مبانى جامعه شناسى در قرآن
كريم خانمحمدى نگارنده ضمن بررسى «ماهيت جامعه» از ديدگاه جامعه شناسان و متفكران معاصر اسلامى معتقد است جامعه به لحاظ ماهوى فى الجمله اصالت دارد، يعنى گرچه متفكران اسلامى اصالتبه مفهوم «دوركيمى» را قبول ندارند ولى در مورد جبرهاى اجتماعى به مفهوم «گورويچى» اتفاق نظر دارند . با فرض پذيرش اصالت، جامعه قانونمندىهاى ويژهاى خواهد داشت كه منحصر به فرد و جداى از قانونمندىهاى افراد است . اين قانونمندىها از ديدگاه قرآن قابل شناخت است; قرآن دو روش «تطبيقى» و «تحليلى» را براى شناخت جامعه راهنمايى مىكند كه در واقع به شيوه جامعه شناختى مهر صحت مىگذارد . روش تحليلى مبتنى بر روش تطبيقى است . با مقايسه جوامع مىتوان عناصر سازنده و مخرب را شناخت و با مدلهاى به دست آمده از روش تطبيقى، مىتوان به جامعه خاص پرداخت . سه الگوى روش تطبيقى، همزمان، در زمان و تركيبى، نمونههايى در قرآن دارند كه سومى به وضوح در سوره شعرا منعكس است . سرگذشت قوم سبا نيز الگوى مناسبى از روش تحليلى در قرآن مىباشد .مقدمه
درآغاز لازم است مفاهيم كليدى را بررسى كنيم . مفهوم «جامعه» از مهمترين مفاهيمى است كه بحث از موضوع مقاله مستلزم تبيين اين مفهوم است; از اين رو براى تحليل مبانى جامعهشناسى در قرآن، با اين سؤال مواجه مىشويم كه جامعه چيست؟ آيا از ديدگاه قرآن، جامعه ماهيت استقلالى دارد؟ اگر پاسخ به اين سؤال منفى باشد (يعنى بدون ثبوت موضوع)، آيا بحث از شناخت عبث نخواهد بود؟ در صورت ثبوت ماهيت استقلالى جامعه (احراز موضوع)، با اين سؤال مواجه مىشويم كه جامعه را چگونه مىتوان شناخت؟ بدين ترتيب تبيين عدل دوم مفهوم تركيبى «جامعهشناسى» وظيفه ديگر اين مقاله است، به چه روشى مىتوان جامعه را شناخت؟ آيا اصولا شناخت جامعه و درك قانونمندىهاى آن ممكن است؟ قرآن به عنوان كتاب راهنما (2) چه راهكارهايى را پيش پاى رهپويانش قرار مىدهد؟ از سويى، عمدهترين دغدغه بنيانگذاران جامعهشناسى پاسخ به دو سؤال فوق به صورت مطلق بود كه اين مقاله پاسخ به سؤالات مذكور را از ديدگاه قرآن پىگيرى مىكند; از اين رو با دوركيم (1858- 1917م) و زيمل (1858- 1918م) هم صدا مىشويم كه استقلال هر علمى، به دارا بودن «موضوع مشخص» و «روشمند بودن» مطالعه آن است . به تعبير زيمل، هرگاه يك گروه دو نفره با اضافه شدن فرد سومى به گروه سه نفره تبديل مىشود، تحول جامعه شناختى تعيين كنندهاى رخ مىدهد و امكانات اجتماعى تازهاى - همانند نقش ميانجى، داورى، همدستى - پديدار مىشود كه در گروه دو نفره نمىتواند به وجود آيد . اين قضيه، همان پيدايش ساختارها و جدا شدن آنها از افراد و آغاز تسلط بر آنهاست كه مبين ماهيت مجزاى گروه اجتماعى و به تعبير عامتر «جامعه» است . (3) زيمل عقيده داشت كه براى يك رشته، داشتن موضوعى متمايز مستلزم تمركز تحليلى متمايزى نيز است . ساير رشته هاى علوم اجتماعى گرايش دارند حول يك علاقه و توجه به حيطه معينى از حيات اجتماعى سازمان يابند . مساله آنها اين است كه وقتى افراد با انگيزه كسب و كار (علم اقتصاد) يا يادگيرى (آموزش و پرورش) يا قدرت (علم سياست) به فعاليت مىپردازند چه پديدهاى رخ مىدهد . زيمل دريافت اگر جامعهشناسى بخواهد قلمرو خاص خود را داشته باشد بايد با تمركز تحليلى جديدى سازگار شود، تحليلى كه متضمن تجريد از سپهرهاى متفاوت محتوايى است كه براى صور ارتباطى از قبيل قرار داد، سلطه اقتدارگرا يا عشق مشترك است . (4) گرچه دوركيم در تاكيد بر سطح تحليل و مشخص كردن موضوع مجزا (5) براى جامعهشناسى از شهرت به سزايى برخوردار است، ليكن ايده نه چندان مشهور زيمل را استخدام كرديم، چون ايشان برخلاف دوركيم با تاكيد بر ساختارهاى جمعى نقش كنشهاى فردى را ناديده نگرفته بلكه معتقد استساختارهاى جمعى الزام آور در طى فرآيند كنشهاى متقابل جمعى شكل گرفته و ماهيت متمايزى پيدا مىكنند . زيمل هم با نظريه كل نگرانه كه بر اساس آن جامعه يك موجوديت فراسازه وارهاى (سوپر ارگانيك)، داراى هستى يا خواص اخلاقى مستقل است، هم با نظريه ذره گرايانه كه فقط به واقعيت فرد قائل است و وجود هرگونه قواعد فراتر از سطح فرد را رد مىكند مخالف است . به جاى اين دو، وى چنين عنوان مىكند كه «جامعه» از بر همكنشهاى (تعاملهاى) الگودارى كه افراد به هنگام پيوند با يكديگر، به منظور دستيابى به هدفهاى گوناگون مىآفرينند، تشكيل شده است . (6) به زعم نگارنده، قرآن كريم با نسبت دادن برخى از كنشها، كاركردها و نگرشها به گروههاى قومى و جوامع جغرافيايى (قريهها)، براى جوامع هويت استقلالى قائل است، ولى برخلاف ديدگاه دوركيمى، نقش افراد را نيز ناديده نمىگيرد; از اينرو خداوند فرد را مامور تغيير نظام اجتماعى مىكند كه داستان پيامبران در سيره قرآنى از اين گونه است; بنابراين ايده نظرى زيمل براى توصيف الگوى قرآنى شناخت جوامع مناسبتتر به نظر مىرسد . با توجه به مطالب بالا، ابتدا ماهيت جامعه از ديدگاه قرآن را بررسى كرده، سپس به شيوههاى شناخت جامعه از منظر قرآنى مىپردازيم .ماهيت جامعه
اصالت جامعه و استقلال ماهوى از مباحث دامنه دارى است كه كاوش در اين زمينه مقاله جداگانهاى را مىطلبد، از اين رو براى تبيين مساله، به سبك مقدمهبندى آيةالله مطهرى (7) مىپردازيم:1 . تركيب اعتبارى:
تركيب جامعه از افراد، تركيب اعتبارى است; پس جامعه وجود اصيل و عينى ندارد، بلكه وجودش اعتبارى و انتزاعى است، در چنين برداشتى، افراد استقلال اثر و نيز استقلال ماهوى خويش را حفظ مىكنند .2 . تركيب صناعى:
مركب صناعى نوعى مركب حقيقى است هر چند مركب طبيعى (شيميايى) نيست . مركب صناعى مانند يك ماشين است كه دستگاهى مرتبط الاجزاست، كه اجزا هويتخود را از دست نمىدهند، ولى استقلال اثر خود را از دست مىدهند .3 . تركيب حقيقى (روحها و انديشهها) :
جامعه مركب حقيقى است از نوع مركبات طبيعى، ولى تركيب روحها و انديشهها و عاطفهها و خواستها و ارادهها و بالاخره تركيب فرهنگى نه تركيب تنها و اندامها . اين تركيب، از آن جهت كه اجزا در يكديگر تاثير و تاثر عينى دارند و موجب تغيير يكديگرند و اجزا هويت جديدى مىيابند، تركيب طبيعى و عينى است، اما از آن جهت كه «كل» و مركب به عنوان يك «واحد واقعى» وجود ندارد با ساير مركبات طبيعى فرق دارد .4 . تركيب حقيقى:
جامعه مركب حقيقى است، بالاتر از مركبات طبيعى . در مركبات طبيعى، اجزا قبل از تركيب، از خود هويتى و آثارى دارند كه در اثر تاثير و تاثر در يكديگر و از يكديگر، زمينه پديده جديدى پيدا مىشود; اما انسان در مرحله قبل از وجود اجتماعى، هيچ هويت انسانى ندارد و تمايلات، گرايشها و عواطفى كه به انسانيت مربوط است در پرتو روح جمعى پيدا مىشود . مطابق اين نظريه، هر چه هست روح جمعى و وجدان جمعى است . شعور و وجدان فردى مظهرى از شعور و وجدان جمعى است و فرد در جامعه نه استقلال اثر دارد و نه استقلال هويت . شهيد مطهرى ضمن ارزيابى نظريههاى مذكور، در تفسير نظريه سوم مىگويد نظريه سوم هم فرد را اصيل مىداند و هم جامعه را، از اين نظر كه وجود اجزاى جامعه (افراد) را در وجود جامعه حل شده نمىداند و براى جامعه وجودى يگانه مانند مركبات شيميايى قائل نيست، اصالت فردى است، اما از آن جهت كه نوع تركيب افراد را از نظر مسائل روحى و فكرى و عاطفى از نوع تركيب شيميايى مىداند و معتقد است افراد در جامعه هويت جديدى مىيابند كه همان هويت جامعه است اصالت اجتماعى است . بنابراين نظريه «در اثر تاثير و تاثر اجزا، واقعيت جديد و زندهاى پديد آمده است، روح جديد و شعور و وجدان و اراده و خواست جديدى پديد آمده است كه علاوه بر شعور و وجدان و اراده و انديشه افراد است و بر شعور وجدان افراد غلبه دارد» . (8) ، فهم و شعور (11) ، عمل، طاعت و عصيان قائل است . بديهى است اگر «امت» وجود عينى نداشته باشد، سرنوشت، فهم، شعور، طاعت و عصيان معنا ندارد . اينها دليل است كه قرآن براى جامعه به نوعى حيات قائل است كه حيات جمعى و اجتماعى است; پس آيات كريمه قرآن، نظريه سوم را تاييد مىكند . استاد مصباح با انتشار كتاب جامعه و تاريخ از ديدگاه قرآن به عنوان متفكر طرفدار اصالت فرد مشهور شده است، ليكن با تامل در اين كتاب، در مىيابيم كه ايشان نيز به لحاظ جامعه شناختى، در سطح تحليلى كه ما بدان نياز داريم، براى جامعه اصالت قائلند و برخلاف شهرت شفاهى كه كتاب ايشان را در برابر كتاب جامعه و تاريخ شهيد مطهرى ارزيابى مىكند، به نظر مىرسد هر دو متفكر، اصالت جامعه شناختى به مفهوم «گورويچى» را فىالجمله مىپذيرند; استاد مصباح مىگويند: در اصل اين مساله كه محيط اجتماعى در تكون شخصيت هر يك از افراد انسانى تاثير و نفوذ دارد و اين تاثير و نفوذ در مورد اكثريت عظيمى از انسانها بسيار عميق و همه جانبه است جاى انكار نيست . بدون شك، در بسيارى از اوقات اراده فرد تابع و محكوم اراده جامعه مىگردد، يعنى شخص نمىتواند دستبه كارى بزند كه خلاف مقتضاى آداب و رسوم اجتماعى است . (12) آنچه استاد مصباح در صدد رد آن بر مىآيد، عامليت انحصارى جامعه، سلب اختيار از فرد كنشگر و اصالت فلسفى جامعه است (13) كه با اصالت جامعه شناختى جامعه منافاتى ندارد، زيرا عامليتساختارها و جبرهاى اجتماعى در بين الاذهان جامعهشناسى به مفهوم گورويچى است كه چنان سيال است كه با اراده فردى منافات ندارد (14) و اصولا اگر چنين نباشد «پويايى اجتماعى» به خطر مىافتد; بدين ترتيب اصالت جامعه شناختى در انديشه زيمل، گورويچ و گيدنز، بيش از آنكه به ايده دوركيم نزديك باشد با ديدگاه آيةالله مطهرى (نظريه سوم) تقارن دارد . بر فرض انكار اصالت جامعه، استاد مصباح منافاتى ميان رد اصالت جامعه و پذيرش قانونمندى آن - آنچه در اين مقاله در پىكشف مبانى آن هستيم - نمىبيند . به زعم ايشان «حقيقت اين است كه مىتوان به وجود حقيقى جامعه باور نداشت و در عين حال، به قوانين اجتماعى، به معناى قوانين حاكم بر ارتباطات متقابل گروهها و قشرهاى مختلف جامعه قائل بود» . (15) گر چه در بادى نظر، بحثبر سر اين كه آيا ساختارهاى اجتماعى بر افراد سيطره داشته و تقدم دارند يا اين كه كنشگران آگاه جامعه را مىسازند و جامعه مفهومى اعتبارى است، بغرنجبه نظر مىرسد، ولى با تامل مىتوان با گيدنز هم عقيده شد كه «انتخاب بين اين دو، آن گونه كه در ابتدا ممكن استبه نظر برسد، دشوار نيست و مساله واقعى اين است كه چگونه بين اين دو جنبه زندگى اجتماعى با همديگر رابطه بر قرار كنيم . . . راه پيشرفتبراى از ميان برداشتن شكاف بين رويكردهاى ساختى و كنشى، شناخت اين واقعيت است كه ما در جريان فعاليتهاى هر روزه خود ساخت اجتماعى را فعالانه مىسازيم» . (16) از اينرو رفتار كنشگران آگاه طى فرآيند بر همكنشهاى اجتماعى، ساختارهايى به خود مىگيرند كه ضمن پاس داشتن اراده فردى، اين ساختارها به لحاظ جامعه شناختى قواعد مخصوص به خود را دارا هستند كه با رويكرد جامعه شناختى قابل مطالعه است .روششناسى قرآنى
قرآن كريم براى شناخت جوامع دو نوع الگو ارائه داده است كه - به نظر مىرسد - با الگوهاى جامعه شناسان معاصر همخوانى دارد: اولى، شناخت جامعه ويژه به عنوان نظام واحد با هدف درك عناصر ضرور براى پيدايش و بقا آن نظام است كه در اين جا اين شيوه، تحت عنوان «روش تحليلى» بررسى مىشود; الگوى دوم، مقايسه چند جامعه به عنوان نظامهاى مجزا جهت كشف قانونمندىهاى آنهاست كه تحت عنوان «روش تطبيقى» بررسى مىشود .روش تحليلى
قرآن كريم از جامعه «سبا» ياد مىكند و عناصر سازندهاش را به ايجاز بيان مىكند كه امروزه از چنين جامعهاى تحت عنوان جامعه توسعه يافته نام مىبرند . قرآن در مورد اين قوم، واژه «آية» را به كار مىبرد كه مبين كمال رشد و توسعه اين قوم است . محورهاى اساسى توسعه اين شهر به طور مجزا به شرح زير است:1- رشد اقتصادى:
به لحاظ اقتصادى چنان رشد داشت كه قرآن روزىجامعه «سبا» را با واژه «رغد» يعنى فراوان وصف مىكند و اين در آمد فراوان نه منقطع بلكه مستدام بود، چون واژه «ياتيها» به صورت مضارع به اين مطلب اشاره دارد; همچنان كه برگشت ضمير «ها» به مرجع «سبا» مىرساند كه درآمد ملى (17) (GNP) اين كشور زياد بود: ضرب الله مثلا قرية كانت آمنة مطمئنة ياتيها رزقها رغدا من كل مكان; (18) خدا بر شما مثل آورد شهرى را كه در آن امنيت كامل حكمفرما بود و اهلش در آسايش و اطمينان زندگى مىكردند، و از هر جانب روزى فراوان به آنها مىرسيد: طبيعى است جامعه سبا با توجه به تناسب زمانى عمدتا بر كشاورزى استوار بود كه باغهاى اطراف شهر را خداوند با تعبير «نشانه الهى» مىستايد . لقد كان لسبا فى مسكنهم آية جنتان عن يمين و شمال كلوا من رزق ربكم و اشكروا له; (19) و به تحقيق براى سبا در مسكنشان نشانه خدا بود، دو باغ در طرف راست و شمال بخوريد از روزى پروردگارتان و خدا را شكر كنيد . اما شايد بتوان از تعبير قرآنى «ياتيها رزقها من كل مكان» چنين استنباط كرد كه در آمد ايشان منحصر به كشاورزى نبود و آنها از همه مكانها بهره ورى داشتند، از جمله معادن، چون طبق شواهد تاريخى آنها توانستند با استفاده ازمس كداخته، سد «مارب» را استوار سازند . (20)2- عدالت اجتماعى:
علاوه بر رشد اقتصادى و بالا بودن درآمد ملى، عدالت توزيعى نيز برقرار بود، از اين رو اهالى سبا در امنيت و آرامش به سر مىبردند، ولى مترفين اين وضعيت را بر نتابيدند كه خداوند با جمله «ربنا باعد بين اسفارنا; (21) خدايا ميان سفرهاى ما فاصله بيندازد» به اين قضيه اشاره مىكند، چون عدهاى از اشراف از اين كه همه مردم بتوانند مثل آنها مسافرت كرده و از معيشت عمومى برخوردار باشند رنجور بوده و خواستار نظام سلسله مراتبى و فاصله طبقاتى بودند كه بتوانند خوى اشرافگرى خويش را به نمايش بگذارند . اين امر در جامعه توسعه يافته و با رونق اقتصادى سازگار نبود، از اين رو از ته دل خواستار دورى راهها و انحصار سفرها به طبقه خويش بودند كه همين امر سبب شكست جامعه سبا شد .3- امنيت:
در جامعه سبا، امنيت تمام عيار برقرار بود . علاوه بر امنيت اقتصادى و سياسى، امنيت روانى نيز به طور كامل تامين مىشد; افراد از آينده نگرانى نداشتند، زيرا حد متعارف معيشتبراى همگان تامين مىشد . قرآن با تعبير «آمنة مطمئنة» (22) به هر دو نوع امنيت ظاهرى و روانى اشاره مىكند . خداوند در بيان حال اين قوم مىفرمايد: «سيروا فيها ليالى و اياما آمنين; (23) برويد در آن دهكدهها، شبها و روزها، در حالى كه ايمن باشيد» ، يعنى امنيت در حدى بود كه گردش شبانه با گردش روزانه تفاوتى نداشت .4- بهداشت محيطى:
جامعه سبا در پرتو ثروتهاى حاصله از كشاورزى و صنعت (معادن)، توانسته بود شهرهاى شكوفايى (قرى ظاهرة) را بنا كند كه از استوارى و اتقاق (باركنا) كافى برخوردار و از نعمت راههاى مواصلاتى به اندازه (قدرنا فيها السير) بهرهمند باشند: و جعلنا بينهم و بين القرى التى باركنا فيها قرى ظاهرة و قدرنا فيها السير; (24) قرار داديم ميان دهكدههاى مردم سبا و ميان دهكدهها كه بركت داده بوديم در آن دهكدههايى پديدار و اندازه گرفتيم در آن دهكدهها راه پيمودن را . شهرهاى مذكور، علاوه بر ساختمانهاى بلند و سهولت ارتباط، در سايه فضاى سبز اطراف شهر از آب و هواى تميز و فرح افزايى برخوردار بودند: «بلدة طيبة و رب غفور» (25) در اين باره در تفسير نمونه آمده است: اين جمله كوتاه مجموعه نعمتهاى مادى و معنوى را به زيباترين وجهى منعكس ساخته، از نظر نعمتهاى مادى سرزمين پاك و پاكيزه داشتند، پاك از نظر آلودگىهاى گوناگون، دزدان و ظالمان، از آفات و بلاها، از خشكسالى و قحطى، از ناامنى و وحشت و حتى گفته مىشود از حشرات موذى نيز پاك بود هوايى پاك و نسيمى فرح افزا داشت . (26)5- توسعه سياسى:
از ميان اقوام و مللى كه قرآن از آنها ياد مىكند، سبا تنها جامعهاى است كه بر اساس «شيوه حكومتى مشورتى» اداره مىشده و «زن» به عالىترين منصب حكومتى دست مىيازيد . هر دو ويژگى فوق، در قرون گذشته خارق العاده و استثنايى است، چرا كه پارادايم حاكم بر حكومتهاى پيشين، حكومت استبدادى و مرد سالارى بود; از اين رو در سرتاسر قرآن شيوه حكومتى «سبا» به لحاظ شكل و محتوا استثناست . قرآن در سوره نمل داستان «بلقيس» ملكه سبا را بدون تصريح به نامش ذكر مىكند كه ذكر ترجمه برخى از آيات مفيد خواهد بود: هدهد به سليمان گفت: چيزى ديدهام كه تو نديدهاى و براى تو از سبا خبر درست آوردهام . من زنى را يافتم كه بر آن فرمانروايى مىكرد و از هر نعمتى برخوردار است و تختى بزرگ دارد . سليمان گفت: خواهيم ديد آيا راست مىگويد يا از دروغگويانى . اين نامه مرا ببر و نزد ايشان بيفكن، سپس برگرد ببين چه مىگويند . ملكه (27) گفت: اى بزرگان، مرا در كارم نظر دهيد كه من بدون حضور شما هيچ كارى را فيصله نتوانم داد . گفتند: ما نيرومند و جنگاورانى سخت كوش هستيم، ولى كار به اراده تو بستگى دارد، ببينى چه فرمان مىدهى تا اطاعت كنيم . گفت: پادشاهان وقتى به شهر و كشورى وارد شوند تباهش كنند و عزيزانش را ذليل سازند كارشان همواره چنين بوده . من هديهاى به سوى آنها مىفرستم، ببينم فرستادگان چه خبر مىآورند . و چون (فرستادگان ملكه) نزد سليمان آمدند، سليمان گفت: آيا به مال مدد مىدهيد؟ آنچه خدا به من داده بهتر از اين است كه به شما داده است . شماييد كه اين هديه در نظرتان ارج دارد و از آن خوشحاليد . قبل از آنكه ملكه سبا نزد سليمان بيايد تخت او با قدرت ماورايى نزد سليمان حاضر شد . سليمان گفت: تختش را براى او وارونه كنيد ببينم آيا آن را مىشناسد يا نه؟ و چون بيامد بدو گفتند: آيا تخت تو چنين است؟ گفت: گويى همين است . از اين پيش ما از اين سلطنتخبر داشتيم و تسليم هم بوديم . (28) محمد مهدى شمسالدين از اين داستان كه قرآن كريم به آن رنگ ابديتبخشيده، مطالب ذيل را برداشت و تلخيص كرده است: 1- ملكه بزرگان را جمع كرد و مشورت نمود و مستبدانه عمل نكرد; 2- در آيات فوق، نقد و توبيخى از حاكم بودن «بلقيس» و همچنين از تبعيت قوم سبا از وى نشده است; 3- اطرافيان ملكه نظر دادند كه ما صاحب قدرت هستيم، و عقيده به جنگ و دفاع داشتند، در حالىكه ملكه «رويه سياسى» را در پيش گرفت و با هوشيارى از محتواى نامه فهميد اين رسالت است كه با سلطنت فرق دارد و دعوت سليمان با هدف استيلا و تسلط و به بندگى گرفتن نيست، از اين رو ايمان آورد . (29)6- ارتباطات:
سهولت ارتباط و گردش سرمايه و نيروى انسانى در جوامع انسانى از عمدهترين شاخصهاى توسعه به شمار مىرود . در جامعه سبا، مسافرت بين شهرها به سهولت صورت مىپذيرفت و امنيت راهها براى زن و مرد در حد عالى تامين مىشد . به عبارت استعارى قرآن، شهرها به هم نزديك بودند و شب و روز تفاوتى نداشت و به تعبير علامه طباطبايى، «خداوند نعمتهاى خويش را با نزديكى منازل و امنيت راهها و فراوانى نعمتها به كمال رساند» . (30)7- انحرافات اجتماعى:
در پرتو رونق اقتصادى، عدالت اجتماعى و حاكميت مدبرانه انحرافات اجتماعى به حداقل ممكن كاهش يافته مردمان از گزند دزدان، متجاوزان و هر منحرفى در امنيت كامل به سر مىبردند . (31)روش تطبيقى
روش تطبيقى كه با هدف كشف قانونمندىهاى حاكم بر جوامع صورت مىپذيرد، سطح پيشرفت جوامع را به عنوان نظام همبسته و نيز عوامل پيدايش، بقا و سقوط آنها را قابل مقايسه مىسازد . اين روش از شيوههاى مرسوم قرآنى جهت پند گرفتن از سرنوشت جوامع پيشين است . قرآن كريم در سورههاى قصص، هود و نحل در اين زمينه الگوهايى ارائه كرده است، ليكن الگوى ارائه شده سوره شعراء از صراحتبيشترى برخوردار است; از اين رو الگوى مذكور در سوره شعرا به اختصار بيان مىشود . قبل از پرداختن به اين موضوع، لازم است چند اصل قرآنى تذكر داده شود:1- اصل «نظاير» و مقايسه پذيرى:
خداوند تاكيد مىكند كه همه پديدهها در جهان داراى نظير هستند و هيچ پديدهاى منحصر به فرد نيست، منتها در مقايسه پديدهها بايد علل تامه (كليه متغيرهاى تاثير گذار) را كشف كنيم تا در مقايسه به خطا نرويم . قرآن جهت درك قانونمندىها و نظاير در جهان اجتماعى، الگوگيرى از جهان طبيعى را توصيه مىكند: اولم يروا الى الارض كم انبتنا فيها من كل زوج كريم; (32) چرا به زمين نمىنگرند كه انواع گياهان خوب در آن رويانديم . اشاره به «زوجيت» صنف گياهان در ابتداى سورهاى كه همهاش به مقايسه امتها و جوامع گوناگون مىپردازد، پيامى جز جلب توجه به اصل «مقايسهپذيرى» و «داشتن نظير» نمىتواند داشته باشد .2- اصل پندآموزى و «نتيجهگيرى» :
اگر پديدههاى اجتماعى، نظايرى دارد كه قابل مقايسه با پديده موجود است; پس مىتوان از مقايسه اين پديدهها به نتايجى دستيافت كه اگر به شيوه صحيح به دست آمده باشد مىتوان «قانون» يا «سنت» ناميد . خداوند آيات ذيل را در هشت مورد، يعنى كليه اقوام مورد مطالعه، تكرار مىكند: ان فى ذلك لآية و ما كان اكثرهم مؤمنين . و ان ربك لهو العزيز الرحيم; (33) (در آن [سرگذشت ] نشانهاى هست; و بيشترشان مؤمن نبودند . بىگمان پروردگارت اوست غالب و مهربان . عبارت «ان فى ذلك لآية» كه درباره همه جوامع مورد مطالعه تكرار شده، نشان دهنده اين است كه هر جامعهاى به تنهايى، به روش تحليلى، قابل مطالعه است، ولى روش تطبيقى از اين رو مهم مىنمايد كه كشف «قانون» و به تبع آن، عناصر محورى سازنده جامعه تنها از طريق روش تطبيقى ميسر مىشود . از اين روست كه آيات مذكور در هشت مورد تكرار شده است .3- اصل «شمول» :
سرنوشت كليت جامعه به عنوان نظام، بستگى به عملكرد اكثريت آحاد مردم دارد: «و ما كان اكثرهم مؤمنين» . به تعبير دوركيم، همچنان كه نرخ پايين انحرافات اجتماعى، طبيعى بوده و اگر به حد مرضى (مساله اجتماعى) نرسد آسيبى به نظام اجتماعى وارد نمىسازد، (34) راست رفتارى در صد پايينى از جامعه نيز در سرنوشت كلى جامعه تاثير ندارد; در بهترين وجه آنها مىتوانند خودشان را نجات دهند . آيةالله مصباح يزدى با اشاره به آيات قرآنى، اصل فوق را يك «قانون جامعه شناختى» مىپندارند، كه در هر دو جنبه پيشرفت و سقوط اين قانون حاكم است: طبق آيه 96 سوره اعراف، اگر اكثر افراد جامعه اهل ايمان و تقوا شوند بركات آسمانى و زمينى . . . بر آنان افزايش چشمگير مىيابد، برعكس طبق آيه 25 سوره انفال، اگر اكثر افراد جامعهاى راه كفر و شرك و ظلم را در پيش گيرند عواقب و تبعات تكوينى بد و نامطلوب دامنگير همه افراد، يعنى حتى كسانى كه مؤمن و صالحند، خواهد شد . (35)4- اصل «آگاهى - آرامش» :
همچنان كه گيدنز خاطر نشان مىسازد، «تخيل جامعه شناسانه مخصوصا مستلزم توانايى و دور ساختن انديشه از جريانهاى عادى زندگى روزانه براى از نونگريستن به آنهاست . . . بعد تاريخى تخيل جامعه شناسانه به همان اندازه اساسى است . ما تنها هنگامى جهان امروز را مىتوانيم درك كنيم كه بتوانيم آن را با گذشته مقايسه كنيم . گذشته آينهاى است كه جامعهشناس بايد براى شناخت امروز در دست داشته باشد . براساس اصل فوق، خداوند با معطوف داشتن توجه پيامبر صلى الله عليه و آله به گذشته و قانونمندى جوامع و شكوفايى تخيل جامعه شناختى ايشان صلى الله عليه و آله به فراتر از زمان خويش، او را به آرامش روانى رهنمون ساخته و مسائل زمان وى را، مسائل جارى كليه جوامع و از پيامدهاى آزادى نوع بشر مىپندارد: «لعلك باخع نفسك الا يكونوا مؤمنين . ان نشا ننزل عليهم من السماء آية فظلت اعناقهم لها خاضعين»5- اصل «تابعيت از اخس مقدمات» :
براى سازمان يافتن يك نظام بهينه و به عبارت بهتر، براى تشكيل يك جامعه توسعه يافته، وجود همه عناصر سازنده لازم است، يعنى با حضور همه متغيرهاى تاثيرگذار مجموعه بهنجار شكل مىگيرد، ولى براى فروپاشى نظام غيبتيا آسيب پذيرى يك عنصر كافى است . همچنان كه ملاحظه شد، قرآن كريم درباره قوم سبا به همه عناصر عمده و محورى توسعه رونق اقتصادى، عدالت اجتماعى، امنيت و توسعه سياسى مبتنى بر عقلانيت . . . اشاره مىكند، درحالىكه وقتى به علل فروپاشى و سقوط اقوام مىپردازد به يكى دو عنصر اكتفا مىكند . براين اساس، سرگذشت اقوام هشتگانه طبق روال سوره شعراء به اختصار بيان و عامل عمده فروپاشى آنها ذكر مىشود كه هر كدام مىتوان آيينه عبرتى براى جويندگان قانونمندىهاى حيات اجتماعى باشد . در عين حال از برآيند مجموعه ضعفهاى اقوام پيشين مىتوان عناصر اصلى و سازنده يك نظام بهينه را تشخيص داد .الف) قوم موسى:
موسى عليه السلام مامور به هدايت قومى مىشود كه داراى حكومت استبدادى است و موسى در چنين حكومتى از بازگو كردن حقايق، خوف (اخاف) تكذيب دارد، ولى با پشتگرمى به عنايت الهى، به بندگى گرفتن بنى اسرائيل از جانب فرعون اعتراض كرده و به يكتاپرستى ناسازگار با حكومت استبدادى (انا ربكم) و عقلانيت (ان كنتم تعقلون) دعوت مىكند، ليكن فرعون به جاى تشكيل جلسه مشورتى - همانند ملكه سبا - موسى را به زندان تهديد مىكند: «لئن اتخذت الها غيرى لاجعلنك من المسجونين» . افق فكرى فرعونيان، دعوت عقلانى را بر نمىتابد، از اين رو موسى با يك درجه تنزل، به معجزات ظاهرى (جريان اژدها شدن عصا) روى مىآورد . در اين جا ساحران ايمان مىآورند، ولى منافع طبقاتى وابسته به حكومت استبدادى اجازه نمىدهد فرعونيان حقايق را بپذيرند، از اين رو جادوگران مؤمن را به بريدن دست و پا و دارآويختن تهديد مىكنند: «لاقطعن ايديكم و ارجلكم من خلاف و لاصلبنكم اجمعين» . نتيجه فرآيند فوق (حاكميت استبداى) اين است كه با فروپاشى نظام طاغوت، بنىاسرائيل جايگزين فرعونيان شوند . خداوند از داستان فوق چنين نتيجهگيرى مىكند: «ان فى ذلك لآية و ما كان اكثرهم مؤمنين و ان ربك لهو العزيز الرحيم» . استبداد - فروپاشى نطامب) قوم ابراهيم:
ابراهيم عليه السلام به هدايت قومى همت مىگمارد كه به پيروى از پدران خويش سنگ پارههاى بىزبان را مىپرستند . وقتى ابراهيم سوت «عقلانيت» را در گوش آنها مىنوازد كه آيا بتها صداى شما را مىشنوند و آيا آنها به شما سود و زيانى دارند (شعرا، آيه 73)، پاسخ مىشنود كه «قالو بل وجدنا آبائنا كذلك يفعلون; بلكه يافتيم پدران خود را كه اين چنين مىكردند» . پس پيروى كوركورانه از سنتهاى پيشين بدون نقد عقلانى يكى از آفتهاى جوامع است كه خداوند مايه عبرت كليه جوامع مىپندارد . سنتگرايى كوركورانه - فروپاشى نظامج) قوم نوح:
حضرت نوح عليه السلام بدون چشمداشت پاداش مادى و صرفا جهت پاداش الهى امت را به مسير حق دعوت كرد (شعرا، آيه 109)، ولى اكثر امتبه بهانه پستبودن پايگاه اجتماعى پيروان نوح، از پيروى ايشان سرباز زده و «قالوا انؤمن لك و اتبعك الارذلون; گفتند آيا ايمان آوريم به تو در حالى كه پيروان تو فرومايهگانند» . قوم نوح به جاى اين كه ناب بودن سخن نوح از شايبهها را ملاك ارزيابى قرار داده و به مثابه آيه شريفه «يستمعون القول فيتبعون احسنه» ، سخن سره را از ناسره تشخيص دهند، به پايگاه اجتماعى پيروان نوح توجه مىكردند; به عبارت جامعه شناختى، اين قوم داراى شخصيت قدرت نگر بودند كه اين نوع شخصيت معمولا به جاى توجه به محتوا به قالب مىنگرد و ملاك ارزيابى در نظر چنين شخصيتهايى به جاى «محتواى سخن» «من قال» و به جاى «قول احسن» «قول اقوا» است . غلبه چنين شخصيت اجتماعى يكى از آفتهاى جوامع بوده و به تعبير قرآنى مايه عبرت انسانهاى با شعور است . شخصيت قدرت نگر - فروپاشى جامعهد) قوم عاد:
قوم عاد مردمى عربتبار بودند كه در احقاف از جزيرة العرب زندگى مىكردند و داراى تمدنى پيشرفته و سرزمينهايى خرم و ديارى آباد بودند . اينان براى فخر فروشى بر بلنداى هر «ريع» علامت و نشانهاى بنا مىكردند هود عليه السلام به آنها گفت: «اتبنون بكل ريع آية تعبثون; چرا در هر مكانى بيهوده نشانى بنا مىكنيد» . «ريع» به معناى نقطه بلندى از سرزمين است و «آيت» به معناى علامت و نشانه است و «عبث» به معناى كارى است كه هيچ نتيجه و غايتى بر آن مترتب نمىشود . گويا قوم هود عليه السلام در بالاى كوهها و نقاط بلند، ساختمانهايى به بلندى كوه بنا مىكردند تا براى گردش و تفريح بدانجا روند، بدون اين كه غرض ديگرى در كار باشد، بلكه صرفا به منظور تفاخر و پيروى از هوا و هوس بود . در اين آيه خداوند آنها را براى اين كار توبيخ مىكند . حضرت هود ضمن ياد آورى نعمتهاى الهى همانند حيوانات اهلى، زمينهاى مزروعى و چشمهسارها، مردمان را به اعتدال دعوت كرده و از شيوه و منش «جباران» برحذر مىداشت، همچنان كه از تامل در آيات بر مىآيد، اين قوم نيز به سبب افراط در خوى «اشرافگرى» و هزينه كردن ثروت ملى براى ساختن تفرجگاههاى برون شهرى، مستحق فروپاشى و عذاب الهى است; مردمانى كه سوار بر شتر توسعه مادى بدون جهاز معنويت و لجام تقوا (نوع دوستى) هستند نداى مساواتطلبى و دستبرداشتن از خوى جبارگرى پيامبر خويش را، نداى اسطورهاى و بنيادگرايى ناميدند و گفتند: «ان هذا الا خلق الاولين» . به تعبير علامه طباطبايى كلمه «هذا» اشاره به معارفى است كه هود آورده و مردم آن را وعظ ناميدند و معنايش اين است كه اين دعوت به توحيد و موعظه كه تو بدان دست زدهاى، جز همان عادت گذشتگان از اهل اساطير و خرافات چيز ديگرى نيست و اين سخن مانند همان سخنى است كه از ديگران حكايت كرده و فرموده است: «ان هذا الا اساطير الاولين» . شگفتا، قوم ابراهيم رفتار انحرافى خويش را سنت پدرى خويش ناميده و به بقاى آن استدلال مىكردند و قوم هود خوى اشرافى خويش را مدرن تلقى كرده و مواعظ پيامبر را سنت پيشين مىنامند; پس بر چسب «سنت» در ذات خود داراى جهتگيرى خاص نيست و مىتواند بهانه هم طرد و هم پذيرش باشد; به عبارت پارتو، از زمره مشتقات به شمار مىآيد كه «ته نشست» آن را مىبايست در مقولات ديگر جستوجو كرد كه در مورد قوم عاد، تمايلات اشرافىگرى است . اشرافىگرى - فروپاشى نظامه) قوم ثمود:
قوم ثمود نيز همانند قوم عاد به اشرافىگرى روى آوردند و تحت تاثير نخبگان اقتصادى، مظاهر مادى، بوستانها، چشمه سارها، كشتزارها و نخلستانهاى داراى شكوفههاى لطيف و خانههاى تراشيده از سنگ، خرامان گشته و گروه مرجعشان را تنها اشراف قرار دادند و از ساير جنبههاى حيات غافل بودند . توده مردم از خود بيگانه شده و درد اشراف (مسرفين) را درد خود پنداشته و با آرمان آنها زندگى مىگذراندند . برخلاف قوم عاد، كه خوى اشراف گرى به لحاظ ايدئولوژيك معطوف به گذشته بود، در قوم ثمود گروه اقليت اشراف، سردمدار اين شيوه بوده و معطوف به اسراف كاران زمان بود كه رشته امور را به دست گرفته و با استناد به «پايگاه اقتصادى پايگاه اجتماعى» خويش به توليد فرهنگ مىپرداختند كه نداى صالح عليه السلام به برحذر داشتن تودها بلند شد كه: از خدا بترسيد و اطاعتم كنيد . فرمان اسراف كاران را اطاعت مكنيد كه در اين سرزمين فساد مىكنند و اصلاح نمىكنند . مردمان از خود بيگانه كه صالح را به لحاظ پايگاه اقتصادى همسان خود مىديدند، گفتند: «قالوا انما انت من المسحرين; انگار تو از سحر شدگانى» . بنابه تفسير علامه طباطبايى، يعنى تو از كسانى هستى كه نه يك بار و دوبار، بلكه پىدرپى جادو مىشوند، و تو را آنقدر جادو كردهاند كه ديگر عقلى برايت نمانده است: «تو جز بشرى همانند ما نيستى اگر راست مىگويى معجزهاى بياور» . قوم ثمود آنقدر از خود بيگانه و الينه شده و اتكاى به نفس خويش را از دست داده بودند كه سخن غير اشراف را بيهوده و گويندهاش را سحر شده مىانگاشتند; همچنانكه امروزه برخى از متفكران هر نوع حركتى برخلاف فرهنگ داوس را محكوم به شكست دانسته و مبارزه را بيهوده تلقى مىكنند . از خود بيگانگى توده در برابر اشرافىگرى - فروپاشى نظامو) قوم لوط:
قوم لوط به دليل «انحراف اجتماعى» مستحق شكست گرديدند . اينان به جاى انتخاب ناهمجنس خواهى به همجس خواهى روى آورند . گرايش ناهمجنس به هم مبتنى بر ارزش مطلق جهانى است، چون نداى تكوين در اين مورد شفاف و گوياستبه تعبير علامه طباطبايى، «اگر در خلقت انسان و انقسامش به دو قسم نر و ماده و نيز به جهازات و ادواتى كه هر يك از اين دو صنف مجهز به آن هستند و همچنين به خلقتخاص هر يك دقت كنيم، جاى هيچ ترديد باقى نمىماند كه غرض صنع و ايجاد، از اين صورتگرى مختلف و ازاين غريزه شهوتى كه آن هم مختلف است، در يك صنف از مقوله فعل و در ديگرى از مقوله انفعال است، اين است كه دو صنف را با هم جمع كند و بدين وسيله عمل تناسل كه حافظ بقا نوع انسانى تا كنون بوده انجام پذيرد» . بر اساس منطق متين و استدلال مذكور، لوط عليه السلام خطاب به مردمان زمانه خويش مىگويد: چرا به مردان زمانه رو مىكنيد و همسرانتان را كه پروردگارتان براى شما آفريده وامىگذاريد، راستى كه شما گروهى متجاوزيد . مردمان منحرف كه در برابر استدلال شفاف و گوياى لوط، هيچ بهانهاى همچون نسبيت ارزشها و . . . نداشتند، بىهيچ استدلال و برهانى «گفتند: اى لوط اگر بس نكنى تبعيد مىشوى» . قوم لوط نيز به علت انحراف جنسى هلاك شدند تا عبرتى باشد برآيندگان; بدين مضمون كه قوانين اجتماعى مىبايست مبتنى بر كتاب تكوين باشد، و اين كه ارزشهاى مطلق را با اين رهيافت نظرى مىتوان تشخيص داد . انحراف از ارزشهاى مطلق (انحراف جنسى) - فروپاشى نظامز) اصحاب ايكه:
اصحاب ايكه به لحاظ مناسبات اقتصادى از مسير حق و صراط مستقيم منحرف گشته و نظام خويش را مستحق عذاب الهى كردند . ايشان با كم فروشى و اختلال در ميزانها، امنيت اقتصادى را به خطر انداخته و به تعبير قرآنى در روى زمين افساد مىكردند . حضرت شعيب عليه السلام خطاب به ايشان فرمودند: با ترازوى درست، وزن كنيد و چيزهاى مردم را كم ندهيد و در اين سرزمين به فساد مكوشيد . جهت گوشزد كردن مطلق بودن ارزش درست كردارى در توزين و پاسخگويى به طرفداران انديشه «نسبيت ارزشى» ، شعيب عليه السلام گفتمان خويش را بر فطرت انسانى مبتنى كرده و گزاره مذكور را به اصل عمومى «تطابق نظام اجتماعى با نظام تكوين» بر مىگرداند و خطاب به قوم خويش مىفرمايد: «و اتقوا الذى خلقكم و الجبلة الاولين» . طبرى در تفسير كلمه «جبله» مىگويند: جبله به معناى خلقى است كه هر موجودى بر آن خلق منظور شده، پس مخالفتبا آن مبارزه با تكوين الهى است كه سرانجامى جز شكست ندارد . قوم شعيب نيز كه مسحور انحرافات خويش بودند، بدون هيچ استدلالى شعيب را «جادو زده» و بشرى همچون خودشان پنداشتند كه مستحق تكذيب است; بدين ترتيب مستحق عذاب الهى گرديد . انحراف از ارزشهاى مطلق (انحراف اقتصادى) - فروپاشى نظامح) امت محمد صلى الله عليه و آله:
در ابتداى سوره شعرا خداوند با پيامبرش محمد صلى الله عليه و آله حول محور قانونمندى جهان اجتماعى راز دل مىگشايد، بدين عبارت كه «گويا مىخواهى خويشتن را تلف كنى براى اين كه آنان ايمان نمىآورند . اگر مىخواستيم از آسمان آيهاى به ايشان نازل مىكرديم كه گردنهايشان در مقابل آن خاضع شود مىتوانستيم» ، ولى اراده ربوبى بر اين قرار گرفته كه انسانها در پذيرش رسالت آزاد باشند، آزادى فرد تكليف است; به عبارت كلىتر حق و تكليف دو روى يك سكهاند . اى پيامبر، همواره چنين بوده، سنتگرايى و نوناخواهى قلاده گردن امتهاى پيشين است: و ما ياتيهم من ذكر من الرحمن محدث الا كانوا عنه معرضين; پند تازهاى از خداى رحمان به سوى آنان نيامد مگر اينكه از آن روى گردان شدند . پس تو اى رسول گرامى، با الگوى نظرى تطابق جهانى اجتماعى با جهان طبيعى مىتوانى ارزشهاى مطلق را كشف كرده و بر آنها پاى فشارى - ارزشهاى جهان شمولى همچون ناهمجنسگرايى و عدالت در توزين، اگر ناديده گرفته شود نظام اجتماعى فروخواهد پاشيد - و با مقايسه جوامع پيشين مىتوانى به آفتهاى جوامع واقف گشته و از سنت گرايى غيرعقلانى بپرهيزى و بنياد دينى پويا و مبتنى بر ارزشهاى مطلق (به لحاظ زمانى - مكانى) را بنا نهى . با عطف توجه به سرگذشت امتهاى هفتگانه پيش از امت محمد صلى الله عليه و آله، مىتوان به طور خلاصه عوامل شكست جوامع، كه عكس قضيه همان شاخصهاى توسعه (يعنى عناصر محورى سازنده نظام) است را در جدول ذيل ذكر كرد كه الگويى از دو نوع، روش شناخت را نمايان مىسازد . با ملاحظه جدول، مدلى به دست مىآيد كه مبتنى بر بررسىهاى تجربى - تاريخى است كه به روش در «زمان» صورت پذيرفته . ولى با توجه به همزمان بودن قوم لوط عليه السلام با قوم ابراهيم عليه السلام، روش «همزمان» نيز تاييد مىشود، يعنى جهت كشف قانونمندى به روش مقايسه سه حالت متصور است:1) در زمان يا تاريخى; 2) همزمان يا در مكان;3) روش تركيبى، كه قرآن كريم جهت صحه گذاشتن به هر سه روش، به روش سوم استناد شده است .نتيجهگيرى
1 . مفهوم «جامعه» از ديدگاه قرآن، مفهومى تشكيكى و ذو مراتب است . خانواده، قبيله، اهل دهكده، پيرامون يك دين، ساكنان يك سرزمين وسيع . . . زير مجموعه اين مفهوم هستند . 2 . افراد انسانى بر اثر بر همكنشهاى اجتماعى ماهيت جداگانهاى پيدا مىكنند كه اين ماهيت گرچه به لحاظ كلامى، آزادى افراد را سلب نمىكند، ولى به آنها ويژگىهاى خاصى مىبخشد كه به لحاظ اجتماعى محدود مىگردند . 3 . ساختارهاى اجتماعى بر اثر كنشهاى متقابل اجتماعى شكل مىگيرد و حركت از سمت فرد به سوى جامعه بوده و شكلگيرى جامعه طى اين فرايند صورت مىگيرد; از اينرو افراد مىتوانند در اين فرآيند نقش محورى ايفا كنند، همچون سلاطين و پيامبران; از اين رو الگوى نظرى «زيمل» جهت تفسير گزارههاى تناقض نماى «فردگرايانه» و «جمع گرايانه» قرآن كريم تناسب دارد . 4- از ديدگاه انديشمندان اسلامى جوامع داراى قانونمندىهاى قابل كشف هستند . 5- قرآن كريم جهت كشف قوانين اجتماعى، روش مطالعه مقايسهاى را معتبر دانسته است و ضمن دستور به «سير در زمين» و ملاحظه سرنوشت جوامع، نمونههايى از اين روش را ارائه كرده است كه رساترين الگوى ارائه شده در سوره «شعراء» منعكس مىباشد . 6- با استفاده از مدلهاى به دست آمده از شيوه مقايسهاى، مىتوان به تحليل جامعه خاص پرداخت كه الگوى اين روش، بنا به مقتضاى اسلوب قرآنى، در مورد قوم سبا به اختصار صورت گرفته است . 7- براى نمونه جامعه «سبا» به روش تحليلى بررسى شده و شاخصهايى همچون رشد اقتصادى، توسعه همه جانبه، عدالت اجتماعى، امنيت، بهداشت محيط، توسعه سياسى سهولت ارتباطات و خرد ورزى به عنوان عناصر سازنده جامعه توسعه يافته تلقى شدهاند و همچنين قوم موسى عليه السلام، قوم ابراهيم عليه السلام، قوم نوح عليه السلام، قوم عاد عليه السلام، قوم ثمود، قوم لوط، اصحاب ايكه به روش تطبيقى مورد بررسى قرار گرفته و متغيرهايى همچون استبداد، سنت گرايى كوركورانه، شخصت نگرى، اشرافيت، از خود بيگانگى توده، انحرافات جنسى و انحراف اقتصادى به عنوان عامل فروپاشى نظام ياد شدهاند .1) حجةالاسلام والمسلمين كريم خانمحمدى، عضو هيات علمى دانشگاه باقرالعلوم عليه السلام . 2) بقره آيه 2 . 3) جورج ريتزر، نظريه جامعهشناسى در دوران معاصر، ترجمه محسن ثلاثى، (تهران: علمى، چاپ دوم، 1374) ص 41 . 4) رونالد ان لوين، آينده بنيانگذاران جامعهشناسى، ترجمه غلام عباس توسلى (تهران: قومس، چاپ اول، 1373) ص 84 . 5) لوئيس كوزر، زندگى و انديشه بزرگان جامعهشناسى، ترجمه محسن ثلاثى (تهران: علمى، چاپ سوم، 1370) ص 187- 191 . 6) رونالد ان لوين، پيشين . 7) مرتضى مطهرى، جامعه و تاريخ (قم: صدرا، چاپ 13) ص 17- 23 . 8) همان، ص 21 . 9) اعراف آيه 34; «لكل امة اجل فاذا جاء اجلهم لايستاخرون ساعة و لايستقدمون» . 10) جاثيه آيه 28; «كل امة تدعى الى كتابها» . 11) انعام آيه 108; «زينا لكل امة عملهم» . 12) محمدتقى مصباح، جامعه و تاريخ از ديدگاه قرآن (تهران: مركز چاپ و نشر سازمان تبليغات اسلامى، چاپ دوم، 1372) ص 44 . 13) همان، ص 45 . 14) ژرژ گورويچ، جبرهاى اجتماعى و اختيار يا آزادى انسانى، ترجمه حسن حبيبى (ايران: فاروس، چاپ اول، 1353) ص 20- 60 . 15) محمد تقى مصباح، پيشين، ص 127 . 16) آنتونى گيدنز، جامعهشناسى، ترجمه منوچهر صبورى (تهران: نشرنى، چاپ سوم، 1376) ص759- 769 . 17) (توليد نا خالص ملى) (Gross National Product 18) نحل آيه 112 . 19) سباء آيه 15 . 20) ناصر مكارمشيرازى (زير نظر)، تفسير نمونه (تهران: دارالكتب الاسلاميه، چاپ شانزدهم، 1362) ج 18، ص 58 . 21) سبا آيه 19 . 22) نحل آيه 112 . 23) سبا آيه 18 . 24) همان . 25) همان، آيه 15 . 26) ناصر مكارم شيرازى، پيشين . 27) در قرآن نام ملكه سبا ذكر نشده ولى طبق روايات نام وى «بلقيس» بوده است . 28) نمل آيه 22، 23، 27، 28، 29، 32، 33، 34، 35، 36، 41، 42 . 29) محمدمهدى شمسالدين، مسائل حرجة فى فقه المراة (بيروت: مؤسسه المنار، چاپ اول، 1377) ج 1، ص 38 . 30) محمدحسين طباطبايى، الميزان، ترجمه سيد محمد باقرموسوى (قم: دفتر انتشارات اسلامى، چاپ اول، 1367) ج 16، ص 365 . 31) مكارم شيرازى، پيشين . 32) شعراء آيه 7 . 33) همان، آيات: الف - (8- 9) ب - (67- 68) ج - (103- 104) د - (121- 122) ه - . (139- 140) و - (158- 159) ز - (174- 175) ح - (190- 191 .) 34) غلامعباس توسلى، نظريههاى جامعهشناسى (تهران: سمت: چاپ دوم، 1370) ص 64 . 35) محمدتقى مصباح