منافقان در قرآن
مصطفى قويدل يكى از مسائل مهمى كه در سورههاى مختلفى از قرآن مورد بحث قرار گرفته است، مسأله «نفاق» است و قرآن از گروهى به نام «منافقين» ياد مىكند كه ما در فارسى از آن به «دورو» يا «دو چهره» تعبير مىكنيم. اين گروه كه نه اخلاص و شهامت براى ايمان آوردن داشتند و نه قدرت و جرأت بر مخالفت صريح، در صفوف مسلمانان واقعى نفوذ كرده بودند و از آنجا كه ظاهرى اسلامى داشتند، غالباً شناخت آنها مشكل بود كه قرآن با بيان نشانههاى دقيق وزنده خط باطنى آنها را آشكار مىسازد. از آنجا كه اسلام در طول تاريخ خود بيشترين ضربه را از منافقان خورده است، سختترين حملات خود را متوجّه منافقان ساخته و آنقدر كه آنها را كوبيده هيچ دشمنى را نكوبيده است. نكته حائز اهميت اين است كه هيچ كدام از امامان معصوم(ع) ما توسط كفار و مشركين به شهادت نرسيدهاند و همگى بدست همين منافقان به ظاهر مسلمان شهيد شدهاند كه خود جاى بسى تأمل است. با توجّه به اينكه هر موقع حكومت اسلامى قوىتر بوده بحث نفاق نيز شديدتر شده است مىتوان گفت در واقع عنادهاى منافقان با حاكم اسلامى است. البته در هر عصر و زمانى منافقان وجود داشتهاند ولى در صحنههاى حساس و مراحل مختلف آشكارتر مىشوند. در برخورد با خط نفاق اولين مسأله شناخت است كه قرآن در اين زمينه به روشنگرى پرداخته است. در اين مقاله سعى شده است با بهرهگيرى از قرآن و تفسير ارزشمند نمونه، شناخت منافقان در اين مقطع حساس و شكوفاى تاريخ راحتتر و نحوه برخورد با آنان روشنتر شود. منافق از ريشه «نفق» است. اصل «نفق» به معنى خروج است. نفاق مصدر است به معنى منافق بودن. نفاق صفت افراد بى ايمان است كه ظاهراً در صف مسلمانانند امّا باطناً دل درگرو كفر دارند و منافق كسى است كه در باطن كافر ولى ظاهراً مسلمان است، علت اين تسميه آنست كه منافق از ايمان به طرف كفر خارج شده است. ناگفته نماند كه «نفق» نقبى است در زير زمين كه تسميه منافق از «نفق» به معنى نقب است كه از راهى به دين وارد و از راه ديگر خارج مىشود. بهرحال منافق را از آن جهت منافق گويند كه از ايمان خارج شده است منافق خط زندگى مشخصى ندارد و در ميان هر گروهى به رنگ آن گروه در مىآيد منافق از كافر خطرناكتر و عذاب او در آخرت از كافر سختتر است، زيرا كه به حكم دزد خانگى است و پلى است كه كفار بوسيله آن به خرابكارى در اسلام راه مىيابند. مسأله نفاق و منافقان در اسلام از زمانى مطرح شد كه پيامبر اكرم(ص) به مدينه هجرت فرمود: و تقريباً بعد از حادثه احد زمينه براى فعاليت منافقان آماده شد و اين زمانى بود كه پايههاى اسلام، قوى و پيروزى آن آشكار شد، وگرنه در مكه تقريباً منافقى وجود نداشت. در مدينه اظهار مخالفت بطور آشكار، مشكل و گاه غير ممكن بودو لذا دشمنان شكست خورده براى ادامه برنامههاى تخريبى خود تغيير چهره داده و ظاهراً به صفوف مسلمانان پيوستند اما در خفا به اعمال خود ادامه مىدادند. اصولاً طبيعت هر انقلابى چنين است كه بعد از پيروزى چشمگير با صفوف منافقان روبرو خواهد شد و دشمنان سرسخت ديروز به صورت عوامل نفوذى امروز در لباس دوستان جلوهگر مىشوند و از اينجاست كه مىتوان فهميد چرا همه آيات مربوط به منافقين در مدينه نازل شده است. نكته مهم ديگر اينكه خطر منافقان براى هر جامعه از خطر هر دشمنى بيشتر است چرا كه از يكسو شناخت آنها غالباً آسان نيست و از سوى ديگر دشمنان داخلى هستند و گاه چنان در تار و پود جامعه نفوذ مىكنند كه جدا ساختن آنها كار بسيار مشكلى است و از سوى سوم روابط مختلف آنها با ساير اعضاء جامعه كار مبارزه را با آنها دشوار مىسازد. نشانهها و خصوصيات منافقان
خداوند در سوره منافقون نخستين نشانهاى كه درباره منافقان بيان مىكند همان اظهار ايمان دروغين آنها است كه پايه اصلى نفاق را تشكيل مىدهد. «هنگامى كه منافقان نزد تو آيند مىگويند ما شهادت مىدهيم كه حتماً تو رسول خدائى. خداوند مىداند كه تو فرستاده او هستى ولى خداوند شهادت مىدهد كه منافقان دروغگو هستند.و اللّهُ يَشهَدُ اِنّ المُنافِقينَ لَكاذبون»(1) چرا كه آنها نمىخواستند خبر از رسالت پيامبر بدهند. بلكه مىخواستند از اعتقاد خود به نبوت او خبر دهند و مسلّماً در اين خبر دروغگو بودند. در اينجا نخستين نشانه نفاق روشن مىشود و آن دوگانگى ظاهر و باطن است كه با زبان، مؤكّداً اظهار ايمان مىكنند ولى در دل آنها مطلقاً خبرى از ايمان نيست. اين دروغگويى محور اصلى نفاق را تشكيل مىدهد. از ديگر نشانههاى منافقان آنست كه «آنها سوگندهايشان را سپر ساختهاند تا مردم را از راه خدا باز دارند، اتّخذوا ايمانهم جنّة فصدّوا عن سبيل اللّه» و در ادامه خداوند مىافزايد: «آنها كارهاى بسيار بدى انجام مىدهند، انّهم ساء ماكانوا يعملون»(2)تعبير «جنّة» (سپر) نشان مىدهد كه آنها دائماً با مؤمنان در حال جنگ و ستيزند و هرگز نبايد فريب ظاهر سازى و چرب زبانى آنها را خورد، زيرا سپر مخصوص ميدانهاى نبرد است. خداوند در آيه 56 سوره توبه نيز از سوگندهاى دروغين منافقين ياد مىكند: آنها به خدا سوگند ياد مىكنند كه از شما هستند، «و يحلفون باللّه انّهم لمنكم» و خود در ادامه در پاسخ به اين سوگند دروغ مىفرمايد: در حالىكه نه از شما هستند، بلكه آنها گروهى هستند كه فوقالعاده مىترسند، و ما هم منكم ولكنّهم قومٌ يفرقون» آنها از شدت ترس كفر خود را پنهان كرده و اظهار ايمان مىكنند مبادا كه گرفتار شوند. آيه 74 سوره توبه نيز پرده از روى اين عمل زشت منافقان برمىدارد، گويا سوگند دروغ يكى از ترفندهاى منافقان است. اين گروه هنگامى كه مىبينند اسرارشان فاش شده واقعيات را انكار مىكنند و حتى براى اثبات گفتار خود به قسمهاى دروغين متوسل مىشوند. «منافقان سوگند ياد مىكنند كه چنان مطلبى درباره پيامبر نگفتهاند. اينها بطور مسلّم سخنان كفرآميزى گفتهاند، پس از قبول و اظهار اسلام راه كفر در پيش گرفتهاند، يحلفون باللّه ما قالوا و لقد قالوا كلمة الكفر و كفروا بعد اسلامهم»، منافقان حتى آنقدر جرأت و جسارت ندارند كه حرف خود را تكرار كنند و بر عمل خود استقامت ورزند. دورويى منافقان در آيه 8 سوره بقره نيز بيان شده است. «بعضى از مردم هستند كه مىگويند به خدا و روز قيامت ايمان آوردهايم در حالىكه ايمان ندارند، و من النّاس من يقول، امنّا باللّه و باليوم الآخر و ما هم بمؤمنين»، منافقان فقط لقلقه زبانى دارند، نه حرفشان پشتوانه فكرى و عقيدتى دارد و نه عملشان. آنان با دروغ و تزوير زندهاند و جالب است كه اين كار را يك نوع زرنگى مىدانند. «آنها با اين عمل مىخواهند خدا و مؤمنان را بفريبند در حالىكه تنها خود را مىفريبند اما نمىفهمند، يخادعون اللّه و الذين آمنوا و ما يخدعون الاّ انفسهم و ما يشعرون»(3)،خداوند در آيه 10 سوره بقره به اين واقعيت اشاره مىكند كه نفاق در واقع يك نوع بيمارى است: «در دلهاى آنها بيمارى خاصى است، فى قلوبهم مرض» اما از آنجا كه در نظام آفرينش هر كسى در هر مسيرى قرار گرفت و وسايل آن را فراهم ساخت در همان مسير جلو مىرود، قرآن اضافه مىكند، «خداوند هم بر بيمارى آنها مىافزايد، فزادهم اللّه مرضاً» در واقع منافقان در سراشيبى گناه قرار گرفتهاند و هر روز و هر لحظه بر خسران آنها افزوده مىشود. يكى ديگر از ادعاهاى منافقان، اصلاحطلبى است. آنها خود را اصلاح طلب معرفى مىكنند در حالى كه مفسد واقعى هستند «و هنگامى كه به آنها گفته شود در روى زمين فساد نكنيد مىگويند ما فقط اصلاح كنندگانيم، و اذا قيل لهم لا تفسدوا فى الارض قالو انّما نحن مصلحون»(4) منافقان هدف خود را اصلاحات بيان مىكنند در حالى كه اصلاحات آنها جز فساد و فحشا نيست. در طول تاريخ نيز هرگاه خيانتى توسط منافقان صورت گرفته است براى عوامفريبى و پيشبرد آن، به نفع مردم معرفى كردهاند. قرآن در پاسخ به اين ادعا مىفرمايد: «بدانيد اينها همان مفسدانند و برنامهاى جز فساد ندارند ولى خودشان نمىفهمند، الا انّهم هم المفسدون ولكن لا يشعرون» (5) و اين گونه، قرآن پرده از ظاهر اصلاحطلبى آنها بر مىدارد. منافقان آنقدر در راه نفاق اصرار و پا فشارى كردهاند و آنچنان با برنامههاى زشت خود، خو گرفتهاند كه تدريجاً گمان مىكنند اين برنامهها، مفيد، سازنده و اصلاح طلبانه است در حالى كه جز فساد چيز ديگرى نيست. از نشانههاى ديگر منافقان كه در آيه 13 سوره بقره به آن اشاره شده است. اين است كه آنها خود را عاقل و هوشيار مىدانند و مؤمنان را ساده لوح و خوشباور. «هنگامى كه به آنها گفته شود ايمان بياوريد، آنگونه كه تودههاى مردم ايمان آوردند مىگويند ما همچون اين سفيهان ايمان بياوريم؟!، و اذا قيل لهم آمنوا كما امن النّاس قالوا انؤمن كما آمن السّفها» اين گروه منافق، افراد پاكدل، حقيقت جو و حقطلبى كه در برابر دعوت پيامبر و تعليمات آسمانىاش سر تعظيم فرود آوردهاند را به سفاهت متهم مىكنند. البته خداوند در ادامه آيه واقعيت را اين گونه بيان مىكند: «سفيهان واقعى (منافقان) هستند اما نمىدانند، الا انّهم هم السّفهاء ولكن لا يعلمون». از مشخصههاى بارز منافقان آن است كه هر روز به رنگى در مىآيند، ميان هر جمعيتى كه قرار بگيرند با آنها همصدا مىشوند، امروز فرياد «زنده باد» و فردا شعار «مرگ بر» سر مىدهند. قرآن اين صفت منافقان را در آيه 14 سوره بقره اينچنين بيان مىكند: «هنگامى كه افراد با ايمان را ملاقات كنند گويند ايمان آورديم. امّا هنگامى كه با دوستان شيطان صفت خود به خلوتگاهى مىروند مىگويند ما با شمائيم، و اذا لقوا الذين آمنوا قالوا آمنّا و اذا خلوا الى شياطينهم قالوا انّا معكم» و مىگويند «و اگر مىبينيد ما در برابر مؤمنان اظهار ايمان مىكنيم ما آنها را مسخره مىكنيم، انّما نحن مستهزئون». اين دوگانگى شخصيت و تضاد برون و درون كه صفت هميشگى منافقان است، پديدههاى گوناگونى در عمل و گفتار و رفتار فردى و اجتماعى آنها دارد كه به خوبى مىتوان آنرا شناخت. منافقان از هر فرصتى براى مسخره كردن مؤمنان استفاده مىكردند و اين صفت چنان با آنان عجين شده است كه گويى نمىتوان آنرا از منافقان جدا كرد منافقان كه عموماً افرادى لجوج، بهانه جو، ايرادگير و كارشكن هستند هر كار مثبتى را با وصلههاى نامناسبى تحقير كرده و بد جلوه مىدهند. قرآن مجيد شديداً اين روش غير انسانى آنها را نكوهش مىكند و مسلمانان را از آن آگاه مىسازد، تا تحت تأثير اين گونه القائات سوء قرار نگيرند و هم منافقان بدانند كه حناى آنان در جامعه اسلامى رنگى ندارد. نخست مىفرمايد «آنها كه به افراد نيكوكار مؤمنين در پرداخت صدقات و كمكهاى صادقانه، عيب مىگيرند و مخصوصاً آنها كه افراد با ايمان تنگدست را كه دسترسى جز به كمكهاى مختصر ندارند، مسخره مىكنند خداوند آنها را مسخره مىكند، و عذاب دردناك در انتظار آنها است.»(6) منظور از جمله (خداوند آنها را مسخره مىكند) اين است كه مجازات استهزا كنندگان را به آنها خواهد داد و يا آن چنان با آنها رفتار مىكند كه همچون استهزاء شدگان تحقير شوند. روح نفاق در يك «مرد» با يك «زن»ممكن است متفاوت باشد. اما نبايد فريب تغيير چهرههاى نفاق را در ميان منافقان خورد، لذا خداوند مىفرمايد: «مردان منافق و زنان منافق همه از يك قماشند، المنافقون و المنافقات بعضهم من بعض»(7) سپس اوصاف منافقان را اين چنين بيان مىكند: «آنها مردم را به منكرات تشويق و از نيكىها باز مىدارند، يأمرون بالمنكر و ينهون عن المعروف» يعنى درست بر عكس برنامه مؤمنان راستين كه دائماً از طريق «امر به معروف» و «نهى از منكر» در اصلاح جامعه و پيراستن آن از آلودگى و فساد كوشش دارند، منافقان دائماً سعى مىكنند كه فساد همه جا را بگيرد و معروف و نيكى از جامعه برچيده شود. خصلت ديگر منافقان اين است كه «دستهايشان را مىبندند، و يقبضون ايديهم». نه در راه خدا انفاق مىكنند، نه به كمك محرومان مىشتابند و نه به خويشاوند و آشنا از كمك مالى آنها بهرهاى مىرسد و در يك كلمه مىتوان گفت «آنها خدا را فراموش كردهاند و البته خداوند هم آنها را از بركات و توفيقات و مواهب خود فراموش كرده است، نسوا اللّه فنسيهم» كه البته آثار اين دو فراموشى در تمام زندگى آنها آشكار است. خداوند در ادامه منافقان را در زمره فاسقان بر مىشمرد و مىفرمايد: «منافقان فاسقند و از دايره اطاعت فرمان خدا بيروناند، انّ المنافقين هم الفاسقون». در آيه 54 سوره توبه منافقين اين گونه معرفى شدهاند آنها نماز را به جاى نمىآورند مگر از روى كسالت و با ناراحتى و سنگينى و لا يأتون الصّلوة الاّ و هم كسالى»، و همچنين انفاق نمىكنند مگر از روى كراهت و اجبار، «و لا ينفقون الاّ و هم كارهون» منافقان نه به وظيفه خود در برابر خالق به درستى عمل مىكنند و نه وظيفه خود در برابر مخلوق را ادا مىكنند. از ديگر نشانههاى منافقان كه در آيه 10 سوره عنكبوت به آن اشاره شده است اين است كه «و از مردم كسانى هستند كه مىگويند به خدا ايمان آوردهايم، امّا هنگامى كه در راه خدا شكنجه و آزار مىبينند، آزار مردم را همچون عذاب الهى مىشمارند و از آن وحشت مىكنند، و من النّاس من يقول آمنّا باللّه فاذا اوذى فى اللّه جعل فتنة النّاس كعذاب اللّه»، «ولى هنگامى كه پيروزى از سوى پروردگار بيايد مىگويند ما با شما بوديم و در اين پيروزى شريكيم، ولئن جاء نصرٌ من ربّك ليقولنّ انّا كنّا معكم». اين گروه دو چهره جز آسايش و رفاه خود به چيزى فكر نمىكنند و حاضر نيستند در راه رسيدن به هدفى عالى حتى كوچكترين ناراحتى را تحمّل كنند. در آيه 14 سوره مجادله اين گونه از منافقين ياد مىشود: «سوگند دروغ ياد مىكنند كه از شما هستند در حالى كه خودشان مىدانند دروغ مىگويند، يحلفون على الكذب و هم يعلمون». در حقيقت سرمايه اصلى منافقان دروغ است تا بتوانند تناقضاتى كه در زندگيشان وجود دارد را با آن توجيه كنند. اين راه و رسم منافقان است كه پيوسته براى پوشاندن چهره زشت خود به سوگندهاى دروغ پناه ببرند و حال اين كه عملشان بهترين معرّف آنها است. «آنها سوگندهاى خود را سپرى قرار دادند و مردم را از راه خدا باز داشتند، اتّخذوا أيمانهم جنّة فصدّوا عن سبيل اللّه»(8). اين منافقان سوگند ياد مىكنند كه مسلمانند در حالى كه زير پوشش اين سوگند به انواع فساد و خرابكارى و توطئه مشغولند و در حقيقت از نام مقدس خدا براى جلوگيرى از راه خدا بهره مىگيرند. منافقان كور دل پا را از اين هم فراتر گذاشته و حتى به خدا و پيامبر نيز نسبت دروغ مىدهند «منافقان و بيماردلان مىگفتند: خدا و پيامبرش چيزى جز وعدههاى دروغين به ما ندادهاند، و اذ يقول المنافقون والّذين فى قلوبهم مرضٌ ما وعدنا اللّه و رسوله الاّ غرورا»(9)جالب اينجاست كه كسانى نسبت دروغ به خدا و پيامبر مىدهند كه سلاحى جز دروغ ندارند و تنها ابزار دفاعى آنها دروغ است و در هر شرايطى به آن متمسّك مىشوند. قرآن در آيات 78 - 75 سوره توبه روى يكى ديگر از صفات زشت منافقان انگشت مىگذارد و آن اين كه: به هنگام ضعف و ناتوانى و فقر و پريشانى چنان دم از ايمان مىزنند كه هيچ كس باور نمىكند آنها روزى در صف منافقان قرار گيرند. اما اين گروه همين كه به نوايى برسند چنان دست و پاى خود را گم مىكنند و غرق دنيا پرستى مىشوند كه همه عهد و پيمانهاى خود، با خدا را بدست فراموشى مىسپارند، بعضى از منافقان كسانى هستند كه با خدا پيمان بستهاند كه اگر از فضل و كرم خود به ما مرحمت كند قطعاً به نيازمندان كمك مىكنيم و از نيكوكاران خواهيم بود.(10) ولى اين سخن را تنها زمانى مىگفتند كه دستشان از همه چيز تهى بوده ولى «به هنگامى كه خداوند از فضل و رحمتش سرمايههايى به آنان داد، بخل ورزيدند و سرپيچى كردند و رويگردان شدند.»(11) اين عمل و اين پيمان شكنى و بخل نتيجهاش آن شد كه روح نفاق بطور مستمر و پايدار در دل آنها ريشه دواند و تا روز قيامت و هنگامى كه خدا را ملاقات مىكنند ادامه يابد.(12) كه خداوند در ادامه به بيان علت آن مىپردازد «و اين بخاطر آنست كه از عهدى كه با خدا بستند تخلف كردند و همچنين بخاطر آن است كه مرتباً دروغ مىگويند» خداوند در پايان منافقان را مورد سرزنش و توبيخ قرار مىدهد كه «آيا آنها نمىدانند خداوند اسرار درون آنها را مىداند، سخنان آهسته و در گوشى آنها را مىشنود و خداوند از همه پنهانها باخبر است.»(13) از صفات هميشگى منافقان اين است كه «آنها به زبان چيزى مىگويند كه در دل ندارند، يقولون بأفواههم ما ليس فى قلوبهم»(14) به اين ترتيب منافقان هيچ ارزشى براى سخن خود قائل نيستند و از طرف ديگر هيچ اعتمادى به حرفهاى آنها نيست. از نشانههاى ديگر منافقان اين است كه «آنها كافران را بجاى مؤمنان دوست خود انتخاب مىكنند، الّذين يتّخذون الكافرين اولياء من دون المؤمنين»(15). اين گروه بجاى اين كه به مؤمنين نزديك شوند هميشه سعى در توسل به كافرين و بيگانگان دارند. كه البته عواقب اين دوستيها هميشه دامنگير جامعه اسلامى و ديگر مسلمانان بوده است. اين آيه به همه مسلمانان هشدار مىدهد كه عزت خود را در همه شؤون زندگى اعم از شؤون اقتصادى و فرهنگى و سياسى و مانند آن در دوستى با دشمنان اسلام نجويند. زيرا هر روز كه منافع آنها اقتضا كند فوراً صميمىترين دوستان و متّحدان خود را رها كرده و به سراغ كار خويش مىروند چنانچه تاريخ معاصر شاهد گوياى اين واقعيت است. خداوند در آيه 52 سوره مائده به عذر تراشيهاى منافقان براى توجيه ارتباطهاى نامشروع خود با بيگانگان، اشاره كرده و مىفرمايد: «آنهايى كه در دلهايشان بيمارى است اصرار دارند كه آنان (بيگانگان) را تكيهگاه و هم پيمان خود انتخاب كنند و عذرشان اين است كه مىگويند ما مىترسيم قدرت بدست آنها بيفتد و گرفتار شويم، فترى الّذين فى قلوبهم مرضٌ يسارعون فيهم يقولون نخشى أن تصيبنا دائرةٌ»، قرآن در پاسخ به اين تفكّر و توجيه مىفرمايد: همانطور كه آنها احتمال مىدهند روزى قدرت بدست يهود و نصارى (بيگانگان) بيفتد، اين احتمال را نيز بايد بدهند كه «ممكن است سرانجام خداوند مسلمانان را پيروز كند و قدرت بدست آنها بيفتد و اين منافقان از آنچه در دل خود پنهان ساختند پشيمان گردند». خداوند در آيه 141 سوره نساء قسمتى ديگر از صفات و انديشههاى پريشان منافقان را بازگو مىكند. «منافقان كسانى هستند كه هميشه مىخواهند از هر پيشامدى به نفع خود بهرهبردارى كنند اگر پيروزى نصيب شما شود فوراً خود را در صف مؤمنان جا زده مىگويند آيا ما با شما نبوديم و آيا كمكهاى ارزنده ما مؤثر در غلبه و پيروزى شما نبود؟ بنابراين ما هم در تمام اين موفقيتها و نتايج معنوى و مادى آن شريك و سهيم هستيم، الّذين بتربّصون بكم، فان كان لكم فتحٌ من اللّه قالوا الم نكن معكم» اما اگر بهرهاى از اين پيروزى نصيب دشمنان اسلام شود، فوراً خود را به آنها نزديكتر كرده، مراتب رضايتمندى خود را اعلام مىدارند و مىگويند «اين ما بوديم كه شما را تشويق به مبارزه با مسلمانان و عدم تسليم در برابر آنها كرديم، بنابراين ما هم در اين پيروزيها سهمى داريم، و ان كان للكافرين نصيبٌ قالوا الم نستحوذ عليكم و نمنعكم من المؤمنين» به اين ترتيب اين دسته با فرصتطلبى مخصوص خود گاهى "رفيق قافله" اند و گاهى "شريك دزد" و عمرى را با اين دو دوزه بازى كردن مىگذرانند. ولى قرآن سرانجام آنها را با يك جمله كوتاه بيان مىكند و مىگويد: بالاخره روزى فرا مىرسد كه پردهها بالا مىرود و نقاب از چهره زشت آنان برداشته مىشود آرى «در روز قيامت خداوند در ميان شما قضاوت مىكند، فاللّه يحكم بينهم يوم القيامة». در آيه 143 سوره نساء نيز اين صفت منافقين مورد مذمت قرار گرفته است «آنها افراد سرگردان و بى هدف و فاقد برنامه و مسير مشخصاند، آنها نه جزء مؤمنانند و نه در صف كافران قرار دارند، مذبذ بين بين ذلك لاالى هؤلاء و لا الى هؤلاء» و در پايان آيه سرنوشت اين گروه را خداوند ترسيم مىكند. «آنها افرادى هستند كه بر اثر اعمالشان خداوند حمايتش را از آنان برداشته و در بيراههها گمراهشان ساخته هركس را خدا گمراه كند هيچگاه راه نجاتى براى آنان نخواهى يافت». قرآن در مورد منافقان با بيان خصوصيات و نشانههاى ريز و درشت سعى در شناساندن بهتر اين گروه به مؤمنان و جامعه اسلامى دارد. از اينرو در جاى ديگر منافقان را اين گونه توصيف مىكند: آنها براى رسيدن به اهداف شوم خود از راه خدعه و نيرنگ وارد مىشوند و حتى مىخواهند به خداوند نيز خدعه بزنند در حالى كه در همان لحظات كه درصدد چنين كارى هستند خود در يك نوع خدعه واقع شدهاند، زيرا براى بدست آوردن سرمايههاى ناچيزى سرمايه بزرگ وجود خود را از دست مىدهند. بطورى كه آيه شريفه مىفرمايد: «منافقان مىخواهند خدا را فريب دهند، در حالىكه خداوند آنها را فريب مىدهد، إن المنافقين يخادعون اللّه و هو خادعهم»(16)، در ادامه آيه خداوند صفات ديگرى از منافقان را بيان مىفرمايد: آنها هنگامى كه به نماز برخيزند سرتا پاى آنها غرق كسالت و بىحالى است «و إذا قاموا الى الصّلوة قاموا كسالى» آنها از خدا دورند و از راز و نياز با او نيز لذت نمىبرند. آنها چون به خدا و وعدههاى او ايمان ندارند، اگر عبادت يا عمل نيكى انجام دهند آن نيز از روى ريا است نه بخاطر خدا «يراؤن النّاس» آنها اگر گاهى، يادى از خدا كنند و ذكرى هم گويند از صميم دل و از روى آگاهى و بيدارى نيست و اگر هم باشد بسيار كم است. «و لا يذكرون اللّه الاّ قليلا». خداوند در آيه 29 سوره محمد(ص) بر اين نكته تأكيد مىكند كه منافقان تصوّر نكنند براى هميشه مىتوانند چهره درونى خود را از پيامبر و مؤمنان مكتوم دارند و مىفرمايد: آيا كسانى كه در دلهايشان بيمارى است گمان كردند خدا كينههايشان را (نسبت به پيامبر و مؤمنان) آشكار نمىكند و در آيه بعد خطاب به پيامبر اكرم(ص) مىفرمايد: «و اگر ما بخواهيم آنها را به تو نشان مىدهيم، تا آنها را با قيافه هايشان بشناسى». سپس مىافزايد: «هرچند مىتوانى آنها را از طرز سخنانشان بشناسى، ولعترفنّهم فى لحن القول. يعنى اين منافقان بيمار دل را از كنايهها و نيشها و تعبيرات موذيانهشان مىتوان شناخت. در حديث معروفى از «ابو سعيد خدرى» نقل شده است كه مىگويد: «منظور از (لحن القول) بغض حضرت على است و ما منافقان در عصر پيامبر(ص) را از طريق عداوت آنها با حضرت على مىشناختيم.» امروز هم شناختن منافقان از لحن قول و موضعگيرىهاى خلافشان در مسائل مهم اجتماعى و مخصوصاً در بحرانها يا جنگها كار مشكلى نيست و با كمى دقت از گفتار و رفتارشان شناسايى مىشوند. آيه 4 سوره منافقون نشانههاى بيشترى از منافقين ارائه داده خطاب به پيامبر مىگويد: «هنگامى كه آنها را مىبينى جسم و قيافه آنان تو را در شگفتى فرو مىبرد، و إذا رأيتهم تعجبك أجسامهم». آنها ظاهرى آراسته و قيافه هايى جالب دارند. علاوه بر اين چنان شيرين و جذاب سخن مىگويند كه «اگر سخن بگويند به سخنانشان گوش فرا مىدهى، و ان يقولوا تسمع لقولهم» جائى كه پيامبر (ص) ظاهراً تحت تأثير جذابيت سخنان آنان قرار گيرد، تكليف ديگران روشن است. قرآن ظاهر منافقان را چنين معرفى مىكند، اما باطن آنها به گونه ديگرى است «گويى چوبهاى خشكى هستند كه به ديوار تكيه داده شدهاند، كانّهم خشبٌ مسنّدة». اجسامى بى روح، صورتهايى بى معنى و هيكلهايى تو خالى دارند، نه از خود استقلالى، نه در درون نور و صفايى و نه اراده و تصميم محكم و ايمانى دارند. درست همچون چوبهايى خشك تكيه زده بر ديوار. سپس خداوند مىافزايد: آنها چنان توخالى و فاقد توكّل بر خدا و اعتماد بر نفس هستند كه «هر فريادى بلند شود آن را بر ضد خود مىدانند، يحسبون كلّ صيحةٍ عليهم». ترس و وحشتى عجيب هميشه بر قلب و جان آنها حكمفرما است و يك حالت سوء ظن و بدبينى جانكاه سرتاسر روح آنها را فرا گرفته است. خوش زبانى و تظاهر منافقان خصلتى عجين با آنها است كه خداوند در جاى ديگر نيز به آن پرداخته است: «و بعضى مردم چنين هستند كه گفتار او در زندگى دنيا مايه اعجاب تو مىشود(ولى در باطن چنين نيست) و خداوند بر آنچه در قلب اوست گواه مىباشد و او سر سختترين دشمنان است، و من النّاس من يعجبك قوله فى الحيوة الدّنيا و يشهد اللّه على ما فى قلبه و هو الدّ الخصام»(17). سپس مىافزايد: «نشانه دشمنى باطنى او اين است كه وقتى روى بر مىگرداند و از نزد تو خارج مىشود كوشش مىكند كه در زمين فساد به راه بيندازد و زراعت و چهارپايان را نابود كند با اينكه مىداند خداوند فساد را دوست ندارد.»(18) آرى اينها اگر در اظهار دوستى و محبّت به پيامبر اسلام(ص) و پيروان او صادق بودند هرگز دست به فساد و تخريب نمىزدند. هرچند ظاهر آنها دوستانه است. اما آنها در باطن، بىرحمترين و سرسختترين دشمنان هستند. اين منافق نه به اندرز ناصحان گوش فرا مىدهد و نه به هشدارهاى الهى. بلكه پيوسته با غرور مخصوص به خود، بر خلافكاريهايش مىافزايد. «هنگامى كه او را از عمل زشت نهى كنند و به او گفته شود از خدا بترس لجاج و تعصّب او را به گناه مىكشاند، و إذا قيل له اتّق اللّه أخذته العزّة بالإثم»(19). از ديگر نشانههاى منافقان كه در آيه 5 سوره منافقون، به آن اشاره شده است، اين است كه «هنگامى كه به آنها گفته شود بياييد تا رسول خدا براى شما استغفار كند، سرهاى خود را (از روى استهزاء و كبر و غرور) تكان مىدهند و آنها را مىبينى كه از سخنان تو اعراض كرده و تكبر مىورزند، و اذا قيل لهم تعالو يستغفرلكم رسول اللّه لوّوارؤسهم و رأيتهم يصدّون و هم مستكبرون»، آنچنان غرورى بر منافقان حاكم است كه حتى نسبت به پيامبر اكرم(ص) كه رحمة للعالمين است نيز تكبّر مىورزند روشن است كه روح اسلام، تسليم در برابر حق است و كبر و غرور هميشه مانع اين تسليم مىباشد. به همين دليل يكى از نشانههاى منافقان بلكه يكى از انگيزههاى نفاق را همين خودخواهى و خود برتر بينى و غرور مىتوان شمرد. منافقان دو گروه هستند، گروهى از اول ايمانشان صورى و ظاهرى بوده و گروهى ديگر در آغاز ايمان حقيقى داشتهاند. سپس راه ارتداد و نفاق را پيش گرفتهاند خداوند با اشاره به گروه دوم آنان را اين گونه توصيف مىكند: «بر دلهاى آنها مهر نهاده شده است و حقيقت را درك نمىكنند، فطبع على قلوبهم فهم لايفقهون»(20). همانطور كه قبلاً شاره شد يكى از نشانههاى منافقان اين است كه آنها براى پوشاندن چهره خود بسيارى از خلافكاريهاى خود را انكار مىكنند و با توسّل به سوگندهاى دروغين سعى در عوامفريبى و راضى كردن مردم از خود دارند كه خداوند در آيه 62 سوره توبه پرده از روى اين عمل زشت آنها بر مىدارد و مسلمانان را آگاه مىسازد كه تحت تأثير اين گونه سوگندهاى دروغين قرار نگيرند و به قيافه حق به جانب منافقان اعتنا نكنند. نخست مىگويد: «آنها براى شما به خدا سوگند ياد مىكنند تا شما را راضى كنند، يحلفون باللّه لكم ليرضوكم»، روشن است كه هدف آنها از اين سوگندها، بيان حقيقت نيست. بلكه مىخواهند با فريب و نيرنگ چهره واقعيات را دگرگون جلوه دهند و به مقاصد خود برسند. لذا قرآن مىگويد: «اگر آنها راست مىگويند و ايمان دارند، شايستهتر اين است كه خدا و پيامبرش را راضى كنند، واللّه و رسوله احقّ أن يرضوه إن كانوا مؤمنين». قبلاً اشاره كرديم كه عناد اصلى منافقان با رهبر جامعه اسلامى است. در ادامه به بررسى برخوردهاى منافقان با پيامبر عظيم الشأن اسلام مىپردازيم كه اين برخوردها ماهيت منافقان را روشنتر مىكند. البته در جامعه خود نيز برخوردها و رفتارهاى منافقان با ولى فقيه و سخنان او چهره منافقان را آشكارتر خواهد ساخت. 1. سوره منافقون، آيه 1. 2. همان، آيه 2. 3. سوره بقره، آيه 9. 4. همان، آيه 11. 5. همان، آيه 12. 6. سوره توبه، آيه 79. 7. همان، آيه 67. 8. سوره مجادله، آيه 16. 9. سوره احزاب، آيه 12. 10. سوره توبه، آيه 75. 11. همان، آيه 76. 12. همان، آيه 77. 13. همان، آيه 78. 14. سوره آل عمران، آيه 167. 15. سوره نساء، آيه 139. 16. همان، آيه 142. 17. سوره بقره، آيه 204. 18. همان، آيه 205. 19. همان، آيه 206. 20. سوره منافقون، آيه 3. پاسدار اسلام ـ ش 267 - 268