هنر ايجاد انس با قرآن
محسن ربانىمقدمه:
عليهاالسلام هدف اين نوشته، يافتن راههايى براى ايجاد اُنس كودكان، نوجوانان و جوانان با قرآن كريم است. از اين رو در عنوان اين نوشته از واژهى «هنر» استفاده شده است كه: اوّلاً ايجاد اُنس، هنرى است كه تنها افراد خاصى ـ كه مىتوان نام هنرمند بر آنان نهاد ـ از عهدهى آن بر مىآيند و ثانيا در اين نوشته به مقولهى شيوههاى هنرى در ايجاد اُنس با قرآن تأكيد بيشترى شده است. به ديگر سخن تلاش اين نوشته آن است كه دربارهى ايجاد اُنس با قرآن، اهميت استفاده از شيوههاى مختلف هنرى را مورد توجه و تأكيد قرار دهد. «... آنك خداوند پيامبر را چنين كتابى فرو فرستاد، نورى كه چراغهايش را خاموشى نباشد، چراغى كه روشنايىاش به خاموشى نگرايد، اقيانوسى كه كسى را به ژرفايش دسترسى نباشد، راهى كه رهروش به گمراهى نرود، پرتوى كه تابشش را تيرگىاى نيالايد، مرزگذارى كه برهانش خمودى نگيرد، بنيادى كه پايههايش فرو نريزد، درمانى كه از پىآمدهايش جاى نگرانى نباشد، عزّتى كه ياورانش شكست نپذيرند و حقى كه يارانش تنها وا نمانند. آرى قرآن معدن ايمان و گوهر ناب آن، سرچشمهها و درياهاى دانش، بوستانها و آبگيرهاى عدالت، زيربنا و ساختار اسلام و وادىها و دشتهاى گستردهى حق است. قرآن آن دريايى است كه هر چه از آبش ببرند، پايان نگيرد، چشمه سارى است كه هر چه از آن برگيرند، فرو نخشكد، آبشخورى است كه خيل واردان بر آن، از آن نكاهند. منزلگاهى است كه مسافران، راهِ آن را گم نكنند، نشانههايى است كه رهروان با ديدن آنها گمراه نشوند. جاى جاى راهش به سرعت گيرهايى مجهز باشد كه رهروان را تجاوز از آنها امكانپذير نباشد. خداوند قرآن را براى عطش عالمان، زلال و گوارا، براى قلبهاى ژرفانديش، بهاران خرّم، و براى حركت صالحان راهى روشن مقرر داشته است. اين كتاب دارويى است كه دردى بر جاى نمىنهد، نورى است كه با هيچ ظلمتى همراه نباشد. ريسمانى است كه دستآويزش اطمينانبخش است و دژى است كه بلندايش تسخيرناپذير است...» نهجالبلاغه، خطبهى 189بخش اوّل: انس با قرآن به چه معنى است؟
اوّلين سؤالها در ارتباط با شيوههاى انس كودكان و نوجوانان و جوانان با قرآن اين است كه: چرا اين گروهها بايد با قرآن انس داشته باشند؟ مقصود و هدف از ايجاد انس چيست؟ شايد در نگاه اوّل پاسخِ اين سؤالها بديهى به نظر برسد و دليل وضوح آن نيز اين باشد كه جامعهى مذهبى براى اين پرسشها، پيش فرضهاى ذهنى توافق شدهاى را در افكار عمومى تصور مىكند، امّا هر گونه پاسخى كه به پرسشهاى فوق داده شود در تعيين مشى پرداختن به اين مسأله تأثير بسزايى خواهد داشت. اوّلين پاسخ آن است كه: از آنجايى كه جامعهى ما يك جامعهى اسلامى است و قرآن كتاب آسمانى ماست، افراد جامعه به خصوص كودكان و نوجوانان و جوانان مىبايست قرآن را بياموزند، آن را خوب تلاوت كنند و اگر حافظهى خوبى داشتند قرآن را حفظ كنند و براى تحقق يك جامعهى قرآنى در همه حال با قرآن مأنوس باشند. به نظر مىرسد كه اين، معمولترين پاسخ به پرسشهاى فوق است، امّا آيا منظور از انس با قرآن اين است؟ اگر چنين است چه هدفى را مدّنظر دارد؟ و اين كار چگونه به تحقق جامعهى قرآنى كمك مىكند؟ آيا صِرف روخوانى، تلاوت و حفظ، فرهنگ قرآنى را گسترش مىدهد؟ به يقين بايد گفت: اگر معتقد باشيم كه با اين كار فرهنگ قرآنى را گسترش دادهايم، يا در شناخت واژهى فرهنگ دچار مشكل شدهايم و يا آن كه به فرهنگ قرآنى ستم كردهايم كه نتوانستهايم آن را به درستى بشناسيم. ممكن است برخى از همراهان ما كه قلبشان براى قرآن مىتپد بر اين سخن خرده بگيرند كه آنچه كه تاكنون صورت گرفته ـ اعم از اشاعهى آموزشهاى عمومى قرآن، حفظ، قرائت و ... ـ مقدمهاى است بر اشاعهى فرهنگ قرآنى، امّا سؤال اين است كه در طول اين چندين سال كه از عمر چنين فعاليتهايى مىگذرد، چه نشانههايى از اشاعهى فرهنگ قرآنى بروز كرده است؟ توجه به نخبگان رشتههاى مختلف قرآنى اعم از حفظ، تلاوت، تواشيح و ... در سالهاى گذشته نشان مىدهد كه آنان در دورهاى خوش درخشيدند، امّا متأسفانه دولتِ مستعجل بودند و نتوانستند براى هميشه مشعل سرافرازىشان را زير پرچم سبز قرآن عزيز روشن نگاه دارند. در اينجا اين نكته قابل توجه است: چرا شيوههاى رايج توجه به قرآن در زمانى خاص درخشيدند و سپس در كوتاه زمانى افول كردند؟ پاسخ به اين سؤال مىتواند به حلّ معماى هدف ما از مأنوس كردن كودكان و نوجوانان و جوانان با قرآن بينجامد. اولين اشكال در شيوهى مرسوم بر خورد با قرآن عزيز، (تب انتقال اطلاعات) است. مربيان، مدرسان و كسانى كه دستاندركار تعليم فرهنگ قرآنى هستند به اولين مسألهاى كه مىانديشند، اطلاعات است. در كلاسهاى قرآن، شاگردان برتر كسانى هستند كه اطلاعات بيشترى در زمينه مسايل مذهبى داشته باشند. وجود دهها كتاب معما، سرگرمى و پرسشها و پاسخهاى قرآنى نشان دهندهى ولع سيرىناپذير متوليان فرهنگ قرآنى به دادن اطلاعات است. مشكل اين نوع برخورد با قرآن (يعنى انتقال اطلاعات) اين است كه اوّلاً: مخاطبان را در سطح نازل بازى با الفاظ نگاه مىدارد و ثانيا از آن جا كه اطلاعات مذهبى هر چه قدر هم كه وسيع باشد باز هم محدود است، موجب مىشود كه ظرف مناديان چنين روشى در زمانى كوتاه خالى شود و براى آن كه چيزى براى ارايه داشته باشند، به هر طريقى سعى مىكنند اطلاعات جديدترى به دست آوردند؛ هر چند كه آن اطلاعات مثل سؤال دربارهى نامِ اسب حضرت اباالفضل عليهالسلام و دهها و صدها پرسش ديگر باشد كه چندان ارزشى ندارد. اين روال كه ادامه پيدا كند، موجب طرد مخاطبان اين روش مىشود و اين، يكى از دلايل كوتاه بودن عمر شيوههاى رايج توجه به قرآن است. ولى اين كه به جاى انتقال اطلاعات چه بايد كرد، بحث مفصلى است كه در ادامهى اين نوشتار خواهد آمد. اشكال دوم آن است كه: هر مفهوم داراى يك قالب است. به عبارت ديگر هر چيز يك پوسته يا ظاهر دارد و يك هسته يا باطن. توجه به ظواهر و پرداختن به آن، ممكن است براى مدت معينى جذابيت داشته باشد، اما اگر اين پوسته متكى به هسته نباشد، پس از زمانى جذابيت خود را از دست مىدهد. بارزترين نمونهى اين ادعا، قرآن كريم است. اگر اين كتاب مقدس تنها در قالب الفاظ ارائه مىشد، نه تنها پس از هزار و چهارصد سال همچنان سرزنده باقى نمىماند، بلكه حتى براى دهههاى بعد از وفات پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم نيز طراوت و تازگى خود را از دست مىداد. آنچه موجب شد كه قرآن همچنان سربلند و تازه باقى بماند، اتكاى الفاظ بر معانى است. به عبارت ديگر چون الفاظ و ظواهر از معانى بلند و ماوراى زمينى برخوردار هستند، رنگ آن معانى را گرفتهاند و فراتر از زمان شدهاند.ازاينروهيچگاهكهنه وخستهكنندهنمىشوند. در بحث موردنظر ما نيز همين مسأله مطرح است. به عنوان مثال تلاوت قرآن به سبكهاى مختلف، حفظ قرآن با شيوههاى مختلف، حفظ اعداد آيات و ... در محدودهاى خاص جذابيت دارد؛ صرفنظر از اين كه اين جذابيت آيا منشاى خيرى هست يا نه. پس از مدتى، چون جذابيت خود را از دست مىدهد، موجبجلبتوجه كمترى مىشود. اين خود دليل ديگرى است بر اين كه شيوههاى رايج توجه به قرآن عمر كوتاهى دارند. اشكال سوم آن است كه: اين شيوهها در ترويج قرآن، مقدمهاى است براى رسيدن به هدف اصلى و لذا توجه بيش از حد به آن، گم كردن راه و درجا زدن در مقدمه است. اگر قرآن كريم و پيامبر گرامى اسلام و ائمهى اطهار عليهمالسلام به حفظ و تلاوت زيباى قرآن توصيه مىكردند، براى آن بود كه موجب توجه بيشتر و عمل به قرآن شود نه آن كه ظاهرى از قرآن مورد توجه قرار گيرد و به اهداف اصلى بىمهرى شود. اكنون مىتوان دريافت كه انس با قرآن نمىتواند جريان موجود فعلى باشد. چون با سه اشكال عمده مواجه است. پس به چند دليل قابل تمسك نيست: دليل اوّل: اين شيوهى ترويج قرآن با دو اشكال اوليهى بالا، مقطعى است و نمىتواند دوام داشته باشد. دليل دوّم: چون اين شيوه مقطعى است، شيوهى آرمانى در ترويج قرآن نيست. زيرا قرآن براى همهى نسلها است، در حالى كه اين شيوه فقط براى مدتى كوتاه كارآيى دارد. دليل سوّم: اين شيوه محدوديت مكانى نيز دارد. چون تنها براى مسلمانان كه با فرهنگ قرآنى مأنوس هستند،جذاباست، نهبراىهمهىانسانها. در حالى كه قرآن براى همهى انسانها نازل شده و كتاب هدايت همهى انسانهاست، از اين رو بايد با بيانى فراتر از محدودهى زبان به آن پرداخت. با مقدمهاى چنين طولانى، اكنون در مىيابيم كه انس با قرآن، آنچه كه تاكنون در جامعهى ما صورت گرفته، نيست. پس انس با قرآن چيست؟ در فرهنگ دهخدا واژهى «انس» اين گونه تعريف شده است: «خو گرفتن و آرام يافتن به چيزى.» انس گرفتن يعنى همدم بودن، خو گرفتن، ارتباطى فراتر از يك رابطهى معمولى. ارتباطى مستحكم كه موجب تأثيرپذيرى و تأثيرگذارى باشد. با تعريفى اين چنين و آن گونه كه در فرهنگ دهخدا آمده است، انس كودكان، نوجوان و جوانان با قرآن معناى ژرفترى به خود مىگيرد كه هدفى والاتر برايش قابل تصور است. هدفى كه دليل نزول قرآن است. بر اساس اين تعريف آنچه كه تاكنون انجام شده، مقدمهاى است براى رسيدن به اين هدف. پس در جملهاى خلاصه مىتوان اين گونه گفت: انس با قرآن يعنى آموختن قرآن، حفظ قرآن، فهم قرآن و عمل به قرآن. امّا اين زنجيره هنوز كامل نيست؛ زيرا كمال انس با قرآن زمانى حاصل مىشود كه موجب تغيير رفتار شود. بدان صورت كه شخص و به تبع آن جامعه به آرامشى معنوى دست يابند و از دغدغههايى كه گريبانگير افراد يا جامعهى غيردينى است برهند.بخش دوّم: مبانى ايجاد انس با قرآن:
1 ـ شناخت و برطرف كردن موانع:
مانع اوّل: نشان دادن چهرهاى ناشايست از دين. چهرهاى كه گاه از مذهب در جامعهى ما ارايه مىشود، آن چنان مخدوش است كه نه تنها موجب جذب افراد بىدين نمىشود، بلكه حتى بعضى از دينداران را نيز از خود طرد مىكند. در چنين تعريفى دين دو گونه معرفى مىشود: يا چهرهاى منفعل و خنثى دارد كه هيچگاه در بحرانهاى اجتماعى به كمك انسانها نمىآيد و دينداران، افراد وازده، عقدهاى و ضعيفاند كه ديگر قدرت انجام كارى را ندارند. كاربرد قرآن در چنين تعريفى از دين تنها خواندن در بعد از مرگ كسى و يا كاربردهاى ابتدايى ديگر است. خلاصه كردن دين در احكام غسل و نجاسات، معرفى ائمه معصومين عليهمالسلام به عنوان افراد گوشهگير، مانند: معرفى حضرت زهرا عليهاالسلام ـ با آن همه قدرت و در عين حال متانت ـ به عنوان زنى سيلىخورده و پهلو شكسته و امام سجاد عليهالسلام به عنوان فردى بيمار و ضعيف، از ديگر انواع معرفى چهرهاى منفعل از دين است. اين گونه معرفى، آن چنان گسترده است كه گويى وجه غالب دين است. گرچه به بركت نظام مقدس جمهورى اسلامى و رهبرىهاىحكيمانهى رهبر انقلاب اين نگاه بسيار تعديل شده است، اما هنوز هم وجود دارد و چنين چهرهاى به هيچ عنوان نوجوان و جوان را كه منشاى قدرت و سرزندگى و پويايى است، شيفته نمىكند. گونهى ديگر از كاربرد منفى دين ارايهى چهرهاى خشن از دين است. گويى دين تنها براى محدود كردن انسانها آمده است. البته اين نكته بديهى است كه بدون محدوديت، زندگى در اين جهان غيرممكن است و آزادى با محدوديت معنا مىدهد، امّا همه محدوديتها را به نام دين معرفى كردن، ظلم به دين است. اين يك واقعيت است كه هر گاه كسى پا را از محدودهى شرعىاش فراتر بگذارد، دين در مقابل او قد علم مىكند، امّا آيا همهى محدوديتها شرعى است؟ متأسفانه ما در محدوديتهاى عرفى، قانونى و ... نيز از نام دين مايه مىگذاريم و استفادهى نا به جا از دين موجب جدايى افراد از دين و مانعى در راه ايجاد انس با دين و قرآن مىگردد. مانع دوّم: دينداران آيينهى تمام نماى دين نيستند. از آن جا كه مفاهيم، هميشه با مصاديق معنا پيدا مىكنند، افراد نيز براى شناخت دين، مصداقها را مورد توجه قرار مىدهند. به نظر مردم هر آنچه كه افراد مذهبى انجام مىدهند تطابق دقيقى با دين دارد. اگر مصداقها يعنى افراد ديندار ـ جذابيت لازم را داشته باشند، دين نيز جذاب مىشود و اگر عيبى در افراد ديندار باشد اين عيب را به دين سرايت مىدهند. زيرا افراد ديندار كسانى هستند كه دين در آنها بروز كرده است. امّا مشكلى كه وجود دارد آن است كه در برخى موارد دينداران هيچ تطابقى با دين ندارند و از آن جا كه افراد جامعه و از آن جمله نوجوانان و جوانان، دين را از رفتار دينداران مىفهمند، عدم جذابيت و محبوبيت دينداران را به پاى دين مىگذارند و از دين گريزان مىشوند. آنچه موجب مىشود كه دينداران افراد برجسته و جذابى نباشند آن است كه آنان در ظاهر دين دارند و به پوستهى دين چسبيدهاند؛ نه به روح دين. در اين جا فهرستى از رفتارهاى دينداران كه مخالف نص صريح قرآن است بيان مىشود: الف: خود را از گناه مبرّا مىدانند: سورههاى (سورهى نساء، آيهى49)، (نحل، آيهى 63) و (مريم، آيهى 71). ب: احكام دين را به بازى مىگيرند: (سورهى انعام، آيهى (70). ج: خانواده و چيزهاى ديگر را بيش از عقيدهى خود دوست دارند: (سورهى هود، آيهى 47 ـ 45)، (سورهى توبه، آيهى 24 ـ 23)، (سورهى تغابن، آيهى15)، (سورهى منافقون آيهى 9) و (سورهى فتح، آيهى 26). د:به خاطر مؤمن بودن، كبر مىورزند: (سورهى شعرا، آيهى215) و (سورهى آلعمران، آيهى24). ه: منت ديندارى خويش را بر ديگران مىگذارند: (سورهى حجرات، آيهى 17). و: بر اساسسليقه بهآياتخداوند عمل مىكنند: سورههاى (محمد، آيهى20)، (انعام، آيهى91)، (بقره، آيهى84)، (حجر، آيهى91)، (مائده، آيهى70). ز: به دليل ايمان، خود را بهشتى مىپندارند: (سورهى آل عمران، آيهى 142). ح: ديگران را خارج از دين مىدانند: (سورهى نسا، آيهى94). ط: براى ديندار كردن همه به زور متوسل مىشوند: سورههاى (يونس، آيهى 99)، (انعام، آيهى66)، (يونس، آيهى 104)، (بقره، آيهى 256)، (هود، آيهى 122 ـ 118، (رعد، آيهى 31)، (نحل، آيهى 9، 37، 93، 82). ى:دينراكهقراراستمايهىوحدتباشد،مايهى اختلافقرار مىدهند: (سورهى انبياء، آيهى93). چهزيباستكهديندارانباتوجهبهقرآنوروايات، نقشخطيرديندارىرابهخوبىايفاكنندو در برخورد با مردمچهرهىبسيارزيباىدينرابهنمايش بگذارند. آنچه گفته شد، يك واقعيت است كه در جامعهى ما وجود دارد، امّا حقيقت آن است كه انسانها نبايد در شناخت حق بر مناط و محور اشخاص عمل كنند. زيرا در طول زمان رسالت پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآلهوسلم و پس از آن، دينداران بسيارى بودند كه به تدريج از بدنهى اسلام خارج شدند. دربارهى انقلاب اسلامى ما نيز اين مسأله صادق است. از اين رو اگر كسى بخواهد دين را با معيار اشخاص بسنجد، گمراه خواهد شد. امام صادق عليهالسلام مىفرمايد: «كسى كه با واسطه يا تقليد از كسى وارد دين اسلام شود، همان شخص او را از دين خارج مىكند، امّا اگر به واسطهى كتاب و سنت وارد دين شود، اگر كوهها بلرزند او نمىلرزد.»(1) زيرا استحكام عقيدهاش منوط به شخص نيست. اين حقيقت اگر در جامعهى ما فراگير شود از بدفهمىها و خلط موضوع دين و دينداران جلوگيرى مىشود. مانع سوّم: جامعهى امروز ما جامعهى كاملاً مقدسى نيست. اين گونه به نظر مىرسد كه جوانان و نوجوانان امروز، از جهت انس با قرآن و دين، فاصلهى زيادى با جوانان دودههى گذشتهى انقلاب و جنگ دارند. جوانان دهههاى گذشته انس عميقى با دين داشتند، امّا چرا جوانان امروز اين گونه نيستند؟ آيا دليل آن را بايد در روحيات جوانان جستجوكرد؟ آيا جوانان متحول شدهاند؟ اگر متحول شدهاند، اين تحول ناشى از چيست؟ دليلتحول جوانانرا بايد تحول جامعه دانست. همچنان كه در زمان انقلاب نيز با تحول جامعه، جوانان نيز متحول شدند. اكنون نيز جامعهى ما متحولشدهوشباهتكمىبايكجامعهىدينى دارد. ارزشها به گونهى وحشتناكى تغيير كردهاند. ديندارى، مبارزه بر عليه ظلم، زهد و ورع كه در دو دههىگذشتهارزشبودندو مردموازآن جمله جوانان و نوجوانان براى حفظ اين ارزشها از گرانبهاترين سرمايهىخوديعنىجانخودمىگذشتند،اكنون جاى خود را به تجملگرايى، مصرفزدگى، جمع سرمايه و چيزهايى كه با فلسفهى دين در تضاد هستند، دادهاند. در چنين وضعيتى پر واضح است كه جوانان چه موضعى اتخاذ مىكنند. اگر در زمان جنگ شهيد رجايىها، شهيد چمرانها و شهيد فهميدهها اسطوره محسوب مىشدند، اكنون اسطورههاى مادى در حال شكلگيرى هستند. بخشى از اين سير نزولى و تحول منفى، ناشى از فرهنگ توسعه است، امّا سبب اصلى، آن است كه ما فعاليت چندانى در بخش فرهنگ و دين انجام ندادهايم. اگر اين روال ادامه پيدا كند، مهمترين و اصلىترين مانع در راه ايجاد انس جامعه با دين و قرآن خواهد بود.(2)2 ـ ارايهى تصويرى خوشايند از دين:
مبناى اوّل در ايجاد انس با قرآن يعنى شناخت و برطرف كردن موانع، اقدامى سلبى است، امّا مبناى دوم، اقدامى ايجابى است. در اين مرحله نياز است كه دين همانگونه كه هست معرفى شود: زيبا، سهل، مطابق با فطرت و خوشايند، آن چنان كه قرآن كريم مىفرمايد: خداوند در دين شما هيچ سختى قرار نداده است.(3) بحث سختگيرى و خشونت در اسلام گاهى بد فهميده مىشود. گويى اين نكتهى ظريف فراموش شده است كه خشونت دين براى كفار است نه مسلمانان. قرآن كريم مىفرمايد: «محمد رسولاللّه و الذين معه اشداء علىالكفار رحماء بينهم»(4) كسانى كه پيرو مكتب رسولاللّه صلىاللهعليهوآلهوسلم هستند در عين حال كه با كفار خشن و سختگيراند، با همديگر مهربان هستند. البته نبايد فراموش كرد كه معيار مسلمان بودن، گفتن شهادتين است، نه سليقهى شخصى ما يا ظاهر افراد. بنا بر اين همه، كسانى كه در جامعهى اسلامى هستند، مسلمانند و بايد با آنان مهربان بود. بالاتر از اين، بايد به اين نكته تأكيد كرد، رابطهى عاطفىاى كه بين خدا و بنده در اسلام وجود دارد در اديان ديگر كمتر مشاهده مىشود. معرفى «اللّه» به عنوان خدايى كه با بندگانش ارتباط محبتآميز دارد از افتخارات دين اسلام است. مهربانى و عطوفت در سيرهى پيامبر اسلام صلىاللهعليهوآلهوسلم و ائمهى معصومين عليهمالسلام از ديگر نكات بارزى است كه مىتواند در ارائهى چهرهاى زيبا از دين مؤثر باشد و به جذب هر چه بيشتر كودكان، نوجوانان و جوانان بينجامد. در ارايهى چهرهاى مثبت از دين مىتوان به موضوعات ذيل توجه نمود:الف: ارتباط محبتآميز خدا با بندگان:
خداوند به حضرت داود عليهالسلام فرمود: اى داود! به بندگانم بگو كه من دوست كسى هستم كه مرا دوست داشتهباشد وهمنشينكسى هستم كه همنشين من باشد و مونس كسى هستم كه با ياد من مأنوس باشد و همراه كسى هستم كه همراه من باشد و كسى را انتخاب مىكنم كه مرا انتخاب كرده است و مطيع كسى هستم كه از من اطاعت كند و اگر بدانم كسى از ته دل مرا دوست دارد، آن چنان دوستش مىدارم كه هيچ يك از بندگانم را دوست نداشتهام.(5) خداوند به حضرت موسى عليهالسلام وحى كرد: اى موسى مرا دوست بدار و مرا محبوب بندگانم قرار بده! موسى گفت: خدايا! تو مىدانى كه من هيچ كس را مانند تو دوست ندارم، امّا بندگانت را چگونه به اين كار ترغيب كنم؟ خداوند فرمود: نعمتهايم را به آنان گوشزد كن كه آنان در اين صورت جز به نيكى از من ياد نمىكنند.(6) ب: ارتباط محبتآميز پيامبر و ائمه عليهمالسلام با اصحاب و عموم مردم:
در منابع مختلف دربارهى سيرهى پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم اين گونه آمده است: نه ترشرو بود و نه سبكسر. احدى ـ از آزاد و برده ـ براى حاجتى به خدمتش نرسيد، مگر آن كه براى انجام حاجتش به پا مىخواست و اقدام مىكرد. اگر كسى با ايشان دست مىداد، صبر مىكرد و دستش را رها نمىكرد تا او خود دستش را رها كند. چون مسلمانى را مىديد با او دست مىداد. اگر كسى نزد ايشان وارد مىشد، به او احترام مىكرد، چه بسا جامهاش را براى او پهن مىكرد و يا تُشكى را كه روى آن نشسته بود در اختيار تازه وارد مىگذاشت. چنين نبود كه كسانى، مردم را از نزديك شدن به آن حضرت مانع شوند و آنها را دور سازند. كم مىشد در جواب كسى «نه» بگويد. هر گاه از آن حضرت سؤوالى مىشد، اگر موافق بود تأييد مىكرد، در غير اين صورت، سكوت اختيار مىنمود. اصحاب و ياران خويش را با كنيه ياد مىكرد و به نامى كه آنها را خوشتر بود مىخواند. هيچگاه در جمع پاى خود دراز نمىكرد. نگاهش را ميان يارانش تقسيم مىكرد و به هر كدام به يك اندازه مىنگريست.(7) ج: برخورد محبتآميز پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم و معصومان عليهمالسلام با حيوانات و گياهان: پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم فرمود: كسى كه گنجشكى را بدون دليل بكشد، آن گنجشك در روز قيامت از او به خداوند شكايت مىكند و مىگويد: اين شخص بدون دليل و بدون آن كه استفادهاى از من بكند، مرا كشت.(8) امام باقر عليهالسلام فرمود: پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآلهوسلم شنيد كه مردى مركبش را نفرين كرد. پيامبر فرمود: بر گرد و با من همراه نشو كه ما با چنين افرادى همراه نمىشويم.(9) هر گاه ميوهى نوبرى را براى پيامبر مىآوردند، پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم آن را مىبوسيد و بر روى چشمهايش مىگذاشت و مىبوييد.(10) پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم فرمود: هيچ گياهى نمىرويد مگر آن كه فرشته اى نگهبان اوست تا به خوبى رشد كند و هر كس كه آن گياه را لگد كند وله كند، آن فرشته او را لعنت مىكند.(11) د: ارتباط محبتآميز افراد جامعه با يكديگر:
خداوند مىفرمايد: «انسانها خانوادهى من هستند و دوست داشتنىترين شخص نزد من كسى است كه با مردم مهربانتر باشد و نيازهاى آنان را برآورده كند».(12) حق همنشينت بر تو آن است كه با ملايمت در كنارش بنشينى و در سخن گفتن با او به انصاف رفتار كنى و از جاى خود جز با اذن او بر نخيزى.(13) در هر روز جمعه براى خانوادهى خود ميوهاى تحفه بيـاوريد تا بـه روز جمعـه خوشحال شوند.(14) ه: جايگاه مزاح در رفتار معصومين عليهالسلام : روزى پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم به پيرزنى فرمود: «پيرزن به بهشت نمىرود.» آن زن گريست. پيامبر فرمود: آرى تو آن روز پيرزن نخواهى بود.(15) عربى بيابانى بود كه هر گاه به نزد پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم مىآمد، هديهاى براى حضرت مىآورد و بلافاصله مىگفت: بهاى هديهام را به من بده. حضرت مىخنديد. هر وقت پيامبر اندوهگين مىشد، مىفرمود: آن عرب كجاست؟ كاش مىآمد.(16) روزى پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم در جمع اصحاب نشسته بود. شترى را ديد كه بار گندمى بر آن بود، فرمود: اين حليمى است كه راه مىرود. (حليم غذايى است از گوشت و گندم)(17) و: توجه دين به زيبايى:
خود را بياراى و زيبا كن كه خداوند زيبا است و زيبايى را دوست دارد، امّا بايد كه از حلال باشد.(18) خداوند زيباست و زيبايى را دوست دارد. خداوند وقتى كه به بندگانش نعمت داده، دوست دارد كه اثر نعمتش را بر بندگانش ببيند. با آراستگى لباسش و خوشبو كردن بدنش و تميز كردن خانهاش.(19) بندهاى بالا مىتواند تلنگرى باشد به دينداران كه با الگو قرار دادن سيره و اخبار معصومان عليهمالسلام ، علاوه بر آن كه اين زيبايىها را براى ديگران نقل مىكنند، خود نيز به آن عمل كنند و در برخورد با مردم چهرهى زيباترى از دين به نمايش بگذارند؛ به خصوص كه اين بندها هم جذابيّت و هم تازگى (كه هر دو از لوازم آثار هنرى است) دارد. مىتوان با قالبهاى مختلف هنرى (شعر، قصه، نمايش، فيلم و سريالهاى تلويزيونى) اين زيبايىها را كه در جامعهى ما به ندرت به آنها پرداخته شده است، بسط و گسترش داد. بخش سوم: روشهاى ايجاد انس كودكان، نوجوانان و جوانان با قرآن
آنچه پيش از اين دربارهى مبانى ايجاد انس بيان شد، سنگ بناى مطالبى است كه از اين پس مطرح خواهد شد. به ديگر سخن، آنچه كه گفته شد بناهايى است كه مىبايست در روشهايى كه از اين پس خواهد آمد، رعايت شود. اميد آن كه تلفيقى از تئورى و عمل در ايجاد آنچه كه هدف همهى ماست، مؤثر باشد: 1 ـ ارتباط حسّى:
پيش از آن كه رسانهى راديو و تلويزيون در كشور ما فراگير شود، ارتباط بين نهادهاى جامعه شكل ديگرى داشت. يكى از بارزترين نوع ارتباط بين افراد كه با ورود تلويزيون تغيير عمدهاى نموده است، ارتباط حسى بين افراد خانواده بود. پيش از آن، كودك از لحظهى تولد با لالايى مادر به خواب مىرفت و قصههاى زيبا، كودكان را به دور مادربزرگها مىكشاند، امّا اكنون متأسفانه همهى اين وقتها را تلويزيون پر كرده است. تلويزيون از ابتداى روز تا انتهاى شب همراه خانوادههاست. گويى تمام وظايف پدرها و مادرها و پدربزرگها و مادربزرگها را به گردن دارد. آنچه كه در اين تغيير آسيب ديد، ارتباط رو در رو و حسّى بين افراد خانواده بوده است. چون اين نوع ارتباط هيچگاه با تلويزيون اشباع نمىشود به اين دليل كه تلويزيون حق دخالت و تصميمگيرى در مورد مطالب ارايه شده را از مخاطب سلب كرده و اين به نوعى جلوى شكوفايى ذهن را مىگيرد. از طرف ديگر ارتباط حسّى، تأثير بسيار بيشتر و عميقترى نسبت به تلويزيون دارد و حتى براى انسان ضرورىتر است. با تغيير و كم شدن اين ارتباط، يكى از شيوههاى مطمئن و موفق ايجاد انس با قرآن از دست رفت. نبود چنين ارتباطى، بخشى از فعاليت را براى انتقال فرهنگ قرآنى به مخاطبان ناكام گذاشت. در گذشته قصههاى قرآن، آموزش قرآن روخوانى قرآن در هر خانوادهاى رواج داشت و كودك از ابتداى زندگى در چنين محيطى رشد مىكرد كه اين خود موجب مأنوس شدن او با قرآن مىشد. به نظر مىرسد يكى از راهها در ايجاد انس با قرآن احياى ارتباط حسى در خانوادههاست. براى ايجاد اين ارتباط، ستون اصلى، خودِ خانوادهها و پدر و مادرها هستند، امّا نهادهاى دولتى مىتوانند با ترويج اين مهم و تهيهى مجموعهى مطالبى جذاب دربارهى قرآن و توزيع آن در ميان خانوادهها كه انگيزهاى براى پرسش و پاسخ در بين خانواده مىشود، به اين مهم كمك كنند.2 ـ استفاده از قالبهاى مختلف هنرى:
تاريخ هنر قدمتى بيشتر از تاريخ علم دارد. اوّلين آثارى كه در تاريخ به جا مانده است، نقشهايى از حيوانات بود كه انسانهاى نخستين ترسيم كردند. كه به اين شيوه با يكديگر ارتباط برقرار مىكردنـد؛ پيش از آن كه اثـرى از خط بـاشد. هنر جايگاه والايى در بيان ايدهها و آرا و عقايد دارد. از آن جا كه انسانها در پذيرش حق پيش از آنكه از قوهى عقل بهره بگيرند به احساس توسل مىجويند و هنر بيان يك موضوع عقلى در قالب احساس است و نبض احساس را به تحرك وا مىدارد، چگونه مىتوان در راه ايجاد انس كودكان، نوجوانان و جوانان با قرآن از اين فرصت عالى استفاده نكرد. به خصوص كه هم قرآن والاترين قول حق و به اعتقاد ما مطابق با فطرت است و هم كودكان و نوجوانان و جوانان در مقطعى از زندگى هستند كه احساس، حرف اوّل را در تصميمگيرىهاى آنان مىزند. اين دو امتياز استثنايى، ما را وا مىدارد كه هنر را به عنوان يك عامل ارزشمند به ديدهى احترام بنگريم. نكتهى ديگر آن كه قرآن كريم خود در بيان مطالب از قالبهاى مختلف هنرى استفاده كرده است. قصه كه به نوعى مادر هنرهاى مختلف ـ اعم از رمان، فيلم، نمايش و كمدى است، ـ ابزارى است كه قرآن كريم از آن بهرهى فراوان گرفته به آن تصريح مىكند. امّا چگونه مىتوان از قالبهاى هنرى در راه ترويج قرآن بهره گرفت؟ هر يك از موضوعات مختلف قرآن در قالبى از قالبهاى هنرى مىگنجد. موضوعات قابل تصوير شدن در قالب هنرهاى تجسمى مانند: نقاشى، طراحى، مجسمهسازى، گرافيك، موضوعات حماسى و عاطفى در قالب شعر و سرود و موضوعات دراماتيك در قالب نمايش و قصه و ... كه با انتخاب موضوعات خاص و ارايهى قالب مناسبِ آن مىتوان به موفقيت دست يافت. برگزارى مسابقات قصهنويسى و مقالهنويسى، برگزارى شب شعر، جشنوارههاى سرود و تئاتر و نمايش، برگزارى مسابقات نقاشى، مجسمهسازى، گرافيك و حتى عكاسى دربارهى موضوعات قرآنى از ديگر اقدامات تأثيرگذار در راه ايجاد انس كودكان، نوجوانان و جوانان با قرآن كريم است.3 ـ انتقال حسّ قرآنى و مذهبى:
دربارهى اين بند بيان اين نكته ضرورى است كه انتقال حس قرآنى و مذهبى با آنچه در بند اول با عنوان ارتباط حسى آمده متفاوت است. به عبارتى ديگر در اين بخش مسألهاى فراتر از ارتباط حسى مطرح مىشود، ارتباط حسى به انتقال اطلاعات از طـريـق گفتـار و رابطـهى رو در رو نظـر داشـت، امـا انتقـال حس قـرآنى بيشتـر ناظـر بر كردار است. با اعمال مذهبى والدين در خانه كه در مقابل كودك انجام مىگيرد، نوعى انتقال حس مذهبى صورت مىپذيرد. چنان كه مىدانيم اولين الگوهاى كودك، پدر و مادر هستند. در بازىهاى كودكانه مشاهده مىشود كه دختران نقش مادرها و پسران نقش پدرها را بازى مىكنند و اين جز حاصل تأثيرپذيرى كودك از والدين نيست. اين مسأله در مورد اعمال مذهبى نيز صادق است: وقتى دخترى مشاهده مىكند كه مادرش هنگام آمدن مهمانِ نامحرمى به خانه، چادر به سر مىگذارد، اولين درس حجاب را مىآموزد. فرزندى كه مىبيند پدرش هر روز چند صفحه قرآن مىخواند، خواندن قرآن را مىآموزد؛ و ابتدا با تقليد و بدون درك و سپس در سنين بالاتر با درك صحيح عمل مىكند. كودكى كه به همراه والدين در جلسات قرآن شركت مىكند، انس با قرآن را مىآموزد. فرزندى كه به همراه پدر و مادر در جشنها و عزادارىهاى مذهبى شركت مىكند، عشق به اهلبيت عليهالسلام در وجودش جاى مىگيرد. ديگر مسايل مذهبى اعم از انجام واجبات و دورى از محرمات نيز بيشتر از اين طريق در وجود شخص پايدار مىشود. اين مسأله وقتى اهميت بيشترى پيدا مىكند كه بدانيم به نظر روانشناسان، كودكان پيش از آن كه از گفتار والدين چيزى بياموزند از رفتار آنها سرمشق مىگيرند. از اين رو يكى از مهمترين و مطمئنترين راههاى انس با قرآن انتقال حس مذهبى به كودكان و نوجوانان و جوانان است. در پايان اين بخش ذكر اين نكته لازم است كه انتقال حس مذهبى لزوما تنها توسط والدين صورت نمىگيرد، بلكه افراد ديگرى كه نفوذ معنوى در كودكان و نوجوانان و جوانان دارند، مانند مبلغان دينى و معلمان نيز مىتوانند چنين تأثيرى بر آنان بگذارند.4 ـ دوستان و گروه همسالان:
گروه همسالان در شكل دهى به شخصيت كودك نقش ويژهاى به عهده دارند. كودك و نوجوان در سير تجربهى زندگى اجتماعى به شدت به همسالان و دوستان گرايش دارد و اين گرايش با تأثير متقابل و عميقى همراه است. «در جوامعى كه نفود خانواده بر روى فرزند كاهش يافته و وابستگى والدين با فرزندان رو به سستى مىگذارد، گرايش كودك به گروه همسالان شدت مىيابد. اين كيفيت در محيطهايى كه خانواده نقش مؤثرترى روى رفتار كودك دارد كمتر ملاحظه مىشود.»(20) بدين گونه مىتوان دريافت كه والدين مىتوانند با انتخاب دوست خوب براى فرزندان، نقش عمـدهاى در ارتبـاط كودك با هـمسالان ايفـا كننـد. جايگاه دوست و تأثير منفى دوست بد، بارها در متون مذهبى آمده است. مـا در اينجـا به بيان اين نكته بسنده مىكنيم كه قرآن كريـم دليل شقـاوت انسانها را دوستِ بد معرفى مىكند و مىفرمايد: «وَ يَومَ يَعضُّ الظّالِمُ عَلى يَدَيْهِ يَقُولُ يا لَيْتنى اتَّخَذْتُ مَعَ الرسولِ سَبيلاً. يا وَيْلَتى لَيْتَنى لَمْ اتّخْذ فُلاناَ خَليلاً؛ «روزى كه ستمكار از حسرت دست به دندان مىگزد و مىگويد: كاش راه رسول خدا صلىاللهعليهوآلهوسلم را پيش گرفته بودم. واى بر من! كاش فلانى را دوست نمىگرفتم.»(21) اگر خانوادهها در انتخاب همسالان و دوست بـراى كودك عنصر «مذهبـى بودن» را مـورد تـوجه قـرار دهنـد، كودك نيـز به دليـل تأثيرپذيرى، به مسايل مذهبى علاقهمند مىشود. جالـبتر آن كه اگـر والدين در ايجاد ارتباط مذهبى با فرزندان كوتاهى كنند، كودك به گروه همسالان روى مىآورد و آنان مىتوانند اين خلاء را پر كنند. در چنين صورتى مىتوان به روى آوردن كودك به مسايل دينى و مذهبى اميدوار بود، اما اين بدان معنا نيست كه والدين مىتوانند تمام وظايف خود را به گروه همسالان محوّل كنند. چون نياز كودك به ارتباط با والدين به گونهاى است كه نمىتواند به صورت صددرصد توسط همسالان برآورده شود. براساس آنچه كه گفته شد، دوستى كودكان و نوجوانان و جوانان با قاريان، حافظان و كسانى كه با قرآن مأنوس هستند، موجب مىشود كه فرد به محافل قرآنى سوق داده شود و از اين راه با قرآن مأنوس گردد.5 ـ انتخاب شيوهى بيانِ متناسب با مخاطبان:
يكى از مسايل مهم براى انتقال پيام، شناخت مخاطب است. اصولاً مخاطبشناسى بخش عمدهاى از بحثِ علوم ارتباطات را به خود اختصاص داده است. هر مخاطب با توجه به دانستهها، علايق، محدودهى واژگان، زبان و فرهنگ خاص و چندين عامل ديگر داراى موقعيت خاصى است كه بدون شناخت آن، از سوى فرستندهى پيام، انتقال پيام غيرممكن است. كودكـان، نوجوانـان و جوانـان مانند ديگر مخاطبان داراى شرايط ويژهاى هستند كه براى انتقال پيام بايد آن شرايط را لحاظ كرد. رسول اكرم صلىاللهعليهوآلهوسلم مىفرمايد: «مَن كان لَه ولدٌ فَلْتَصابَّ لَه؛ «كسى داراى فرزنـدى است بـايد در پـرورش او، كـودكانه رفتـار كند.»(22) مولوى رحمهمالله در اينباره مىگويد:
«چون كه با كودك سر و كارت فتاد
پس زبان كودكى بايد گشاد»
پس زبان كودكى بايد گشاد»
پس زبان كودكى بايد گشاد»
در مقطع كودكى اوّليه (2 تا 6 سال):
مفاهيم بسيار ساده و ابتدايى قرآنى اعم از دوست داشتن خداوند، دروغ نگفتن، نظافت، آزار نرساندن به حيوانات، اسراف نكردن و دهها موضوع ديگر كه در قرآن كريم آمده است را مىتوان در قالب بازىهاى گروهى، نمايشهاى ساده و كارهاى عملى به آنان آموخت. نوع اين بازىها، نمايشها و كارها مىتواند با عنوان كلاس قرآن باشد و در پايان با شعرى كه ترجمهى سادهى آيههاى مربوطه است، پايان يابد تا كودك به تدريج علاوه بر آن كه اعمال پسنديدهاى را كه در قرآن توصيه شده مىآموزد، با قرآن نيز آشنا شود. در مقطع 7 سالگى: انواع بازىهاى مهيـّج، نقـل داستـانها و اجـراى نمـايشهايى با شخصيت حيواناتى كـه در قـرآن كـريـم آمـده و شـركت در برنامههاى شاد ديگر مىتواند مفيد باشد.در مقطع 8 سالگى:
اجراى نمايشهاى ساده با بازى خود بچهها، و فعاليتهاى گروهى ديگر، شركت در برنامههاى شاد در جهت انس بيشتر كودك با قرآن مؤثر است.در مقطع 9 تا 10 سالگى:
تشريح برخى مسايل اعتقادى مانند توحيد، معاد و نبوت، به شكل ساده، نقل برخى از داستانهاى قرآنى كه دربارهى كودكان است، معرفىشخصيتهاىكودك در قرآن دراينسن مناسب است. همچنين شركت در گروههاى سرود و نمايش با توجه به ويژگى اين سن مىتواند كودك را به خود جذبكند. دربارهىبرخى سؤالات مذهبى نيز بايد توضيحات منطقى داده شود.در مقطع 10 تا 12 سالگى:
در اين مقطع برخى از فعاليتهاى مذهبى را مىتوان به آنان واگذار كرد. سپردن كارهاى اجرايى مراسم قرآنى در مسجد و مدرسه از آن جمله است. با توجه به تمايل شديد به همسالان در اين سن، بايد در انتخاب دوست دقت شود، نوع موضوعات مطرح شده در اين سن بيشتر، اخلاق و برخى مسايل عقايد و احكام باشد.در مقطع 13 تا 18 سالگى:
برپايى جلسات پرسش و پاسخ در زمينه مسايل دينى، معرفى تفصيلى شخصيتهاى اسلامى و قرآنى با توجه به اين كه در اين سن، شخص در جستجوى كسى است كه خود را با او همانندساز مىكند. فعاليتهاى هنرى در اين سن بسيار راهگشا و سودمند است. بيان موضوعات عقايد و احكام با توجـه به زمان تكليـف در اين سن ضـرورى اسـت. در قالبها و شيوههاى ذكر شده آنچه از اهميت بيشتـرى برخوردار اسـت، آشنايى با مفـاهيم قـرآن اسـت. يعنى بيان معـارف قـرآن اعـم از اخلاق، احكام و عقايد در قالبهاى مختلف و جذاب با زبان خاص مخاطبان و آموزش روخوانى، تجويد، حفظ و اطلاعات قرآنى در درجهى دوم اهميت قرار دارد. به ديگر سخن چنانچه بتوانيم روح حاكم بر تعليمات قرآن كريم را كه ساختن انسان الهى است پياده كنيم، آموزش روخوانى، تجويد، حفظ و ... براى مخاطبان جذابتر مىشود و ما در اين كار موفقتر خواهيم بود.بخش پايانى: «الگوها» و رسانهى «تلويزيون» چه نقشى دارند؟
آنچه كه تـاكنون دربـارهى شيوههاى ايجاد انس با قـرآن بيـان شـد به نظـر نگارنـده عملـىترين شيـوههـا در ايـن راه بـود؛ امـا دو عـامل در ايجـاد انس با قرآن در اين مجموعه نيامده است كه يكى «ارايهى الگو» و ديگرى «رسانهى تلويزيون» است. دليل عدم ذكر اين دو عامل علىرغم اهميتشان آن است كه اين دو داراى شرايط خاصى هستند و چون آن شرايط در جامعهى كنونـى ما مهيّا نيست، كارآيى آنها محل ترديد است. در مورد «ارايهى الگو» بايد گفت: براى كارآيى الگوهها وجود شرايط زير ضرورى است: 1 ـ دقت: مهمترين عامل در يادگيرى الگويى، دقت است. زيرا يادگيرنده بايد رفتار مدل يا الگو را به دقت ملاحظه كند. و در غير اين صورت يادگيـرى او ناقص و پـاسخ او نامطلوب خواهد بود. 2 ـ مجاورت: بديهى است هر چه مدل يا الگو به شخص نزديكتر باشد، يادگيرى تقليدى از رفتار او آسانتر خواهد شد. چنانكه كودك رفتار والدين خود را بيشتر الگو قرار مىدهد تا كسانـى را كه از او دورنـد.3 ـ مقام و موقعيت: اشخاص، به خصوص بزرگسالان، رفتار افرادى را الگو قرار مىدهند كه داراى مقام و موقعيت اجتماعى خاصى هستند، مثل رهبران دينى و اجتماعى. 4 ـ نفوذ و قدرت: مردم بيشتر اشخاصى را الگو و سرمشق قرار مىدهند كه نفوذ و قدرت خاصى در گروه دارند. 5 ـ كنترل شناختى: علاوه بر نفوذ و قدرت كه عوامل خارجى هستند، كنترل شناختى، عامل درونىِ الگو ـ گيرنده است. به عبارت ديگر خصايص خودِ مشاهده كننده او را به تقليد از رفتار شخص يا گروه خاصى بر مىانگيزد و او اين خصايص را قبـلاً از راههـاى مختلف آموخته است. پر واضح است كه مهيّا شدن چنين شرايطى به عوامل مختلفى بستگى دارد و مشكل به نظر مىرسد. ولى اگر چنين شرايطى فراهم شود، ارايهى الگو نيز مىتواند يكى از راههاى ايجاد انس با قرآن محسوب شود. در مـورد رسانـهى تلويزيـون نيز اوّلين سؤال آن اسـت كه آيا اين رسانه مىتوانـد آمـوزش دهنـده باشد؟ برخى متخصصان علوم ارتباطات معتقدند، تلويزيون با توجه به شرايط خاصش مانند توانايى به تصوير كشيدن مفاهيم انتزاعى، ارائهى تصويرى دقيقتر از نگاه عادى به وسيلهى ابزار مختلف و ديگر توانايىهاى خاصش مىتواند نقشى آموزنده داشتـه باشد، امّـا برخى ديگر معتقدند كه تلويزيون به دليل آن كه نمىتواند با مخاطبـان رابطهى حسـى ايجـاد كند و هـم چنيـن به دليل اختلاف سطح آگاهى مخاطبان، پيش از آن كه يك رسانهى آموزشى باشد يك رسانهى عمومى است. از اين دو مسأله كه بگذريم بحث ديگرى نيز وجود دارد و آن اين است كه عوامل زيبايى شناختى و هنرى چه جايگاهى در آموزش دارند؟ پـرسشى كه هنوز پاسخ دقيقى به آن داده نشده است. اين مسايل و مسايل خاص ديگرى كه بيان آن در اين مجال نمىگنجد، ما را بر آن داشت كه از اين عامل نيز صرفنظر كنيم، به خصوص آن كه اگر هم بتوان نظـام خاصـى براى آموزش از طريق اين رسانه تـدوين كرد، اجراى آن منـوط به فراهم شدن شرايطى است كه از حيطهى بحث ما خارج است. در پايان از مبلغان، مربيان، اساتيد قرآن و همهى كسانى كه قلبشان به عشق قرآن مىتپد، تشكر و قدردانى مىكنيم و اميدواريم با ايجاد يك جامعهى ايدهآل قرآنى تحفهاى براى حضرت صاحب الامر(عَجَّل اللّه تعالى فرجه)، آن قرآن ناطق، داشته باشيم.
(1) بحارالانوار، ج2، ص105. (2) براى ايجاد تحول در اين انحراف فرهنگى، كاركرد هنر انكارناپذير است. زيرا اسطورهسازى، اصولاً از طريق هنر و فعاليتهاى هنرى امكانپذير است و اسطورهها و الگوهايى كه اكنون در جامعه رشد كردهاند، عمدتا هنرمندان هستند (موسيقيدانان، آهنگسازان، خوانندگان، كارگردانان و بازيگران سينما و تلويزيون) و هنرمندان متعهد مىتوانند با استفاده از شيوههاى مختلف هنرى، شخصيتهاى مثبت و ذخيرههاى معنوى جامعه را به عنوان اسطوره و الگو به جوانان معرفى كنند. اين روند مىتواند به شناخت بيشتر كودكان، نوجوانان و جوانان با اين شخصيتها بينجامد كه سرانجامِ آن، ايجاد اُنس مخاطبان با فرهنگ قرآنى است. (3) «ما جعل عليكم فىالدين منحرج». سورهى حج، آيه78. (4) سورهى فتح، آيهى 29. (5) بحارالانوار، ج13، ص352. (6) همان. (7) نگاهى دوباره به سيماى پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم ، ص58. (8) ميزانالحكمة، ج2، ص556. (9) مستدركالوسايل، ج2، ص50. (10) بحارالانوار، ج95، ص347. (11) ميزانالحكمة، ج1، ص95. (12) همان، ج2، ص219. (13) همان، ص62. (14) بحارالانوار، ج104، ص73. (15) معارف و معاريف، ج6، ص556. (16) معارف و معاريف، ج6، ص556. (17) معارف و معاريف، ج6، ص556. (18) وسايل الشيعة، ج3، ص340. (19) بحارالانوار، ج76، ص141. (20) روانشناسى كودك، دكتر سيروس عظيمى، ص224. (21) سورهى فرقان، آيههاى 27 و 28. (22) وسايل الشيعة، ج15، ص126. (23) مطالب اين بخش با اختصار از كتاب «مبانى روانشناسى تربيت» تأليف دكتر علىاكبر شعارىنژاد نقل شده است.