خطبه 18 نهج البلاغه
في ذمّ اختلاف العلماء في الفتيا ذم اءهل الراءي
1 نقد مسلك اهل الرّاءى
تَرِدُ عَلَى اءَحَدِهِمُ الْقَضِيَّةُ فِي حُكْمٍ مِنَ الاَْحْكَامِ فَيَحْكُمُ فِيهَا بِرَاءْيِهِ، ثُمَّ تَرِدُ تِلْكَ الْقَضِيَّةُ بِعَيْنِهَا عَلَى غَيْرِهِ فَيَحْكُمُ فِيهَا بِخِلافِ قَوْلِهِ، ثُمَّ يَجْتَمِعُ الْقُضَاةُ بِذلِكَ عِنْدَ الاِْمَامِ الَّذِى
اسْتَقْضَاهُمْ، فَيُصَوِّبُ آرَاءَهُمْ جَمِيعا.
2 كمال الدّين
وَإِلهُهُمْ وَاحِدٌ! وَنَبِيُّهُمْ وَاحِدٌ، وَكِتَابُهُمْ، وَاحِدٌ! اءَفَاءَمَرَهُمُ اللّهُ سُبْحَانَهُ بِالاِْخْتِلاَ فِ فَاءَطَاعُوهُ! اءَمْ نَهَاهُمْ عَنْهُ فَعَصَوْهُ!
اءَمْ اءَنْزَلَ اللّهُ سُبْحَانَهُ دِينا نَاقِصا فَاسْتَعَانَ بِهِمْ عَلَى إِتْمَامِهِ! اءَمْ كَانُوا شُرَكَاءَ لَهُ، فَلَهُمْ اءَنْ يَقُولُوا، وَعَلَيْهِ اءَنْ يَرْضَى؟ اءَمْ اءَنْزَلَ اللّهُ سُبْحَانَهُ دِينا تَامّا فَقَصَّرَ الرَّسُولُ صلّى الله عليه وآله عَنْ تَبْلِيغِهِ وَاءَدَائِهِ. وَاللّهُ سُبْحَانَهُ يَقُولُ: «مَا فَرَّطْنَا في الْكِتَابِ مِنْ شَىْءٍ» وَفِيهِ تِبْيَانٌ لِكُلِّ شَي ءٍ. وَذَكَرَ اءَنَّ الْكِتَابَ يُصَدِّقُ بَعْضُهُ بَعْضا، وَاءَنَّهُ لاَ اخْتِلاَ فَ فِيهِ فَقَالَ سُبْحَانَهُ: «وَلَوْ كَانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلاَ فا كَثِيرا». وَإِنَّ الْقُرْآنَ ظَاهِرُهُ اءَنِيقٌ وَبَاطِنُهُ عَمِيقٌ، لاَ تَفْنَى عَجَائِبُهُ، وَلاَ تَنْقَضِي غَرَائِبُهُ، وَلاَ تُكْشَفُ الظُّلُمَاتُ إ لا بِهِ.
ترجمه خطبه 18
(نكوهش از اختلاف راءى عالمان در احكام قطعى اسلام)
1 نكوهش اهل راءى (خود محورى در قضاوت)
دعوايى نسبت به يكى از احكام اجتماعى نزد عالمى مى برند كه با راءى خود حكمى صادر مى كند، پس همان دعوى را نزد ديگرى مى برند كه او درُست بر خلاف راءى اوّلى، حكم مى دهد، سپس همه قضُات نزد رييس خود كه آنان را به قضاوت منصوب كرد، جمع مى گردند، او راءى همه را بر حق مى شمارد!!
2 مبانى وحدت امّت اسلامى
در صورتى كه خدايشان يكى، پيغمبرشان يكى، و كتابشان يكى است، آيا خداى سبحان، آنها را به اختلاف امر فرمود؟ كه اطاعت كردند؟ يا آنها را از اختلاف پرهيز داد و معصيت خدا نمودند؟ آيا خداى سبحان، دينِ ناقصى فرستاد و در تكميل آن از آنها استمداد كرده است؟ آيا آنها شركاءِ خدايند كه هر چه مى خواهند در احكام دين بگويند، و خدا رضايت دهد؟ آيا خداى سبحان، دين كاملى فرستاد پس پيامبر صلّى الله عليه وآله در ابلاغ آن كوتاهى ورزيد؟ در حالى كه خداى سبحان مى فرمايد: «ما در قرآن چيزى را فرو گذار نكرد»(138)
و فرمود: «در قرآن بيان هر چيزى است»(139) و يادآور شديم كه:
بعضِ قرآن گواهِ بعضِ ديگر است و اختلافى در آن نيست. پس خداى سبحان فرمود: «اگر قرآن از طرف غير خدا نازل مى شد اختلافات زيادى در آن مى يافتند.»(140) همانا قرآن داراى ظاهرى زيبا، و باطنى ژرف و ناپيداست، مطالب شگفت آور آن تمام نمى شود، و اسرار نهفته آن پايان نمى پذيرد، و تاريكى ها بدون قرآن بر طرف نخواهد شد.
2 شناسائى قاضى جاهل
الف خطبه 17 نهج البلاغه
في صفة من يتصدى للحكم بين الاُمة وليس لذلك باءَهل
1 معرفة اءشقى النّاس
إِنَّ اءَبْغَضَ الْخَلاَ ئِقِ إِلَى اللّهِ رَجُلاَ نِ: رَجُلٌ وَكَلَهُ اللّهُ إِلَى نَفْسِهِ؛ فَهُوَ جَائِرٌ عَنْ قَصْدِ السَّبِيلِ، مَشْغُوفٌ بِكَلامِ بِدْعَةٍ، وَدُعَاءِ ضَلاَ لَةٍ، فَهُوَ فِتْنَةٌ لِمَنِ افْتَتَنَ بِهِ، ضَالُّ عَنْ هَدْيِ مَنْ كَانَ قَبْلَهُ، مُضِلُّ لِمَنِ اقْتَدَى بِهِ في حَيَاتِهِ وَبَعْدَ وَفَاتِهِ، حَمَّالٌ خَطَايَا غَيْرِهِ، رَهْنٌ بِخَطِيئَتِهِ.
وَرَجُلٌ قَمَشَ جَهْلا، مُوضِعٌ فِي جُهَّالِ الاُْمَّةِ، عَادٍ فِي اءَغْبَاشِ الْفِتْنَةِ، عَمٍ بِمَا فِي عَقْدِ الْهُدْنَةِ؛ قَدْ سَمَّاهُ اءَشْبَاهُ النَّاسِ عَالِما وَلَيْسَ بِهِ، بَكَّرَ فَاسْتَكْثَرَ مِنْ جَمْعٍ؛ مَا قَلَّ مِنْهُ خَيْرٌ مِمَّا كَثُرَ، حَتَّى إِذَا ارْتَوَى مِنْ مَاءٍ آجِنٍ، وَاكْتَثَرَ مِن غَيْرِ طَائِلٍ.
2 نفسيّة ادعياء القضاء
جَلَسَ بَيْنَ النَّاسِ قَاضِيا ضَامِنا لِتَخْلِيصِ مَا الْتَبَسَ عَلَى غَيْرِهِ، فَإِنْ نَزَلَتْ بِهِ إِحْدَى الْمُبْهَمَاتِ هَيَّاءَ لَهَا حَشْوا رَثّا مِنْ رَاءْيِهِ، ثُمَّ قَطَعَ بِهِ،فَهُوَ مِنْ لَبْسِ الشُّبُهَاتِ فِي مِثْلِ نَسْجِ الْعَنْكَبُوتِ.
ترجمه خطبه 17
(در اين خطبه مُدّعيان قضاوت را مى شناساند)
1 شناخت بَدترين انسان ها
دشمن ترين آفريده ها، نزد خدا دو نَفرند، مردى كه خدا او را بحال خود گذاشته، و از راه راست دور افتاده است، دل او شيفته بدعت، و مردم را گمراه كرده، به فتنه انگيزى مى كشاند، و راه رستگارى گذشتگان را گُم كرده، و طرفداران خود و آيندگان را گمراه ساخته است، بار گناه ديگران را بر دوش كشيده، و گرفتار زشتى هاى خود نيز مى باشد. و مردى كه مجهولاتى به هم بافته، و در ميان انسان هاى نادانِ امّت، جايگاهى پيدا كرده است، در تاريكيهاى فتنه فرو رفته، و از مشاهده صلح و صفا كور است، آدم نماها او را عالم ناميدند كه نيست، چيزى را بسيار جمع آورى مى كند كه اندك آن به از بسيار است، تا آن كه از آب گنديده سيراب شود، و دانش و اطّلاعات بيهوده فراهم آورد.
2 روانشناسى مدّعيان دروغين قضاوت
در ميان مردم با نام قاضى به داورى مى نشيند، و حل مشكلات ديگرى را به عهده مى گيرد، پس اگر مشكلى پيش آيد، با حرف هاى پوچ و تو خالى، و راءى و نظر دروغين، آماده رفع آن مى شود.
سپس اظهارات پوچ خود را باور مى كند، عنكبوتى را مى ماند كه در شبهات و بافته هاى تار خود چسبيده،
لاَ يَدْرِي اءَصَابَ اءَمْ اءَخْطَاءَ؛ فَإِنْ اءَصَابَ خَافَ اءَنْ يَكُونَ قَدْ اءَخْطَاءَ، وَإِنْ اءَخْطَاءَ رَجَا اءَنْ يَكُونَ قَدْ اءَصَابَ.
جَاهِلٌ خَبَّاطُ جَهَالاَ تٍ، عَاشَ رَكَّابُ عَشَوَاتٍ، لَمْ يَعَضَّ عَلَى الْعِلْمِ بِضِرْسٍ قَاطِعٍ.
يَذْرُو الرِّوَايَاتِ ذَرْوَ الرِّيحِ الْهَشِيمَ. لاَ مَلِيُّ وَاللّهِ بِإِصْدَارِ مَا وَرَدَ عَلَيْهِ، وَلاَ اءَهْلٌ لِمَا قُرِّظَ بِهِ، لاَ يَحْسَبُ الْعِلْمَ فِي شَىْءٍ مِمَّا اءَنْكَرَهُ، وَلاَ يَرَى اءَنَّ مِنْ وَرَاءِ مَا بَلَغَ مَذْهَبا لِغَيْرِهِ، وَإ نْ اءَظْلَمَ عَلَيْهِ اءَمْرٌ اكْتَتَمَ بِهِ لِمَا يَعْلَمُ مِنْ جَهْلِ نَفْسِهِ، تَصْرُخُ مِنْ جَوْرِ قَضَائِهِ الدِّمَاءُ، وَتَعَجُّ مِنْهُ الْمَوَارِيثُ.
إِلَى اللّهِ اءَشْكُو مِنْ مَعْشَرٍ يَعِيشُونَ جُهَّالا، وَيَمُوتُونَ ضُلا لا، لَيْسَ فِيهِمْ سِلْعَةٌ اءَبْوَرُ مِنَ الْكِتَابِ إِذَا تُلِيَ حَقَّ تِلا وَتِهِ، وَلاسِلْعَةٌ اَنْفَقُ، بَيْعا وَلا اَغْلَى ثَمَنا مِنَ الْكِتابِ اِذا حُرِّفَ عَنْ مَوَاضِعِهِ، وَلاَ عِنْدَهُمْ اءَنْكَرُ مِنَ الْمَعْرُوفِ، وَلاَ اءَعْرَفُ مِنَ المُنْكَرِ!
نمى داند كه درست حكم كرده يا بر خطاست؟ اگر بر صواب باشد مى ترسد كه خطا كرده، و اگر بر خطاست، اميد دارد كه راءى او دُرست باشد.
نادانى است كه راه جهالت مى پويد، كورى است كه در تاريكى گمشده خود را مى جويد، از روى علم و يقين سخن نمى گويد، روايات را بدون آگاهى نقل مى كند، چون تند بادى كه گياهان خشك را بر باد دهد، روايات را زير و رو مى كند، كه بى حاصل است.
به خدا سوگند نه راه صُدور حكم مشكلات را مى داند، و نه براى منصب قضاوت اءهليّت دارد، آن چه را كه نپذيرد علم به حساب نمى آورد، و جز راه و رسم خويش، مذهبى را حق نمى داند، اگر حكمى را نداند آن را مى پوشاند تا نادانى او آشكار نشود، خون بى گناهان از حكم ظالمانه او در جوشش، و فرياد ميراث بر باد رفتگان بلند است.
به خدا شكايت مى كنم از مردمى كه در جهالت زندگى مى كنند، و با گمراهى مى ميرند، در ميان آنها، كالايى خوارتر از قرآن نيست، اگر آن را آنگونه كه بايد بخوانند، و متاعى سودآورتر، گرانبهاتر از قرآن نيست اگر آن را تحريف كنند، و در نزد آنان، چيزى زشت تر از معروف، و نيكوتر از مُنكَر نيست.
ب قسمتى از خطبه 87 نهج البلاغه
وَآخَرُ قَدْ تَسَمَّى عَالِما وَلَيْسَ بِهِ، فَاقْتَبَسَ جَهَائِلَ مِنْ جُهَّالٍ، وَاءَضَالِيلَ مِنْ ضُلا لٍ، وَنَصَبَ لِلنَّاسِ اءَشْرَاكا مِنْ حَبَائِلِ غُرُورٍ، وَقَوْلِ زُورٍ؛ قَدْ حَمَلَ الْكِتَابَ عَلَى آرَائِهِ؛ وَعَطَفَ الْحَقَّ عَلَى اءَهْوَائِهِ، يُؤْمِنُ النَّاسَ مِنَ الْعَظَائِمِ، وَيُهَوِّنُ كَبِيرَ الْجَرَائِمِ.
يَقُولُ: اءَقِفُ عِنْدَ الشُّبُهَاتِ، وَفِيهَا وَقَعَ؛ وَيَقُولُ: اءَعْتَزِلُ الْبِدَعَ، وَبَيْنَهَا اضْطَجَعَ؛ فَالصُّورَةُ صُورَةُ إِنْسَانٍ، وَالْقَلْبُ قَلْبُ حَيَوَانٍ، لاَ يَعْرِفُ بَابَ الْهُدَى فَيَتَّبِعَهُ، وَلاَ بَابَ الْعَمَى فَيَصُدَّ عَنْهُ. وَذ لِكَ مَيِّتُ الاَْحْيَاءِ!
«فَاءَيْنَ تَذْهَبُونَ»؟ «وَاءَنّى تُؤْفَكُونَ»! وَالاَْعْلاَ مُ قَائِمَةٌ، وَالاَّْيَاتُ وَاضِحَةٌ، وَالْمَنَارُ مَنْصُوبَةٌ، فَاءَيْنَ يُتَاهُ بِكُمْ! وَكَيْفَ تَعْمَهُونَ وَبَيْنَكُمْ عِتْرَةُ نَبِيُّكُمْ! وَهُمْ اءَزِمَّةُ الْحَقِّ، وَاءَعْلاَ مُ الدِّينِ، وَاءَلْسِنَةُ الصِّدْقِ! فَاءَنْزِلُوهُمْ بِاءَحْسَنِ مَنَازِلِ الْقُرْآنِ، وَرِدُوهُمْ وُرُودَ الْهِيمِ الْعِطَاشِ.
ترجمه قسمتى از خطبه 87
و ديگرى كه او را دانشمند نامند امّا از دانش بى بهره است، يك دسته از نادانيها را از جمعى نادان فراگرفته، و مطالب گمراه كننده از گمراهان آموخته، و به هم بافته، و دام هايى از طناب هاى غرور و گفته هاى دروغين بر سر راه مردم افكنده، قرآن را بر اميال و خواسته هاى خود تطبيق مى دهد، و حق را به هوسهاى خود تفسير مى كند، مردم را از گناهان بزرگ ايمن مى سازد، و جرائم بزرگ را سبك جلوه مى دهد، ادّعا مى كند از ارتكاب شبهات پرهيز دارد اما در آنها غوطه مى خورد. مى گويد: از بدعت ها دورم، ولى در آنها غرق شده است، چهره ظاهر او چهره انسان، و قلبش قلب حيوان درنده است، راه هدايت را نمى شناسد كه از آن سو برود، و راه خطا و باطل را نمى داند كه از آن بپرهيزد، پس مرده اى است در ميان زندگان. مردم! كجا مى رويد؟ چرا از حق منحرف مى شويد؟ پرچم هاى حق برپاست و نشانه هاى آن آشكاراست، با اينكه چراغهاى هدايت روشنگر راهند، چون گمراهان به كجا مى رويد؟ چرا سرگردانيد؟ در حالى كه عترت پيامبر شما در ميان شماست،آنها زمامداران حق و يقينند؛ پيشوايان دين، و زبانهاى راستى و راستگويانند، پس بايد در بهترين منازل قرآن جايشان دهيد و همانند تشنگان كه به سوى آب شتابانند، به سويشان هجوم آوريد.
3 ضرورت وجود سيستم قضائى
قسمتى از نامه 53 نهج البلاغه
وَمِنْهَا قُضَاةُ الْعَدْلِ، وَمِنْهَا عُمَّالُ الاِْنْصَافِ وَالرِّفْقِ، وَمِنْهَا اءَهْلُ الْجِزْيَةِ وَالْخَرَاجِ مِنْ اءَهْلِ الذِّمَّةِ وَمُسْلِمَةِ النَّاسِ، وَمِنْهَا التُّجَّارُ وَاءَهْلُ الصِّنَاعَاتِ وَمِنْهَا الطَّبَقَةُ السُّفْلَى مِنْ ذَوِي الْحَاجَةِ وَالْمَسْكَنَةِ، وَكُلُّ قَدْ سَمَّى اللّهُ لَهُ سَهْمَهُ، وَوَضَعَ عَلَى حَدِّهِ فَرِيضَةً فِي كِتَابِهِ اءَوْ سُنَّةِ نَبِيِّهِ صلّى الله عليه وآله عَهْدا مِنْهُ عِنْدَنَا مَحْفُوظا.
فَالْجُنُودُ، بِإِذْنِ اللّهِ، حُصُونُ الرَّعِيَّةِ، وَزَيْنُ الْوُلاَ ةِ، وَعِزُّ الدِّينِ، وَسُبُلُ الاَْمْنِ، وَلَيْسَ تَقُومُ الرَّعِيَّةُ إِلا بِهِمْ. ثُمَّ لاَ قِوَامَ لِلْجُنُودِ إِلا بِمَا يُخْرِجُ اللّهُ لَهُمْ مِنَ الْخَرَاجِ الَّذِي يَقْوَوْنَ بِهِ عَلَى جِهَادِ عَدُوِّهِمْ، وَيَعْتَمِدُونَ عَلَيْهِ فِيَما يُصْلِحُهُمْ، وَيَكُونُ مِنْ وَرَاءِ حَاجَتِهِمْ.
ثُمَّ لاَ قِوَامَ لِهذَيْنِ الصِّنْفَيْنِ إِلا بِالصِّنْفِ الثَّالِثِ مِنَ الْقُضَاةِ وَالْعُمَّالِ وَالْكُتّابِ، لِمَا يُحْكِمُونَ مِنَ الْمَعَاقِدِ، وَيَجْمَعُونَ مِنَ الْمَعَاقِدِ، وَيَجْمَعُونَ مِنَ الْمَنَافِعِ، وَيُؤْتَمَنُونَ عَلَيْهِ مِنْ خَوَاصِّ الاُْمُورِ وَعَوامِّهَا.
ترجمه قسمتى از نامه 53
از آن قشرها، لشگريان خدا، و نويسندگان عمومى و خصوصى، قضات دادگستر، كارگزاران عدل و نظم اجتماعى، جزيه دهندگان، پرداخت كنندگان ماليات، تجّار و بازرگانان، صاحبان صنعت و پيشه وران، و طبقه پايين جامعه از نيازمندان و مستمندان مى باشند، كه براى هريك خداوند سهمى مقررّ داشته، و مقدار واجب آن را در قرآن يا سنّت پيامبر صلّى الله عليه وآله تعيين كرده كه پيمانى از طرف خداست و نگهدارى آن بر ما لازم است.
پس سپاهيان به فرمان خدا، پناهگاه استوار رعيّت، و زينت و وقار زمامداران، شكوه دين، و راههاى تحقّق امنيّت كشورند، امور مردم جز با سپاهيان استوار نگردد، و پايدارى سپاهيان جز به خراج و ماليات رعيّت انجام نمى شود كه با آن براى جهاد با دشمن تقويت گردند، و براى اصلاح امور خويش به آن تكيّه كنند، و نيازمنديهاى خود را برطرف سازند. سپس سپاهيان و مردم، جز با گروه سوّم نمى توانند پايدار باشند، و آن قضات، و كارگزاران دولت، و نويسندگان حكومتند، كه قراردادها و معاملات را استوار مى كنند، و آن چه به سود مسلمانان است فراهم مى آورند، و در كارهاى عمومى و خصوصى مورد اعتمادند.
_______________
(1). تاكنون هزاران فيش تحقيقاتى از حدود 700 عنوان در يك هزار جلد، كتاب پيرامون حضرت امام على عليه السلام فراهم آمده است.
(2). خطبه 175/6، نهج البلاغه معجم المفهرس مؤلف
(3). ينابيع المودّة ص 40، قالت فاطمه 3: نَظَرَ رَسُولَ اللّه صلّى الله عليه وآله اِلى عَلِي عليه السلام و قال: هذا وَ شِيعَتُهُ فِى الْجَنَّة
(4). نامه 45/5 نهج البلاغه معجم المفهرس مؤلف
(5). خطبه 209/3 نهج البلاغه معجم المفهرس مؤلف
(6). 1 مطالب السؤول ج 1 ص 90: ابن طلحه شافعى (متوفاى 652 هـ) 2 البيان والتبيين ج 1 ص 175 و 71: جاحظ (متوفاى 255 هـ) 3 ميزان الاعتدال ج 2 ص 276: علامه ذهبى شافعى (متوفاى 748 هـ) 4 عيون الاخبار ج 2 ص 237: ابن قتيبة (متوفاى 276 هـ) 5 عقدالفريد ج 2 ص 173: ابن عبد ربه مالكى (متوفاى 328 هـ)
(7). 1 مطالب السؤول ج 1 ص 141: ابن طلحة شافعى (متوفاى 652 هـ) 2 احتجاج 139 / ج 1 ص 620 و 621: طبرسى (متوفاى 558 هـ) 3 دعائم الاسلام ج 1 ص 93: قاضى نعمان (متوفاى 363 هـ) 4 بصائر الدرجات: صفار (متوفاى 290 هـ) 5 البصائر والذخائر ج 1 ص 7: ابوحيان توحيدى (متوفاى 380 هـ)
(8). 1 تحف العقول ص 126: ابن شعبه حرانى (متوفاى 380 هـ) 2 دعائم الاسلام ج 1 ص 350: قاضى نعمان (متوفاى 363 هـ) 3 نهاية الارب ج 6 ص 19: نويرى شافعى (متوفاى 732 هـ) 4 فهرست نجاشى ص 7: نجاشى (متوفاى 450 هـ) 5 فهرست ص 37: شيخ طوسى (متوفاى 460 هـ)
(9). نمونه هاى فراوان آن را در همين كتاب مى خوانيد.
(10). براى عنوان هاى ياد شده در اين كتاب نمونه هاى فراوانى آمده است.
(11). تهذيب، ج 6، ص 300، حديث 68.
(12). شماره هاى فهرست ها بر اساس نهج البلاغه نسخه معجم المفهرس مؤلّف مى باشد.
(13). و در عصر حكومت عمر بن عبدالعزيز درسن 85 سالگى در گذشت. (اعيان الشيعه ج 7 ص 403)
(14). معالم القربه، ص 203.
(15). تهذيب، ج 6، ص 226، باب آداب الاحكام، حديث 544: شيخ طوسى
(16). مناقب ابن شهر آشوب، ج 2، ص 367 و ثمرات الانوار، ص 99 و وسائل الشيعه، ج 3، ص 443 و وقايع الايّام، ص 214 و ارشاد مفيد، ص 89.
(17). خصائص الائمة، شريف رضىّ، ص 86 و مناقب ابن شهر آشوب، ج 2، ص 380 و وسائل الشيعه، ج 3، ص 442 و ثمرات الانوار، ص 108 و فروع كافى.
(18). حيوة القلوب، ج 1، ص 334 و ارشاد شيخ مفيد
(19). استبصار، ج 4، ص 252 و وسائل الشيعه، ج 18، ص 488، و اصول كافى ج 7، ص 260 و تهذيب، ج 10، ص 127.
(20). مناقب ابن شهر آشوب، ج 2، ص 369، و ارشاد مفيد، ص 99.
(21). فروع كافى، ج 7، ص 201، و عين الحياة، ص 298، و ثمرات الانوار، ص 421 و منهاج الدموع، ص 175.
(22). نگاهى به زندگى دوازده امام عليهما السلام: علاّمه حلّى، ترجمه محمّدى اشتهاردى ص 151
(23). نگاهى به زندگى دوازده امام عليهما السلام: علاّمه حلّى، ترجمه محمّدى اشتهاردى ص 153 و154 و كشف الغمّه، ج 1، ص 112.
(24). عبارات عدالت و قضاء در اسلام، ص 192.
(25). نقل از وافى، ج 2، جرء9، ص 4 و پند تاريخ، ج 4، ص 239، جزء 7 و فروع كافى، ص 188 به تفضيل.
(26). نوشتند كه اشعث بن قيس بود.
(27). خطبه 224 نهج البلاغه، معجم المفهرس مولّف
(28). شرح ابن ابى الحديد، ج 17، ص 65.
(29). الغارات، ج 2، ص 533 و بحارالانوار، ج 41، ص 9 و شرح ابن ابى الحديد، ج 1، ص 478
(30). تهذيب، ج 10، ص 151 و وسائل الشّيعه، ج 18، ص 521.
(31). خطبه 224 نهج البلاغه، معجم المفهرس مؤلف.
(32). نامه 41 نهج البلاغه، معجم المفهرس مؤلّف.
(33). سوره حجرات، آيه 6.
(34). حديقة الشيعه، ص 288 و حق اليقين، ص 268 و نقش عايشه در اسلام، ص 165 و مروج الذهب، ج 2، ص 334 و منهاج البراعة، ج 16، ص 219 و در تاريخ ابن اءثير و يعقوبى و صحيح مسلم و عقدالفريد و مسند احمد و اسدالغابه نيز آمده است.
(35). قضاوت هاى محيّرالعقول يد محسن عاملى، ص 35 و قضاوت هاى اميرالمؤمنين عليه السلام، ص 67
(36). كشف الغمه، ج 1، ص 181 و182.
(37). ارشاد شيخ صدوق، ص 93 و شرح ابن ابى الحديد، ج 1، ص 18.
(38). سوره احقاف، آيه 15
(39). جوهره، ص 72: محمد بن ابى بكر انصارى
(40). فرائد السمطين، ج 1، ص 97 و الغدير، ج 3، ص 96 و كامل بهائى، ج 1، ص 68 و مناقب خوارزمى، ص 49 و ارشاد مفيد، ص 32.
(41). فرائد السّمطين، ج 1، ص 97 و نورالابصار، ص 88 و الغدير، ج 3، ص 96 و كامل بهائى، ج 1، ص 68 و مناقب خوارزمى، ص 49 و مناقب مرتضوى ص 79 و كنزالحقايق به نقل احقاق الحقّ، ج 4، ص 320 و ارشاد مفيد، ص 32، و انوار نعمانيّه، ص 11 و شرح حديدى، ج 1، ص 18.
(42). ينابيع المودة، ج 1، ص 65 باب 14 و اسعاف الراغبين، ص 171 و ذخائر العقبى، ص 83، ترجمه مناقب مغازلى.
(43). كفاية الطالب، به نقل احقاق الحق، ج 4، ص 324.
(44). مناقب خوارزمى، ص 55 و انساب الاشراف، ص 97.
(45). على و قرآن، ص 55.
(46). امام على، ج 1، ص 384 و شرح حديدى، ج 1، ص 18 (لايفتين احدُكم فى المسجد و على حاضرٌ)
(47). اسعاف الرّاغبين در حاشيه نور الابصار، ص 171 و فصول المهمه، ص 43 و ينابيع المودّة، ج 1، ص 66.
(48). مسند احمد حنبل، ج 1، ص 77.
(49). ذخائر العقبى، ص 84 و على در كتب اهل سنّت، ص 251.
(50). قضاوتهاى اميرالمؤمنين عليه السلام، تاءليف علاّمه جبل عاملى، ص 61 و قضاياى على عليه السلام، تاءليف شيخ محمّد على شوشترى، ص 69.
(51). فروع كافى، ج 7، ص 322، حديث 3.
(52). فروع كافى، ج 7، ص 324، حديث 9.
(53). فروع كافى، ج 7، ص 323، حديث 7.
(54). فروع كافى، ج 7، ص 323، حديث 6
(55). عجايب القضايا، قمى، ص 93، حديث 148. مورد اين خبر آزمايش هر دو چشم و مورد خبر او يك چشم بوده كه با مقايسه با چشم ديگر آزمايش و تعيين ارش جنايت شده است.
(56). در الفباى عرب
(57). وسائل الشيعه، ج 19، ص 275، حديث 6 (با اندك تفاوتى).
(58). نهج البلاغه حكمت 253 معجم المفهرس مؤلّف
(59). فروع كافى، ج 7، ص 319 حديث 1.
(60). من لا يحضر، كتاب القضاء، باب الحيل فى الاحكام، حديث 2
(61). ارشاد، مفيد، ص 118.
(62). اذكيا، ابن جوزى، ص 25. الباب الثامن.
(63). مناقب، سروى، ج 1، ص 509.
(64). عيون ابن قتيبه، ج 4، ص 88
(65). فروع كافى، ج 7، ص 426.
(66). بحارالانوار ج 1 ص 96 ابواب العقل و الجهل حديث 39
(67). خصال، ج 1، ص 110.
(68). فروع كافى، ج 6، ص 144، حديث 10.
(69). فروع كافى، ج 5، ص 335، حديث 2.
(70). تهذيب، ج 9، ص 108، حديث 203.
(71). فروع كافى ج 7 ص 159 حديث 1، در كافى از بزنطى از ابوجميله نقل كرده كه مى گويد: در فارس زنى شوهردار را ديدم داراى دو سر و دو سينه بر يك كمر، كه هر كدام نسبت به ديگرى رَشك مى برد. و نيز از ديگرى نقل كرده كه مى گويد: مردى به اين كيفيّت ديدم كه هر دو به بافندگى مشغول بودند. (فروع كافى ج 7 ص 159 حديث 2 و 3
(72). سوره احقاف، آيه 15.
(73). سوره بقره، آيه 233.
(74). نظير همين ماجرا در قضاوتهاى حضرت، در حكومت خليفه دوم نيز گذشت.
(75). الموطاء، ج 2، ص 176؛ البيهقى فى السنن الكبرى، ج 7، ص 442؛ الدرالمنثور، سيوطى، ج 6، ص 40
(76). الغدير، ج 6، ص 94 و سفينة البحار، ج 2، ص 435.
(77). سوره نساء، آيه 22.
(78). فروع كافى، كتاب النكاح، (باب الرجل يتزوج...) ج 4. مقصود امام على عليه السلام در پاسخ اول از «يكى از بنى هاشم» از طالبيين يا عباسيين بوده نه يكى از آياء گرامش كه گفتار و كردار آنان گفتار و كردار اميرالمؤمنين عليه السلام است، و آن هم به علت تقيه بيان شده، و در آخر خبر هم حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام به طور صريح حق را آشكار نموده است.
(79). شرح نهج البلاغه، اين ميثم، ج 1، ص 2698.
(80). سوره مائده آيه 82
(81). شرح نهج البلاغه، ابن ميثم، ج 1، ص 269.
(82). و نيز اين روايت را «محمد بن يوسف شافعى» در كتاب «سبيل الهدى» و الرشاد در باب ششم در فضل حجرالاسود آورده و «خجندى» در كتاب «فضائل مكه» و بيهقى در شعب اليمان و «حاكم نيشابورى» در «مستدرك» و «غزالى در احياء العلوم و ابن ابى الحديد» در شرح «نهج البلاغه» بنابر نقل «سيد هاشم» از غاية المرام و علاّمه محمد قلى در كتاب تشييد المطاعن ص 556.
(83). سوره ابراهيم آيه 25
(84). سوره مؤمنون آيه 12
(85). ارشاد شيخ مفيد
(86). تهذيب شيخ طوسى، ج 6 ص 316 و من لا يحضره الفقيه، ج 3 ص 24، اين حديث در كافى ج 7، ص 317 از اصبغ بن نباته است و حديث را به طور اختصار در مطالب السؤول محمد بن طلحة شافعى، ص 29، طبع تهران نقل كرده است. عبارات عدالت و قضاء در اسلام ص 277 قضاوتهاى محيرالعقول ص 121 با تفاوت عبارات مناقب ابن شهر آشوب، ج 2، ص 378، ج 1 و سرمايه سخن، ص 448 باختصار و كيفر كردار، ج 2، ص 256 باختصار و ثمرات الانوار، ج 1، ص 111 نقل از ج 3 و وسائل الشيعه، ص 441، ج 14 و منهاج البراعة، ج 7، ص 161، و فروع كافى، ص 371 و حديقة الشيعه، ص 471 باختصار و ارشاد مفيد، ص 103 و وسائل الشيعه، ج 18، صحيفه 204، حديث 1.
(87). ارشاد مفيد، ص 209 از فصل 62، باب 2 و تهذيب شيخ طوسى، ج 10، ص 24 و من لا يحضره الفقيه، ج 4، ص 118 و صاحب جواهر در ج 3، ص 92.
(88). ارشاد شيخ مفيد، ص 201، فصل 62، باب 2.
(89). عدالت و قضا در اسلام، ص 263 و حديقة الشيعه، ص 396 و خلاصة الاخبار، ص 287.
(90). عدالت و قضا در اسلام، ص 247
(91). عدالت و قضا در اسلام، ص 243 و مستدرك نورى، ج 2، ص 254 و مستدرك الوسائل، ج 3، ص 254
(92). سوره مائده، آيه 32
(93). عدالت و قضا در اسلام، ص 263
(94). عبارات عدالت و قشاء در اسلام، ص 254؛ قضاوتهاى محير العقول، ص 47 و 132؛ آملى در ارشاد مفيد، ص 105 به اختصار قضاوتهاى اميرالمؤمنين عليه السلام؛ محلاتى، ص 88، به اختصار.
(95). عدالت و قضاء در اسلام، ص 296 و در قضاوتهاى محير العقول، ص 79 مى نويسد پسر آن زن بزرگ شد و در ركاب اميرالمؤمنين عليه السلام در صفين شهيد شد. كيفر كردار، ج 1، ص 241.
(96). فروع كافى، ج 7، ص 265 و ثمرات الانوار، ج 1، ص 98 و داوريهاى حيرت انگيز، ص 45 و قضاوتهاى اميرالمؤمنين عليه السلام، ص 64 و مناقب ابن شهر آشوب، ج 2، ص 361 و شبهاى پيشاور، ج 2، ص 696 و كيفر كردار، ص 255.
(97). فروع كافى، كتاب النكاح، باب انوادر، حديث 46.
(98). فروع كافى، ج 7، ص 360 و مناقب سروى، ج 1، ص 497 و تهذيب، ج 10، ص 278 حديث 1 و من لايحضر، ج 4، ص 128، حديث 14.
(99). تفسير ابوالفتوح رازى
(100). فروع كافى ج 7 ص 425
(101). سوره احقاف، آيه 14.
(102). سوره بقره، آيه 233
(103). ارشاد شيخ مفيد، ج 1، ص 193 و پژوهش عميق، ص 420 و امام على، ج 1، ص 185.
(104). ذخائرالعقبى، ص 79 و على كيست؟، ص 150.
(105). استيعاب در حاشيه اصابه، ج 3، ص 41 و ذخائر العين، ص 84 و نزهة المجالس صفورى، ج 2، ص 211 و تاريخ خلفا سيوطى، ص 142 و كنزالعمال هندى، ج 5، ص 835، حديث 14512 و ثمرات الانوار، ص 107 و وسائل الشيعه، ج 3، ص 442 و لطائف الاخبار، ص 76 و ارشاد مفيد، ص 105.
(106). تكامل در اسلام احمد امين، ج 4، ص 159 (عربى) و ثمرات الانوار، ج 1، ص 102.
(107). مستدرك الوسائل، ج 3، ص 207.
(108). امام على عليه السلام، ج 5، ص 278.
(109). جارود پدر منذر در سال نهم هجرت خدمت پيامبر آمد و مسلمان شد، وفردى صالح و شايسته بود كه در سال 21 در جنگ هاى فارس شهيد شد.
(110). نامه 71 نهج البلاغه معجم المفهرس مؤلّف
(111). اسد الغابة، تاريخ يعقوبى، صحيح مسلم، عقدالفريد، مسند احمدبن حنبل، حديقة الشيعه ص 288 و حق اليقين ص 268 و مروج الذهب ج 2، ص 334 و منهاج البراعة، ج 16، ص 219.
(112). الغارات، ج 2، ص 533 و بحارالانوار، ج 41، ص 9.
(113). فروع كافى، ج 7، ص 265.
(114). اصول كافى، ج 7، ص 265.
(115). دعائم الاسلام.
(116). اصول كافى، ج 7، ص 268 و وسائل الشيعه، ج 8، ص 582.
(117). وسائل الشيعه، ج 18، ص 553 و ذخائر العقبى، طبرى ص 93.
(118). السوق فى ظل الدولة الاسلاميّه، ص 52: جعفر مرتضى
(119). زناكار اگر چهار بار اقرار به زنا كند حد زنا بر او جارى مى شود كه اين مرد چون متاءهل بوده و چهار نوبت اعتراف به زنا كرد حد او رجم است. البته قاضى محكمه بايد براى حفظ عفت عمومى و جلوگيرى از اشاعه فحشا در حدّ توان كارى كند كه جرم ثابت نشود و تا مى شود شبهات القا كند و انكار گناه را به متهم تلقين نمايد كه اين كار را اميرالمؤمنين عليه السلام در سه نوبت انجام داد.
(120). فروع كافى، ج 7، ص 188 و شبيه همين حديث را من لايحضره الفقيه در ج 4، ص 31 و وسائل الشيعه ج 18، ص 328 آورده است البته مخفى نماند كه مشهور بين فقهاست كه شخصى كه رجم مى شود قبلا غسل مى كند، و اگر نكرده باشد بعدا غسل داده مى شود لذا معلوم مى شود اين مرد قبلا غسل كرده بود است.
(121). «وَالْوالِداتُ يُرضِعنَ اَولادَهُنَّ حَولَينِ كاملَينِ» سوره بقره آيه 233، مرحوم شهيد در لمعه دارد: اگر شيردهنده اى داشته باشد بنابر مشهور حد جارى مى شود اگر چه آن حد رجم باشد ولى اگر شيردهنده نباشد صبر مى كنند تا بچه از شير بى نياز شود بعد حد جارى مى شود.
(122). فروع كافى، ج 7، ص 185 و كتاب تهذيب شيخ طوسى، ج 10، ص 9.
(123). بحارالانور مرحوم مجلسى
(124). فتوح البلدان، بلاذرى، ص 647.
(125). فروع كافى، ج 7، ص 229، حديث 5.
(126). فروع كافى، ج 6، ص 132.
(127). وسائل الشيعه، ج 11، ص 55.
(128). صفين، نصر، ص 519.
(129). بحارالانوار، ج 41، ص 204 و ناسخ اميرالمؤمنين عليه السلام، ج 4، ص 173.
(130). النّهاية، ج 2، ص 134 و وسائل الشّيعه، ج 28، ص 30.
(131). مَن لايحضره الفقيه، ج 4، ص 21/51 و وسائل الشيعه، ج 28، ص 38.
(132). اصول كافى، ج 7، ص 188 و وسائل الشيعه، ج 28، ص 100.
(133). اصول كافى، ج 7، ص 188 و وسائل الشيعه، ج 28، ص 100.
(134). اصول كافى، ج 7، ص 239 و وسائل الشيعه، ج 28، ص 228 و 141.
(135). اصول كافى، ج 7، ص 226 و وسائل الشيعه، ج 28، ص 270.
(136). اصول كافى، ج 7، ص 266 و وسائل الشيعه، ج 28، ص 301
(137). تهذيب و مناقب ابن شهر آشوب و غاية المرام
(138). انعام آيه 38
(139). سوره نحل آيه 89
(140). سوره نساء آيه 82