فصل پنجم: اعتراض بر بى عدالتى ها - الگوهای رفتاری امام علی(ع) و نظارت ملی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

الگوهای رفتاری امام علی(ع) و نظارت ملی - نسخه متنی

محمد دشتی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید



فصل پنجم: اعتراض بر بى عدالتى ها

مقدمه

اعتراض بر عدالتى ها يكى از روش هاى صحيح تحقّق «امر به معروف» و «نهى از منكر» است.



اگر همه مردم بر كاستى ها، زشتى ها، بى عدالتى ها، اعتراض كنند و آنها را تذكّر دهند و تا اصلاح نشود، سكوت نكنند، رهبران و كارگزاران حكومتى ناچار مى شوند راه صلاح و سازندگى را بروند.



يكى از مبارزات منفى حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام در دوران 25 ساله انزوا، اعتراض بر بى عدالتى هاى حاكمان بود كه:



هم مردم را بيدار و روح شجاعت را در مردم تقويت كرد،



و هم حاكمان مغرور را وادار به عقب نشينى و نرمش ساخت.



در حكومت خليفه اوّل بارها و بارها از كشتار و غصب اموال و جعل و تحريف دستگاه حكومت انتقاد كرد، و مردم را به نظارت و دخالت فراخواند.



تا آنكه زير شمشير برهنه قرار گرفت، امّا دست از تبليغ و ارشاد برنداشت.



اعتراضات امام (عليه السلام) بر حكومت خليفهاول



و در خطبه 3 كاستى ها و ستمكارى خلافت او را اينگونه توضيح داد:



اءَمَا وَاللّهِ لَقَدْ تَقَمَّصَهَا فُلانٌ وَإ نَّهُ لِيَعْلَمُ اءَنَّ مَحَلِّي مِنْهَا مَحَلُّ الْقُطْبِ مِنَ الرَّحَا. يَنْحَدِرُ عَنِّي السَّيْلُ، وَلا يَرْقَى إ لَيَّ الطَّيْرُ؛ فَسَدَلْتُ دُونَهَا ثَوْبا، وَطَوَيْتُ عَنْهَا كَشْحا، وَطَفِقْتُ اءَرْتَئِي بَيْنَ اءَنْ اءَصُولَ بِيَدٍ جَذَّاءَ، اءَوْ اءَصْبِرَ عَلَى طَخْيَةٍ عَمْيَاءَ، يَهْرَمُ فِيهَا الْكَبِيرُ، وَيَشِيبُ فِيهَا الصَّغِيرُ، وَيَكْدَحُ فِيهَا مُؤْمِنٌ حَتَّى يَلْقَى رَبَّهُ!



فَرَاءَيْتُ اءَنَّ الصَّبْرَ عَلَى هَاتَا اءَحْجَى، فَصَبَرْتُ وَفِي الْعَيْنِ قَذًى، وَفِي الْحَلْقِ شَجا، اءَرَى تُرَاثِي نَهْبا، حَتَّى مَضَى الاَْوَّلُ لِسَبِيلِهِ، فَاءَدْلَى بِهَا إ لَى فُلانٍ بَعْدَهُ.



ابوبكر و التلاعب بالخلافة



ثم تمثل بقول الا عشى:






  • شَتَّانَ مَا يَوْمِي عَلَى كُورِهَا
    وَيَوْمُ حَيَّانَ اءَخِي جَابِرِ



  • وَيَوْمُ حَيَّانَ اءَخِي جَابِرِ
    وَيَوْمُ حَيَّانَ اءَخِي جَابِرِ





فَيَا عَجَبا!! بَيْنَا هُوَ يَسْتَقِيلُهَا فِي حَيَاتِهِ إ ذْ عَقَدَهَا لاَِّخَرَ بَعْدَ وَفَاتِهِ لَشَدَّ مَا تَشَطَّرَا ضَرْعَيْهَا!-



«آگاه باشيد! به خدا سوگند! ابابكر، جامه خلافت را بر تن كرد، در حالى كه مى دانست، جايگاه من در حكومت اسلامى، چون مِحوَر سنگ هاى آسياب است «كه بدون آن آسياب حركت نمى كند» او مى دانست كه سيل علوم از دامن كوهسار من جارى است، و مرغان دور پرواز انديشه ها به بُلَنداى ارزش من نتوانند پرواز كرد، پس من رِداى خلافت، رها كرده، و دامن جمع نموده از آن كنارگيرى كردم، و در اين انديشه بودم، كه آيا با دست تنها براى گرفتن حق خود بپا خيزم؟



يا در اين محيط خفقان زا و تاريكى كه به وجود آوردند، صبر پيشه سازم؟



كه پيران را فرسوده، جوانان را پير، و مردان با ايمان را تا قيامت و ملاقات پروردگار اندوهگين نگه مى دارد.



پس از ارزيابى درست، صبر و بردبارى را خِرَدمندانه تر ديدم، پس صبر كردم در حالى كه گويا خار در چشم و استخوان در گلوى من مانده بود، و با ديدگان خود مى نگريستم كه ميراث مرا به غارت مى برند!



تااينكه خليفه اوّل، به راه خود رفت و خلافت را به پسر خَطّاب سپرد.»(95)



/ 60