انسان از لحاظ فطرت اصلى خود، مايل به خوبى و از بدى متنفر و بيزار است. در ضمن قوه تشخيصى هم در او هست كه غالبا مى تواند بفهمد و قضاوت كند كه اين كار خوب و آن كار بد است. از بعضى اشخاص كارهائى مى بيند و يا سخنهائى مى شنود كه وجدان او آنها را مى پذيرد و واقعا خوشش مى آيد، برعكس از بعضى مردم حركاتى مشاهده مى كند كه به نظرش زننده و ناروا هستند و روحا آزرده مى شود. پس با اين مقدمات، كه آدمى طبعا خواهان خوبى است و ميزانى براى پى بردن به خوبى در دست او هست، چه بهتر كه انسان براى پيشرفت اخلاقى خود از كارهاى پسنديده ى ديگران پيروى و از اعمال زشت آنان دورى كند. از لقمان حكيم پرسيدند: ادب از كه آموختى؟ گفت از بى ادبان كه هر چه از ايشان در نظرم ناپسند آمد از انجام آن پرهيز كردم.على عليه السلام فرمود:كفاك ادبا لنفسك اجتناب ما تكرهه من غيرك.براى اينكه خود را مودب كنى كافى است كه آنچه را از ديگران نمى پسندى ترك نمائى.