مقدمه - الگوهای رفتاری امام علی(ع) و نظارت ملی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

الگوهای رفتاری امام علی(ع) و نظارت ملی - نسخه متنی

محمد دشتی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

مقدمه

در فتنه سياسى مربوط به خليفه سوم هر كسى به منافع خود مى انديشيد.


برخى سكوت كردند؛


و بعضى در نهان علاقه داشتند كه خليفه سوم از بين برود و همانند عائشه مى گفتند:


عثمان را بكشيد.


و بعضى ديگر چون معاويه به حكومت خود فكر مى كردند،


كمتر كسى براى رفع فتنه ها تلاش مى كرد.


حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام شب و روز مى كوشيد تا فتنه ها از بين برود و امنيّت اجتماعى حاكم گردد.


در آن روزها كه انقلابيّون در بيرون منزل خليفه سوم اجتماع كرده و با راه انداختن سر و صدا از او انتقاد مى كردند.


و مردم مدينه از خليفه سوم چندان دلِ خوشى نداشتند،


و نامه پنهانى خليفه سوم به فرماندار مصر، بيشتر موجب اظهار تنفّر و انزجار مصرى ها گرديد.


مجاهدانى همچون ابن مسعود و عمّار ياسر و اباذر كه از خليفه خاطره بدى داشتند با اتّفاق انقلابيُّون مصر و بصره بر ضدّ خليفه سوم هم صدا شدند.


كم كم بر شور و هيجان مردم افزوده شد و خانه خليفه كاملا به محاصره انقلابيّون درآمد.


محاصره كنندگان از خليفه سوم مى خواستند كه:


هم از رفتار خود توبه كند،


و هم مروان را به آنها تحويل دهد،


و هم حقوق ضايع شده ايشان را به آنها برگرداند.


شورشيان درباره خواسته هاى خود اصرار و تاءكيد مى ورزيدند.


در اين حال خليفه سوم احساس خطر نمود، بناچار از فرماندهان لشگر و عاملان خود كمك خواست و نوشت كه در اين كار عجله كنند.


خليفه سوم با اطرافيان خود به مشاوره پرداخت و آنها صلاح ديدند كه از امام على عليه السلام استمداد جويند.


1 پيشنهاد امام على عليه السلام به انقلابيّون


خليفه سوم حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام را به حضور طلبيد به او پيشنهاد كرد كه از جانب وِى به محاصره كنندگان بگويد كه:


خليفه سوم به خواسته هاى ايشان جواب مثبت خواهد داد، ولى لازم است براى اين كار سه روز به خليفه مهلت بدهند، زيرا خليفه سوم سوگند ياد كرد كه خواسته هايشان را بجا آورد.


اميرالمؤمنين عليه السلام پيام خليفه سوم را به شورشيان رسانيد و فرمود كه:


خليفه سوگند اكيد مى خورد كه در عرض سه روز تمام خواسته هاى شما را بجا آورد.


انقلابيّون فرمايش آن حضرت را قبول كردند و خوشحال شدند و تعهّد نامه اى هم ميان انقلابيّون و خليفه در اين رابطه به امضاء رسيد.


امّا مروان بن حكم، خليفه سوم را از اين اقدام منع كرد و نگذاشت به وعده هاى خود عمل كند و به خليفه چنين گفت:


وَاللّهِ لاِِقامَةُ عَلى خَطي ئَةٍ يُسْتَغْفَرَ مِنْها اَجْمَلُ مِنْ تَوْبَةٍ يُخَوَّفُ عَلَيْها(61)


«به خدا سوگند، باقى بودن و استقامت ورزيدن بر گناهى كه از آن استغفار مى كنى بهتر و زيباتر از توبه است كه از ترس آن را بجا مى آورى.»


بالاخره مهلت تعيين شده پايان يافت،


نه اصلاحى صورت گرفت،


و نه فرماندارى بر كنار شد،


و نه حقّ پايمال شده اى به صاحب آن حق بازگشت.


انقلابيّون كه در اين سه روز دست از محاصره برداشته و در كنار مدينه به انتظار نشسته بودند، مشاهده كردند كه خليفه به هيچ يك از وعده هايش عمل نكرد، لذا با جدّيّت تمام و بادادن شعارهاى تند وارد شهر شدند و كاخ خلافت را به محاصره خود در آوردند.(62)


اين بار مدّت محاصره به طول انجاميد و هر روز كه مى گذشت حلقه محاصره تنگ تر مى شد و كار به جائى رسيد كه نگذاشتند آب و غذا به خانه خليفه سوم برسد.


خليفه سوم جريان را به اميرالمؤمنين عليه السلام اطّلاع داد.


حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام ناراحت شده، به فكر رسانيدن آب به خليفه افتاد.


2 كمك رسانى به خليفه سوم


پس از مدّتى انقلابيّون ديدند كه على عليه السلام به همراه سه نفر با مشك آب به طرف خانه خليفه سوم مى آيد،


محاصره كنندگان تصميم داشتند كه نگذارند مشك هاى آب به خليفه سوم برسد، ولى از على عليه السلام شرم نمودند و جراءت نكردند كه جلوى او را بگيرند.


آنها اميدوار بودند كه ابتداء طلحه پيش برود و مانع شود و سپس آنها جراءت يابند و مانع آن شوند.


طلحه به جانب على عليه السلام حركت كرد، ولى نمى توانست حرف بزند،


مردم به اميد اينكه طلحه فرمان جلوگيرى از حاملان آب را خواهد داد، و آنها جلوى حاملان آب را سدّ خواهند كرد.


در اين حال على عليه السلام طلحه را مورد عتاب قرار داد و فرمود:


مردم بگذاريد آب ها به خليفه برسد.


مردم ناچار تسليم شدند و با اكراه راه مشك داران را باز كردند و مشك هاى آب به خانه خليفه وارد گرديد.


طلحه از اين منظره عصبانى شد، ولى خشم خود را فرو خورد.(63)


پس از آن انقلابيّون محاصره را تنگ تر از پيش ساخته و نگذاشتند كه كسى آب و نان به داخل خانه برساند و براى كشتن خليفه سوم آماده شدند.


3 دفاع از خليفه


امام على عليه السلام چون مردم را در كشتن خليفه سوم مصمّم ديد، دستور داد كه فرزندانش حسن و حسين 8 با عدّه اى از خدمت گذاران اسلحه بردارند و در كنار درب خانه خليفه در مقابل شورشيان آماده دفاع شوند و نگذارند كه كسى از مهاجمين به داخل خانه راه يابد.


ايشان با چند نفر ديگر درب خانه خليفه را در اختيار خود گرفتند و همانگونه كه حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام دستور داده بود، نگذاشتند از مهاجمين به آنها نزديك شوند.


طلحه و زبير هم كه چنين ديدند براى حفظ ظاهر فرزندان خود را به يارى آنها فرستادند.(64)


عبدالفتّاح عبدالمقصود مى نويسد كه:


پيرمرد (خليفه سوم) در تيره ترين لحظات بيچارگى هم حاضر نبود شك را از قلبش ريشه كن كند و هميشه نسبت به على عليه السلام شك در دل داشت و خود كوچكترين قدرتى براى زدودن آن نداشت،


به همين ترتيب ذهن ناتوان و زبونش او را به تضادّهاى مداوم مى كشانيد، همينكه كارها عليه او دست به دست هم مى دادند واز مردم نسبت به جان خويش مى ترسيد، به دنبال على عليه السلام مى فرستاد و او را به خود نزديك مى كرد.


وقتى مى ديد مردم تا حدّى نرم گرديده و خاموش شده اند، اين را بر اثر سلطه و نفوذ حريف مى دانست و در نتيجه از او مى ترسيد و او را تبعيد مى كرد.


امام على عليه السلام پيوسته در معرض اين تقرّب و تبعيد قرار گرفته بود.


در قبال اين وضع خليفه پير، هيچ تفسيرى بهتر از اين ندارد كه بگوئيم:


اين يك حالت نفسانى و ذاتى بود كه پيرمرد تسلّطى بر آن نداشت.


امّا حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام با آن كرامت نفس و سعه صدرى كه داشت، نه دلتنگ مى شد و نه از خليفه سوم كينه اى به دل مى گرفت، هرچند خليفه سوم در باطن از على عليه السلام دل خوشى نداشت، و ابن عبّاس را به سراغ امام على عليه السلام فرستاد و اظهار داشت كه:


يا اباالحسن، خليفه سوم مى خواهد كه مدينه را به سوى يَنْبُع (باغ هايى در اطراف مدينه) ترك كنى.


حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام تبسّمى كرد و آماده شد كه از مدينه بيرون رود و فقط فرمود:


يَا بْنَ عَبَّاسٍ، مَا يُرِيدُ عُثَْمانُ إِلا اءَنْ يَجْعَلَنِي جَمَلا نَاضِحا بِالْغَرْبِ: اءَقْبِلْ وَاءَدْبِرْ! بَعَثَ إِلَيَّ اءَنْ اءَخْرُجَ، ثُمَّ بَعَثَ إِلَيَ اءَنْ اءَقْدُمَ، ثُمَّ هُوَ الاَّْنَ يَبْعَثُ إِلَيَّ اءَنْ اءَخْرُجَ!


وَاللّهِ لَقَدْ دَفَعْتُ عَنْهُ حَتَّى خَشِيتُ اءَنْ اءَكُونَ آثِما.


(اى پسر عبّاس! عثمان جز اين نمى خواهد كه مرا سرگردان نگهدارد، گاهى بروم، و زمانى برگردم،(65) يك بار پيغام فرستاد از مدينه خارج شوم، دوباره خبر داد كه باز گردم، هم اكنون تو را فرستاده كه از شهر خارج شوم.


به خدا سوگند! آنقدر ازاو دفاع كردم كه ترسيدم گناهكار باشم.)(66)


طبرى نيز در تاريخ خود جمله اى قريب به همين مضمون را از امام على عليه السلام در جواب (سعد بن ابى وقّاص) نقل كرد:


وَاللّهِ ما زِلْتُ اَذُبُّ عَنْهُ حَتّى اِنّى لاََسْتَحْيى.(67)


«به خدا سوگند پيوسته از عثمان دفاع كرده ام كه من از مردم خجالت مى كشم.»


در اينجا ابن ابى الحديد مى گويد:


به خدا سوگند على بن ابيطالب عليه السلام در يارى عثمان آنچنان تلاش مى كرد كه اگر برادرش جعفر به جاى عثمان در محاصره قرار گرفته بود، در يارى او بيشتر از اين تلاش نمى كرد.(68)


و ادامه مى دهد كه:


عَلِىُّ اَبَرُّ النّاسِ مِنْ دَمِهِ وَ قَدْ صَرَّحَ بِذالِكَ فى كَثي رٍ مِنْ كَلامِهِ مِثْلُ قَوْلِهِ عَلَيْهِ السَّلامُ


وَ اللّهِ ما قَتَلْتُ عُثْمانَ وَ لا مالاَْ تُ عَلَى قَتْلِهِ وَ صَدَقَ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيْهِ.(69)


حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام نسبت به خون خليفه سوم از همه پاكتر بود، كه در اكثر سخنرانى هاى خود به اين حقيقت اشاره فرمود:


مانند سخن آن حضرت المؤمنين عليه السلام كه:


(سوگند به خدا من در كشتن عثمان دخالت نداشتم، و به قتل او نيز علاقه اى نشان ندادم.)


و امام على عليه السلام راست گفت كه درود خدا بر او باد.


امام على عليه السلام براى ريشه كن شدن فتنه ها، هم مجاهدينى كه در مسجد گِرد آمده بودند را نصيحت مى كرد و از هرگونه اقدام نابجا پرهيز مى داد و هم خليفه سوم را پند مى داد كه از خدا بترسد و به خواسته هاس مردم مسلمان احترام بگذارد تا آتش فتنه ها بالا نگيرد.


اينگونه از دخالت ها و نظارت ها و پند دادن ها و هشدارها از مصاديق روشن «امر به معروف» و «نهى از منكر» است.


اگر همه مردم مدينه، و سران و دست اندركاران امور جارى آن روزگاران چونان حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام عمل مى كردند، حوادث و فتنه هاى ناگوارى پديد نمى آمد.


/ 60