آزادي در محدوده اسلام
آزادي بيان، در حقيقت زير مجموعه آزادي اجتماعي و سياسي است. اين گونه آزادي، در چارچوب مباني اعتقادي به نحو كامل در اسلام وجود دارد. آزادي بدون اين مبنا، مورد نظر اسلام نيست. در دموكراسي غربي چيزي به نام مباني اعتقادي و ارزش ها وجود ندارد؛ بنابراين، الگو قرار دادن آن آزادي در نظام اسلامي خطا است.در اسلام مباني و ارزش هاي مسلم و ثابتي وجود دارد كه ساختار آزادي را مشخص مي كند. به تعبير مقام معظم رهبري مدظله: «همين آزادي اجتماعي كه اين قدر در اسلام ارزش دارد، اگر در خدمت ضايع كردن فراورده هاي ارزشمند معنوي يا مادي يك ملت به كار گرفته بشود، مضرّ است... ارزش ها و حقايق ثابت مسلّم اين آزادي را محدود مي كند.»1بايد بر اين نكته نيز تأكيد داشته باشيم كه نبايد آزادي فلسفي را با آزادي سياسي اشتباه گرفت و اين گونه گفت كه: چون بشر آزاد آفريده شد، پس در عرصه سياست هم آزاد مطلق است!!روسو، متفكر مشهور فرانسوي مي گويد: «همه افراد بشر مساوي آفريده شده اند... كسي كه از آزادي صرف نظر كند، از مقام آدميت، از حقوق و حتي از وظايف بشري صرف نظر نموده و هيچ چيزي نمي تواند اين خسارت را جبران نمايد.»2همو گويد:«طبيعت، انسان را آزاده آفريده، ولي جامعه او را بنده گردانيده است. طبيعت، انسان را خوشبخت ايجاد كرده ولي جامعه او را بدبخت و بيچاره نموده است.»3طرف داران آزادي مطلق و دموكراسي غربي از اين غافلند كه در آدمي تنها عقل حاكم نيست، بلكه هواهاي نفساني نيز هست كه اگر مراقبت نشود عقل به راحتي تسليم توفان سهمگين خواهش هاي نفساني و اسير خودخواهي ها و زياده طلبي ها مي گردد. تجربه نشان داده است دموكراسي غرب نه تنها ابتلاها و نارسايي هاي فراوان براي بشر به ارمغان آورده، بلكه ارزش و شخصيت انسان ها را مسخ نموده است.
آزادي مطلق نكني هيچ هوس
كز وي نرسد زيان به آزادي كس
آزادي سودمند آن باشد و بس
اي مرغ چو آزاد بر آيي زقفس
آزادي سودمند آن باشد و بس
آزادي سودمند آن باشد و بس