اصلاحات از منظر امام علی (ع) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اصلاحات از منظر امام علی (ع) - نسخه متنی

عبدالحسین خسروپناه

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید




اصلاحات از منظر امام علي(عليه السّلام)




دانشگاه انقلاب ـ شماره 13، بهار 1380





حجة الاسلام عبدالحسين خسروپناه





عضو هيئت علمي پژوهشگاه فرهنگ و انديش اسلامي





اشاره ؛ مسأل اصلاحات چند صباحي است كه جامعه ايران به ويژه روشنفكران و صاحبنظران و نظريه پردازاني را به خود مشغول كرده است، اميدواريم اين مبحث جديد همانند مباحث گذشته، چون جامعه مدني، آزادي، تساهل، خشونت، مشاركت عمومي، وفاق ملي، ساماندهي اقتصادي و امنيت، دچار آسيب و سياست زدگي نشود و مصلحانه به اصلاح طلبي و اصلاح پذيري بپردازيم واصلاح پذيران را از اصلاح ستيزان تفكيك كنيم. نگارنده در اين نوشتار درصدد بيان اصلاح طلبي از منظر امام علي عليه السّلام است، ولي قبل از ورود در اين بحث و بهره گيري از آن امام همام عليه السّلام بايد در باب چيستي اصلاح طلبي و تفاوت آن با انقلاب خواهي وارتجاع گرايي و محافظه كاري و مردم باوري ، قدري سخن گفت.





پيش زمينه اصلاحات




1ـ در طول تاريخ اسلام ،جريانهاي اصلاح طلب فكري و اجتماعي فراواني بوده اند كه برخي كامياب و بعضي ناكام شده اند.براي نمونه،مي توان به نهضت اصلاح فكري غزالي، نهضتهاي اجتماعي علويان،سربداران ( شيخ خليفه و شيخ حسن)،نهضت فكري و اجتماعي اخوان الصفا،نهضت اخباري گري استر آبادي و نهضتهاي فكري معتزلي واشعري كه به جريانهاي اجتماعي بدل شد،نهضت بيدارگري سيدجمال الدين و شيخ محمد عبده و رشيد رضا،جنبش مشروطيت، نهضت تنباكو، نهضت شيخ محمد حسين كاشف الغطا، سيد عبدالحسين شرف الدين، سيد محمد امين و از همه مهمتر، نهضت امام خميني (ره) اشاره كرد.





2ـ تاريخ شاهد نهضتهاي اصلاح نما و مفسدانه نيز بوده است؛ براي نمونه، مي توان به جنبش بابك خرم دين و نهضت و هابيت محمد بن عبدالوهاب كه با قتل و غارت مردم بيگناه همراه بود، اصلاحات ارضي وانقلاب سفيد پهلوي دوم، اصلاح طلبي بوريس يلتسين با حمله هاي ناجوانمردانه به مردم مظلوم چچن، اصلاحات ميرزا ملكم خان در ايران وسر سيد احمدخان هندي در هندوستان با غربزدگي مطلق، اشاره كرد.





3ـ در ايران، در چند سال اخير، مقوله اصلاحات و اصلاح طلبي از زبان روشنفكران و فرهيختگان جامعه مطرح شده است كه در واقع، برخي از آنها اصلاح طلبي ارتجاع گرا را دنبال مي كنند و طالب تغييرات اساسي جامعه و حركت به دوران غربزدگي شاهنشاهي اند و عده اي اصلاح طلبان منفعت گرا و غايت انديشند و درصدد به دست آوردن اعتبارات مردمي اند ، ولي چندان از اصلاحات راهبردي و كاربردي اطلاعي ندارند و دسته سوم اصلاح طلبان واقع گرايند كه دلسوزانه درصد حل مشكلات و مفاسد اجتماعي اند و اشتباهات در طول زمان را بر اثر غفلتها ، سوء مديريتها وسوء تدبيرها گوشزد مي كنند و خواهان اصلاحات اقتصادي، قضايي، اداري و امنيتي اند.





الف) چيستي اصلاح طلبي




1ـ اصلاح در لغت به معناي سامان بخشيدن و نقطه مقابل افساد به معناي نابساماني ايجاد كردن است. اصلاح و افساد از واژه هاي زوج متضادي است كه در قرآن به كار رفته است.





متعلق اصلاح در قرآن، رابطه ميان دو فرد(اصلاح ذات البين)، محيط خانوادگي و محيط اجتماعي است:





اصلاحات درباره يتيمان : «از تو درباره يتيمان سؤال مي كنند، بگو: اصلاح كار آنان بهتر است و اگر زندگي خود رابا زندگي آنان بياميزيد(مانعي ندارد) آنها بردار شما هستند، خداوند مفسدان را از آن مصلحان باز مي شناسد».





اصلاحات در زمين: «... و در زمين بعد از آنكه اصلاح شده است، فساد نكنيد. اين براي شما بهتر است اگر با ايمان هستيد. «و در زمين پس از اصلاح آن فساد نكنيد، و او رابا بيم و اميد بخوانيد؛ زيرا رحمت خدا به نيكوكاران نزديك است».





اصلاحات با تمسك به كتاب وعبادت: «و آنها كه به كتاب (خدا) تمسك جويند ، و نماز را برپا دارند ، (پاداش بزرگي خواهند گرفت)، زيرا ما پاداش مصلحان را ضايع نخواهيم كرد».





منافقان و اصلاحات مفسدانه: «و هنگامي كه به آنان گفته شود: در زمين فساد نكنيد، مي گويند ما فقط اصلاح كننده ايم ، آگاه باشيد اينان همان مفسدانند ولي نمي فهمند».





2ـ بهبود خواهي يا اصلاح طلبي (reformism) ، در اصطلاحات علوم سياسي جديد، هواداري از سياست تغيير زندگي اجتماعي، اقتصادي يا سياسي با روشهاي ملايم و بدون شتاب است؛ بدين معنا كه انديشه قهر انقلابي كنار گذاشته وخواستار دگرگوني آرام آرام نهادهاي اجتماعي از راههاي دموكراتيك شده است. حزب كارگر انگلستان يا حزب سوسياليست آلمان همين شيوه را پذيرفته ند.





بهبود خواهي، از نظر كلي ، در برابر ارتجاع و محافظه كاري از سويي، و انقلاب خواهي از سوي ديگر قرار مي گيرد. اصلاح ديني ، جنبش مذهبي در اروپاي غربي در قرن شانزدهم به عنوان نهضتي براي اصلاح مذهب كاتوليك شروع شد و به نهضت پروتستان انجاميد.





انقلاب خواهي (revolutionism) هر گونه كردار، روش، نظريه يا نگره اي است كه خواهان و پشتيبان تغيير اساسي و كامل در وضع اجتماعي، سياسي، اقتصادي يا فرهنگي باشد. انقلاب خواهان ضد ارتجاع اند همچنين بهبود خواهان را به سازشكاري با نظام موجود وسستي درعمل متهم مي كنند؛ بنابراين، انقلاب عبارت است از تغيير ناگهاني كه در هر نظم اجتماعي، نهادي و سياسي مستقر ، تحت تأثير نيروهاي معمولاً متشكل و برتر از نيروهاي حافظ نظم موجود، نه در جهت جابجايي افراد، بلكه براي ايجاد نظام جديد به وقوع مي پيوندد. ارتجاع يا گذشته گرايي، در لغت، به معناي بازگشت است و از اين رو مي توان آن را گذشته پرستي و گذشته خواهي نيز ناميد. اين اصطلاح،نامي است يا صنعتي براي كسان، گروهها، حزبها، حكومتهايا طبقه هايي كه مخالف هرگونه دگرگوني در روابط و بنياد اقتصادي، اجتماعي و سياسي كنوني هستند و يا خواستار خنثي شدن بعضي دگرگونيها و بازگشت به گذشته اند، ارتجاع و پيشرفت خواهي در هر جامعه نسبي است و وابسته به مرحله و وضع تاريخ آن جامعه است؛ به عبارت ديگر ارتجاع و واپسگرايي، دفاع از نظام كهنه و فرسوده و رو به زوال و مخالف با پيشرفت و ترقي اجتماعي و نوآوري است؛ همراه با آييني در تفكر كه گرايش به گذشته دارد و خواستار احياي آن است.





در برابر ارتجاع يا گذشته گرايي، به درجات، محافظه كاري، بهبودخواهي و انقلاب خواهي قرار مي گيرد.





محافظه كاري(conservatism) مجموعه اي از انديشه ها ونگرش هاي سياسي است كه نهادهاي كهن و ريشه دار را از آنچه نو نيازموده است، ارزشمندتر مي شمرد. از اين رو، محافظه كاري براهميت قانون ونظم، پيوستگي، سنت، احتياط و نوآوري و اهميت فراداده هاي اجتماعي تكيه مي كند و منكر امكان نابودي مطلق بشر از روي زمين است؛ زيرا ذات بشري را ناقص مي داند. محافظه كاري در سنت سياسي انگلستان پايگاه قوي و مشخصي دارد.





مردم باوري (populism) ، بزرگداشت مفهوم مردم يا خلق است تاحد مفهومي مقدس و باور به اينكه هدفهاي سياسي را بايد به خواست و نيروي مردم، جدا از حزبها و نهادهاي موجود پيش برد. مردم باورها خواست مرد مرا عين حق و اخلاق مي دانند واين خواست را برتر از همه سنجه ها و ساز و كارها (مكانيسمها)ي اجتماعي مي شناسند و برآنند كه مي بايد ميان مردم وحكومت رابطه مستقيم وجود داشته باشد.





تااينجا روشن شد كه نخست: اصلاحات در علوم سياسي تنها به عرصه اجتماعيات راه پيدا مي كند و امورفردي و معنوي را شامل نمي شود. دوم، تعريف اصلاحات در علوم سياسي معاصر با تعريف اصطلاحي قرآني تفاوت دارد. در قرآن، اصلاح در مقابل افساد به كار مي رود؛ يعني سامان بخشيدن و در مسير هدف صحيح حركت كردن؛ در مقابل نابساماني و در مسير انحراف و اعوجاج. اما در اصطلاح علوم سياسي، اصلاحات به معناي تغييرات تدريجي و بدون شتاب با روشهاي ملايم، ولي انقلاب به معناي تغييرات دفعي وزير بنايي با روش قهرآميز يا مسالمت آميز و بدون خونريزي و توسل به اسلحه است. انقلابي كسي است كه با نظم مستقر مخالف است و قوانين ومقررات حاكم را برحق و مشروع نمي داند و درصدد در هم شكستن نظام قانوني است و در صورت لزوم، مي خواهد نظام و حقانيت جديدي را جانشين نظام موجودكند. اين امر نه از طريق انفرادي، بلكه با بسيج همه مردم امكانپذير است.





3ـ گرچه در اصلاحات، تغيير زندگي اجتماعي با روش ملايم و مسالمت آميز قيد شده است، ولي در اينكه آيا اصلاحات درصدد تغييرات مبنايي و بنيادي وزيربنايي است يا اينكه تحولات روبنايي وسطحي را در نظر دارد، در تعاريف، اختلاف ديده مي شود. برخي از اصلاح طلبان خواهان تغييرات زيربنايي هستند، يعني در اين هدف با انقلابيون، تمايزي ندارند، ولي تنها در روش جدا مي شوند و روش تدريجي و مسالمت آميز را بر روش دفعي و قهرآميز ترجيح مي دهند و عده اي نيز طالب تغييرات سطحي و روبنايي هستند.





4ـهربرت ماركوزه، نماينده فكري سوسياليسم انقلابي و كارل پوپر، نماينده اصلاح اجتماعي هستند و سالهاست كه اين دو نظريه اجتماعي در تضاد جدي به سر مي برند و ظاهراً تضاد آنها در روش تغييرات نمايانتر است تا در هدف از تغييرات.





ب) اصلاحات از منظر امام علي عليه السّلام




عصر حاضر در امر اصلاحات با پرسشهاي متعددي روبروست. در درس آموزي از مكتب اميرالمؤمنين بناچار بايد به اين پرسشها دقت عميقي بكنيم؛ براي نمونه، مي توان پرسشهاي ذيل را مطرح ساخت :





آيا از منظر امام علي عليه السّلام، اصلاحگرايي در مقابل انقلابگرايي قرار مي گيرد؟ به عبارت روشنتر، آيا حضرت علي عليه السّلام به تغييرات اجتماعي معتقد بود يا ترقي اجتماعي و نوآوري را بر نمي تابيد و اگر به تغييرات اجتماعي معتقد بود چه هدفي را پيگيري مي كرد؟ آيا روش مسالمت آميز را به كار مي گرفت يا از روش قهرآميز نيز بهره مي برد؟ چه شرايطي براي اصلاحات اجتماعي قائل بود؟ آيا اصلاحات را تنها در عرصه اجتماعيات مي پذيرفت يا امور فردي و اخلاقي و معنوي را نيز نيازمند اصلاحات مي دانست؟ دايره اصلاحات اجتماعي از ديدگاه امام علي عليه السّلام كدام است؟ آيا اصلاحات فرهنگي را مقدم مي دانست يا اصلاحات اقتصادي و سياسي را؟ متولي اصلاحات چه كسي است، دولت يا ملت؟ آيا حضرت علي عليه السّلام اصلاحات قانون را نيز مي پذيرفت يا تنها اصلاحات را در عرصه اجراييات و مجريان مطرح مي كرد؟





در شرايطي كه جامعه گرفتار اختلال و ناموزوني و بي نظمي اجتماعي قرارگيرد، مصلحاني اجتماعي براي فسادزدايي و اصلاح طلبي برمي خيزند، اما داعيان اصلاحگري چه بايد بكنند؟





درسها و آموزه هاي اميرمؤمنان به شرح ذيل ارائه مي شود:





1ـ اصلاحگران بايد توجه داشته باشند، فساد واصلاح جمع ناپذيرند. و آنان كه درصدد اصلاح جامعه هستند، نبايد در زوايايي از برنامه ها و مراحل اجرايي، فساد انديشي كنند، كه «لاصلاح مع افساد»





2ـ در اصلاحات فردي و اجتماعي بايد با مشاوران امين مشورت كرد: «صلاح الرأي بنصح المشير». البته از ميان مشاوران امين، مشورت با دانشمندان در امر اصلاحات اولويت دارد. حضرت علي عليه السّلام در اين زمينه مي فرمايد: با دانشمندان زياد به گفتگو بنشين و با حكما و انديشمندان نيز بسيار به بحث بپرداز. اين گفتگو وبحثها بايد درباره اموري باشد كه با آن وضع كشورت اصلاح مي شود.





3ـ مصلحان اجتماعي قبل از هر چيز بايد به فكر اصلاح فردي خويش باشند؛ زيرا كسي كه از اصلاح نفس خويش ناتوان باشد، از اصلاح امور اجتماعي ناتوانتر است: «اعجزالناس من عجز عن اصلاح نفسه».





حضرت علي عليه السّلام در كنار توصيه به اصلاح فردي، راهكارها و موانع اين ارزش انساني را بيان مي كند. پرهيز از دنياگرايان، همنشيني و مصاحبت با صاحبان خرد، تلاش و مجاهدت، كسب علوم اصلاح زا،عمل صالح، زهد و پرهيز از مطالع دنيوي و غفلت از خدا، صداقت، تعقل ورزي.





4ـ مفاسد و كمبودهاي اجتماعي به نوع رفتار و اعمال افراد جامعه برمي گردد، بر اين اساس، اصلاح جامعه به اصلاح وضعيت نفساني، رواني و اخلاقي افراد جامعه بستگي دارد. و اين نوع اصلاحات نيز با تصحيح نيتها وانگيزه ها تحقيق پذير است. امام مصلحان در اين زمينه مي فرمايد: «و اگر مردم آنگاه كه بلاها نازل و نعمتها از آنها سلب شود، با صدق نيت در پيشگاه خداوند تضرع و با قلبهاي پر محّبت به پروردگار از او درخواست (عفو و كمك ) كنند، مسلماً آنچه از دستشان رفته است، باز خواهد گشت و هر مفسده اي برايشان اصلاح خواهدشد».





5ـ اصلاح ديني و معنوي نيز نزد اميرالمومنين اهميت دارد. حضرت در اين باره مي فرمايد: «مردم چيزي از امور دينشان را براي اصلاح دنياشان ترك نمي كنند، مگر اينكه خداوند آنان را دچار امري زيانبارتر از آن كند.»





هنگامي كه مردم براي اصلاح وضع دنيوي و امور جمعي خود، دين و دينداري را كنار مي گذارند و از فضايل معنوي فاصله مي گيرند به مشكلات و مصايبي افزونتر مبتلا مي شوند. حضرت به مصقلة بن هبيرةالشيباني تأكيد مي كند: «و لاتصلح دنياك بمحق دينك» ( دنياي خود را با نابودي دينت آباد مكن). مولاي متقيان در جريان اصلاح معنوي و ديني، بشر سنتي و امروزي را به تقواي الهي توصيه مي كندو تقوا و ترس از خدا را داروي بيماريهاي قلوب، بينايي دلها، شفاي آلام جسماني و صلاح و مرهم زخمهاي جانها معرفي كند. ونيز مي فرمايد: «كسي كه ميان خود و خدا را اصلاح كند؛ خدا امر دنيايش را اصلاح خواهد كرد و كسي كه از درون جانش واعظي داشته باشد، خداوند حافظي براي او قرار خواهد داد». حضرت از بين بردن زاد و توشه و تباه ساختن معاد را از مصاديق بارز فساد مي داند و ازسخنان و كردارهايي كه باعث فساد دين و آخرت است، پرهيز مي دهد. بر اين اساس، اجتهاد و تلاش را در اصلاح معاد توصيه مي كند و اطاعت الهي را كليد تمام گرهها و صلاح تمام فسادها معرفي مي كند.





6ـ حضرت علي عليه السّلام بر اصلاح فرهنگي توده مردم نيز تأكيد مي ورزد و روش اين نوع اصلاح را امر به معروف ونهي از منكر معرفي مي كند و مي فرمايد: «خداوند ايمان را براي تطهير دل از شرك واجب فرمود. امر به معروف را به منظور اصلاح توده مردم ونهي از منكر را براي بازداشتن بيخردان لازم شمرد». حضرت تلاش در صلاح جمهور را، كمال سعادت جامعه معرفي مي كند و نيازمندي مرد مرا به اصلاحگران فرهنگي بيش از طلا و نقره مي داند. امير مؤمنان به مردم هشدار مي دهد كه با مفاسد آشكار نمي توان به دار قدس و جوار رحمت الهي دست يافت. هيهات كه خداي را دربارة بهشت جاويدانش نمي توان فريفت و جز با اطاعتش نمي توان رضايتش را به دست آورد. نفرين خدا بر آنان باد كه امر به معروف وخود آن را ترك مي كنند و نهي از منكر مي كنند وخود مرتكب آن مي شوند.





7ـ حضرت علي عليه السّلام، اصلاح همراه با عفو و مدارا را از وظايف حكومت مي داند و حق مردم نيازمند است كه حاكمان به صلاح آنان رسيدگي كنند. امام عليه السّلام مي فرمايد: هر يك از نيازمندان به مقدار اصلاح كارشان بر والي حق دارند و هرگز والي از اداي آنچه خداوند او را ملزم به آن ساخته است خارج نخواهد شد، جز با اهتمام و استعانت از خداوند ومهيا ساختن خود بر ملازمت حق وشكيبايي و استقامت در برابر آن، خواه بر او سبك باشد يا سنگين . آنگاه كه حكومت دست تو است، عفو و مداراكن تا عاقبت براي تو خوب باشد. هر نعمتي كه به تو داد نيكو دار و هيچ نعمتي از نعمتها را ضايع وتباه مساز و بايد اثر نعمتهايي كه خدا به تو داده است در تو ديده شود. حضرت به بيان عملكرد خود مي پردازد و مي فرمايد من قصدي جز اصلاح تا حد توانايي ندارم و موفقيت من تنها به لطف خداست و توفيق را جز از خدا نمي جويم. بر او توكل كردم و به او بازگشتم. من از كساني هستم كه در راه خدا از هيچ ملامتي نمي ترسند و نه خيانت مي كنند ونه فساد به راه مي اندازند. حضرت به حاكمان اسلامي توصيه مي كند كه افراد شايسته را به امور حكومتي بگمارند و براي شناخت آنها مي فرمايد: بدان كه افراد شايسته را با آنچه خداوند بر زبان بندگانش جاري مي سازد، مي توان شناخت.





حضرت علي عليه السّلام در بيانات خود براصلاحات اقتصادي تاكيد كرد و نقش نظام اقتصادي و روابط مالي و كيفيت اخذ ماليات وخراج از مردم و حد و حدود آن را در صلاح و فساد اجتماعي گوشزد كرده است.





8ـ امام عليه السّلام در نامه اش به مالك اشتر سفارش مي كند كه به عمران و آبادي شهرها، قصبات، روستاها و قريه ها بپردازد و خراج و ماليات را دقيقاً زير نظر بگيرد، اما به گونه اي كه صلاح ماليات دهندگان منظور باشد، زيرا در بهبودي وضع ماليات و حال ماليات دهندگان، بهبودي حال ديگران نيز نهفته است. و نيز در همين نامه توصيه مي كند كه حقوق كافي به كارمندان پرداخت شود، زيرا در اصلاح خويش تقويت و از خيانت بي نياز مي شوند. در ضمن، اين كار حجتي در برابر آنهايي است كه از دستور، سرپيچي مي كنند و يا در امانت خيانت ها مي ورزند . نكته معنوي كه حضرت از آن گزارش مي دهد اين است كه فساد در نيت به زوال بركت مي انجامد، بنابراين، رابطه مالي مردم با دولت نقش مهمي در صلاح و فساد جامعه دارد.





9ـ حجم قابل توجهي از بيانات حضرت علي عليه السّلام به صلاح و فساد سياسي اختصاص دارد و صلاح وفساد رعيت وتوده مرد مرا به صلاح وفساد واليان و زمامداران مستند مي سازد. و اينك به گوهر كمالات آن امام همام توجه كنيد:





رعيت هرگز اصلاح نمي شود، جز با اصلاح شدن واليان و زمامداران، و زمامداران اصلاح نمي شوند جز با رو به راه بودن رعايا؛ پس آنگاه كه رعيت حق حكومت را ادا و حكومت نيز حق رعايا را مراعات كند، حق در ميانشان قوي و نيرومند خواهد شد.





حضرت در همين خطبه مردم و حاكمان را به رعايت نصيحت بريكديگر و اطاعت فرامين الهي سفارش مي دهد.





حضرت ملك و سلطنت دنيا را پست و ناچيز مي شمارد و احياي دين وصلح و مسالمت شهرها و عملي كردن قوانين و مقررات الهي وامنيت انسانهاي ستمديده را وظيفه مهم حكومت بيان مي كند.





هرگز سنت پسنديده اي كه پيشوايان اين امت به آن عمل كرده اند و ملت اسلام به آن انس و الفت گرفته است وامور رعيت با آن اصلاح مي شود، نقض مكن و نيز سنت و روشي كه به سنتهاي گذشته زيان وارد مي سازد احداث منما.





از بدترين حالات زمامداران در پيشگاه صالحان اين است كه گمان برده شود آنها فريفته تفاخر شده اند و كارشان شكل برتري جويي به خود گرفته است. من از اين ناراحتم كه حتي در ذهن شما جولان كند كه مدح و ستايش را دوست دارم و از شنيدن ان لذت مي برم منـ بحمداللهـ چنين نيستم و اگر ( بفرض) دوست مي داشتم براي خضوع در برابر ذات و عظمت كبريايي خداـ كه از همه كس به ثنا و ستايش سزاوارتر استـ آن را ترك گفتم.





حضرت علي عليه السّلام يكي از فسادهاي سياسي را تفرقه مسلمانان در امر حق و اتحاد دشمن در باطل و اطاعت دشمن از پيشواي خود ونافرماني مسلمانان از رهبر خود مي داند.





توصيه حضرت به آزمايش كردن كارمندان و به كار واداشتن آنها از روي ميل، نه استبداد؛ زيرا به جور و خيانت مي انجامد.





10ـ راهها و روشهاي اصلاحات اجتماعي از منظر امام علي عليه السّلام عبارتند از : نصيحت و ارشاد، تغافل و مدارا، قهرو غلظت، اعتدال و انصاب.









/ 1