين كه حقيقت در عموماند، به حسن و حسين و فاطمه و علي عليهم السلام اطلاق گرديده است و اين مطلبي است كه همهياهل تفسير بر آن اتفاق دارند . پس معلوم ميشود كه اگر دواعي ايجاب كند، همچو اطلاقي متعارف است . در آيهي مورد بحث، داعي چه بودهاست تا با اين كه مورد يكنفر است، از او با الفاظ جمع و عام تعبير كرده است؟ در پاسخ اين پرسش جوابهاي گوناگون دادهشده است: شيخ طوسي و طبرسي گويند: جهت تعظيم و تفخيم جمع آمده است . (15) صاحب كشاف گويد: جهت ترغيب جمع آمده است; يعني براي اين كه ديگران نيز از اين كار نيكو كه حضرت امير عليه السلام انجام داد، پيروي كنند، به صيغهي جمع آمده است . (16) سيد شرف الدين موسوي عاملي هم گويد: جهتحفظ و صيانت آنحضرت از نيرگ دشمنان يا حفظ و صيانت قرآن از تحريف، به صيغهي جمع آمدهاست . (17) 7 . تخصيص عموم لفظ
ممكن است گفته شود، درست است كه آيهي شريفه راجع به مورد خاص نازل گرديده است; ولي مورد نميتواند مخصص عموم عام باشد; پس عموميتحكم باقي است و آيه، علي عليه السلام و غير علي عليه السلام را شامل ميشود . اين اشكال نيز مانند ديگر اشكالات قابل رفع است; زيرا درست است كه اصل قاعده ثابت است; اما با مورد بحث قابل انطباق نيست; به عبارت ديگر كبراي قضيه را ميپذيريم; ولي در صغراي آن اشكال داريم; زيرا آيهي شريفه عام نيست تا گفته شود: موردش نميتواند آن را تخصيص زند؟ ! مجموع آيه بايد لحاظ گردد; نه يك قسمت از آن . آيه، از همهي ايمانآورندگان سخن نگفته است; بلكه از آن ايمان آورندگاني سخن راندهاست كه نماز را بر پا ميداشتند و در حال ركوع صدقه ميدادند . اگر جملهي اين خصائص بيش از يك مصداق پيدا نكرده و هركس كه از محدودهي آيهي شريفه خارج ميگردد، تخصصا خارج است; نه تخصيصا . آيهي مورد بحث دقيقا مانند حديث «خاصف النعل» است . رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: كسي كه كفش را وصله ميزند، خليفهي من است . اين حكم عام نيست و گرنه هر پينهدوزي ميبايستخليفه ميشد . در آيهي مورد بحث نيز همين گونه است; يعني آن راجع به عمل خاص از فرد خاص در زمان خاص سخن ميگويد; لذا عام نيست; از اين رو آن قانون مسلم اصولي كه «مورد مخصص نميشود» در اين جا جاري نيست . 1) مائده، 55 2) مطهري، مرتضي; مجموعه آثار، انتشارات صدرا، چ6، 1375، ج 3، ص 269 3) اميني، عبدالحسين، الغدير، ج2، ص 52، بيروت، 1397ق و قرشي، سيدعلي اكبر; قاموس قرآن، دارالكتب الاسلاميه، ج7، ص250 4) شرف الدين موسوي، سيدعبدالحسين، المراجعات، بيروت، انتشارات دارالصادق، ص159 5) طباطبائي، سيدمحمدحسين، شيعه در اسلام، ص 113 6) المصباح المنير و ديگر معاجم لغت ذيل مادهي «ولي» ; راغب اصفهاني، ابي القاسم حسين بن محمد، مفردات، انتشارات مرتضويه، ذيل همان ماده; طريحي، مجمع البحرين، انتشارات مرتضويه، ج1، ذيل همان ماده، ص 455; قرشي، قاموس قرآن، ج7، ص 245; مطهري، مجموع آثار، ج3، ص 253، ذيل مبحث «واژهها و ولايتها» 7) احزاب، 6 8) احزاب، 51- 57 9) المراجعات، پيشين، ص 165 10) آل عمران، 173 11) المراجعات، پيشين، ص162، و طبرسي، شيخ ابي الفضل، مجمع البيان، ذيل تفسير آيهي شريفه، همو، تفسير جوامع الجامع، ج 1، ص221 12) مائده، 61 13) المراجعات، پيشين 14) آل عمران، 61 15) شيخ طوسي، ابوجعفر محمدبن الحسن، تفسير تبيان، انتشارات داراحياء التراث العربي، بيروت، ج3، ص562; مجمع البيان، پيشين، ج3، ص 211 16) زمخشري، ابوالقاسم جارالله محمودبن عمر، تفسير كشاف، انتشارات دارالمعرفة، بيروت، ج1، ص347 17) المراجعات، پيشين، ص164