مجازات مرد زناكار
در زمان خلافت اميرالمؤمنين عليه السلام مردى در كوفه به محضر امام على عليه السلام شرفياب شد و عرض كرد، يا اميرالمؤمنين! من زنا كرده ام، مرا تطهير كن.
حضرت به او فرمود:
از كدام طايفه و قبيله اى؟
عرض كرد: از طايفه مزينه هستم.
حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود:
آيا از قرآن چيزى خوانده اى؟
گفت: آرى.
حضرت فرمود: پس بخوان.
مرد مقدارى از آيات قرآن را خواند و خوب هم خواند، امام على عليه السلام به او فرمود:
آيا ديوانه اى؟
گفت: خير، عاقلم.
حضرت فرمود:
برو تا درباره تو محرمانه سؤال كنم.
مرد رفت.
زمانى نگذشت كه مجددا برگشت و عرض كرد:
يا اميرالمؤمنين! من زنا كرده ام، مرا پاك كن.
حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام اين مرتبه از راه ديگر او را سؤال پيچ كرد.
به او فرمود:
آيا همسر هم دارى؟
گفت: آرى.
حضرت فرمود:
همسرت با تو در محل زندگيت بسر مى برد؟
گفت: آرى.
حضرت مجددا فرمود:
برو تا درباره تو مخفيانه تحقيق كنم.
اميرالمؤمنين عليه السلام فردى نزد قوم او فرستاد و از حال آن مرد خبر گرفت.
آنان گفتند:
يا اميرالمؤمنين! او مردى عاقل و داناست.
سپس آن مرد، براى سومين بار حرف خود را تكرار و گناه را بر زبان جارى كرد.
امام على عليه السلام براى سومين نوبت به او فرمود:
برو تا درباره ات تحقيق كنم.
آن مرد رفت.
براى مرتبه چهارم آمد و اعتراف و اقرار به گناه كرد.(119)
حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام دستور داد كه قنبر او را حبس كند، تا مجازات شود.
آنگاه اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود:
«ما اءَقْبَحَ بِالرَّجُلِ مِنْكُم اءَنْ يَاءْتِى بَعضَ هذِهِ الفَواحِشَ فَيفْضَحُ نَفسَهُ عَلى رؤوسِ المَلاَ اءفَلا تابَ فِى بَيتِهِ،
فَوَاللّهِ لَتُوبَتُهُ فِيما بَينَهُ وَبَينَ اللّهِ اءفضَلُ مِن إِقامَتىِ عَليهِ الحَدَّ؛»
(چه قبيح و نازيباست كه كسى از شما از اين گناهان مرتكب شود، آنگاه خود را در برابر چشم همه مردم مفتضح و رسوا نمايد، مگر نمى شد در خانه اش توبه كند!
سوگند به خدا! هر آينه توبه او بين خود و خدايش بهتر است از اين كه من بر او اقامه حد نمايم.)
آنگاه مرد زناكار را براى اجراى حدّ الهى بيرون آورد و ميان مردم ندا داد:
اى گروه مردم! از خانه خارج شويد تا حد خدا بر اين مرد جارى شود،
امّا همه شما صورت هاى خود را بپوشانيد تا هيچ كس ديگرى را نشناسد.
آن مرد را براى اقامه حدّ الهى به صحرا بردند،
مرد عرض كرد:
يا اميرالمؤمنين! به من مهلت دهيد، دو ركعت نماز بخوانم.
وقتى نمازش را خواند، حضرت او را در چاله اى كه براى اين كار مهيا شده بود گذاشت، آنگاه رو به مردم كرد و فرمود:
«يا مَعاشِرَ المُسلِمينَ، إِنَّ هذا حَقُّ مِنْ حُقوقِ اللّهِ عَزَّوجل، فَمَنْ كانَ لِلّهِ فِى عُنُقِهِ حقُّ فَلِيَنصَرِف، وَلا يُقيمُ حُدودَاللّه مَن فِى عُنُقِهِ لِلّهِ حَدُّ»
(اى گروه مسلمانان! اين حق از حقوق خداست و هركس حقى از خدا به گردنش هست در اجراى حدّ شركت نكند، زيرا كسى كه حدّى از حقوق خدا به گردنش باشد، اقامه حدّ نبايد بكند.)(120)