بهداست و سلامت روان
1 درد دل در چاه گفتن
از نظر سلامت روان، و بهداشت روانى، و روانشناسى بالينى، اگر درد دل ها، عقده ها، مظلوميّت ها در انسان انباشته گردد،و در جائى گفته نشود،يا ياران رازدارى نباشند كه عقده زدائى شود،تراكم عقده ها خطر آفرين است،بايد عمل بيرون زدائى، وسبك شدن از عقده ها صورت گيرد،كه با درد دل كردن براى دوستان همراز، يا خانواده، تا حدودى اصلِ «عقده زدائى» تحقّق مى يابد.وگرنه انواع اختلالات روانى، اضطرابات روحى، سكته هاى قلبى، در انتظار انسان است.در آن روزگاران تنهائى، حضرت امير المؤمنين عليه السلام بود و دنيا دنيا مظلوميّت ها،محروميّت ها،ناديده گرفتن حق،زورگوئى ها،تهمت ها،حسادت هاو كينه توزى هاى شرم آور،چه مى توانست بكند؟چه كسى را داشت كه راز دل بگشايد؟ درد دل كند؟ عقده زدائى نمايد و خود را سبك كند؟از اين رو در اوقات خاصّى به بيابان مى رفت، و در ظلمت شب سر درچاهى فرو برده، اسرار نهان رامى گفت، و دَرِ رازها را مى گشود و درد دل ها مى كرد.ابن ميثم از پدرش ميثم تمّار نقل مى كند كه:شبى از شب ها، امام على عليه السلام مرا همراه خود پذيرفت تا به مسجد جعفى رفتيم، چهار ركعت نماز خوانديم،امام را ديدم كه سر به سجده گذاشت و صد بار العفو، العفو فرمود،سپس بيرون آمده در تاريكى شب بطرف صحرا رفتيم،در صحرا در نقطه اى حضرت امير المؤمنين عليه السلام خطّى كشيد و فرمود:از اين خط جلوتر نيا.و خود در ظلمت شب ناپديد شد،مدّتى گذشت و من بر جانِ آن حضرت با وجود آن همه دشمن ترسيدم و نتوانستم صبر كنم،اندكى بعد به جستجوى امام على عليه السلام پرداختم، حضرت را ديدم سر در چاهى فرو برده و زمزمه اى دارد وقتى نزديك شدم فرمود: كيستى؟گفتم: ميثم هستم.فرمود:مگر تو را امر نكردم كه جلوتر نيائى؟گفتم: چرا، امّا برجان شما و فراوانى دشمن ترسيدم.حضرت فرمود:آيا از سخنان من در چاه چيزى شنيدى؟.گفتم: نه.سپس اين شعر را زير لب زمزه كرد:
وَفِى الصَّدْرِ لَباناتٍ
نَكَتُّ الاْ رْضَ بِالْكَفِّ
فَمَهْمَا تُنْبِتُ الاَْ رْضَ
فَذاكَ النَّبْتُ مِنْ بَذْرى
إِذا ضاقَ لَها صَدْرِى
وَاُبْدِيتُ لَهَا سِرّى
فَذاكَ النَّبْتُ مِنْ بَذْرى
فَذاكَ النَّبْتُ مِنْ بَذْرى