فاصله اى كه ميان «خداجويان» و «خودخواهان» است، از خاك تا خداست. خاكيان با افلاكيان، قابل مقايسه نيستند و دو مرز تا بى نهايت، ميان آنان كه تا حد و مرز فرشته اوج مىگيرند، يا تا پستى حيوانيت سقوط مىكنند، وجود دارد.رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم نماز را، عاملى در اين قلمرو، براى تعالى و رشد مىداند و به ابوذر مىفرمايد:«اى اباذر!...هر كه غير از نمازهاى واجب، در شبانه روز دوازده ركعت نافله بخواند، بر خداست كه او را به بهشت ببرد... نماز ستون دين است» (20)تفاوت بندگان خدا، از خاك تا خدا، در همين «پيوند با خدا» نهفته است.يكى از عبادت خدا لذّت مىبرد، ديگرى حال و حوصله نماز و قرآن و دعا ندارد. آيا رواست كه نتيجه يكسان ببرند؟...تو و چشمهايت، كه هميشه خواب استمن و قلب پاكم، كه زلال آب استمن و چشم بيدار، تو و ديده برهممن اميد فردا، تو فسرده غمتو زظلمت شب، من از آفتابمتو به «خويش» پابند، من از آن رهايمتو و ناله هايت، من و نغمه هايمتو و رنج پستى، من و گنج هستىتو و دردِ «ماندن»، من و... شوقِ «رفتن»!آرى... «چگونه بودن» است كه رتبه ها را مشخص مىسازد.وقتى نماز، پيوند عاشقانه خالق و مخلوق باشد و نيايش «بنده» با «خدا» و گفتگوى دو دوست، نجواى دو حبيب و راز و نياز دلبر و دلداده، مگر كسى از اين گونه نماز، خسته مىشود؟قلبى به عظمت قلب محمد صلّى الله عليه وآله وسلّم در نماز وقتى پيش روى خداست و معرفتى به ژرفاى شناخت و عمق معرفت نبوى، در برابر اقيانوس كران ناپيداى عظمتِ «اللّه» قرار مىگيرد، خستگى و ملالت يعنى چه و اصلاً سخنى جز شوق نمى توان گفت.مسجد، خانه خداست و سنگر مردم، و محل آموزش مسلمانان و سكوى عروج مؤمنين. و انسان را از مفاسد و منكرات باز مىدارد و موجب قرب به خداست. دلها را آرامش مىبخشد و روح را صفا مىدهد.