قرآن و آبادی زمین نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

قرآن و آبادی زمین - نسخه متنی

علیرضا ذکاوتی قراگزلو

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید



قرآن و آبادى زمين

عليرضا ذكاوتى قراگزلو

(يا قوم اعبدوا الله مالكم من اله غيره هو انشاكم من الارض و استعمركم فيها فاستغفروه ثم توبو اليه)(هود، 11 . 61)
اين عبارت كه خطاب صالح پيغمبر است به قوم ثمود، به خوبى ديدگاه قرآن را در موضوع نسبت خدا و انسان و رابطه دين و دنيا آشكار مى كند. پغمبران مردم را به دعوت خدا يگانه بى شريك مى خوانند و از بشر مى‏خواهند كه آمرزش بطلبد و توبه كند در عين حال قبول دارند و حتى اعلام مى كنند كه بشر موجودى است زمينى، و خداوند آبادى زمين را از انسان خواسته است. نهايت، اين آبادى زمين بايد در چار چوب خدا پرستى و بر كنار از تجاوز و گناه باشد و بشر هر گاه از اين محدوده پاى بيرون نهاد بايد توبه كند و به خدا بازگشت نمايد. همين قوم صالح در سطحى از تمدن بودند كه از كوهها با مهارت خانه مى تراشيدند(شعرأ، 26 . 149 و اعراف، 7 . 74). اشكال نشان اين نبود كه متمدن بودند بلكه بر تجاوزگرى شان خدا خشم گرفت و دچار عذابشان ساخت
اصولاً در جهان بينى قرآنى دين بر تمدن مقدم است چنانكه در ابتداى خلقت آدم از فرشتگان خواسته مى شود كه بر او سجده كنند، و آدم و همسرش نيز خود پيش از آنكه بر زمين فرود آيند و موظف به كار بر روى زمين شوند، در بهشت مكلف به اطاعت امر خدا بودند و به واسطه عصيان از آنجا رانده شدند. معلوم مى شود دين مقدم بر تمدن و آباد سازى زمين است. اما خود تمدن و آباد سازى زمين نيز در چار چوب يك آيه مشهور تبيين شده است: لقد ارسلنا رسلنا بالبينات و انزلنا معهم الكتاب و الميزان ليقوم الناس بالقسط و انزلنا الحديد فيه باس شديد و منافع الناس»(حديد، 57 . 25). كتاب يعنى قانون، ميزان يعنى دادرسى و حديد يعنى اسلحه و ابزار كار. طبق آين آيه هدف رسالت انبيا اين است كه مردم عدالت را بر پاى دارند.

كلمه حديد، به خوبى بيانگر انطباق دين و رسالت با صنعت و ابزار پيشرفته است. چنانكه ذوالقرنين هم به كمك مردم سدى از آهن و مس در برابر يأجوج و ماجوج كه مفسد فى الارض بودند مى سازد(كهف، 18 . 94 - 96) و يكى از معجزات داود پيغمبر اين است كه خداوند آهن را براى او نرم كرده است(سبأ، 34 . 10).

در احاديث نيز به عباراتى نظير انتم عمار الارض»، من طلب الخراج بغير عمارْ اخرب البلاد» ليكن نظرك فى عمارْ الارض ابلغ»(1)بر مى خوريم. البته در نظر قرآن و اسلام عمارت آخرت برتر است اما عمارت آخرت نيز بدون عمارت دنيا كه فى سبيل الله باشد - حاصل نمى‏گردد. مالى كه در راه خدا خرج شود آخرت محسوب مى شود.

شعيب خطاب به متجاوزانى كه از راه شهادت بيرون رفته‏اند مى گويد: يا قوم اوفوا المكيال و الميزان بالقسط و لا تبخسوا الناس اشيأهم و لا تعثوا فى الارض مفسدين»(هود، 11 . 85).

در اينجا ممكن است نكته‏اى به ذهن مخاطر بيايد كه طبيعت ساخته خداست و تمدن ساخته بشر و ميان اين دون، تمايزى هست چنانكه اقبال لاهورى نيز سروده است:




  • بيابان و كهسار و راغ آفريدى
    خيابان و گلزار و باغ آفريدم‏



  • خيابان و گلزار و باغ آفريدم‏
    خيابان و گلزار و باغ آفريدم‏




اما حقيقت اين است كه تمام ساخته‏هاى بشر بر الگوى طبيعت است: و الله خلقكم و ما تعملون»(صنافات، 37 . 96) و خود همين پيروى از الگوهاى خدا در واقع نوعى عبادت به معناى وسيع آن است. حداقل عبادت تكوينى حساب مى شود و اگر براى رضاى خدا باشد عبادت تشريعى نيز به حساب مى آيد. از پيغمبر مأثور است كه فرموده: الدنيا مزرعْ الاخرْ.»

در قرآن هر جا كه از نعمات الهى ياد مى شود و خدا بر بشر بابت بهره برى او از خلقت منت نهاده است ميان طبيع و مصنوعات بشر فرق نگذاشته و همه را از نعمات الهى به شمار آورده است و سخر لكم الفلك لتجرى فى البحر بامره و سخر لكم الانهار»(ابراهيم، 14 . 32) در آيه ديگرى مى خوانيم كه نوح كشتى را به وحى الهى و تحت نظر خدا ساخت: و اصنع الفلك باعيننا و وحينا»(هود، 11 . 37). در آيه ديگرى استفاده از كشتى و چهار پايان را براى سوارى در عرض هم قرار داده است: و جعل لكم من الفلك و الانعام ما تركبون»(زخرف، 43 . 12). اينكه كشتى بر آب مى رود براى آن است كه خدا دريا را براى بشر مسخر ساخته است: الله الذى سخر لكم البحر لتجرى الفلك فيه بامره»(جاثيه، 45 . 12).

خداوند تمام نيروهاى سر كش هستى را مسخر انسان كامل(سليمان) نمود(ص، 38 . 36 - 38) تا آنجا كه شياطين براى او بنايى و غواصى مى كردند و برايش محراب، تمثال و ديگ و قدح‏هاى بزرگ مى ساختند(سبأ، 34 . 12، 13). اما همين سليمان نيز در معرض امتحان است و مرتكب يك ترك اولى مى شود. ترك اولاى او اين بوده است كه ساعتى حب دنيا او را از ذكر خدا باز داشته است. البته سليمان فوراً متوجه مى شود و توبه مى نمايد(ص، 38 . 31، 32).

خداوند هر چه را در زمين هست مسخر بشر ساخته(لقمان، 31 . 20) و حتى بعضى افراد بشر را مسخر بعضى ديگر ساخته به طورى كه از اينان كار مى‏كشند(زخرف، 43 . 32) اما نبايد نتيجه اين تفاوت درجات و استعدادها، صرفاً جمع دنيويات باشد زيرا رحمت ربك خير مما يجمعون»(همان آيه) و به دنبال آن براى آنكه بى ارزشى زينت دينا در نظر خدا و حقيقت آشكار شود چنين مى خوانيم: لولا ان يكون الناس امْ واحدْ لجعلنا لمن يكفر بالرحمن لبيوتهم سقفا من فضْ و معارج عليها يظهرون. و لبيوتهم ابوابا و سرراً عليها يتكئون. و زخرفا و ان كل ذلك لما متاع الحيوْ الدنيا و الاخرْ عند ربك للمتقين».(زخرف، 43 . 33 - 35). آخرت بهتر و پايدارتر است(اعلى، 87 . 17) اما چنين نيست كه اسلام دنيا را نفى كرده باشد.

بعضى اديان(غير الهى يا تحريف شده) دشمن طبيعت اند. دين بودا و مانى و مسيحيت موجود، آن چنان كه از متون آنها بر مى آيد با طبيعت قهرند و با غريزه مبارزه مى كنند در حالى كه قرآن طبيعت را مقدس مى شمارد و به عنوان آيات الهى به نظاير طبيعت از قبيل آفتاب و ماه و ستاره و باد و آسمان و زمين و نفس انسانى سوگند ياد مى كند و مى فرمايد چرا در آسمانها نمى‏نگريد و چرا در زمين‏ها نمى‏گرديد و چرا در نفس خود تأمل نمى‏كنيد. در اين مورد شواهد بسيار است. اين را هم بايد توجه داشت كه نظر در نفس الزاماً به معنى مكاشفه صوفيانه نيست بلكه ظاهر اين است كه همين مطالعه عينى باشد چنانكه راه علم را نيز چشم و گوش نشان داده است و مى فرمايد: لا تقف ما ليس لك به علم ان السمع و البصر و الفؤاد كل اولئك كان عنه مسئولا»(اسرأ، 17 . 36) و جاى ديگر صريح‏تر فرموده است: و الله اخرجكم من بطون امهاتكم لا تعلمون شيئا و جعل لكم السمع و الابصار و الأفئدْ لعلكم تشكرون»(نحل، 16 . 78) مسلم است كه شكرانه گوش و چشم و دل، فهميدن است و به مقتضاى فهم عمل كردن كه همان خداشناسى و اطاعت تشريعى از امر خداست. به دنبال همين آيه چنين مى خوانيم: خداوند پرندگان را در فضاى آسمان مسخر داشته و جز خدا نگه دارنده آنها نيست...»، خداوند از خانه‏هاى شما براى شما آرام جاى قرار داد، و از پوست حيوانات براى شما خيمه‏ها ساخته كه براى اقامت و سفر سبكبار است، و از چشم و كرك و موى حيوانات اثات مورد استفاده شما را قرار داده است. و خداى براى شما سايبانها ساخته و از كوهها پناهگاه‏ها پديد آورده، و براى شما لباس معين كرده كه از گرما و جنگ شما را حفظ كند»(نحل، 16 . 79 - 81) خداوند دريا را به تسخير شما در آورده تا گوشت تازه و مرواريد از آن به دست آريد و كشتى رانى كنيد و فايده ببريد.(همان . 14)

همه مراتب تمدنى و طبيعت مخلوق و مجعول خدا شمرده مى شود و هر چه كه بشر؛ عقل و فكر خدا دادى‏اش نيز به آن رسيده و مى رسد از خداست. خدا زراعت را هم به خود نسبت مى دهد: أفرأيتم ما تحرثون. أنتم تزروعونه‏ام نحن الزارعون. لو نشأ لجعلناه حطاما فظلتم تفكهون»(واقعه، 56 . 63 - 65). سپس فرود آوردن آب از آسمان و بر افروخته شدن آتش را هم به يكسان به خدا نسبت مى دهد: افرأيتم المأ الذى تشربون. انتم انزلتموه من المزن ام نحن المنزلون... افرأيتم النار التى تورون. انتم انشاتم شجرتها ام نحن المنشؤن»(واقعه . 68 - 72) در دايره قيومت خدا بارش باران با آتشى كه بشر بيفروزد فرقى ندارد، و آنچه از ما خواسته شده چيزى نيست جز آنكه خود را هم مسير با اراده تشريعى خداوند نماييم وگرنه بشر از همسويى با اراده تكوينى خدا ناچار است. هر چه به روى زمين است زينت آن است و براى آزمون بشر است كه كدام يك خوش عمل‏تر برآيند وگرنه نهايتاً همه، نيست و نابود خواهند شد: انا جعلنا ما على الارض زينْ لها لنبولهم ايهم احسن عملا. و انا لجاعلون ما عليها صعيداً جرزا»(كهف، 18 . 7 - 8).

حال ببينيم قرآن براى آبادى زمين كه خواست خدا از بشر است چه زمينه‏هاى تشريعى فراهم آورده است؟ اولاً بنابر اصل اباحه، هر چه زمين هست از آن بشر است و الارض وضعها للانام. فيها فاكهْ و النخل ذات الاكمام. و الحب ذوالعصف و الريحان. فباى آلأ ربكما تكذبان»(الرحمن، 55 . 10 - 13). و اين در جهانى است كه همه چيزش حساب دارد، مثلاً ماه و خورشيد و آسمانش ميزان دارد و خدا همگان را يعنى بشر را و همه مخلوقات را تحذير فرموده است كه زنهار در وزن و ميزان تجاوز نكنيد و بر ديگران زيان وارد نسازيد(الرحمن . 9 - 5). اين ميزان انسانى و جهانى با هم ارتباط دارد، عدالت هستى مبناى عدالت بشرى است و همين مايه همزيستى بشر و آبادى و استفاده از نعمت‏هاى الهى است. عدل الهى اقتضا مى كند كه هر كس براى دنيا بكوشد به اندازه كوشش خود بهره يابد اما اگر هدف معنوى و الهى نداشته باشد از آخرت نصيبى ندارد(شورى، 42 . 20). اين هدف بلند كه قرآن نشان مى دهد، ما را از هدف‏هاى نزديك باز نمى‏دارد بلكه مى توان همين هدف نزديك را در طول آن هدف بلند قرار داد و به هر دو رسيد.

قرآن در همان زمان به مسلمانان، مهاجرت را هم چون راهى براى گشايش زندگى نشان داده است: الم تكن ارض الله واسعْ فتهاجروا فيها»(نسأ، 4 . 97) با مهاجرت در زمين مى توان ايمان خود را هم حفظ كرد: يا عبادى الذين آمنوا ان ارضى واسعه فاياى فاعبدون»(عنكبوت، 29 . 56).

للذين احسنوا فى هذه الدنيا حسنْ وارض الله واسعْ انما يوفى الصابرون اجرهم بغير حساب»(زمر، 39 . 10).

اين هجرت در زمين نيز از حساب همان سير در زمين و نظر در آفاق و انفس است كه بشر را از لحاظ ظاهرى و باطنى و مادى و معنوى و روحى و جسمى ارتقا مى بخشد.

يك انگيزه مهم در آباد كردن زمين بهره بردن و لذت يافتن از نعمت‏هاى زيبايى‏هاى آن است.

قرآن بر خلاف اديان(غير الهى و يا تحريف شده) طبيعت گريز و غريزه ستيز، بهره بردن از نعمت‏هاى الهى را نه تنها تقبيح نمى‏نمايد بلكه تشويق مى فرمايد اما به صورت حلال: قل من حرم زينْ الله التى اخرج لعباده و الطيبات من الرزق»(اعراف، 7 . 32). خداوند مائده‏هاى زمينى را براى ما گسترده است و حتى در بهشت نيز نعمت هايى همنام با نعمت‏هاى زمينى به نيكان وعده فرموده: فيها ما تشتهيه الانفس و تلذ الاعين»(زخرف، 43 . 71) همچنان كه صفت دوزخ نيز اين است كه حيل بينهم و بين ما يشتهون»(سبأ، 34 چ 54) اما اشتها با هوس فرق دارد قرآن با اشتها موافق است اما با هواى نفس مخالف است و بلكه نهى نفس از هوس راعين بهشت مى داند:

اما من خاف مقام ربه و نهى النفس عن الهوى. فان الجنْ هى الماوى»(نازعات، 79 . 40).

بنابر اين كسانى كه دنبال هواى نفس اند در اقع به دنبال آباد كردن زمين، آن چنان كه خدا خواسته است، نيستند بلكه فساد در زمين مرتكب مى شوند و هلاك حرث و نسل به بار مى آورند اينان ممكن است گفتارشان خوش ظاهر و اعجاب انگيز نيز باشد:

و من الناس من يعجبك فى الحيوْ الدنيا و يشهد الله على ما فى قلبه و هو الد الخصام و اذا تولى سعى فى الارض ليفسد فيها و يهلك الحرث و النسل و الله لا يحب الفساد»(بقره 2 . 204، 205) جزاى مفسد فى الارض كه در واقع محارب با خداست كشته شدن به بدترين وجه است: انما جزأ الذين يحاربون الله و رسوله و يسعون فى الارض فسادا ان يقتلوا»(انعام، 5 . 33). اما بايد توجه داشت كه خدا راه‏هاى فراوانى در برابر بشر گشوده، آن گاه از معدودى راه‏هاى فتنه خيز و مفسد انگيز او را باز داشته است چنانكه لوط هنگامى كه قوم را از شهرت غير طبيعى نهى مى كند راه طبيعى را هم به آنها نشان مى دهد: قال يا قوم هولأ بناتى هن اطهر لكم»(هود، 11 . 78)، قال هولأ بناتى ان كنتم فاعلين»(حجر، 15 . 71).

اينكه خدا همه چيز را به عدد بر شمرده(سوره جن، 72 . 28) و ما را از راه منازل قمر به حساب سالها رهنمون شده(اسرأ، 17 . 12) و اينكه خدا خود را سريع الحساب» ناميده، و اينكه آفتاب و ماه حساب دارد(انعام، 6 . 96) و اينكه خدا همه چيز را به اندازه نازل مى كند(حجر، 15 . 21 و شورى، 42 . 27) و اصولاً هر چيز را خدا با قدر» و اندازه آفريده است(قمر، 54 . 49) نشان مى دهد كه آبادى زمين هم در مقياس‏ها و ملاك‏هاى الهى بايد صورت گيرد و هواى نفس نبايد حاكم مطلق شود، و غرض از آن بزرگى جويى و سلطه‏گيرى نبايد باشد، آن چنان كه در وصف بنى اسراييل آمده است:

لتفسدن فى الارض مرتين و لتعلن علوا كبيرا»(اسرأ، 17 . 4) همان گونه كه فرعون نيز انا ربكم الاعلى» مى سرود(نازعات، 79 . 24) خداوند، خانه آخرت را كه سعادت معنوى است و احاطه بر دنيا دارد و سعادت را نيز شامل است به كسانى وعده داده كه كه اراده مفسده انگيزى و سلطه‏طلبى در زمين را ندارند: تلك الدار الاخرْ نجعلها للذين لا يريدون علوا فى الارض و لا فسادا و العاقبْ للمتقين»(قصص، 28 . 83). پس آن آبادى كه خدا از بشر در زمين خواسته غير از استعمار مصطلح است كه توأم با فساد انگيزى و برترى جويى در زمين مى باشد.

استعمار به معنى مصطلح امروزى توأم با استعباد است يعنى به بردگى كشيدن بندگان خدا، همان كه عادت فرعون و فرعونيان بوده است: موسى به لحن استنكار از فرعون مى پرسد: و تلك نعمْ تمنها على ان عبدت بنى اسراييل»(شعرأ، 26 . 22). آنجا كه نوح پيغمبر پس از نهصد و پنجاه سال دعوت كم حاصل به فغان مى آيد چنين نفرين مى كند: رب انهم عصونى و اتبعوا من لم يزده ماله و ولده الاخسارا. و مكروا مكرا كبارا»(نوح، 71 . 21، 22) مخالفان نوح كسانى بودند كه افزايش مال و نيروى انسانى شان در جهت زيان افزايى بود و باقى ماندن آنان جز گمراه‏ترردن بندگان خدا و اينكه بر تبهكاران نا سپاس افزوده شود حاصلى نداشت(نوح، 71 . 26، 27). پس خدا چنين قومى را نابود مى سازد و شايستگان را در كشتى نوح نجات مى بخشد تا آن چنان كه خدا مى خواهد زمين را آباد سازند. صرف آبادى زمين هدف نيست بلكه از اقوام نابود شده كسانى بودند كه زمين را بيش از اينها آباد كردند اما به خاطر ظلم به نفس دچار بلا گرديدند(روم، 30 . 9). سبأ يك نمونه است كه غرق نعمت بود و به واسطه كفران، نعمتشان مبدل به نقمت گرديد(سبأ، 34 . 15، 16) تجاوز اصحاب سبت از حدود نيز باعث مسخ شدن آنان گرديد(اعراف، 7 . 163 - 166).

كلام فصل همان است كه قرآن خطاب به مردم سبأ و به ما نيز فرموده است: كلوا من رزق ربكم و اشكروا اله بلدْ طيبْ و رب غفور»(سبأ، 34 . 15).

1- معجم بحار الانوار، 9 . 588.

بينات ، شماره 24

/ 1