پاسخ به سوالات و شبهات اعتقادى - امام علی (ع) و مباحث اعتقادی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

امام علی (ع) و مباحث اعتقادی - نسخه متنی

محمد دشتی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

پاسخ به سوالات و شبهات اعتقادى

1 پاسخ قاطع به يهودى

پس از پيدايش فتنه ها وحوادث نا گوار سقيفه،يكى از يهوديان اعتراض گونه به حضرت امير المومنين عليه السلام گفت:

هنوز پيامبر شما دفن نشده دچار اختلاف شديد!!

امام على عليه السلام بلافاصله، اعتراض او رابگونه اى پاسخ داد، كه نتوانست سر بلند كند، فرمود:

و قال له بعض اليهود:

ما دفنتم نبيكم حتى اختلفتم فيه!

فقَالَ عليه السلام له:

إِنَّمَا اخْتَلَفْنَا عَنْهُ لاَ فِيهِ، وَلكِنَّكُمْ مَا جَفَّتْ اءَرْجُلُكُمْ مِنَ الْبَحْرِ حَتَّى قُلْتُمْ لِنَبِيِّكُمْ:

«اجْعَلْ لَنَا إِلها كَمَا لَهُمْ آلِهَةٌ فَقَالَ إِنَّكُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ». (99)

(شخصى يهودى به امام گفت: هنوز پيامبرتان را دفن نكرده، درباره اش اختلاف كرديد، امام فرمود:

ما درباره آن چه كه از او رسيده اختلاف كرديم، نه در خود او، امّا شما يهوديان، هنوز پاى شما پس از نجات از درياى نيل خشك نشده بود كه به پيامبرتان گفتيد:

«براى ما خدايى بساز، چنانكه بت پرستان خدايى دارند»

و پيامبر شما گفت: «شما مردمى نادانيد»). (100)

يعنى نوع پاسخ از نظر روش مناظره با نوع تهاجم در سئوال هماهنگ است كه يهودى را ساكت كرد تااز اختلافات سوء استفاده نكند. (101)

2 پاسخ به سئوال عقيدتى در ميدان جنگ

فرماندهان نظامى يا فرماندهان كل، در طول جنگ هاى گذشته، در ميدان جنگ و در آستانه نبرد، حال و هواى نظامى داشته و به حمله و گريز و نبرد و پيروزى فكر مى كردند،

و نمى توانستند جلسات عقيدتى و علمى در ميدان جنگ داشته باشند و به اينگونه از مسائل مسائل فرهنگى در آن لحظات حسّاس مرگ و زندگى نمى پرداختند.

در صورتى كه حضرت امير المومنين عليه السلام در صلح و جنگ،

در ميدان نبرد يا مسجد كوفه،

همه جا به سئوالات عقيدتى مردم و سربازان جواب مى داد،

در ميدان جنگ چونان استاد فارغ البالِ سَرِ كلاس كه به سئوالات علمى شاگردان جواب مى گويد، برخورد مى كرد.

سربازى در ميدان جنگ از طرفدارى حقّ پرسيد!

حضرت امير المومنين عليه السلام با تواضع و فروتنى جواب داد،

ديگرى از نماز پرسيد.

و پاسخ شنيد.

در جنگ جَمَل سربازى به امام على عليه السلام نزديك شد و گفت:

آيا شما مى گوئيد خدا يكى است؟

فرماندهان امام رو به سربازان كردند، و گفتند:

مگر نمى بينى كه در ميدان جنگ قرار داريم؟

اين چه حرفى است كه مى زنى؟

امّا حضرت امير المومنين عليه السلام فرمود:

او را به حال خود بگذاريد.

دَعَوْهُ فَاِنَّ الَّذى يُريدُهُ الْاَعْرابى هُوَ الَّذى نُريدُهُ مِنَ الْقَوْمِ

«او را رها كنيد، آنچه را او مى پرسد همان چيزى است كه ما از مردم مى خواهيم.»

يعنى بايد توحيد الهى مورد بحث قرار گيرد و مردم موحّد باشند تا فتنه انگيزى نكنند.

آنگاه سرباز را طلبيد و فرمود:

سئوال خو را تكرار كن.

و پاسخ ‌هاى دقيق عقيدتى را مطرح و سرباز را قانع كرد. (102)

چون امام على عليه السلام در راه خدا و اعتلاى كلمه توحيد مى جنگد، اگر سربازى نسبت به خدا دچار اوهام باشد، جنگ او، جهاد در راه خدا نيست.

3 روش برخورد با زردشتيان (مجوس)

در دوران حكومت حضرت امير المومنين عليه السلام يكى از روزها بر منبر سخنرانى مى كرد و فرمود:

سَلُونِى قَبْلَ اءَنْ تَفقِدُونِى

اشعث بن قيس پرسيد:

با زردشتيان (مجوس) چگونه برخورد مى كنيد؟ در صورتى كه پيامبرى ندارند؟

حضرت فرمود:

نه، بلكه خداوند پيامبرى به سوى آنان فرستاد.

پس ما از آنها، چون طرفداران ديگر اديان آسمانى «جزيه» مى گيريم. (103)

4 پاسخ به سئوالات عقيدتى جاثليق

و جمعى از مسيحيان

پس از رحلت پيامبر اسلام عدّه اى از مسيحى ها به سرپرستى «جاثليق» به مدينه آمده، و از ابوبكر به عنوان جانشين و خليفه پيامبر، سؤالاتى را مطرح ساختند، و چون خليفه اوّل نتوانست به آن سؤال ها جواب درستى بدهد، خليفه دوم متوسّل به زور و تهديد گرديده و خطاب به جاثليق گفت:

خاموش باش و اِلاّ خون تو را مباح اعلام مى كنم!!

جاثليق چون اين تهديد را شنيد گفت:

اَهذا عَدْلٌ عَلى مَنْ جاءَ مُسْتَرْشِدَا طالِبا؟!

«آيا از عدالت است؟ كسى را كه براى هدايت يابى به پيش شما آمده است اينگونه تهديد و مرعوب سازى؟»

سپس خطاب به مسلمانان گفت:

(مرا به كسى كه جواب سؤالاتم را بتواند بگويد راهنمائى كنيد.)

مردم حاضر وى را به حضور امير المومنين عليه السلام معرّفى نمودند.

جاثليق همان پرسش ها را در حضور على عليه السلام مطرح و جواب همه آنها را دريافت كرد از جمله آنها اينكه گفت:

به من خبر ده؛ آيا شما در پيش خدا مؤمن هستيد، يا در نزد خودت؟

امام على عليه السلام فرمود:

من در پيشگاه حداوند مؤمن هستم همانطورى كه در اعتقاد خود نيز مؤمنم.

جاثليق پرسيد:

مقام شما در بهشت برين چگونه خواهد بود؟

حضرت امير المومنين عليه السلام فرمود:

من در كنار رسول خدا صلّى الله عليه وآله در بهشت برين و فردوس اعلا خواهم بود.

جاثليق پرسيد:

به رسالت پيامبرتان و صداقت او چگونه ايمان آوردى؟

امام على عليه السلام پاسخ داد:

از ديدن معجزات و آيات روشن به او ايمان آورده ام.

جاثليق پرسيد:

از خدايت به من خبر ده كه او در كجاست؟

حضرت امير المومنين عليه السلام پاسخ داد:

خداوند در جايگاه خاصّى قرار نمى گيرد و او از مكان منزّه است،

خداى من جسم نيست تا در مكانى قرار گيرد، و از حالى به حال ديگر تحوّل پيدا نمى كند.

جاثليق پرسيد:

آيا خداى تو به وسيله حواس قابل درك است؟

و اگر با حواس ظاهرى قابل درك نيست، پس چگونه مى توان به او معرفت حاصل كرد؟

امام على عليه السلام پاسخ داد:

خداوند هرگز با مقدار و با كيفيّتى تعريف نمى شود، و او با مردم قابل قياس نيست، بلكه از راه عقل، و آثار قدرتش كه در اين جهان مشهود است مى توان او را شناخت.

جاثليق پرسيد:

آيا پيامبر شما عيسى عليه السلام را مخلوق معرّفى كرده است؟

حضرت امير المومنين عليه السلام فرمود:

عيسى داراى تصوير و تغيير بوده و هست، و از حالى به حال ديگر تغيير پيدا مى كرد و او يكى از بندگان خداست و مخلوق بودن او به اثبات رسيده است.

مولاى متّقيان سپس به سئوالات ديگر آنان جواب كافى داد، و آنگاه از تمام قضاياى آنها و اخبار درونى شان به آنان خبر داد!!

و فرمود:

اى نصرانى! تو در عالم خواب مقام و عظمت مرا ديده اى و ماءمور شده اى از مخالفت با من اجتناب نموده و مطيع من باشى، در حالى كه در دلت به اين امر راضى نبوده اى!!

جاثليق چون اين اخبار غيبى را شنيد به خدا و پيامبرش ايمان آورده و گفت:

شهادت مى دهم كه تو اميرالمؤمنين و وصىّ بر حقّ رسول خدائى، و با او تمام همراهان مسيحى اش مسلمان شدند.

خليفه دوم گفت:

سپاس خدا را كه تو را هدايت كرد، ولى اين را بدان كه علوم پيامبر در اهل بيت او مستقرّ است، ولى خلافت با تعيين مردم با آن كسى است كه تو با او در آغاز صحبت كرده اى!!

جاثليق گفت:

مى دانم چه مى گوئى، ولى تو بدان كه من بر يقين خود استوار هستم. (104)

5 پاسخ به شبهات حكميّت

شخصى از ياران امام على عليه السلام پرسيد:

يا اميرالمؤمنين، در آغاز ما را از حكميّت نهى كردى، سپس آن را پذيرفتى، نمى دانيم كدامين نظر شما را درست بدانيم.

حضرت امير المومنين عليه السلام در پاسخ او فرمود:

هذَا جَزَاءُ مَنْ تَرَكَ الْعُقْدَةَ! اءَمَا وَاللّهِ لَوْ اءَنِّي حِينَ اءَمَرْتُكُمْ بِهِ حَمَلْتُكُمْ عَلَى الْمَكْرُوهِ الَّذِي يَجْعَلُ اللّهُ فِيهِ خَيْرا، فَإِنِ اسْتَقَمْتُمْ هَدَيْتُكُمْ وَإِنِ اعْوَجَجْتُمْ قَوَّمْتُكُمْ، وَإِنْ اءَبَيْتُمْ تَدَارَكْتُكُمْ، لَكَانَتِ الْوُثْقَى، وَلكِنْ بِمَنْ وَإِلَى مَنْ؟ اءُرِيدُ اءَنْ اءُدَاوِيَ بِكُمْ وَاءَنْتُمْ دَائِي، كَنَاقِشِ الشَّوْكَةِ بِالشَّوْكَةِ، وَهُوَ يَعْلَمُ اءَنَّ ضَلْعَهَا مَعَهَا!

علل شكست كوفيان و پذيرش «حكميّت»

(اين سزاى كسى است كه بيعت با امام خود را ترك گويد، و پيمان بشكند.

به خدا سوگند: هنگامى كه شما را به جنگ با معاويه فرا خواندم، خوشايندتان نبود، ولى خداوند خير شما را در آن قرار داده بود، اگر مقاومت مى كرديد، شما را راهنمائى مى كردم و اگر به انحراف مى رفتيد شما را به راه راست برمى گرداندم، اگر سرباز مى زديد، دوباره شما را براى مبارزه آماده مى كردم، در آن صورت وضعيتّى مطمئن داشتيم. امّا دريغ، با كدام نيرو بجنگم؟ و به چه كسى اطمينان كنم؟ شگفتا، مى خواهم به وسيله شما بيماريها را درمان كنم ولى شما درد بى درمان من شده ايد، كسى را مى مانم كه خار در پايش رفته و با خار ديگرى مى خواهد آن را بيرون كشد، در حالى كه مى داند خار در تن او بيشتر مى شكند و بر جاى مى ماند.) (105)

6 پاسخ به شبهات ناكثين

امام على عليه السلام در يك سخنرانى، نسبت به ادّعاهاى سران جنگ جمل توضيح داد. (106)

تعريف الناكثين

اءَلاَ وَإِنَّ الشَّيْطَانَ قَدْ ذَمَّرَ حِزْبَهُ، وَاسْتَجْلَبَ جَلَبَهُ، لِيَعُودَ الْجَوْرُ إ لَى اءَوْطَانِهِ، وَيَرْجِعَ الْبَاطِلُ إِلى نِصَابِهِ.

وَاللّهِ مَا اءَنْكَرُوا عَلَيَّ مُنْكَرا، وَلاَ جَعَلُوا بَيْنِي وَبَيْنَهُمْ نَصِفا.

وَإِنَّهُمْ لَيَطْلُبُونَ حَقَّا هُمْ تَرَكُوهُ، وَدَما هُمْ سَفَكُوهُ:

فَلَئِنْ كُنْتُ شَرِيكَهُمْ فِيهِ فَإِنَّ لَهُمْ لَنَصِيبَهُمْ مِنْهُ، وَلَئِنْ كَانُوا وَلُوّهُ دُونِي، فَمَا التَّبِعَةُ إِلا عِنْدَهُمْ، وَإِنَّ اءَعْظَمَ حُجَّتِهِمْ لَعَلَى اءَنْفُسِهِمْ، يَرْتَضِعُونَ اءُمّا قَدْ فَطَمَتْ، وَيُحْيُونَ بِدْعَةً قَدْ اءُمِيتَتْ.

يا خَيْبَةَ الدَّاعِي! مَنْ دَعَا! وَإِلاَ مَ اءُجِيْبَ!

وَإِنِّي لَرَاضٍ بِحُجَّةِ اللّهِ عَلَيْهِمْ وَعِلْمِهِ فِيهِمْ.

فَإِنْ اءَبَوْا اءَعْطَيْتُهُمْ حَدَّ السَّيْفِ وَكَفَى بِهِ شَافِيا مِنَ الْبَاطِلِ، وَنَاصِرا لِلْحَقِّ! وَمِنَ الْعَجَبِ بَعْثُهُمْ إِلَىَّ اءَنْ اءَبْرُزَ لِلطِّعَانِ!

وَاءَنْ اءَصْبِرَ لِلْجِلادِ! هَبِلَتْهُمُ الْهَبُولُ! لَقَدْ كُنْتُ وَمَا اءُهَدَّدُ بِالْحَرْبِ، وَلاَ اءُرْهَبُ بِالضَّرْبِ! وَإِنِّي لَعَلَى يَقِينٍ مِنْ رَبِّي، وَغَيْرِ شُبْهَةٍ مِنْ دِينِي.

شناساندن ناكثين «اصحاب جمل»

(آگاه باشيد، كه همانا شيطان حزب و يارانش را بسيج كرده، و سپاه خود را از هر سو فراهم آورده است، تا بار ديگر ستم را به جاى خود نشاند، و باطل به جايگاه خويش پايدار شود.

سوگند به خدا ناكثين هيچ گناهى از من سراغ ندارند، و انصاف را بين من و خودشان رعايت نكردند، آنها حقّى را مى طلبند كه خود ترك كردند، و انتقام خونى را مى خواهند كه خود ريختند، اگر شريك آنها بودم، پس آنها نيز در اين خونريزى سهم دارند، و اگر تنها خودشان خون عثمان را ريختند پس كيفر مخصوص آنهاست، مهمترين دليل آنها به زيان خودشان است، مى خواهند از پستان مادرى شير بدوشند كه خشكيده، بدعتى را زنده مى كنند كه مدّت هاست مرده، وَه چه دعوت كننده اى!؟ (107)

و چه اجابت كنندگانى؟! همانا من به كتاب خدا و فرمانش درباره ناكثين خوشنودم.

امّا اگر از آن سرباز زدند با شمشير تيز پاسخ آنها را خواهم داد، كه براى درمان باطل و يارى دادن حق، كافى است.

شگفتا:

از من خواستند به ميدان نبرد آيم و برابر نيزه هاى آنان قرار گيرم و ضربت هاى شمشير آنها را تحمّل كنم، گريه گنندگان بر آنها بگريند، تاكنون كسى مرا از جنگ نترسانده، و از ضربت شمشير نهراسنده است، من به پروردگار خويش يقين داشته و در دين خود شك و ترديدى ندارم.)

/ 113