حل مشكلات قضايى
1 آزمايش كَر بودن
مردى استخوانى را به گوش ديگرى زد، مضروب ادّعا كرد كه در اثر آن ضربه شنوايى او از بين رفته است.
حضرت اميرعليه السلام فرمود:
تا يك سال از او مراقبت نموده و او را غافلگير كنند، پس اگر شنوايى او بر آنان ثابت گرديد و يا دو مرد عادل بر آن گواهى دادند ديه اى طلب ندارد وگرنه او را بر عدم شنوايى سوگند داده ديه گوشش را به او بپردازند.
كسانى گفتند:
يا اميرالمؤمنين! اگر پس از گذشت يك سال شنوايى او ثابت گرديد، حكمش چيست؟
حضرت على عليه السلام فرمود:
اثرى ندارد چه بسا خداوند شنواييش را بعد از يك سال مجددا به او مرحمت نموده باشد.(51)
در ادامه اين خبر حضرت رضاعليه السلام از اميرالمؤمنين عليه السلام چنين نقل فرمود كه:
اگر مورد ادّعا، از دست دادن تمام شنوايى باشد... صبر مى كنند تا به خواب سنگينى فرو رفته بر او فرياد مى كشند.(52)
2 آزمايش كردن بويايى و گويايى
از اميرالمؤمنين عليه السلام نسبت به مردى كه ديگرى بر سرش ضربه اى وارد كرد و مضروب ادّعا مى كرد بويايى و گويايى خود را از دست داده پرسش نمودند.
اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود:
اگر راست مى گويد سه ديه طلب دارد.
پرسيدند: چگونه معلوم مى شود؟
اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود:
بوياييش بدين وسيله آزمايش مى شود كه پارچه نيم سوزى زيربينى او بگيرند، اگر در جاى خود ايستاده و حركت نكرد راست گفته، و اگر بدون اختيار چشمان را بر هم زد دروغ گفته است.
و امّا نسبت به قدرت تكلّم، سوزنى در زبان او فرو مى بريد، پس اگر خون سرخ بيرون آمد دروغ گفته، و اگر خون سياه خارج شد راست گفته است.(53)
3 ضعف بينايى
حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام نسبت به مردى كه ضربه اى بر چشمش خورده و بيناييش كم شده، ولى به ساختمان چشم او آسيبى نرسيده بود، چنين آزمايش كرد:
پارچه اى بر چشم سالمش بست و آنگاه مردى به دستور آن حضرت تخم مرغى در برابر چشم معيوبش گرفته و اندك اندك از او دور شد تا جايى كه مضروب ادّعا كرد كه آن را نمى بيند، سپس آن نقطه را نشانه كرد و چشم سالمش را نيز بدانگونه آزمايش نموده و آنگاه تفاوت دو مسافت را مشخص كرده، به همان نسبت به او ارش جنايت داد.(54)
4 ضعف بينايى هر دو چشم
مردى كه ضربه اى به سرش كوبيدند خدمت اميرالمؤمنين عليه السلام آمده و ادّعا كرد كه در اثر آن ضربه بيناييش ضعيف شده است.
آن حضرت وى را در محلّى نشانيد و با نشان دادن تخم مرغى، ديدِ چشمش را از چهار جانب آزمايش كرد و چون بينايى از چهار طرف مساوى بود به وى فرمود:
ادّعايت راست و پذيرفته است.
و آنگاه مردى را در همان سنّ و سال پيش خواند و در كنار او نشانيد و ابتداء ديد چشمش را از چهار جانب آزمايش كرد و سپس تفاوت دو مسافت را تعيين نموده، به همان نسبت به مضروب ديه داد. (مثلا اگر نصف بيناييش كم شده بود نصف ديه چشم و اگر ثلث ثلث و...)(55)
5 نقص زبان
مردى ضربه اى بر زبان ديگرى زد.
به طورى كه قدرى از زبان شد و نتوانست بعضى از حروف را ادا كند.
نزاع نزد خليفه دوّم بردند.
خليفه دوّم حكمش را ندانست.
اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود:
حروف الفباء بيست و هشت تاست (56) و بايد ديد كه مضروب چند حرف را اداء نمى كند، پس به همان نسبت از جانى ديه مى گيرد.(57)
6 سوگند دادن ظالم
اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود:
اگر خواهيد شخص ستمگرى را سوگند دهيد به او بگويد از حول و قوه خدا بيزارى جويد كه اگر سوگندش دروغ باشد زود به عقوبت خواهد رسيد، ولى اگر بگويد سوگند به خداى يگانه در عقوبتش تعجيل نخواهد شد، زيرا به يكانگى خداوند اعتراف كرده است.(58)
7 قصاص چشم (كور كردن با آيينه)
غلامى از قبيله قيس با مولاى خود به نزد خليفه سوم رفتند.
غلام اظهار داشت كه مولايش با زدن ضربه شديدى چشم او را كور كرده، ولى ساختمان چشم سالم است، مولا به غلام مى گفت:
ديه چشمت را به تو مى دهم از قصاص صرف نظر كن.
غلام از گرفتن ديه خوددارى كرده و تنها خواسته اش، قصاص بود.
خليفه سوم در حكم قضيّه درماند.
آنان را نزد حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام بُرد و از آن حضرت تقاضاى داورى كرد.
مولا يك ديه كامل به غلام تسليم نمود تا از قصاص درگذرد.
غلام نپذيرفت.
مولا حاضر شد دو ديه بپردازد، ولى باز هم غلام امتناع داشت و جز به قصاص راضى نبود.
در اين موقع اميرالمؤمنين عليه السلام به منظور قصاص كردن مولا، آيينه اى طلبيد، آن را داغ كرد و آنگاه مقدارى پنبه خواست و آن را خيس كرد و بر اطراف چشم او، روى پلك ها گذاشت و چشم را در مقابل آفتاب نگهداشت و به وى فرمود:
در آيينه نگاه كن.
و چون قدرى نگاه كرد كور شد، بدون آن كه آسيبى به ساختمان چشمش وارد شود.(59)
8 وزن زنجير
غلامى زنجير به پا از كنار دو مرد عبور مى كرد، آن دو نفر در مقدار وزن زنجير با هم شرط بندى كردند.
يكى از آنان گفت:
اگر وزن زنجير فلان مقدار نباشد همسر من سه طلاقه است.
ديگرى گفت:
اگر حدس تو درست باشد زن من سه طلاقه است.
پس هر دو برخاسته و به همراه غلام نزد مولايش رفته به مولاى غلام گفتند:
زنجير را باز كن تا آن را وزن نمائيم.
مولاى غلام هم گفت:
زنم طلاق است اگر بخواهم زنجير را باز كنم.
همگى نزد خليفه دوّم رفتند و مشكل را نزد او مطرح كرده از او چاره جويى كردند.
خليفه دوّم گفت:
سوگند مولايش بر دو سوگند ديگر مقدّم است.
و آنگاه گفت:
بيائيد با هم به نزد على بن ابيطالب برويم شايد او براى حلّ اين مشكل تدبيرى بينديشد.
پس به نزد آن حضرت رفته جريان را عرضه داشتند.
اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود:
چقدر پاسخش آسان است.
و سپس دستور داد ظرف بزرگى آوردند و زنجير را با نخى به پاى غلام بستند و سپس پاى غلام را با زنجير در ميان ظرف گذاشته بر آن آب ريختند تا اين كه ظرف پر از آب شد.
پس از آن فرمود:
زنجير را بالا ببريد.
زنجير را بالا بردند تا حدى كه از آب بيرون شد، در اين هنگام، آب قدرى پائين رفت و آنگاه فرمود:
پاره آهن در آب بريزند تا اندازه آب به جاى سابقش برگردد.
چون دستور انجام گرفت فرمود:
حالا پاره هاى آهن را وزن كنيد، هرچه شد همان وزن زنجير است.(60)
9 تدبير
مردى نزد اميرالمؤمنين عليه السلام آمد و گفت:
مقدارى خرما جلويم بود، ناگهان زنم پيشدستى كرده دانه اى از آنها برداشته در دهانش انداخت،
پس من سوگند ياد كردم كه خرما را چه بخورد و چه بيرون بيندازد، او را طلاق دهم، مرا درياب چه بايد بكنم؟
حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام به وى فرمود:
نصفش را بخورد و نصفش را بيندازد، در اين صورت تو از سوگندت خلاصى يافته اى.(61)
10 سوگند مشكل
مردى سوگند ياد كرده بود، اگر در روز ماه رمضان با همسرش آميزش نكند، او را سه طلاقه كند.
نزد اميرالمؤمنين آمدند.
حضرت على عليه السلام فرمود:
«او را به سفر ببر، و به سوگندت عمل كن.»(62)
11 مشكل وزن كردن دَرب خانه
گروهى آهنگر يك دَرب آهنى را به وزنى كه صاحبان آن براى آن تعيين كرده بودند، معامله كردند و دَر را به طرف مقصد مى بردند.
در بين راه كسانى وزن دَرب را از آنان پرسيده و خريداران جريان را گفتند.
آنان اظهار داشتند:
وزن دَرب هرگز به اين مقدار نمى باشد.
خريداران برگشتند و از فروشندگان تقاضاى كَم نمودن قيمتِ دَرب را كردند، كه آنان امتناع كردند و نزاع بينشان دَر گرفت.
سرانجام نزد اميرالمؤمنين عليه السلام رفتند، آن حضرت به آنان فرمود:
دَرب را به طرف رودخانه برده، آن را در ميان قايقى گذارده و اندازه فرو رفتگى قايق را در آب نشانه گذارى كنيد.
سپس دَرب را بيرون كشيده و به جاى آن خرماى وزن شده قرار دهيد تا به همان اندازه در آب فرو رود و بدانيد كه وَزن دَرب به مقدار وزن خرماها است.
12 تشخيص نقص در تنفّس
مردى كه ضربه اى بر سينه اش وارد شده و مدّعى بود كه بر اثر آن ضربه، عيبى در تنفّس او پديد آمده است.
شكايت نزد اميرالمؤمنين عليه السلام برده از آن حضرت داورى خواست.
امام على عليه السلام در صدد آزماش او بر آمد و فرمود:
نفس زمانى از سوراخ راست بينى و زمانى از سوراخ چپ خارج مى شود و بامداد از موقع طلوع سپيده تا طلوع آفتاب غالبا از سوراخ راست بينى خارج مى گردد.
پس شماره نفس هاى مدّعى را در همان زمان تعيين نمود.
و روز ديگر مردى را در همان سنّ و سال و در همان زمان مورد آزمايش قرار داد و آنگاه به نسبتى كه نقص وارد شده بود از جانى اَرش جنايت گرفت.(63)
13 حيوان تُخم گذار و بچّه زا
حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود:
هر حيوانى كه گوش هايش پنهان باشد تخم گذار است، و هر حيوانى كه گوش هايش ظاهر باشد بچه زاست.(64)
14 نقش پيرى پدر در فرزند
زنى را نزد خليفه دوّم آوردند، شوهر زن، مرد سالمندى بود كه پس از ازدواج با آن زن از دنيا رفته بود و زن باردار شده و پسر زاييده بود.
پسران پيرمرد (از زنِ ديگر پيرمرد) بر زن به زن تهمت زده، و بر آن گواهى دادند
(و به اين وسيله مى خواستند پسرِ آن زن را از ارث پدر محروم كنند).
خليفه دوم دستور داد:
زن را سنگسار كنند.
اتّفاقا اميرالمؤمنين عليه السلام از كنار زن عبور مى كرد.
چون نگاه زن به آن حضرت افتاد، گفت:
اى پسر عم رسول خدا صلّى الله عليه وآله كاغذى دارم.
چون حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام آن را مطالعه كرد، به همراهان زن فرمود:
اين زن تاريخ ازدواج با شوهر و تاريخ همبستر شدن با او و كيفيّت آن را در اين ورقه يادداشت كرده است، هرچه زدوتر او را رها كنيد.
در روز ديگر آن حضرت عليه السلام كودكان هم سنّ و سال آن كودك را جمع كرد و كودكان را با پسرِ آن زن به بازى مشغول ساخت.
و چون سرگرم بازى شدند به آنان فرمود: بنشينيد!.
همه نشستند.
سپس آنان را صدا زد كه برخيزند.
كودكان همه برخاستند،
در اين هنگام كودك آن زن خواست برخيزد، نتوانست، به ناچار بر دو دست خود تكيه زد و برخاست.
اميرالمؤمنين عليه السلام از مشاهده اين حالت فرمود:
او فرزند همان پيرمرد است.
سپس او را پيش خود خوانده، و از ارث پدر سهم او را پرداخت.
آنگاه بر تمام برادرانش حدِّ افتراء جارى كرد!
خليفه دوم حيرت زده گفت:
يا على چه كردى؟
حضرت فرمود:
از تكيه پسر بر دست ها، ضعف پيرمرد را دريافتم.(65)
پس از قرن ها تلاش، امروزه، دانشمندان جهان با تجربيات گوناگون با اين حقيقت آشنا شدند و اعلام كردند كه مادرانو پدران در سنين بالا سعى كنند كه بچه دار نشوند.
15 مبارزه عقل و جنون
امام على عليه السلام نسبت به عقل و جنون در دوران جوانى اظهار داشت كه:
تا دوران هجده سالگى عقل و جنون در مبارزه هستند.
وقتى هجده سال تمام شد، هر كدام كه بيشتر باشد بر ديگرى غالب مى آيد. (66)
16 تاءثير آفتاب در بدن
حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام نسبت به تاءثير تابش خورشيد بر بدن انسان فرمود:
اگر در آفتاب مى نيشينيد به خورشيد پشت كنيد؛ زيرا كه آن بيمارى پنهان را آشكار مى كند.(67)
17 انتخاب زن شيرده
در انتخاب زنى كه فرزند شما را شير مى دهد خوب دقّت كنيد؛
زيرا آن شير سبب پرورش و نشو و نمو فرزندتان مى شود و اخلاق و روحيات زن شيرده در فرزند اثر مى گذارد.(68)
18 معيار زيبايى
با زنانى ازدواج كنيد كه چشمى درشت، كف دستى بزرگ، رنگى گندمى و ميانه اى بلند داشته باشند.
آنگاه اگر رضايت نداشتيد مهر شما به عهده من.(69)
19 نقش چهل روز
حسين بن خالد مى گويد:
از اميرالمؤمنين عليه السلام پرسيدم روايتى از رسول خدا صلّى الله عليه وآله به ما رسيده كه:
«هركس شراب نوشد تا چهل روز نمازش قبول نمى شود».
امام على عليه السلام فرمود: صحيح است.
عرض كردم:
به چه علت چهل روز، نه كم و نه زياد؟
حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود:
خداوند آفرينش انسان را اندازه گيرى كرده است، چهل روز به حالت نطفه، و آنگاه علقه نيز چهل روز، و پس از آن مُضغه نيز چهل روز... پس كسى كه شراب نوشد تا چهل روز آن در «مشاش» او (نرمه سر استخوان كه مى توان آن را جويد) باقى مى ماند به مقدار انتقال حالت هاى جنينى او.
و آنگاه فرمود:
و اين چنين است تمام غذاها و نوشيدنيهايى كه تناول مى كنيد.(70)
20 راه حلّ مشكلات فرزند دو سر
در زمان خلافت اميرالمؤمنين عليه السلام كودكى كه داراى دو سر و دو سينه بر يك كمر بود، به دنيا آمد.
خانواده آن كودك ميزان ارث او را از آن حضرت پرسيدند.
حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود:
هنگامى كه خواب است بر او فرياد زنند، اگر هر دو سَر با هم بيدار شدند يك نفر است و يك ارث مى بَرَد و اگر يكى بيدار و ديگرى همچنان خواب ماند دو ارث مى برد.(71)