آيين سالکان از ديدگاه اميرمؤمنان (ع) - آیین سالکان از دیدگاه امیر مومنان (ع) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

آیین سالکان از دیدگاه امیر مومنان (ع) - نسخه متنی

علی محیطی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

فرهنگ جهاد ـ ش21 و 22، پاييز و زمستان 1379

آيين سالکان از ديدگاه اميرمؤمنان (ع)

علي محيطي

حضرت علي ـ عليه السلام ـ فرمود:

«الإشتغال بتهذيب النّفس أصلح.»

«اشتغال به خودسازي بهترين کار است.»

خودسازي نه تنها بهترين است بلکه صلاح و فلاحِ انسان در گروِ خودسازي و سلوک الي الله و مجاهده و مبارزه با نفس امّاره است که آن حضرت ـ عليه السلام ـ فرمودند:

«بالمجاهدة صلاحُ النّفس.»

«در اثر مجاهده و مبارزه با نفس امّاره است که نفس، اصلاح مي­شود.»

حضرت در کلام نغز ديگري راه اين مجاهده و مبارزه را بيان فرمودند:

«إن زکّاها بالعلم و العمل فقد شابهتْ جواهرأوائل علَلَها.»

«اگر با بال علم و عمل به تزکيه و تهذيب نفس همّت گماشت، همچون ملائکه خواهد شد.»

قرآن کريم که خود بهترين دستور العمل سلوک و عرفان است مي­فرمايد:

«قد أفلح من زکّيها و قد خاب من دسيّها»

«اگر کسي خويشتن را ساخت و تزکيه کرد به يقين رستگار شده است و اگر از آن غفلت ورزيد و گرفتار دسيسه­هاي شيطاني شد به يقين زيان کرده است.»

بالاترين هدف ارسال تمامي پيامبران الهي، خودسازي و تخلق مردم به اخلاق الهي است. قرآن کريم در اين باره مي­فرمايد:

«هو الّذي بعث في الأمّيين رسولاً منهم يتلوا عليهم آياته و يزکّيهم و يعلّمهم الکتاب و الحکمة»

«اوست خدايي که پيامبرانش را در بين مردم بي­سواد، و از خودشان فرستاد تا با تلاوت آيات الهي به تزکيه آنان و تعليم کتاب الهي و دانش و حکمت بپردازند.»

در اين آيه شريفه تزکيه و تعليم هر دو مطرح است، البته با مقدم داشتن تزکيه بر تعليم، چه اين که علم به تنهايي، نه تنها بي­فايده بلکه مضّر است، همان طور که تهذيبِ بدون علم، جاهلانه و بي­ثمر است.

بزرگ استاد اخلاق دوران، حضرت امام خميني ـ قدس سره ـ در اين باره نوشته است:

«جوانان ننشينند تا گرد پيري سر وروي آنان را سفيد کند، تا شما جوان هستيد، مي­توانيد کاري انجام دهيد... اگر شما درس بخوانيد ممکن است عالم شويد ولي بايد بدانيد که ميان مهذّب و عالم خيلي فاصله است... تا فرصت از دست نرفته بيدار شويد، در مرحله اوّل در مقام تهذيب و تزکيه نفس و اصلاح خود برآييد.» با توجه به اهميت مطالب و با سيري در اقيانوس ژرف و بي­کران نهج البلاغه، مطالبي را طي چند موضوع تقديم خوانندگان ارجمند مي­کنيم:

1ـ دوري از گناه

يکي از راه­هاي عملي خودسازي که در آغاز راه ضروري است، و سبب غلبه بر نفس اماره مي­شود، پرهيز از گناه و خويشتن داري از سقوط در آن است.

حضرت علي ـ عليه السلام ـ در اين باره فرمودند:

«غالبوا انفسکم علي ترک المعاصي تسهل عليکم مقادتها إلي الطّاعات.»

«با پرهيز از گناهان بر نفس خويش غالب شويد تا در طاعات و عبادات از شما اطاعت کند.»

زيرا گناه، غذاي نفس اماره است و سبب تقويت وقوت گرفتن­اش مي­شود، و در نتيجه نفس اماره بر صاحبش غالب مي­شود و در مقابل، ترک گناه سبب نرسيدن غذا به نفس و ضعفش مي­گردد.

علاوه بر اين، گناه سبب آلودگيِ تدريجي نفس نيز مي­شود. حضرت علي ـ عليه السلام ـ در اين باره مي­فرمايد:

«صونوها عن دنس الماثم.»

«نفس خود را از آلودگي هاي گناه حفظ کنيد.»

گناه در مرحله بعد، سبب خواريِ نفسِ انسان مي­شود. حضرت علي ـ عليه السلام ـ در اين باره فرمودند:

«إذا أخذت نفسک بطاعة الله أکرمتها و ان ابتذلتها في معصية الله أهنتها.»

«وقتي که اطاعت خداي را انجام مي­دهي، در حقيقت، خويشتن را گرامي داشته­اي و اگر گناه و معصيت مرتکب شدي، در حقيقت به خويشتن اهانت کرده­اي.»

زيرا کدام اهانت بالاتر از اين که انسان کاري کند كه خود را ذليل نمايد؟

چون اثر گناه رسوايي است که «واعمر قلبي بطاعتک و لا تخزني بمعصيتک»؛ «خدايا قلبم را با طاعتت آباد فرما و مرا با معصيت و گناهم رسوا و خوار مگردان.»

علاوه بر اين، گناه خانمان سوز است و سبب سوختن و نابود شدنِ حقيقتِ انسان مي­شود؛ زيرا گناه قبل از اين که ديگران را از بين ببرد، گنهکار را نابود مي­کند.

آيت الله جوادي ـ دام عزه ـ در اين باره نوشته است:

«گناه قبل از اين که به ديگري ضرر بزند به گنهکار ضرر مي­رساند، همان طور که هيزم پيش از اين که پارچه را بسوزاند، مادّه و بدنه خود را مي­سوزاند، گناه در حقيقت آتش است و قبل از اين که به کسي آسيب برساند، خود گنهکار را مي­سوزاند، از اين رو، قرآن کريم، از ظالمان تعبير به حطَبَ يعني هيزم مي­کند: «و امّا القاسطون فکانوا لجهنّم حطباً»؛ «ظالمان هيزم جهنم­اند.»

عارف بلند آوازه قرون اخير، مرحوم ملاحسينقلي همداني، درباره ضرورت ترک گناه و تقدم آن بر فکر و ذکر و ساير دستورها، نوشته است:

«آن چه اين ضعيف از عقل و نقل استفاده نموده­ام، اين است که، اهم اشيا از براي طالب قرب، جدّ و سعي تمام در ترک معصيت است، تا اين خدمت را انجام ندهي نه ذکرت و نه فکرت به حال قلبت فايده نخواهد داشت... و بدان اگر به دنبال به دست آوردن محبت الهي هستي، با گناه به آن نمي­رسي؛ چون معصيت سبب نفرت مي­شود و نفرت با محبت جمع شدني نيست و اگر فهميدي که ترک گناه و معصيت اوّلِ دين و آخر آن، و ظاهرِ دين و باطن آن است، پس به مجاهدت مبادرت کن.» از اين روي، انسان لازم است نه تنها خود را از گناه ـ که نابود کننده است ـ حفظ کند بلکه خويشتن را به زيور عفّت بيارايد، تا لايق ديدار جانان شود؛ چون عفّت سبب پيدايش محبت مي­شود.

اميرالموحدين علي ـ عليه السلام ـ در اين باره فرمودند:

«حلّواأنفسکم بالعفاف.»

«خويشتن را به پاکدامني بياراييد.»

حضرت در جمله­اي ديگر فرمودند:

«ينبغي لمن عرف نفسه ان يلزم القناعة و العفّة.»

«سزاوار است براي کسي که خود را شناخته هميشه قناعت و پاکدامني را پيشه خود سازد.»

2ـ انجام واجبات

يکي ديگر از نکته­هاي مهمي که در مبارزه با نفس تأثير به سزايي دارد و ضروري است و حتي جزو بالاترين رياضت­ها شمرده شده، دين داري و پاي بندي به دستور­هاي شرع مقدس اسلام، يعني انجام واجبات و ترک محرمات است.

حضرت اميرالموحّدين علي ـ عليه السلام ـ فرمودند:

«الشريعة، رياضة النّفس.»

«دين داري همان راه مبارزه با نفس (رياضت) است.»

دين داري شامل انجام واجبات [نکته محل بحث] و ترک محرمات [نکته قبلي] است؛ چون با عمل به واجبات است که نفس سرکش رام مي­شود. از اين رو حضرت اميرالمؤمنين علي ـ عليه السلام ـ در اين باره فرمودند:

«ذلّل نفسک بالّطاعة.»

«نفس اماره­ات را با انجام واجبات و طاعات الهي رام کن.»

حضرت علي ـ عليه السلام ـ به سبب اهميت واجبات و نقش آن­ها در رام کردن نفس و اميري بر آن، فرمودند:

«طالبوها باداء المفروض عليها»؛ «از نفس­ات انجام واجبات را بخواه.» که مبادا در انجام واجبات کوتاهي کند. از اين رو فرمودند:

«إيّاکم و ان تقصّروا عن أداء الفرائض.»

«مبادا در انجام واجبات کوتاهي کنيد.»

حضرت در حديثي ديگر دليل اين نهي، را بيان مي­فرمايد که، انجام واجبات بالاترين عمل است:

«من أفضل الأعمال إکتساب الطّاعات.»

«يکي از بالاترين اعمال، انجام واجبات الهي است.»

از اين رو، حضرت اميرالمؤمنين علي ـ عليه السلام ـ به فرزندش محمد حنفيه درباره انجام واجبات وصيت کرده است:

«بر تو باد به تلاوت قرآن و انجام واجبات و شناخت راه­هاي حلال و حرام و امر و نهي نسبت به آن.»

از آن جايي که انجام طاعات الهي نه تنها بالاترين عمل است بلکه سبب نجات نفس و بالاترين خدمت به آن نيز محسوب مي­شود، حضرت اميرالموحدين علي ـ عليه السلام ـ با اشاره به آثار پر بار انجام واجبات فرمودند:

«خدمة النّفس... إجهادها بالعبادات و الطّاعات و في ذلک نجاةُ النّفس.»

«يکي از راه­هاي خدمت به نفس وادار کردن او به تلاش در انجام عبادات است که نجات نفس از هوس­ها در آن است.» انجام واجبات سبب نجات نفس از عذاب الهي و جهنم مي­شود. حضرت اميرالزاهدين علي ـ عليه السلام ـ در اين باره فرمودند:

«وقوا انفسکم من عذاب الله بالمبادرة إلي طاعة الله.»

«با انجام واجبات و طاعات الهي خويشتن را از عذاب دوزخ خداوند نجات دهيد.»

3ـ قرآن

يکي از نکته­هاي بسيار مهم براي خودسازي ـ بعد از انجام واجبات و ترک محرمات ـ آشنايي و انس با قرآن است؛ زيرا بهترين برنامه خودسازي در قرآن است، قرآن سرتاسر نور است و دستور و يکپارچه دستور العمل انسان سازي است. حضرت استاد علامه حسن زاده آملي ـ دام عزه العالي ـ مي­نويسد:

«ما، در عرفان عملي، دستورالعملي، جز قرآن نداريم و روايات و ادعيه که از اهل بيت عصمت ـ عليهم السلام ـ صادر شده همه رشته­هايي هستند که از درياي قرآن منشعب شده همه مرتبه نازله قرآن­اند.»

حضرت اميرالموحدين علي ـ عليه السلام ـ فرمودند:

«تعلّموا القرآن فانّه ربيع القلوب و استشفوا بنوره فانّه شفاء الصُّدور.»

«قرآن را فراگيريد زيرا بهار دل­هاست و به نور آن، شفا جوييد؛ چون شفاي دردهاي دل­هاست.»

قرآن تجلي گاه صفات جمال و جلال الهي است. حضرت اميرالموحدين علي ـ عليه السلام ـ که خود قرآن ناطق و مظهر صفات لايزال الهي است، در اين باره فرمودند:

«فتجّلي لهم سبحانه في کتابه من غير أن يکونوا رأوه.»

«پس خداي سبحان در کتاب خود بي آن که او را بنگرند تجلي کرده است و خود را به بندگانش شناسانده است.»

سيد ابن طاووس در اين باره نوشته است:

«بدان که قرآن اقيانوسي بي­پايان، چگونه اين چنين نباشد در حالي که مظهر و تجلي گاه فيض الهي است.»

مرحوم علامه ميرزا حبيب الله هاشمي خويي در شرح اين جمله نوشته است:

«فتجلّي لهم سبحانه، يعني خداوند در کتابش به صورت آشکار ظاهر شده است و عده­اي گفته­اند منظور از کتاب، عالم ايجاد [کتاب تکوين] است و چون لفظ تجلّي، موهمِ ظهورِ با رؤيتِ با چشم است آن حضرت بلافاصله فرمودند:

من غير أن يکونوا رأوه ، يعني خداوند براي بندگانش تجلي کرده و ظاهر شده است نه براي ديده سر [بَصَر] بلکه براي ديده دل [بصيرت]، از طريق نشان دادن قدرتش و يادآوري مصنوعات و مخلوقاتش، تذکر حکمت و عجايب خلقش همان طور که خداوند متعال در قرآن مي­فرمايد: «انّ في خلق السّماوات و الأرض و اختلاف اللّيل و النّهار...»؛ در خلقت زمين و آسمان و گردش شب و روز ... آيات و نشانه­هاي خداوند است.»

مرحوم علامه محمد تقي جعفري در شرح جمله بالا نوشته شده است:

«درست است که مردم با بعثت پيامبر اکرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ خدا را با چشم سر نديدند و اين يک امر محال است ولي کلمات خداوندي در قرآن مجيد تا آن جا که مردم بتوانند از استعدادِ خدايابيِ خود استفاده کنند، خدا را براي آنان قابل شهود ساخت و کلماتِ عُلياي خداوندي، علم و قدرت و ديگر صفات جمال و جلال کبريايي را قابل دريافت نمود.

اين کلمات خبر از هستي و جريان آن داد که هيچ مخبري جز خالق آن هستي نمي­تواند چنين خبر از هستي بدهد. واقعيات را آن چنان روش [روشن] ساخت که با هيچ وسيله و ابزاري نمي­توان به آن­ها رسيد، انسان را در هم? ابعاد و سطوح و استعدادها و سرمايه­هايي که دارد به کدامين فعليت­ها و کمالات مي­تواند برسد، چنان بيان فرمود، که فروغِ ربّانيِ حاصل از معرفتِ انسان بدان گونه که خدا طرح فرموده است، براي هر انسان آگاه قابل شهود مي­باشد. قرآن، حبل المتين الهي است؛ قرآن بهترين دوست و پند دهنده است؛ قرآن« بهترين هادي و هدايت کننده است؛ قرآن گوينده­اي است که دروغ نمي­گويد. بنابراين، قرآن با اين ويژگي­ها شايسته محبت و رفاقت است.»

حضرت امير الموحدين علي ـ عليه السلام ـ در اين باره فرمودند:

«فاسئلوا الله به وتوجّهوا إليه بحبّه.»

«پس آن چه از خدا مي­خواهيد به وسيله قرآن بخواهيد و با دوستي قرآن به سوي خدا توجه کنيد.»

از آن جا که محبت و رفاقت با قرآن مقدمه عمل کردن به دستورهاي قرآن است، فرمودند:

«الله الله في القرآن لا يسبقکم بالعمل به غيرکم.»

«خدا را، خدا را، در توجه قرآن، نکند ديگران در عمل به آن از شما پيشي بگيرند.»

يعني حلال و حرامتان را از قرآن ياد بگيريد و به آن عمل کنيد.

آن حضرت ـ عليه السلام ـ در جمله­اي بدان تصريح فرمودند:

«عليکم بعدا القرآن أحلّوا حلاله و حرّموا حرامه... فانّه شاهد عليکم.»

«اي مردم بر شما باد، به اين قرآن، به حلالِ آن معتقد باشيد و از حرام آن دوري کنيد؛ به محکمات آن عمل کنيد و متشابهات آن را به عالمانش واگذاريد و بدانيد که قرآن شاهد بر شماست.»

چون قرآن در اين جا شاهد است و در قيامت شهادت مي­دهد و شفاعت يا شکايت مي­کند، حضرت علي ـ عليه السلام ـ فرمودند:

«واعلموا أنّه شافع مشفّع و قائل مصدقّ وانّه من شفع له القرآن يوم القيامة شفّع فيه...»

«بدانيد قرآن شفاعت کننده­اي است که شفاعتش پذيرفته مي­شود و گوينده­اي است که سخنش تصديق مي­شود، آن کس که قرآن در قيامت شفاعتش کند مورد شفاعت واقع مي­شود و هر کس، قرآن از او شکايت کند گواهي­اش ضد او پذيرفته مي­شود.»

اهميت قرآن از شفاعت و شکايت و شهادت بالاتر است؛ چه اين که حقيقتِ قرآن درجات و مدارج انسان است. قرآن نردبان عروج و تکامل انسان است، درجات انسان در قيامت بر حسب قرآن و آيات آن است. حضرت اميرالزاهدين، علي ـ عليه السلام ـ در اين باره به فرزندش محّمد حنفيه سفارش فرمودند:

«بر تو باد به تلاوت قرآن و عمل به آن و انجام واجبات و شناخت راه­هاي حلال و حرام و امر و نهي آن، بر تو باد به شب زنده­داري با قرآن و تلاوت آن در شب و روز؛ زيرا قرآن پيمان خداست با خلقش، پس لازم است مسلمان در هر روز به اين پيمان بنگرد گرچه به خواندن پنجاه آيه از آن باشد.

بدان اي پسرم! درجات بهشت به حسب آيات قرآن است و روز قيامت به قاري قرآن مي­گويند: قرآن بخوان و از درجات تکامل آن بالا برو، در بهشت بعد از پيامبران و صديقان هيچ کس بالاتر از قاريان قرآن نيست.»


4ـ ذکر

يکي از نکته­هايي که براي خودسازي هميشه بايد آن را مدّ نظر داشت، حضور در محضرِ حضرتِ حق و پرهيز از غفلت از خداوندِ متعال است؛ زيرا انسان پيوسته بايد هدف را که لقاء اوست مدّ نظر داشته باشد تا به راه انحراف نرود و از مقصد باز نماند. به تعبير جناب حافظ شيرازي:




  • حضوري گر همي خواهي ازو غايب مشو حافظ
    متي ما تلق من تهوي دع الدّنيا و اهملها



  • متي ما تلق من تهوي دع الدّنيا و اهملها
    متي ما تلق من تهوي دع الدّنيا و اهملها



آن چه براي رسيدن به اين مهم کمک شاياني مي­کند، ذکر است، ذکر پر فروغ­ترين مشعلِ فروزانِ راه سلوک و استوارترين مرکب بزم انس و صعود و عمده­ترين عامل بر طرف کننده غفلت و قوي­ترين ايجاد کننده هدايت است. حضرت اميرالذاکرين علي ـ عليه السلام ـ در اين باره فرمودند:

«لا هداية کالذّکر.»

«هيچ راهنمايي و هدايتي همچون ذکر خداوند تبارک و تعالي نيست.»

چون ذکر نور است، و خاصّيت نور هدايت است. اما آن چه در اين جا مهم است، آداب و شرايط ذکر است.

آداب و شرايط ذکر

ذکر داراي آداب و شرايط فراواني است، در اين مجال به دو مورد آن اکتفا مي­کنيم:

الف ـ توجه و حضور در ذکر؛

ب ـ تداوم ذکر.

الف ـ توجه و حضور در ذکر

به تعبير ديگر پرهيز از غفلت در وقت ذکر گفتن. حضرت اميرالذاکرين علي ـ عليه السلام ـ در اين باره فرمودند:

«لا تذکر الله سبحانه ساهياًَ، و لا تنسه لاهياً و اذکره کاملاً.»

«از سر غفلت، خداي را ذکر نگو، و خداي را فراموش نکن و از سر لهو ذکر نگو، بلکه خداوند را به طور کامل ذکر بگو.»

حضرت ذکر کامل را اين گونه شرح مي­دهند:

«يوافق فيه قلبک لسانک و يطابق إضمارک إعلانک و لن تذکره حقيقة الذّکر حتّي تنسي نفسک في ذکرک و تفقدها في أمرک.»

«ذکر کامل، ذکري است که در آن قلبت، زبانت را همراهي کند و باطنت با ظاهرت هماهنگ باشد، بلکه بالاتر از آن حقيقت ذکرو ذکر حقيقي آن است که در وقت ذکر، خودت را فراموش کني بلکه از آن هم بالاتر، ذکرت را هم نبيني.»

اين حديث شريف به مراتب مختلف ذکر اشاره دارد که به اجمال عبارت است از:

يک: ذکر ظاهري يا ذکر زباني؛

دو: ذکر باطني يا ذکر قلبي؛

سه: فنا در ذکر [حتّي تنسي نفسک في ذکرک]، خود را نديدن؛

چهار: فنا از فناي ذکر [و تفقدها في أمرک]، ذکر خود را نيز نديدن و محو جمال حضرت حق شدن.

علماي علم اخلاق به تبع اين گونه احاديث تقسيم­هاي ديگري نيز درباره ذکر بيان کرده­اند، اما علامه حسن زاده ـ دام عزه العالي ـ ذکر حقيقي را اين گونه معنا کرده است:

«ذکر به معني فراموشي غير خداست و کلمه طيبه لااله الا الله ذکر معجوني است، مرکب از نفي و اثبات که با نفي (لااله) همه چيزهايي که سبب پيدايش و توليد مفاسد مي­شود زايل شده مثل امراض قلب و وابستگي­هاي روحاني، و با اثبات (الا الله) صحت و سلامت قلب­ها از رذايل اخلاقي حاصل مي­شود.»

سخن علامه حسن زاده آملي ـ دام عزه العالي ـ ناظر به حديث بالا از حضرت علي ـ عليه السلام ـمي­تواند باشد، همان طور که شرحي زيبا بر سخن ديگري از حضرت اميرالذاکرين علي- عليه السلام-نيز مي باشد که فرمودند:

«الذّکر ليس من مراهم اللّسان و لا من مناسم الفکر و لکنّه اوّل من المذکور وثانُ من الذکر.»

«ذکر حقيقي، کار زبان و فکر نيست بلکه در حقيقت، ابتدا از خداوند عنايتي و ذکري است و بعد از انسان توّجه و يادي.»

چون حقيقتِ ذکر، ياد و توجه و عنايت است و ذکر لفظي حاکي از آن توجه است. بنابراين، ابتدا بايد از طرفِ خداوند توجه و عنايتي به بنده­اش بشود و گرنه بنده هيچ است، هيچ.

اگراز لطفِ او، توجهي به بنده­اش نباشد، بنده را ياراي گفتن ذکر، و ذاکر بودن نيست.

ـ که اين توجّه عام به همه موجودات، به خصوص انسان­هاست که «بيده ملکوت کل شيء» اين همان رحمت رحمانيّه و عام الهي است ـ پس از اين ذکر و توجه الهي است که انسان قادر خواهد بود، ذکر خداي را انجام دهد و پس از ذکر انسان، خداوند به او عنايت و توجهي خاص مي­کند که خود فرمود:

«فاذکروني اذکرکم»

«مرا ياد کنيد تا شما را ياد کنم.»

ياد خدا در اين مرحله همراه با مغفرت و آمرزش انسان است.

پيامبر اکرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرمودند:

«خداوند در قرآن فرموده است: «فاذکروني...»؛ مرا ياد کنيد با اطاعت دستوراتم تا من هم شما را ياد کنم با مغفرت و گذشت از گناهانتان.»

پس ذکر اول (توجه و عنايت الهي به انسان) از خداست و ذکر دوم (ذکر لفظي و قلبي و انجام واجبات...) از بنده خداست؛ و ذکر سوم (آمرزش گناهان) از خداست.

همان طور که در توبه نيز گفته شده است. توبه عبد محفوف به دو توبه ربّ است چون توبه به معناي بازگشت است. از اين رو، توبه اول (رجوع اول و عنايت الهي به انسان) از طرف خداست که به بنده توفيق عنايت کند. توبه دوم ( رجوع و برگشت از گناهان، آن هم با مراتبش) کارِ بنده است.

توبه سوم (رجوع خداوند به بنده­اش و توجه خاص به او و آمرزش گناهان وي) کارِ خداوند است.

ب: تداوم ذکر

يکي ديگر از آداب مهم ذکر و شرط تأثير گذاري آن، تداوم آن است؛ زيرا همه آثار ذکر مربوط به تداوم آن است. در اثر تداوم است که ذکر از قال به حال و به تدريج از حال به ملکه تبديل مي­شود، اين جاست که ذکر اثر خودش را مي­بخشد. علامه حسن زاده آملي ـ دام عزه العالي ـ در اين باره نوشته است:

«آدمي به ادراکات و افکار و اقوال و اعمالش سازنده خود است و مدرکات او عين هويت و ذات او مي­گردند و ملکاتش متن گوهرِ نفس ناطقه او مي­شوند، لذا جزا نفس عمل است و عمل عين شخص... و محشور با ملکاتش خواهد بود.»

به تعبير زيباي حضرت اميرالمؤمنين ـ عليه السلام ـ در ضرورتِ تداوم ذکر: «إستديموا الذّکر فانّه ينير القلب»؛ «مداومت بر ذکر داشته باشيد، که ذکر مداوم، قلب را روشن مي­کند.» بلکه علاوه بر آن تداوم بر ذکر، غذاي روح مي­شود.

حضرت علي ـ عليه السلام ـ در اين باره فرمودند:

«مداومه الذّکر قوت الأرواح.»

«تداوم بر ذکر، غذاي روح است.»

همان طور که غذاي جسم سازنده جسم است، غذاي روح [ذکر] هم سازنده آن است و حيات بخش آن:

«في الذکر حياةالقلوب.»

«حيات قلب به ذکر و ياد خداست.»

ذکر، علاوه بر اين داراي آثار فراوان ديگري نيز هست که به چند مورد آن اشاره مي­شود.

آثار ذکر

الف: رفع غفلت

ذکر، غفلت را بر طرف کرده و ذاکر هميشه در بارگاه حضرت يار ـ جلّ و علا ـ است.

حضرت علي ـ عليه السلام ـ در اين باره فرمودند:

«بدوام الذّکر تنجاب الغفلة.»

«با ذکر هميشگي غفلت زدوده مي­شود.»

ب: کليد سعادت

ذکر، آن هم تداوم بر آن و به خصوص ذکر حقيقي، کليد سعادت و رستگاري است، حضرت علي ـ عليه السلام ـ در اين باره فرمودند:

«مداومة الذّکر... مفتاح الصّلاح.»

«تداوم بر ذکر، کليد سعادت و رستگاري انسان است.»

ج: جلاء قلب

يکي ديگر از آثار تداوم ذکر، روشن شدن قلبِ انسان ذاکر است.

حضرت اميرالمؤمنين ـ عليه السلام ـ در اين باره فرمودند:

«إستديموا الذّکر فانّه ينير القلب.»

«بر ذکر تداوم داشته باشيد؛ چون، ذکر مداوم قلب را نوراني مي­کند و آن را جلا مي­دهد.»

د: همنشيني با خداوند

ذکر سبب مي­شود، انسانِ ذاکر همنشين خدا باشد، حبيب با محبوبش در ذکر خلوت مي­کند.

حضرت علي ـ عليه السلام ـ در اين باره فرمودند:

«الذّکر مجالسة المحبوب.»

«ذکر و ياد خدا همنشيني با محبوب (خداوند متعال) است.»

هـ: انس و محبت با خداوند

يکي ديگر از آثار بسيار ارزشمند ذکر، ايجاد محبت و انس با خداست و به بيان حضرت علي ـ عليه السلام ـ:

«الذکر مفتاح الأنس.»

«ذکر، کليدِ انس با خداوند است.»

علامه حسن زاده آملي ـ دام عزه العالي ـ در اين باره نوشته است:

«هر چند که محبت و عشق اساس ذکر و دعايند ولي در آغاز از ذکر و مناجات و دعا محبّت به بار آيد و در انجام، محبّت، ذکر و مناجات و دعا و سوز و گداز مي­آورد.




  • در اوّل ذکر آرد انس با يار
    چنان که مرغ تا بيند چمن را
    شود مرغ حق آن فرزانه سالک
    خوش آنگاهي دل از روي تولّي
    چگونه مرغ حق نايد به حق حق
    چو مي­بيند جمال حسن مطلق»



  • در آخر ذکر از انس است و ديدار
    نيارد بستنش آنگه دهن را
    که با ذکر حق است، اندر مسالک
    شرف يابد زانوار تجّلي
    چو مي­بيند جمال حسن مطلق»
    چو مي­بيند جمال حسن مطلق»



بنابراين، ذکر، نشانه و معيار محبوب حق بودن است:

«إذا رأيت الله سبحانه يؤنسک بذکره فقد أحبّک.»

«هر گاه ديدي خداوند تو را با ذکر و يادش مأنوس مي­کند، بدان تو را دوست داشته است. در مقابل، اگر ديدي تو را به خلق مشغول داشته و از ذکرش بيزاري و علاقه­اي به ذکر و ياد خداوند نداري، بدان که مورد غضب خداي واقع شده­­اي.»

/ 1