بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
امام علي(ع) و آسيبشناسي حكومت اسلامي سيد صادق حقيقت پيش از آنكه به آسيبشناسي حكومت اسلامي در ابعاد مختلف از ديدگاه امام علي(ع) بپردازيم، تذكر چند نكته ضروري به نظر ميرسد. نكته نخست آن است كه در كلامي از امام(ع) علل زوال حكومت در چند عامل فهرست شده، و در كلامي ديگر عواملي ديگر نيز افزوده شده است. بهطور مثال حضرت ميفرمايند: «نشانه قهقههاي دولتها چهار چيز است: ضايع نمودن اصول، روي آوردن به فروع، مقدم انداختن فرومايگان و مؤخر انداختن انديشمندان(1»). اما در موارد ديگري نيز به جور سلطان(2)، ضعف سياست(3)، منازعه شاهان(4) و غيره اشاره ميشود. در اينجا هم اين احتمال وجود دارد كه برخي عناوين در عنواني كليتر (مثل عدالت و ظلم) قابل اندراج باشند، و هم اين كه اين گونه حصرها اضافي تلقي شوند. در حصر اضافي منافاتي ندارد كه در يك جا به چهار عامل و در جاهاي ديگر به عواملي ديگر اشاره گردد. از نكته فوق ميتوان نتيجه گرفت كه مواردي كه ما در اينجا به عنوان آسيبشناسي سياسي، نظامي، اقتصادي، فرهنگي - اجتماعي و قضايي بر ميشماريم، ممكن است خصوصيات افراز (در علم رياضي) و جامع و مانع بودن (در علم منطق) را دارا نباشد. برخي آسيبها ممكن است در برخي ديگر قابل اندراج باشند، و در مجموع متداخل به نظر رسند. در واقع كيفيت ساماندهي و تبويب بحث آسيبشناسي در كلام اميرمؤمنان (و بالاخص نهجالبلاغه) تا اندازهاي از استحسان برخوردار است. نكته بعد اين است كه آسيبشناسي حكومت اسلامي تا اندازه زيادي با آسيبشناسي ديگر حكومتها مشترك است. براساس مطالب گذشته ميتوان نتيجه گرفت كه روش ما در آسيبشناسي حكومت اسلامي در كلام اميرمؤمنان(ع)، رجوع به متون اصلي و دستهبندي آنها براساس واژهشناسي لفظي و معنوي «آسيبشناسي»، و همچنين با مقايسه آسيبها و آرمانها خواهد بود. در مواردي كه يك عامل قابل درج در آسيبشناسي سياسي و اجتماعي و غير آن است، تنها در يك جا ذكر خواهد شد. 1 - آسيبشناسي سياسي حكومت اسلامي آسيبهاي سياسي حكومت اسلامي از ديدگاه اميرمؤمنان علي(ع) عبارت است از: 1 - 1 - ظلم و بي عدالتي: امام علي(ع) عدل را همانند لغويان، به «وضع الشيء في موضعه» [قرار دادن هر چيز در جاي خود] تفسير ميكند، و آن را از جود و بخشش برتر ميداند: «العدل يضع الامور مواضعها والجود يخرجها من جهتها والعدل سائس عام والجود عارض خاص فالعدل اشرفهما و افضلهما(5»). عدل در امور اجتماعي يعني رعايت حقوق افراد و دادن حق به صاحب حق، و در مقابل آن ظلم قرار دارد. عدالت در نظام اجتماعي ممكن است در شش بعد طرح شود: - عدالت در قانونگذاري ؛ - عدالت در حكم قضاوت ؛ - عدالت در كيفر و پاداش ؛ - عدالت در تقسيم امكانات و حقوق و مزايا ؛ - عدالت در اخذ ماليات ؛ - عدالت در سپردن مسؤوليتها و امور سياسي به افراد ذي صلاح ؛(6) حضرت اميرالمؤمنين(ع) عمل به عدل را موجب تحكيم قدرت تلقي مينمايد: «من عمل بالعدل حصن ا ملكه(7»). بنابراين حكومت با عدالت اداره ميشود، نه با جود و بخشش. عدالت، سبب دوام قدرت ميشود و اين امر چيزي نيست جز آن كه مردم و حكام، حقوق خود نسبت به ديگري را بشناسند : «ثبات حكومت در عدالت است(8»). «عدالت داشته باش تا قدرتت تداوم يابد(9»). عنه(ع) : «اذا ادت الرعية الي الوالي حقه وادي الوالي اليها حقها الحق بينهم و قامت مناهج الدين واعتدلت معالم العدل و جرت علي اذلالها السنن فصلح بذلك الزمان و طمع في بقأ الدولة ويسئت مطامع الاعدأ(10»). اگر بنا باشد براي سياست، ملاك و معيار و هنجاري قائل باشيم، چيزي جز عدالت نخواهد بود: «ملاك السياسة العدل(11»). ظلم نه تنها باعث هلاكت مردم، بلكه باعث هلاكت قدرت حاكم نيز ميشود: «الظلم بوار الرعية(12»). «الظلم يدمر الديار(13»). «ظلم الظالم يقوده الي الهلاك(14»). در عين حال بايد توجه داشت كه ظلم علت تامه براي هلاكت دولتها نيست. و دولتهاي ظالمي بودهاند كه مدتي مديد دوام داشتهاند: «الجور اهدالمدمرين(15»). در كلام فوق، ظلم وجود يكي از عوامل هلاكت برشمرده شده است، و بنابراين علت تامه نميباشد كه با وجودش، هلاكت حتمي شود. از مصاديق بارز ظلم ميتوان به خونريزي و كشتار مردم اشاره نمود. امام علي(ع) در عهدنامه خود به مالك اشتر اين مطلب را متذكر ميشوند: «بپرهيز از خونها، و ريختن آنها به ناروا، كه چيزي چون ريختن خون به ناحق آدمي را به كيفر نرساند، و گناه را بزرگ نگرداند، و نعمت را نبرد، و رشته عمر را نبرد و خداوند سبحان روز رستاخيز نخستين داوري كه ميان بندگان كند در خونهايي باشد كه از يكديگر ريختهاند(16»). در مجموع بايد گفت عدالت و ظلم عناويني عام هستند كه ممكن است در ابعاد سياسي، نظامي، اقتصادي، فرهنگي - اجتماعي و قضايي متجلي شوند. حق و باطل چهرهاي ديگر از مسأله عدل و ظلم است. به هر حال از ديدگاه امام علي(ع) منع مردم از حق و اخذ ايشان به باطل، علتي كلي براي هلاكت اقوام گذشته به شمار ميرود: «اما بعد فانما اهلك من كان قبلكم انهم منعوا الناس فاشتروه و اخذوهم بالباطل فاقتدوه(17»). 1 - 2 - استبداد و ترك مشورت: اين پيش فرض براي امام علي(ع) وجود دارد كه اولاً انسان موجودي دو بعدي (الهي - شيطاني) است، و ثانياً قدرت ميتواند زمينه فساد را ايجاد كند. نتيجه اين دو مقدمه آن است كه صاحبان قدرت در صورت عدم وجود كنترلهاي لازم دروني (مثل تقوا و عدالت) و بروني (نظارت مردم و نهادهاي ديگر)، ممكن است به استبداد كشيده شوند. امام علي(ع) ميفرمايد: «هر كه بر ملك دست يافت، تنها خود را ديد و از ديگران رو بتافت.» «من ملك استأثر(18»). استبداد از يك طرف به صاحب قدرت و صفات رذيله او، و از طرف ديگر به مردمي كه زمينه آن را ايجاد ميكنند، مربوط ميشود. حاكمان با عجب و كبر و خودبيني خود به فساد متمايل ميشوند، و اطرافيان آنها و مجموعاً توده مردم با مدحشناسي حكام، و يا حكومت در برابر ايشان، زمينه را براي استبداد آماده ميسازند. اميرالمؤمنين علي(ع) ميفرمايند: «من اين را نميپسندم كه حتي در ذهن شما اين موضوع راه يابد كه من مدح و ستايش را دوست دارم و از شنيدن آن لذت ميبرم.» «و قد كرهت ان يكون جنان في ظنكم اني احب الاطرأ و استماع الثنأ(19»). كه باعث يكسونگري و خود را از همه برتر ديدن و استحقاق همه چيز را داشتن ميشود، و چه بسا به ادعاي الوهيت منجر شود. فرعون، خود را خداي بزرگ بنياسراييل ناميد: «قال انا ربكم الاعلي(20») خداوند روزي فرشتهاي را مأمور ساخت تا از فرعون بپرسد كه اگر بودهاي در مقابل مولايش عصيان كند، با او چه بايد كرد؟ وي در جواب گفت حق آن است كه با گل دهان او را پر كنند، و او را در رود نيل غرق نمايند. غرق شدن فرعون با اين كيفيت در رود نيل(21)، نسخهاي بود كه خود قبلاً پيچيده بود، و خداوند متعال اين آينه تمام نماي تكبر را براي ديگران سرمشق قرارداد: «فاليوم ننجيك ببدنك لتكون لمن خلفك آية و ان كثيرا من الناس عن آياتنا غافلون(22»). امام علي(ع)، استبداد و خودبسندگي در رأي را موجب هلاكت، خطر و لغزش معرفي مينمايد: «من استبد برأيه هلك(23») ؛ «من استبد برأيه فقد خاطر و غرر(24») ؛ «من استبد برأيه زل(25»). از اين بالاتر، آن كه اگر كسي به رأي خود قانع شود نيز زمينه هلاكت خويش را آماده ساخته است: «من قنع برأيه هلك(26»). علاوه بر كبر، عامل ديگري كه در ايجاد صفت استبداد تأثير دارد، جهل و نا آگاهي ميباشد. حضرت علي(ع) ميفرمايد: «كفي بالمرء جهلاً ان يرضي عن نفسه(27»)؛ «جهل براي رضايت از نفس كفايت ميكند». انسان عاقل كسي است كه از رايزني با ديگران دريغ نميكند، و به اين دليل كه نفس ممكن است او را گول زند، رأي خود را متهم مينمايد: «العاقل من اتهم رأيه ولم يثق بكل ما تسول له نفسه(28»). استفاده از آراي ديگران، مشاركت در عقول ايشان است: «من شاور الرجال شاركها في عقولها(29»). مشورت پشتيبان محكمي است كه شخص را از سقوط حفظ ميكند: «لا مظاهرة اوثق من المشاورة(30»). «لا ظهير كالمشاورة(31»). امام علي(ع) مشورت را آنقدر ارج نهاده، كه آنرا عين هدايت ميداند، و به همين دليل است كه رسول خدا6 افراد را از مخالفت با مشورت شخص ناصح بازميدارد: «مشورت خواستن، عين هدايت است(32»). «پيامبر6 فرمود: مشاوره با عاقل ناصح براي تو رشد و مباركي و موفقيت به همراه دارد. پس هنگامي كه ولي ترا نصيحت كند. مخالفت مكن كه هلاك ميشوي(33»). براي آن كه ميزان تأثير مسأله شورا در آسيبشناسي سياسي حكومت اسلامي شخص شود، به برداشتهاي مختلف از روايات و آيات قرآني در اين زمينه اشاره ميكنيم. اصل شورا در دو آيه از آيات قرآني مورد تأكيد قرار گرفته است: «و الذين استجابوا لربهم واقاموا الصلوة وامرهم شوري بينهم و مما رزقناهم ينفقون»(34)، «فبما رحمة منا كنت لهم ولو كنت فظاً غليظ القلب لا تفضوا من حولك فاعف عنهم واستغفر لهم و شاورهم في الامر فاذا عزمت فتوكل عليا ان ا يحب المتوكلين(35»). درخصوص وحي مسلم و احكام الهي، جايي براي مشورت وجود ندارد: «و ما كان لمؤمن ولا مؤمنة اذا قضيا رسوله امراً ان يكون لهم الخيرة من امرهم(36»). در مسايل حكومتي بهطور كلي با سه دسته مسايل روبهرو هستيم: 1 - مسايل نظري در حيطه فتوا ؛ 2 - تقنين در منطقه الفراغ (احكام غيرالزامي شرع) ؛ 3 - مسايل مصداقي و اجرايي. مقولات دسته اول، تخصص خاص خود را ميطلبد. تقنين در منطقه الفراغ هم امري تخصصي است، اما از آنجا كه حيطهاش احكام غيرالزامي شرع ميباشد. مصداقي از شورا خواهد بود: «وامرهم شوري بينهم». در بعد سوم، قول مشهور اين است كه تصميم نهايي با حاكم اسلامي است. امام علي(ع) در پاسخ به عبدا بن عباس كه نظري داده بود و امام با آن موافق نبوده فرمود: «لك ان تشير علي واري، فان عصيتك فاطعني(37»). «تو راست كه به من نظر دهي، و اگر نپذيرفتيم، از من اطاعت كني». ظاهر آيه 159 سوره آل عمران (فاذا عزمت فتوكل علي ا) نيز برداشت فوق را تأييد ميكند. در عين حال بايد توجه داشت كه در اين مسأله سه رأي و برداشت وجود دارد: 1 - متابعت از رأي اكثريت (اهل فن)(38) ؛ 2 - لزوم مشورت، در صورت عدم يقين حاكم ؛ 3 - لزوم مشورت و جواز تصميم برخلاف آن (شنيدن اقوال و عدم لزوم تبعيت از اكثريت(39». يقين و اطمينان حاكم اسلامي - بالاحض در خصوص حاكم غيرمعصوم - بدون مراجعه به اهل فن و متخصصين، شكننده خواهد بود. عقل حكم ميكند كه در مسايل تخصصي به اهل فن مربوطه رجوع كنيم. در واقع همانگونه كه در بعد فتوا به اجتهاد به اعلم نياز داريم، در مسايل اجرايي و مصداقي نيز بايد در برابر آراي سرآمدان و نخبگان آن حوزه تمكين نمود. اصولاً اموري كه به مردم مربوط ميشود، با نظر و مشورت خود آنها رتق و فتق مييابد: «و امرهم شوري بينهم». براساس تحليل فوق، رأي اول از سه احتمال مذكور، نزديكتر به واقع به نظر ميرسد. در بحث مشورت احتمالات ديگري نيز وجود دارد كه تفضيل آنها را در جايي ديگر بايد پي گرفت: «گاهي هدف از مشورت دستيابي بهتر به واقعيت و كم كردن [احتمال] خطا در انديشه و عمل است، و گاهي غايت و هدف از مشورت، رعايت حقوق مشورت شوندگان است. بنابر مبناي نظريه مشروعيت الهي به مردمي مانند ديدگاه شهيد صدر و شيخ محمد مهدي شمسالدين، مشورت در حكومت موضوعيت دارد، و لذا اگر منتخب مستقيم يا با واسطه مردم از رجحان كامل نسبت به افراد ديگر برخوردار نباشد، گريزي از پذيرفتن آن نيست(40»). وزرا و مستشاران از ديدگاه اهلبيت: نبايد از ميراثخواران رژيم فاسد سابق، افراد بدون انديشه و تفكر، بخيل، حريص، احمق، فرومايه، مستبد به رأي، متلون و لجوج باشد. برعكس، صفاتي از جمله خشيت الهي، عقل و خرد، حلم، تجربه، ناصح بودن و تقوي در ايشان شرط ميباشد: «بدترين وزراي تو كساني هستند كه قبل از تو وزير بودهاند و در كنار آن شركت داشتهاند(41»). «در امورت با كسي مشورت كن كه از خداوند ترس دارد(42»). «در امورت با كسي مشورت كن كه خداترس است، تا رشد يابي(43»). «با عاقلان مشورت كن تا نلغزي و پشيمان نشوي(44»). «امام صادق(ع) فرمود: در امور ديني با كسي مشورت كن كه پنج صفت دارد: عقل، بردباري، تجربه، نصيحت كردن و تقوا(45»). «و فرمود: اولين مشورتكننده مباش و رأي خام مده، هر كلامي بر زبانت آيد مگو، و با مستبد به رأي و پست و دورو و لجوج مشورت مكن، و در موافقت كردن با هواهاي مشورتكننده از خدا بترس، چون جلب موافقت او سرزنش بههمراه دارد، همانگونه كه نشنيدن صحيح كلام او خيانت است(46»). 1 - 3 - تهديد آزاديها و نقض حقوق مخالفان: آزادي از جمله حقوق فطري انسانهاست و هيچكس جز خداوند حق محدود ساختن آن را ندارد، اوامر و نواهي خداوند نيز براساس مصالح و مفاسدي است كه با توجه به حكمت الهي انشأِ ميشود. امام علي(ع) به فرزند ارشد خود حضرت امام حسن مجتبي(ع) ميفرمايد: «بنده غير مباش كه خدا ترا آزاد آفريده است(47»). همچنين آن حضرت ميفرمايد: انسانها آزاد آفريده شدهاند، نه بنده: «اي مردم: آدم عبد و كنيز آفريده نشد. و همه مردم آزادند(48»). امام علي(ع)، ملاكي با عنوان «رضاي عامه» [رضايت توده مردم] براي عملكرد مالك اشتر مشخص ميكنند. به اعتقاد ايشان ناخشنودي اقليت در مقابل رضايت اكثريت قابل گذشت است: «بايد از كارها آنرا بيشتر دوست داري كه نه از حق بگذرد، و نه فرو مانده و عدالت را فراگيرتر بود، و رعيت را دلپذيرتر، كه ناخشنودي همگان خشنودي نزديكان را بياثر گرداند و خشم نزديكان، خشنودي همگان را زياني نرساند(49»). امام علي(ع) در نامه معروف خود به مالك اشتر بر رعايت حقوق مردم و پرهيز از خونريزي ناحق تأكيد دارند و آن را عامل مهمي در براندازي حكومت و يكي از مهمترين آسيبهاي آن معرفي ميكنند: «اياك والدمأ و سفكها بغير حلها(50»). امام خونريزي را موجب كيفر الهي و سبب زوال نعمت و كوتاهي عمر حكومت معرفي ميكنند، و آن را نه تنها سستكننده پايههاي حكومت، بلكه از بين برنده آن ميدانند. دوران چهارساله زمامداري حضرت را بايد دوران بحران و جنگ ناميد، چرا كه حكومت نوپاي آن حضرت به زودي طعمه آز و حرص بدخواهان - اعم از ناكيش و مارقين و قاسطين - شد. در عين حال امام(ع) كسي را به جرم اعتقاد مجازات نفرمودند. در جريان جنگ صفين گروهي از قاريان و شاگردان ابن مسعود كه نسبت به جنگ با معاويه دو دل بودند، گفتند: «ما در كار شما و شاميان مينگريم، وقتي ديديم هر طرف پا را از حق بيرون گذاشت بر ضد او ميشوريم.» امام علي(ع) در پاسخ ايشان نه تنها تندي نكرد، بلكه آنها را تشويق نمود و اين عمل را ناشي از آگاهي به تفقه در دين و سنت، و مخالفت با آن را نوعي ديكتاتوري و خيانت پيشگي اعلام نمود: «مرحباً و اهلاً هذا هو الفقه في الدين والعلم بالسنة، من لم يرض بهذا فهو خائن جبار(51»). گروه ديگري كه نيز در مشروعيت جنگ ترديد داشتند از امام خواستند ايشان را به نقطهاي ديگر گسيل دارد تا با كفار جهاد نمايند. امام(ع) نيز از اين اعتذار ناراحت نشد، و گروه چهارصد نفري ايشان را به سرپرستي ربيع بن خُثَيم روانه خراسان نمود.(52) اميرمؤمنان علي(ع) پس از انعقاد قرارداد صلح تحميلي با معاويه در محيطي گرم و دوستانه نظر عبدا بن وديعه انصاري و مردم را جويا شدند. او هم در كمال آزادي پاسخ داد كه برخي آنرا پسنديده، و برخي ديگر آن را خوش ندارند، انصاري ميگويد صاحبنظران معتقدند شما نبايد اطرافيان خود را متفرق ميكرديد، و بهترين راه نبرد تا پيروزي شهادت بود. امام نيز در كمال حلم و بردباري انتقادات وي را گوش كردند و از مواضع خود دفاع، و نقش تخريبي خوارج در آن جنگ را افشا نمودند. آزادي بيان مردم حتي در جنگها و آزادي اشخاصي همچون اشعث نشان ميدهد كه تا وقتي كه مخالف دست به سلاح برنميداشت و قيام مسلحانه نميكرد، از آزادي كامل برخوردار بود.(53) ابن ابيالحديد ميگويد هر فتنه و تباهي زير سر اشعث بود، اما امام با او برخوردي كريمانه داشتند. خوارج نيز از ناسزاگويي و هتاكي، سعي در برهم زدن نماز جماعت و اغتشاش در سخنراني امام(ع) دريغ نميكردند، اما حضرت با برخوردي معقول موفق شد دو سوم آنها را هدايت نمايد. وقتي خوارج شعار «لاحكم الا ا» را در بين كلمات امام(ع) سر دادند. حضرت پاسخ گفت كه اين كلمه حقي است كه از آن اراده باطل نمودهايد. وي سپس اعلام كرد اولاً از ورود شما به مساجد جلوگيري نميكنيم، ثانياً حقوقتان را از بيتالمال قطع نميكنيم، و ثالثاً آنكه تا اقدام به جنگ نكنيد با شما به مبارزه برنميخيزيم.(54) امام چون دو دلي برخي افراد در جريان حكميت را مشاهده كرد فرمود: «لقد كنت امس اميرا فاصحبت اليوم مأمورا و كنت امس ناهيا فاصحبت اليوم منهياً و قد اجبتم البقأ و ليس لي ان احملكم علي ما تكرهون(55»). «من ديروز فرمان ميدادم و امروز فرمانم ميدهند. ديروز باز ميداشتم و امروز بازم ميدارند. شما زنده ماندن را دوست داريد، و مرا نرسد به چيزي وادارمتان كه ناخوش ميانگاريد». 1 - 4 - ضعف مديريت: سوء تدبير و ضعف مديريت، يكي از آفات اساسي حكومتها بهشمار ميرود: امام علي(ع): «سوء التدبير سبب التدبير(56»). به تعبير دقيقتر، سوء تدبير عاملي شتابزا در زوال حكومتها تلقي ميشود: «من سأ تدبيره تعجل تدميره(57»). سوء تدبير و ضعف مديريت، يكي از عوامل چهارگانه زوال دولتها محسوب ميشود: «يستدل علي ادبار باربع: سوء التدبير و قبح التبذير و قلة الاعتبار و كثرة الاعتذار(58»). «آفة الزعمأ ضعف السياسة(59»). «هر چيز را آفتي است، و آفت حاكمان، ضعف مديريت ميباشد». سوء مديريت سبب تشتت آرا بين مردم و بياعتمادي ايشان نسبت به حكومت ميشود، و نهايتاً زوال حكومت را تعجيل ميكند: «عنه - في الحكم المنسوبة اليه - اذا انقضي ملك قوم خيبوا في آرائهم(60»). آگاهي نسبت به امور مملكتي و در نظر داشتن حق مردم، از جمله نشانههاي حكمراني صالح است: «من امارات الدولة اليقظة لحراسة الامور(61»). اميرالمؤمنين علي(ع) جهت كارآمدي حكومت و بالابردن راندمان مديريت از اصولي همانند اصل تشويق و تنبيه استفاده مينمودند. ايشان در توجيه حكومتي به مالك اشتر ميفرمايد نيكوكار و گناهكار نزد تو نبايد يكسان باشند: «ولا يكون المحسن و المسيء عندك بمنزلة سوأ فان في ذلك تزهيدا لاهل الاحسان في الاحسان و تدريباً لاهل الاسأة علي الاسأة والزم كلاً منهم ما الزم نفسه ... وليكن آثر رؤوس جندك من واساهم في معونته(62»). در مقابل، حضرت عمال خود را از گرفتن هديه و برآورده نمودن حاجات مردم منع مينمود، چرا كه مقدمات ارث و ظلم در حق مردم را فراهم ميآورد: «ايما وال احتجب عن حوائج الناس احتجب ا عنه يوم القيامه و عن حوائجه و ان اخذ هديه كان غلولاً و ان اخذ رشوة فهو مشرك(63»). 1 - 5 - برتري جويي: همدلي حكام و مردم، فاصله ايشان را كم ميكند و سبب ميشود، انتقادات مردم هرچه سريعتر به مقامات سياسي برسد، و ايشان نيز از نزديك با مشكلات مردم آشنا ميشوند. به همين سبب است كه امام علي(ع) در توصيههاي خود به مالك اشتر فرمايند بخشي از وقت خود را به نيازمنداناختصاص ده، خود را براي كار آنان فارغ دار و در مجلسي عمومي بنشين تا به راحتي با تو سخن گويند: «و بخشي از وقت خود را خاص كساني كن كه به تو نياز دارند. در مجلس عمومي نشين و در آن مجلس برابر خدايي كه تو را آفريده فروتن باش و سپاهيان و يارانت را كه نگهبانانند يا تو را پاسبان، از آنان باز دار، تا سخنگويي آن مردم با تو گفتگو كند بي درماندگي در گفتار كه من از رسول خدا بارها شنيدم كه ميفرمود: «هرگز امتي را پاك نخوانند كه در آن امت در گفتار درمانند، حق ناتوان را از توانا نستانند(64»). معمولاً بر گرد حكام، حلقهاي از خويشان و دوستان و نزديكان تشكيل ميشود. اعضاي اين حلقه نه تنها بر آراي هيأت حاكم تأثير ميگذارد، بلكه مجاري قدرت و ثروت را در دست ميگيرند، فزونخواهي ميكنند، بغض و كينه بين خود و مردم ايجاد مينمايند، و نهايتاً با ايجاد تفرقه، يكي از اسباب زوال حكومت را مهيا ميسازند: «نيز والي را نزديكان است و خويشاوندان كه خوي برتري جستن دارند و گردن فرازي كردن و در معاملت انصاف را كمتر به كار بستن! ريشه ستم اينان را با بريدن اسباب آن برآر(65»). «اختصاص چيزهاي نيكو به خود موجب حسد، و حسد موجب دشمني، و دشمني موجب اختلاف، و اختلاف موجب تفرقه و تفرقه موجب ضعف و زبوني، و زوال دولت و نعمت ميشود(66»). «الاستئثار يوجب الحسد والحسد يوجب البغضة والبغضة توجب الاختلاف والاختلاف يوجب الفرقة والفرقة توجب الضعف والضعف يوجب الذل والذل يوجب زوال الدولة و ذهاب النعمة». امام علي(ع) مالك اشتر را از فزونخواهي و برتريطلبي نسبت به مسايلي كه مردم در آن اشتراك دارند، برحذر ميدارد: «و اياك والاستئثار بما الناس فيه اسوة والتغابي عما يعني به مما قد وضح للعيون فانه مأخوذ منك لغيرك(67»)؛ «و بپرهيز از آنكه چيزي را به خود مخصوص داري كه بهره همه مردم در آن يكسان است، و از غفلت در آنچه بدان توجه بايد، و در ديدهها نمايان است. چه آنرا كه گرفتهاي از تو براي ديگري ستده است». 1 - 6 - تباه نمودن اصول اساسي و روي آوردن به سياستهاي ابزارگرايانه : از ديدگاه امام علي(ع) حاكم اسلامي بايد اصولگرا باشد و با تضييع اصول، به فروع روي نياورد: «يستدل علي ادبار الدول باربع: تضييع الاصول والتمسك بالفروع و تقديم الاراذل و تأخير الافاضل(68»). اگر امام علي(ع) اهل مصلحتانديشي بود، پس از به دست گرفتن زمام قدرت درگير سه جنگ مهم نميشد، و دولتش آنقدر آجل نبود. وي خود فرمود: «وا ما معاوية با دهي مني ولكنه يعذر و ينجر و لو لا كراهية العذر لكنت من ادهي الناس(69»). «به خدا قسم معاويه از من زيركتر نيست، ولي او اهل پيمانشكني و گنهكاري است. اگر پيمانشكني ناخوشايند نمينمود، زيركتر از من كس نبود» اگر ملاك تنها حفظ و توسعه قدرت باشد، از هر وسيلهاي براي رسيدن به آن هدف ميتوان استفاده كرد، اما اگر ارزشها و اهدافي مافوق قدرت مطرح باشد، مصلحتانديشي و پيمانشكني ممنوع ميشود. امام علي(ع) مالكاشتر را حتي از شكستن عهد با مشركان بازميدارد: «و خود را چون سپري برابر پيمانت برپا، چه مردم بر هيچ چيز از واجبهاي خدا چون بزرگ شمردن وفاي به همه سخت همداستان نباشند، با همه هواهاي گونهگون كه دارند ... پس در آنچه به عهده گرفتهاي خيانت مكن و پيماني را كه بستهاي مشكن و دشمنت را مفريب(70»). 1 - 7 - مقدم نمودن اراذل بر افاضل : در حكومت صالح و پويا قدرت براساس منطقي و برحسب لياقتها و شايستگيها توزيع ميشود. زمامداري - چه در رأس هرم قدرت و چه در سطوح پايينتر - نوعي تخصص و شايستگي لازم دارد، و سپردن آن به افراد غيرمتخصص يا پست تبعات خاص خود را داراست. در نامه 53 همانگونه كه ذكر شد، علل زوال دولتها چهار امر برشمرده شده است: تباه نمودن اصول اساسي، تمسك به فروع، تقديم افراد پست و مؤخر انداختن فاضلان. اميرالمؤمنين علي(ع) جامعه جاهلي را با اين ويژگي توصيف ميكند كه عالم آن دم از گفت فرو بسته، و جاهلان به عزت نشستهاند: «عالمها ملجم و جاهلها مكرم(71»). يكي از مصاديق عدل كه در آغاز آن سخن گفتيم، قرار دادن هركس در جاي خويش و برحسب شايستگيهاي او در نظام حكومتي است. قرار دادن افراد بيصلاحيت و دنياپرست به امر حكومت، مصداقي از ظلم بهشمار ميرود. 1 - 8 - در خطر قرار گرفتن امنيت : همانگونه كه در مباحث مقدماتي گفته شد، در خطر قرار گرفتن آرمانهاي حكومتي، يك نوع آسيب به شمار ميورد. امام علي(ع) يكي از اهداف در دست گرفتن قدرت را امنيت مظلومان ذكر ميكند: «خدايا! تو ميداني آنچه از ما رفت، نه به خاطر رغبت در قدرت بود، و نه از دنياي ناچيز خواستن زيادت - بلكه ميخواستيم نشانههاي دين را به جاييكه بود بنشانيم، و اصلاح را در شهرهايت ظاهر گردانيم، تا بندگان ستمديدهات را ايمني فراهم آيد و حدود ضايع مانده است اجرا گردد(72»). بدترين حكومتها حكومتي است كه امنيت ندارد: «شر البلاد بلد لا امن فيه و لا خصب(73»). جامعه به رهبري نياز دارد، خواه نيكوكار يا فاجر باشد. و اصولاً حاكم جائر بهتر از فتنه و آشوب ممتد است: «لابد للناس من امير بر او فاجر(74»). «وال ظلوم خير من فتنة تدوم». علت را خود امام علي(ع) در پاسخ به خوارج توضيح ميدهند: «يعمل في امرته للمؤمن و يستمتع فيها الكافر و يبلغ ا فيها الاجل و يجمع به الغيء و يقاتل به العدو تؤمن به السبل و يؤخذ به للضعيف من القول حتي يستريح بر و يستراح من فاجر(75»). «مردم را حاكمي بايد نيكو كردار يا تبهكار، تا در حكومت او مرد با ايمان كار خويش كند، و كافر بهره خود برد، تا آنگاه كه وعده حق سر رسد وحدت هر دور در رسد. در سايه حكومت او مال ديواني را فراهم آورند، و با دشمنان پيكار كنند، و راهها را ايمن سازند، و به نيروي او حق ناتوان را از توانا بستانند، تا نيكوكار روز به آسودگي به شب رساند، و از گزند تبهكار در امان ماند». لازمه ايجاد امنيت در كشور، استخبارات قوي، حذر از دشمن و كوچك نشمردن او است.(76) 1 - 9 - نفوذ افراد خائن و سرسپرده به كادر حكومتي: امام علي(ع) در عهدنامه خويش به مالكاشتر درخصوص گزينش افراد صالح براي كادر سياسي، اداري و نظامي خود تأكيد فراوان ميكند. از ديدگاه امام(ع) بدترين وزرا كساني هستند كه در دوران قبل وزارت داشتهاند و در گناهها شريك بودهاند.(77) يكي از ابزارهاي كنترل كارگزاران، قراردادن عيون و مراقبين براي آنهاست: «ثم لا تدع ان يكون لك عليهم عيون من اهل الامانة والقول بالحق عند الناس(78»). 1 - 10 - جدايي مسؤولان از مردم: امام(ع) به مالك اشتر توصيه ميكنند كه با مردم نشست و برخاست كن، در حج و جلسات آنها شركت كن و مگذار چيزي بين تو و ايشان حائل شود، چرا كه راه شناخت بر ايشان بسته ميگردد، مسايل كوچك را بزرگ و مسايل بزرگ را كوچك خواهند ديد و حق به باطل به هم آميخته ميشود.(79) 2 - آسيبشناسي نظامي حكومت اسلامي ارتش يكي از اركان ركن حكومت اسلامي است. امام علي(ع) با توجه به اهميت اين ركن، نكاتي چند را متذكر شدهاند، كه در نظر نگرفتن آنها به نوبه خود نوعي آسيب به شمار ميرود: - آموزش آداب جنگ از جمله آن كه تنها با پيكاركنندگان بجنگيد (لا تقاتلن الامن قاتلك)(80) ؛ - آرايش لشكر، - دور نشدن سربازان از سلاح ؛ - استفاده از فرصتها ؛ - عقبنشيني تاكتيكي به هنگام لزوم(81)؛ امام علي(ع) در عهدنامه خود به مالك اشتر ميفرمايد: «ثم تفقد من امورهم ما يتنقده الوالدان من ولدهما ولا يتغا ممن في نفسك شيء قويتهم به ... وليكن آثر رؤوس جذك عندك من واساهم في معونته...فاسخ في آمالهم و اصل في حسن الثنأ عليهم و تعديد ما ابلي ذوو البلأ منهم».(82) «پس در كارهاي ايشان چنان بينديش كه پدر و مادر درباره فرزند خويش، و مبادا آنچه آنان را بدان نيرومند ميكني در ديدهات بزرگ نمايد ... و بايد گزيدهترين سران سپاه نزد تو آن بود كه با سپاهيان يار باشد ... پس اميدشان را برآر و ستودنشان را به نيكي پيوستهدار و رنج كساني را كه كوشش كردهاند بر زبان آر». اميرالمؤمنين علي(ع) در عين حال از معنويات ارتش خود غافل نبود و ايشان را به تقوا، ذكر الهي، صبر و مانند آن ترغيب مينمود.(83) سيره آن حضرت نهي از شروع جنگ، نهي از دعوت به مبارزه، مصونيت سياسي فرستادگان، تمام كردن حجت قبل از شروع جنگ، احترام به عهود، دعا هنگام نبرد و كمك به مظلومين و اسرا بود.(84) 3 - آسيبشناسي اقتصادي حكومت اسلامي آسيبهاي اقتصادي حكومت اسلامي را با توجه به اهداف اقتصادي حكومت اسلامي ميتوان حدس زد. پس از ارائه اين بحث، در خاتمه بحث سعي ميكنيم به پاسخ اين سؤال نزديك شويم كه آيا امام علي(ع) نظام اقتصادي خاصي را معرفي كردهاند يا خير. اين سؤال راجع به نظام سياسي هم وجود داشت. در زير به برخي از آسيبهاي اقتصادي حكومت اسلامي اشاره ميكنيم: 3 - 1 - عدم كنترل در بازار: امام(ع) خود شخصاً در بازار قدم ميزد و به مسايل مردم رسيدگي ميكرد و ايشان را به تقواي الهي فرا ميخواند. امام علي(ع) از قيمتها سؤال ميكرد، از فروشندگان درخواست تنزيل قيمت را مينمود و به تخلفات صنفي رسيدگي ميكرد.(85) 3 - 2 - بيتوجهي به توسعه اقتصادي: امام علي(ع) در كلمات و عملكرد خود بر عمل اقتصادي، تجارت، امر توسعه كشاورزي و صنعتي و شهرسازي تأكيد مينمود.(86) 3 - 3 - احتكار و ربا: اموري همانند احتكار و ربا به توسعه اقتصادي ضربه وارد ميكند و با احكام الزامي شريعت تعارض دارد. امام(ع) در توصيههاي خود به مالك اشتر ميفرمايد پيامبر6 از احتكار منع ميكرد، و تو هم بايد اينچنين كني.(87) 3 - 4 - بيتوجهي به سياستهاي مالي شرع: شارع مقدس به اين دليل واجبات مالي - همانند خواج و خمس و زكات - را واجب كرد كه تكاثر نشود و زياده اموال ثروتمندان به طبقات پايين سرازير گردد، و ثانياً از نظر اخلاقي روحيه جمع اموال و تعلق به آنها در مردم ايجاد نشود.(88) 3 - 5 - عدم حساسيت نسبت به بيتالمال: معمولاً امام(ع) هر روز بيتالمال را بين مردم به شكل مساوي تقسيم ميكرد. و پس از خالي شدن بيتالمال آن را جاروب ميزد و در آن نماز ميگذارد. عقيل چون از حضرت(ع) درخواست افزوني نمود، امام(ع) آهني گداخته به دست او نزديك كرد و با اين عمل او به سمت معاويه متمايل شد. امام علي(ع) بيتالمال را بدون توجه به مسايلي مانند نسب و شرف به شكل مساوي بين مردم تقسيم مينمود. وي حتي عطرهاي زنانه را بين ايشان به شكل عادلانه توزيع ميكرد. او در تقسيم بيتالمال دو اصل را مورد عنايت قرار ميداد: - توجه به طبقات ضعيف و محروم ؛ - رعايت مساوات بين مردم.(89) 3 - 6 - بيتوجهي به حاجات ضروري و اوليه مردم، حمايت از طبقات پايين بالاخص ايتام: از ديدگاه اميرمؤمنان علي(ع) دولت موظف است سياستهاي اقتصادي خود را به شكلي تنظيم كند كه حاجات اوليه و ضروري مردم برآورده شود. بديهي است يكي از راههاي رسيدن به اين هدف، بازپسگيري اضافه ثروت اغنيا از راههاي شرعي و حكومتي ميباشد. امام علي(ع) ميفرمايد فقر تهيدستان در ارتباط مستقيم با ثروت اندوزي اغنياست، و خداوند قوت فقرا را در اموال اغنيا قرار داده است: «خداوند سبحان فقرا را در اموال اغنيا قرار داده است، پس فقيري، فقر نميشود جز به خاطر بهرهمندي ثروتمندان! و خداوند سؤالكننده آنها خواهد بود(90»). «خداوند در مال ثروتمندان فقرا را واجب كرده، پس اگر بهواسطه منبع ثروتمندان، گرسنه و بيلباس شوند و برنجند، اين حق براي خدا باقي است كه در روز قيامت ايشان را مورد سؤال قرار دهد(91»). پيرمردي از مردم گدايي ميكرد. اميرالمؤمنين(ع) سؤال نمود كه او كيست؟ عرض كردند او نصراني است. پس فرمود: «استعملتموه حتي اذا كبر و عجز منعتموه؟ انفقوا عليه من بيتالمال(92»)؛ «از او استفاده كرديد تا پير و عاجز شد؟ از بيتالمال به او بدهيد». پس يكي از مصارف بيتالمال، حق بيمه براي از كار افتادگان است. پرداخت مستمري به ايشان از بيتالمال نه انفاق و بخشش، بلكه حقي براي ايشان به شمار ميرود. امام علي(ع) مالك اشتر را نسبت به طبقه پاييني كه هيچ چاره ندارند توصيه نمود: «ثم ا ا في الطبقة السفلي من الذين لا حيلة لهم من المساكين والمحتاجين و اهل البؤسي والزمني فان في هذه الطبقة قانعاً و معترا واحفظ ما استحفظك من حقه فيهم واجعل قسماً من بيت مالك(93»). «سپس خدا را خدا را! در طبقه پايين مردم، آنان كه راه چاره ندانند و از درويشان و نيازمندان و بينوايان و از بيماري بر جاي ماندگانند، كه در اين طبقه مستمندي است خواهنده، و مستحق عطايي است به روي خود نياورنده. و براي خدا حقي از خود را كه به آنان اختصاص داده و نگهباني آن را به عهده است نهاده پاسدار و بخشي از بيتالمالت را به آنان واگذار». 4 - آسيبشناسي فرهنگي - اجتماعي حكومت اسلامي فرهنگ به يك تعبير زيربناي مسايل اقتصادي و سياسي است، و تا فرهنگ تغيير نكند، تحول در حوزههاي ديگر ممتنع مينمايد. بخشي از فرهنگ كه با مسايل سياسي در ميآميزد و مربوط ميشود، فرهنگ سياسي نام دارد. از ديدگاه امام علي(ع) آسيبشناسي فرهنگي و اجتماعي را ميتوان در موارد ذيل تلخيص نمود: 4 - 1 - جدا شدن حكومت از اهداف فرهنگي و تربيتي: از ديدگاه اميرمؤمنان(ع) تعليم اسلام و زمينهسازي رشد ايمان در جامعه اسلامي، يكي از «وظايف» حكومت اسلامي به شمار ميرود: «علي الامام ان يعلم اهل ولايته حدود الاسلام والايمان(94»). اگر تعليم و تربيت، «وظيفه»اي براي حكومت و امام محسوب شود، نوعي «حق» براي مردم خواهد بود: «ايها الناس! ان لي عليكم حقاً و لكم علي حق فاما حقكم علي فالنصيحة و تو غير فيئكم عليكم و تعليمكم كي لا تجهلوا و تأديبكم كيما تعلموا(95»). «مردم! مرا بر شما شما حقي است، و شما شما را بر من حقي! بر من است كه خيرخواهي از شما دريغ ندارم، و حقي را كه از بيتالمال داريد بگذارم، شما را تعليم دهم تا نادان نمايند و آداب آموزم تا بدانيد». امام(ع) به مالك اشتر توصيه ميكند كه از سنن صالحه همانند همنشين با علما پيروي كند: «لا تنقض سنة صالحة عمل بها صدور هذه الامة...لان السنن الصالحة هي السبيل الي طاعة ا(96»). 4 - 2 - تفرقه تفرقه: از بين رفتن روحيه وحدت بين مردم و حكومت، عاملي اساسي در زوال قدرت محسوب ميشود. الفت و محبت محور اساسي سياست و حكومت بهشمار ميرود، و اگر اين حالت بين مردم به تفرقه و خشونت بدل شود، عواقب سويي در بر خواهد داشت. امام علي(ع) مردم را از هر كاري كه نيروي ايشان را ميگسلد برحذر ميدارد، از آن جمله است كينه هم در دل داشتن و تخم نفاق در سينه كاشتن و از هم بريدن و دست از ياري يكديگر كشيدن: «من الاجتناب للفرقة واللزوم للالفة والتحاض عليها والتواصي بها واجتنبوا كل امر كسر فقرتهم و اوهن منتهم من تضاغن القلوب و تشاحن الصدور و تدابر النفوس و تخاذل الايدي(97»). حضرت در همان خطبه مردم را از عصبيتهاي جاهلانه دور ميدارند و ميگويند اگر بناست عصبيتي بين شما وجود داشته باشد، اخلاق محوري را بايد مورد عنايت قرار دهيد. امام(ع) خصلت فردمايگان را چنين توضيح ميدهد كه چون فراهم آيند، زيان رسانند؛ و چون پراكنده شوند، سود رسانند: «هم الذين اذا اجتمعوا ضروا واذا تفرقوا نفعوا(98»). 4 - 3 - سازشكاري، چاپلوسي و بستن باب انتقاد: استبداد، زمينههايي دارد كه حكام از يك سو و مردم از سوي ديگر آنها را تمهيد ميكنند. حاكمان مستبد متمايل به پرورش چاپلوسان و سازشكاران هستند، و معمولاً براي خود قدسيتي قائل ميباشند. مردم نادان و منفعتطلب نيز به چنين خواستهاي تن ميدهند، چرا كه يا نسبت به عواقب آن ناآگاهند، و يا به منافع كوتاه مدت و شخصي خود فكر ميكنند. رسول خدا6 درباره شخصيت علي(ع) فرمود كه او در دين خدا سختگير است و اهل سازشكاري نميباشند: قال رسول ا6: «ارفعوا السنتكم عن علي بن ابيطالب، فانه خشن في ذات ا عزوجل، غير مداهن في دينه(99»). امام(ع) نيز فرمود: «لا يقيم امرا سبحانه الا من لا يصانع ولا يضارع ولا يتبع المطامع(100»)؛ «فرمان خدا را برپا ندارد جز كسي كه [در حق] مدارا نكند، خود را خوار نسازد و پي طمعها نتازد». امام(ع) اصولاً اهل مداهنه در دين الهي نبود: «لا اداهن في ديني، ولا اعطي الدينة في امري(101»). اميرمؤمنان(ع) در عهدنامه خويش به مالك اشتر، وي را از مشورت با گنهكاران باز ميدارد، و بار كساني كه در ستمكاري ياري نكردهاند را بر وي سبك قلمداد ميكند و ميفرمايد: «فاتخذ اولئك خاصة لخلواتك و حفلاتك ثم ليكن آثرهم عندك اقولهم بحر الحق ... ثم وضعهم علي ان لا يطروك ولا يبجوك بباطل لم تفعله فان كثرة الاطرأ تحدث الزهو و تدني من العزه(102»). «پس اينان را خاص خلوت خود گير و در مجلس بپذير، و آن كس را بر ديگران بگزين كه سخن تلخ حق را به تو بيشتر گويد ... و آنان را چنان بپرور كه تو را فراوان نستانيد و با ستودن كار بيهودهاي كه نكردهاي خاطرت را شاد ننمايند كه خودپسندي آرد و به سركشي وادارد». بر اين اساس يكي از معيارهاي حكومت صالح آن است كه نزديكان و مشاوران هيأت حاكمه افرادي باشند كه نه تنها اهل چاپلوسي و سازشكاري نيستند، بلكه با گفتن حقيقت تلخ ايشان را نسبت به آسيبهاي احتمالي يا موجود حكومت آگاه سازند. امام علي(ع) در مقامي ديگر فرمود در ديده مردم پارسا، زشتترين خوي واليان اين است كه خواهند مردم آنان را دوستدار بزرگمنشي شمارند، و كارهاشان را به حساب كبر و خودخواهي بگذارند: «قد كرهت ان يكون جال في ظنكم اني احب الاطرأ و استماع الثنأ ... فلا تثنوا علي بجميل ثنأ لا خراجي نفسي الي ا و اليكم من التقية في حقوق لم افرغ من اوائها و فرائض لابد من امضائها فلا تكلموني بما تكلم به الجبابرة ... و لا تخالطوني بالمصانعة ... فلا تكفوا من مقالة بحث او مشورة بعدل فاني لست في نفسي بفوق ان اخطيء ولا آمن ذلك من فعلي الا ان يكفي ا من نفسي ما هو املك به مني(103»). «خوش ندارم كه در خاطر شما بگذرد كه من دوستدار ستودنم، و خواهان ستايش شنودن ... ليكن مرا به نيكي مستاييد تا از عهده حقوقي كه مانده است برآيم و واجبهايي كه بر گردنم باقي است ادا نماييم. پس با من چنانكه با سركشان گويند سخن مگوييد ... و با ظاهرآرايي آميزش مداريد ... پس از گفتن حق يا رأي زدن در عدالت باز مايستيد، كه نه من برتر از آنم كه خطا كنم، و نه در كار خويش از خطا ايمنم، مگر كه خدا مرا در كار نفس كفايت كند كه از من بر آن تواناتر است». از اين سخن نكات زير قابل استفاده است: اولاً: ستايش حكام با دستورات شرع مقدس مخالفت دارد ؛ ثانياً: اين عمل، ايشان را از انجام تكاليف الهي و حكومتي بازميدارد ؛ ثالثاً: اين روحيه مردم را از گفتن سخن حق يا مشورت در عدالت منع مينمايد ؛ رابعاً: وقتي امام معصوم: ميگويد من برتر از آن نيستم كه خطا كنم، تكليف غيرمعصوم به طريق اولي مشخص ميشود. 4 - 4 - برخوردهاي شاهانه و قدسيت بخشيدن به حكام چون دهقانان شهر انبار هنگام رفتن امام به شام او را ديدند، براي وي پياده شدند و پيشاپيش دويدند. حضرت فرمود اين چه كار بود كه كرديد؟ گفتند: عادتي است كه داريم و بدان اميران خود را بزرگ ميشماريم. امام(ع) در پاسخ گفت: «وا ما ينتفع بهذا امراؤكم و انكم لتشقون به علي انفسكم في دنياكم و تشقون به في آخرتكم و بها اخسر المشقة ورأها العقاب و اربح الدعة معها الامان من النار(104»). «بهخدا كه اميران شما از اين كار سودي نبردند، و شما در دنيايتان خود را به رنج ميافكنيد و در آخرتتان بدبخت ميگرديد. و چه زيانبار است رنجي كه كيفر در پي آن است، و چه سودمند است آسايشي كه با آن از آتش امان يابيد». از اين برخورد امام(ع) متوجه ميشويم كه چهرهسازي براي رهبران و با آنان شاهانه رفتار كردن نهتنها سودي به ايشان نميرساند، بلكه ضررهاي دنيوي و اخروي براي مردم در بر دارد. قابل ملاحظه است كه حضرت براي يك عمل اجتماعي به ظاهر كوچك، وعده عقاب الهي و آتش دوزخ را ميدهند! گفتهاند چون امام(ع) از صفين بازگشت بر اهل شبام گذشت و آواز گريه زنان را بر كشتگان صفين شنود. حرب پسر شُرَحبيل كه از مهتران قوم خود بود به سوي حضرتش آمد. امام علي(ع) فرمود: چنانكه ميشنوم زنان شما بر شما دست يافتهاند، چرا آنان را از افغان بازنميداريد؟ چون حرب پياده حضرت را در حالي كه سوار بر اسب بود مشايعت مينمود. امام(ع) فرمود: «ارجع فان مشي مثلك فتنة للوالي و مذلة للمؤمن(105»)؛ «بازگرد كه پياده رفتن چون تويي با چون من، موجب فريفته شدن والي و خواري مؤمن است». در واقع امام علي(ع) در تك تك اعمال فردي و اجتماعي هم به دنبال آن است كه كرامت انساني حفظ شود و انسان مسير كمال خود را در جامعه طي نمايد، و هم خطرات و آفاتي كه رهبران جامعه را تهديد ميكند، گوشزد مينمايد. پيامبر اكرم6 نيز با قدسيتهاي شاهانه به شكل علني و صريح مخالفت ميكرد، و هرچند خود از فرحنهي(106) الهي برخوردار بود، اما تذكر ميداد كه من همانند شاهان نيستم و در واقع فره ديني و معنوي، غير از فره شاهي و دنيوي است: «عن ابن مسعود: اتي النبي رجل يكلمه فارعه فقال6: هون عليك فلست بملك انما انا ابن امرأة تأكل القديد(107») «ابن مسعود گفت كسي نزد پيامبر آمد و بر خود ترسيد. پيامبر6 فرمود: راحت باش، من پادشاه نيستم، من فرزند زني هستم كه تكه گوشت ميخورد». علي(ع) مردم را از شخصيتپرستي و غلو بازميداشت، و ايشان را بهسوي ملاكشناسي و ارزشهاي ديني سوق ميداد. حارث همداني كه از اختلاف مردم درباره خلفاي چهارگانه به حضرت خبر داد، امام(ع) در جواب فرمودند اول حق را بشناسيد تا در درجه بعد اهل آن را بيابيد: «ان دين ا لا يعرف بالرجال بل باَّية الحق فاعرف الحق تعرف اهله(108»). 4 - 5 - انحراف از قانونگرايي و نظم سيره حضرت علي(ع) مشحون از قانونگرايي و مخالفت با حاكميت روابط و تبعيضهاست. وي حدود را بدون درنظر گرفتن مصالح اجرا ميكرد و بهطور مثال وساطت افراد درخصوص حد زدن مردي از بنياسد را نپذيرفت.(109) همچنين وقتي نجاشي (شاعر حضرت در جنگ صفين) در كوفه بد مستي كرد، امام(ع) او را حد زد و او هم به معاويه پيوست و عليه علي(ع) هجو نمود. امام علي(ع) در توصيههاي خود به مالك اشتر ميفرمايند هر كاري را در روز خود - نه يك روز جلوتر و نه عقبتر - انجام ده: «وامض لكل يوم عمله فان لكل يوم ما فيه ... فضع كل امر موضعه و اوقع كل امر موقعه(110»). همچنين او در توصيه به حسن و حسين(ع) پس از ضربت ناجوانمردانه ابن ملجم فرمود: «اوصيكما و جميع ولدي و اهلي و من بلغه كتابي بتقوي ا و نظم امركم(111»). «شما و تمامياهلخود و هركس نامهام به او ميرسد را به تقواي الهي و نظم كارها سفارش ميكنم». 4 - 6 - رفاهطلبي بالاخص در سطح مسؤولان نظام : از ديدگاه امام علي(ع) رهبران جامعه اسلامي حقي از مال حلال نبايد ثروتاندوزند. حكمت اين مسأله هم آشكار است. اگر ثروت نزد هيأت حاكم جمع شود، تنگدستان به ستوه و طغيان خواهند آمد: «ان ا فرض علي ائمة العدل ان يقدرو انفسهم بضعفة الناس كيلا - يتبيغ بالفقير فقره(112»). شريح قاضي اميرمؤمنان(ع) در دوران خلافت آن حضرت خانهاي به هشتاد دينار خريد. امام او را سرزنش نمود و به ياد قيامت انداخت.(113) عثمان بن حنيف انصاري كه عامل حضرت در بصره بود، چون به خواني مفصل خوانده شد، حضرت او را ملامت كردند: «به من خبر رسيده كه مردي از جوانان بصره تو را برخواني خوانده است و تو بدانجا شتافتهاي، خوردنيهاي نيكو برايت آوردهاند و پيدرپي كاسهها پيشت نهادهاند...آيا بدين بسنده كنم كه مرا اميرمؤمنان خوانند و در ناخوشايندهاي روزگار شريك آنان نباشم!؟». امام(ع) مردم را از اطاعت كوركورانه بزرگان متكبر و نژادپرست شديداً برحذر ميدارد: «هان بترسيد! بترسيد! از پيروي مهتران و بزرگانتان كه به گوهر خود نازيدند و نژاد خويش را برتر ديدند، و نسبت آن غيبت بر پروردگار خود پسنديدند، و بر نعمت خدا در حق خويش انكار ورزيدند، به ستيزيدن برابر قضاي او و بر آغاليدن بر نعمتهاي او. پس آنان پايههاي عصبيتند و ستونهاي فتنه و شمشيرهاي نازش جاهليت(114»). 5 - آسيبشناسي قضايي حكومت اسلامي قوه قضاييه يكي از اركان مهم حكومت اسلامي است، و امام علي(ع) عنايت ويژهاي به مسايل قضايي داشتهاند. از سيره و كلمات اميرمؤمنان(ع) آسيبهاي قضايي زير قابل برداشت ميباشد: 5 - 1 - ورود افراد ناصالح به امر قضا: قضاوت به حسب رتبه مهمي كه داراست، افرادي صالح و شايسته از نظر اخلاقي و علمي را ميطلبد. برخي از خصوصياتي كه امام علي(ع) در عهدنامه مالكاشتر براي قضات در نظر ميگيرند، عبارت است از: فضيلت، دشوار نشدن كارها بر او، عدم لجاجت در برابر ستيز خصمان، ناپايداري در خطا، بازگشت سريع به حق، مسلط نشدن نفس و طمع بر او، بسنده ننمودن به شناخت اندك، درنگ در شبهات، اهل حجت بودن، صبر در مقابل آمد و شد صاحبان دعوي، قاطعيت در داوري و بيتفاوتي در برابر ستايش و خوشآمدگويي ديگران.(115) 5 - 2 - تأمين نشدن قضات از نظر مالي: اگر كارمندان قوه قضاييه و بالاخص قضات از نظر مالي تأمين نباشند. احتمال سوء استفاده و تطميع ايشان قوت ميگيرد. به همين دليل امام(ع) به مالك اشتر توصيه ميكنند كه در بخشش به ايشان گشادهدستي كن و رتبت ايشان را نزد خود بالا بر: «و افسح له في البذل ما يزيل علته و تقل معه حاجته الي الناس و اعطه من المنزلة لديك ما لا يطمع فيه غيره من خاصتك ليأمن. بذلك اغتيال الرجال له عندك(116»). 5 - 3 - عدم وجود امنيت شغلي براي قضات: امام(ع) توصيه ميكنند كه قاضي را به خود نزديك كن، حاجاتش را روا نما، با او نشست و برخاست كن، حكم او را نافذ دان و به او نيرو ده.(117) 5 - 4 - خروج از آداب قضاوت اسلامي: علاوه بر مسايلي همچون غفلت يا سوءاستفاده از امر قضاوت، در نظر نگرفتن احكام قضايي اسلام يا به دليل بياعتنايي به شرع مقدس است. و يا به دليل عدم اعتقاد به آن احكام عرفي رقيب واقعي احكام شرعي در امر قضاوت هستند، هر چند خود عرف نيز به عنوان يك منبع پذيرفته شده است. به هر حال آداب قضاوت اسلامي بايد در حكومت اسلامي رعايت شوند. از آن جمله است: تساوي طرفين در دادگاه حتي در نگاه كردن، نشستن قاضي در مسجد نه در منزل، عصباني نشدن قاضي، خواب آلود نبودن قاضي و درنظر گرفتن اصول شرعي براساس كتاب و سنت.(118) 5 - 5 - كنترل نكردن قضات: امام علي(ع) بر نظارت مستمر بر امر قضاوت و عزل متخلفين تأكيد داشتند. امام(ع) ابوالاسود دئلي را تنها به اين دليل كه در دادگاه بلند سخن گفته بود عزل كردند.(119) حضرت مكرر از مالك اشتر گزارش كار در خصوص امر قضاوت ميخواستند.(120) 5 - 6 - روحيه مسامحهكاري در امر قضا حاكميت يافتن روابط: امام علي(ع) شخصاً به امر خطير قضاوت ميپرداخت، در مسجد كوفه مينشست و بين مردم حكم ميكرد.(121) وي ملاك را در قضاوت و داوري رضا و حكم خدا ميدانست و حدود و تعزيرات را بر قريب و بعيد بدو ملاحظه حسب و نسب جاري مينمود.(122) كتابنامه - ابوالحسني سيد رحيم، بقا و زوال دولت از ديدگاه انديشمندان مسلمان، رساله كارشناسي ارشد، دانشگاه تربيت مدرس، تهران. - عبدالكريم بن محمد يحيي قزويني، بقا و زوال دولت در كلمات سياسي اميرمؤمنان(ع) (نظم الغرر و نضدالدرر)، به كوشش رسول جعفريان، كتابخانه مرعشي، قم، 1371. - دژاكام علي، تفكر فلسفي غرب از نظر استاد مطهري، ج 1، چاپ اول، نشر انديشه، تهران، 1375. - مصباح يزدي، محمدتقي، جامعه و تاريخ از ديدگاه قرآن، چاپ دوم، سازمان تبليغات اسلامي تهران، 1372. - واعظي احمد، حكومت ديني: تأملي در انديشه سياسي اسلام، چاپ اول، مرصاد، قم، 1378. - الحكيمي محمدرضا (و محمد الحكيمي و علي الحكيمي)، الحياة، ج 1 الي 6، الطبقه الاولي، مكتب نشر الثقافة الاسلامية، طهران، 1358. - المنتظري حسينعلي، دراسات في ولاية الفقيه و فقه الدولة الاسلامية، الطبعة الثانية، المركز العاملي للدراسات الاسلامية، قم، 1409 ق. - رهبر محمد تقي، درسهاي سياسي از نهجالبلاغه، چاپ اول، سازمان تبليغات اسلامي، تهران، 1364. - جمالي نصرتا، عوامل سقوط حكومتها در قرآن و نهجالبلاغه، چاپ اول، نهاوندي، قم، 1378. - امام علي، غررالحكم و دررالحكم. - سروش عبدالكريم، فربهتر از ايدئولوژي، صراط، تهران، 1372. - آريانپور عباس و منوچهر، فرهنگ دو جلدي دانشگاهي انگليسي به فارسي، ج 2، اميركبير، تهران، 1353. - فلسفه تاريخ: مجموعه مقالات از دايرة المعارف فلسفه، به سرپرستي پلادواردز، ترجمه بهزاد سالكي، چاپ اول پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي، تهران، 1375. - قدرت: فرانساني يا شرشيطاني، استيون لوكس (ويراسته)، ترجمه فرهنگ رجايي، مؤسسه مطالعات فرهنگي، تهران، 1370. - الاصفهاني الراغب، المفردات، الطبع الاول، الميمنية، مصر، 1324 ق. - الريشهري محمد، موسوعة الامام علي بن ابيطالب في الكتاب والسنة والتاريخ، بمساعدة محمد كاظم الطباطبايي و محمود الطباطبايي، ج 4، الطبعة الاولي، دارالحديث، قم، 1421 ق. - امام علي، نهجالبلاغه. پينوشتها : .1 قزويني، همان، ص 67 ؛ «يستدل علي ادبار الدول باربع: تضييع الاصول والتمسك بالفروع و تقديم الاراذل و تأخير الافاضل». .2 همان، ص 72. .3 همان، ص 224. .4 همان، ص 220. .5 نهجالبلاغه، كلمات قصار 437. .6 نصرتالله جمالي، عوامل سقوط حكومتها در قرآن و نهجالبلاغه، ص 84. .7 الريشهري، موسوعة الامام علي بن ابيطالب في الكتاب والسنة والتاريخ، ج 4، ص 315. .8 المصدر، ص 316 ؛ عنه(ع) : «ثبات الملك في العدل». .9 المصدر. عنه(ع): «اعدل تدم القدرة». .10 نهجالبلاغه، خطبه 216. .11 الريشهري، المصدر، ص 318. .12 المصدر، ص 322. .13 المصدر، همان. .14 المصدر، ص 324. .15 المصدر، همان. .16 نهجالبلاغه، نامه 53 ؛ «اياك والدمأ و سفكها بغير حلها فانه ليس شيء ادني لنقمة و لا اعظم لتبعة ولا احري بزوال نعمة و انقطاع مدة من سفك الدمأ بغير حقها وا سبحانه مبتدي بالحكم بين العباد فيما تسافكوا من الدمأ يوم القيامة». .17 نهجالبلاغه، نامه 79. .18 نهجالبلاغه، حكمت 160. .19 نهجالبلاغه، خطبه 216. .20 نازعات: 24. .21 اعراف: 136 ؛ «فانتقمنا منهم فاغرقناهم في اليم ...». .22 يونس: 92. .23 نهجالبلاغه، حكمت 161. .24 غرر الحكم. .25 همان، ص 618. .26 همان، ص 616. .27 محمدرضا الحكيمي، (والحكيمي، محمد و علي). الحياة، ج 3، ص 163. .28 همان، ج 1، ص 163. .29 نهجالبلاغه، حكمت 161. .30 همان، حكمت 113. .31 همان، حكمت 54. .32 همان، حكمت 211 ؛ «الاستشارة عين الهداية». .33 المحاسن، ص 602. «قال رسول ا6: مشاورة العاقل الناصح رشد و يمن و توفيق من ا فاذا اشار عليك الناصح العاقل فاياك والخلاف فان في ذلك العطب». .34 شوري: 38. .35 آل عمران: 159. .36 احزاب: 36. .37 نهجالبلاغه، حكمت 321. .38 ر . ك: كاظم قاضيزاده، «اعتبار رأي اكثريت». حكومت اسلامي، ش 6، زمستان 1376، ص 131 - 155. .39 ر . ك: حسينعلي المنتظري، دراسات في ولاية الفقيه و فقه الدولة الاسلامية، ج 2، ص 37. .40 كاظم قاضيزاده، همان، ص 132 - 134. .41 نهجالبلاغه، نامه 53 ؛ «ان شر وزرائك من كان للاشرار قبلك وزيرا و من شركهم من الاَّثام». .42 حكيمي، همان، ج 1، ص 168 ؛ «شاور في امرك الذين يخشون ا عزوجل». .43 همان، ج 5، ص 214 ؛ «شاور في امورك الذين يخشون ا ترشد». .44 ميزان الحكمة، ج 5، ص 215 ؛ «شاور ذري العقول تأمن من الزلل والندم». .45 حكيمي، همان، ج 1، ص 167 ؛ «قال الصادق(ع): شاور في امورك مما يقضني الدين من فيه خمس خصال: عقل و حلم و تجربه و نصح و تقوي». .46 همان، ص 167 - 168 ؛ «و عنه ايضاً: لا تكونن اول مشير و اياك والرأي الفطير، و تجنب ارتجال الكلام ولا تشر علي مستبد برأيه ولاعلي و غد ولاعلي متلون ولا علي لجوج و خف ا في موافقة هوي المستشير فان التماس موافقته لؤم و سوء الاستماع منه خيانة». .47 نهج البلاغه، نامه 53 ؛ «لا تكن عبد غيرك و قد جعلك ا حراً». .48 الريشهري، المصدر، ص 331 [بحارالانوار 32 / 134 / 107]. «ايهاالناس! ان آدم لم يلد عبدا ولا امة و ان الناس كلهم احرار». .49 نهجالبلاغه، نامه 53 ؛ «ليكن احب الامور اليك اوسطها في الحق و اعمها في العدل واجمعها لرضي الرعية فان سخط العامه يجحف برضي الخاصة و ان سخط الخاصة يغتفر مع رضي العامة». .50 نهجالبلاغه، نامه 53. .51 شرح نهجالبلاغه ابن ابي الحديد، ج 3، ص 186. .52 همان. .53 ر . ك: جمالي، همان، ص 164 - 170 و محمدحسين مهوري، «سيره و روش حضرت علي(ع) در برخورد با مخالفان خود». حكومتاسلامي، ش 16، تابستان 79. .54 مهوري، همان، به نقل از انساب الاشراف، ج 2، ص 359. .55 نهجالبلاغه، خطبه 208. .56 الريشهري، نفس المصدر، ص 325. .57 المصدر. .58 المصدر. .59 المصدر. .60 المصدر، ص 326. .61 المصدر، ص 321. .62 نهجالبلاغه، نامه 53. .63 الريشهري، المصدر، ص 155 [بحار الانوار 72 / 345 / 42]. .64 نهج البلاغه، نامه 53 ؛ «واجعل لذوي الحاجات منك قسماً تفرغ لهم فيه شخصك و تجلس لهم مجلسا عاماً فتتواضع فيه لله الذي خلقك و تقعد عنهم جندك و اعوانك من احراسك و شرطك حتي يكلمك متكلمهم غير متتعتع فاني سمعت رسولا صليا عليه و آله - يقول في غير موطن: من تقدس امة لا يؤخذ للضعيف فيها حقه من القوي غير متتعتع». .65 همان ؛ «ثم ان للوالي خاصة و بطانة فيهم استئثار و تطاول و قلة انصاف في معاملة فاحسم مادة اولئك بقطع اسباب تلك الاحوال». .66 الريشهري، المصدر، ص 326. .67 نهجالبلاغه، نامه 53. .68 نهجالبلاغه، نامه 53. .69 همان، خطبه 200. .70 همان، نامه 53 ؛ «فحط عهدك بالوفأ وارع ذمتك بالامانة واجعل نفسك خبة دون ما اعطيت فانه ليس من فرائض ا شي الناس اشد عليه اجتماعاً مع تفرق اهوائهم و تشتت آرائهم من تعظيم الوفأ بالعهود ... فلا تعذرن بذمتك ولا تخيسنَّ بعهدك ولا تختلنَّ عدوك». .71 نهجالبلاغه، خطبه 2. .72 همان، خطبه 131 ؛ «اللهم انك تعلم انه لم يكن الذي كان منا منافسة في سلطان ولا التماس شيء من فضول الحطام ولكن لزو المعالم من دينك و نظهر الاصلاح في بلادك فيأمن المظلومون من عبادك و تقام المعطلة من حدودك». .73 الريشهري، المصدر، ص 267 [غررالحكم 5684]. .74 نهجالبلاغه، خطبه 40. .75 نهجالبلاغه، خطبه 40. .76 الريشهري، المصدر، ص 268 - 283. .77 نهجالبلاغه، نامه 53. .78 همان. .79 همان. .80 نهجالبلاغه، نامه 12. .81 الريشهري، المصدر، ص 285 - 292. .82 نهجالبلاغه، نامه 53. .83 الريشهري، المصدر، ص 295 - 298. .84 المصدر، ص 306 - 313. .85 المصدر، ص 175 - 181. .86 نهجالبلاغه، نامه 53 و الريشهري، المصدر، ص 169 - 175. .87 نهجالبلاغه، نامه 53. .88 الريشهري، المصدر، ص 182 - 189. .89 المصدر، ص 190 - 203. .90 نهجالبلاغه، حكمت 328 ؛ «ان ا سبحانه فرض في اموال الاغنيأ اقوات الفقرأ فما جاع فقير الا بما متع به غني وا تعالي مسائلهم عن ذلك». .91 الريشهري، المصدر، ص 203 ؛ «ان ا فرض علي الاغنيأ في اموالهم بقدر ما يكفي فقرأهم فان جاعوا و عروا و جهدوا في منع الاغنيأ فحق علي ا ان يحاسبهم يوم القيامة و يعذبهم». .92 المصدر، ص 204. .93 نهجالبلاغه، نامه 53. .94 الريشهري، المصدر، ص 159 [غررالحكم 6199]. .95 نهجالبلاغه، خطبه 34. .96 همان، نامه 53. .97 نهجالبلاغه، خطبه 192. .98 همان، كلمات قصار، 199. .99 محمد الريشهري، موسوعة الامام علي بن ابي طالب في الكتاب والسنة والتاريخ، ج 4، ص 131 - 132 ؛ به نقل از بحارالانوار 21 / 385 / 10 . .100 نهجالبلاغه، حكمت 110. .101 محمد الريشهري، نفس المصدر. .102 نهجالبلاغه، نامه 53. .103 همان، خطبه 216. .104 نهجالبلاغه، حكمت 37. .105 همان، حكمت 322. 60. Charisma.1 .107 بحارالانوار، ج 76، ص 63. .108 محمد الريشهري، المصدر، ص 166 - 167 [الامالي للمفيد 3/3]. .109 المصدر، ص 130. .110 نهجالبلاغه، نامه 53. .111 همان، خطبه 158. .112 همان، خطبه 158. .113 همان، نامه 3. .114 همان، خطبه 192. .115 نهجالبلاغه، نامه 53. .116 همان. .117 الريشهري، المصدر، ص 252 - 253 [تخف العقول: 136]. .118 المصدر، ص 253 - 256. .119 المصدر، ص 256 [عوالي اللاَّلي: 2/ 343 / 5]. .120 المصدر، ص 257 [الكافي 7 / 412 / 1]. .121 المصدر، ص 259 [عوالي اللاَّلي 2 / 344 / 8]. .122 المصدر، ص 261 [بحارالانوار 27 / 284 / 15].