مقدمه - الگوهای رفتاری امام علی(ع) و نظارت ملی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

الگوهای رفتاری امام علی(ع) و نظارت ملی - نسخه متنی

محمد دشتی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

مقدمه

مى دانيم كه تكامل و رشد جامعه اسلامى به احياء «امر به معروف» و «نهى از منكر» بستگى دارد.


و مى دانيم كه امر به معروف و نهى از منكر مراحلى دارد(55)،


و اگر تمام مراحل آن با دقت و هوشيارى لازم انجام نشود تاءثيرى نخواهد گذاشت.


حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام هم به تبليغ و نصيحت و اندرز و هشدار دادن توجّه دارد، و هم در صحنه بازار و جامعه حضور پيدا مى كرد، و شخصا از گناه و تخلّف و احتكار و خيانت اقتصادى هشدار مى داد،


تهديد مى كرد و از عذاب الهى مى ترساند.


آيا تنها شيوه تبليغى و گفتارى كافى است؟


نه، هرگز!


امام على عليه السلام ديگر مراحل امر به معروف و نهى از منكر را نيز اجراء مى كرد.


1 تذكّر و مجازات در بازار


حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام نسبت به مراكز تجارى و اقتصادى توجّه خاصّى داشت، در بازار كوفه راه مى رفت ؛


بازاريان را نصيحت مى كرد، و اگر كسى خلافى مرتكب مى شد، با شلاّق او را مجازات مى فرمود.


در كتاب دعائم الاسلام نقل شد كه:


امام على عليه السلام در حالى كه تازيانه اى در دست داشت در بازار شهر راه مى رفت، و كسانى راكه كم فروشى و تقلّب مى كردند، شخصا تنبيه مى فرمود.(56)


و براى استانداران خود نيز بخشنامه اى فرستاده بود كه بر بازار نظارت كنند و متخلّفان را مجازات نمايند.


اينگونه از روشّهاى برخوردى، جايگاه بسيار روشن و والائى در جامعه دارد كه به جاى پرونده سازى ها و سرگردان شدن در مشكلات بروكراسى، با شيوه هاى صحيح و آسان، جرم و مجرم شناسائى و براساس احكام اسلام مجازات مى شدند.


2 زدن جوانى كه به ناموس مردم نگاه مى كرد


در ايّام مراسم حجّ جوانى وارد خانه خدا شد كه صورتش سرخ بود، وقتى علّت را از او پرسيدند.


گفت:


على بر صورتم سيلى زده است.


خليفه دوم آن جوان را به حضور خود طلبيد و ماجرا را پرسيد.


جوان پاسخ داد: على به صورتم سيلى زد.


منتظر ماندند تا آنكه حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام وارد خانه خدا شد، خليفه پرسيد:


اى على بن ابيطالب، آيا شما اين جوان را سيلى زديد، كه صورتش سرخ شد؟


حضرت فرمود: آرى.


خليفه پرسيد: چرا؟


امام على عليه السلام پاسخ داد:


رَاءَيْتُهُ يَنْظُرُ حُرُمَ الْمُسْلِمي نَ


«او را ديدم كه به نواميس مسلمانان با چشم گناه آلود نگاه مى كرد.»


وقتى خليفه پاسخ حضرت را شنيد، به آن جوان گفت:


از پيش من دور شو.


فَقَدْ رَاكَ عَيْنُ اللّهِ وَ ضَرَبَكَ يَدُ اللّهِ


«همانا چشم خدا تو را ديد و دست خدا تو را زد.» (57)


اگر ناظرين خود ساخته و پاكان دلسوز در همه جا حاضر باشند و زشتى ها و گناه را اينگونه شناسائى و پاسخ دهند، فساد و منكرات در جامعه اسلامى رشد نخواهد كرد و سلامت فرد و جامعه را تهديد نمى كند.


3 نهى از شنيدن غيبت


شخصى وارد منزل حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام شد و در كنار امام مجتبى عليه السلام نشست و درد دل مى كرد، تا اينكه در لابلاى كلماتش از كسى سخن گفت.


اميرالمؤمنين عليه السلام خطاب به فرزندش فرمود:


«فرزندم گوش خود را از اينگونه عيب جوئى ها پاك نگهدار، زيرا غيبت كننده پليدترين چيزهائى كه دارد در ظرف گوش تو مى ريزد.»


يعنى همچنان كه بايد مواظب بود تا بدن و لباس انسان آلوده نشود، بايد مراقبت كرد تا ظرف گوش و دل انسان نيز پاك بماند، و به هر سخنى نبايد گوش فرا داد.(58)


عمل به سخن وحى گونه امام على عليه السلام نظارت دقيق بر امور اجتماعى و خانواده را مى طلبد كه نگذاريم در مجلس ما، در منزل ما از كسى عيب جوئى كنند،


بايد عنان سخن را به دست گيريم و محور گفتگوهاى دوستانه را به سَمت و سوئى ببريم كه آلوده به غيبت نگرديم.(59)


كه حضرت در خطبه 141 نهج البلاغه اينگونه رهنمود داد كه:


اءَيُّهَا النَّاسُ، مَنْ عَرَفَ مِنْ اءَخِيهِ وَثِيقَةَ دِينٍ وَسَدَادَ طَرِيقٍ، فَلاَ يَسْمَعَنَّ فِيهِ اءَقَاوِيلَ الرِّجَالِ.


اءَمَا إِنَّهُ قَدْ يَرْمِي الرَّامِي، وَتُخْطِئُ السِّهَامُ، وَيُحِيلُ الْكَلاَ مُ، وَبَاطِلُ ذلِكَ يَبُورُ، وَاللّهُ سَمِيعٌ وَشَهِيدٌ. اءَمَا إِنَّهُ لَيْسَ بَيْنَ الْحَقِّ وَالْبَاطِلِ إِلا اءَرْبَعُ اءَصَابِعَ.


فسئل عليه السلام، عن معنى قوله هذا، فجمع اءصابعه و وضعها بين اءذنه و عينه ثم قال:


الْبَاطِلُ اءَنْ تَقُولَ سَمِعْتُ، وَالْحَقُّ اءَنْ تَقُولَ رَاءَيْتُ!


«اى مردم! آن كس كه از برادرش اطمينان و استقامت در دين، و درستى راه و رسم را سراغ دارد، بايد به گفته مردم درباره او گوش ندهد.


آگاه باشيد! گاهى تيرانداز، تير افكند و تيرها به خطا مى رود، سخن نيز چنين است، درباره كسى چيزى مى گويند كه واقعيّت ندارد و گفتار باطل تباه شدنى است، و خدا شنوا و گواه است.


بدانيد كه ميان حق و باطل جز چهار انگشت فاصله نيست.


(پرسيدند: معناى آن چيست؟ امام على عليه السلام انگشتان خود را ميان چشم و گوش گذاشت و فرمود:)


باطل آن است كه بگويى شنيدم، و حق آن است كه بگويى ديدم.»(60)


4 روش هدايت مردم يمن


هدايت مردم و جوامع جاهلى داراى ظرافت ها و ويژگى هاى خاصّى است كه در فصل روش هاى امر به معروف و نهى از منكر، بايد ارزيابى شود.


راه نفوذ در دل ها، دقّت هاى اخلاقى لازم دارد، تا مردم هدايت گردند و بر سر دوراهى هدايت يا گمراهى، هدايت را انتخاب كنند.


اگر كسى خود تربيت نشده باشد؛


و روش هاى امر به معروف را نداند؛


و با روش هاى نادرستى مردم را به راهى يا مكتبى فرا خواند؛


تاءثيرى نخواهد داشت ؛


رسول خداعليه السلام براى هدايت مردم يَمَن ابتداء، (خالد بن وليد) را با جمعى از سپاهيان به آن سامان فرستاد، كه شش ماه در ميان مردم يَمَن اقامت كردند، و هرچه مردم را دعوت به اسلام كردند كسى از آنها نمى پذيرفت.


تا آنكه رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام را به سوى يمن فرستاد كه مردم يمن به تدريج مسلمان شدند.


زيرا (خالد بن وليد) تازه مسلمانى بود كه تظاهر به ايمان مى كرد،


كسى كه خود مؤمن واقعى نباشد،


و راه هاى نفوذ در دل ها را نداند،


و براى هدايت مردم احساس مسئوليّت نكند، نمى تواند دل هاى مردم را دگرگون سازد، در صورتى كه امام على عليه السلام اوّلين مسلمان است و در هجرت و جهاد، گوى سبقت را برده و شيوه هاى تبليغ را مى داند و مى تواند در رفتار و كردار، حق و حقيقت را بشناساند.


طبرى روايت كرده است:


از براء بن عازب كه او گفت:


رسول خد صلّى الله عليه وآله وسلّم خالدبن وليد را به سوى اهل يمن فرستاد تا آنها را به اسلام دعوت كند. پس من در ميان كسانى كه با او روانه شدند بودم.


او شش ماه ميان آنها اقامت كرد، ولى آنها چيزى از دعوت او را اجابت نمى كردند


پس پيغمبرصلّى الله عليه وآله وسلّم على بن ابيطالب عليه السلام را فرستاد و به او فرمان داد كه خالد و همه كسانى را كه بدنبال او آمده بودند برگرداند، مگر كسى كه بخواهد با على عليه السلام باقى بماند.


پس على عليه السلام او را به حال خود گذارد.


من در ميان كسانى كه بدنبال على عليه السلام آمده بودند قرار داشتم، چون به نزديكى شهر يمن رسيديم اين خبر به آنها رسيد.


مردم يمن براى حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام گرد آمدند و على نماز صبح را با آنان به جماعت خواند، پس از نماز ما را در يك صف منظّم نمود و خود پيشاپيش ما قرار گرفت.


آنگاه خداى را ستايش كرد، سپس بر آنها نامه رسول خداصلّى الله عليه وآله وسلّم را خواند، و با شيوه هاى صحيح تبليغ، مردم را با سخنان حكيمانه پند داد و اسلام را و ويژگى هاى دين كامل الهى را معرّفى كرد.


پس همه مردم همدان در يك روز ايمان آوردند. على عليه السلام اين خبر را براى رسول خداصلّى الله عليه وآله وسلّم نوشت.


هنگامى كه پيامبر، نامه او را خواند، سجده كرد، آنگاه نشست و فرمود:


«السَّلامُ عَلَى هَمْدانَ»


«سلام بر همدان».


فصل سوم: تلاش در نابودى فتنه ها


/ 60