برگزارى نماز و دعا و نيايش در كنار قبور اولياء الهى:
از جمله مسائلى كه وهابيها مورد بحث قرار داده اند مسئله نماز گزاردن و خواندن دعا و توسل تو قبور اولياء الهى است پايه گزار اين مكتب در رساله زيارة القبور ص 160 مى نويسد: «لم يذكر احرٌ من ائمة السلف ان الصلاة عند القبور و فى مشاهدها مستحبه و لا ان الصلاة و الرعاء هناك افضل بل اتفقوا كلهم على ان الصلاة فى المساجد و البيوت افضل منها عند قبور الاولياء و الصالحين.» هيچ كسى از پيشوايان گذشته نگفته است كه نماز نزد قبور و مشاهد اولياء مستحب است و نه نماز و دعا آنجا افضل از جاهاى ديگر است بلكه همگى اتفاق دارند كه نماز در مسجد و خانه افضل از برگزارى آن نزد قبور اولياء و صالحان مى باشد.باز در مقابل فشار وهابيها علماى مدينه مى گويند «اولى منع توجه به سوى قبر پيامبر(ص) در موقع دعا كردن است همانطور كه معروف از كتب معتبر مذاهب همين است چون بهترين جهات طرف قبله است».وهابيها در مقابل نص صريح قرآن از خود اجتهاد مى كنند و احكام الهى را بدون هيچ گونه دليلى حتى عنوان ثانويه عوض مى كنند. در روايت منع آمده است و حال آنكه هم اكنون سعوديها اين عمل را شرك مى دارند تو آن مى گويد: «و لاتقولوا بما تصف النتكم الذب هذا حلالٌ و هذا حرام لتفتروا على اللَّه الكذب ان الذين يفترون على اللَّه الكذب لاينحلون» (نحل آيه 116). ما مى گوييم هرگاه كسى كه نزد قبرى نماز مى خواند براى صاحب قبر نماز بخواند و او يا قبر او را بغير اين شرك است در حاليكه نه فقط شيعيان بلكه هر مسلمانى وقتى در جاى مقدسى مثل حرم پيامبران يا محل دفن اولياى الهى نماز مى خواند هدف او سجده براى آن پيامبر يا هر او يا قبله قرار دادن قبر او نيست. بلكه هدف از نماز گزاردن در چنين مكانهاى مقدسى تبرك به مكانى است كه يكى از اولياء خدا در آنجا مدفون است و بخاطر آن ولى آن مكان مقدس است در نتيجه آن عمل ثواب بيشترى خواهد داشت. حال بايد ديد آيا وجود اين اولياء در چنين مكانهايى به آن مكان شرافت مى دهد يا نه1- درباره مدفن اصحاب كهف گروه موحد گفتند لنتخدَنَّ عليهم مسجدا (كهف 21) ما مدفن آنها را مسجد قرار مى دهيم. و خدا بدون انتقادى نظر آنها را در قرآن ذكر مى كند و روشن است كه مقصود از مسجد جايى است كه مراسم مذهبى از قبيل نماز و نيايش را آنجا انجام مى دهند.زمخشرى در كتاب كشّاف و نيشابورى در تفسير خود درباره اين آيه مى نويسد «يصلى فيه المُسلمون و يتبوكون بمكانهم». ما مى بينيم قبل از دفن شدن اصحاب كهف در اين مكان احدى نظرى براين منطقه نداشت ولى همين كه اولياء صالح خدا آنجا مدفون شدند در نظر گرفتند آنجا را محل عبادت خود قرار دهند.2- خدا به زائران دستور مى دهد كه نماز خود را در مقام ابراهيم يعنى جايى كه ابراهيم آنجا ايستاده بود برگزار كنند «واتخذوا من مقام ابراهيم مصلى». يعنى مقام ابراهيم را براى خود محل نماز قرار دهيد. چرا خدا دستور داد در اين مكان نماز برگزار شودجز بخاطر اين بود كه حضرت ابراهيم(ع) آنجا دعوت به يگانگى خدا كرد و در آنجا خدا را عبادت نمود لذا به آن نقطه شرافتى خاص داد و گرنه جاهاى زيادى در مسجدالحرام وجود دارد و خدا فقط به اين نقطه با ذكر شخص اشاره كرده است. هرگاه وقوف ابراهيم در نقطه پى به آن نقطه شرافتى مى دهد كه خدا دستور بدهد آنجا نماز برگزار شود آيا روانيست كه محل دفن پيامبران و اولياء و صلحاء محل عبادت بندگان خدا باشد.نقض كلام وهابيها: سمهودى در وفاءالوفاء ج 2 ص 1376 مى نويسد دوانيقى با امام مالك در مسجد رسول خدا(ص) در حال مذاكره بودند دوانيقى پرسيد موقع دعا كردن بطرف قبله بايستم و دعا كنم يا رو به مدفن رسول اللَّه قرار بگيرم و دعا كنم مالك گفت چرا از پيامبر روى برگردانى در حاليكه او وسيله تو و پدرت آدم است. رو به قبر پيامبر كن و او را شفيع خود قرار ده و از او بخواه تا تو را شفاعت كند. معلوم مى شود توجه رو به قبر دسته كمى از توجه به قبله ندارد.3- در كتاب الخائص الكبرنى از عبدالرحمان سيوطى آمده است كه وقتى پيامبر(ص) به معراج تشريف بردند حضرت در طيبه و طور سينا و بيت لحم نماز گزاردند بعد جبرئيل به حضرت عرض كرد يا رسول اللَّه آنجا كه نماز خواندى زادگاه حضرت عيسى(ع) بود اين نشان مى دهد كه آن محل بخاطر ولادت حضرت عيسى(ع) شرافت خاصى پيدا كرده است.4- وهابيها براى عدم مشروعيت نماز كنار قبور اولياء به حديثى كه سنن نسائى از عايشه نقل مى كند تمسك مى كنند كه حضرت فرموده اند: «لعن اللَّه اليهود و النصارى اتخذوا قبوراً انبيائهم مساجد». خدا يهود و نصارى را لعنت كرد چون قبور پيامبران خود را مسجد قرار دادند. اين حديث براى غير مسلمين است چون يهود و نصارى بر قبور اولياء خود سجده مى كردند و آنها را عبادت مى نمودند يا اينكه آن قبور را قبله خود قرار مى دادند. اگر اين حديث براى مسلمانان نيز بود چطور عايشه حدود پنجاه سال در حجره يى كه پيامير در آن مدفون بودند زندگى كرد و در آن حجره نماز مى خواند.5- سنن بيهقى در جلد4 ص 78 و مستدرك حاكم ج 1 ص 377 مى نويسد «كانت فاطمة رضى اللَّه عنها تزور قبر عمها حمزه كل جمعه فتصلى و تبكى عنده» فاطمه يى كه طبق احاديث صحيح خشنودى او خشنودى خدا و رسول خداست و خشم او خشم خدا و رسول خداست: اولاً در عين حالى كه زن است به زيارت اهل قبور مى رود. ثانياً در كنار قبر و در قبرستان نماز مى خواند ثالثاً در كنار قبر گريه مى كند كه وهابيها با هر سه اين موضوعات برخورد با حرام مى كنند از اين ها گذشته سيره مسلمين اين بوده است كه در كنار قبور صالحان و اولياء الهى نماز مى گزاردند. گذشته از تمام اينها مگر چه اشكالى دارد كه قبرستانها را همچون ساير جاها فرض كرد تا در آنجا هم نماز خواند با توجه به آيه «جُعلتالارضَ مسجداً و طهورا».توسل به اولياء الهى: موضوع توسلّ به اولياء و صلحاء در جوامع اسلامى رواج داشت و هيچ كسى با آن مقابله نكرد تا در قرن هشتم اين موضوع مورد انتقاد شديد و تحريم ابن تيميه قرار گرفتن و پس از دو قرن محمد بن عبدالوهاب دوباره حرمت اين موضوع را دامن زد و اين مطلب را نامشروع و بدعت دانست و آن را عبادت اولياء خدا اعلام كرد و مى گويند توسلّ بغير خدا در حد شرك است.بن باز مفتى عربستان سعودى در فتواى خود درباره نواقص اسلام در كتاب «عقيدة الموحدين» مى گويد: «من النواقص التى تحل دمه و ماله و يكون بها خارجاً من الاسلام و من اخطرها و اكثرها و قوعاً عشرةَ نواقضى.1- الشرك فى عبادةاللَّه
2- من جعل بنيه و بين اللَّه و سائط يدعوهم و يسالهم الشفاعة و يتوكل عليهم فقد كفر اجماعاً».دلايل ديگر وهابيها بر حرمت توسلّ آيات قرآن است كه مى فرمايد: «ان اللَّه لايغفر ان يشرك به و يغفر مادون ذلك لمن يشاء». و همچنين «من يشرك باللَّه فقط حرم اللَّه عليه الجنه و مأواهُ النار و ما للظالمين من انصار».مطلب مهم اين است كه وهابيت بين واسطه قرار دادن و عبادت طرف مقابل خلط كرده اند همانطور كه در مسايل روزمره ما براى انجام بعضى كارها وسائطى را قرار مى دهيم و به افرادى كه بيشتر با آن مسائل آشنا هستند و اطلاعاتى در آن باره دارند به آنها مراجعه مى كنيم و از آنها مى خواهيم كه ما را در انجام آن كار كمك و يارى كنند. مثلاً شخصى براى رسيدن به مدارج عليه مثلاً دكتر شدن احتياج به معلّم و مدّرس دارد كه اين معلّم وسيله است براى رسيدن به آن هدف چون معلّم آن مراحل را گذرانده است و آن علوم را مى داند و هدف اصلى رسيدن به آن مقام است. معلّم فقط وسيله است. چون اولياء آن مراحل را گذرانده اند و به مقام قرب الهى رسيده اند ما به آنها متوسلّ مى شويم تا شفيع و واسطه ما در درگاه الهى قرار گيرند. گذشته از اين ما به ادله عقلى و نقلى متمسك مى شويم.حديثى است از عثمابن حنيف كه حتى پيشوايان وهابى مثل ابن تيميه مى گويند سند آن صحيح است و رفاعى نويسنده معاصر وهابى كه سعى در بى اعتبار كردن احاديث توسلّ را دارد در كتاب التوسلّ الى حقيقة التوسلّ ص 158 درباره اين حديث مى گويد شكى نيست كه اين حديث صحيح و مشهور است. باز رفاعى مى گويد نسائى و بيهقى و طبراين و ترمذى و حاكم در مستدرك اين حديث را نقل كرده اند. بسيارى ديگر از علماء اهل سنت نيز بطور صحيح اين حديث را نقل مى كند. حديث چنين است: عثمابن عنيف مى گويد مرد نابينايى به حضور پيامبر اكرم(ص) رسيد و گفت از خدا بخواه مرا شفا دهد حضرت فرمود اگر مى خواهى دعا كنم و اگر بخواهى صبر كن صبر براى تو بهتر است. مرد گفت دعا بفرماييد حضرت فرمودند وضوى نيكو بگير و دو ركعت نماز بخوان و اين دعا را بخوان «اللهم انى اسئلك و اتوجه اليك بنبيك محمد بنبى الرحمه يا محمد انى اتوجه بك الى ربى فى حاجتى لتفضى اللهم شفعه فى». خدايا از تو مى خواهم و به تو روى مى آورم بحق پيامبرت محمد(ص) كه پيامبر رحمت است اى محمد من درباره حاجتم بوسيله تو به خدايم متوجه مى شوم تا حاجتم را برآورده فرمايى پروردگارا شفاعت او را درباره من بپذير». ابن حنيف مى گويد بخدا سوگند در حاليكه هنوز متفوق نشده بوديم و سخن مى گفتيم كه ديديم آن مرد بر ما داخل شد مثل اينكه اصلاً كور نبوده است. مى بينيم در اين حديث پيامبر او را تعليم مى دهند كه پيامبر رحمت را وسيله خود قرار دهد و به او توسلّ جويد و از خدا بخواهد كه خداوند حاجت او را برآورده سازد. «اللهم انى اسئلك و اتوجه اليك».در تفسير آيه «فتلقى آدم من ربه كلمات فتاب عليه انه هو التواب الرحيم» (بقره آيه 37) طبرانى در المعجم الضعير و حاكم نيشابورى در مستدرك صحاح و ابونعيم اصفهانى و بيهقى در دلائل النبوه و سيوطى و ديگران با سندى از عمربن خطاب نقل كرده اند كه پيامبر گرامى فرمودند وقتى آدم مرتكب گناه شد سر به آسمان بلند كرد و گفت خدايا تو را به حقّ محمد مى خوانم كه مرا ببخشى. خداوند وحى كردند محمد كيست گفت وقتى مرا آفريدى به عرش نگاه كردم ديدم نوشته يى در آن است كه بر آن نوشته بود معبودى جز خدا نيست و محمد پيامبر خداست وحى رسيد محمد آخرين پيامبران است و از ذريه توست و اگر او نبود تو را خلق نمى كردم.- شاهد ديگر - امام مالك در حرم پيامبر به منصور دوانيقى مى گويد: هو (حضرت محمد(ص)) و سيلتك دوسيلةٌ ابيك آدم پيامبر وسيله تو و وسيله پدرت آدم است اين موضوع را بسيارى از علماى عامه از جمله امام سبكى و سيد سمهودى در خلاصة الوفاء و ابن حجر در الجوهر المنظم و علامه قمطلانى در المواهب و ديگران نقل كرده اند.ابن اثير در اسدالغابه مى نويسد «والستسقى عمربن خطاب بالعباس عام الرمادة لما اشتد القحط فسقاهم اللَّه تعالى به و اخصبت الارض فقال عمر هذا واللَّه الوسيلة الى اللَّه و المكان منه» در سال رماده قحطى به اوج خود رسيد عمر بوسيله عباس طلب باران نمود خداوند به وسيله او آنان را سيراب كرد و زمينها سرسبز شد عمر رو به مردم كرد و گفت بخدا قسم عباس وسيله ماست نزد خدا و مقام و منزلتى نزد خدا دارد. اين خود بزرگترين دليل بر جواز توسلّ جستن به اولياء خداست. قسمتى از اين حديث را صحيح بخارى نيز نقل كرده است.ابن اثير در اسد الغابه مى نويسد «و استسقى عمربن خطاب بالعباس عام الرمادة لما اشتر القحط فسقاهم اللَّه تعالى به و اخصبت الارض فقال عمر هذا واللَّه الوسيلة الى اللَّه و المكان منه» در سال رماده قحطى به اوج خود رسيد عمر بوسيله عباس طلب باران نمود خداوند بوسيله او آنان را سيراب كرد و زمينها سرسبز شد عمر رو به مردم كرد و گفت بخدا قسم عباس وسيله ماست نزد خدا و مقام و منزلتى نزد خدا دارد. اين خود بزرگترين دليل بر جواز توسلّ جستن به اولياء خداست. قسمتى از اين حديث را صحيح بخارى نيز نقل كرده است.سيوطى در كتاب الواهب اللرينه بالمنح المحمديه فى سيرة النبوية مى نويسد «اتخذه وسيلة الى اللَّه تعالى ففيه التصريح بالتوسلّ و بهذا يبطُلُ قول من منع التوسلّ مطلقا بالاحياء و الاموات و قول من منع ذلك بغير النبى». سيوطى مى گويد اين كار كه عمر پيامبر را وسيله قرار داده است انديشه كسانى را كه توسلّ را مطلقا و يا بغير پيامبر تحريم كرده اند باطل مى گرداند.با اين همه ادله و مخالفتهاى تمامى علماى شيعه و بسيارى از علماى اهل سنت با وهابيها درباره توسلّ معلوم نيست علماى وهابيت چگونه به خود جرأت مى دهند بر تحريم توسلّ ادعاى اجماع كنند و اين نظرات خلاف را خرق اجماع ندانند چطور بن باز فتوا مى دهد كه توسلّ بغير خدا در حد شرك است و اين عمل بدعت و حرام است و كسى كه متوسلّ شود تحمل دمه و ماله و يكون بها خار جأعن الاسلام.سمهودى در وفاءالوفاء نقل مى كند وقتى منصور دوانيقى نحوه زيارت پيامبر را از مفتى معروف مدينه يعنى امام مالك مى پرسد براى دعا كردن رو به قبله باشم و دعا كنم يا رو به قبر پيامبر مالك جواب مى دهد چرا روى خود را از قبر حضرت برگردانى درحاليكه او وسيله تو و پدرت آدم(ع) است. تا روز قيامت رو به قبر بايست و از او طلب شفاعت كن خدا شفاعت او را مى پذيرد. خداوند مى فرمايند ولو انهم ان ظلموا انفسهم جاؤك فاستغفواللَّه اگر آنان به تسلى خويش ستم كنند و نزد تو آمدند از خدا و پيامبر طلب بخشش نمودند مى بينند كه خدا بخشنده و مهربان است.در سوره مائده آيه 34 مى فرمايد: «ياايها الذين آمنوا اتقواللَّه و ابتغواليه الوسيله و جاهدوا فى سبيله لعلكم تفحلون» اين وسيله چيست آيا همان پيامبران و اوليا و صلحاى الهى نيستند مگر امام مالك به منصور دوانيقى نگفت كه پيامبر وسيله تو و پدرت آدم نزد خداستمگر عمر عموى پيامبر عباس را براى طلب باران نزد خدا وسيله قرار نداد آيا اين همه احاديث و جريانات تاريخى دلالت بر جواز توسلّ ندارند آيا واسطه قرار دادن مقربين به درگاه الهى شرك است
بعضى از جوابهاى كليدى درباره بنا قبور
1- روايت مى فرمايد و لاقبراً الا سوتيه و نفرمود و لابناءَ على قبر الاهرمته.2- قاضى القضات نجد بروجوب هرم قبور ادعاى اجماع كرده است و حال آنكه بسيارى از علماء از جمله تيميه قائل به اين مطلب نيستند.3- ساختمان بر قبور تعظيم شعائراللَّه و من يعظم شعائراللَّه فانها من تقوى القلوب.5- در خارج از مكتب اسلام نيز قبور بزرگان خود به عنوان افتخار آفرينان آن ملت از خرابى و ويرانى حفظ مى كنند.6- احترام به قبور خويشان پيامبر يك نوع مودة فى القبرى مى باشد.7- درباره قبور اصحاب كهف يك عده مى گويند ابنوا عليهم بنيانا و قرآن با ذكر اين مطلب و عدم انتقاد از آنان آن را تقرير مى كند.8- طبق روايت سيوطى در الدار المنشور جلد5 ص 50 در تفسير آيه«فى بيوت اذن اللَّه ان ترفع» مى گويد. ابوبكر از پيامبر(ص) پرسيد آيا خانه حضرت على(ع) و فاطمه از آنهاست حضرت فرمودند نعم من افاضلها.9- در هيچ بلاد اسلامى از عراق، مصر، سوريه، اردن و ايران و...تاكنون هيچ قبرى را خراب نكرده اند و در حالى كه خود خضرت على(ع) به بعضى از اين كشورها حكومت مى كردند.10- شايد منظور حضرت على(ع) قبور مشركين بوده است.11- علماء اسلام اتفاق بر كراهت ساختمان سازى روى قبور دارند. اينك فتواى مذاهب اربعه «و يكزه ان ينبى على القبر بيت او قية او مدرسه او مسجد»12- در حديث جابر آمده است نهى رسول اللَّه(ص) كه اين نهى، نهى كراهتى است نه تحريمى زيرا احدى از مسلمين به آن عمل نكرده است و شارح صحيح ابن ماجه (سندى) نيز همين نظر را دارد.13- بعد از فوت پيامبر ابوبكر حديثى را از پيامبر(ص) نقل كرد كه حضرت فرموده اند هر پيامبرى در هر نقطه اى كه فوت كند در همان جا بايد به خاك سپرده شود اگر حضرت از دفن زير سقف نهى كرده اند چگونه ابوبكر دستور داد حضرت را زير سقف دفن كنند.14- وقتى پيامبر به مكّه مراجعت كردند بعد از حدود 40 سال به زيارت قبر مادرشان رفتند و در كنار قبر گريه كردند اين نشان مى دهد كه قبر ما در حضرت دلالت و نشانه اى داشته است و منهدم نشده است و اگر نه حضرت نمى توانستند آنرا پيدا كنند.15- هيچ دليل و مدرك تاريخى بر وقفى بودن زمين بقيع در دست نيست.جوابهاى كليدى برگزارى دعا و نيايش در كنار قبور اولياء الهى:
1- وهابيها بين عبادت ولىَّ خدا و نماز خواندن در آن مكان مقدس خلط كرده اند.2- درباره اصحاب كهف گروه موحد گفتند «لنتحدن عليهم مسجدا. (كهف 21) و خداوند با ذكر اين مطلب و عدم مخالفت با اين مطلب را تقرير فرمودند. زمخرى در كتاب كشّاف و نيشابورى در تفسير خود درباره اين آيه مى گويند «يصلى فيه المسلمون و تيركون بمكانهم».3- خدا به حجاج دستور مى دهند در جايى كه ابراهيم مردم را به خداپرستى دعوت كرده است نماز بگذاريد «واتخذوا من مقام ابراهيم مصلى» بواسطه ابراهيم اين مكان مقدس شده و براى نماز گذاردن جاى مناسب قرار گرفت.4- سمهودى در وفاءالوفاء ج 2 ص 1376 مى گويد امام مالك به دوانيقى گفت (هو حضرت محمد(ص)) وسيلتك وسيلة ابيك آدم الى يوم القيامه)5- مگر خود عايشه سالها از وفات پيامبر در همان حجره اى كه پيامبر در آن مدفون بودند عبادت نكرد6- سنن بيهقى در جلد4 ص 78 و ديگران مى گويند كانت رضى اللَّه عنها تزور قبرعمها حمزه كل جمله فتصلى و تبكى عنده. كه اين روايت از چهار نظر مخالف مذهب وهابى است1- زن به قبرستان رفت
2- زيارت اهل قبور براى زنها جايز است
3- گريه به اموات جايز است
4- نماز در قبرستان جايز است.