ابى بكر هذلى (32) و داود بن هند شعبى (33) از پيامبر صلّى الله عليه وآله روايت كرده اند كه درباره امام على عليه السلام فرمود:هذا اَوَّلُ مَنْ آمَنَ بى وَ صَدَّقَنى وَ صَلّى مَعِىَ. (34)«على نخستين كسى است كه بر من ايمان آورد و رسالتم را تصديق نمود و با من نماز خواند.»انس بن مالك و ديگران گفته اند:بُعِثَ النَّبِىُّ صلّى الله عليه وآله يَوْمَ الاْ ثنينِ وَ اَسْلَمَ عَلِىُّ يَوْمَ الثَّلاثِ«پيامبر صلّى الله عليه وآله روز دوشنبه به رسالت مبعوث گرديد، و على عليه السلام فرداى آن، سه شنبه ايمان آورد.»از زيدبن ارقم و از ديگران روايت شده كه گفته اند:اوّل كسى كه اسلام آورد على بن ابيطالب عليه السلام بود. (35)ابن ابى الحديد معتزلى مى گويد:شيوخ متكلّمين ما، اتّفاق دارند بر اينكه على بن ابيطالب عليه السلام اوّلين كسى است از مردان كه به پيامبر صلّى الله عليه وآله گرويده و اسلام خود را اظهار داشته است. (36)امير المومنين عليه السلام مى فرمايد:اَنَا عَبْدُ اللّهِ وَ اَخُو رَسُولِ اللّهِ وَ اَنَا الصِّدّيقُ الاَْكْبَرُ لا يَقُولُها بَعْدى اِلاّ كاذِبٌ مُفْتَر وَ لَقَدْ صَلَّيْتُ مَعَ رَسُولِ اللّهِ صلّى الله عليه وآله قَبْلَ النّاسِ بِسَبْعِ سِنينَ وَ اَنَا اَوَّلُ مَنْ صَلّى مَعَهُ. (37)«من بنده خدا و برادر رسول اللّه و صدّيق اكبرم، اين سخن را پس از من جز دروغگو و افتراساز نمى گويد، من هفت يال پيش از مردم با پيامبر خدا صلّى الله عليه وآله نماز گزارده ام.»و در جاى ديگر مى فرمايد:اَللّهُمَّ اِنّى اَوَّلَ مَنْ اَنابَ وَ سَمِعَ وَ اَجابَ، لَمْ يَسْبِقْنى اِلاّ رَسُولُ اللّهِ صلّى الله عليه وآله بِالصَّلاةِ. (38)«خدايا من نخستين كسى هستم كه به سوى تو رو آورده، پيام تو را شنيده و به دعوت پيامبر تو پاسخ گفته ام و پيش از من جز پيامبر خدا صلّى الله عليه وآله كسى نماز نگزارد.»اخطب خوارزمى، ابن هشام و ابن جرير طبرى از ابن اسحاق روايت كرده اند:كه روز بعثت پيامبر صلّى الله عليه وآله، على عليه السلام با اينكه ده ساله بود، پيش از هر كسى به او ايمان آورد و با او نماز گزارد و آنچه را كه از جانب خداوند آورده بود، آنرا تصديق نمودو از نعمتهائى كه خداوند متعال به على عليه السلام عطا فرموده بود، يكى اين بود كه پيش از اسلام نيز در دامن پيامبر صلّى الله عليه وآله تربيت مى شد. (39)عُفيف كندى مى گويد:در يكى از روزها براى خريد لباس و عطر، وارد مكّه شدم و در مسجد الحرام در كنار عبّاس بن عبدالمطلّب (يكى از بازرگانان مكّه بود) نشستم به تماشاى مكّه مشغول بوديم، اندكى نگذشت، موقعى كه خورشيد به اوج بلندى رسيد، ناگهان ديدم مردى آمد و نگاهى به آسمان نمود رو به كعبه ايستاد.چيزى نگذشت كه نوجوانى به وى ملحق گرديد و در سمت راست او قرار گرفت.سپس زنى وارد مسجد شد و در پشت سر آن دو نفر ايستاد و هر سه نفر به عبادت خداوند مشغول شدند.آن مرد ركوع مى كرد، آنها نيز با او ركوع مى كردند، بدين ترتيب به نماز خود ادامه مى دادند.من به عبّاس گفتم امر عظيمى مى بينم!عبّاس گفت:آرى امريست عظيم، هيچ مى دانى كه اين جوان كيست؟گفتم: نه!عبّاس گفت:اين برادرزاده من و آن جوان (نو رَس) نيز برادر زاده ديگر من على بن ابيطالب استو آن زن خديجه، همسر محمّد استو محمّد مدّعى است كه آئين وحى از طرف خداوند براى او نازل شده است و اكنون زير آسمان كسى از اين دين جز سه نفر پيروى نمى كند.(در آخر روايت احمد بن حنبل آمده است كه) عبّاس فرمود:برادر زاده ام مى گويد:روزى فرا خواهد رسيد كه خزانه هاى كسرى و گنجينه هاى قيصر را فتح و تسخير مى نمايد.عفيف بعدها كه ايمان آورد، مدام تاءسّف مى خورد و مى گفت:اى كاش همان روز اسلام را قبول مى كردم و با على عليه السلام سوّمين نفر مسلمان، من مى شدم. (40)