مباني رشد و لوازم آن در قرآن كريم
دكتر محمدكاظم شاكر استاديار دانشگاه قمچكيده
نوشتاري را كه در پيش روي داريد تفسيري است از مباني رشد و احكام و مسائل آن كه بيشتر با تكيه بر آيات قرآن كريم و در برخي موارد با استشهاد به روايات فراهم آمده است . نويسنده معتقد است كه جامعنگري، انتخاب احسن و خردورزي از لوازم رشد فردي و اجتماعي است . در اين مقاله رابطه بين «اطاعت» ، «ولايت» و «رشد» به اين صورت ترسيم شده كه اين سه بسان هرمي هستند كه رشد در راس آن و اطاعت و ولايت در قاعده آن است . بنابراين ولي غير رشيد، ولايتش ساقط است و اطاعت از اوامر غير رشيد هيچ وجه شرعي و عقلي ندارد . نويسنده ملاكهاي رشد را شرع، عقل و رويه عقلا معرفي كرده است . وي بر آن است كه استفاده از روش آزمايش و خطا براي رسيدن به رشد، امري لازم است . نيز تاكيد كرده است كه پذيرش لوازم رشد، با پذيرش برخي آسيبهاي فردي و اجتماعي همراه است . بنابراين نبايد به خاطر برخي آسيبها، راه رشد و لوازم آن را سد كرد و رهروان را به درجازدن و گرد خود چرخيدن و بيراهه رفتن واداشت .كليد واژهها:
مفاهيم قرآن ، رشد، اطاعت، ولايت، آزمايش .1) مقدمه
در بسياري از واژهها و مفردات قرآن كريم مفاهيمي فراهم آمده كه ويژه كاربردهاي خاص وحياني است . از اين رو براي دستيابي به مراد خداوند، علاوه بر توجه به معناي وضعي و كاربردي الفاظ در كلام عرب، بايد به ادبيات خاص قرآني نيز توجه كرد . توجه به مصاديق و نيز سياق آيات، ميتواند دريچهاي براي راهيابي به فرهنگ و ادبيات قرآن كريم باشد . در اين نوشتار برآنيم تا فهم خود را از معنا و مصداق رشد و رشيد در فرهنگ ديني و قرآني بيان كنيم . در آغاز، معناي لغوي رشد در زبان عربي و فارسي و تفاوت مصداق رشيد را در كاربردهاي اين دو زبان حكايتخواهيم كرد . آن گاه با استناد به آيات قرآن ، تعريفي از رشد ارايه خواهيم داد . سپس به لوازم، احكام و مسائل مربوط به رشد خواهيم پرداخت .2) معناي لغوي رشد
ابن فارس (ت 395 ق) مينويسد: «سه حرف «ر ش د» بر راستي راه دلالت دارد و به مقاصد راهها، «مراشد» گفته ميشود» [1]. اين واژه در مقابل واژه غي است و غي در اصل به معناي فرو رفتن در جهل است» [2]. برخي از معاجم باتوجه به معناي وضعي و كاربردي رشد، آن را اينگونه تعريف كردهاند: رشد عبارت است از رسيدن به حقيقت امر . رشيد نيز به كسي گفته ميشود كه تدابير او در بستري استوار به غايت و كمال مطلوب رسد [3]. در زبان فارسي رشد كردن به معني نمو كردن است [4] و رشيد به معناي شجاع و دلير است . نيز در فارسي رشيد را به معني خوش قد و قامت استعمال كنند، چنانكه گويند: فلان كس جواني است زيبا و رشيد . در عربي به جاي آن «رشيق» گويند و مصدر آن نيز رشاقت است [5]. خليل مينويسد: «پسر يا دختري را كه از نظر اندام متعادل باشد، رشيق گويند» [6]. در متون اسلامي نيز رشد به معناي جسماني به كار نرفته است، لذا در توصيف برخي از افرادي كه به رشد نرسيدهاند، گفته شده است: «. . . كبيرة غير رشيدة» [7].3) معاني رشد در ادبيات قرآني
آنچه مسلم است رشد در قرآن به معناي رشد جسماني نيست . واژه رشد در فرهنگ قرآني از واژههاي حوزه عقل و فكر انسان است . رشد، كمال عقل است; از اين رو نميتوان كسي را كه عاقل است، رشيد ناميد . با نظر در آيات قرآن كريم ميتوان گفت: سه عنصر در مفهوم رشد نهفته است; جامعنگري، انتخاب احسن، خردورزي و اقامه برهان . با اين بيان، رشيد كسي را گويند كه اولا عقلي جامعنگر داشته باشد، ثانيا از ميان راههاي مختلف، قادر به انتخاب احسن باشد، ثالثا انتخابش مبتني بر حجت و برهان باشد . اكنون به بيان مستندات قرآني هريك از اين سه عنصر ميپردازيم .1- 3) جامعنگري
از آيات سوره كهف در داستان خضر و موسي عليهما السلام فهميده ميشود كه لازمه رشد در هر امري، احاطه فرد به جوانب مختلف آن امر است . خداوند در آيه 65 سوره كهف ميفرمايد: «ما به خضر دانشي خاص آموختيم» . در آيه بعد اين دانش ملازم يا زمينهساز رشد معرفي شده است، (1) آنجا كه موسي عليه السلام به خضر عليه السلام ميگويد: «هل اتبعك علي ان تعلمن مما علمت رشدا» ; (آيا تو را پيروي كنم بر اينكه مرا از آنچه به تو آموختهاند بياموزي تا به رشد راه يابم) و از آيه 68 همين سوره فهميده ميشود كه يكي از لوازم رشد، «احاطه خبري» به موضوعاتي است كه مورد تصميمگيري است . خضر عليه السلام در استدلال بر اين كه چرا موسي عليه السلام نميتواند در همراهي با او شكيبا باشد ميگويد: «كيف تصبر علي مالم تحط به خبرا» [كهف68] ; (چگونه بر آنچه كاملا آگاه نيستي، شكيبايي كني). دايره اطلاعات خضر عليه السلام فراتر از اطلاعات موسي عليه السلام بود، لذا او از اموري آگاه بود كه موسي عليه السلام آگاهي نداشت و همين باعثشده بود، كه خضر عليه السلام در هر مورد عملي رشيدانه انجام دهد; اما موسي عليه السلام كه از آن اطلاعات بيبهره بود، آن عمل را ناپسند و قبيح بداند . به طور مثال وقتي خضر عليه السلام كشتي را سوراخ كرد، موسي عليه السلام آن را با اين عبارت تقبيح كرد: «لقد جئتشيئا امرا» [كهف71] ; (براستي كاري ناپسند انجام دادي). بنابراين روشن شد كه وقتي انسان از همه جوانب كاري كه «ميخواهد انجام دهد، اطلاع نداشته باشد، ممكن است كاري صحيح را قبيح و يا كار قبيحي را نيكو بشمرد . پس اولين ركن رشد يافتگي، داشتن تصور صحيح از جوانب و عواقب امور است . تاكيد قرآن و سنتبر تدبر و عاقبت انديشي در امور نيز به همين رو است . گاهي انتخاب راه ورود در امري، مستلزم ديدن راههاي خروجي است . در حديثي از امام صادق عليه السلام آمده است: «نزد هر كاري درنگ كن تا راه ورود آن را از راه خروجش بشناسي; پيش از آنكه بدان دستبيازي و پشيمان شوي» [9].2- 3) انتخاب احسن
خداوند در آيه ششم سوره نساء پس از آنكه همگان را از سپردن اموال به دستسفيهان باز داشته است، ميفرمايد: «وابتلوا اليتامي حتي اذا بلغوا النكاح فان آنستم منهم رشدا فادفعوا اليهم اموالهم» (و يتيمان را تا وقتي كه به [سن] نكاح ميرسند، بيازماييد! اگر آنان را رشيد يافتيد، مالهايشان را به آنان برگردانيد). طبق ظاهر اين آيه، تاز ماني كه يتيم به رشد نرسيده، نميتوان اموالش را در اختيارش گذاشت تا در آن تصرف كند . اما براي رسيدن به جواب اين سؤال كه چه وقت ميتوان گفت: او به رشد رسيده است و ميتواند در اموالش تصرف كند، كافي استبه وظيفه ولي يا قيم نظري بياندازيم كه اموال يتيم به او سپرده شده است . او موظف است در تداول مال يتيم، بهترين شيوه ممكن را برگزيند تا منافع او را به نحو احسن تامين كند . خداوند ميفرمايد: «ولا تقربوا مال اليتيم الا بالتي هي احسن» [انعام 152] ; (به مال يتيم نزديك مشويد، جز به گونهاي كه بهتر باشد). پس ميتوان از اين دو آيه چنين نتيجه گرفت كه وقتي يتيم خود بتواند مال خود را از ميان راههاي مختلف در راه صحيحتر بكار بندد، به رشد رسيده است . بنابراين «انتخاب احسن» ركن ديگر رشد است كه در همه امور، چه در حوزه انديشه و يا در حوزه گفتار و رفتار بايد ملاك عمل باشد .3- 3) خردورزي و اقامه برهان
چنانچه كساني در راه صحيح قدم بردارند، اما اگر از آنها پرسيده شود كه چرا در اين راه گام برميداريد، جوابي قانع كننده ارائه ندهند، اينگونه افراد را نميتوان رشيد ناميد . بنابراين داشتن حجت و برهان از لوازم رشد است . به تعبير قرآن ، كساني كه به اقوال مختلف گوش فرا ميدهند و از بهترين آنها پيروي ميكنند، اولواالالباب هستند; پس انتخاب رشيدانه آن است كه به عقلي خالص، جامعنگر و پخته (لب) متكي باشد . در قرآن آمده است كه، وقتي جوانان رشيدي به نام اصحاب كهف از حسن انتخاب پروردگار خود به قاطعيتسخن گفتند كه: «ربنا رب السموات والارض لن ندعوا من دونه الها» [كهف 14] ; (پروردگار ما پروردگار آسمانها و زمين است ما جز او خدايي را نميخوانيم)، در ادامه، سوء انتخاب قوم خود و حجت نداشتن آنها را اينگونه بيان كردند: «هؤلاء قومنا اتخذوا من دونه آلهة لولا ياتون عليهم بسلطان بين» [كهف 15] ; (اينان قوم ما هستند . خداياني جز خداي يگانه را برگزيدند; در حالي كه دليلي روشن بر آن ندارند). «سلطان بين» دليلي است كه بتواند بر ادعاهاي مخالف آن غلبه و برتري پيدا كند . پس بايد بر انتخاب گزينهها در هر زمينهاي كه باشد حجت داشته باشيم . اگر خضر عليه السلام راهي را انتخاب كرد كه موسي عليه السلام در نظر اول آن را تقبيح نمود، در نهايتبا بيان دليل محكم و خلل ناپذير خود، موسي عليه السلام را قانع كرد . بنابراين رشيد كسي است كه بتواند: اولا، راههاي مختلف را در نظر بگيرد و جوانب و عواقب هركاري را ببيند; ثانيا، راه بهتر را برگزيند; ثالثا، آن راه صحيح را با حجت و برهان قاطع به اثبات برساند; لذا نميتوان انديشه و عملي را پيش خود برتر دانست و با تحكم بر ديگران تحميل كرد كه چه بسا برتر بودن آن خيالي بيش نباشد; چنانكه خداي متعال درباره گروهي ميفرمايد: «يحسبون انهم يحسنون صنعا» [كهف 104] (ميپندارند كه كاري نيك ميكنند) و يا در جايي ديگر ميفرمايد: «افمن زين له سوء عمله فرآه حسنا» [فاطر 8] ; (پس آيا آنكه كار بدش آراسته شده و آن را نيك ميبيند).4) ابراهيم عليه السلام، اسوه رشد
يكي از نمونههاي بارز رشد، حضرت ابراهيم عليه السلام است كه خداوند او را به عنوان اسوه معرفي كرده است [ممتحنه 4]. خداوند درباره او ميفرمايد: «و لقد آتينا ابراهيم رشده من قبل» [انبياء 51] ; (و ما پيش از اين ابراهيم را رشد داديم). نمونهاي از موارد رشد ابراهيم عليه السلام، جدال احسن او با كفار و مشركان است . او يكايك خدايان دروغين چون ستاره و ماه و خورشيد را كه قومش ميپرستيدند، مطرح ميكند و با حجت و برهان رد ميكند: «تلك حجتنا آتيناها ابراهيم علي قومه» [انعام 83] ; (آن حجت ماست كه به ابراهيم داديم تا بر قومش اقامه كند) و در نهايت، با قاطعيت اعتقاد احسن را اينگونه بيان ميكند كه: «اني وجهت وجهي للذي فطرالسموات والارض حنيفا و ما انا منالمشركين» [انعام 79] ; (من رويم را حقگرايانه به سوي كسي گردانيدم كه آسمانها و زمين را آفريد و من از شرك آورندگان نيستم).5) احكام و مسائل رشد
با غور و وارسي در آيات كريمه قرآن و نظر به ارتباطهاي موجود بين رشد و موضوعات ديگر، ميتوان احكام و مسائلي را از قرآن كريم استنباط كرد كه در اينجا به برخي از آنها ميپردازيم .1- 5) ارتباط رشد با اطاعت و ولايت
از آيات قرآن كريم به خوبي استفاده ميشود كه فقط امر رشيد مورد اطاعت قرار ميگيرد . ولايت تنها براي كسي محقق است كه رشيد باشد . به عبارتي ميتوان گفت كه رشد در راس هرم اطاعت و ولايت قرار دارد . در سوره هود ميخوانيم: «ولقد ارسلنا موسي بآياتنا و سلطان مبين الي فرعون و ملائه فاتبعوا امر فرعون و ما امر فرعون برشيد» [هود 97 و 98] ; (و ما موسي را با آيات خود و حجتي روشن به سوي فرعون و اشراف قومش فرستاديم . اما فرمان فرعون را پيروي كردند و حال آنكه فرمان فرعون رشد يافته نبود). ملاحظه ميكنيم كه خداوند پيروي قوم فرعون از دستورهاي او را تخطئه ميكند، به اين جهت كه امر فرعون رشيد نبوده است . بنابراين از امري ميتوان تبعيت كرد كه بر مبناي رشد باشد و اين مطلب در جميع مراتب اطاعت و ولايتحاكم است . در اسلام اطاعت از پدر و مادر واجب شناخته شده است، اما اين امر منوط به آن است كه آنها فرزند را به راه رشد دعوت كنند، ولي اگر راهي را نشان دهند كه به طور مسلم خلاف راه خداست، نبايد اطاعت كرد . خداوند با همه تاكيدهايي كه بر احترام و احسان به پدر و مادر دارد، در اينگونه موارد صريحا انسان را از اطاعت پدر و مادر نهي ميكند . در سوره لقمان ميفرمايد: «و ان جاهداك علي ان تشرك بي ما ليس لك به علم فلا تطعهما» [آيه 15] ; (و اگر كوشند كه آنچه را بدان آگاه نيستي، شريك من قرار دهي، از آنان اطاعت مكن). اطاعت زن از شوهر نيز در فقه اسلامي در همين چارچوب پذيرفتني است . يعني اگر طبق آيه «الرجال قوامون عليالنساء (2) » [نساء 34]، مديريتخانواده را بر عهده مرد گذاشته است، اطاعت زن از او در مواردي است كه دستورهاي او بر خلاف رشد نباشد . اطاعت دختران از پدر و جد پدري در ازدواج نيز در همين چارچوب قابل توجيه است; با اين توضيح كه دختران معمولا كمتر از پسران در اجتماع حضور دارند; در نتيجه، بسياري از دسيسهها را تجربه نميكنند; لذا ممكن استبا كم توجهي به جوانب امر خطير ازدواج، ناخودآگاه در دام افراد شياد گرفتار آيند; به همين جهت استفاده از تجربه و خيرخواهي پدر و جد پدري در اين مورد در راستاي رشد است; اما اگر پدر يا جد پدري بخواهد بدون دليل او را از ازدواج با فرد صالح و دلخواه خودش باز دارند، دادگاه صالح اين حق را از آنها سلب خواهد كرد و به دختر اجازه ازدواج بدون اذن آنها را خواهد داد (3) و اين امر در فتاوي فقهاي ما نيز آمده است [10].2- 5) ملاكهاي رشد
رشد داراي ملاكهايي است كه ميتوان هر امري را با آن سنجيد . به نظر نگارنده ملاكهاي عمده رشد عبارتند از: شرع، عقل و سيره عقلاء . در اينجا هريك را به اختصار توضيح ميدهيم . الف) شرع: بي شك آييني كه از جانب خدا نازل شده، عين رشد است و مخالفتبا آن نشانه سفاهت . خداي تعالي فرمود: «من يرغب عن ملة ابراهيم الا من سفه نفسه» [بقره130] ; (هيچكس از آيين ابراهيم روي نگرداند، مگر آنكه نابخرد باشد). قرآن ، سنت رسول الله صلي الله عليه و آله وسلم، گفتار و رفتار معصومان عليهم السلام همگي ملاك رشد محسوب ميشوند و اين نكته در آيات و روايات مورد تاكيد است . موارد ذيل از آن جمله است: - «انا سمعنا قرآنا عجبا يهدي الي الرشد» [جن 2] ; (ما قرآني شگفت را گوش داديم كه به رشد راه مينمايد). - علي عليه السلام درباره رسول خدا صلي الله عليه و آله وسلم فرمود: «سيرته القصد و سنته الرشد» [11] ; (سيره او ميانه روي و سنت او رشد است). - در زيارت جامعه كبيره آمده است كه: «كلامكم نور و امركم رشد» [12] ; (سخن شما نور و فرمان شما رشد است). بنابراين امري كه به طور قطع خلاف شرع باشد، خلاف رشد نيز خواهد بود; به طور مثال، پدر يا مادر نميتواند فرزند خود را از نماز خواندن باز دارد يا در زماني كه دفاع از كيان اسلام و كشور واجب است، او را از آن باز دارد . ب) عقل: يكي ديگر از معيارهاي اصلي رشد عقل است . مراد از عقل در اينجا آن است كه به عنوان يكي از منابع فقه به شمار ميآيد . همان كه گفته شده است: «كلما حكم به العقل حكم به الشرع» (4) . از اين عقل به قوه تشخيص حسن و قبح تعبير ميشود . در متون روايي بر اين ملاك نيز تاكيد شده است: - علي عليه السلام ميفرمايد: «كفاك من عقلك ما اوضح لك سبيل غيك من رشدك» [13] ; (خردمندي تو همين بس كه برايت راه سرگرداني را از رشد باز شناساند). - در احاديث معصومان عليهم السلام آمده است: «اصاب العاقل بالرشد» [14] ; (خردمند با رشد يافتن به راه درست ميرود). «استرشدوا العقل ترشدوا» [15] ; (از خرد رشد بخواهيد، تا رشد يابيد). «لا تسترشد الي الحزم بغير دليل العقل» [16] ; (بدون راهنمايي خرد به دور انديشي رهنمون نميشوي). بنابراين اگر كسي بر خلاف عقل حكم كند، امر او رشيد نيست و در نتيجه مطاع نيز نخواهد بود . به طور مثال، اگر پدر يا مادر فرزند خود را به كاري امر كند كه آن كار، تكليف فوق طاقتبه شمار ميآيد، امر آنها غير رشيد است . ج) سيره عقلا: روش عقلا در خصوص موضوعي مطرح است كه نه شرع درباره آن دستور خاصي دارد و نه آن از موارد حسن و قبح عقلي است . در اينگونه امور، رشد در عدم مخالفتبا روش عقلاست . بديهي است كه روش عقلا نبايد با شرع مخالف باشد . به نظر ما رواياتي كه مشورت با عقلا را از مصاديق رشد دانسته، بر پيروي از روش عرفي و عقلايي تاكيد مي ورزد; مانند موارد ذيل: - «مشاورة العاقل الناصح رشد و يمن و توفيق من الله، فاذا اشار عليك الناصح العاقل فاياكوالخلاف فان في ذلك العطب» [17] ; (مشورت با عاقل خيرخواه، رشد و بركت وتوفيقي از جانب خداست . پس اگر او به تو راهي را نشان داد، از مخالفتبا آن برحذر باش، زيراكه هلاكت در پي دارد). از ظاهر اين روايات استفاده ميشود كه مراد از عقل در اينجا، عقل كلامي و فلسفي نيست . حضرت امام خميني (ره) در موضوع اذن پدر يا جد پدري براي ازدواج دختر باكره ميفرمايد: «چنانچه پدر يا جد پدري دختر را از ازدواج با كسي كه از نظر شرع و عرف كفو اوست، باز دارند، كسب اجازه آنها لزومي ندارد» [18]. ملاحظه ميكنيم كه در اين جا تشخيص كفو بودن به عرف واگذار شده است . خلاصه آنكه، چنانچه انسان همه جوانب امور را بسنجد و عقل و شرع و عرف عقلا را ميزان سنجش قرار دهد و خودخواهي و استبداد راي را كنار بگذارد، قطعا در راه رشد ركتخواهد كرد . علي عليه السلام در وصيتبه محمدبن حنفيه فرمود: «من لم يعط نفسه شهوتها اصاب رشده» [19] ; (هر كه خواهش نفس را برنياورد، به رشدش خواهد رسيد) و در حديثي آمده است: «الرشد في خلاف الشهوة» [20] ; (رشد در مخالفتبا خواهش نفس است).3- 5) ارتباط رشد با آزمايش و خطا
همه انسانها مانند حضرت خضر عليه السلام يا پيامبران و اولياء نيستند كه به شيوه علملدني بهرشد و كمال برسند، بلكه نوع افراد انساني بايد با ورود تدريجي در امور، قدرت و توانايي تشخيص خوب از بد و احسن از غير احسن را بدست آورند . خداوند درباره يتيم به ما دستور ميدهد كه آنها را از قبل از بلوغ مورد آزمايش قرار دهيد: «و ابتلوا اليتامي حتي اذا بلغوا النكاح (5) » [نساء 6]. ابتلاي يتيم به اين معناست كه به تدريجبه او امكانات و اختيار معاملات كوچك داده شود و خطاهاي او اصلاح شود تا آنكه بعد از بلوغ، به حدي برسد كه خود صلاح و فساد خويش را به نحو احسن تشخيص دهد و اموال خود را در راه باطل مصرف نكند . اين امر به يتيم و معاملات و عمليات مالي و اقتصادي اختصاص ندارد و مهمترين راه رسيدن به رشد در همه زمينهها ابتلا و آزمايش و اصلاح خطاهاست . اگر ميخواهيم جواناني رشيد در صحنههاي مختلف سياسي، اجتماعي و فرهنگي داشته باشيم، بايد به فرزندانمان در كودكي و نوجواني به فراخور سن و ديگر تواناييها و استعدادهايشان، اختيارات و مسؤوليتهايي بدهيم و آنها را آزاد بگذاريم تا خود انتخاب كنند . البته نبايد فراموش كرد كه والدين و مربيان در فرآيند آزمايش و خطا و اصلاح خطاهاي رفتار و عمل آنها داراي نقش ممتازي هستند .4- 5) نقش مشورت در رشد
همانطور كه گفتيم اولين ركن رشد، جامعنگري است . مشورت در اين زمينه ميتواند ياور انسان باشد . محدوديتهاي فكري در هر انساني، مانع از آن ميشود كه بتواند همه جوانب امور را به روشني بنگرد; لذا استفاده از عقول ديگران باعث ميشود كه زواياي تاريك امور روشن شود (6) و آنگاه با روشن شدن همه جوانب ميتوان به انتخاب احسن دست زد . همان طور كه قبلا گذشت مشورت با خردمندان خيرخواه مايه رشد است . نتيجه آنكه، جامعهاي كه فرهنگ استبداد راي بر افراد آن حاكم باشد، خصوصا اگر اينامر در بخشهاي مختلف مديريتي از مديريتخانواده تا مديريتهاي كلان باشد، رشد يافتگي آن را چندان نميتوان اميد داشت . 5- 5) نقش آموزش خوبيها و بديها در فرآيند رشد گرچه در تعليم و تربيتبايد اصل را بر آموزش خوبيها گذاشت، اما در بسياري از موارد لازم است كج راههها نيز شناسانده شود تا راه رشد از راه غي به خوبي تفكيك شود . خداوند ميفرمايد: «فالهمها فجورها و تقويها» (7) [شمس 8] و نيز ميفرمايد: «و هديناه النجدين» (8) [بلد10]. علي عليه السلام ميفرمايد: «اعلموا انكم لن تعرفوا الرشد حتي تعرفوا الذي تركه» [22] ; (بدانيد تا رشد نيافته را نشناسيد، رشد را نخواهيد شناخت). لازم استبر اين نكته تاكيد كنيم كه گاهي ممكن است آموزش بديها و معرفي بدان، بدآموزي داشته باشد، ولي ايجاد زمينههاي رشد و انتخاب احسن، اقتضاي معرفي و آموزش اين امور را نيز دارد . به طور مثال، اگر فرزند خردسال يا نوجوان در محيطي قرار دارد كه افرادي در آن محيط، سخنان ناشايستبر زبان جاري ميكنند يا اعمال ناپسندي را انجام ميدهند، بايد براي جلوگيري از آلوده شدن او، آن سخنان و اعمال ناپسند را به او معرفي كرد و علت قبح و ناپسندي آنها را تبيين نمود . اگر چنين كنيم، احتمال آلودگي او بسيار كم خواهد بود . حتي در مواردي فرد آموزش ديده، با گفتار و رفتار بد مخالفت كرده، بدكردار را به گفتار و رفتار نيك رهنمون ميكند . اما چنانچه چنين آموزشي به فرزندمان ندهيم، در مقابل آن سخنان و اعمال ناشايست، حالت انفعالي به خود خواهد گرفت . در اين صورت، دور كردن او از آن رفتارهاي بد، بسيار مشكل خواهد بود .6) نتيجه
با توجه به بحثهاي قبلي، به نكاتي چند دست مييابيم: نكته اول: در تعريف رشد بيان شد كه لازمه رشد، انتخاب احسن است . قرآن كريم بر احسن بودن قول و فعل و انديشه تاكيد ميورزد . خداوند كه ولي مرشد است، بندگان را به نيكوترين وجه آفريده و به بهترين دين و حكم و شريعت و قول و عمل راهنمايي كرده است: - «لقد خلقنا الانسان في احسن تقويم» [تين 4] ; (انسان را در بهترين شكل آفريديم). - «و من احسن من الله حكما» [مائده 50] ; (و كدام حكم از حكم خدا بهتر است). - «الله نزل احسن الحديث» [زمر 22] ; (خدا بهترين سخن را نازل كرده است). - «نحن نقص عليك احسن القصص» [يوسف 3] ; (ما بهترين داستانها را بر تو ميخوانيم). در مقابل، خداوند از بندگان خود ميخواهد كه به لازمه رشد كه انتخاب احسن است توجه كنند و قول و فعل و انديشه خويش را بر اين مبنا استوار سازند: - «قل لعبادي يقولوا التي هي احسن» [اسراء 53] ; (به بندگانم بگو: سخني كه بهتر استبگويند). - «وجادلهم بالتي هي احسن» [نحل 125] ; (و با آنان به گونهاي كه بهتر است، جدال كن). - «ولاتجادلوا اهل الكتاب الا بالتي هي احسن» [عنكبوت 46] ; (با اهل كتاب تنها به گونهاي كه بهتر است، جدال كنيد). - «ليبلوكم ايكم احسن عملا» [ملك 2] ; (تا بيازمايد كه كدامتان نيكوكارتريد). - «فبشر عبادالذين يستمعون القول فيتبعون احسنه» [زمر 18] ; (بندگاني را كه سخن را ميشنوند و از بهترش پيروي ميكنند، مژده ده). نكته دوم: ورود هركسي در هر كاري به بهترين صورت مستلزم اين است كه قبلا همه راههاي ممكن را سنجيده باشد و اين نيازمند دو امر مهم است; يكي از آن دو مربوط به افراد است و ديگري مربوط به حكومت و نهادهاي حكومتي و اجتماعي است . آنچه مربوط به افراد است اين است كه اولا، به همه جوانب و عواقب و نتايج كار توجه كنند . ثانيا، با مشاوره از ديدگاههاي ديگران بهره برند و آنچه مربوط به جامعه و حكومت است اين است كه اولا، در هر زمينهاي اطلاعات كافي در اختيار افراد جامعه قرار دهند . به طور مثال بايد در زمينه هريك از رشتههاي تحصيلي دانشگاهي اطلاعات كافي در اختيار دانش آموزان و اولياء آنها قرار داد تا بتوان انتظار داشت كه آنان بهترين رشته مناسب با وضعيتخود را انتخاب كنند . ثانيا، حكومت و نهادهاي وابسته به آن بايد فضايي را ايجاد كنند كه در هر زمينهاي، همه ديدگاهها مطرح شود . بايد صاحبان انديشه بي هيچ دغدغهاي و براحتي بتوانند حاصل انديشه خود را به جامعه عرضه كنند . اگر به عدهاي فرصت اظهارنظر داده نشود يا امكانات لازم براي عرضه ديدگاههايشان در اختيارشان قرار نگيرد يا به گونهاي عمل شود كه به جهت ملاحظاتي از اظهار نظر خودداري كنند و يا احساس كنند كه تصميم گيرندگان به اظهار نظر ديگران كاري ندارند، چگونه ميتوان انتظار داشت كه قانون گذاران و مديران و مجريان هريك در حوزه فعاليتخود به بهترين شكل عمل كنند . البته ممكن است جامعه و حكومت در ايجاد چنين فضايي دچار آسيبهايي شود . اما نبايد از اين آسيب هاي جزئي بيم داشت و امر مهم تري را از دست داد . پذيرش بسياري از امور ارزشي مستلزم پذيرش برخي آسيب هاي فردي يا اجتماعي است; اما بايد آنها را با همه لوازمشان پذيرفت . به طور مثال ، مشورت يكي از امور ارزشي است كه در دين بر آن تاكيد شده است . اما گاهي با كسي مشورت ميكنيم و نظر او را بر نظر خود ترجيح ميدهيم . ولي بعدا ميفهميم كه اگر به نظر خودمان عمل ميكرديم نتيجه بهتري ميگرفتيم . روشن است كه اين امر نميتواند مجوزي باشد تا ما از آن پس مشورت را به كناري گذاريم و استبداد راي را سرلوحه كار خود قرار دهيم . پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم در جنگ احد با افرادي مشورت كردند و نهايتا به نظر آنها عمل كردند و نتيجه آن شد كه مسلمانان در جنگ شكستخوردند . با وجود اين بعد از جنگ احد آياتي از قرآن كريم نازل شد و خداوند پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم را به مشورت با مردم مامور كرد: «فاعف عنهم واستغفرلهم و شاورهم فيالامر» [آل عمران 159] ; (از آنان درگذر و برايشان آمرزش خواه و با آنان در كارها مشورت كن). بنابراين نبايد نتيجه سوءبرخي مشورتها سبب شود، اصل مشورت مخدوش گردد; زيرا مشورت عليرغم برخي آسيبهاي احتمالي، يك ارزش است . نكته سوم: رشد در عموم انسانها با ابتلاء حاصل ميشود . بنابراين بايد افراد را در هرزمينهاي تمرين داد . رشد سياسي افراد منوط به تمرين دادن آنها در امور سياسي است . بايد به آنها فرصت اظهار نظر داد و نيز بايد نظرهايشان را عالمانه و حكيمانه نقد و اصلاح كرد تا روز به روز بر اتقان انديشه و عملشان افزوده شود . اگر ميخواهيم فرزندانمان اجتماعي باشند، بايد با نظارتي خردمندانه از ابتدا به تدريجبه آنها فرصت دهيم تا در اجتماع و نهادهاي اجتماعي حضور يابند و به دلخواه وانتخاب خود، با افراد ارتباط برقرار كنند . اجتماعي شدن امري نيست كه در يك روزحاصل شود . نكته چهارم: اطاعت و تبعيت، رفيق راه رشد هستند . اگر راهي را از نظر عقل يا شرع يا عرفعقلا، راه رشد تشخيص داديم، به گام نهادن در آن مجازيم و گرنه، وظيفه ديگري داريم . اگر راه غي استبايد مخالفت كنيم و اگر ترديد داريم، بايد تحقيق كنيم . (9) در روايات فراواني از رسول گرامي اسلام و ائمه اطهار عليهم السلام بر اين امر تاكيد شده است . به عنوان نمونه، امام صادق عليه السلام فرمود: «انما الامور ثلاثة: امر بين رشده فيتبع، و امر بين غيه فيجتنب و امر مشكل يرد علمه الي الله و الي رسوله» [23] ; (كارها سه نوعاند: يكي آنكه مايه رشد بودنش روشن است، پس در خور پيروي است و ديگر آنكه گمراهكنندگياش آشكار است، پس بايد از آن دوري كرد و ديگر آنكه تشخيص آن دشوار است و بايد درباره آن از [كتاب] خدا يا [سنت] پيامبرش راهنمايي گرفت). نكته پنجم: يكي از ثمرات رشد، ثبات امر است . وقتي تصميم گيرندگان همه راههاي ممكن را ملاحظه نكرده و صلاح و فساد هريك را با موازين صحيح نسنجيده باشند، هر روز نظري را برميگزينند و با اين كار امور مهم را دچار نوسان و تشتت ميكنند . اما وقتي در آغاز به همه راهها توجه داشته باشند، در نهايت نظري را برميگزينند كه كمتر دچار تغيير و نوسان ميشود . در پايان، اين مقال را با كلامي از رسول رشد و كمال، حضرت محمد مصطفي صلي الله عليه و آله وسلم بسان ختامي مسك خاتمه ميدهيم . آوردهاند كه رسول خدا صلي الله عليه و آله وسلم در نمازش اين دعا را ميخواند: «اللهم اني اسالك الثبات في الامر و العزيمة علي الرشد» [24] (خدايا از تو ثبات در كار و عزم بر رشد ميخواهم). 1) در مورد نقش نحوي «رشدا» اختلاف نظر وجود دارد . برخي آن را مفعول دوم براي فعل «ان تعلمن» دانستهاند و برخي آن را مفعولله براي فعل «اتبعك» گرفتهاند و نيز برخي آن را تمييز دانستهاند [8]. البته هيچ كدام از اين نظرها به اصل استدلال ما خدشهاي وارد نميكند . 2) مردان بر زنان سلطه دارند . 3) ماده 43 قانون مدني چنين است: «نكاح دختر باكره اگرچه به سن بلوغ رسيده باشد، موقوف به اجازه پدر يا جد پدري اوست و هرگاه پدر يا جد پدري بدون علت موجه از دادن اجازه مضايقه كند، اجازه او ساقط و در اين صورت دختر ميتواند با معرفي كامل مردي كه ميخواهد با او ازدواج نمايد و شرايط نكاح و مهري كه بين آنها قرار داده شده، پس از اخذ اجازه از دادگاه مدني خاص به دفتر ازدواج مراجعه و نسبتبه ثبت ازدواج اقدام نمايد» [اصلاحي 14/8/70]. 4) هر چه را عقل بدان حكم دهد، شرع بدان حكم خواهد داد . 5) و يتيمان را تا وقتي به [سن] زناشويي برسند، بيازماييد . 6) علي عليه السلام فرمود: «من شاور الرجال شاركها في عقولها» [21]: (هر كه با اشخاص مشورت كند، با آنان در خردهايشان شريك شود). 7) خداوند به جان آدمي بديهايش و راه پرهيز از آنها را الهام كرد . 8) و ما به او راههاي خوب و بد را نشان داديم . 9) گاهي ممكن است، تشخيص فردي با مصالح اجتماعي معارضت داشته باشد . در اين صورت بديهي است، راه رشد آن است كه به اقتضاي مصالح اجتماعي عمل شود .1) احمدبن فارس، معجممقاييس اللغة، بيروت، الدارالاسلاميه، 1410 ه . ق، ج 2، ص 398 . 2) ر . ك، همان، ج 4، ص 399 و احمدبن محمدفيومي، المصباحالمنير، قم، مؤسسه دارالهجرة، 1405 ه ق . ص 457 . 3) مجمعاللغة العربيه، معجم الفاظ القرآن الكريم . تهران، انتشارات ناصر خسرو، چاپ دوم، 1363 ه ش . ج1، ص 482 . 4) علياكبر دهخدا، لغتنامه، تهران، مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، چاپ اول از دوره جديد، 1373 ه . ش . ج7 ، ص 10642 . 5) همان، ص 10649 . 6) خليلبن احمد فراهيدي، ترتيب كتاب العين، انتشارات اسوه، چاپ اول، 1414 ه . ق . ج1، ص 680 و نيز ر . ك . اسماعيلبن حماد جوهري الصحاح، بيروت، دارالعلم للملايين، چاپ سوم، 1404، ه . ق . ج 4، ص 1482 ابن منظور، لسان العرب، بيروت، داراحياء التراث العربي، چاپ اول، 1408 ه . ق . ج 5، ص 221، 7) محمدبن حسن حرعاملي، وسايل الشيعه، ج 14، ص 213 . 8) ر . ك . احمدبن يوسف حلبي (ت 756 ق)، الدرالمصون في علوم الكتاب المكنون، دمشق، دارالقلم، 1411 ه . ق . ج7، ص 525، محيالدين درويش، اعراب القرآن الكريم و بيانه، دمشق، دارابن كثير، 1408 ه . ق . ج 5، ص 631 و ج 5، ص 631 . 9) ميرزا حسين نوري; مستدرك الوسائل، چ 2، بيروت، مؤسسة آل البيت لاحياءالتراث، 1408ق، ج 11، ص 306 . 10) ر . ك . امام خميني، تحريرالوسيله، ج 2، ص 392 . 11) نهجالبلاغه، خطبه 94 . 12) ر . ك . محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج 22، ص 616، ج 36، ص 100، ج 102، ص132 . 13) نهجالبلاغه، قصارالحكم 421 . 14) محمدباقر مجلسي، پيشين، ج 1، ص 118 . 15) همان، ج 1، ص 96 . 16) همان، ج 78، ص 7 . 17) محمدبن حسن حرعاملي، پيشين، ج 8، ص 426 . 18) امام خميني، تحريرالوسيله، ج 2، ص 392 . 19) محمدبن حسن حر عاملي، پيشين، ج 11، ص 199 . 20) نهجالبلاغه، خطبه 147 . 21) همان، قصارالحكم 161 . 22) محمدباقر مجلسي; پيشين، ج 17، ص 371 . 23) همان، ج 2، ص 221 و 258، ج 72، ص 206، ج 77، ص 127 و 131 و 181 ج 78، ص 47 و ج 104، ص 262 . 24) نسائي، سنن، كتاب السهو، حديث 1287 و ر . ك: سنن ترمذي، كتاب الدعوات، حديث3329 .