نقش قرآن در قضاوت
1 قرآن و دوران شيرخوارگى
در زمان خلافت خليفه سوم، زنى در دوران شش ماهگى فرزندى به دنيا آورد كه شوهر آن زن او را متهم كرد.
دعوا نزد خليفه سوم بردند و او نتوانست مشكل را حل كند،
و دستور رجم زن را صادر كرد،
مردم به حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام مراجعه كردند،
اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود:
در يك جاى قرآن آمده است كه:
يُرضِعنَ اءَولادَهُنَّ حَولَين كامِلَين...(72)
«زنان فرزندان خود را دو سال كامل شير دهند»
و در جاى ديگر فرموده است:
وَ حَمْلُهُ و فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهرا(73)
«دوران باردارى و باز گرفته شدن از شيرخوارگى 30 ماه است»
وقتى ايام شيرخوارگى بيست و چهارماه از آن كسر گردد، مدّت حمل شش ماه مى شود.
بنابر اين خانمى كه كودك شش ماهه آورده است، گناه نكرده و كودك از آن شوهرش مى باشد.
پس از قضاوت امام على عليه السلام خليفه سوم اقرار كرد كه از اين حكم بى خبر بوده است، بلافاصله دستور داد زن را برگردانند و رجم نكنند.(74)
امّا وقتى ماءمورين براى برگرداندن زن به محل اجراى حُكم رفتند كار از كار گذشته و زن رجم شده بود.
زن بى گناه قبل از شروع حكم به خواهرش گفته بود:
خواهرم! ناراحت مباش به خدا قسم! هيچ كس غير از شوهرم به من نزديك نشده است و كودك از آن شوهرم مى باشد.
وقتى كودك بزرگ شد و به مرحله جوانى رسيد، پدر اعتراف كرد كه جوان از آن اوست زيرا شبيه پدر بود.
راوى مى گويد:
آن مرد را ديدم كه بدنش روى رختخواب قطعه قطعه شده بود و به مكافات عمل خود رسيد.(75)
مرحوم علامه امينى مى فرمايد:
آيا اين براى مسلمانان عار نيست كه جاى پيغمبر را كسى بگيرد كه مسئله ساده قضائى را نداند؟
آيا اين عدالت است كسى بر جان و مال مردم مسلط شود كه اين مقدار آگاهى به مسائل ندارد.(76)
2 حكم ازدواج مادرزن
منصور بن حازم مى گويد:
در محضر امام صادق عليه السلام بودم كه مردى نزد آن حضرت عليه السلام آمده پرسيد:
مردى با زنى ازدواج كرده و قبل از آن كه با او همبستر شود، زن مرده است، آيا مى تواند با مادرش ازدواج نمايد؟
امام على عليه السلام فرمود:
شخصى از ما چنين كرده و مانعى در آن نيافته است؟
من عرضه داشتم:
فدايت شوم! تنها افتخار شيعه به حكمى از امام على عليه السلام است.
در اين مسئله ابن مسعود اظهار نظر كرده و آن را اجازه داد است، پس نزد حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام آمده و حكم مسئله را از آن حضرت جويا شد.
امام على عليه السلام به او فرمود:
اين حكم را از كجا گرفته اى؟
گفت از آيه قرآن:
وَ رَبائبُكُمُ اللاتى فى حُجُورِكُمْ مِنْ نِسائِكُم اللاتى دَخَلْتُمْ بِهِنَّ(77)
«و حرام شد براى شما دختران زن كه در دامن شما تربيت شده اند اگر با زن مباشرت كرده باشيد.»
آنگاه حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام به او فرمود:
حرمت ازدواج با دختران يك زن در آيه مقيّد به دخول است، و ليكن آيه حرمت ازدواج با مادر زن:
«وَ اُمَّهَاتِ نِسَائِكُمْ»
«و حرام شد بر شما مادر زن»
مطلق است و مقيّد به دخول به دختران آنان نمى باشد.(78)
3 رد گواهى يهود و پذيرش گواهى نصارى
هنگامى كه اميرالمؤمنين عليه السلام خطبه «شقشقيه» را مى خواند مردى نزد آن حضرت آمده و مسائلى سؤال كرد،
از جمله پرسيد؛
دو نفر يهودى بر اسلام يهودى ديگر گواهى داده اند، آيا گواهى آنان پذيرفته مى شود؟
آن حضرت عليه السلام فرمود:
نه؛ زيرا يهوديان كلام خدا را تغيير داده و گواهى دروغ مى دهند.(79)
و نيز پرسيدند:
آيا گواهى دو نفر نصرانى بر اسلام يك نفر مجوسى پذيرفته مى شود؟
آن حضرت فرمود:
آرى؛ زيرا خداوند در قرآن مجيد مى فرمايد:
«وَلَتَجَدَنَّ اَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلدَّينَ آمَنُوا الَّذِينَ قَالُوا اِنّا نَصارى»
«و مى يابى نزديكترين مردم را از نظر دوستى با اهل ايمان كسانى كه گفته اند مائيم ترسايان، براى اين كه بعضى از آنان كشيشان و صومعه نشينانند و آنها از عبادت خدا تكبر نمى كنند»(80)
و كسى كه از عبادت خدا تكبّر نمى ورزد گواهى دروغ نخواهد داد.(81)
4 قضاوت در موردحجرالا سود
جلال الدين سيوطى در باب «شهادت الامكنة» از ابوسعيد خدرى روايت مى كند كه:
من با خليفه دوم به حج رفتم چون طواف كرد آمد حجرالاسود را استلام كند، گفت:
من مى دانم كه تو سنگى هستى نه مى توانى ضرر برسانى و نه منفعتى دارى و اگر رسولخدا را نمى ديدم كه تو را مى بوسيد و استلام مى كرد نه ترا مى بوسيدم و نه استلام مى كردم.
حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام در پاسخ او فرمود:
اى عمر اين چنين قضاوت نكن، اين سنگ هم نفع مى رساند و هم ضرر.
خليفه دوم گفت:
يا ابالحسن آيا دليلى بر اين هست.
حضرت فرمود:
اينك كتاب خداست كه مى فرمايد:
وَ اِذا اءخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنى آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ وَ ذُرّيَّاتِهِمْ وَ اشْهَدَهُمْ عَلى اَنْفُسِهِمْ اَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى
«چون خداوند تعالى آدم ابوالبشر را خلق كرد پشت او را مسح نمود و از ذريّه بنى آدم عهد و پيمان گرفت به ربوبيّت خود و عبوديّت آنها
و آن عهد و ميثاق را در كتابى نوشت و به اين سنگ خورانيد، سپس به آن سنگ فرمود شهادت بده در روز قيامت به ايمان و وفاء هركس كه در دنيا به زيارت تو آمده است و شهادت بده بر كفر و شرك هركس كه متمكن بوده است كه ترا زيارت كند و نكرده است.»
سپس فرمود:
من شنيدم از رسول خدا كه فرمود:
حجرالاسود در روز قيامت مى آيد و با زبان فصيح و بليغ، شهادت دهد براى هر كس كه او را بوسيد و مسح نموده است،
(اقرارا بوحدانية اللّه و اعترافا بما فرضه اللّه)
و شهادت دهد بر ضرر كسانى كه او را زيارت نكردند.
پس بدان اى عمر كه اين سنگ هم نفع مى رساند و هم ضرر.
پس خليفه دوم گفت:
اَعُوذُ بِاللّهِ اِنْ اَعي شُ فى قَوْمٍ لَسْت في هِمْ ي ا اَبَاالْحَسَن.(82)
«به خدا پناه مى برم از اينكه در ميان قومى زندگى كنم كه على بن ابيطالب در آن نباشد.»
5 معناى «حين» در قرآن
مردى براى حاجتى نذر كرد كه من يك حين روزه بگيرم،
و وقتى را معيّن نكرده بود، سپس دچار ترديد شد كه اين «حين» چند مدّت است؟
داورى به نزد امام على عليه السلام بردند،
حضرت فرمود:
بايد شش ماه روزه بگيرد،
و آنگاه اين آيه را تلاوت فرمود:
تُؤْتى اُكُلَها كُلَّ حي نٍ بِاِذْنِ رَبِّهَا
«و اشجار از روزى كه شكوفه مى نمايد تا به ثمر برسد شش ماه طول مى كشد.»(83)
كه در اين آيه «حين» براى مدّت 6 ماه به كار رفته است.
6 حكم ديه علقه
شيخ مفيد در ارشاد مى فرمايد:
مردى زنى را كتك زد، آن زن بر اثر آن بچه خود را كه عَلَقه بود سِقط كرد.
حُكم آن را از حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام پرسيدند.
آن حضرت فرمود:
ديه آن چهل دينار است.
و اين آيه را تلاوت فرمود:
وَلَقَدْ خَلَقْنَا الاِْنْسَانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طي ن ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً فى قَرَارٍ مَكي نٍ ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَاما فَكَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْما ثُمَّ اَنْشَاءْنَاهُ خَلْقَا آخَرَ فَتَبَارَكَ اللّهُ اَحْسَنُ الْخَالِقي ن (84)
«به تحقيق كه ما خلق كرديم انسان را از صفوت صافى از كل پس قرار داديم او را نطفه در قرارگاهى استوار پس گردانيديم آنرا خون بسته شده،
پس پارچه گوشتى پس گردانيديم آن پارچه گوشت را استخوان پس آن پارچه استخوان را به گوشت پوشانيديم پس آفريديم او را آفريدن ديگر پس برتر آمد خداوند كه بهترين آفرينندگان است.»
سپس آن حضرت فرمود:
«ديه سِقط نطفه بيست دينار و عَلَقه چهل دينار و مضغه شصت دينار و در استخوان، پيش از اينكه خلقى كامل گردد هشتاد دينار است و جنين كه صورت گرى شده باشد پيش از آنكه روح در او دميده شود و بعد از تمامى خلقت بدن صد دينار است
و هرگاه روح بر او دميده شد هزار دينار است.»(85)