مقدمه اى كوتاه - الگوهای رفتاری امام علی(ع) و نظارت ملی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

الگوهای رفتاری امام علی(ع) و نظارت ملی - نسخه متنی

محمد دشتی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


مقدمه اى كوتاه

يكى ديگر از شيوه هاى رواج فرهنگ «نظارت مردمى» برّرسى علل و عوامل ترك آن است كه چرا برخى بى تفاوت مى گردند؟



و چرا دست از نظارت بر مى دارند؟



چرا مردان جنگاور ميدان هاى نبرد، در امر بمعروف و نهى از منكر كوتاهى مى كنند؟



در اين قسمت از بحث به برخى از عوامل آن اشاره مى گردد، مانند:



الف عامل روانى


اين مشكل سياسى، اجتماعى، علل گوناگونى مى تواند داشته باشد.



برخى فكر مى كنند اگر نظارت كنند؛



اگر امر به معروف و نهى از منكر كنند ممكن است جان خود را از دست بدهند،



و در تداوم مبارزه و تبليغات گفتارى، و بازداشتن فاسدان از زشتى ها كشته شوند.



حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام به اين عامل روانى در حكمت 374 اشاره كرده مى فرمايد:



وَإِنَّ الاَْمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّهْيَ عَنِ الْمُنْكَرِ لاَ يُقَرِّبَانِ مِنْ اءَجَلٍ، وَلاَ يَنْقُصَانِ مِنْ رِزْقٍ، وَاءَفْضَلُ مِنْ ذلِكَ كُلِّهِ كَلِمَةُ عَدْلٍ عِنْدَ إِمَامٍ جَائِرٍ.



«و همانا امر به معروف و نهى از منكر، نه اجلى را نزديك مى كنند، و نه از مقدار روزى مى كاهند، و از همه اينها برتر، سخن حق در پيش روى حاكمى ستمكار است.»(124)



يعنى وقتى مرگ و زمانبندى آن براى انسان مشخّص است،



و اجل زمان تعيين شده اى دارد،



پس امر به معروف يا نهى از منكر، مرگ زودرسى نخواهد داشت و نبايد از آن هراسناك بود.



بايد انجام وظيفه كرد،



بايد خوبى ها را ياور و زشتى ها را دشمن بود و از نزديك شدن اجل، يا مرگ زودرس نبايد ترسيد.



ب عامل اقتصادى


برخى ديگر با توجّه به عامل اقتصادى، بى تفاوت مى شوند و دست از «نظارت مردمى» و «امر به معروف» و «نهى از منكر» مى كشند،



فكر مى كنند اگر دخالت و نظارت داشته باشند،



اگر زشتى ها را تذكّر دهند،



صاحبان پول و قدرت، از آنها مى رنجند و رزق و روزى آنان در خطر جدّى قرار مى گيرد، و پُست هاى لازم به آنها داده نمى شود، و مراكز قدرت، آنها را طرد مى كنند كه با اطمينان فرمود:



وَ لا يَنْقُصَانِ مِنْ رِزْقٍ



«و از روزى شما نمى كاهد.»(125)



3 برّرسى علل و عوامل شكست ها


يكى ديگر از راه ها و شيوه هاى رواج فرهنگ «نظارت مردمى» بررسى علل و عوامل سقوط و شكست و انحطاط جامعه است.



اگر مردم به ره آورد شوم ترك «امر به معروف» توجّه كنند و بدانند كه بى تفاوتى ها و ترك نظارت صحيح جامعه را به سقوط مى كشاند و ارزش ها را به مسخ و دگرگونى سوق مى دهد.



دست از بى تفاوتى برداشته و در امور كشور خود در سرنوشت جامعه خود دخالت مى كنند،



كه امام على عليه السلام در خطبه 27 فرمود:



اءَلاَ وَإِنِّي قَدْ دَعَوْتُكُمْ إِلَى قِتَالِ هؤُلاَءِ الْقَوْمِ لَيْلا وَنَهَارا، وَسِرَّا وَإِعْلاَ نا، وَقُلْتُ لَكُمْ: اغْزُوهُمْ قَبْلَ اءَنْ يَغْزُوكُمْ، فَوَاللّهِ مَا غُزِيَ قَوْمٌ قَطُّ فِي عُقْرِ دَارِهِمْ إِلا ذَلُّوا.



فَتَوَاكَلْتُمْ وَتَخَاذَلْتُمْ حَتَّى شُنَّتْ عَلَيْكُمُ الْغَارَاتُ، وَمُلِكَتْ عَلَيْكُمُ الاَْوْطَانُ.



وَهذَا اءَخُو غَامِدٍ وَقَدْ وَرَدَتْ خَيْلُهُ الاَْنْبَارَ، وَقَدْ قَتَلَ حَسَّانَ بْنَ حَسَّانَ الْبَكْرِيَّ، وَاءَزَالَ خَيْلَكُمْ عَنْ مَسَالِحِهَا.



وَلَقَدْ بَلَغَنِي اءَنَّ الرَّجُلَ مِنْهُمْ كَانَ يَدْخُلُ عَلَى الْمَرْاءَةِ الْمُسْلِمَةِ، وَالاُْخْرَى الْمُعَاهَدَةِ، فَيَنْتَزِعُ حِجْلَهَا وَقُلْبَهَا وَقَلاَ ئِدَهَا وَرُعُثَهَا، مَا تَمْتَنِعُ مِنْهُ إِلا بِالاِْسْتِرْجَاعِ وَالاِْسْتِرْحَامِ.



ثُمَّ انْصَرَفُوا وَافِرِينَ مَا نَالَ رَجُلا مِنْهُمْ كَلْمٌ، وَلاَ اءُرِيقَ لَهُمْ دَمٌ؛ فَلَوْ اءَنَّ امْرَاءً مُسْلِما مَاتَ مِنْ بَعْدِ هذَا اءَسَفا مَا كَانَ بِهِ مَلُوما، بَلْ كَانَ بِهِ عِنْدِي جَدِيرا.



«آگاه باشيد! من شب و روز، پنهان و آشكار، شما را به مبارزه با شاميان، دعوت كردم و گفتم پيش از آن كه، آنها با شما بجنگند با آنان نبرد كنيد،



به خدا سوگند! هر ملّتى كه درون خانه خود مورد هجوم قرار گيرد، ذليل خواهد شد،



امّا شما سُستى بخرج داديد، و خوارى و ذّلت پذيرفتيد، تا آنجا كه دشمن پى در پى به شما حمله كرد و سرزمين هاى شما را تصّرف نمود،



و اينك، فرمانده معاويه، (مرد غامدى) با لشگرش وارد شهر انبار شده و فرماندار من، «حسّان بن حسّان بكرى» را كشته و سربازان شما را از مواضع مرزى بيرون رانده است.



به من خبر رسيد كه مردى از لشگر شام به خانه زن مسلمان و زنى غير مسلمان كه در پناه حكومت اسلام بود وارد شد، و خلخال و دستبند و گردن بند و گوشواره هاى آنها را بغارت برد، در حالى كه هيچ وسيله اى براى دفاع، جز گريه و التماس كردن، نداشتند.



لشگريان شام با غنيمت فراوان رفتند بدون اينكه حتّى يك نفر آنان، زخمى بردارد، و يا قطره خونى از او ريخته شود، اگر براى اين حادثه تلخ، مسلمانى از روى تاءسّف بميرد، ملامت نخواهد شد، و از نظر من سزاوار است.»(126)



و ادامه داد كه:



فَيَا عَجَبا! عَجَبا وَاللّهِ يُمِيتُ الْقَلْبَ وَيَجْلِبُ الْهَمَّ مِن اجْتَِماعِ هؤُلاَ ءِ الْقَوْمِ عَلَى بَاطِلِهِمْ، وَتَفَرُّقِكُمْ عَن حَقِّكُمْ!



فَقُبْحا لَكُمْ وَتَرَحا، حِينَ صِرْتُمْ غَرَضا يُرْمى!



يُغَارُ عَلَيْكُمْ وَلاَ تُغِيرُونَ؟ وَتُغْزَوْنَ وَلاَ تَغْزُونَ؟ وَيُعْصَى اللّهُ وَتَرْضَوْنَ؟



فَإِذَا اءَمَرْتُكُمْ بِالسَّيْرِ إِلَيْهِمْ فِي اءَيَّامِ الْحَرِّ قُلْتُمْ: هذِهِ حَمَارَّةُ الْقَيْظِ، اءَمْهِلْنَا يُسَبَّخُ عَنَّا الْحَرُّ، وَإِذَا اءَمَرْتُكُمْ بِالسَّيْرِ إِلَيْهِمْ فِي الشِّتَاءِ قُلْتُمْ: هذِهِ صَبَارَّةُ الْقُرِّ، اءمْهِلْنا يَنْسَلِخْ عَنّا الْبَرْدُ؛ كُلُّ هذَا فِرَارَا مِنَ الحَرِّ والْقُرِّ؛؛ فَإِذَا كُنْتُمْ مِنَ الْحَرِّ وَالْقُرِّ تَفِرُّونَ؛ فَاءَنْتُمْ وَاللّهِ مِنَ السَّيْفِ اءَفَرُّ!



يَا اءَشْبَاهَ الرِّجَالِ وَلاَ رِجَالَ! حُلُومُ الاَْطْفَالِ، وَعُقُولُ رَبَّاتِ الْحِجَالِ، لَوَدِدْتُ اءَنِّي لَمْ اءَرَكُمْ وَلَمْ اءَعْرِفْكُمْ مَعْرِفَةً وَاللّهِ جَرَّتْ نَدَما، وَاءَعَقَبَتْ سَدَما.



قَاتَلَكُمُ اللّهُ! لَقَدْ مَلاَْتُمْ قَلْبِي قَيْحا، وَشَحَنْتُمْ صَدْرِي غَيْظَا، وَجَرَّعْتُمُونِي نُغَبَ التَّهْمَامِ اءَنْفَاسا، وَاءَفْسَدْتُمْ عَلَيَّ رَاءْيِي بِالْعِصْيَانِ وَالْخِذْلاَ نِ؛ حَتَّى لَقَدْ قَالَتْ قُرَيْشٌ:



إِنَّ ابْنَ اءَبِي طَالِبٍ رَجُلٌ شُجَاعٌ، وَلكِنْ لاَ عِلْمَ لَهُ بِالْحَرْبِ.



لِلّهِ اءَبُوهُمْ! وَهَلْ اءَحَدٌ مِنْهُمْ اءَشَدُّ لَهَا مِرَاسا، وَاءَقْدَمُ فِيهَا مَقَاما مِنِّي! لَقَدْ نَهَضْتُ فِيهَا وَمَا بَلَغْتُ الْعِشْرِينَ، وَهااءَنَذَا قَدْ ذَرَّفْتُ عَلَى السِّتِّينَ!



وَلكِنْ لاَ رَاءْيَ لِمَنْ لاَ يُطَاعُ!



«شگفتا، شگفتا!! به خدا سوگند، اين واقعيّت قلب انسان را مى ميراند و دچار غم و اندوه مى كند كه شاميان در باطل خود وحدت دارند، و شما در حق خود متفرّقيد.



زشت باد روى شما و از اندوه رهايى نيابيد كه آماج تير بلا شديد.



به شما حمله مى كنند، شما حمله نمى كنيد؟



با شما مى جنگند، شما نمى جنگيد؟ اينگونه معصيت خدا مى شود و شما رضايت مى دهيد؟



وقتى در تابستان فرمان حركت به سوى دشمن مى دهم، مى گوييد هوا گرم است مهلت ده تا سوز گرما بگذرد، و آنگاه كه در زمستان فرمان جنگ مى دهم، مى گوييد هوا خيلى سرد است بگذار سرما برود.



همه اين بهانه ها براى فرار از سرما و گرما بود؟ وقتى شما از گرما و سرما فرار مى كنيد، به خدا سوگند كه از شمشير بيشتر گريزانيد



اى مرد نمايان نامرد! اى كودك صفتان بى خرد، كه عقل هاى شما به عروسان حجله آراى، شباهت دارد، چقدر دوست داشتم كه شما را هرگز نمى ديدم و هرگز نمى شناختم، شناسايى شما سوگند به خدا كه جز پشيمانى حاصلى نداشت، و اندوهى غم بار سرانجام آن شد.



خدا شما را بكشد كه دل من از دست شما پر خون، و سينه ام از خشم شما مالامال است، كاسه هاى غم و اندوه را، جُرعه جُرعه به من نوشانديد، و با نافرمانى و ذّلت پذيرى، راءى و تدبير مرا تباه كرديد، تا آنجا كه قريش در حق من گفت:



«بى ترديد پسر ابيطالب مردى دلير است ولى دانش نظامى ندارد»



خدا پدرانشان را مزد دهد، آيا يكى از آنها تجربه هاى جنگى سخت و دشوار مرا دارد؟ يا در پيكار توانست از من پيشى گيرد؟ هنوز بيست ساله نشده، كه در ميدان نبرد حاضر بودم، هم اكنون كه از شصت سال گذشته ام.



امّا دريغ، آن كس كه فرمانش را اجراء نكنند، راءيى نخواهد داشت. (127)



و در خطبه 25 با تاءسّف فراوان خطاب به كوفيان، علل شكست كوفيان و عوامل پيروزى شاميان را به گونه اى روشن بيان فرمود:



اءُنْبِئْتُ بُسْرا قَدِ اطَّلَعَ الَْيمَنَ، وَإِنِّي وَاللّهِ لاََظُنُّ اءَنَّ هؤُلاءِ الْقَوْمَ سَيُدَالُونَ مِنْكُمْ بِاجْتَِماعِهمْ عَلَى بَاطِلِهمْ، وَتَفَرُّقِكُمْ عَنْ حَقِّكُمْ، وَبِمَعْصِيَتِكُمْ إِمَامَكُمْ فِي الْحَقِّ، وَطَاعَتِهِمْ إِمَامَهُمْ فِي الْبَاطِلِ، وَبِاءَدَائِهِمُ الاَْمَانَةَ إِلَى صَاحِبِهِمْ وَخِيَانَتِكُمْ، وَبِصَلاَ حِهِمْ فِي بِلاَ دِهِمْ وَفَسادِكُمْ. فَلَوِ ائْتَمَنْتُ اءَحَدَكُمْ عَلَى قَعْبٍ لَخَشِيْتُ اءَنْ يَذْهَبَ بِعَلاَ قَتِهِ.



اللَّهُمَّ إِنِّي قَدْ مَلِلْتُهُمْ وَمَلُّونِي، وَسَئِمْتُهُمْ وَسَئِمُونِي، فَاءَبْدِلْنِي بِهِمْ خَيْرا مِنْهُمْ، وَاءَبْدِلْهُمْ بِي شَرَّا مِنِّي.



اللَّهُمَّ مِثْ قُلُوبَهُمْ كَمَا يُمَاثَ الْمِلْحُ فِي الْمَاءِ.



اءَمَا وَاللّهِ لَوَدِدْتُ اءَنَّ لِي بِكُمْ اءَلْفَ فَارِسٍ مِنْ بَنِي فِرَاسِ بْنِ غَنْمٍ.






  • هُنَالِكَ، لَوْ دَعَوْتَ، اءَتَاكَ مِنْهُمْ
    فَوَارِسُ مِثْلُ اءَرْمِيَةِ الحَميمِ



  • فَوَارِسُ مِثْلُ اءَرْمِيَةِ الحَميمِ
    فَوَارِسُ مِثْلُ اءَرْمِيَةِ الحَميمِ





«به من خبر رسيده كه (بُسر بن ارطاة) بر يَمَن تسلّط يافت، سوگند به خدا مى دانستم كه مردم شام به زودى بر شما غلبه خواهند كرد.



زيرا آنها در يارى كردن باطل خود، وحدت دارند، و شما در دفاع از حق متفرّقيد، شما امام خود را در حق نافرمانى كرده و آنها امام خود را در باطل فرمانبردارند.



آنها نسبت به رهبر خود امانتدار و شما خيانتكاريد، آنها در شهرهاى خود به اصلاح و آبادانى مشغولند و شما به فساد و خرابى (آنقدر فرومايه ايد) اگر من كاسه چوبى آب را به يكى از شماها امانت دهم مى ترسم كه بند آن را بدزديد.



خدايا، من اين مردم را با پند و تذكّرهاى مداوم خسته كردم و آنها نيز مرا خسته نمودند، آنها از من به ستوه آمده، و من از آنان به ستوه آمده، دل شكسته ام، به جاى آنان افرادى بهتر به من مرحمت فرما، و به جاى من بدتر از من بر آنها مسلّط كن.



خدايا، دلهاى آنان را، آنچنان كه نمك در آب حل مى شود، آب كن.



به خدا سوگند، دوست داشتم، به جاى شما كوفيان، هزار سوار از بنى فَراس بن غَنَمَ مى داشتم كه:



«اگر آنان را مى خواندى، سوارانى از ايشان نزد تو مى آمدند مبارز و تازنده چون ابر تابستانى» (128)



حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام در تداوم تحليل و بررسى عوامل شكست كوفيان و وادار كردن مردم به «نظارت عمومى» و دخالت مسئولانه در امور اجتماعى و احساس تعهّد و مسئوليّت، در خطبه 106 فرمود:



وَقَدْ تَرَوْنَ عُهُودَ اللّهِ مَنْقُوضَةً فَلاَ تَغْضَبُونَ! وَاءَنْتُمْ لِنَقْضِ ذِمَمِ آبَائِكُمْ تَاءْنَفُونَ! وَكَانَتْ اءُمُورُ اللّهِ عَلَيْكُمْ تَرِدُ، وَعَنْكُمْ تَصْدُرُ، وَإِلَيْكُمْ تَرْجِعُ.



فَمَكَّنْتُمُ الظَّلَمَةَ مِنْ مَنْزِلَتِكُمْ، وَاءَلْقَيْتُمْ إِلَيْهِمْ اءَزِمَّتَكُمْ، وَاءَسْلَمْتُمْ اءُمُورَ اللّهِ فِي اءَيْدِيهِمْ، يَعْمَلُونَ بِالشُّبُهَاتِ، وَيَسِيرُونَ فِي الشَّهَواتِ، وَ ايْمُ اللّهِ، لَوْ فَرَّقُوكُمْ تَحْتَ كُلِّ كَوْكَبٍ، لَجَمَعَكُمُ اللّهُ لِشَرِّ يَوْمٍ لَهُمْ!



علل سقوط و سير ارتجاعى امّت


«با آن همه بزرگوارى و كرامت، هم اكنون مى نگريد كه قوانين و پيمانهاى الهى شكسته شده اما خشم نمى گيريد، در حالى كه اگر پيمان پدرانتان نقض مى شد ناراحت مى شديد،



شما مردمى بوديد كه دستورات الهى ابتدا به دست شما مى رسيد و از شما به ديگران ابلاغ مى شد و آثار آن باز به شما برمى گشت.



امّا امروز جايگاه خود را به ستمگران واگذارديد، و زمام امور خود را به دست بيگانگان سپرديد، و امور الهى را به آنان تسليم كرديد! آنهايى كه به شبهات عمل مى كنند، و در شهوات غوطه ورند (بنى اميه).



به خدا سوگند! اگر دشمنان شما را در زير ستارگان آسمان بپراكنند، باز خداوند شما را براى انتقام گرفتن از ستمگران گرد مى آورد.»(129)



اينگونه هشدارها و بررسى ها وجدان هاى خفته را بيدار مى سازد تا به چاره جوئى بيانديشند و از بى تفاوتى ها دست برداشته در سرنوشت خود و كشور خود دخالت كنند.



اگر كوفيان اصل نظارت مردمى را فراموش نمى كردند ارزش ها را پاسدارى كرده و از فساد و زشتى ها پرهيز مى دادند، بى تفاوت نمى شدند و در سُستى و رفاه زدگى همه عزّت و شرافت خود را از ياد نمى بردند.



/ 60