مدح رسول خدا در حماسه های شعرا نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مدح رسول خدا در حماسه های شعرا - نسخه متنی

سیدعلی کاشفی خوانساری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید











مدح رسول خدا ، در حماسه هاي شعرا ... كه چون او نيامد كسي در وجود

كاشفي خوانساري

يكي از گونههاي شعر پارسي، حماسههاي ديني است؛ منظومههايي كه عمدتاً در قالب مثنوي و در وزن و بحر شاهنامه سروده شده و با لحني حماسي به ذكر تاريخ و داستانهايي درباره شخصيتهاي ديني ميپردازد. ظاهراً قديميترين حماسة بر جاي ماندة ديني فارسي، «خاوران نامه» ابن حسام مربوط به قرن نهم هجري است.


پس از ابن حسام منظومههاي فراواني درباره دلاوريهاي مولاي متقيان علي عليهالسّلام ، حضرت سيدالشهداء عليهالسّلام ، حضرت حمزه، مختار، محمد بن حنفيه و ... سروده شده و توسط نقالان و قصهگويان و پردهخوانان و مناقب خوانان در كوي و برزن براي مردم خوانده شده و اين داستانها مونس شبهاي خانوادههاي ايراني بوده است.


در جملة اين حماسهها مدايح فراوان و زيبايي در مدح حضرت رسول صلّيالله عليه و آله و سلّم به چشم ميخورد. در اين مختصر مدايحي از چهار منظومه حماسي ديني درباره حضرت ختمي مرتبت صلّيالله عليه و آله و سلّم نقل ميشود. اين منظومهها مربوط به قرون ده تا سيزده هجري قمري است.



يكي از اين حماسه سرايان حسين بن حسن معروف به ملا فارغ گيلاني از شاعران عصر صفوي و از مدحگويان شاه عباس بوده است. از او كتابي به نام ديوان ملا فارغ يا منظومه ملا فارغ به جاي مانده كه قوت ادبي چنداني ندارد، اما به دليل سادگي و رواني اشعار تا اواخر دوره قاجار از كتب بسيار متداول بوده و حتي در مكتب خانهها تدريس ميشده است.


كتاب او تماماً به داستانهايي درباره حضرت علي عليهالسّلام اختصاص دارد و سرايش آن به سال 1000 قمري خاتمه يافته است. او در ابتداي كتابش همزمان به مدح حضرت رسول صلّيالله عليه و آله و سلّم و مولا علي عليهالسّلام پرداخته و نمونهاي از مدايح او چنين است:


نام ديگر علي سپهر وجودگنه شيعيان تمام ببخشهر دو را مدح كن نه جن و بشرمرتضي آفتاب نور يقينمرتضي ماه انور افلاك مرتضي از وفا محيط سخامرتضي قاسم جنان و جحيممرتضي منبع سخا و كرممصطفي و علي يكي ره چيديك چراغند و هر دو مشكو''تنداولين جلوة ظهور حقاندجز علي ناظم ولايت نيستچون نبي گفت دَمُك دميهم اَنَا مِنك وَ انْتَ مِنّي گفتكه علي بر تن من است چون سرباعث آفرينش افلاكمن چه گويم ز وصف آن سرورآن چنان سر زتن جدا نكنمدو نبيند چو مردم اَحوَلجاي هر يك نه منفصل گويمدو نبيند كسي كه يك بين استيك دم از هم جدا نميدانميك دم از هم جدا نميدانمفكر خود مدح مرتضي سازمبه طريق ودادشان پويمسر خود را به پايشان بازم نام اول محمد و محمود جرم فارغ به اين دو نام ببخش نعت و مدح محمد و حيدر مصطفي آسمان شرح مبين مصطفي شاه كشور لولاك مصطفي از سخا بسيط قضا مصطفي خازن نعيم و سقيم مصطفي شافع جميع امم در دو كشتي نشسته يك توحيد يك فروغ تجلي ذاتند هر يكي لمعهاي ز نور حقاند جز نبي خاتم نبوت نيست يا علي گفت لَحمُك لحمي گاه و بيگاه دُر معني سفت باز گفته جناب پيغمبر چون رسول خدا شده لولاك گفت خود را تن و علي را سر تا كه من در سخن خطا نكنم ديده يك بين بود ز فيض ازل هر دو را مدح متصل گويم يك، دو ديدن نه شيوة دين است مصطفي و علي يكي دانم دهم از نور مصطفي و علي ذكر خود نعت مصطفي سازم صفت اتحادشان گويم شيوه خود ثنايشان سازم


ديگر از اين حماسه سرايان محمد رفيع يا رفيع الدين خراساني متخلص به «باذل» از شاعران و دولتمردان دولت گوركاني هند در عهد شاه جهان ميباشد. وي سالهاي طولاني از عمر خود را صرف سرودن منظومهاي حماسي به سبك شاهنامه در وصف اميرالمؤمنين علي عليهالسّلام كرد و نام آن را «حمله حيدري» نهاد. حمله حيدري باذل در سال 1123 در حالي كه پايان خلافت عثمان را شامل ميشد، با مرگ او ناتمام ماند، اما حدود ده شاعر مختلف پس از او متممهايي براي منظومهاش سرودند و حمله حيدري به كتابي عمومي بدل شد كه در حسينيهها، خانقاهها، امام بارهها و پردهخوانيها به كار ميرفت. باذل حضرت رسول صلّيالله عليه و آله و سلّم را چنين مدح گفته است:






  • كه باشد محمد عليه السلام
    خمير تن پاكش از عقل بود
    نميبود اگر او نميبود كس
    محمد سر جمله پيغمبران
    محمد كه لولاك در شأن اوست
    خداوند عالم رضا جوي اوست
    محمد شبان است و عالم رمه
    مقدّمنشين صف مرسلين
    محمد شه آسمان و زمين



  • خرد گشت در دست يك كس تمام
    كه چون او نيامد كسي در وجود
    ز خلق جهان مطلبْ او بود و بس
    محمد حبيب خداي جهان
    محمد كه ايزد ثناخوان اوست
    محمد كه روي همه سوي اوست
    چه علوي چه سفلي طفيلش همه
    محمد شه آسمان و زمين
    محمد شه آسمان و زمين




فرستاد آخر پي اهتدا نموده به قدر اول انبياء





  • كه شد بهرش ايجاد دنيا و دين
    گلستان دين از قدومش شده
    فروغ مه و مهر از نور اوست
    دهد مرده دل را حياتي تمام
    ز ظرفش بُرون نيست يك قطرهوار
    محيطي كه جز ذات پروردگار



  • حبيب خدا سيدالمرسلين
    خليلي كه هر جا بُد آتشكده
    كليمي كه عرش برين طور اوست
    مسيحي كه از روح پرور كلام
    محيطي كه جز ذات پروردگار
    محيطي كه جز ذات پروردگار




نمايندة راه اميد و بيم گشايندة گنجهاي قديم





  • در او قدرت صنع گشته تمام
    چه خاتم به هر عهد بُد او حكمران
    كه هر يك ز پيغمبران عظيم
    ز دشواري و سختي روزگار
    به حق محمد طلب كردهاند
    نشد مشكل انبياء منجلي
    رضامندي خلق از اخلاق اوست
    به احسان او جمله اميدوار
    فتادن روا نيست بر سايهاش
    كه او بود از ساية كردگار
    كه شبهش نباشد به هستي قرين
    به وصفش زبان خِرد گشته لال
    ز مدح و ز نعت محمد زنم
    من بيبضاعت كه باشم كه دم



  • چو پيغمبري يافت زو احتشام
    لقب چو شدش خاتم از بهر آن
    ز آدم گرفته مسيح و كليم
    چو هنگام ناكامي و اضطرار
    چو حاجت به درگاه حق كردهاند
    توسل نجستند تا با نبي
    جهان جمله محتاج اشفاق اوست
    به جز ذات مستغني كردگار
    بلند است بس نزد حق پايهاش
    نگشتي از آن سايهاش آشكار
    نيفتاد از آن سايهاش بر زمين
    برون است توصيفش از قيل و قال
    من بيبضاعت كه باشم كه دم
    من بيبضاعت كه باشم كه دم






حماسه سراي ديگر محمد صادق آزاد كشميري است و او نخستين كسي است كه به تكميل منظومه ناتمام باذل ـ حمله حيدري ـ همت گماشت. او اين كار را به درخواست فخرالدين محمد پسر عموي باذل كه از دولتمردان دربار گوركانيان بود صورت داد.


آزاد پس از پايان منظومة دلگشا نامه كه در شرح وقايع قيام مختار، بود در حدود سال 1132 هجري قمري سرودن متمم حمله حيدري را آغاز كرد و دوره تاريخي آغاز خلافت رسمي اميرالمؤمنين علي عليهالسّلام تا شهادت ايشان را به نظم كشيد. وي در ابتداي منظومهاش پس از مدح حضرت باري و پيش از مدح اهل بيت عليهمالسّلام ، حضرت رسول صلّيالله عليه و آله و سلّم را چنين ستوده است.






  • كه در شأن او ختم شد برتري
    خدايش چه حسن و جمال آفريد
    دو عالم به او يك فلم واگذاشت
    زمين و زمان وصف پيراي او
    مكان لا مكان پر ز غوغاي او
    خوش آنكس كه زد دست در دامنش
    سرافيل و جبريل و ميكال را
    توان تا كجا وصف او بر شمرد
    دل و ديدة مردمان جاي او
    زمين و زمان وصف پيراي او



  • شرف بخش اورنگ پيغمبري
    خدايش چو خود بيمثال آفريد
    چو كلك ازل خود قضا را نگاشت
    سر سروران افضل انبياء
    هم از عرشي و كرسي برون جاي او
    بهشت برين يك گل از گلشنش
    بود پيرو مصطفي پيشوا
    خرد ره به ذات پيمبر نبرد
    زمين و زمان وصف پيراي او
    زمين و زمان وصف پيراي او






سرانجام بايد از ميرزا احمد كرمانشاهي ملقب به فردوسي و متخلص به الهامي از شاعران عهد ناصري نام برده شود. او سال 1264 ق به دنيا آمد و در سال 1325 ق از دنيا رفت. مهمترين آثار وي عبارتند از: مثنويهاي چهار خيابان باغ فردوس، باغ ارم، حسن منظر، بستان ماتم و قصائد الهاميه في مدائح الحساميه. الهامي در مثنوي باغ فردوس داستان عاشورا را به سبك شاهنامه به نظم آورده است. اين منظومه در فاصله سالهاي 1295 تا 1302 ق سروده شده است و شانزده هزار بيت دارد. وي در اين منظومة حماسي در مدح حضرت رسول صلّيالله عليه و آله و سلّم چنين سروده است:



بهين نقش كلك جهان آفرينبه خلق اولين جلوة كردگارشده ابطحي داور يثربيمَلَك لشكر و آسمان پيشگاهمحمد كه بر چهر دين غازه اوستمر او را چو پروردگار آفريدنشان گر نبود او ز هستي نبودبه جسم جهان جان، تن پاك اوبه چنبر درش گردن راستيزهي بنده كز فرّ فرخندگيرخ كبريا صورت آرا شدهبه مهرش تن بوالبشر ديد روحاز او كرده داود آهنگرياز او رفته سوي فلك با شتابصنم خانة شرك از او گشت پَستبه دينپروري چون فرو كوفت كوسشرار شكوهش برآورد دودز تيغ سر انگشت او يافت بيمچو او را گَه زادن اندر رسيدبه ايوان كسري درآمد شكستز درياي ساوه بخوشيد نمدر آن شب كه فرمان معراج يافتگشاد از فلك طاير سدره پربراقي كه چون پويهآور شديبدان باره بنشست پيغمبراچو بر ذروة عرش حق پا نهادسخن كوته آنجا رسيد آن جنابجهان بينش ديد آنچه بايست ديدبدين پيكر خاكي آن سرفرازنه در خواب بود و نه در بيخوديشد و آمد آن داور دين چنانسخن گفت آن شب به بانگ جلي پرستندة خاص جان آفرينبه دين آخرين رايت استوارجهان را خديو و خدا را نبيرسولي كه پيغمبران راست شاههمه آفرينش پر آوازه زوستنمود از رخش صورت خود پديددر آفاق يزدانپرستي نبودجبين سوده نُه چرخ بر خاك اوعيان دست دادارش از آستيخداييش در كسوت بندگيز ديدار او آشكارا شدهز قهرش خبر داد طوفان نوحاز او دست جم برده انگشتريمسيحا به مهماني آفتابتبه شد نشان بت و بتپرستبمرد آتش موبدان مجوسز قسيس ترسا و حبر يهودكه گشت اسپر بدرِ رخشان دو نيمشد از معجزش بس شگفتي پديدشد آتشكده فارس با خاك پستز دشت سماوه بجوشيد يمبه سر زين شكوه ايزدي تاج يافتبراقي بياورد طاووس فراز آن سوي امكان فراتر شديگشاد آن عقاب بهشتي پرالب عرش بر پاي او بوسه دادكه از يار چيزي نماندش حجاببه گوش آمدش هر چه بايد شنيدبرفت و بيامد ز معراج بازبه بيداري و فرّه ايزديكه لفظ شد آمد رود بر زبانخدا با رسول از زبان علي



























/ 1