فصل چهارم:تلاش در اصلاح نابسامانى ها
1 مبارزه با بدعت هاالف نگرانى امام (عليه السلام) از تحريف دين بعد ازپيامبر (صلّى الله عليه وآله)
يكى از راه هاى تحقّق نظارت مردمى، و مطرح شدن صحيح «امر به معروف» و «نهى از منكر»، و اصلاح نابسامانى ها، مبارزه با بدعت هاست.
مهمّترين چيزى كه على عليه السلام را در كنار غصب خلافت، در ايّام حكمرانى سه خليفه، از همه بيشتر رنج مى داد، بدعت و نوآورى هاى دروغين در دين بود.
حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام نگران بود كه سنّت پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم و به دنبال آن دين اسلام دست خوش تحريف و دگرگونى گردد.(70)
آن حضرت قبل از رسيدن به خلافت بارها از بدعت ها شكوه مى كرد.
كه خطاب به خليفه سوم نسبت به زنده كردن سنّت ها و ميراندن بدعت ها فرمود:
إِنَّ النَّاسَ وَرَائِي وَقَدِ اسْتَسْفَرُونِي بَيْنَكَ وَبَيْنَهُمْ، وَوَاللّهِ مَا اءَدْرِي مَا اءَقُولُ لَكَ! مَا اءَعْرِفُ شَيْئا تَجْهَلُهُ، وَلاَ اءَدُلُّكَ عَلَى اءَمْرٍ لاَ تَعْرِفُهُ.
إِنَّكَ لَتَعْلَمُ مَا نَعْلَمُ. مَا سَبَقْنَاكَ إِلَى شَيْءٍ فَنُخْبِرَكَ عَنْهُ، وَلاَ خَلَوْنَا بِشَيْءٍ فَنُبَلِّغَكَهُ.
وَقَدْ رَاءَيْتَ كَمَا رَاءَيْنَا، وَسَمِعْتَ كَمَا سَمِعْنَا، وَصَحِبْتَ رَسُولَ اللّهِ صلّى الله عليه وآله وَسَلَّمَ كَما صَحِبْنا وَمَا ابْنُ اءبِى قُحَافَةَ ولاابْنُ اَلْخَطَّابِ بِاَوْلَىِ بِعَمَلِ الحَقِّ مِنْكَ وَاَنْتَ اَقْرَبُ اِلى اَبِي رُسُول اللّهِصلّى الله عليه وآله وسلّم وَشِيجَةَ رَحِمٍ مِنْهُمَا ؛ وَقَدْ نِلْتَ مِنْ صِهْرِهِ مَا لَمْ يَنَالاَ.
فَاللّهَ اللّهَ فِي نَفْسِكَ! فَإِنَّكَ وَاللّهِ مَا تُبَصَّرُ مِنْ عَمًى، وَلاَ تُعَلَّمُ مِنْ جَهْلٍ، وَإِنَّ الطُّرُقَ لَوَاضِحَةٌ، وَإِنَّ اءَعْلاَ مَ الدِّينِ لَقَائِمَةٌ.
فَاعْلَمْ اءَنَّ اءَفْضَلَ عِبَادِ اللّهِ عِنْدَ اللّهِ إِمَامٌ عَادِلٌ، هُدِيَ وَهَدَى، فَاءَقَامَ سُنَّةً مَعْلُومَةً، وَاءَمَاتَ بِدْعَةً مَجْهُولَةً.
وَإِنَّ السُّنَنَ لَنَيِّرَةٌ، لَهَا اءَعْلاَ مٌ، وَإِنَّ الْبِدَعَ لَظَاهِرَةٌ، لَهَا اءَعْلاَ مٌ.
وَإِنَّ شَرَّ النَّاسِ عِنْدَ اللّهِ إِمَامٌ جَائِرٌ ضَلَّ وَضُلَّ بِهِ، فَاءَمَاتَ سُنَّةً مَاءْخُوذَةً، وَاءَحْيَا بِدْعَةً مَتْرُوكَةً. وَإِنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اللّهِ صلّى الله عليه وآله وسلّم يَقُولُ:
«يُؤْتَى يَوْمَ الْقِيَامَةِ بِالاِْمَامِ الْجَائِرِ وَلَيْسَ مَعَهُ نَصِيرٌ وَلاَ عَاذِرٌ، فَيُلْقَى فِي نَارِ جَهَنَّمَ، فَيَدُورُ فِيهَا كَمَا تَدُورُ الرَّحَى، ثُمَّ يَرْتَبِطُ فِي قَعْرِهَا».
وَإِنِّي اءَنْشُدُكَ اللّهَ اءَلا تَكُونَ إِمَامَ هذِهِ الاُْمَّةِ الْمَقْتُولَ، فَإِنَّهُ كَانَ يُقَالُ:
يُقْتَلُ فِي هذِهِ الاُْمَّةِ إِمَامٌ يَفْتَحُ عَلَيْهَا الْقَتْلَ وَالْقِتَالَ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ، وَيَلْبِسُ اءُمُورَهَا عَلَيْهَا، وَيَبُثُّ الْفِتَنَ فِيهَا، فَلاَ يُبْصِرُونَ الْحَقَّ مِنَ الْبَاطِلِ؛ يَمُوجُونَ فِيهَا مَوْجا، وَيَمْرُجُونَ فِيهَا مَرْجا.
فَلاَ تَكُونَنَّ لِمَرْوَانَ سَيِّقَةً يَسُوقُكَ حَيْثُ شَاءَ بَعْدَ جَلاَ لِ السِّنِّ وَ تَقَضِّي الْعُمُرِ.
فَقَالَ لَهُ عُثَْمانُ: «كَلِّمِ النَّاسَ فِي اءَنْ يُؤَجِّلُونِي، حَتَّى اءَخْرُجَ إِلَيْهِمْ مِنْ مَظَالِمِهِمْ»
فَقَالَعليه السلام: مَا كَانَ بِالْمَدِينَةِ فَلاَ اءَجَلَ فِيهِ، وَمَا غَابَ فَاءَجَلُهُ وُصُولُ اءَمْرِكَ إِلَيْهِ.(71)
«همانا مردم پشت سر من هستند، مرا ميان تو و خودشان ميانجى قرار دادند، به خدا نمى دانم با تو چه بگويم؟ چيزى را نمى دانم كه تو ندانى، تو را به چيزى راهنمايى نمى كنم كه نشناسى، تو مى دانى آنچه ما مى دانيم،
ما به چيزى پيشى نگرفته ايم كه تو را آگاه سازيم، و چيزى را در پنهانى نيافته ايم كه آن را به تو ابلاغ كنيم،
ديدى چنان كه ما ديديم،
شنيدى چنان كه ما شنيديم،
با رسول خداصلّى الله عليه وآله وسلّم بودى چنان كه ما بوديم،
پسر ابوقحافه (ابابكر) و پسر خطّاب، در عمل حق، از تو بهتر نبودند، تو به رسول خداصلّى الله عليه وآله وسلّم در خويشاوندى از آن دو نزديك ترى، و داماد او شدى كه آنان نشدند،
پس خدا را! خدا را! پروا كن،
سوگند به خدا! تو كور نيستى تا بينايت كنند، نادان نيستى تا تو را تعليم دهند،
راه ها روشن است، و نشانه هاى دين برپاست،
پس بدان كه برترين بندگان خدا در پيشگاه او رهبر عادل است كه خود هدايت شده و ديگران را هدايت مى كند، سنّت شناخته شده را برپامى دارد،
و بدعت ناشناخته را بميراند، سنّت ها روشن و نشانه هايش آشكار است، بدعت ها آشكار و نشانه هاى آن برپاست.
و بدترين مردم نزد خدا رهبر ستمگرى كه خود گمراه و مايه گمراهى ديگران است،
كه سنّت پذيرفته را بميراند، و بدعت ترك شده را زنده گرداند.
من از پيامبر خداصلّى الله عليه وآله وسلّم شنيدم كه گفت:
«روز قيامت رهبر ستمگر را بياورند كه نه ياورى دارد و نه كسى از او پوزش خواهى مى كند،
پس او را در آتش جهنم افكنند، و در آن چنان مى چرخد كه سنگ آسياب، تا به قعر دوزخ رسيده به زنجير كشيده شود»،
من تو را به خدا سوگند مى دهم كه امام كشته شده اين امت مباشى،
چرا كه پيش از اين گفته مى شد «در ميان اين امّت، امامى به قتل خواهد رسيد كه درِ كشتار تا روز قيامت گشوده خواهد شد و كارهاى امت اسلامى با آن مشتبه شود، و فتنه و فساد در ميانشان گسترش يابد، تا آنجا كه حق را از باطل نمى شناسند، و به سختى در آن فتنه ها غوطه ور مى گردند».
براى «مروان»(72) چونان حيوان به غارت گرفته مباش كه تو را هر جا خواست براند، آن هم پس از ساليانى كه از عمر تو گذشته و تجربه اى كه به دست آوردى.
(عثمان گفت: «با مردم صحبت كن كه مرا مهلت دهند تا از عهده ستمى كه به آنان رفته برآيم»)
حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود:
آنچه در مدينه است به مهلت نياز ندارد، و آنچه مربوط به بيرون مدينه باشد تا رسيدن فرمانت مهلت دارند.»
ب شكوه از مسخ انسان ها
امام على عليه السلام در اوّلين سخنرانى هايى كه پس از بيعت با ايشان به عنوان خليفه، ايراد فرمود، علّت عمده پذيرش حكومت و خلافت را ميراندن بدعت ها و زنده كردن سنّت ها و از ميان بردن مفاسد اجتماعى اعلام فرمود:
اءَيَّتُهَا النُّفُوسُ الُْمخْتَلِفَةُ، وَالْقُلُوبُ الْمُتَشَتِّتَةُ، الشَّاهِدَةُ اءَبْدَانُهُمْ، وَالْغَائِبَةُ عَنْهُمْ عُقُولُهُمْ، اءَظْاءَرُكُمْ عَلَى الْحَقِّ وَاءَنْتُمْ تَنْفِرُونَ عَنْهُ نُفُورَ الْمِعْزَى مِنْ وَعْوَعَةِ الاَْسَدِ! هَيْهَاتَ اءَنْ اءَطْلَعَ بِكُمْ سَرَارَ الْعَدْلِ، اءَوْ اءُقِيمَ اعْوِجَاجَ الْحَقِّ.
اللَّهُمَّ إِنَّكَ تَعْلَمُ اءَنَّهُ لَمْ يَكُنِ الَّذِي كَانَ مِنَّا مُنَافَسَةً فِي سُلْطَانٍ، وَلاَ الِْتمَاسَ شَيْءٍ مِنْ فُضُولِ الْحُطَامِ، وَلكِنْ لِنَرِدَ الْمَعَالِمَ مِنْ دِينِكَ، وَنُظْهِرَ الاِْصْلاَحَ فِي بِلاَ دِكَ، فَيَاءْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبَادِكَ، وَتُقَامَ الْمُعَطَّلَةُ مِنْ حُدُودِكَ.
اللَّهُمَّ إِنِّي اءَوَّلُ مَنْ اءَنَابَ، وَسَمِعَ وَاءَجَابَ، لَمْ يَسْبِقْنِي إِلا رَسُولُ اللّهِ صلّى الله عليه وآله وَسَلَّمَ بِالصَّلاَ ةِ.
وَقَدْ عَلِمْتُمْ اءَنَّهُ لاَ يَنْبَغِي اءَنْ يَكُونَ الْوَالِي عَلَى الْفُرُوجِ وَالدِّمَاءِ وَالْمَغَانِمِ وَالاَْحْكَامِ وَإِمَامَةِ الْمُسْلِمِينَ الْبَخِيلُ، فَتَكُونَ فِي اءَمْوَالِهِمْ نَهْمَتُهُ،
وَلاَ الْجَاهِلُ فَيُضِلَّهُمْ بِجَهْلِهِ،
وَلاَ الْجَافِي فَيَقْطَعَهُمْ بِجَفَائِهِ،
وَلاَ الْحَائِفُ لِلدُّوَلِ فَيَتَّخِذَ قَوْما دُونَ قَوْمٍ،
وَلاَ الْمُرْتَشِي فِي الْحُكْمِ فَيَذْهَبَ بِالْحُقُوقِ،
وَيَقِفَ بِهَا دُونَ الْمَقَاطِعِ،
وَلاَ الْمُعَطِّلُ لِلسُّنَّةِ فَيُهْلِكَ الاُْمَّةَ.(73)
«اى مردم رنگارنگ، و دل هاى پريشان و پراكنده، كه بدن هايشان حاضر و عقل هايشان از آنها غايب و دور است،
من شما را به سوى حق مى كشانم، امّا چونان گوسفندانى كه از غرّش شير فرار كنند مى گريزيد،
هيهات كه با شما بتوانم تاريكى را از چهره عدالت بزدايم، و كجى ها را كه در حق راه يافته راست نمايم.
خدايا تو ميدانى كه جنگ و درگيرى ما براى به دست آوردن قدرت و حكومت، و دنيا و ثروت نبود،
بلكه مى خواستيم نشانه هاى حق و دين تو را در جايگاه خويش بازگردانيم، و در سرزمين هاى تو اصلاح را ظاهر كنيم، تا بندگان ستمديده ات در أ من و أ مان زندگى كنند، و قوانين و مقرراّت فراموش شده تو بار ديگر اجراء گردد.
خدايا من نخستين كسى هستم كه بتو روى آورده، و دعوت تو را شنيده و اجابت كرد،
در نماز كسى از من جز رسول خداصلّى الله عليه وآله وسلّم پيشى نگرفت،
و همانا شما دانستيد كه سزاوار نيست بخيل بر ناموس و جان و غنيمت ها و احكام مسلمين، ولايت و رهبرى يابد، و امامت مسلمين را عهده دار شود، تا در اموال آنها حريص گردد،
و نادان نيز لياقت رهبرى ندارد تا با نادانى خود مسلمانان را به گمراهى كشاند،
و ستمكار نيز نمى تواند رهبر مردم باشد، كه با ستم حق مردم را غصب و عطاياى آنان را قطع كند،
و نه كسى كه در تقسيم بيت المال عدالت ندارد زيرا در اموال و ثروت آنان حيف و ميل داشته و گروهى را بر گروهى مقدّم مى دارد،
و رشوه خوار در قضاوت نمى تواند امام باشد زيرا كه براى حكم كردن با رشوه گرفتن حقوق مردم را پايمال مى كند، و حق را به صاحبان آن نرساند،
و آن كس كه سنّت پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم را ضايع مى كند لياقت رهبرى ندارد، زيرا كه امّت اسلامى را به هلاكت مى كشاند.»
ج شكوه از دگرگونى ارزش ها
حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام روزى در ايّام خلافت خود، در يك سخنرانى از تغيير و تبديل يافتن سنّت هاى رسول خداصلّى الله عليه وآله وسلّم به وسيله حُكّام و خلفاى قبلى شكوه كرده و از انحراف فكرى مردم شكايت كرد و فرمود:
فَعِنْدَ ذلِكَ اءَخَذَ الْبَاطِلُ مَاَّخِذَهُ، وَرَكِبَ الْجَهْلُ مَرَاكِبَهُ، وَعَظُمَتِ الطَّاغِيَةُ، وَقَلَّتِ الدَّاعِيَةُ، وَصَالَ الدَّهْرُ صِيَالَ السَّبُعِ الْعَقُورِ، وَهَدَرَ فَنِيقُ الْبَاطِلِ بَعْدَ كُظُومٍ، وَتَوَاخَى النَّاسُ عَلَى الْفُجُورِ، وَتَهَاجَرُوا عَلَى الدِّينِ، وَتَحَابُّوا عَلَى الْكَذِبِ، وَتَبَاغَضُوا عَلَى الصِّدْقِ.
فَإِذَا كَانَ ذلِكَ كَانَ الْوَلَدُ غَيْظا وَالْمَطَرُ قَيْظا وَتفِيضُ اللِّئَامُ فَيَضَا وَتِغيضُ الْكِرَامُ غَيْضا، وَكَانَ اءَهْلُ ذلِكَ الزَّمَانِ ذِئَابا، وَسَلاَ طِينُهُ سِبَاعا، وَاءَوْسَاطُهُ اءُكَّالا، وَفُقَرَاؤُهُ اءَمْوَاتا؛ وَغَارَ الصِّدْقُ، وَفَاضَ الْكَذِبُ، وَاسْتُعْمِلَتِ الْمَوَدَّةُ بِاللِّسَانِ، وَتَشَاجَرَ النَّاس بِالْقُلُوبِ، وَصَارَ الْفُسُوقُ نَسَبا، وَالْعَفَافُ عَجَبا، وَلُبِسَ الاِْسْلاَ مُ لُبْسَ الْفَرْوِ مَقْلُوبا.(74)
«پس در آن هنگام كه امويان بر شما تسلّط يابند، باطل بر جاى خود استوار شود، و جهل و نادانى بر مركب ها سوار، و طاغوت زمان عظمت يافته، و دعوت كنندگان به حق اندك و بى مشترى خواهند شد.
روزگار چونان درنده خطرناك حمله ور شده، و باطل پس از مدّت ها سكوت، نعره مى كشد،
مردم در شكستن قوانين خدا دست در دست هم مى گذارند، و در جدا شدن از دين متّحد مى گردند،
و در دروغ پردازى با هم دوست و در راستگويى دشمن يكديگرند،
و چون چنين روزگارى مى رسد، فرزند با پدر دشمنى ورزد، و باران خنك كننده، گرمى و سوزش آورد،
پست فطرتان همه جا را پُر مى كنند،
نيكان و بزرگواران كمياب مى شوند،
مردم آن روزگار چون گرگان، و پادشاهان چون درندگان، تهيدستان طعمه آنان، و مستمندان چونان مردگان، خواهند بود،
راستى از ميانشان رخت بر مى بندد، و دروغ فراوان مى شود،
با زبان تظاهر به دوستى دارند، امّا در دل دشمن هستند،
به گناه افتخار مى كنند، و از پاكدامنى به شگفت مى آيند، و اسلام را چون پوستينى واژگونه مى پوشند.»
د هشدار از رواج فتنه ها
فاصله زمانى نسبتا طولانى «25 سال» بين وفات پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم و به خلافت رسيدن على عليه السلام، و خوگرفتن مردم با بدعت ها و رواج فساد در روابط اجتماعى، تلاش هاى اصلاحى امام على عليه السلام را دچار مشكل كرده بود.
و تحميل سه جنگ داخلى در خلال بيش از چهار سال خلافت آن حضرت، مجال هرگونه كار فرهنگى لازم را از آن حضرت سلب كرده بود.
حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام در يكى از سخنرانى هاى خود فرمود:(75)
«همانا خودم از رسول اللّه صلّى الله عليه وآله وسلّم شنيدم كه فرمود:
چگونه ايد شما زمانى كه فتنه اى شما را فرا گيرد كه خردسال در آن رشد كند و بزرگسال در آن پير شود.
مردم طبق آن رفتار كنند و وضع جديد را به عنوان سنّت پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم بپذيرند، پس اگر فردى آنرا تغيير داد گفته مى شود:
واى كه سنّت پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم تغيير يافت... مردمى مى آيند كه براى غير خدا علم به دست آورند كنند و براى عمل نكردن بياموزند و با كارهايى كه ظاهرى اخروى دارد، دنيا را طلب مى كنند.»
و ادامه مى دهد:
«از واليان قبلى اعمالى ديدم كه برخلاف سنّت رسول اللّه صلّى الله عليه وآله وسلّم انجام گرفت و در اين مخالفت متعهّد بودند و عمدا عهد او را شكستند و سنّتش راتغيير دادند.
حال اگر من مردم را به ترك اين بدعت ها وا دارم و اين امور را به روز اوّل و شكلى كه پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم قرار داده بود برگردانم، يقينا سپاهيانم از اطرافم پراكنده خواهند شد و خودم تنها يا با عده اى كم از شيعيانم كه فضل مرا و وجوب اطاعت از دستوارات مرا قبول دارند خواهند ماند.»
سپس حدود 30 مورد را ذكر مى كند كه بر خلاف سنّت رسول اللّه صلّى الله عليه وآله وسلّم رواج يافته است،
كه حضرت از ترس پراكنده شدن مردم و تنها ماندن خود، نمى توانست در همه امور، امر به تغيير آن دهد.
چرا كه اين مردم يك ربع قرن از پيامبرشان فاصله گرفته اند و به روشى غير از سيره پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم خو كرده و به آسانى نمى توانستند تغيير مسير دهند.
امام على عليه السلام در خطبه 156 هشدارهاى رسول خداصلّى الله عليه وآله وسلّم را به ياد مى آورد كه فرمود:
«يَا عَلِيُّ، إِنَّ الْقَوْمَ سَيُفْتَنُونَ بِاءَمْوَالِهِمْ، وَيَمُنُّونَ بِدِينِهِمْ عَلَى رَبِّهِمْ، وَيَتَمَنَّوْنَ رَحْمَتَهُ، وَيَاءْمَنُونَ سَطْوَتَهُ، وَيَسْتَحِلُّونَ حَرَامَهُ بِالشُّبُهَاتِ الْكَاذِبَةِ، وَالاَْهْوَاءِ السَّاهِيَةِ، فَيَسْتَحِلُّونَ الْخَمْرَ بِالنَّبِيذِ، وَالسُّحْتَ بِالْهَدِيَّةِ، وَالرِّبَا بِالْبَيْعِ»
قُلْتُ:
يَا رَسُولَ اللّهِ، فَبِاءَيِّ الْمَنَازِلِ اءُنْزِلُهُمْ عِنْدَ ذ لِكَ؟ اءَبِمَنْزِلَةِ رِدَّةٍ، اءَمْ بِمَنْزِلَةِ فِتْنَةٍ؟
فَقَالَ: «بِمَنْزِلَةِ فِتْنَةٍ».
(اى على! همانا اين مردم به زودى با اموالشان دچار فتنه و آزمايش مى شوند، و در ديندارى بر خدا منّت مى گذارند، با اين حال انتظار رحمت او را دارند، و از قدرت و خشم خدا، خود را ايمن مى پندارند،
حرام خدا را با شبهات دروغين، و هوس هاى غفلت زا، حلال مى كنند،
«شراب» را به بهانه اينكه «آب انگور» است،
و رشوه را كه «هديه» است،
و ربا را كه «نوعى معامله» است حلال مى شمارند).
گفتم: اى رسول خدا، در آن زمان مردم را در چه پايه اى بدانم؟
آيا در پايه ارتداد؟ يا فتنه و آزمايش؟
پاسخ فرمود: در پايه اى از فتنه و آزمايش.»(76)
2 مصادره اموال