دهم رمضان (سال ده بعثت) نقطه پايان بر 25 سال همراهى خديجه، بانوى آسمانى با رسول خدا صلى الله عليه و آله بود; بانويى مباركه، (1) طاهره، راضيه، مرضيه، زكيه، صديقه، كبرى، (2) شامخه، (3) فاضله، كامله (4) و عفيفه (5) كه 55 سال قبل از بعثت چشم به جهان گشوده و از سال 15 قبل از بعثت (دهم ربيعالاول) در كنار برگزيده الهى قرار گرفته بود و سرانجام بعد از قريب 25 سال همراهى و همگامى، در 65 سالگى چشم از جهان فرو بست و رسول الهى را در فراقى جانسوز تنها گذاشت. اين واقعه دردناك كه به فاصله اندكى از وفات ابوطالب عليه السلام روى داد، چنان پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله را متاثر كرد كه آن سال را «عامالحزن» ناميد. به نقل علامه مجلسى بعد از اين واقعه خانهنشين شده و كمتر از خانه بيرون مىرفت. (6) مرورى بر نحوه خاكسپارى خديجه عليها السلام و يادكرد دايمى پيامبر از وى، ميزان اين حزن و اندوه را به خوبى نشان مىدهد: وقتى خديجه وفات يافت، پيامبر به شدت گريه كرد و زمانى كه قبر آن بانوى بزرگوار حاضر شد، پيامبر همانگونه كه اشك از چشمانش ريزان بود، وارد قبر شد و خوابيد و افزونتر از قبل گريست، (7) او را دعا كرد و برخاست و با دستخويش همسرش را در قبر گذاشت. (8) پيامبر در سالگرد وفاتش نيز گريه كرد (9) و به زنانش فرمود: گمان نكنيد مقامتان از او بالاتر است. زمانى كه كافر بوديد، ايمان آورد و مادر فرزندانم است.» (10) حتى سالها بعد كه مىخواستند خبر خواستگارى على عليه السلام از فاطمه عليها السلام را به پيامبر بدهند و يادى از خديجه شد، چشمانش پر از اشك شد و زمانى كه ام سلمه از علت گريهاش پرسيد، فرمود: «خديجه و اين مثل خديجة صدقتنى حين يكذبنى الناس و ايدتنى على دين الله و اعانتنى عليه بمالها ان الله عز و جل امرنى ان ابشر خديجة ببيت فى الجنة من قصر الزمرد لا صعب فيه و لا نصب; (11) خديجه و كجاست مثل خديجه؟ زمانى كه مردم تكذيبم كردند، مرا تصديق كرد. بر دين خدا يارىام كرد و با مالش به كمكم شتافت. خدا به من فرمان داد تا او را به قصرى زمردين در بهشت كه سختى و محنتى در آن نيست، بشارت دهم.» اين همه تجليل و بزرگداشت از مقام خديجه عليها السلام ما را بر آن مىدارد كه اندكى پيرامون شخصيتخديجه عليها السلام سخن بگوييم و شاخصههايى كه خديجه عليها السلام را به چنين مرتبهاى رسانده استبرشماريم. در اين مقاله پيرامون ويژگىهاى رفتارى خديجه عليها السلام نسبتبه پيامبر صلى الله عليه و آله سخن خواهيم گفت.
نگرش ارزشى
اولين ويژگى حضرت خديجه عليها السلام نسبتبه پيامبر، درك ارزشهاى واقعى او در برابر فريبندگىهاى ظاهرى و دنيوى بود. او معناى كمالات انسانى را به خوبى شناخت و چون توانست آن را تنها در وجود پيامبر اكرم بيابد، حاضر شد تمام شخصيت و دارايى خود را براى درك آن فدا كند. او در اين راه هم از مال خود گذشت، هم از موقعيت اجتماعىاش. خديجه براى درك اين كمال واقعى، قالبهاى جاهلى را شكست و بهايى سنگين از جمله قطع رابطه زنان، حتى تا زمان تولد حضرت فاطمه عليها السلام را به جان خريد. خديجه عليها السلام اين نوع نگرش خود را هنگام ابراز تمايل به ازدواج، اين گونه با پيامبر مطرح كرد: «يابن عم انى رغبت فيك لقرابتك و سعلتك فى قومك و امانتك و حسن خلقك و صدق حديثك; (12) اى پسر عمو، من به خاطر خويشاوندى، شرافت تو در بين مردم، امانتدارى، خوشخلقى و راستگويىات به تو تمايل پيدا كردم.» اين نوع نگرش و رفتار، در جامعهاى كه عموم تودهها براساس ظواهر و زرق و برقهاى دنيوى روابط خود را پايهريزى مىكنند، نمىتوانستبدون پىآمدهاى تلخ و ناگوار باشد، لذا به فاصلهاى اندك از پخش خبر ازدواج وى با امين قريش، گروهى از زنان به عيب جويى از وى روى آوردند و در محافل خود او را سرزنش كردند. آنان مىگفتند: «او با اين همه حشمت و شوكتبا يتيم ابوطالب كه جوانى فقير است ازدواج كرد. چه ننگ بزرگى!» خديجه عليها السلام در مقابل اين جهالتها ساكت ننشست و آنها را به صرف نهار دعوت كرد و بعد از پايان مراسم گفت: «اى زنان! شنيدهام شوهران شما (و خودتان) در مورد ازدواج من با محمد صلى الله عليه و آله خرده گرفتهايد و عيبجويى مىكنيد، من از خود شما مىپرسم آيا در ميان شما، شخصيتى مثل محمد وجود دارد؟ آيا در گستره مكه و اطراف آن شخصيتى در فضائل و اخلاق نيك، مانند او سراغ داريد؟ من به خاطر اين ويژگىها با او ازدواج كردم و چيزهايى از او ديدهام كه بسيار عالى است. پس شايسته نيستشما اين گونه سخن بگوييد و نسبتهاى ناروا به ديگران دهيد.» زنان قريش بعد از اين سخنان خديجه، همگى سكوت اختيار كردند و به تدريج پراكنده شدند. (13) اين شيوه استدلال خديجه هر چند عمق ارزشگرايى در انتخابها را نشان مىداد، براى جامعه جاهل و متعصب آن روز قابل درك نمىنمود، لذا زنان لجوج قريش به حالت قهر با او رفتار مىكردند. آنها ديگر به خديجه سلام نمىكردند و نزد او نمىرفتند حتى تا سال پنجم بعثت كه حضرت زهرا عليها السلام متولد شد، نيز اين شيوه رفتارى همچنان پا برجا بود. لذا حتى هنگام وضع حمل، او را تنها گذاشته و پيام فرستادند كه: «تو با ما مخالفت و با يتيم ابوطالب ازدواج كردى، ما هرگز نزد تو نمىآييم و در هيچ كارى كمك نمىكنيم!!» اين حجم از كينهورزىها دل خديجه را آزرد تا آن جا كه خداوند چهار بانوى پاكيزه (ساره، آسيه، مريم، صفورا دختر شعيب پيامبر) را به يارى او فرستاد و به اينسان خديجه پاداش عشق و علاقه به كمالات انسانى را دريافت كرد و فرزندش فاطمه زهرا عليها السلام را نيز به دنيا آورد. (14)
احترام به شخصيت پيامبر
خديجه به رغم اموال فراوان و موقعيت اجتماعى ويژهاى كه داشت، در برخورد با رسول اكرم همواره حرمت او را پاس مىداشت و كوچكترين رفتارى كه نشانى از اظهار برترى دهد از خود بروز نمىداد. جلوهاى عالى از اين رفتار را مىتوان در ماجراى عروسى آن دو سراغ گرفت. آن گاه كه مراسم عقد و جشن پايان يافته بود و پيامبر مىخواستبه خانه عمويش ابوطالب برگردد، ملكه بطحا و بانوى قريش كه اينك همسر او شده بود، اين گونه او را مخاطب قرار مىدهد: «الى بيتك فبيتى بيتك و انا جاريتك; (15) به خانه خودتان وارد شويد، خانه من خانه شماست و من كنيز شما هستم.» و البته اين همه احترام و پاسداشتبه خاطر عقيده و ايمان او به توحيد بود و بس. (16)
تلاش براى جلب رضايت
خديجه عليها السلام تمام توان خود را به كار مىبرد تا امور منزل را مطابق ميل پيامبر اداره كند. از جمله چون به ميزان علاقه پيامبر به عبادت آگاه بود، چنان رفتار مىكرد كه پيامبر به راحتى به عبادت و راز و نيازش مشغول باشد و حضور خديجه را مانعى براى عباداتش نداند. پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله قبل از بعثت، در هر ماه چند بار و نيز همه ساله ماه رمضان را در غار حرا به تفكر و عبادت خداوند مىگذراند (17) و اين عمل بعد از ازدواج نيز ادامه داشت. لذا امام هادى عليه السلام مىفرمود: «پيامبر اسلام پس از سفر تجارى شام، درآمدش را بين فقرا تقسيم كرد و هر روز بامداد به فراز كوه حرا مىرفت و به تماشاى شگفتىهاى خلقت مشغول مىشد و تحت تاثير عظمتخدا قرار مىگرفت و خدا را آن گونه كه شايسته بود عبادت مىكرد.» (18) خديجه عليها السلام با درك چنين روحياتى از پيامبر، هرگز براى او مزاحمتى ايجاد نمىكرد و هميشه با همدلى و همراهى او را بدرقه مىكرد، غذايش را به وسيله حضرت على عليه السلام به بالاى كوه مىفرستاد و گاه خود نيز با حضرت همراه مىشد. علامه مجلسى به نقل از صحاح اهل سنت مىنويسد: «در آن ماه رمضان كه پيامبر در كوه حرا به سر مىبرد و وحى و بعثت آغاز مىشد، حضرت على و خديجه و يكى از غلامان در حضورش بودند.» (19) براى نمونه تنها يكى از اين عبادتهاى پيامبر 40 روز به درازا كشيد كه خديجه عليها السلام تمام اين مدت را به تنهايى گذراند. چنين عبادتهاى طولانى به طور طبيعى مىتوانست موجب ناراحتى، دلشورهها و نگرانىهاى مختلفى براى خديجه شود، اما او نه تنها اعتراض نمىكرد بلكه با رسول خدا همراهى نيز مىنمود، لذا پيامبر صلى الله عليه و آله كه خود متوجه نگرانىهاى خديجه بود، عمار ياسر را نزد خديجه فرستاد و پيام داد كه: «اى خديجه! گمان نكن كنارهگيرى من به خاطر بىاعتنايى به تو است، بلكه پروردگارم چنين فرمود تا امر خود را اجرا كند. جز خير و سعادت فكر ديگرى نكن. خداوند هر روز، چند بار به خاطر تو به فرشتگان بزرگش مباهات مىكند. پس وقتى شب شد، در را ببند و در بستر خود استراحت كن.» (20) همراهى و همدلى خديجه و تلاش او براى كسب رضايت رسول اكرم به حدى بود كه وقتى هنگام وفات در ضمن وصيتهايش به پيامبر صلى الله عليه و آله گفت: «من در حق شما كوتاهى كردم، مرا عفو كن»، پيامبر فرمود: «هرگز از تو تقصيرى نديدم و تو نهايت تلاش خود را به كار بردى و در خانه من بسيار خسته شدى.» (21)
تصديق و تاييد پيامبر
روايات بسيارى از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله نقل شده است كه گوياى اهميت رويكرد خديجه به پيامبر در آن فضاى جاهلى و غربت رسول اكرم صلى الله عليه و آله است. وقتى كه حتى بسيارى از بستگان رسول اكرم صلى الله عليه و آله نيز پيامبر را تنها گذاشتند و حتى كمر همتبه نابودى او بستند، خديجه به محمد صلى الله عليه و آله روى آورد و با او پيمانى جاودانى بست و تا لحظه آخر زندگى بر عهد و پيمانش استوار ماند. پيامبر نيز با درك چنين فضيلتى از خديجه بود كه همواره تاكيد مىكرد «اين مثل خديجة» از جمله زمانى كه هاله، خواهر خديجه براى زيارت رسول اكرم صلى الله عليه و آله به مدينه آمد، پيامبر با ديدن او به ياد خديجه افتاد و از شدت تاثر به خود لرزيد. بعد از رفتن او، عايشه پرسيد: چه قدر از پير زن قريش كه سالخوردگى صورتش را چروكين و سرخ كرده بود ياد مىكنى با اين كه امروز روزگار او را نابود كرده و خداوند همسرى بهتر به شما بخشيده است!؟ پيامبر فرمود: «هرگز، به خدا سوگند! بهتر از خديجه هيچگاه نصيبم نشد، او هنگامى به من ايمان آورد كه مردم مرا تكذيب مىكردند و ... .» (22) عبدالله بن مسعود نمونهاى از مشاهدات خود پيرامون ايمان خديجه را آن زمان كه هيچ كسى به پيامبر ايمان نياورده بود، اينگونه بيان مىكند: «نخستين چيزى كه از اسلام دانستم اين بود كه با عموهايم و تعدادى از اعضاى قبيله، وارد مكه شديم. چون مىخواستيم مقدارى عطر بخريم ما را به عباس بن عبدالمطلب راهنمايى كردند. او بالاى چاه زمزم، در كنار كعبه نشسته بود. زمانى كه پيش او نشسته بوديم، ديديم مردى كه دو لباس سفيد پوشيده بود و گيسوان و ريش پر و دندانهاى سفيد و ... داشت و چهرهاش مثل ماه مىدرخشيد، از باب صفا وارد مسجدالحرام شد. در طرف راست او يك نوجوان و پشتسرش بانويى پوشيده را ديدم. آنها كنار حجرالاسود رفتند. ابتدا آن مرد به حجرالاسود دست كشيد، سپس آن نوجوان و بعد آن بانو. آن گاه هر سه به طواف كعبه مشغول شدند. وقتى هفتبار طواف كردند، كنار حجر اسماعيل آمدند و نماز جماعتخواندند. آن مرد هنگام تكبير دستهايش را تا كنار گوشش بلند مىكرد تا به قنوت نماز رسيدند. قنوت را طولانى كردند تا آن كه نماز تمام شد. من كه چنين چيزى نديده بودم، از ابن عباس پرسيدم: آيا دين جديدى به مكه آمده است؟ من چنين دينى را در مكه نديده بودم؟ گفت: اين مرد برادرزاده من، محمد بن عبدالله است و آن نوجوان برادرزاده ديگرم على بن ابىطالب و آن خانم هم همسر محمد; خديجه دختر خويلد است. به خدا قسم غير از اين سه نفر كسى در روى زمين به اين دين اعتقاد ندارد.» (23)